ماچهشیخ و بیبی!
...
ساواک جمکران تحت نظارت واتیکان به تبلیغ مسیحیت در ایران مشغول شده و رسانههای حکومت مردهشویان، جهت زدن به بیراهه و گرم کردن این بازار توحش، انتقاد از تبلیغ مسیحیت را آغاز کردهاند. اتحاد واتیکان و حکومت اسلامی با واژگوننمائی «مهرنیوز»، مورخ 16 مردادماه 1389 آغاز شد:
«تعدادی از شهروندان شمال تهران [...] در صندوقهای پستی خود با کتب و لوحهای فشردهای روبرو شدهاند[...] این بستهها حاوی ترجمة [عهد جدید انجیل] همگی به زبان فارسی و با ورقهای بسیار مرغوب در قطع جیبی و سه لوح فشرده حاوی فیلمی از زندگی حضرت مسیح [...] به روایت لوقا [...] در یکی از کشورهای اروپائی چاپ و ضبط شده [...]»
خلاصه «اهل بیت» و «اهل چنج» مشارکت رسمی خود را در کشورمان آغاز کردهاند، که از دوران باستان گفتهاند، «برای جنایت چه بیت و چه چنج!» برای نابودی ایران، چه اسلام، چه مسیحیت؛ هر دو در توحش ادیان ابراهیمی ریشه دارند و اگر با یکدیگر به رقابت ظاهری برخیزند روند نابودی ما ملت شتاب خواهد گرفت. پیوند محفل واتیکان با «اهل بیت» به صورت واژگون در آستانة 20امین سالگرد ترور شاپور بختیار رسمیت یافت.
شاپور بختیار، به عنوان آخرین نخستوزیر دورة پهلوی، و به عنوان قربانی سیاست استعمار در داخل و خارج کشور از جایگاه ویژهای در تاریخ معاصر ایران برخوردار است. شاپور بختیار را نمیتوان «جایگزین» کرد. به زبان سادهتر جایگاه ویژة اجتماعی نخست وزیری که31 سال پیش در ایران خواهان «گذار قانونی» از سلطنت به جمهوری «سوسیال ـ دمکرات» شده بود فقط میتواند از دیدگان شیخالله و دیگر کورهای مصلحتی طویلة مککارتی پنهان بماند. برای آشنائی با فاشیستها نیم نگاهی به سایتهای فارسی زبان، به ویژه سایتهای استعمار سبز و «بیبیسی» و رادیو فردا کفایت خواهد کرد.
زدن به بیراهه یا زدن به صحرای کربلا، یعنی خروج از «واقعیت». و واقعیت، بنابرتعریف، همان «انسان» است در زمان و «مکان مشخص.» نیازی به توضیح نیست که بگوئیم، نفی هر یک از اجزاء این «واقعیت» به مفهوم انسانستیزی و گریز از واقعیت خواهد بود. در نتیجه عبارت «زدن به صحرای کربلا» را میتوان انسانستیز دانست. البته انسانستیزی درجات مختلف دارد. به عنوان نمونه، «طویله»، مکانی است انسانستیز، چرا که در حالت عادی، محل زیست انسان «طویله» نمیباید باشد. ولی این امر شامل ماچه شیخهای جمکران نمیشود؛ اینان مکانی مناسبتر از طویله برای زن نمیشناسند. آنهم نه هر طویلهای، که طویلة الهی!
پس ببینیم طویلة کذا از چه ویژگیهائی برخوردار است که اینچنین مطلوب طبع اینان افتاده. یادآور شویم گوسفندان را به این مکان الهی راهی نیست. باری مهمترین ویژگی این «مکان مقدس» جدائی انواع نر از انواع ماده است. به عبارت دیگر طویلة الهی شباهت فراوانی به «اندرون» و «حرمسرا» دارد و این است دلیل شیفتگی ماچهشیخها به «مکان» زنانه. جائیکه خواهران و مادران و مادربزرگها تحت قیمومت مرد، و البته دور از چشم «نامحرم» در کنار یکدیگر قرار میگیرند و به قول خودشان «تجربه» کسب میکنند، تجربة حقارت و اسارت و به ویژه تجربة وقاحت، حماقت و قبیلهگرائی.
بله کسب تجربه از مادر و خواهر و مادربزرگ به این معناست که ارتباط اجتماعی به ارتباط غریزی و منطقگریز خانواده محدود میماند. به همین دلیل است که خالهشلختههای جمکران در سالگرد انقلاب ناکام مشروطه، جنبش موهوم سبز را بجای ملت ایران نشانده و برای جنایات دارودستة موسوی از جنبش کذا درخواست بخشش میکنند! پس تعجبی ندارد که وقاحت و بیشرمی اینان در سایت تودهپرستهای ساواک یعنی همان «پیک نت» منعکس شود. به ساواکیهای جمکران گوشزد میکنیم که پیروان خط توحش امام را نمیتوانند بجای ملت ایران بنشانند. کروبی، میرحسین موسوی و زهراخانوم همچون وزرای کابینة توحش و ... میباید در برابر دادگاه پاسخگوی تاراج و جنایات سی سالة خود باشند. هیچ فرد و گروهی صلاحیت «بخشش» جنایتکار و مزدور بیگانه را ندارد، پس بیجهت بر طبل جنبش موهوم سبز نکوبید. این پدیدة مبهم را نمیتوانید در جایگاه حقوقدان و قاضی صاحب صلاحیت قرار دهید.
آوردهاند که در سالگرد جنبش ناکام مشروطه، آخوندهای مؤنث جمکران نشستی برگزار کرده و سخنرانیهای شیوا هم ایراد فرموده، و یک بیانیة غرا صدوریدهاند که هر کسی قادر به قرائت آن نخواهد بود. چرا که این به اصطلاح بیانیه در واقع مردابی است متعفن و سرشار از لجن. در این مرداب است که ماچه شیخهای مردمفریب و اسلامفروش قانون به اصطلاح اساسی حکومت چاه جمکران را همتراز با قوانین کشورهای دمکراتیک قرار داده، با یک پرش خود را به سنگر مبارزات آزادیخواهانة زنان اروپا و آمریکا میرسانند، بدون اینکه در نظر بگیرند برخلاف قوانین خدامحور جمکران، قوانین در اروپا و ایالات متحد انسانمحور است. بله، آشفروشها چنین بیانیة ابله فریبی صادر میکنند و بیانیهشان در سایتهای چپنمایان عصرنو و اخبارروز نیز منعکس میشود. بد نیست بدانیم آخوندپرستهای عوامفریب حزب توده در سایت اخبار روز اخیراً «ضدارتجاع» هم از آب درآمدهاند.
متأسفانه شارلاتانیسم باعث مرگ نمیشود! اگر چنین میبود مدتها پیش زمین از وجود پلید تمام آخوندها، به ویژه آخوندهای ادیان ابراهیمی پاک شده بود و کمتر با مشکل آلودگی محیط زیست روبرو میشدیم، بگذریم! سایت «اخبار روز»، مورخ 15 مردادماه 1389 بیانیة «همگرائی سبز» خواهران زینب را منتشر کرده. این خواهران که فقط برای 17 زندانی سیاسی، یعنی همان زندانیان «تزئینی ـ خودی» حکومت ابراز نگرانی کردهاند با صدور یک بیانیة خانوادگی، ویراست نوینی از جنبش مشروطه ارائه داده و «زنان» را بجای ملت ایران نشاندهاند. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم بیانیة کذا با تحریف مفاهیم دمکراتیک، حقوق و آزادیهای انسانی را به «حضور اجتماعی» تقلیل داده و خلاصه محور اصلی آن «لجنپراکنی» به آرمانهای جنبش مشروطه، دمکراسی و انسانمحوری است.
ماچه شیخهای ساواکی جنبش مشروطة اختراعی خود را چنین شرح میدهند. «یکروز بیبیخانم، نامهای برای نمایندگان مجلس فرستاده و از آنان میخواهد یا برای حفظ مشروطه پایداری فرمایند یا لچک ایشان را بر سر کنند.» البته بیبیخانم، به گفتة شیخکهای مؤنث در نامة کذا «ندا» هم سر دادهاند! خلاصه، گویا ایشان وضعشان از نظر فناوری خیلی خوب بوده که میتوانستند در نامهشان «ندا» سر دهند. باری از دوران بیبیخانم تاکنون پیشرفتهای چشمگیری حاصل شده و مردهای «نوگرا» به روسری سرکردن خود «افتخار» میکنند، چرا که به «واپسگرایان» نشان میدهند، استفادة مردان از نماد بردگی زن نشان طرفداریشان از حقوق زنان میباید تلقی شود! بله در ذهن علیل ماچهشیخها، نوگرائی یا طرفداری از مدرنیزاسیون ـ با مدرنیته اشتباه نشود ـ نشان مخالفت با واپسگرائی است، حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست! زینبهای کودتاچی مزخرف میگویند. اینان همچون دیگر اعضای محفل کودتای 22 بهمن 57 در واقع از ایجاد گسست و ساختارشکنی حمایت میکنند. نوگرائی از منظر پدیدهشناسی هیچگونه ارتباطی با دمکراسی و انسانمحوری نداشته و ندارد:
«از جنبش مشروطیت که بیبیخانم [...] همراه با لچکاش نامهای به مجلس میفرستد و ندا سر میدهد، یا برای حفظ مشروطه پایداری کنید یا لچک مرا سر کنید، تا امروز که در جنبش سبز، مردان نوگرا و دموکرات، خودخواسته لچک به سر میکنند تا به مردان واپسگرا نشان دهند که تفاوتی بین خود و زنان قائل نیستند [...]»
چه خوب! بعضی مردها با توسل به نماد بردگی زن یعنی همان تکه پارچة مقدس ثابت میکنند که «دمکرات» هستند! در حالیکه اینان در واقع همچون «میمته»، زندانی تزئینی حکومت جمکران، فقط ساختارشکن و انسانستیزند. تا آنجا که ما به یاد داریم این موجود قانونشکن برای گریز از پیامدهای اعمال قانونشکنانة خود به چادر و مقنعه پناه برده بود. در هر حال، مرد و یا زنی که از سر ترس لباس جنس مخالف برتن میکند، «جبون» خوانده میشود، نه دمکرات! البته نباید از خواهران توقع بیش از حد داشته باشیم؛ «استدلال» اصحاب آش همواره کشکی خواهد بود چرا که از قدیم گفتهاند، بهترین آش همان «آشکشک خالته» که «بخوری پاته، نخوری پاته!» بنابراین نمیتوان خواهران را به دلیل استدلال آشی و براهین کشکیشان نکوهش کرد.
اگر به یاد داشته باشیم «خواهر» شهلا شفیق در ستایش از عملیات قهرمانانة «میمته» تا آنجا تاختند که او را در ترادف با میرزادة عشقی، شاعر آزادیخواه مشروطه قرار دادند! خلاصه بگوئیم بیبیجان لچکشان را برای نمایندگان مجلس ارسال داشته و در نامة خود «ندا» سردادند، و پس از گذشت یک سده، «میمته» در دانشگاه سابق تهران ندای بیبیجان را شنید و بجای روسری ایشان، چادر و مقنعه بر سرکرده و چند عکس سکسی گرفت تا برادرانشان در ساواک بتوانند با انتشار آنها خوراک تبلیغاتی مناسب برای فعلة فاشیسم تهیه کنند. در پی همین مبارزات بود که «میمته» تبدیل شد به یکی از 17 زندانی سیاسی که نانشان همچون دیگر زندانیان تزئینی حکومت در روغن فراوان شناور است. در واقع، حضرات را برای سرکوب زندانیان سیاسی به زندان فرستادند تا به یک حرکت فراگیر «اعتصاب غذا» سازمان دهند و تبدیل شوند به قهرمان، که نشدند! و از آنجا که این عملیات ناکام ماند، موسوی جلاد و کروبی شیاد از زندانیان سیاسی، یعنی از همان 17 نفر کذا خواستند تا به اعتصابشان پایان دهند و تقاضای اینان در بیبیسی و رادیوفردا آناً انعکاس یافت تا زندانیان سیاسی واقعی این حکومت آدمخوار بدانند که وجود خارجی ندارند.
پس اگر سازمان ديدبان حقوق بشر فقط برای این 17 نفر نگران شده ما تعجب نمیکنیم. در کشور ایران هر کس مخالف دولت است میباید الزاماً طرفدار موسوی جلاد باشد تا سازمانهای حقوقبشر فروش غرب و بیبیسی و رادیوفردا از او یاد کنند:
«سازمان ديدبان حقوق بشر با انتشار بيانيهای از مقامهای زندان اوين درخواست کرد [...] به آزار و اذيت 17 زندانی سياسی پايان دهند [...]»
منبع: رادیوفردا، مورخ 16 مردادماه سالجاری
سازمان دیدهبان حقوقبشر از همان دکانهائی است که «حقوق بشر» را به ابزار باجگیری و سرکوب در ایران تبدیل کرده و این بساط با ورود جیمیکارتر به کاخ سفید رونق فراوان یافت و پس از گذشت سه دهه کل منطقه را در منجلاب حکومتهای اسلامی فرو برد. این است دلیل تهاجم همه جانبة ماچه فاشیستها و نره شیخهای جمکران به مفاهیم دمکراتیک. زننمایان جمکران که از ابتدائیترین حقوق انسانی یعنی حق «انتخاب پوشش» نیز محروماند، خود را در کنار زنان آزادیخواه غرب رویت کرده و میگویند با توجه به تجربیات نیاکان مؤنثشان در مبارزات آزادیخواهانة زنان اروپا و آمریکا نیز شریکاند! بله، با این گندهگ...زیها مخاطب میباید بپذیرد که زن ایرانی که همچون مرد ایرانی، از هر گونه حقوق انسانی محروم شده، از حقوق و امکانات شهروند اروپائی برخوردار است، یا اینکه زن اروپائی در همان محرومیتی به سر میبرد که زن افغان:
«با توجه به تجربة اجداد مادریمان در دوران مشروطیت [...] با توجه به تجربه مادربزرگهایمان در دوران ملی شدن صنعت نفت [...] با توجه به تجربه مادرهایمان در انقلاب 57 [...] با توجه به تجربه خواهرانمان در عرصة بینالمللی، خود را [...] با همة خواهرانمان در سراسر جهان [...] از زنان [...]افغانستان [...] تا زنان [...] آزادیخواه آمریکائی، اروپائی [...]»
آری، خاله شلختههای ساواک از اینرو مزخرف میگویند که خود فاقد تجربه بوده و فقط بر تجربیات موهوم «زنانه» تکیه کردهاند، این تجربیات فرضی هیچ ارتباطی با واقعیت و تجربة تاریخی جوامع، در مفهوم پویائی انسانها در زمان و مکان مشخص نمیتواند داشته باشد. ملت ایران در چارچوب بی در و پیکر قانون اساسی «خدامحور» از تمام حقوق انسانی خود محروم شده، و بهتر است ماچهشیخهای حکومتی دچار توهم نشوند؛ در جوامع غربی، حقوق اجتماعی زن در چارچوب «انسانمحوری» به رسمیت شناخته میشود، نه بر پایة موهومات و مزخرفاتی از قبیل «حقطلبی»، «عدالت» و ... و دیگر مفاهیم گنگ و مبهم دین مبین. در ضمن به یاد داشته باشید که مرد ایرانی نیز از تمام حقوق انسانی بیبهره مانده و دستیابی به این حقوق به هیچ عنوان «زنانه» و «خواهرانه» و ... و خانوادگی نیست! انسان خارج از هرگونه تعلقات جنسی، قومی و نژادی، و به دور از باورهای مقدس و یا غیر، «انسان» شمرده میشود.
در تداوم نمایش مهوع «تخریب انسان» که با انتشار عکسهای مجید توکلی آغاز شد، سایت حنازرچوبه، مورخ 15 مردادماه 1389، یک گام بلند به سوی توحش برداشته و از دستگیری «سیامک قاف» در «محفل فساد» خبر موثق میدهد. این خبر با کد: 1266261 در سایت رسانة رسمی حکومت توحش انتشار یافته. اگر ترتیب حروف الفبای فارسی را در نظر بگیریم خواهیم دید که برای رسیدن از حرف «میم» به «سین» میباید پس، پس برویم تا از 27امین حرف الفبا به پانزدهمین آن یعنی «سین» برسیم. خلاصه پس پس رفتن در جمکران روند کار شده. از اینرو «سیامک قاف» در پی «خبرچینی» مردم دستگیر میشود، و سایت حکومت چاه جمکران بر «فساد» او تأکید میکند، چرا که «سیامک قاف» از عناصر فعال «فتنه» به شمار میرود!
بله «خبر» رسانة حکومت همچنانکه شاهدیم در راستای گسترش ابهام و توحش منتشر میشود. این رسانة مزور نمیگوید، فرد مذکور پس از «انتخابات» کذا قانونشکنی کرده، چرا که در اینصورت مخاطب از خود میپرسد، اگر تجمع به بهانة اعتراض به تقلب فرضی «جرم» شناخته میشود، چرا میرحسین موسوی، شیخ مهدی کروبی و محمد خاتمی جنایتکار دستگیر نشدهاند؟ هر چه باشد شایعهپراکنی پیرامون «تقلب» از سوی اینان بوده، نه از جانب سیامک قاف! دقیقاً به همین دلیل است که واژة مبهم «فتنه» را بجای «قانونشکنی» نشاندهاند. «فتنه» چیست؟ همان گامهای روشنی که اوباما خواهان آن شده! بله، به این ترتیب، «مردم» یکی از سران «فتنه» را لو میدهند و دستگیری او نیز توسط «واحد مفاسد اجتماعی» صورت میگیرد! به گزارش حنازرچوبه به نقل از یک «منبع آگاه»، این فرد به همراه فرد دیگری در یک وضعیت ناهنجار دستگیر شده:
«يکي از عناصر فعال فتنه [...] به دنبال گزارشهاي مردمي [...] دستگير شد [...] يک منبع آگاه [...] گفت [...] فرد [مذکور] به همراه فرد ديگري در وضعيتي ناهنجار و مستهجن از سوي مأموران بازداشت شده [...]»
در این «خلاصه» رسانة حکومت توحش چه میگوید؟ میگوید مردم به جاسوسی و خبرچینی مشغولاند، تجاوز به حریم خصوصی افراد مجاز شمرده میشود و ارتباط جنسی بین افراد بالغ میباید تحت نظارت حکومت قرار گیرد. میبینیم که هنوز از دوران امام روشنضمیر موسوی خارج نشدهایم، و میرحسین هیچ دلیلی برای شیون و زاری نداشته! در نتیجه هیچ دلیلی ندارد که آخوندهای مؤنث جمکران در کنار زنان «آزادیخواه» غرب خیمه و خرگاه زینب و فاطمه برپا کنند. شرایط دقیقاً همان شرایط نورانی است که در آن کودکان میبایست «بیاموزند» که برای «پیروزی انقلاب» لازم است اعمال نکوهیدة پدر و مادرشان را به اطلاع «آموزگار» یا مدیر مدرسه برسانند و مثلاً بگویند در خانهشان «ورقهای بازی»، «مشروبات الکلی» یا «تخته نرد» وجود دارد! و همزمان پدرومادر نیز به فرزندان خود میآموختند که میباید دروغ بگویند، تا پدرومادرشان به دردسر دچار نشوند. این است پایه و اساس «آموزش و پرورش» در حکومت اسلامی. میبینیم که هنوز در کذا بر همان پاشنة توحش میچرخد. به همین دلیل است که حسن خمینی در سایت ایسنا، نظریهپرداز «هنر» شده، و شیخ صادق لاریجانی مفلوک هم در رادیوفردا، فیلسوف از آب در آمده و درباب «پیشفرضهای» علوم انسانی اظهار فضل میکند.
داداش کوچکیة پاسدار علی کوچیکه برای گرم نگهداشتن تنور یخزدة میرحسین موسوی یک دکان سه نبش جهت فروش ابزار و آلات و ادوات جنگ زرگری در سایت رادیوفردا افتتاح کرده، و هر از گاهی در آن به نفسکشطلبی و چرندبافی مشغول میشود. میدانیم که یانکیها به پیروی از آیات شریفه، برای «کاسب» احترام فراوان قائلاند، خصوصاً اگر طرف مانند «برنار مدوف» و دیگر شارلاتانهای والستریت پوچفروش هم باشد، بسیار عزیز و گرامی خواهد بود، حتی عزیز تر از «طارق عزیز» وزیر امور خارجة صدام حسین شهید. شهیدی که در سال 2002، یعنی تقریباً یکسال پیش از تهاجم نظامی آنگلوساکسونها به کشورش، حدود 5 میلیون دلار در اختیار شهید دیگری به نام «یورگهایدر»، یکی از بزرگان «اهل چنج» قرار داده بود.
به گزارش فیگارو، مورخ 7 اوت 2010، به نقل از مجلة «پروفیل»، طبق اسناد وزارت کشور عراق، در ماه مه 2002، یورگ هایدر که فرماندار ایالت «کارینتی» در کشور اطریش بوده به همراه «ایوالد شتادلر»، یکی از مسئولان حزب فاشیست «اف. پی. او» به بغداد مشرف شده و به دلیل خدماتشان مبلغ 5 میلیون دلار از صدام حسین پاداش دریافت میدارند. یادآور شویم صدام حسین رهبر حزب بعث بود که ادعای «لائیسیته» را نیز یدک میکشید، و منطقاً در مقام رهبر یک تشکل لائیک نمیتوانست با فاشیستها از در دوستی درآید و با آنان بده بستان داشته باشد. البته ارتباط مالی و ایدئولوژیک حکومت جمکران با جبهة ملی فرانسه و تجلیل رسانة رسمی گورکنها از رهبر این حزب یعنی «ژانماری لوپن» در ظاهر هیچ تعجبی ندارد، چرا که هر دوی اینان در سنگر حق واتیکان نشسته، و «اهل چنج» هستند. ولی هنگامی که سایت حکومت جمکران سخنرانیهای لوپن را که در آن اول و آخر پیامبر اسلام، و دین مبین و مسلمین را ردیف کرده از صفحات خود حذف میکند، معلوم میشود ارتباط اینان «فراعقیدتی» است. اما وقتی یک رهبر مدعی لائیسیته در کشور عراق با زبالههائی از قماش یورگ هایدر اطریشی دمخور میشود، میتوان به کشکی بودن لائیسیتة حزب بعث نیز پی برد، بگذریم.
فیگارو میافزاید «شتادلر» دریافت پاداش از صدام حسین را تکذیب کرده. اما طفلک شهید یورگهایدر از چنین امکاناتی برخوردار نیست. ایشان در اکتبر سال 2008 سقف اتومبیل برسرشان فرود آمد، اما رسانهها گفتند اتومبیلشان با درخت برخورد کرده. مسلماً درخت کذا همان درختی بوده که اسرائیلیها و برخی محافل لبنان قصد داشتند با توسل به آن یک جنگ دیگر در منطقه به راه اندازند تا حکومت جمکران بتواند با شعار «راه قدس از مسکو میگذرد»، همچنان به پیشرفتهای هستهای خود ادامه دهد. بله، این درخت رسانهای را دستکم نگیریم، همین درخت فریبکار باعث شهادت بینظیر بوتو هم شد، اما رسانهها ادعا کردند سر «بینظیر» به سقف اتومبیل خورده! و اینچنین بود که همسر ایشان، آصفعلی زرداری به ریاست جمهوری پاکستان رسید تا هفتة گذشته، دیوید کامرون بتواند در هند میزان پایبندی دولت خود را به دمکراسی در پاکستان به جهانیان اعلام دارد، و روز گذشته نیز در لندن صداقت خود را در این زمینه در عمل به اثبات رساند.
نمایش مهوع حمایت دولت بریتانیا از استقرار دمکراسی در پاکستان، شباهت عجیبی به سیرک دولت جیمی کارتر داشت که برای محمدرضا پهلوی در واشنگتن برگزار شده بود. این تحرکات مهوع با صدور مجوز تظاهرات برای «مخالفان» پیوندی ناگسستنی دارد. سفر شاهنشاه و شهبانو به واشنگتن را که فراموش نکردهایم! آنقدر مخالفان شاه تظاهرات کردند و آنقدر مأموران انتظامی حکومت گاوچرانها گاز اشکآور شلیک فرمودند که نگو و نپرس! تلویزیون دولتی ایران هم به ما نشان داد که گاز اشک آور چشمان مقدس جیمی کارتر را آزرده و ایشان «گوله گوله» اشک میریزند. مشابه همین صحنه روز گذشته در لندن تکرار شد، البته به صورت «سافت.»
دولت فخیمه، هر آنچه لات و اوباش اسلامگرا در لندن «انبار» کرده، گرد آورد تا بینوایان فرهنگی پاکستان که در تبلیغات رسانهای «فرهیختگان جهان سوم» به شمار میروند به پیروی از پروپاگاند مزورانة رسانهای «الجزیره»، «یورو نیوز» و دیگر «نیوزهای» اروپا بر ضد زرداری شعار بدهند. دلیل اینهمه جنجال و هیاهو چیست؟ دلیل این است که شخص زرداری ارادتی به اسلام ندارد. اما تبلیغات رسانهای به اصل مطلب کاری نداشت، طبق معمول بوق تفنگفروشها بر «مشکلات مردم» متمرکز شده بود و در فرانسه و انگلستان بوقها میگفتند، وقتی «مردم پاکستان» قربانی سیل و توفان شدهاند، چه دلیلی دارد زرداری برای «گردش» راهی اروپا شود!
زرداری برای گردش آمده بود؟ به هیچ عنوان! ولی این پرسشهای ساده به ذهن فرهیختگان جهان سوم خطور نخواهد کرد؛ اینان مصرفکنندگان پروپاگاند استعمار به شمار میروند. هیچیک از این ناراضیان مفلوک از خود نمیپرسد، به چه دلیل رسانههای غرب که سالها و سالها جنایات جنگ در افغانستان و عراق را مسکوت گذاشتهاند، برای سیلزدگان پاکستان مراسم سینهزنی به راه میاندازند و اشک تمساح سرازیر میکنند؟! بله این پرسشهای ساده اگر به ذهن بعضیها خطور کند، منافع تفنگفروشها به خطر میافتد. به عنوان نمونه، «پرسهای» کذا در مورد مصائب ملتهای عراق و افغانستان و ایران خفقان اختیار کرده و از سرکوب، به ویژه از سرکوب زنان در این حکومتها هیچ نمیشنویم. مگر اینکه موضوع، همچون مورد سکینه آشتیانی به مسائل انسانستیز و غیراخلاقی مرتبط شود. اینجاست که ماچهفاشیستها وارد صحنه شده به بهانة دفاع از حقوق زنان، لجنپراکنی به حقوق و آزادیهای اجتماعی زن ایرانی را آغاز میکنند و «روپرت مرداک» هم اظهارات ابلهانهشان را در بوق «وال ستریت جورنال» میگذارد تا برای نره شیخهای جنایتکاری نظیر «صانعی» نانی به تنور پدرسوختگی و تزویر بچسباند. اما همین بوقهای مرگفروش و فریبکار غرب، به محض اینکه زنی در یکی از کشورهای مسلماننشین خارج از چارچوب توحش اسلام قرار گیرد و فعالیت اجتماعی داشته باشد، جاروجنجال به راه میاندازند.
یکی از این موارد «اشتغال موقت» دختر رئیس جمهور یکی از کشورهای حوزة کاسپین در تلویزیون دولتی است. او برای گذراندن تعطیلات به کشورش که از آن نام نمیبریم بازگشته و با حضور در رسانة دولتی خشم خاجپرستها را برانگیخته بود. پرسهای اروپا جنجال به راه انداخته بودند که، «این دختربچه 16 ساله است، به سن بلوغ نرسیده و ... چقدر وحشتناک است، در این کشور کودکان نابالغ را به کار میگیرند و...» و از این قماش مزخرفات. بله، اگر یک دختر 16ساله در کشور مسلماننشین چادر و مقنعه بر سر نکند، و فعالیت اجتماعی داشته باشد، نفیر بوقهای مرگفروشان از «کار کودکان» به آسمان میرسد، اما همین شیپورهای مرداب از اجارة دختربچههای 9 ساله یا از ازدواجشان در حکومتهای «محترم» اسلامی هیچ گزارشی نمیدهند. دلیل هم اینکه چنین جنایاتی بر اساس احکام شریعت مجاز شمرده میشود پس همه میباید در چارچوب توحش «احترام به ادیان» این جنایات را محترم شمارند.
روند چنین است که «فرانس پرس» و رسانههای فرانسه ابتکار عمل را به دست گیرند، تا زمینهساز اعمال سیاست انگلستان شوند. مسئولیت فعالیتهای سخت و ناشایست و نکوهیده که کارساز بریتانیا باشد همواره بر دوش دیگران به ویژه بر عهدة کشور فرانسه است. به یاد داریم که خمینی را نیز در پاریس تخلیه کردند تا مبادا لندن آلوده شود. ماجرای انتصاب هویدا به نخستوزیری و استقرار منوچهر اقبال و «نویدی» در شرکت ملی نفت ایران نیز برخاسته از همین روند مقدس بود. اگر ساواک جمکران و به ویژه کیهان در مورد اصل و نسب منوچهر اقبال، و در مورد شغل اصلی «نویدی» خفقان اختیار کردهاند، یک دلیل روشن دارد. سیاستی که با ترور منصور راه بر لاتپروری امثال اقبال در ایران گشود، تیغکشهای خود را در 22 بهمن 1357 در رأس هرم قدرت در ایران قرار داد.
خوانندة گرامی! اشارة ما به «نویدی»، هیچ ارتباطی به گرایشات فرضی مذهبی وی ندارد، شما چنین پنداشتهاید! دین و مذهب نویدی، و به طور کلی «باورهای» فردی او یا هر فرد دیگری از نظر ما فاقد اهمیت است. آنچه اهمیت دارد، رسوائی محفلی است که طی سدة اخیر از لاتپروری در ایران حمایت کرده و میکند. مطالبات انسانستیز این محفل در کیهان، اطلاعات و ... و به ویژه در خطبههای نماز جمعه منعکس میشود. به همین دلیل است که عبدالله شهبازی که ارواحشکماش خیلی افشاگری کرده، در مورد زوج خوشبخت «نویدی ـ اقبال» سکوت فرموده، و از زبان فردوست گویا هیچ نشنیده! و به همین دلیل است که در افشاگریهای صدمن یک قاز حکومت مستقل اسلامی، فردی به نام «نویدی» میباید همچنان ناشناس باقی بماند. محفلی که نویدی را ناشناس میخواهد، خود نیز برای ناشناس ماندن نیازمند صورتک است. این محفل با نقاب اسلام به میدان آمد، و امروز برای تقویت همین اسلام با ماسک «ناشناس» به تبلیغ مسیحیت در ایران مشغول شده، تا «مهرنیوز» بتواند، هم به متولیان دین هشدار دهد هم برای بنجل تولیدی واتیکان و «اندیشههای» بسیار عمیق و متناقض حضرت مسیح که در انسانستیزی از موسی و محمد هیچ کم ندارد، بازاریابی هم کرده باشد:
«هدف انتشار و توزیع این بستهها [...] تبلیغ اندیشههای مسیحیت بر اساس آموزههای حضرت عیسی [...] نیست [...] ضعف و سستی مطالب [...] نشان میدهد آنها [از اصل و گوهر ادیان و تعالیم این پیامبر بزرگ و اولوالعزم الهی غافلند] و دنبال جذب پیروانی هستند که کورکورانه پیرو برخی شعارها و جذابیتهای ظاهری باشند [...]»
مهر نیوز از متولیان فرهنگی خواسته با روشهای متکی بر «عقلانیت» با تبلیغات بیپایه دشمنان که از «گوهر ادیان» غافلاند مقابله کنند! و مخاطب از اینجا میباید نتیجه بگیرد که بیبیگوزکهای اسلام و دیگر ادیان اگر به تأئید مقامات جمکران برسد به هیچ عنوان بیپایه نیست! و مسلماً بودجة مفتگویان و مفتخوران حوزه میباید افزایش یابد تا اهل بیت بتوانند در مسابقات گسترش توحش با اهل چنج به رقابت برخاسته، تک تک ایرانیان را به ضرب چماق به آخوندهائی وحشی و ایرانستیز تبدیل کنند:
«این مسئله البته هشداری برای مسئولان و متولیان دینی و فرهنگی کشور است [...] لازم است تا علما و روحانیون [...] با روشهای جدید در پی تحکیم ریشههای دینی و مذهبی جوانان کشور باشند.»
برای تحقق چنین امر خداپسندانهای لازم است روشهائی متناقض، مبتنی بر «وحی»، «عقلانیت» و «فطرت انسان» اتخاذ شود. پیشتر گفتیم که محفل فرانکفورت «عقلانیت» را در چارچوب منطقستیز توهمات و باورها تعریف کرده. مردهشویان جمکران نیز دستپخت امثال هابرماس را مصرف میکنند:
«روشهائی منطبق بر وحی و عقلانیت و فطرت انسانها که آنها را در برابر شبهات بیپایه ایمن سازد و هر کدام از افراد جامعه اسلامی ایران [...] آمر و عامل دین و مذهب خویش باشند.»
همچنانکه میبینیم منافع لندن چنین ایجاب میکند که عبارت مبهم «جامعة اسلامی ایران» بجای «ملت ایران» بنشیند، تا «گوهر دین» خدشهدار نشود. بهای این جایگزینیهای فرخنده را کاتولیکهای ساکن انگلستان میپردازند. کاردینال راتزینگر از تاریخ 16 تا 19 سپتامبر سالجاری عازم انگلستان میشوند و به گزارش فیگارو، مورخ 5 اوت 2010، هر یک از مشتاقان دیدار جمال بیمثالشان میباید حدود 12 تا 30 یورو «حق رویت» پرداخت کند! در پاسخ به اعتراض کاتولیکهای متعهد و مکتبی، واتیکان گفته خرج ومخارجمان بالا رفته. خلاصه اهالی مهرنیوز اگر مثل بنیصدر از هوش و ذکاوت برخوردار باشند میتوانند بفهمند، بستههای تبلیغاتی از همانجائی میآید که بر افشاگریهای مضحک ساواک و کیهان و بر بیبیگوزکسازیهای حکومت «مستقل» نظارت دارد.
«تعدادی از شهروندان شمال تهران [...] در صندوقهای پستی خود با کتب و لوحهای فشردهای روبرو شدهاند[...] این بستهها حاوی ترجمة [عهد جدید انجیل] همگی به زبان فارسی و با ورقهای بسیار مرغوب در قطع جیبی و سه لوح فشرده حاوی فیلمی از زندگی حضرت مسیح [...] به روایت لوقا [...] در یکی از کشورهای اروپائی چاپ و ضبط شده [...]»
خلاصه «اهل بیت» و «اهل چنج» مشارکت رسمی خود را در کشورمان آغاز کردهاند، که از دوران باستان گفتهاند، «برای جنایت چه بیت و چه چنج!» برای نابودی ایران، چه اسلام، چه مسیحیت؛ هر دو در توحش ادیان ابراهیمی ریشه دارند و اگر با یکدیگر به رقابت ظاهری برخیزند روند نابودی ما ملت شتاب خواهد گرفت. پیوند محفل واتیکان با «اهل بیت» به صورت واژگون در آستانة 20امین سالگرد ترور شاپور بختیار رسمیت یافت.
شاپور بختیار، به عنوان آخرین نخستوزیر دورة پهلوی، و به عنوان قربانی سیاست استعمار در داخل و خارج کشور از جایگاه ویژهای در تاریخ معاصر ایران برخوردار است. شاپور بختیار را نمیتوان «جایگزین» کرد. به زبان سادهتر جایگاه ویژة اجتماعی نخست وزیری که31 سال پیش در ایران خواهان «گذار قانونی» از سلطنت به جمهوری «سوسیال ـ دمکرات» شده بود فقط میتواند از دیدگان شیخالله و دیگر کورهای مصلحتی طویلة مککارتی پنهان بماند. برای آشنائی با فاشیستها نیم نگاهی به سایتهای فارسی زبان، به ویژه سایتهای استعمار سبز و «بیبیسی» و رادیو فردا کفایت خواهد کرد.
زدن به بیراهه یا زدن به صحرای کربلا، یعنی خروج از «واقعیت». و واقعیت، بنابرتعریف، همان «انسان» است در زمان و «مکان مشخص.» نیازی به توضیح نیست که بگوئیم، نفی هر یک از اجزاء این «واقعیت» به مفهوم انسانستیزی و گریز از واقعیت خواهد بود. در نتیجه عبارت «زدن به صحرای کربلا» را میتوان انسانستیز دانست. البته انسانستیزی درجات مختلف دارد. به عنوان نمونه، «طویله»، مکانی است انسانستیز، چرا که در حالت عادی، محل زیست انسان «طویله» نمیباید باشد. ولی این امر شامل ماچه شیخهای جمکران نمیشود؛ اینان مکانی مناسبتر از طویله برای زن نمیشناسند. آنهم نه هر طویلهای، که طویلة الهی!
پس ببینیم طویلة کذا از چه ویژگیهائی برخوردار است که اینچنین مطلوب طبع اینان افتاده. یادآور شویم گوسفندان را به این مکان الهی راهی نیست. باری مهمترین ویژگی این «مکان مقدس» جدائی انواع نر از انواع ماده است. به عبارت دیگر طویلة الهی شباهت فراوانی به «اندرون» و «حرمسرا» دارد و این است دلیل شیفتگی ماچهشیخها به «مکان» زنانه. جائیکه خواهران و مادران و مادربزرگها تحت قیمومت مرد، و البته دور از چشم «نامحرم» در کنار یکدیگر قرار میگیرند و به قول خودشان «تجربه» کسب میکنند، تجربة حقارت و اسارت و به ویژه تجربة وقاحت، حماقت و قبیلهگرائی.
بله کسب تجربه از مادر و خواهر و مادربزرگ به این معناست که ارتباط اجتماعی به ارتباط غریزی و منطقگریز خانواده محدود میماند. به همین دلیل است که خالهشلختههای جمکران در سالگرد انقلاب ناکام مشروطه، جنبش موهوم سبز را بجای ملت ایران نشانده و برای جنایات دارودستة موسوی از جنبش کذا درخواست بخشش میکنند! پس تعجبی ندارد که وقاحت و بیشرمی اینان در سایت تودهپرستهای ساواک یعنی همان «پیک نت» منعکس شود. به ساواکیهای جمکران گوشزد میکنیم که پیروان خط توحش امام را نمیتوانند بجای ملت ایران بنشانند. کروبی، میرحسین موسوی و زهراخانوم همچون وزرای کابینة توحش و ... میباید در برابر دادگاه پاسخگوی تاراج و جنایات سی سالة خود باشند. هیچ فرد و گروهی صلاحیت «بخشش» جنایتکار و مزدور بیگانه را ندارد، پس بیجهت بر طبل جنبش موهوم سبز نکوبید. این پدیدة مبهم را نمیتوانید در جایگاه حقوقدان و قاضی صاحب صلاحیت قرار دهید.
آوردهاند که در سالگرد جنبش ناکام مشروطه، آخوندهای مؤنث جمکران نشستی برگزار کرده و سخنرانیهای شیوا هم ایراد فرموده، و یک بیانیة غرا صدوریدهاند که هر کسی قادر به قرائت آن نخواهد بود. چرا که این به اصطلاح بیانیه در واقع مردابی است متعفن و سرشار از لجن. در این مرداب است که ماچه شیخهای مردمفریب و اسلامفروش قانون به اصطلاح اساسی حکومت چاه جمکران را همتراز با قوانین کشورهای دمکراتیک قرار داده، با یک پرش خود را به سنگر مبارزات آزادیخواهانة زنان اروپا و آمریکا میرسانند، بدون اینکه در نظر بگیرند برخلاف قوانین خدامحور جمکران، قوانین در اروپا و ایالات متحد انسانمحور است. بله، آشفروشها چنین بیانیة ابله فریبی صادر میکنند و بیانیهشان در سایتهای چپنمایان عصرنو و اخبارروز نیز منعکس میشود. بد نیست بدانیم آخوندپرستهای عوامفریب حزب توده در سایت اخبار روز اخیراً «ضدارتجاع» هم از آب درآمدهاند.
متأسفانه شارلاتانیسم باعث مرگ نمیشود! اگر چنین میبود مدتها پیش زمین از وجود پلید تمام آخوندها، به ویژه آخوندهای ادیان ابراهیمی پاک شده بود و کمتر با مشکل آلودگی محیط زیست روبرو میشدیم، بگذریم! سایت «اخبار روز»، مورخ 15 مردادماه 1389 بیانیة «همگرائی سبز» خواهران زینب را منتشر کرده. این خواهران که فقط برای 17 زندانی سیاسی، یعنی همان زندانیان «تزئینی ـ خودی» حکومت ابراز نگرانی کردهاند با صدور یک بیانیة خانوادگی، ویراست نوینی از جنبش مشروطه ارائه داده و «زنان» را بجای ملت ایران نشاندهاند. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم بیانیة کذا با تحریف مفاهیم دمکراتیک، حقوق و آزادیهای انسانی را به «حضور اجتماعی» تقلیل داده و خلاصه محور اصلی آن «لجنپراکنی» به آرمانهای جنبش مشروطه، دمکراسی و انسانمحوری است.
ماچه شیخهای ساواکی جنبش مشروطة اختراعی خود را چنین شرح میدهند. «یکروز بیبیخانم، نامهای برای نمایندگان مجلس فرستاده و از آنان میخواهد یا برای حفظ مشروطه پایداری فرمایند یا لچک ایشان را بر سر کنند.» البته بیبیخانم، به گفتة شیخکهای مؤنث در نامة کذا «ندا» هم سر دادهاند! خلاصه، گویا ایشان وضعشان از نظر فناوری خیلی خوب بوده که میتوانستند در نامهشان «ندا» سر دهند. باری از دوران بیبیخانم تاکنون پیشرفتهای چشمگیری حاصل شده و مردهای «نوگرا» به روسری سرکردن خود «افتخار» میکنند، چرا که به «واپسگرایان» نشان میدهند، استفادة مردان از نماد بردگی زن نشان طرفداریشان از حقوق زنان میباید تلقی شود! بله در ذهن علیل ماچهشیخها، نوگرائی یا طرفداری از مدرنیزاسیون ـ با مدرنیته اشتباه نشود ـ نشان مخالفت با واپسگرائی است، حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست! زینبهای کودتاچی مزخرف میگویند. اینان همچون دیگر اعضای محفل کودتای 22 بهمن 57 در واقع از ایجاد گسست و ساختارشکنی حمایت میکنند. نوگرائی از منظر پدیدهشناسی هیچگونه ارتباطی با دمکراسی و انسانمحوری نداشته و ندارد:
«از جنبش مشروطیت که بیبیخانم [...] همراه با لچکاش نامهای به مجلس میفرستد و ندا سر میدهد، یا برای حفظ مشروطه پایداری کنید یا لچک مرا سر کنید، تا امروز که در جنبش سبز، مردان نوگرا و دموکرات، خودخواسته لچک به سر میکنند تا به مردان واپسگرا نشان دهند که تفاوتی بین خود و زنان قائل نیستند [...]»
چه خوب! بعضی مردها با توسل به نماد بردگی زن یعنی همان تکه پارچة مقدس ثابت میکنند که «دمکرات» هستند! در حالیکه اینان در واقع همچون «میمته»، زندانی تزئینی حکومت جمکران، فقط ساختارشکن و انسانستیزند. تا آنجا که ما به یاد داریم این موجود قانونشکن برای گریز از پیامدهای اعمال قانونشکنانة خود به چادر و مقنعه پناه برده بود. در هر حال، مرد و یا زنی که از سر ترس لباس جنس مخالف برتن میکند، «جبون» خوانده میشود، نه دمکرات! البته نباید از خواهران توقع بیش از حد داشته باشیم؛ «استدلال» اصحاب آش همواره کشکی خواهد بود چرا که از قدیم گفتهاند، بهترین آش همان «آشکشک خالته» که «بخوری پاته، نخوری پاته!» بنابراین نمیتوان خواهران را به دلیل استدلال آشی و براهین کشکیشان نکوهش کرد.
اگر به یاد داشته باشیم «خواهر» شهلا شفیق در ستایش از عملیات قهرمانانة «میمته» تا آنجا تاختند که او را در ترادف با میرزادة عشقی، شاعر آزادیخواه مشروطه قرار دادند! خلاصه بگوئیم بیبیجان لچکشان را برای نمایندگان مجلس ارسال داشته و در نامة خود «ندا» سردادند، و پس از گذشت یک سده، «میمته» در دانشگاه سابق تهران ندای بیبیجان را شنید و بجای روسری ایشان، چادر و مقنعه بر سرکرده و چند عکس سکسی گرفت تا برادرانشان در ساواک بتوانند با انتشار آنها خوراک تبلیغاتی مناسب برای فعلة فاشیسم تهیه کنند. در پی همین مبارزات بود که «میمته» تبدیل شد به یکی از 17 زندانی سیاسی که نانشان همچون دیگر زندانیان تزئینی حکومت در روغن فراوان شناور است. در واقع، حضرات را برای سرکوب زندانیان سیاسی به زندان فرستادند تا به یک حرکت فراگیر «اعتصاب غذا» سازمان دهند و تبدیل شوند به قهرمان، که نشدند! و از آنجا که این عملیات ناکام ماند، موسوی جلاد و کروبی شیاد از زندانیان سیاسی، یعنی از همان 17 نفر کذا خواستند تا به اعتصابشان پایان دهند و تقاضای اینان در بیبیسی و رادیوفردا آناً انعکاس یافت تا زندانیان سیاسی واقعی این حکومت آدمخوار بدانند که وجود خارجی ندارند.
پس اگر سازمان ديدبان حقوق بشر فقط برای این 17 نفر نگران شده ما تعجب نمیکنیم. در کشور ایران هر کس مخالف دولت است میباید الزاماً طرفدار موسوی جلاد باشد تا سازمانهای حقوقبشر فروش غرب و بیبیسی و رادیوفردا از او یاد کنند:
«سازمان ديدبان حقوق بشر با انتشار بيانيهای از مقامهای زندان اوين درخواست کرد [...] به آزار و اذيت 17 زندانی سياسی پايان دهند [...]»
منبع: رادیوفردا، مورخ 16 مردادماه سالجاری
سازمان دیدهبان حقوقبشر از همان دکانهائی است که «حقوق بشر» را به ابزار باجگیری و سرکوب در ایران تبدیل کرده و این بساط با ورود جیمیکارتر به کاخ سفید رونق فراوان یافت و پس از گذشت سه دهه کل منطقه را در منجلاب حکومتهای اسلامی فرو برد. این است دلیل تهاجم همه جانبة ماچه فاشیستها و نره شیخهای جمکران به مفاهیم دمکراتیک. زننمایان جمکران که از ابتدائیترین حقوق انسانی یعنی حق «انتخاب پوشش» نیز محروماند، خود را در کنار زنان آزادیخواه غرب رویت کرده و میگویند با توجه به تجربیات نیاکان مؤنثشان در مبارزات آزادیخواهانة زنان اروپا و آمریکا نیز شریکاند! بله، با این گندهگ...زیها مخاطب میباید بپذیرد که زن ایرانی که همچون مرد ایرانی، از هر گونه حقوق انسانی محروم شده، از حقوق و امکانات شهروند اروپائی برخوردار است، یا اینکه زن اروپائی در همان محرومیتی به سر میبرد که زن افغان:
«با توجه به تجربة اجداد مادریمان در دوران مشروطیت [...] با توجه به تجربه مادربزرگهایمان در دوران ملی شدن صنعت نفت [...] با توجه به تجربه مادرهایمان در انقلاب 57 [...] با توجه به تجربه خواهرانمان در عرصة بینالمللی، خود را [...] با همة خواهرانمان در سراسر جهان [...] از زنان [...]افغانستان [...] تا زنان [...] آزادیخواه آمریکائی، اروپائی [...]»
آری، خاله شلختههای ساواک از اینرو مزخرف میگویند که خود فاقد تجربه بوده و فقط بر تجربیات موهوم «زنانه» تکیه کردهاند، این تجربیات فرضی هیچ ارتباطی با واقعیت و تجربة تاریخی جوامع، در مفهوم پویائی انسانها در زمان و مکان مشخص نمیتواند داشته باشد. ملت ایران در چارچوب بی در و پیکر قانون اساسی «خدامحور» از تمام حقوق انسانی خود محروم شده، و بهتر است ماچهشیخهای حکومتی دچار توهم نشوند؛ در جوامع غربی، حقوق اجتماعی زن در چارچوب «انسانمحوری» به رسمیت شناخته میشود، نه بر پایة موهومات و مزخرفاتی از قبیل «حقطلبی»، «عدالت» و ... و دیگر مفاهیم گنگ و مبهم دین مبین. در ضمن به یاد داشته باشید که مرد ایرانی نیز از تمام حقوق انسانی بیبهره مانده و دستیابی به این حقوق به هیچ عنوان «زنانه» و «خواهرانه» و ... و خانوادگی نیست! انسان خارج از هرگونه تعلقات جنسی، قومی و نژادی، و به دور از باورهای مقدس و یا غیر، «انسان» شمرده میشود.
در تداوم نمایش مهوع «تخریب انسان» که با انتشار عکسهای مجید توکلی آغاز شد، سایت حنازرچوبه، مورخ 15 مردادماه 1389، یک گام بلند به سوی توحش برداشته و از دستگیری «سیامک قاف» در «محفل فساد» خبر موثق میدهد. این خبر با کد: 1266261 در سایت رسانة رسمی حکومت توحش انتشار یافته. اگر ترتیب حروف الفبای فارسی را در نظر بگیریم خواهیم دید که برای رسیدن از حرف «میم» به «سین» میباید پس، پس برویم تا از 27امین حرف الفبا به پانزدهمین آن یعنی «سین» برسیم. خلاصه پس پس رفتن در جمکران روند کار شده. از اینرو «سیامک قاف» در پی «خبرچینی» مردم دستگیر میشود، و سایت حکومت چاه جمکران بر «فساد» او تأکید میکند، چرا که «سیامک قاف» از عناصر فعال «فتنه» به شمار میرود!
بله «خبر» رسانة حکومت همچنانکه شاهدیم در راستای گسترش ابهام و توحش منتشر میشود. این رسانة مزور نمیگوید، فرد مذکور پس از «انتخابات» کذا قانونشکنی کرده، چرا که در اینصورت مخاطب از خود میپرسد، اگر تجمع به بهانة اعتراض به تقلب فرضی «جرم» شناخته میشود، چرا میرحسین موسوی، شیخ مهدی کروبی و محمد خاتمی جنایتکار دستگیر نشدهاند؟ هر چه باشد شایعهپراکنی پیرامون «تقلب» از سوی اینان بوده، نه از جانب سیامک قاف! دقیقاً به همین دلیل است که واژة مبهم «فتنه» را بجای «قانونشکنی» نشاندهاند. «فتنه» چیست؟ همان گامهای روشنی که اوباما خواهان آن شده! بله، به این ترتیب، «مردم» یکی از سران «فتنه» را لو میدهند و دستگیری او نیز توسط «واحد مفاسد اجتماعی» صورت میگیرد! به گزارش حنازرچوبه به نقل از یک «منبع آگاه»، این فرد به همراه فرد دیگری در یک وضعیت ناهنجار دستگیر شده:
«يکي از عناصر فعال فتنه [...] به دنبال گزارشهاي مردمي [...] دستگير شد [...] يک منبع آگاه [...] گفت [...] فرد [مذکور] به همراه فرد ديگري در وضعيتي ناهنجار و مستهجن از سوي مأموران بازداشت شده [...]»
در این «خلاصه» رسانة حکومت توحش چه میگوید؟ میگوید مردم به جاسوسی و خبرچینی مشغولاند، تجاوز به حریم خصوصی افراد مجاز شمرده میشود و ارتباط جنسی بین افراد بالغ میباید تحت نظارت حکومت قرار گیرد. میبینیم که هنوز از دوران امام روشنضمیر موسوی خارج نشدهایم، و میرحسین هیچ دلیلی برای شیون و زاری نداشته! در نتیجه هیچ دلیلی ندارد که آخوندهای مؤنث جمکران در کنار زنان «آزادیخواه» غرب خیمه و خرگاه زینب و فاطمه برپا کنند. شرایط دقیقاً همان شرایط نورانی است که در آن کودکان میبایست «بیاموزند» که برای «پیروزی انقلاب» لازم است اعمال نکوهیدة پدر و مادرشان را به اطلاع «آموزگار» یا مدیر مدرسه برسانند و مثلاً بگویند در خانهشان «ورقهای بازی»، «مشروبات الکلی» یا «تخته نرد» وجود دارد! و همزمان پدرومادر نیز به فرزندان خود میآموختند که میباید دروغ بگویند، تا پدرومادرشان به دردسر دچار نشوند. این است پایه و اساس «آموزش و پرورش» در حکومت اسلامی. میبینیم که هنوز در کذا بر همان پاشنة توحش میچرخد. به همین دلیل است که حسن خمینی در سایت ایسنا، نظریهپرداز «هنر» شده، و شیخ صادق لاریجانی مفلوک هم در رادیوفردا، فیلسوف از آب در آمده و درباب «پیشفرضهای» علوم انسانی اظهار فضل میکند.
داداش کوچکیة پاسدار علی کوچیکه برای گرم نگهداشتن تنور یخزدة میرحسین موسوی یک دکان سه نبش جهت فروش ابزار و آلات و ادوات جنگ زرگری در سایت رادیوفردا افتتاح کرده، و هر از گاهی در آن به نفسکشطلبی و چرندبافی مشغول میشود. میدانیم که یانکیها به پیروی از آیات شریفه، برای «کاسب» احترام فراوان قائلاند، خصوصاً اگر طرف مانند «برنار مدوف» و دیگر شارلاتانهای والستریت پوچفروش هم باشد، بسیار عزیز و گرامی خواهد بود، حتی عزیز تر از «طارق عزیز» وزیر امور خارجة صدام حسین شهید. شهیدی که در سال 2002، یعنی تقریباً یکسال پیش از تهاجم نظامی آنگلوساکسونها به کشورش، حدود 5 میلیون دلار در اختیار شهید دیگری به نام «یورگهایدر»، یکی از بزرگان «اهل چنج» قرار داده بود.
به گزارش فیگارو، مورخ 7 اوت 2010، به نقل از مجلة «پروفیل»، طبق اسناد وزارت کشور عراق، در ماه مه 2002، یورگ هایدر که فرماندار ایالت «کارینتی» در کشور اطریش بوده به همراه «ایوالد شتادلر»، یکی از مسئولان حزب فاشیست «اف. پی. او» به بغداد مشرف شده و به دلیل خدماتشان مبلغ 5 میلیون دلار از صدام حسین پاداش دریافت میدارند. یادآور شویم صدام حسین رهبر حزب بعث بود که ادعای «لائیسیته» را نیز یدک میکشید، و منطقاً در مقام رهبر یک تشکل لائیک نمیتوانست با فاشیستها از در دوستی درآید و با آنان بده بستان داشته باشد. البته ارتباط مالی و ایدئولوژیک حکومت جمکران با جبهة ملی فرانسه و تجلیل رسانة رسمی گورکنها از رهبر این حزب یعنی «ژانماری لوپن» در ظاهر هیچ تعجبی ندارد، چرا که هر دوی اینان در سنگر حق واتیکان نشسته، و «اهل چنج» هستند. ولی هنگامی که سایت حکومت جمکران سخنرانیهای لوپن را که در آن اول و آخر پیامبر اسلام، و دین مبین و مسلمین را ردیف کرده از صفحات خود حذف میکند، معلوم میشود ارتباط اینان «فراعقیدتی» است. اما وقتی یک رهبر مدعی لائیسیته در کشور عراق با زبالههائی از قماش یورگ هایدر اطریشی دمخور میشود، میتوان به کشکی بودن لائیسیتة حزب بعث نیز پی برد، بگذریم.
فیگارو میافزاید «شتادلر» دریافت پاداش از صدام حسین را تکذیب کرده. اما طفلک شهید یورگهایدر از چنین امکاناتی برخوردار نیست. ایشان در اکتبر سال 2008 سقف اتومبیل برسرشان فرود آمد، اما رسانهها گفتند اتومبیلشان با درخت برخورد کرده. مسلماً درخت کذا همان درختی بوده که اسرائیلیها و برخی محافل لبنان قصد داشتند با توسل به آن یک جنگ دیگر در منطقه به راه اندازند تا حکومت جمکران بتواند با شعار «راه قدس از مسکو میگذرد»، همچنان به پیشرفتهای هستهای خود ادامه دهد. بله، این درخت رسانهای را دستکم نگیریم، همین درخت فریبکار باعث شهادت بینظیر بوتو هم شد، اما رسانهها ادعا کردند سر «بینظیر» به سقف اتومبیل خورده! و اینچنین بود که همسر ایشان، آصفعلی زرداری به ریاست جمهوری پاکستان رسید تا هفتة گذشته، دیوید کامرون بتواند در هند میزان پایبندی دولت خود را به دمکراسی در پاکستان به جهانیان اعلام دارد، و روز گذشته نیز در لندن صداقت خود را در این زمینه در عمل به اثبات رساند.
نمایش مهوع حمایت دولت بریتانیا از استقرار دمکراسی در پاکستان، شباهت عجیبی به سیرک دولت جیمی کارتر داشت که برای محمدرضا پهلوی در واشنگتن برگزار شده بود. این تحرکات مهوع با صدور مجوز تظاهرات برای «مخالفان» پیوندی ناگسستنی دارد. سفر شاهنشاه و شهبانو به واشنگتن را که فراموش نکردهایم! آنقدر مخالفان شاه تظاهرات کردند و آنقدر مأموران انتظامی حکومت گاوچرانها گاز اشکآور شلیک فرمودند که نگو و نپرس! تلویزیون دولتی ایران هم به ما نشان داد که گاز اشک آور چشمان مقدس جیمی کارتر را آزرده و ایشان «گوله گوله» اشک میریزند. مشابه همین صحنه روز گذشته در لندن تکرار شد، البته به صورت «سافت.»
دولت فخیمه، هر آنچه لات و اوباش اسلامگرا در لندن «انبار» کرده، گرد آورد تا بینوایان فرهنگی پاکستان که در تبلیغات رسانهای «فرهیختگان جهان سوم» به شمار میروند به پیروی از پروپاگاند مزورانة رسانهای «الجزیره»، «یورو نیوز» و دیگر «نیوزهای» اروپا بر ضد زرداری شعار بدهند. دلیل اینهمه جنجال و هیاهو چیست؟ دلیل این است که شخص زرداری ارادتی به اسلام ندارد. اما تبلیغات رسانهای به اصل مطلب کاری نداشت، طبق معمول بوق تفنگفروشها بر «مشکلات مردم» متمرکز شده بود و در فرانسه و انگلستان بوقها میگفتند، وقتی «مردم پاکستان» قربانی سیل و توفان شدهاند، چه دلیلی دارد زرداری برای «گردش» راهی اروپا شود!
زرداری برای گردش آمده بود؟ به هیچ عنوان! ولی این پرسشهای ساده به ذهن فرهیختگان جهان سوم خطور نخواهد کرد؛ اینان مصرفکنندگان پروپاگاند استعمار به شمار میروند. هیچیک از این ناراضیان مفلوک از خود نمیپرسد، به چه دلیل رسانههای غرب که سالها و سالها جنایات جنگ در افغانستان و عراق را مسکوت گذاشتهاند، برای سیلزدگان پاکستان مراسم سینهزنی به راه میاندازند و اشک تمساح سرازیر میکنند؟! بله این پرسشهای ساده اگر به ذهن بعضیها خطور کند، منافع تفنگفروشها به خطر میافتد. به عنوان نمونه، «پرسهای» کذا در مورد مصائب ملتهای عراق و افغانستان و ایران خفقان اختیار کرده و از سرکوب، به ویژه از سرکوب زنان در این حکومتها هیچ نمیشنویم. مگر اینکه موضوع، همچون مورد سکینه آشتیانی به مسائل انسانستیز و غیراخلاقی مرتبط شود. اینجاست که ماچهفاشیستها وارد صحنه شده به بهانة دفاع از حقوق زنان، لجنپراکنی به حقوق و آزادیهای اجتماعی زن ایرانی را آغاز میکنند و «روپرت مرداک» هم اظهارات ابلهانهشان را در بوق «وال ستریت جورنال» میگذارد تا برای نره شیخهای جنایتکاری نظیر «صانعی» نانی به تنور پدرسوختگی و تزویر بچسباند. اما همین بوقهای مرگفروش و فریبکار غرب، به محض اینکه زنی در یکی از کشورهای مسلماننشین خارج از چارچوب توحش اسلام قرار گیرد و فعالیت اجتماعی داشته باشد، جاروجنجال به راه میاندازند.
یکی از این موارد «اشتغال موقت» دختر رئیس جمهور یکی از کشورهای حوزة کاسپین در تلویزیون دولتی است. او برای گذراندن تعطیلات به کشورش که از آن نام نمیبریم بازگشته و با حضور در رسانة دولتی خشم خاجپرستها را برانگیخته بود. پرسهای اروپا جنجال به راه انداخته بودند که، «این دختربچه 16 ساله است، به سن بلوغ نرسیده و ... چقدر وحشتناک است، در این کشور کودکان نابالغ را به کار میگیرند و...» و از این قماش مزخرفات. بله، اگر یک دختر 16ساله در کشور مسلماننشین چادر و مقنعه بر سر نکند، و فعالیت اجتماعی داشته باشد، نفیر بوقهای مرگفروشان از «کار کودکان» به آسمان میرسد، اما همین شیپورهای مرداب از اجارة دختربچههای 9 ساله یا از ازدواجشان در حکومتهای «محترم» اسلامی هیچ گزارشی نمیدهند. دلیل هم اینکه چنین جنایاتی بر اساس احکام شریعت مجاز شمرده میشود پس همه میباید در چارچوب توحش «احترام به ادیان» این جنایات را محترم شمارند.
روند چنین است که «فرانس پرس» و رسانههای فرانسه ابتکار عمل را به دست گیرند، تا زمینهساز اعمال سیاست انگلستان شوند. مسئولیت فعالیتهای سخت و ناشایست و نکوهیده که کارساز بریتانیا باشد همواره بر دوش دیگران به ویژه بر عهدة کشور فرانسه است. به یاد داریم که خمینی را نیز در پاریس تخلیه کردند تا مبادا لندن آلوده شود. ماجرای انتصاب هویدا به نخستوزیری و استقرار منوچهر اقبال و «نویدی» در شرکت ملی نفت ایران نیز برخاسته از همین روند مقدس بود. اگر ساواک جمکران و به ویژه کیهان در مورد اصل و نسب منوچهر اقبال، و در مورد شغل اصلی «نویدی» خفقان اختیار کردهاند، یک دلیل روشن دارد. سیاستی که با ترور منصور راه بر لاتپروری امثال اقبال در ایران گشود، تیغکشهای خود را در 22 بهمن 1357 در رأس هرم قدرت در ایران قرار داد.
خوانندة گرامی! اشارة ما به «نویدی»، هیچ ارتباطی به گرایشات فرضی مذهبی وی ندارد، شما چنین پنداشتهاید! دین و مذهب نویدی، و به طور کلی «باورهای» فردی او یا هر فرد دیگری از نظر ما فاقد اهمیت است. آنچه اهمیت دارد، رسوائی محفلی است که طی سدة اخیر از لاتپروری در ایران حمایت کرده و میکند. مطالبات انسانستیز این محفل در کیهان، اطلاعات و ... و به ویژه در خطبههای نماز جمعه منعکس میشود. به همین دلیل است که عبدالله شهبازی که ارواحشکماش خیلی افشاگری کرده، در مورد زوج خوشبخت «نویدی ـ اقبال» سکوت فرموده، و از زبان فردوست گویا هیچ نشنیده! و به همین دلیل است که در افشاگریهای صدمن یک قاز حکومت مستقل اسلامی، فردی به نام «نویدی» میباید همچنان ناشناس باقی بماند. محفلی که نویدی را ناشناس میخواهد، خود نیز برای ناشناس ماندن نیازمند صورتک است. این محفل با نقاب اسلام به میدان آمد، و امروز برای تقویت همین اسلام با ماسک «ناشناس» به تبلیغ مسیحیت در ایران مشغول شده، تا «مهرنیوز» بتواند، هم به متولیان دین هشدار دهد هم برای بنجل تولیدی واتیکان و «اندیشههای» بسیار عمیق و متناقض حضرت مسیح که در انسانستیزی از موسی و محمد هیچ کم ندارد، بازاریابی هم کرده باشد:
«هدف انتشار و توزیع این بستهها [...] تبلیغ اندیشههای مسیحیت بر اساس آموزههای حضرت عیسی [...] نیست [...] ضعف و سستی مطالب [...] نشان میدهد آنها [از اصل و گوهر ادیان و تعالیم این پیامبر بزرگ و اولوالعزم الهی غافلند] و دنبال جذب پیروانی هستند که کورکورانه پیرو برخی شعارها و جذابیتهای ظاهری باشند [...]»
مهر نیوز از متولیان فرهنگی خواسته با روشهای متکی بر «عقلانیت» با تبلیغات بیپایه دشمنان که از «گوهر ادیان» غافلاند مقابله کنند! و مخاطب از اینجا میباید نتیجه بگیرد که بیبیگوزکهای اسلام و دیگر ادیان اگر به تأئید مقامات جمکران برسد به هیچ عنوان بیپایه نیست! و مسلماً بودجة مفتگویان و مفتخوران حوزه میباید افزایش یابد تا اهل بیت بتوانند در مسابقات گسترش توحش با اهل چنج به رقابت برخاسته، تک تک ایرانیان را به ضرب چماق به آخوندهائی وحشی و ایرانستیز تبدیل کنند:
«این مسئله البته هشداری برای مسئولان و متولیان دینی و فرهنگی کشور است [...] لازم است تا علما و روحانیون [...] با روشهای جدید در پی تحکیم ریشههای دینی و مذهبی جوانان کشور باشند.»
برای تحقق چنین امر خداپسندانهای لازم است روشهائی متناقض، مبتنی بر «وحی»، «عقلانیت» و «فطرت انسان» اتخاذ شود. پیشتر گفتیم که محفل فرانکفورت «عقلانیت» را در چارچوب منطقستیز توهمات و باورها تعریف کرده. مردهشویان جمکران نیز دستپخت امثال هابرماس را مصرف میکنند:
«روشهائی منطبق بر وحی و عقلانیت و فطرت انسانها که آنها را در برابر شبهات بیپایه ایمن سازد و هر کدام از افراد جامعه اسلامی ایران [...] آمر و عامل دین و مذهب خویش باشند.»
همچنانکه میبینیم منافع لندن چنین ایجاب میکند که عبارت مبهم «جامعة اسلامی ایران» بجای «ملت ایران» بنشیند، تا «گوهر دین» خدشهدار نشود. بهای این جایگزینیهای فرخنده را کاتولیکهای ساکن انگلستان میپردازند. کاردینال راتزینگر از تاریخ 16 تا 19 سپتامبر سالجاری عازم انگلستان میشوند و به گزارش فیگارو، مورخ 5 اوت 2010، هر یک از مشتاقان دیدار جمال بیمثالشان میباید حدود 12 تا 30 یورو «حق رویت» پرداخت کند! در پاسخ به اعتراض کاتولیکهای متعهد و مکتبی، واتیکان گفته خرج ومخارجمان بالا رفته. خلاصه اهالی مهرنیوز اگر مثل بنیصدر از هوش و ذکاوت برخوردار باشند میتوانند بفهمند، بستههای تبلیغاتی از همانجائی میآید که بر افشاگریهای مضحک ساواک و کیهان و بر بیبیگوزکسازیهای حکومت «مستقل» نظارت دارد.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت