یکشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۹


رومئو و سیرابی!
...

پیشتر در دوران جنگ سرد دو نوع اسلام کارساز سازمان سیا بود:‌ اسلام انقلابی و اسلام آمریکائی. احکام اسلام انقلابی توسط امام خمینی نشخوار می‌شد، دیگر اسلام‌ها نیز همه آمریکائی بود. ولی این روزها سازمان سیا اسلام نوینی به بازار آورده به نام «اسلام خواص» که از ابهام بیشتری هم برخوردار است! جالب اینکه این اسلام در تقابل با پدیدة مبهمی به نام «اسلام عوام» قرار می‌گیرد. اسلام خواص که در شرایط کنونی می‌تواند کارساز سازمان سیا باشد، ‌ همچون اسلام عوام «نظم‌‌ستیز» است ولی به پدیدة ‌مضحکی به نام «اسلام انقلابی» و «دین‌ ضداستبداد»‌، اختراع فوکویاما نزدیک‌تر می‌نماید و از اینرو با دربار نیز در تقابل قرار می‌گیرد! این اسلام عزیز و دوست‌داشتنی که استاد مجید محمدی آن را در رادیوفردا جهت فروش عرضه کرده‌اند، برای یکجانبه‌گرائی و اجرای فرامین اربابان پروفسور اکبر اعتماد، مبنی بر خروج از «ان. پی. تی» مناسب تشخیص داده شده. و اما برای رد گم کردن، فرامین مذکور را سایت حنازرچوبه در اختیار مشتاقان قرار داده تا هیچکس از ارتباط اسلام خواص در رادیوفردا با «منافع ملی» در حنازرچوبه آگاه نشود!

فراموش نکنیم که طویلة مک‌کارتی انواع نعل‌وارونه و همه نوع اسلام جهت فروش دارد. یکی از متصدیان فروش نعل‌وارونه هیلاری کلینتن خودمان است. ایشان از «مردم»، یعنی از ملت ایران خواسته‌اند با حکومت نظامیان مخالفت کنند. می‌دانیم که حکومت مرده‌شویان هرگز نظامی نبوده! و از تاریخ 22 بهمن 1357 یک حکومت صددرصد «مردمی» در ایران مستقر شده که جز اطاعت از غرب و سرکوب نظامی و کشتار ایرانیان، البته با توسل به شعار گوساله‌پسند «نه شرقی، نه غربی» هیچ سیاست دیگری دنبال نکرده. پس به استنباط ما لزومی ندارد هیلاری کلینتن با نظامیان مخالفت فرمایند! حکومت مرده‌شویان جمکران همواره نظامی بوده، و طی 31 سال اخیر جز حفظ منافع یانکی‌ها وظیفه‌ای برای خود نمی‌شناخته؛ عملکرد سپاه‌پاسداران شاهدی است براین مدعا. پس به دکانداران محترم می‌گوئیم، دکة فروش نعل وارونه را تعطیل فرمایند که طرفداری آمریکا از آرمان ملت‌ها را فقط ابلهان باور خواهند کرد. اگر حاکمیت آمریکا مدافع حقوق انسانی می‌بود، ‌ باتهاجم به حریم ‌خصوصی اعتقادات مردم، بر طبل باورها نمی‌کوفت. مگر اعتقادات مذهبی ایرانیان باید به تأئید حاکمیت آمریکا برسد که در رادیوفردا معرکة مهوع اسلام عوام و خواص به راه انداخته‌اید؟

رادیوفردا «دین خوب» و باورهای «های‌کلاس» ‌به بازار آورده. «پروفسور» مجید محمدی هم جارچی فروش همین کالای معنوی شده‌اند. خلاصه همه باید بدانند و آگاه باشند که باور‌ها مقدس، یا غیر بر دو نوع است، باورهای عامیانه و باورهای نخبگان! همچنانکه گفتیم ویژگی باورها، از هر نوع که باشند، منطق‌ستیزی و تضادشان با قوانین انسان‌محور است. از اینرو مسئولان رادیوفردا همچون اهالی «بی. ‌بی. ‌سی» می‌کوشند در ایران «باورمحوری» را بجای «انسان‌محوری» بنشانند تا بازار پرمنفعت قانون‌شکنی و انسان‌ستیزی تحت کنترل خودشان باشد. برای حفظ چنین بازاری است که یا‌نکی‌ها با تری‌جونز سیرک مهوع قرآن سوزان به راه انداختند و الیزابت دوم رسماً کاردینال راتزینگر را به انگلستان دعوت کرد. کوتاه سخن، گاوچران‌ها به اسلام‌ستیزی و اسلام نوازی مشغول‌اند، حال آنکه جنتلمن‌های نزول‌خور «سیتی» برای ممانعت از گسترش نفوذ کلیسای ارتدکس، دست اتحاد به واتیکان داده‌اند. چرا که این اتحاد پیشتر با هیتلر و موسولینی نیز تجربه شده و نتایج بسیار مطلوبی به دست داده بود. پس جای تعجب نیست که جیره‌خواران آنگلوساکسون‌ها در جمکران نیز به پیروی از ارباب به همان دورة مطلوب عقب گرد کرده، همچون محمد مصدق، جهت تاراج ملت ایران با توسل به شعار دهان پرکن «منافع ملی»،‌ یکجانبه‌گرائی و قانون‌شکنی و عربده‌جوئی را نشانة استقلال و آزادی حاکمیت ایران جلوه دهند.

البته از آنجا که اعضای ناتو به افلاس افتاده‌ و خواهان کمک روسیه برای مبارزه با ایران شده‌اند، حکومت مرده شویان نیز به ناچار احتیاط را رعایت می‌کند. و به همین دلیل حنازرچوبه، سایت رسمی حکومت مطالبات ارباب را از زبان «پروفسور» اکبر اعتماد منتشر ‌کرده! بله، هوا خیلی پس است! آخوند ویلیامز، شخص دوم مملکت پس از ملکه الیزابت، چنان با عشق و محبت به کاردینال راتزینگر می‌نگریست تو گوئی رومئو به وصال ژولیت رسیده! نیش اسقف تا بناگوش باز شده و آب از دهان مبارک‌شان جاری بود. خلاصه ایشان کلیسای «وست‌مینستر» را دربست در اختیار پاپ نازنازی گذاشتند تا یک منبر برای حضار برود و عیال تونی بلر بتواند هم‌صدا با گروه «کر»، یک دهن مخصوص پاپ بخواند و دلی از عزا در آورد. مسلماً ناخواهری‌اش، لورن بوث هم در غزه به جهاد و خبرچینی برای «ام. آی. 6» مشغول است و ما نمی‌دانیم. اما اینرا می‌دانیم که «جرج گالوی» به یاد ساکنان غزه افتاده و خلاصه یک کاروان «کمک» به راه انداخته و شاید لابلای بار شلغم، مقداری سلاح و تجهیزات برای اسمعیل هنیه فرستاده تا مبادا صلح در منطقه نان حضرات را آجر کند. به‌ صراحت بگوئیم، سینه ‌زدن اینان برای ساکنان غزه در واقع پیامی است به حکومت مرده‌شویان جهت ابراز مخالفت با صلح.

البته جنگ فواید فراوان دارد که ‌به فروش سلاح محدود نمی‌شود. جنگ ابزاری است برای فروش «خاطره» و پروپاگاند برای «جنگ». به عنوان نمونه، ‌ «خاطرات» تونی‌بلر،‌ خود توجیهی است برای قانون‌شکنی در عرصة‌ بین‌المللی از طریق توسل به انتشار دروغ و شایعه. تونی بلر «نگران» بوده، و برای «رفع نگرانی» به کشور عراق لشکرکشی کرده! البته در این «کتاب» هیچ اشاره‌ای به همکاری سپاه پاسداران، تجهیز و آموزش افراط‌گرایان شیعی‌مسلک تحت فرماندهی آخوند حکیم و مقتدی صدر نمی‌شود؛ به همچنین اثری از تحمیل قراردادهای نفتی به دولت عراق به چشم نمی‌خورد. آنگلوساکسون‌ها برای «نجات» ملت عراق از اسارت یک «دیکتاتور» آمده بودند! نتیجه هم در برابرماست: انفجار بمب در اماکن عمومی، تخریب اماکن مذهبی مسیحیان، ترور لائیک‌ها، تحمیل احکام توحش اسلام به ملت عراق، حمایت از جنگ مذهبی و تلاش جهت تجزیة کشور به سه منطقة کرد، شیعه و سنی. هیچیک از این اهداف مقدس در کتاب «خاطرات» تونی بلر مطرح نشده. و به همین دلیل است که رادیوفردا و «بی. ‌بی. ‌سی» مشتاق «خاطرات شما»، یعنی خاطرات ایرانیان از جنگ هستند. هر کس می‌تواند بدون ارائة اسناد و شواهد معتبر هر آنچه می‌خواهد برای این‌ها «نقل» کند.

باری، زمانیکه بمباران تهران آغاز شد، و هواپیماهای میراژ هر شب سری به ما می‌زدند و یکی دو بمب برای‌مان سوغات می‌آوردند، بازار شایعه بسیار داغ و گرم بود. خارج از انتشار مزخرفات صدای آمریکا و «بی. ‌بی. ‌سی»، بعضی‌ها تبدیل شده بودند به جارچی رسمی رادیو عراق و تهدیدات این رادیو را در سطح شهر پخش می‌کردند. و البته فکر نکنید جارچی‌ها، به قول «پروفسور» محمدی از «عوام» بودند، به هیچ عنوان! حضرات هیچ ارتباطی با ردة حاج منصور و بازار و اندرون حاج‌آقا و یا طیف کارمندان دولت نداشتند! اینان از جمله «از ما بهتران» بودند که پس از انقلاب شکوهمند و تعطیلی کلوب‌‌ها اکثر اوقات‌شان در آرایشگاه و دوره‌های خانگی می‌گذشت و البته به خواست خدا، کمیته‌ها هم هیچ مزاحمتی برای‌شان فراهم نمی‌آوردند! بله، وقتی خدا بخواهد همه چیز ممکن است. تریاک، حشیش، فیلم‌های هولیوودی، ویسکی، و... و همه نوع کالاهای ممنوع هم در دسترس‌ قرار می‌گیرد،‌ اگر به قول راوی «حاجی‌آقا» پیشانی داشته باشید! خلاصه این حضرات از انواع همان زهرمارسلطنه‌ها بودند که دست الهی امنیت محفل‌شان را تأمین کرده بود و تنها نگرانی‌شان بمباران بود، که آن را «جنگ شهرها» می‌خواندند!

جنگ شهرها در تهران با پرتاب دو راکت به نقاط مسکونی در خیابان ظفر آغاز شد و بعد بمب‌افکن‌ها ادامة این امر خیر را بر عهده‌ گرفتند. البته پیش از آن نیز ملایان به بهانة جنگ نوعی شرایط ویژه بر تهران حاکم کرده بودند. نور چراغ خانه‌ها نمی‌بایست از بیرون مشاهده می‌شد؛ چراغ اتومبیل‌ها می‌بایست نور بنفش پخش می‌کرد و ... و می‌گفتند اگر هواپیماهای دشمن نور چراغ را ببینند می‌فهمند «شهر» کجاست و شهر را بمباران می‌کنند! خلاصه به ادعای گورکن‌ها «نقشة» ایران و مختصات جغرافیائی شهرها در دسترس خلبانان عراق نبود! اینان از ارتفاع ده‌هزار پائی نور چراغ اتومبیل‌ها یا خانه‌ها را می‌دیدند و تهران را در سیاهی شب «پیدا» می‌کردند و هدف قرار می‌دادند! داستانی از این احمقانه‌تر اگر پیدا کردید، برای بی‌بی‌سی بفرستید! «جونم براتون بگه»، برای رعایت تاریکی،‌ انواع پاسدار در خیابان‌های تهران به «نور چراغ»‌ اتومبیل‌ها نظارت عالیه اعمال می‌کرد! خلاصه، طی دوران نورانی امام روشن‌ضمیر میرحسین، نوعی حکومت نظامی که شهامت نداشت خود را به نام واقعی‌اش معرفی کند، با صورتک نظارت بر رعایت مقررات ویژه در تهران حاکم شده بود. تهران را در تاریکی فرو برده بودند و به این ترتیب پس از غروب آفتاب خروج از خانه نیز به مصلحت نبود! کوتاه سخن، حکومت خیابانی خمینی تهران را به سیاه‌چال تبدیل کرده بود. و شاید میرحسین موسوی به همین دلیل آن روزها را دوران نورانی می‌خواند. باری، شب‌ها نظامیان در خیابان گشت می‌زدند تا بقیه هوس خیابان‌گردی به سرشان نزند! البته هنوز تهران را بمباران نمی‌کردند، چرا که موشک قراضة مرده‌شویان بانک «رافدین» را در بغداد به ادعای خودشان با خاک یکسان نکرده بود. ما از واقعیت شلیک موشک به بغداد بی‌خبریم اما جنجال رسانه‌ای پیرامون این امر در واقع ارسال کارت دعوت برای بمباران تهران بود. چرا که گسترش دامنة جنگ به پایتخت کار مرده‌شویان را آسان‌تر هم ‌کرد، و امام خمینی امکان یافت به دلخواه جفتک‌پرانی کند و علاوه بر نابودی اسرائیل خواستار سرنگونی «صدام کافر» نیز بشود! اینهمه، در راه اعتلای اسلام عزیز و تأمین حقوق «مردم مظلوم» فلسطین. خلاصه کنیم، گسترش جنگ و نفی موجودیت یک کشور عضو سازمان ملل به سیاست حکومت اسلامی جمکران تبدیل شده بود، و هنوز هم گویا در بر همین پاشنة لعنتی می‌چرخد.

هر چه غربی‌ها بیشتر برای ساکنان غزه اشک تمساح سرازیر کنند، مرده‌شویان می‌باید با شدت و حرارت بیشتری مذاکرات صلح را با «خیانت» در ترادف قرار داده، افکار عمومی را در کشورهای مسلمان‌نشین به سوی نفی موجودیت قانونی کشور اسرائیل سوق دهند. البته اسرائیل هم از کمک به مرده‌شویان فروگذار نمی‌کند، و با گسترش خشونت و کشتار غیرنظامیان فلسطین زمینه را برای دامن زدن به نفرت از اسرائیل فراهم می‌آورد. چرا که صلح با منافع اسرائیل و اهداف ارتش ناتو در تضاد قرار می‌گیرد. به همین دلیل است که تابناک، سایت پاسدار محسن رضائی اظهارات منطقی امیر بحرین پیرامون «موجودیت قانونی اسرائیل» را خیانت به آرمان فلسطین می‌خواند. همچنانکه گفتیم استقرار صلح در منطقه تهدیدی است برای موجودیت حکومت اسلامی. این حکومت فرزند «سیاست انسداد» است که توسط گروه «کارتر ـ برژینسکی» بر منطقه حاکم شده، و اگر استقرار صلح این انسداد را متزلزل کند، فروپاشی حکومت اسلامی غیرقابل اجتناب خواهد بود. این است دلیل ترادف مذاکرات صلح با «خیانت» و اختراع عبارت مضحک «آموزه‌های قرآن!» اربابان حکومت اسلامی به این توهم دچار شده‌اند که تداوم بحران در منطقه نهایت امر به ایجاد «اسرائیل بزرگ»، از نیل تا فرات منجر خواهد شد. حال با ماهیت واقعی مخالفان صلح با اسرائیل بیشتر آشنا می‌شویم؛ اینان بدون استثناء از تشکیل اسرائیل بزرگ حمایت می‌کنند.

فرض کنیم چنین کشوری ایجاد شود. از آنجا که اربابان نتانیاهو در ینگه‌دنیا خواهان شناسائی اسرائیل به عنوان «دولت یهود» هستند، این دولت نیز با تکیه بر آموزه‌های تورات به گسترش توحش و بحران در منطقه کمک خواهد کرد، و همین امر برای اعضای ناتو کفایت می‌کند. اینان بدون بحران مرگ‌شان حتمی است. ولی شناسائی اسرائیل کنونی به عنوان دولت یهود نیز به خودی خود بحران‌آفرین می‌شود، چرا که دولت یهود همچون دولت اسلامی و یا مسیحی قانون‌شکن و نظم‌ستیز خواهد بود. و چرا راه دور برویم. رهبر واتیکان که مزورانه از جنایات کشیش‌های کودک‌باره ابراز تأسف می‌کند و از قربانیان تقاضای عفو و بخشش دارد، همزمان از گشودن آرشیو واتیکان به روی تشکل‌های مدافع کودکان قربانی نیز خودداری به عمل می‌آورد، چرا؟ چون در اینصورت جهانیان از همدستی پاپ فعلی و اسلاف‌اش با کودک‌بار‌گان جنایتکار مطلع می‌شوند.

پیشتر در غرب چند رسانه به این امر اشاره داشتند، ولی سروصدای‌شان را خواباندند. خلاصه اگر آرشیو واتیکان در اختیار حقوقدانان قرار گیرد، حضرت کاردینال راتزینگر و نزدیکان‌شان رسوای خاص و عام می‌شوند و نه تنها دکان واتیکان تعطیل خواهد شد که الیزابت دوم و کلیسای آنگلیکن نیز در جایگاه پرافتخار طرفداران کودک‌بار‌گی کاتولیک‌ها می‌نشینند. فعلاً تظاهرکنندگان مخالف سفر رسمی پاپ به انگلستان، کاردینال راتزینگر را به لقب «سردستة باند کودک‌بار‌گان» مفتخر کرده‌اند. پس ما هم ایشان را در لندن رها کرده باز می‌گردیم به مصاحبة پروفسور اعتماد ساکن فرانسه!

مژده به دوستداران چاخان و خودستائی و گزافه‌گوئی و مردم‌پرستی و سفسطه در مسیر مطالبات ارباب، آنهم از طریق زدن نعل وارونه! هم‌میهنان شوت‌وپرت! «پروفسور» اکبر اعتماد که پیشتر در قهوه‌خانة «بی. ‌بی. ‌سی» برای بچه‌های خوب قصة کدو قلقله زن تعریف می‌کردند، و از رشادت‌های خاله سوسکه در میدان نبرد با آقا موشه داد سخن می‌دادند به حنازرچوبه اسبابکشی کرده و بیا و ببین، چه داستان‌ها که نگفته‌اند! اگر نمی‌دانید بدانید که جناب «دکتر» اکبر اعتماد، مدت 4 سال آزگار «حسین‌وار» در برابر شاه «مستبد» ایستاده و با جهان استکبار مبارزه فرموده‌اند، درست مانند خمینی دجال! با این تفاوت که خمینی وظیفه داشت برای حفظ منافع ارباب بر طبل مبهمات «اسلام» بکوبد و آمریکا را دشمن اسلام جلوه دهد، حال آنکه دکتر اعتماد همچون محمد مصدق وظیفه دارد جهت تأمین منافع غرب ذکر مبهمات «ملی»‌ بگیرد و برای «منافع ملی» سینه بزند. «منافع ملی» مطلوب اکبر اعتماد در «قدرتمند» شدن ایران خلاصه می‌شود! و می‌دانیم که هیچ فردی با قدرتمند شدن کشورش مخالفتی نخواهد داشت، کاملاً بر عکس! بنابراین همة ایرانیان خواهان یک ایران قدرتمند خواهند بود، اما جالب اینجاست که از نظر پروفسور اعتماد یا بهتر بگوئیم از دید کارفرمایان‌شان، ایران قدرتمند، باید بر شعارهای پوچ امام «روشن‌ضمیر» تکیه کند. بله، همانطور که می‌بینیم طراحان کودتای ناکام میرحسین اهداف والائی داشتند که همچون اشغال سفارت آمریکا و ملی کردن صنایع نفت به یکجانبه‌گرائی، قانون‌شکنی و نقض‌ تعهدات بین‌المللی نیازمند بود، و در واقع برخلاف تمامی ادعاها با منافع ملی ایران در تضاد قرار می‌گرفت.

پیشتر در اینمورد، یعنی در بارة قانون‌شکنی و یکجانبه گرائی و تضادشان با منافع ملی به کرات توضیح داده‌ایم، باز هم می‌گوئیم که استعمار غرب برای توجیه یکجانبه‌گرائی خود به یکجانبه‌گرائی جیره‌خواران‌اش نیاز دارد. همچنانکه شاهد بودیم آمریکا برای اعمال تحریم‌های اقتصادی و نهایتاً جنگ‌افروزی بر علیه ملت ایران به اشغال سفارت خود در تهران احتیاج داشت. و فقط پس از این عمل خانئانه بود که آمریکا توانست ضمن اعمال تحریم‌های اقتصادی، دارائی‌های ایران را در بانک‌های‌اش مسدود کند و همزمان بازار سیاه و تجارت قاچاق را رونق دهد. در همین دوره است که قاچاق انسان، اسلحه، مواد غذائی و ... و خصوصاً ادامة جنگ استعماری با عراق همین تجارت پنهان را گسترش می‌بخشد. همچنانکه پیشتر هم گفتیم حکومت آخوندی از منهیات تغذیه می‌کند،‌ بنابراین گسترش دامنة منهیات، منافع حکومت آخوند را افزایش می‌دهد، و تحریم‌های اقتصادی نیز منافع اربابان آخوند را. این بود دلیل واقعی گروگانگیری اوباش پیرو خط امام.

پس از اشغال فرمایشی سفارت آمریکا، تحریم‌های اقتصادی و جنگ بر ملت ایران تحمیل شد و تمام شرکت‌های اروپائی با کمال میل از این تحریم‌ها استقبال کردند، چرا که تحریم اقتصادی به معنای رونق بازارسیاه و تجارت موازی خواهد بود. و در شرایط فعلی برای کمک به توسعة مافیای تجارت زیرزمینی لازم است حکومت اسلامی از اجرای تعهدات خود در برابر جامعة بین‌المللی سرپیچی کند. به همین دلیل است که «پروفسور» اکبر اعتماد از بلندگوی ارباب استفاده کرده، توصیه می‌نمایند که ایران از «ان. پی. تی» خارج شود! حنازرچوبه مورخ، 27 شهریورماه 1389 هم اظهارات خائنانة ایشان را با کد: 277908 منعکس می‌کند.

«پروفسور» اعتماد ابتدا در باب مبارزات‌ فرضی‌شان با شاه ایران قصة امام حسین را در ویراست هسته‌ای بازتولید کرده، ضمن نادیده گرفتن تحریم‌های ناشی از گروگانگیری، می‌فرمایند، «فرانسه قابل اعتماد نیست، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به همچنین، باید از عضویت آژانس خارج شویم! ایران هرگز پروتکل الحاقی را نپذیرفته، چرا که این پروتکل به تأئید مجلس نرسیده و...» و خلاصه مزخرفاتی از این قماش. اکبر اعتماد می‌پندارد ملت ایران در دوران مصدق یخ زده و هنوز با توسل به شعارهای پوچی از قبیل «مردم»، «منافع ملی» و «مجلس» می‌توان ملت ایران را به سپر بلای آنگلوساکسون‌ها در برابر مسکو تبدیل کرد:

«من به مدت چهار سال در مقابل شاه هم ايستادم [...] می‌گفتم چيزي را كه با حق حاكميت ملی ايران تضاد دارد نمي‌توانم امضا كنم و براي كسي كه سي سال ديگر در جاي من مي‌نشيند تصميم بگيرم و بگويم [...] دربارة هر كاري كه راجع به سوخت مصرف شده مي‌خواهي انجام دهي بايد [...] اجازة آمريكائي‌ها را بگيري [...]»


بله می‌بینیم که جناب «پروفسور» خیلی مبارزند. ایشان همچون امام خمینی روشن‌ضمیر ضمن دریافت حقوق از دولت ایران در برابر استبداد شاه هم ایستادگی می‌کردند؛ به این می‌گویند مدیر کربلائی! مسیو اعتماد که امروز در پاریس جلوس فرموده‌اند با تکیه بر سوابق مبارزاتی‌شان،‌ به خود حق می‌دهند برای ملت ایران «نسخه» بپیچند. حضرت «پروفسور» ابتدا می‌فرمایند، اگر شرایط سیاسی تغییر کند، ممکن است از تحویل سوخت هسته‌ای به ما خودداری کنند، پس ما باید در این زمینه به خودکفائی برسیم. اما از آنجا که شارلاتانیسم فاقد انسجام منطقی است، همین فرد در ادامة اظهارات‌اش می‌گوید، ما هم مثل خیلی‌ها تکنولوژی غنی‌سازی را از دیگران گرفته‌ایم! خلاصه عجیب است که تکنولوژی وارداتی از نظر ایشان هیچ اشکالی در امر «استقلال» فرضی ایجاد نمی‌کند! حال آنکه گذشته از واردات تکنولوژی غنی‌سازی که می‌تواند هر لحظه به هزار دلیل متوقف شود، موضوع مهم‌تر تکنولوژی «بازیافت» زباله‌های سوخت هسته‌ای است که حتی آلمان و آمریکا نیز از آن برخوردار نیستند و گویا پروفسور اعتماد این نکتة پیش‌پاافتاده را فراموش کرده باشند، و مسلماً به همین دلیل است که دست از مغلطه نمی‌شوید: ‌

«مگر غني‌سازي ممنوع است؟ [...] مي‌خواهيم غني سازي كنيم. مي‌پرسند تكنولوژي را از كي گرفته‌ايد؟ از هر كسي گرفته باشيم. مگر اين‌ها، همه‌شان تكنولوژي را خودشان ساخته‌اند؟ هر كسي احتمالاً مقداري از فناوري را از جائي گرفته است[...]»


بله این اظهارات گوساله فریب چنین القا می‌کند که صدور تکنولوژی غنی‌سازی به ایران هرگز خدشه‌دار نخواهد شد! اما پوچ‌پردازی‌های دکتر اعتماد به این مختصر محدود نمی‌ماند! ایشان ابتدا گفته‌اند فعالیت‌های ایران صلح‌آمیز است اما در ادامه می‌افزایند، آمریکا هم بمب اتمی دارد، چرا ما نداشته باشیم؟! اکبر اعتماد می‌گوید، «خطر اسرائیل از ما بیشتر است، چرا آژانس با اسرائیل کاری ندارد؟» گویا ایشان نمی‌دانند که اسرائیل پیمان منع گسترش سلاح‌های اتمی، «‌ان.‌ پی. ‌تی» را امضا نکرده! اما مگر هر غلطی که اسرائیل کرد ایران هم باید بکند:‌

«آمريكا مي‌گويد اگر ايران سلاح هسته‌اي داشته باشد خطر براي دنيا است. خودش كه بيست هزار بمب اتمي دارد[...] اسرائيل كه با همسايگان‌اش در نزاع است و سلاح هسته‌اي دارد، چرا خطرناك نيست[...]»


حال که با مفهوم فعالیت صلح‌آمیز در قاموس پروفسور اکبر اعتماد آشنا شدیم می‌توانیم به دلیل اصلی اسلام فروشی رادیوفردا نیز پی ببریم. اکبر اعتماد می‌گوید، بالاترین مقام‌های حکومت اسلامی مخالفت خود را با ساختن سلاح هسته‌ای اعلام داشته‌اند ولی غرب ادعا می‌کند، اگر ایران به فناوری هسته‌ای دست‌ یابد، سلاح هسته‌ای می‌سازد. چون غرب از ایران می‌هراسد! بله، اخیراً آن گوسالة ننه حسن در مجلس خبرگان به پیروی از اوامر ارباب به هراس غرب از اسلام اشاره کرده و تاکید نموده بود که «آمریکا برای نفت به منطقه نیامده برای مبارزه با اسلام آمده.» اکبر اعتماد هم ادعا می‌کند، غرب از ایران می‌ترسد، چرا که ایران خارج از عرصة «سیاسی ـ اقتصادی» غرب قرار گرفته:

«اينها از دست يافتن [ایران] به فناوري هسته‌اي مي‌ترسند. چون ايران از لحاظ سياسي با كشورهاي غربي در تعارض است [...] ايران را چون فكر مي‌كنند كه درون سيستم اقتصادي خودشان نخواهد بود [...] از لحاظ سياسي در تنگنا قرار مي‌دهند[...]»‌

می‌بینیم که «استقلال» کشورمان از نظر سیاسی و اقتصادی، حداقل در زبان الکن جناب پروفسور «تأمین» شده، فقط معلوم نیست چرا ارز حاصل از چپاول نفت ما در بانک‌های غرب ذخیره می‌شود و به چه دلیل این نظام «مستقل از غرب» بالاجبار با پادوهای غرب در منطقه پیمان «امنیتی ـ نظامی» منعقد می‌کند؟ اینجاست که موضوع اسلام خواص از اهمیت ویژه برخوردار خواهد شد. خلاصه بگوئیم، «اسلام خواص» ریشه در طویلة‌ مک‌کارتی دارد که خواهان تجهیز ایران به سلاح هسته‌ای است. و برای تحقق این امر خیر کافی‌ است اسلام رهبر آینده «اسلام خواص» باشد!

سایت رادیو فردا، ‌مورخ 27 شهریورماه 1389 در مطلبی به قلم استاد مجید محمدی، تحت عنوان، «اسلام‌گرائی عوام‌گرایانه» چنین القاء می‌کند که سیاست حکومت اسلامی پیرو استعمار غرب نیست، بلکه در گرو اعتقادات و باورهای خمینی و خامنه‌ای بوده و معیار سنجش آنهم جایگاه مداحان در حکومت مذکور است! به عبارت دیگر، استاد محمدی ادعا دارند حضور چشمگیر مداحان «بی‌سواد» در دستگاه خامنه‌ای چنین افتضاحی در ایران به راه انداخته:

«در دو دهه‌ای که از حکومت خامنه‌ای می‌گذرد [...] نقش مداحان در تعیین جهت سیاستگذاری‌ها، تصمیم‌گیری‌ها، انتخاب مدیران دولتی و رقابت‌های سیاسی افزایش یافته [...] مداحان در دوران خمینی صرفاً نقش حاشیه‌ای [...] برای رعایت ظواهر شرعی را داشتند [...] اسلام در دوران خمینی توسط روحانیت و فقها تبیین و تفسیر می‌شد [...]»


پس شهربانی آیرون‌ساید و ساواک چه کاره‌اند؟ مگر مداح می‌تواند بدون حمایت ساواک دهان باز کند؟! ‍ خمینی کبیر هم تحت فشار همین ساواک مجبور شد فرمان 8 ماده‌ای‌اش را پس بگیرد! اظهارات استاد محمدی بیشتر به یک شوخی خنک می‌ماند! ایشان در ادامة شوخی‌های خود ادعا کرده‌اند، عوام‌گرائی مداحان و حکومت حامی آنان هویت انواع اسلام‌گرائی را مشخص نمی‌کند، سپس به سه نوع اسلام‌گرائی خواص: فقه‌گرا، عدالت‌محور و ملی‌گرایانه اشاره فرموده‌اند که در دوران خامنه‌ای به حاشیه رانده شده و گویا جای خود را به اسلام‌گرائی عوام داده:

«در دوران خامنه‌ای [...] اسلام‌گرائی موعودگرایانه‌ نظامی‌گرا، و [...] فاشیستی و [...] امپریالیستی برآمدند [...] که به عوام به عنوان پیاده‌نظام حکومت دیکتاتوری [...] نیاز دارند [...]»


به نظر می‌رسد جناب محمدی بهارعاظادی، اشغال سفارت آمریکا و زوزة «نه سازش، نه تسلیم، نبرد با آمریکا» را در تحلیل عمیق‌شان بکلی فراموش کرده باشند! شاید هنوز به دنیا نیامده بودند. متأسفانه ما به دنیا آمده بودیم و این دوران درخشان را هرگز فراموش نخواهیم کرد! در هر حال، اصل مطلب جناب محمدی این است که داستان‌های مذهبی از «تاریخی‌ات» برخوردار بوده و بر دانش و آگاهی و تجربة‌ مذهبی می‌افزاید! به زبان ساده‌تر ایشان «باورهای مقدس» را در ترادف با رخدادهای تاریخی قرار می‌دهند و با این عمل شارلاتانیسم خود را نیز اثبات کرده و آنرا به اوج می‌رسانند:

«[مداحان] به چند داستان مذهبی نیاز دارند که آن را [...] نه از کتاب‌های تاریخی، بلکه [...] به شکل سینه‌به‌سینه فرا می‌گیرند [...] این داستان‌ها باید شور مذهبی را تحریک کند و نه دانش و آگاهی و تجربه‌ مذهبی را [...]»


باید ببینیم کدام مورخ داستان‌های جبرئیل در غار حری، ‌ یا موجودیت فاطمه و معجزات عیسی و موسی را به عنوان رخداد تاریخی می‌پذیرد که آقای محمدی داستان مذهبی را در کتاب تاریخ یافته‌اند؟ متأسفانه حدیث و روایات را نمی‌توان تاریخ نامید! چه مداحان از آن‌ها استفاده کنند و چه نکنند. در تاریخ معجزه و خدا و مقدسات نمی‌تواند وجود داشته باشد. تاریخ، حرکت انسان‌هاست برای دستیابی به اهداف مشخص مادی در زمان و مکان مشخص! و هیچکس نمی‌تواند از تاریخ، داستان مذهبی استخراج کند. همچنین کسی نمی‌تواند ادعا کند که آشنائی با حکایات مذهبی به ارتقاء «دانش» افراد منجر می‌شود! آشنائی با داستان کربلا فقط شناخت از یک قصه به دست می‌دهد و بس! اما اگر امثال حاج منصور ارضی لات و اوباش شمرده می‌شوند و اسلام‌شان هم عامیانه است، این امر نمی‌تواند امتیازی برای اسلام‌فروشان فکل‌کراواتی کسب کند:

«[...] مداحان [...] داستان‌های مذهبی را برای [افراد] عمدتاً کم‌سواد یا بی‌سواد [...] روایت می‌کنند [...]مداحان [...] خود را موظف به رعایت [...] موعظه‌های اخلاقی نمی‌بینند [...] نگاهی منفی و سلطه‌جویانه به زنان دارند [آنان] خشونت را تقدیس کرده و آن را نشانه‌ مردانگی می‌دانند [...]مداحان [...] با لات‌ها و اراذل و اوباش نشست و برخاست دارند و از میان آن‌ها برمی‌خیزند [...] در ادبیات مداحان اثری از دانش قرآنی یا حدیث [...] به چشم نمی‌خورد[...]»

به فرض که چنین باشد! کسی را به دلیل خاستگاه اجتماعی‌اش نمی‌توان تحقیر کرد، چرا که هیچکس خاستگاه اجتماعی خود را انتخاب نکرده. اگر امثال حاج منصور ارضی از امکانات مالی و اجتماعی امثال ‌شیخ مهدی بازرگان و سحابی‌ها برخوردار بودند مسلماً اعتقادات مذهبی‌شان را به ابزار سیاست استعمار تبدیل نمی‌کردند. این لات‌ولوت‌های پائین شهر را دستکم نگیرید! ابتذال در رفتار اینان ناشی از شرایط اجتماعی حاکم بر آن‌هاست، حال آنکه ابتذال و بیشرمی امثال محمد خاتمی و میرحسین موسوی و ... و دیگر «نخبگان» حکومت اسلامی همچون مغلطه‌های «پروفسور» اکبر اعتماد بازتابی است از وقاحت استعمار که در قفای این آدمک‌ها پنهان شده. اما گذشته از همة‌ این مسائل، اعتقادات مذهبی و باورهای افراد هر چه باشد، «حریم خصوصی» آن‌هاست و مسئولین بسیار محترم رادیوفردا بهتر است از تهاجم همه جانبه به حریم خصوصی افراد دست بردارند. تا ما هم به مناسبت اتحاد کلیسای آنگلیکن با واتیکان یک خاطره از جنگ برای‌شان نقل کنیم.

آنروزهای نورانی که عراقی‌ها تهران را بمباران می‌کردند، یک‌نفر از همین زهرمارسلطنه‌ها می‌گفت، «این عرب‌های پدرسوخته،‌ وقتی بمب‌ها‌شونو پرتاب می‌کنن، میان پائین مردمو به مسلسل می‌بندن! بعد هم باک بنزین هواپیما را روی سر مردم می‌ا‌ندازن!» ایشان وقتی «حیرت» را در نگاه مخاطب می‌دید، می‌گفت، «خودم تو میدان تجریش دیدم!» مسلماً ایشان هم اگر سری به کتاب‌های تاریخ زده بودند چنین داستانی تعریف نمی‌کردند. اما از این داستان‌ها در مورد جنگ فراوان است، به عنوان نمونه حاجی ابوتراب، در باب الطاف و معجزات هیتلر به روایت از مسافری که از سلماس به تهران آمده، چنین می‌گوید:

«دو هفته پیش هواپیماهای آلمانی آمده بودند روی شهر. بعد مردم دیدند از توی هواپیما قوطی بالدار میاد به طرف خانه‌شان اول ترسیدند که مبادا بم [بمب] باشه، همینکه درش را واز کردند فکرش را بکنید که مثلاً چی آن تو بوده؟ قوطی‌های سیرابی و جگرک بسیار ممتاز که تو دهن آب می‌شده. نه ازین سیرابی‌های اینجا، اما همه شسته و تمیز. روی قوطی نوشته شده بود: پاینده باد ایران، چو ایران نباشه تن من مباد! این هدیة ناقابل را به ایرانیان عزیزم تقدیم می‌کنم، امضاء هیتلر. من قوطیش را دیدم [...]»
«حاجی‌آقا»، ص. 38




0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت