طوطی و تزار!
...
هممیهنان گرامی! ما «دمکراسی صفوی» داشتیم و خودمان نمیدانستیم! اگر انتشارات «راتلیج» مطالبات استعمار و تبلیغات فوکویاما را تحت عنوان تحقیقات و پژوهشهای عالمانة پروفسور همایونکاتوزیان منتشر نکرده بود، نادان از این جهان میرفتیم!
چگونه میتوان یک زن قربانی توحش حکومت دینی را به ابزار گسترش ابتذال تبدیل کرد، و از مصائب بیش از 14 میلیون آوارة پاکستانی ابزار تبلیغات فاشیسم اسلامی ساخت؟ این عملیات قهرمانانه توسط رهبر فرزانه و روزینامة کیهان صورت پذیرفته! اولی، یعنی علی خامنهای، «کمک به همدین» را بجای کمک به انسان نشانده، برای کمک به سیلزدگان پاکستان از مسلمین استمداد میطلبد! خامنهای با ارسال «پیام» به نام «اخوت اسلامی» خواهان کمک به مصیبتزدگان پاکستان شده، حال آنکه به حکم انسانیات، ما وظیفه داریم به همة انسانها کمک کنیم. حتی در دورة سعدی نیز، به مصداق تک بیت معروف «تو کز محنت دیگران بیغمی، نشاید که نامت نهند آدمی»، چنین وظیفهای برای انسان متصور بوده، هر چند که در عصر سعدی، «انسان»، نمیتوانست از تعریف حقوقی در مفهوم معاصر برخوردار باشد. بله، میبینیم که علیخامنهای نه تنها با زمان خود هماهنگی ندارد که با نگرش و زبان دوران سعدی نیز بیگانه باقی مانده، چرا که علی خامنهای همچون استاد کاتوزیان و شرکاء نگرش استعماری ارباباناش را به مخاطب منتقل میکند؛ «به نام اخوت اسلامی به مردم پاکستان کمک کنید!» باید پرسید این سخنان ابلهانه و موهن چه مفهومی دارد؟
خامنهای از یکسو چنین القاء میکند که 15 میلیون آوارة پاکستانی بدون استثناء مسلماناند، و از سوی دیگر خواهان کمک «مسلمانان» ایران به این گروه «مسلمانان» میشود. به عبارت دیگر غیرمسلمانان کشور ایران وظیفه ندارند به آوارگان کمک کنند. روشنتر بگوئیم خامنهای با ایراد چنین سخنانی ایران را در ذهن علیلاش «تصفیه» کرده و غیرمسلمانان را از جامعه اخراج نموده. درست همانطور که هیتلر با فرستادن کولیها، یهودیان و همجنسگرایان و معلولین به «اردوگاه» دست به پالایش آلمان زده بود. باری در تاریخ 9 شهریورماه 1389، پیام انسانستیز خامنهای در سایت شخصی وی انتشار یافت. البته همین پیام پیشتر در رسانههای حکومت از جمله در حنازرچوبه در اختیار مشتاقان مقام معظم قرار گرفته بود. پس رهبر حکومت مردهشویان را در حنازرچوبه رها میکنیم و میپردازیم به گسترش ابتذال از طریق توسل به آزار رسانهای یک زن زندانی به نام سکینه آشتیانی محمدی، که نه جرماش برای ما مشخص شده و نه موجودیت واقعیاش! چرا که «سکینه» و اتهاماتاش در رسانههای فارسی زبان موجودیت یافت و سپس از طریق «لولا داسیلوا»، بار دیگر به ایران صادر شد، تا همگان، چه در ایران و چه در غرب بتوانند از آن به مقتضای مصالح و منافع عالیه خود بهرهمند شوند. روشنتر بگوئیم، سکینه آشتیانی یک کالای تجارتی چندمنظوره و چندبعدی است که در بازار سیاست استعمار برای فروش به افکارعمومی «تولید» میشود و هر گروه مزدور برای فروش یکی از ابعاد آن پیشقدم شده آگهیتجارتی پخش میکند.
پس از ابراز آمادگی لولا داسیلوا جهت اعطای پناهندگی به خانم آشتیانی شاهد بودیم که ویلیام هیگ، وزیر امور خارجة انگلستان نیز از حکم «قرون وسطائی» سنگسار ابراز انزجار فرمودند، سپس نوبت به اتحادیة «محترم» اروپا رسید و برنار هانری لوی، مدافع بیقید و شرط سیاست «یک کشور، یک مذهب» نیز در این استخر لجن شیرجه زد و ... و سرانجام رئیس جمهور فرانسه و همسرش به ناچار مانند بسیاری از شخصیتهای اروپا در برابر توحش حکومت اسلامی به ویژه در این مورد خاص موضعگیری کردند. بالاخره وقتی چنین جنجالی در مورد توحش و خشونت حکومت اسلامی به راه میافتد، سکوت و بیاعتنائی و بیتفاوتی شخصیتهای سرشناس آنان را در کنار دژخیمان جمکران قرار خواهد داد. پس موضعگیری رئیس جمهور فرانسه و همسرش در مورد سکینه کاملاً بجا و به موقع است.
ولی اشکال اینجاست که حکومت اسلامی از روز نخست بر اساس همین قماش خشونت و توحش پایهریزی شده. و اگر به یاد داشته باشیم، صدر حاج سیدجوادی، وزیر دادگستری دولت خیابانی مهدی بازرگان همگان را در روزینامة کیهان بشارت داده بود که قانون اساسی حکومت کذا بر اساس «حدیث مسلم»، «روایت معصوم» و «نهجالبلاغه» تدوین خواهد شد! و تا آنجا که ما به یاد داریم، هیچیک از «روشنفکرنمایان» و حقوقدانان و قلمزنهای «کانون نویسندگان» و آنها که امروز برای حقوقبشر گریبان میدرند به این مزخرفات و مهملات اعتراض نفرمودند! دلیل هم اینکه اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن جز استقرار همین حکومت توحش در کشور هیچ نمیخواستند. و آفتاب آمد، دلیل آفتاب! لشکرکشی ارتش ناتو به افغانستان و عراق جهت استقرار همین قماش حکومت بیقانون بود. میبینیم که در اهدافشان هم کاملاً موفق شدهاند، به ویژه در افغانستان که همزمان با سرکوب رسانهها، امکان تحصیل برای کودکان، خصوصاً دختربچهها روز به روز کاهش مییابد. گروه طالبان که همچون خمینی با امپریاس میجنگد، خارج از قاچاق تریاک و هروئین، تهاجم به مدارس، تخریب آموزشگاههای مختلط و مسموم کردن دانشآموزان دختر را نیز در دستورکار «الهی» خود قرار داده. خلاصه اسلامشان همچون اسلام پیروان خط امام «روشنضمیر» ناب و محمدی است و طبق تعریف علمی محمد خاتمی از «عدالت» در نهجالبلاغه، هر چیز در کشور افغانستان بجای خود قرار گرفته! به همین دلیل است که مشاور کرزای، همکار سازمان سیا از آب در میآید. افتضاح چنان بالا گرفته که نیویورک تایمز، بوق کهنهفروشهای نیویورک نیز این ارتباط مقدس را افشا کرده تا نگویند دستاش در همان کاسه افتاده.
به گزارش نووستی، مورخ 5 شهریورماه 1389، روز پنجشنبه، نیویورک تایمز به نقل از مقامات کابل و واشنگتن، محمدضیاء صالحی، مشاورعالی رئیس جمهور افغانستان را به ارتباط با سازمان سیا متهم کرده. این آقای صالحی پیشتر پروندة فساد اداری هم داشتند و خلاصه «گل بودند و به سبزه نیز آراسته شدند.» میبینیم که نام ایشان نیز از هر نظر بامسمی است؛ هم محمد هستند، و هم روشن و نورانی و صالح و درستکار! و به همین دلائل روشن و واضح و مبرهن، همین فرد «صالح» در جایگاه ریاست امنیت ملی افغانستان قرار گرفته، و در برابر «کار» و خدماتاش از سازمان سیا مزد دریافت میکند. که از قدیم گفتهاند، «مزد آن گرفت، جان برادر که کار کرد.» ولی شاعر هرگز به نوع «کار» اشاره نکرده.
به عنوان نمونه سعدی کار کردن برای سازمان سیا را هرگز نکوهش نمیکند، چرا که در دورة سعدی این سازمان وجود نداشت. ولی مسلم بدانیم که محمد خاتمی و دیگر مردهشویان بزودی ما را با مواضع «امام علی» عزیز و دانشمندشان در مورد «کار کردن» برای سازمان سیا نیز آگاه خواهند کرد. کافی است ساواک از خشتک مصباح یزدی یا از لیفة تنبان مکارم شیرازی یکی از همان نامههای «خیلی خیلی محرمانة» آنحضرت را خطاب به مالک اشتر بیرون بکشد و یک نسخهاش را نیز برای افشاگری در اختیار ابوالحسن بنیصدر بگذارد، تا «مسلمین» از تکلیف الهی خود در برابر سازمان سیا کاملاً آگاه شوند و بدانند که «خدمت» به این سازمان موجب رضایت الهی است. به شرط آنکه همچون نیکوکاری در حق مستمندان از چشم مردم پنهان بماند. بله، نیکوکاری انواع مختلف دارد که خدمت در بارگاه «سیا» در رأس آن قرار میگیرد:
«صالحی که در رأس ادارة امنیت ملی قرار داشت [...] سالیان دراز از ادارة استخبارات امریکا [سازمان سیا] پول دریافت میکرد [...] فقط او میتوانست سیا را از نقطه نظر معلومات تأمین کند و یا دیدگاه امریکا را در بین اطرافیان رئیس جمهور پیشکش نماید [...]»
البته این گزارش به زبان دری است، ولی اگر کمی تلاش به خرج داده شود، مسلماً نیازی به ترجمة آن نخواهد بود. در هر حال، به گزارش نیویورکتایمز، نمایندة رسمی سازمان سیا از تأئید یا تکذیب ارتباط صالحی با سازمان کذا خودداری ورزیده. و این کاری است بسیار عاقلانه! هممیهنان گرامی! آمریکائیها «خر» که نیستند، این موجودات پلید خودشان را به خریت میزنند تا کارشان را بهتر پیش ببرند. نمایندة سازمان سیا اگر خبر کذا را تکذیب میکرد، در صورت انتشار اسناد ارتباط صالحی با سازمان مذکور دروغگو شناخته میشد، اعتبار خود را از دست میداد، و میبایست در ادارة کاریابی ثبتنام کند. ولی اگر ایشان خبر فوق را تأئید میکردند، تازه معلوم میشد سازمان سیا در چپاول و جنایات باند کرزای شریک است! میبینیم که بهترین راه این بود که آنحضرت «سکوت» فرمایند. به این ترتیب در افغانستان تزلزل و تردید بر افکار عمومی حاکم میشود و هیچکس نمیتواند به کرزای و اطرافیاناش اعتماد داشته باشد. بله، این است فواید «شیوة» نه تأئید، و نه تکذیب!
در عوض نمایندة سازمان سیا تأکید کرده که «این سازمان برای پیشبرد اهداف سیاسی آمریکا در افغانستان تلاش میکند و این اتهامات غیرمعقول در واقعیت موجود هیچ تغییری ایجاد نخواهد کرد!» اتفاقاً ما هم با ایشان موافقایم. هدف سازمان سیا پیشبرد سیاست آمریکاست در نتیجه همکاری دولت دستنشاندة ایالات متحد در افغانستان با این سازمان در چنین چارچوبی کاملاً معقول و منطقی مینماید، خصوصاً که ارتش ایالات متحد سالهاست این کشور را رسماً اشغال کرده! آنچه غیرمعقول میباید تلقی شود، سیاست آمریکاست در افغانستان و در دیگر کشورهای منطقه!
ماجرای صالحی از این قرار است که در ماه ژوئیه و در چارچوب تحقیقات پیرامون فساد اداری، ایشان به جرم دریافت رشوه از قاچاقچیان تریاک بازداشت میشوند، سپس حمیدکرزای دستیاراناش را میفرستد تا او را آزاد کنند. چرا که اگر این فرد محاکمه شود، شرکت کرزای در قاچاق تریاک بر همگان آشکار خواهد شد. اما آنچه اهمیت دارد داستانهای نیویورکتایمز نیست! مهم این است که حدود یک هفته پس از سفر «جان کری» به افغانستان، نیویورک تایمز معرکة افشاگری میگیرد. یادآور شویم سناتور«جان کری» اسلام پناه در تاریخ 29 مردادماه سالجاری به افغانستان رفت. از نظر ما حزب طالبانپروران قصد دارد زیر پای کرزای را جارو کند و با برگزاری مسابقات مارگیری، یک نوکر گمنام و «مردمی» از صندوقهای «آراء مردم» بیرون بکشد، تا همچون نمونة ایران، در افغانستان نیز برای «اصلاحات» معرکه به راه اندازد. این همان برنامهای است که از شهریور 1320، پس از کودتای موفق ارتش بر علیه رضاشاه، با هیاهوی محمد مصدق و دیگر فدائیان اسلام در ایران به راه افتاده، و همچنانکه شاهد بودیم پس از کودتای ننگین 22 بهمن 1357، همین جریان به ظهور ملاممد خاتمی «اصلاحطلب»، از اعضای محفل سرکوب کیهان انجامید. و اینک در ادامة همین برنامه سکان هیاهوسالاری به دست دیگران افتاده و لاتبازی و قانونشکنی همچنان ادامه دارد. این است دلیل اهمیت رمان تاریخی «حاجی آقا»!
در این حکایت تاریخی، حاجیآقا، یک قالب پوچ و تهی است که در آن علاوه بر چندین پرسوناژ تاریخی معاصر، مهمترین «شخصیت» مقدس شیعیان نیز حضوری نمادین پیدا میکند. البته پرسوناژ «حاجیآقا» مکان تردد پرسوناژهای انسانستیز و بوقلمونصفت متعددی است که هیچیک شخصیت منسجمی ندارند. آنان نان را به نرخ روز میخورند و همرنگ جماعت میشوند. پرسوناژهای موجود در «شخصیت» تقدس فروش حاجی ابوتراب، بدون استثناء به زینت فریب، کلاهبرداری، قساوت، شقاوت، خساست، جبونی، حقارت و خیانت آراستهاند؛ خیانت به منافع ملی، خیانت به همسر، و خلاصه خیانت به نزدیکان و اطرافیان! حتی نام پرسوناژ نیز یک فریب است؛ حاجی آقا هرگز به مکه نرفته، پدرش او را «حاجیابوتراب» نام نهاده. یادآور شویم «ابوتراب» کنیة علی، امام اول شیعیان است که طبق روایات در خانة کعبه متولد شده و میتوانیم بگوئیم که او نیز مانند حاجی ابوتراب صادق هدایت، «حاجی» به دنیا آمده بود!
اگر فرصتی دست داد «حاجیآقا» را به صورت جداگانه بررسی خواهیم کرد. آنچه به صورت نقل قول از پرسوناژ حاجی در این وبلاگ میآوریم، پروپاگاند سیاسی استعمار غرب در ایران است که پس از شهریور 1320 آغاز شد، و تداوم آنرا در حکومت اسلامی شاهدیم. به همین دلیل است که پرسوناژ تقدسفروش «حاجی ابوتراب» فراماسونی است که تبلیغات «انجمن» را از طریق آخوند در جامعه «پخش» میکند. جالب اینجاست که حاجی هر چند عضویت خود را در «فراموشخانه» منکر میشود، نهایتاً عضو «انجمن» از آب درمیآید! حاجی پس از استعفای پهلوی اول، زمانیکه به حجتالشریعه جهت تبلیغ مقدسات اسلام در روستاهای ایران چک بانکی میدهد، به او گوشزد میکند که این پول حساب دارد، چرا که «انجمن» آنرا پرداخت کرده:
«انجمن از شما قدردانی خواهد کرد [...] سعی بکنید که در مجامع عمومی [...] رسوخ بکنید و به خصوص فراموش نکنید که شهرتهائی بر ضد روسها بدهید [...] سربسته به شما میگم که ما تنها نیستیم و دستگاه بزرگی از ما حمایت میکنه [...] دستگاه حاکمه [...] هم از خودمانه[...] بعد [حاجی] دست کرد و چکی از جیب جلذقهاش در آورد، به مبلغ هشتهزار و دویست تومان و به دست حجتالشریعه داد. او گرفت نگاه کرد و چشمهایاش برق زد [...] و گفت خدا سایة حضرتعالی را از سر بنده کم نکند! [حاجی گفت] اشتباه نکنید این پول را انجمن تصویب کرده، و باید به مصرف تبلیغات برسه [...] فردا صبح به طرف اورومیه حرکت میکنید. [...] ممکنه در آنجا به آخوندهای دیگر بر بخورید که از عراق و بینالنهرین آمدهاند [...] رقابت در میان نیست، باید با آنها صمیمانه همکاری بکنید، چون مقامات صلاحیتدار اینطور صلاح دیدند [...]»
منبع: «حاجی آقا»، ص. 56.
یادآور شویم که در کل داستان این ملاقات از هر جهت «یگانه» است. چرا که این تنها ملاقات حاجی ابوتراب است که برخلاف معمول در اتاق، یعنی خارج از هشتی کذا و فقط با یکنفر صورت میپذیرد. این ملاقات محرمانه و غیررسمی است و تنها از منظر «اخوت اسلامی» رسمیت دارد! حاجی از سوی «انجمن» به حجتالشریعه برای همکاری با آخوندهای عرب و تبلیغ بر علیه آزادیخواهان مأموریت «رسمی» میدهد. و به همین دلیل است که در مکان این ملاقات سری همنشینی نمادهای انسانستیز ابتذال و تقدس سرمایهداری سنتی و استعماری را با ابزار ارتباطات مدرن شاهدیم. در اتاق مذکور، علاوه بر یک دستگاه تلفن و قالیهائی که تا زیر سقف چیده شده، دعای پنجتن، باسمههای مریم و عیسی، کارتپستال زنان برهنه، دو گاوصندوق و تصدیق ابتدائی کیومرث، پسر کوچک حاجیآقا نیز به چشم میخورد! در میان این مجموعه زنبارهگی و زنستیزی، تشیع و مسیحیت، سرمایهداری سنتی و ابزار ارتباطات مدرن، پیش از آنکه از زبان حاجی آقا برنامة فراماسونها برای سرکوب آزادیخواهان از طریق گسترش مقدسات را بشنویم، شاهد «ابراز عبودیت» حجتالشریعه به حاجی هستیم:
«حاجی آقا [...] در اتاقی را باز کرد [...] سربخاری [...] باسمة عیسی و مریم دیده میشد و یک دعای پنجتن هم آن بالا به دیوار بود [...] در محوطة تنگی که میان دو گاو صندوق احداث شده بود، حاجی آقا ایستاد و حجتالشریعه هم دست به سینه جلو او منتظر فرمان بود.»
یادآور شویم در این داستان تلفن ابزاری است برای ارعاب و فریب. در طول داستان یکبار از دربار به حاجی تلفن میشود، چرا که یکی از پرسوناژهای حاجی ابوتراب، «پدر میرسپاسی»، رانندة دربار پهلوی است. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به فراماسونری در جمکران و تصویر «ابراز عبودیت» منوچهر متکی به علیخامنهای که در سایت «بیبیسی» هم انتشار یافته. در این تصویر از راست به چپ علیخامنهای، علیاکبر ولایتی، منوچهر متکی و یکی از نوچههایاش دیده میشوند. متکی و نوچهاش یکدست به سینه دارند، نیششان تا بناگوش باز شده و به کرنش مشغولاند. حال این پرسش مطرح میشود که به چه دلیل ساواکیهای قلم به مزد دست از افشاگری پیرامون فراماسونها نمیشویند؟ پاسخ به این پرسش روشن است، این افشاگریها با هدف رد گم کردن صورت میپذیرد. به عنوان نمونه در کتابهائی که به قلم اسماعیل رائین در دورة پهلوی دوم منتشر شد، بسیاری از فراماسونهای مهم از قلم افتادهاند. بخشی از اینان پس از انتشار کتابهای کذا، با حفظ دکان، از ایران خارج شده گهگاه به کشور بازمیگشتند. گروهی دیگر پیش از خروج شاه ایران را ترک کردند، ولی عدهای از حضرات حتی پس از کودتای 22 بهمن 57 نیز در کشور ماندند، بدون اینکه احدی مزاحمشان شود. اینان تحت حمایت حکومت اسلامی و روحانیت وابسته به لژها همچنان به فعالیتهای خود ادامه میدهند. به عبارت دیگر افشاگریهای آقای رائین، همچون افشاگریهای دانشجونمایان پیرو خط آن وحشی بیابانی و یا خاطرات فردوست تماماً نمایشی و هدفدار بوده و صرفاً جهت گسترش ابهام و ابتذال است.
روند گسترش ابتذال نیز مانند دیگر شیوههای انسانستیز طویلة مککارتی وارداتی است و فقط بر باورها تکیه دارد. کافی است نگاهی داشته باشیم به جنجال پیرامون سکینه محمدی آشتیانی در غرب، و هتاکی کیهان به کارلا برونی، همسر نیکولا سرکوزی. همچنانکه در وبلاگهای «پروپاگاند» نیز گفتیم، سایتهای فارسی زبان، به ویژه بوقهای آنگلوساکسونها از جمله «بیبیسی» و رادیوفردا «پیام قدرت» را منعکس میکنند، و آنچه در رسانههای حکومت اسلامی به عنوان واکنش به پیام کذا منتشر میشود، در واقع همان پاسخ مورد نیاز و مطلوب اربابان حکومت اسلامی است. این است دلیل خشونت و ابتذال مطالب کیهان جمکران. این محفل استحماری تمامی مطالبات یانکیها را به بهترین وجه بازتاب میدهد. البته دیگر رسانههای مردهشویان از جمله حنازرچوبه نیز در همین مسیر گام برمیدارند، ولی اینان با پاسدار شریعتمداری، سوگلی طویلة مقدس عموسام از زمین تا آسمان فاصله دارند. سابقة «خدمات» محفل استحماری کیهان از چندین دهه فراتر میرود.
در مورد خاص سکینه محمدی، کیهان جهت گسترش ابتذال از شایعات رسانههای فرانسه «تغذیه» میکند و خبرگزاری «فرانسپرس» نیز تبدیل شده به بلندگوی کیهان! به این ترتیب پروپاگاند فروش ابتذال و تجاوز به حریم خصوصی یعنی گسترش عوامگرائی همچنان وسعت میگیرد. به موازات این برنامة مهوع، انتشارات «راتلیج» نیز به گسترش ابهام مشغول شده، البته از زبان «پروفسور» کاتوزیان، فروشندة روسری و اسلام سبز رحمانی و متخصص لجنپراکنی به هدایت و فروغ فرخزاد.
پروفسور کاتوزیان ادعا کردهاند در دورة مشروطیت، «مردم» چون میدانستند علما با استبداد مخالفاند و روسیه با مشروطه مخالف است، پشت سر علما قرار گرفتند! بین خودمان بماند، این قماش آکروباسی فقط از کش لاستیکی تنبان عموسام برمیآید. «استاد» کاتوزیان از طریق بازنشخوار ترهات فوکویاما در باب دین ضداستبداد عملاً دست به بازنویسی تاریخ ایران زدهاند. اولاً تجربة تاریخی نشان داده که «علما» هرگز نمیتوانند ضداستبداد باشند، مگر اینکه استبداد مطلوب خود را به استبداد موجود ترجیح دهند. به استاد کاتوزیان یادآور شویم که پدیدة مبهم «علما» همچون تل موهوم «مردم» در هر حال انسانستیز است بنابراین مخالفتاش با استبداد همواره نشان هواداریاش از یک استبداد دیگر خواهد بود. مسلماً پروفسور کاتوزیان تاکنون یاد گرفتهاند که صرف ضدیت با استبداد هرگز نمیتواند بر موافقت با دمکراسی دلالت داشته باشد! خمینی هم از دیکتاتوری انتقاد میکرد، موسوی و کروبی هم از استبداد «گلایهها» دارند، و خلاصه کم نیستند شارلاتانهائی که با فریاد «مرگ بر دیکتاتور»، جهت استقرار یک دیکتاتوری تازه نفس خیز برداشتهاند و شاهدیم که «دستگاه بزرگی» که از حاجیآقای هدایت حمایت میکرد دست مقدساش همچنان تکیهگاه هم اینان باقی مانده.
از سوی دیگر، برخلاف ادعای این «دانشمند کبیر»، یعنی همایون کاتوزیان، نه تنها روسیه تزاری با مشروطه مخالف بود که انگلستان نیز از مخالفان سرسخت مشروطهخواهان به شمار میرفت. هر دوی این امپراتوریها در ایران منافع استعماری داشتند. بهتر است دکتر کاتوزیان این نکتة پیشپاافتاده را به یاد داشته باشند که هیچ کشوری از منافع ملی ایران دفاع نکرده و نخواهد کرد. بله، روسیه مخالف مشروطه بود انگلستان هم با حمایت از مزدورانی از قماش تقیزاده و فروغی خود را طرفدار مشروطه جلوه میداد، ولی شاهد بودیم که پس از انقلاب اکتبر، زمانیکه روسها ایران را به انگلستان واگذاردند، قلع و قمع سرداران مشروطه آغاز شد، و این لندن بود که از کودتای سیدضیا به کودتای میرپنج و سپس به کودتای شهریور 20 پرید و ... و سرانجام کار را به کودتای 22 بهمن 1357 کشاند.
بارها گفتهایم، باز هم تکرار میکنیم، منافع استعمار، یعنی چپاول و سرکوب ملتها تداوم دارد، و این «تداوم» را قدرتهای استعماری از طریق تحمیل گسستهای پیاپی بر ملتهای تحت سلطه تحمیل میکنند. این واقعیت تاریخی را به صراحت و وضوح میتوان در کشورهای منطقه مشاهده کرد، به شرط آنکه که مخاطب را «ابله» نیانگاریم:
«در مجموع رهبران مذهبی و مراکز شهری از موضع اینان [مشروطه خواهان] حمایت به عمل میآوردند، چرا که در آموزة اسلامی توجیهی جهت حاکمیت استبدادی وجود نداشت، در تئوری دولت شیعی استبداد دولتی مشروعیتی نداشت، و علماء از جامعة شهری که شامل زمینداران، تجار و تودههای مردم عادی میشد، و به حرکت مشروطه تمایل داشت، جدا نشدند.»
همایون کاتوزیان، تاریخ و سیاست ایران، انتشارات راتلیج 2002، صفحة 132.
بله، دین اسلام «آموزه» به مفهوم معاصر دارد و دولت شیعی هم «تئوری» داشته و ما نمیدانستیم! حتماً این آموزه و آن تئوری همان مزخرفاتی است که محمدخاتمی از نهجالبلاغه استخراج کرده. همانکه «همه چیز» را در جای خودش قرار میداد و «عدالت» را برقرار میکرد! اتفاقاً سایت «پیکنت» هم این «تئوری» مضحک را به نقل از ملاممد منتشر کرده بود! باری این به اصطلاح تئوری، که به ادعای شما ضداستبداد هم هست، هرگز انسان محور نبوده و نخواهد بود. در نتیجه، اظهارات مستدل و مبرهن شما در باب ضداستبداد بودن اسلام بیاساس و مهمل است. اسلام، نظریة سیاسی نیست، دین است! دین، بر باورها و جزمهای زمانگریز تکیه دارد، حال آنکه نظریة سیاسی در زمان و مکان مشخص در ارتباط با نیازهای مشخص جامعه تنظیم میشود. سیاست برخلاف دیانت هرگز خارج از زمان و مکان قرار نمیگیرد. آنها که سیاست را به دیانت میآمیزند همچون فدائیان اسلام جیرهخوار استعماراند.
مسترکاتوزیان! درگذشتهای نه چندان دور، روسیه تزاری مخالف مشروطه بود، انگلستان چطور؟ روسیه تزاری و اتحاد جماهیر شوروی دیگر وجود ندارند، شما که نمیتوانید حاکمیت فعلی روسیه را به دوران تزارها بازگردانید. سیاست کنونی روسیه هر چه باشد، با سیاست زمان تزارها یکسان نخواهد بود. به عبارت دیگر بازگشت به دوران «تزارروشنضمیر» امکان پذیر نیست. البته برای شما و دیگر فدائیان فکلکراواتی اسلام، تبلیغ توهم «بازگشت به گذشته» تنها راه به سوی آینده است، چرا که این شعار کارفرمایان شماست. اما وقتی چنین واقعیتهای به اصطلاح تاریخی و در واقع «مندرآوردی» را به زبان انگلیسی منتشر میکنید، باید بدانید که نگارش جملة معروف «بر ما واضح و مبرهن است که ...» در آغاز آن الزامی است!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت