مرداک و مشروعه!
...
باراک اوباما از نوکران خود در جمکران درخواست کرده «گامهای روشن» بردارند! هممیهنان گرامی! گام روشن چیست، میدانید؟ ما هم نمیدانیم! گام روشن در قاموس یانکیها عبارت است از نفسکشطلبی، لاتبازی و فریبکاری سگهایهار سازمان سیا در داخل و خارج مرزهای کشورمان جهت گسترش ابهام، خشونت، تحریف تاریخ و تقدیس اشخاص.
همان روندی که در ایران با استقرار آخوند در جایگاه ناظر نهائی بر تدوین و اجرای قوانین «رسمیت» یافت و اینگونه بود که آخوند بجای ایرانی نشست و آرمانهای مبارزان صدر مشروطه مبتنی بر «جدائی دین از سیاست» مسکوت ماند.
البته «گامهای روشن» این روزها فراوان است و نمیتوان به تک تک آنها اشاره کرد ولی توسل باراک اوباما به آخوند سیستانی جهت حل بحران عراق، تبدیل موسوی جلاد و کروبی شیاد به «رهبران مقدس» و دروغپردازیهای شیرین عبادی در رادیوفردا، جفتکپرانی اکبر بهرمانی در ایسنا، تاچریة امروز تهران و انتشار مطلب گوسالهفریب حاج احمد سلامتیان در سایت «بیبیسی» را میباید از جمله مهمترین «گامهای روشن» اخیر به شمار آورد.
به گزارش مهرنیوز، مورخ 14 مردادماه سالجاری، باراک اوباما از آخوند سیستانی عاجزانه تقاضا کرده در امور سیاسی عراق دخالت کرده بحران را فیصله دهند! این تقاضای موذیانه در شرایطی صورت میگیرد که ارتش آمریکا کشور عراق را اشغال کرده، نفت این کشور را به تاراج میبرد، و روزی نیست که از بمبگزاری در اماکن عمومی و کشتار غیرنظامیان و تخریب زیرساختهای اجتماعی، بهداشتی و فرهنگی عراق غافل شود. البته این گامهای روشن در رسانههای حوزة دلار به القاعده و دیگر صورتکهای سازمان سیا نسبت داده میشود ولی این روند مقدس که پیش از انقلاب شکوهمند ژنرال هویزر در ایران تجربه شده، شناخته شدهتر از آن است که شاخکهای سازمان سیا بتوانند آنرا به دشمنان دروغین خود منسوب کنند. این شیوه در کشورمان توسط «مزدوران راستین» استعمار اعمال میشد، همانها که پس از کودتای ننگین ارتش ناتو خود را دشمنان آمریکا معرفی کرده و میکنند.
یک نمونه از این سیاستها ترور حسنعلی منصور است که آن را به حساب تشکل مبهم «فدائیان اسلام» گذاردند. همان تشکلی که محمد مصدق، آخوند کاشانی، خمینی و شرکاء در آن افتخار عضویت داشتند و میانهاش با اسدالله علم هم خیلی خوب بود. باری، ترور منصور به یک دگرگونی گسترده در سطوح بالای دولتی انجامید. به این ترتیب که از یکسو، امیرعباس هویدا، نوچة عبدالله انتظام را در جایگاه صدارت قرارداد، و از سوی دیگر منوچهر اقبال، یکی دیگر از مهرههای بینام و نشان استعمار را در جایگاهی نشاند که پیشتر در شرکت ملی نفت ایران برای هویدا پیش بینی شده بود. یادآور شویم پیش از ترور منصور، جایگاه «انتظام» در شرکت نفت قرار بود به هویدا اختصاص یابد. پس از قتل منصور، هویدا و منوچهر اقبال روند تخریب یعنی گسترش ابتذال و تقدس را همزمان در دولت و در شرکت ملی نفت ایران شتاب بخشیدند و به همین دلیل بود که رضایت فدائیان اسلام یا بهتر بگوئیم رضایت اربابانشان در لندن و واشنگتن به بهترین وجه تأمین شد.
شاید در فرصت دیگری به جزئیات این کودتای استعماری بپردازیم فقط یادآور شویم که با حذف منصور جناح لاتپرور دکتر منوچهر اقبال پای به میدان قدرت گذاشت و بهترین نمونة لاتپروری منوچهر اقبال انتصاب «نویدی»، کارگر دانشگاه تهران به مقام ریاست دفترش بود. طی ریاست اقبال بر صنایع نفت این فرد همه کارة شرکت ملی نفت ایران بود. در هر حال، اسلامنوازی و سیاست تبدیل زباله به رهبر مخالفان در ایران با ترور منصور شتاب بیشتری گرفت. در همین راستاست که رادیوفردا میکوشد از یک سو میرحسین و کروبی را در جایگاه رهبری مخالفان حکومت توحش تثبیت کند، و از سوی دیگر با الصاق برچسب به مخالفان آدمکان خود به آنان تقدس هم ببخشد.
هر بار که یک گزارش کشکی و ابلهانه در مورد «قهرمانیهای» موسوی و کروبی در شاخک سازمان سیا منتشر میشود، یکی از الاغهای سر به راه طویلة مککارتی، مخالفان این دو جنایتکار را به طرفداری از سپاه پاسداران متهم میکند! البته بدون ارائة دلیل. در واقع همانطور که آنروزها در تبلیغات سازمان سیا مخالفان خمینی دجال «طرفدار آمریکا» معرفی میشدند، و بعدها مخالفان اکبر بهرمانی «دشمن پیغمبر» شدند، اینروزها هم سگهای هار پیرو خط توحش مککارتی از جایگاه «کاربر»، مخالفان موسوی و کروبی را طرفدار تشکل منفور سپاه پاسداران میخوانند و مسئولان بیمسئولیت رادیوفردا به بهانة دفاع از «آزادی بیان» راه بر «آزادی تهمت» و افترا میگشایند، حال آنکه از منظر روزنامهنگاری چنین حقی ندارند، مگر آنکه نظریات مخالفان را نیز منعکس کنند. میبینیم که «دمکراسی» آنطور که یانکیجماعت دوست دارد از هماکنون بر سرنوشت ما ایرانیان سایه افکنده و برخی بیخبرند. در واقع شاخک سازمان سیا به «انتشار تهمت» مشغول شده. این مختصر را گفتیم تا همة گوسالههای ننه حسن که در سایتهایشان از زبان کاربران موهوم، نویسندة این وبلاگ و دیگر مخالفان موسوی جلاد را طرفدار سپاه مزدور پاسداران معرفی کرده و میکنند، بدانند کجا ایستادهاند. کسی که نمیتواند ادعای خود را با استدلال منطقی و ارائة مستندات به اثبات برساند، خفقان اختیار میکند. شبکة جهانی اینترنت خیابانهای تهران اشغالشده نیست که ماشالله قصابها و زهراخانومها و دیگر لات و اوباش حکومت بتوانند با چماق و عربده «نظر» طویلة مککارتی را بر دیگران تحمیل کنند. کور خواندهاید، هم شما، هم آن گاوچرانهائی که شما را به خدمت گرفتهاند.
پس از کودتای 22 بهمن 1357، خمینی دجال آرمانهای صدر مشروطه را «مطالبات بیگانه» خواند، و در تبلیغات ساواک جمکران مخالفان لاتبازی و وحشیگری «امام» خمینی تبدیل شدند به محارب، ضدانقلاب، آمریکائی، غربزده، خوارج و دشمنان اسلام! اگر اسلامنوازی باراک اوباما آشکار نمیشد، حکومت مردهشویان جمکران نمیتوانست به همین پروپاگاند ادامه دهد. پس از آخوندنوازی اوباما، سردار اکبر سازندگی نیز «گامهای روشنی» برداشت و ضمن گشت و گذار در روشنائی توهم گذشتههای رویائی، و جست و خیز در مرداب فاشیسم، لجنپراکنی به جنبش مشروطه را از سرگرفته تا کودتای ننگین 22 بهمن 1357 را «تداوم» این جنبش معرفی کند! جنبشی که با خیانت قجرها و مزدوری شیخ فضلالله نوری و تقیزادهها به شکست کشیده شد.
بله کفتارهای استعمار از شکست ملت ایران تغذیه میکنند. برای اینان مشروطه همان مشروطهستیزی مدرس و دیگر مزدوران کارخانة رجاله پروری است. مبارزان صدر مشروطه خواهان جدائی دین از سیاست بودند، دیانت مدرس مزدور عین سیاستاش شده بود. البته به ادعای اوباش حوزه و بازار، آخوند مدرس از مخالفان «استبداد» رضاشاه تشریف داشتند. همانطور که مصدق و خمینی نیز یکشبه مخالف شاه از آب در آمدند و همانطور که امروز میرحسین موسوی در یک چرخش «لیل و نهار» به معترض و مخالف تبدیل شده. موسوی پس از 31 سال شرکت فعال در جنایات حکومت اسلامی، دو روز پیش برای رعایت احتیاط به خشتک علامه نائینی آویزان شده بود، و از زبان او به استبداد دینی میتاخت! خلاصه در گیرودار نبرد بیامان و با واسطة میرحسین بود که سرداراکبر نیز «سرقدم» رفته از مبارزات روحانیت با استبداد و استعمار داد سخن دادند. باید اذعان داشت که گامهای سرداراکبر حسابی روشن بود. تو گوئی ایشان نیز همچون بسیاری «افراد» شناخته شده در سایة «مهندس» اردشیر زاهدی گام برمیداشتند.
پیش از ادامة مطلب یادآور شویم مصاحبة خبرنگاران غرب با ایرانیان همواره در راستای پروپاگاند «تخریب انسان» صورت میپذیرد. این پروپاگاند به هیچ عنوان تازگی ندارد. به عنوان نمونه، چندی پیش از ورود جیمیکارتر به کاخ سفید، باربارا والترز طی مصاحبهای با شاه ایران در شبکة تلویزیونی آمریکا از وی میپرسد، «میگویند مطالعة هملت را در دانشگاههای ایران ممنوع کردهاید، چرا که در آن یک شاه کشته میشود!» این پرسش موذیانه و احمقانه را فقط برای تخریب شاه ایران در افکار عمومی ینگه دنیا مطرح کردند. چرا که هرگز چنین ممنوعیتی در ایران اعمال نمیشد، و سازمان سیا نیک میدانست که واقعیت جز این است؛ سانسور و دیگر فعالیتهای ساواک تحت نظارت همین سازمان لعنتی قرار داشته و دارد. در هر حال آنها که شاهد این مصاحبه بودند میگویند، شاه از این پرسش سخت برآشفت و گفت، «این حرف مزخرف است!» نیازی به توضیح نیست که بگوئیم در چنین شرایطی وقتی تصاویر مضحک رقص جناب مهندس اردشیر زاهدی با الیزابت تیلور در رسانههای عوامپسند ینگه دنیا منتشر میشود، همزمان تخریب ساختار «دولت» در ایران نیز مد نظر است. آنروزها حضرت «مهندس» اردشیر زاهدی، سفیر ایران در ایالات متحد بودند و مصاحبههای تلویزیونیشان به زبان انگلیسی «خیابانی» نقل محافل بود! این مختصر را جهت «آگاهی نسل حاضر» آوردیم. حال بپردازیم به اظهارات اکبر بهرمانی در باب مشروطه! سخنرانی سردار اکبر در سایت ایسنا، مورخ 13 آبانماه 1389 با كد: 8905-07428 انتشار یافته.
این سخنان که همچون اظهارات دیگر مقامات حکومت مردهشویان روند ابهام و فریب را شتاب میبخشد، ترکیبی است از بیبیگوزکهای شیعیمسلکان با شعارهای پوچ کودتای 22 بهمن، واژگوننمائی و تحریف تاریخ معاصر از طریق تزریق واژههای مبهم به رخدادهای تاریخی. در تمامی این رخدادها خارج از پدیدة موهوم «دشمن»، با موجودات ناشناخته و مبهمی برخورد میکنیم که مسئولیت اعمال نکوهیدة شخصیتهای واقعی را بر دوش میکشند و به این ترتیب از آنان سلب مسئولیت میکنند.
به عنوان نمونه اکبرسازندگی ادعا میکند بین مصدق و آخوند کاشانی اختلاف انداخته بودند! حال آنکه هیچ اختلافی بین کاشانی و مصدق وجود نداشت، هر دو به گروه فدائیان اسلام تعلق داشتند، و هر دو نانخور آنگلوساکسونها بودند، درست مثل خمینی و شیخ مهدی بازرگان که هر دو از طویلة مککارتی استخراج شده و مورد تأئید محمد مصدق بودند. مصدق را همچون مهدی بازرگان برای آشوب به میدان آوردند و کاشانی و خمینی را هم برای کودتا و سرکوب پس از همین آشوبها. هم مصدق و هم بازرگان با دستاربند و اوباش پیوندی ناگسستنی داشتند و اگر دوران نکبت بار صدارت مصدق را نزیستهایم، عملکرد رسوای دولتهای خیابانی بازرگان، رجائی و میرحسین موسوی مزدور را از نزدیک شاهد بودهایم و به یاد داریم که تبلیغات ساواک مردهشویان بازرگان منفور را در جایگاه مخالفان خمینی نشانده بود. خلاصه زوج «خمینی ـ بازرگان» در واقع بازتولید زوج جادوئی «مصدق ـ کاشانی» بود که سرداراکبر جهت بازتولید آن مثل سگ در بیابان له، له میزند:
«مگر فراموش كردهايم كه براي به دست آوردن اوضاع از دست رفته [...] چگونه بين آيتالله كاشاني و دكتر مصدق اختلاف انداخته بودند؟»
چه کسی اختلاف انداخته بود؟ آنها که میخواستند بین تل موهوم «مردم» و پدیدة موهومتری به نام روحانیت ضداستبداد «تفرقه» بیاندازند! سخنگوی این روحانیت «نیست در جهان» جنایتکاری است به نام اکبر بهرمانی که از اوباش دستاربند ساواک بوده و سخنگوی آن «مردم» هم کسی نیست جز اوباش بدون دستار ساواک. اولی و دومی به برکت یک تکه پارچه به یکدیگر تبدیل میشوند. کافی است یک دستار بر سر چاقوکش سر گذر بگذاریم تا یک حجتالاسلام به دست آوریم، کسی که برای تأمین منافع استعمار از نفسکشطلبی و عربدهجوئی و مفتگوئی هیچگاه دریغ نخواهد کرد:
«امروزه نيز [...] كه با پيشتازي روحانيت و رهبري بينظير يك مرجع عام به پيروزي رسيدهايم [...] بدون انصاف ناكارآمدي روحانيت را فرياد ميزنند [...] آنان كه همه توطئهها، حتي جنگ 8 ساله [...] را عليه ايران به كار بردهاند، با سياست مكارانه فرّق تسد به جنگ انقلاب آمده [...] تلاش ميكنند مردم را از روحانيت جدا كنند[...]»
همچنانکه میبینیم اکبر بهرمانی به «پیروزی» رسیده ولی از منظر تاریخی پیروزی لات و چاقوکشهای بادستار و بیدستار را نمیتوان پیروزی ملت ایران به شمار آورد. پیروزی آخوند همواره شکست ملت ایران بوده، هست و خواهد بود. به همین دلیل است که ساواک مردهشویان، میرحسین جلاد را در جایگاه رهبر مخالفان نشانده تا همینجور پس پس برود. موسوی ابتدا میخواست به دوران امام روشنضمیرش بازگردد، وقتی دید هوا پس است، دست از کفن خمینی شست و این روزها به خشتک «علامه نائینی»، مخالف فرضی استبداد دینی در دوران مشروطه آویزان شده. سردار اکبر نیز برای محکمکاری همزمان به ریش چند آخوند چنگ انداخته تا قاچ زین از دستش در نرود. شیخ اکبر شرح مبسوطی از مبارزات و فداکاری نعلینها داده و میگوید، خیلی «خون دل خوردهاند» و اسناد و مدارکش هم موجود است:
«شواهد بسياري از خون دلخوردنهاي آيتالله بهبهاني، آيتالله مدرس، آيتالله طباطبائي [...] و ديگر علما و روحانيون بزرگ را در تاريخ مشروطه داريم[...]»
برای مبهماتی نظیر «خون دل خوردن» میتوان «شواهد» ارائه داد؟ به هیچ عنوان، این لاطائلات فقط از ذهن علیل شارلاتانهائی نظیر بهرمانی تراوش میکند. آخوند جماعت کاری جز «خوردن» زمین و زمان نداشته و ندارد. ولی اکبر بهرمانی علاوه بر زمان و مکان گ... زیادی هم میخورد، چرا که پس از 31 سال حکومت توحش، نفرت ملت ایران از آخوند جماعت را به حساب «نقشههای دشمن» میگذارد و دستاربندان مزدور و جنایتکار را «حامیان» مردم معرفی میکند:
«طراحان آن نقشههاي شوم [...] دست به كار شدهاند تا [...] روحانيتستيزي خويش را كامل كنند [...] در طول تاريخ هر جا كه يك ظالم داخلي يا خارجي تسمه از گرده جامعه كشيد، روحانيت ملجأ و مأمن مردم بوده[...]»
بله نقش سازندة روحانیت در کشور مصیبت زدة ایران طی 31 سال اخیر همانطور که میبینیم واقعاً به اوج رسیده. فکر نمیکنم وقاحت و بیشرمی و جنایت و تاراج بیش از این دیگر امکانپذیر باشد. خلاصه اکبر رفسنجانی هم به همان مرض آذر نفیسی دچار شده و «اسلامدرد» گرفته:
«نگذاريم [...] در راستاي اهداف كساني قدم برداريم كه [...] مكتب اهل بيت [...] را مانع اصلي خوي استكباري خويش ميدانند [...] حوادث [...] مشروطه [...] احتمال تكرار دارد [...] رگههاي آن را [...] در برنامه پيچيده روحانيتستيزي و كانونگريزي و مردمفريبي ميبينيم [...]»
مگر مردمفریبتر از دینفروش و آخوند جماعت هم وجود دارد که حاج اکبر اینچنین زوزه سر داده؟ و مگر ما ملت به آخوند جماعت بدهکاریم؟ این مفتگویان پوچپرداز که جز خدمت به بیگانه و خودفروشی و فریبکاری در کارنامة درخشان سیصد سالهشان هیچ ندارند، این مزدوران استعمار را کدام دست بر ملت ایران حاکم کرده؟ دست جنایتکار ارتش ناتو! به همین دلیل است که در ایران مخالفت با آخوند «جرم» شناخته میشود و هر کس با نوکران اسلامپرست سازمان سیا مخالف باشد «غرب زده» به شمار میرود، خوناش «حلال» میشود! پیشتر که بساط جنگ سرد رونق داشت، مخالفان سرکوب استعماری در تبلیغات ساواک همه طرفدار شوروی بودند، این روزها که دکان جنگ سرد تعطیل شده، طویلة مککارتی مخالفان توحش و سرکوب را «غربزده» معرفی میکند.
پس جای تعجب نیست که جیره خواران سازمان سیا مزخرفات تولیدی ارباب را یک به یک نشخوار کنند. روحانیت ایران گلة عمو سام است، مقامات حکومت اسلامی هم از طویلة یانکیها استخراج شدهاند، در نتیجه هر کس با استعمار مخالف باشد به شیوة مقدس مک کارتی یک برچسب بر پیشانیاش الصاق میشود، برچسبی که الزاماً میباید در زمان حال و در صدر اسلام با توحش اسلام در تضاد قرار گیرد. برچسبهای مناسب زمان حال عبارتاند از«غرب زده»، «دشمن»، «لیبرال» و «ملیگرا»؛ برچسبهای مطلوب صدر اسلام هم از آیات و روایات قرآن استخراج میشود، از آنجمله است «معاند»، «خوارج»، «ملحد» و ... و جالب اینجاست که مدافعان حقوقبشر دینی هم در همین مسیر ابتذال و توحش گام برمیدارند. به عنوان نمونه بهتر است نگاهی داشته باشیم به اظهارات موهن شیرین عبادی در «رادیوفردا»، مورخ 14 مردادماه 1389.
ماچهشیخ برگزیدة محفل نوبل که سالهاست در تضاد کامل با مفاد اعلامیة جهانی حقوقبشر به دین و مذهب و پدر مادر و ملیت، یعنی تمامی تعلقات قومی، بومی و دینی افتخار میکند و خود را همزمان مدافع حقوق بشر جا میزند، اینک به دفاع از منهیات دین و طرفداری از امور غیراخلاقی مشغول شده و ادعا میکند سنگسار در اسلام وجود ندارد! حاجیه عبادی که در ظاهر مدافع «زنان» بود، اینک طرفدار «زنا» شده و میگوید پیش از استقرار نظام توحش ارتباط جنسی خارج از چارچوب ازدواج «جرم» نبود و پس از انقلاب کذا یک «نسخة خشن» از احکام اسلام به تصویب رسید که با استانداردهای جهان اسلام همخوانی نداشت! بله، پیش از استقرار حکومت اسلامی ارتباط زن و مرد در ایران آزاد بوده و ما نمیدانستیم! در هر حال، صرافی «والستریت جورنال» از زبان عبادی چنین ادعا میکند.
رادیوفردا مینویسد، والستریت جورنال مطلبی از شیرین عبادی منتشر کرده تحت عنوان «عدالت قرن هفتمی ایران.» حاجیه عبادی در مطلب سرشار از بلاهت خود، پروندة سکینه آشتیانی و اتهام فرضی وی را به ابزار تحریف و انتشار دروغ تبدیل کردهاند. بر اساس مزخرفات ایشان، پیش از استقرار حکومت اسلامی ارتباط زن با مرد جرم نبوده! یادآور شویم که در دوران پهلوی دوم اگر چه مجازات سنگسار اعمال نمیشد، مرد در صورت «مشاهدة» خیانت همسر «حق» داشت وی را به قتل رساند، در صورتیکه مسلماً زن از چنین «حق» توحشی برخوردار نبود. و البته ما به هیچ عنوان از چنین «حقوق پیشرفتهای» دفاع نمیکنیم. پیشتر در این مورد توضیح کافی دادهایم. ازدواج الزاماتی دارد که طرفین اخلاقاً و قانوناً به رعایت آن موظف میشوند و اگر این الزامات به صورت یکجانبه نقض شود طرف مقابل میتواند با مراجعه به دادگاه از همسر خود جدا شود. همسر وایس پرزیدنت الگور به همین دلیل از ایشان جدا شد، در صورتیکه هیلاری کلینتن چنین نکرد. در هر حال، شرایط دمکراتیک هرگز در ایران وجود نداشته، چرا که قوانین همواره در چارچوب توحش دین مبین تدوین شده و میشود. معلوم نیست چرا آخوند صانعی، که شیرین عبادی مفلوک مزخرفاتاش را بر باورهای ایشان استوار کرده، طی 31 سال اخیر خفقان گرفته بودند:
«پیش از انقلاب اسلامی زنا جرم محسوب نمیشد و جائی در قوانین جزائی نداشت، اما پس از انقلاب اسلامی نسخهای از قوانین اسلامی به تصویب رسید که حتی با استانداردهای جهان اسلام نیز همخوانی نداشت و فوقالعاده خشن به حساب میآمد.»
میبینیم که رسانة «روپرت مردخای» چقدر از نسخة خشن اسلام دلخور شده و یک نسخة نرم و لطیف، نه برای آزادی زنان و روابط اجتماعی در ایران که فقط برای آزادی «خیانت» به همسر میطلبد. و طبیعی است که چنین نسخهای فقط نزد صانعی جنایتکار یافت شود، چرا که صانعی همچون اکبر بهرمانی از نعمت «ریش» محروم مانده و تصویرش نرم و لطیف مینماید. حتماً محرومیت آخوند از ریش، از منظر بوقهای ناتو بر «میانهروی» وی دلالت دارد! و شاهدیم که الصاق برچسب «میانهرو» بر چهرة پلید رفسنجانی دلائل «واضح» و مبرهن داشت! از اینجا نتیجه میگیریم که آخوند صانعی جلاد نیز میانهرو و مترقی است، از اینرو پس از 30 سال جنایت، مسلماً با کشف یک قرآن نوین در آرشیو رسانة «روپرت مرداک» باورهای صانعی متحول شده و این تحولات به شیرین عبادی نیز سرایت کرده:
«[به گفتة] خانم عبادی [به باور برخی مراجع تقلید نظیر آیتالله صانعی] مجازات سنگسار منشاء قرآنی ندارد و این مجازات متعلق به سالهای اولیه پس از ظهور اسلام و عربستان سعودی قرن هفتم بوده [...]»
هم میهنان! آنچه در مورد سنگسار، قصاص و قتل کفار در قرآن شنیده و خواندهاید، جمله دروغ بوده؛ باید ببینیم «باورهای» آخوند صانعی در این موارد چیست و والستریت جورنال باورهای ایشان را چگونه میپسندد، تا دلیل جستوخیز حاجیه عبادی در مرداب ابتذال روشن شود و متوجه شویم حقوق زنان در قاموس ماچه شیخهای برگزیدة استعمار یعنی برخورداری از «حق خیانت به همسر!» پیشتر گفتیم که پروپاگاند استعمار میکوشد دمکراسی را با آشوب و آزادی را با ابتذال در ترادف قرار دهد. به این دلیل است که شیرین عبادی به سنگر ابتذال پریده.
البته پرش برندة نوبلصلح جمکران به سنگر ابتذال هیچ تعجبی ندارد، چرا که آن روی سکة افتخارات مذهبی و قومی جز ابتذال نیست. این افتخار و آن ابتذال ریشه در «باورها» دارد. پیشتر بارها توضیح دادهایم که «زبان مقدسات» و زبان منهیات، یعنی زبان نفی ابتذال با توسل به احکام الهی، در هر حال ضددمکراتیک و انسانستیز خواهد بود. شیرین عبادی هم با تکیه بر «باورهای» آخوند صانعی و دیگر آدمخواران جمکران ادعا میکند، سنگسار در اسلام وجود ندارد، و پیش از انقلاب کذا، خیانت به همسر مانعی نداشته. حال آنکه هر دو، هم عبادی و هم آخوند صانعی دروغ میگویند. عمل وحشیانة سنگسار وجه مشترک ادیان ابراهیمی است که در کتب مقدسشان نیز بارها به آن اشاره شده.
محض آگاهی نسل حاضر بگوئیم که فقط در سال 1973 بود که مردان در ایالت تگزاس آمریکا از «حق» کشتن همسر خیانتکار خود محروم شدند! تا آن تاریخ طبق قوانین ایالت مذکور اگر مردی خیانت همسر خود را مشاهده میکرد، و در محل همسر را با مرد بیگانه به قتل میرساند، از نظر دادگاه «قاتل» شناخته نمیشد! استدلال این بود که آقا به «جنون آنی» دچار شدهاند. در ایران نیز کمابیش همین بساط به راه بود با این تفاوت که در ایالات متحد «پدر» را «مالک» جان فرزند نمیشناختند و زنان ینگه دنیا برای مسافرت به خارج از کشور نیازمند اجازة کتبی همسر نبودند، و برای گشایش حساب بانکی به نام فرزندانشان رئیس بانک اجازة کتبی «پدر» را درخواست نمیکرد! این را گفتیم تا «بعضیها» یادشان نرود در ایران شاهنشاهی چه خبرها بوده! بله در سال 1973، ایالت تگزاس شباهتی به مرزپرگهر نداشت، چرا که دولت آمریکا تحتالحمایة انگلستان نیست و حکومت مشروعه نیز بر این مملکت حاکمیت ندارد.
اما نمیباید فراموش کنیم که بر اساس ترهات رفسنجانی، ایالات متحد فاقد دمکراسی «واقعی» است. عبارت عوامفریب دمکراسی «واقعی» از علوفة تولیدی سازمان سیاست که آنرا ابتدا برای نشخوار در اختیار اکبر بهرمانی قرار میدهند تا بتواند ضمن تبدیل تاریخ به بیبیگوزک، چنین القاء کند که دمکراسی «خدامحور» هم میتواند وجود داشته باشد! و نام این قماش حکومت خرتوخر همان «دمکراسی واقعی» است. برای ساخت و پرداخت چنین دروغ بزرگی است که آخوند اکبربهرمانی ستارخان را به مزدوران استعمار نظیر فضلالله نوری و مدرس پیوند میزند و مشروطه را از کشور ایران به صحرای حجاز و صدر اسلام منتقل میکند تا کودتای ننگین ارتش ناتو را تداوم مشروطة مورد نظر خود جلوه دهد و همچون محمد خاتمی منفور تحمیل احکام توحش و پوپولیسم را نیز «دمکراسی واقعی» بخواند:
«صدور فرمان مشروطه در 14 مرداد [...] تبديل به انقلابي شد كه در 22 بهمن 1357 رقم خورد [...] تا زمينه براي كاشت نهال واقعي دمكراسي، مخصوصاً از نوع اسلامي آن، يعني مردم سالاري ديني فراهم شود كه نمونة بارز آن را در رأي 98 درصدي مردم به جمهوري اسلامي ديدهايم[...]»
حال که با دمکراسی «واقعی» یا حکومت ساخته و پرداختة طویلة سازمان سیا آشنا شدیم، بد نیست بدانیم که مشروطة مورد نظر حاج اکبر همان استعمار بریتانیاست که جز کودتا و «بازگشت به گذشته» هدفی نداشته و ندارد. گویا سرداران مشروطه میخواستند اسلام را از صحرای حجاز به ایران بیاورند و برای همین جانشان را به خطر انداخته بودند:
«اگر چه دستاورد اوليه مشروطه براي مردم ايران يوغ مشترك استبداد و استعمار بود، اما [...] قرآن را پس از هزار و سيصد سال به ميدان آورد [...] در دل جامعه استبداد زده [این امید] را زنده كرد كه علما [...] نميگذارند قانوني بر خلاف مصرحات اسلام براي اجرا در سرزمين اسلامي به تصويب برسد[...]»
اتفاقاً ارتش ناتو هم جز این نمیطلبد. اشغال نظامی افغانستان و عراق هم برای آوردن قرآن به صحنه بوده. به عبارت دیگر یک قرارداد 1919 بین آنگلوساکسونها و دو کشور مذکور به امضا رسید که همه گامهای روشن بردارند. پس بپردازیم به گام روشن سلامتیان در سایت «بیبیسی». احمد سلامتیان میگوید، احمد شاه قاجار حاضر نشد به قرارداد 1919 تن دهد، ولی رضاشاه با پذیرش این قرارداد ایران را به تحتالحمایة انگلستان تبدیل کرد. و ما متحیر و مبهوت ماندهایم که طی این مدت چگونه در کشوری که بر اساس مفاد قرارداد دو جانبه در سطح بینالمللی «تحتالحمایة بریتانیا» شمرده میشود، محمد مصدق منفور با ملی کردن صنایع نفت دست انگلستان را از کشور کوتاه کرده، و پس از حضور کنسرسیوم به عنوان کمکی بریتانیا، خمینی دجال و نهضت عاظادی و ... «استقلال» کشور را هم تأمین کردهاند؟ پاسخ روشن است این معجزات به برکت «اسلام» تحقق یافته. معجزات اسلام فراوان است و آخرین معجزة آن را هم مهرنیوز، مورخ 15 مردادماه 1389، از زبان احمد توکلی، پسرخالة پاسدار لاریجانی برایمان نقل کرده. توکلی اسلام را ضامن انسجام کشور دانسته و میگوید، اسلام «هویت» ایران است و بدون اسلام کشور تجزیه میشود.
به همین دلیل است که باراک اوباما برای حل بحران عراق دست نیاز به سوی ریش و نعلین آخوند سیستانی، جیرهخوار بریتانیا دراز کرده و از ایشان خواسته «معجزات» فرمایند. خوشبختانه رئیس جمهور «ابهام ستیتز» برخلاف دیوید کامرون ژست آبدوغخیاری نمیگیرد و مزورانه دم از دمکراسی نمیزند. اوباما در راه تقویت و گسترش «اسلام» گامهای روشن برمیدارد؛ اصولاً گاوچرانها اهل ظاهرسازی نیستند! از اینرو سنای آمریکا با اکثریت دمکرات، جیمز جفری، مشاور ارشد امنیتی جرج بوش را به عنوان سفیر این کشور در عراق تأئید کرد تا اهداف ایالات متحد در ارتباطات سیاسی با ملت عراق از اینهم روشنتر شود!
بیبیسی، مورخ 14 مردادماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان مردمفریب «انقلاب مشروطه؛ از نقش روحانیت تا حذف روحانیت» مشروطه را از زبان ملاممد خاتمی چنین بیان میکند:
«آقای خاتمی [...] نوشته [...] در [...] مناسبات جدید قدرت، مردم اصیل و اصلند [...] اصل اجتهاد اسلامی میتواند در کنار اصول مدرن مردمسالاری به متحول شدن جامعة ایرانی در سایة استقرار یک نظام مردمسالار دینی کمک کند [...] قوام دموکراسی به این نکات است [...]»
آخوند جماعت وقتی دهان باز میکند، در واقع در یک مبال 1300 ساله را میگشاید که پیامبر گرامی و تمام پیروانشان از صدر اسلام تاکنون در آن سرقدم رفتهاند. برای انتشار محتویات همین مبال مقدس است که کارفرمایان بیبیسی، به شیخ مهدی جامی، داریوش آشوری و چند ماچهشیخ متخصص تخلیه چاه مأموریت تشکیل رسانة «مستقل» دادهاند. بگذریم و بازگردیم به اظهارات ملاممد خاتمی در باب دمکراسی. پاسخ ما به اربابان خاتمی روشن است: این قماش حکومت ویراست طویلة سازمان سیا ارزانی شما باد.
امروز پانزدهم مردادماه 1389 برابر با ششم اوت 2010، از ترور شاپور بختیار و منشیاش، سروش کتیبه 19 سال میگذرد. به عنوان طرفدار دمکراسی، الهامات ما به شاپور بختیار نزدیکتر است تا به مشروطة تحریف شدهای که آدمخواران و مردهشویان رنگوارنگ از سبز و سیاه در آن شرکت کرده و بر طبل اسلام و مردمسالاری میکوبند.
همان روندی که در ایران با استقرار آخوند در جایگاه ناظر نهائی بر تدوین و اجرای قوانین «رسمیت» یافت و اینگونه بود که آخوند بجای ایرانی نشست و آرمانهای مبارزان صدر مشروطه مبتنی بر «جدائی دین از سیاست» مسکوت ماند.
البته «گامهای روشن» این روزها فراوان است و نمیتوان به تک تک آنها اشاره کرد ولی توسل باراک اوباما به آخوند سیستانی جهت حل بحران عراق، تبدیل موسوی جلاد و کروبی شیاد به «رهبران مقدس» و دروغپردازیهای شیرین عبادی در رادیوفردا، جفتکپرانی اکبر بهرمانی در ایسنا، تاچریة امروز تهران و انتشار مطلب گوسالهفریب حاج احمد سلامتیان در سایت «بیبیسی» را میباید از جمله مهمترین «گامهای روشن» اخیر به شمار آورد.
به گزارش مهرنیوز، مورخ 14 مردادماه سالجاری، باراک اوباما از آخوند سیستانی عاجزانه تقاضا کرده در امور سیاسی عراق دخالت کرده بحران را فیصله دهند! این تقاضای موذیانه در شرایطی صورت میگیرد که ارتش آمریکا کشور عراق را اشغال کرده، نفت این کشور را به تاراج میبرد، و روزی نیست که از بمبگزاری در اماکن عمومی و کشتار غیرنظامیان و تخریب زیرساختهای اجتماعی، بهداشتی و فرهنگی عراق غافل شود. البته این گامهای روشن در رسانههای حوزة دلار به القاعده و دیگر صورتکهای سازمان سیا نسبت داده میشود ولی این روند مقدس که پیش از انقلاب شکوهمند ژنرال هویزر در ایران تجربه شده، شناخته شدهتر از آن است که شاخکهای سازمان سیا بتوانند آنرا به دشمنان دروغین خود منسوب کنند. این شیوه در کشورمان توسط «مزدوران راستین» استعمار اعمال میشد، همانها که پس از کودتای ننگین ارتش ناتو خود را دشمنان آمریکا معرفی کرده و میکنند.
یک نمونه از این سیاستها ترور حسنعلی منصور است که آن را به حساب تشکل مبهم «فدائیان اسلام» گذاردند. همان تشکلی که محمد مصدق، آخوند کاشانی، خمینی و شرکاء در آن افتخار عضویت داشتند و میانهاش با اسدالله علم هم خیلی خوب بود. باری، ترور منصور به یک دگرگونی گسترده در سطوح بالای دولتی انجامید. به این ترتیب که از یکسو، امیرعباس هویدا، نوچة عبدالله انتظام را در جایگاه صدارت قرارداد، و از سوی دیگر منوچهر اقبال، یکی دیگر از مهرههای بینام و نشان استعمار را در جایگاهی نشاند که پیشتر در شرکت ملی نفت ایران برای هویدا پیش بینی شده بود. یادآور شویم پیش از ترور منصور، جایگاه «انتظام» در شرکت نفت قرار بود به هویدا اختصاص یابد. پس از قتل منصور، هویدا و منوچهر اقبال روند تخریب یعنی گسترش ابتذال و تقدس را همزمان در دولت و در شرکت ملی نفت ایران شتاب بخشیدند و به همین دلیل بود که رضایت فدائیان اسلام یا بهتر بگوئیم رضایت اربابانشان در لندن و واشنگتن به بهترین وجه تأمین شد.
شاید در فرصت دیگری به جزئیات این کودتای استعماری بپردازیم فقط یادآور شویم که با حذف منصور جناح لاتپرور دکتر منوچهر اقبال پای به میدان قدرت گذاشت و بهترین نمونة لاتپروری منوچهر اقبال انتصاب «نویدی»، کارگر دانشگاه تهران به مقام ریاست دفترش بود. طی ریاست اقبال بر صنایع نفت این فرد همه کارة شرکت ملی نفت ایران بود. در هر حال، اسلامنوازی و سیاست تبدیل زباله به رهبر مخالفان در ایران با ترور منصور شتاب بیشتری گرفت. در همین راستاست که رادیوفردا میکوشد از یک سو میرحسین و کروبی را در جایگاه رهبری مخالفان حکومت توحش تثبیت کند، و از سوی دیگر با الصاق برچسب به مخالفان آدمکان خود به آنان تقدس هم ببخشد.
هر بار که یک گزارش کشکی و ابلهانه در مورد «قهرمانیهای» موسوی و کروبی در شاخک سازمان سیا منتشر میشود، یکی از الاغهای سر به راه طویلة مککارتی، مخالفان این دو جنایتکار را به طرفداری از سپاه پاسداران متهم میکند! البته بدون ارائة دلیل. در واقع همانطور که آنروزها در تبلیغات سازمان سیا مخالفان خمینی دجال «طرفدار آمریکا» معرفی میشدند، و بعدها مخالفان اکبر بهرمانی «دشمن پیغمبر» شدند، اینروزها هم سگهای هار پیرو خط توحش مککارتی از جایگاه «کاربر»، مخالفان موسوی و کروبی را طرفدار تشکل منفور سپاه پاسداران میخوانند و مسئولان بیمسئولیت رادیوفردا به بهانة دفاع از «آزادی بیان» راه بر «آزادی تهمت» و افترا میگشایند، حال آنکه از منظر روزنامهنگاری چنین حقی ندارند، مگر آنکه نظریات مخالفان را نیز منعکس کنند. میبینیم که «دمکراسی» آنطور که یانکیجماعت دوست دارد از هماکنون بر سرنوشت ما ایرانیان سایه افکنده و برخی بیخبرند. در واقع شاخک سازمان سیا به «انتشار تهمت» مشغول شده. این مختصر را گفتیم تا همة گوسالههای ننه حسن که در سایتهایشان از زبان کاربران موهوم، نویسندة این وبلاگ و دیگر مخالفان موسوی جلاد را طرفدار سپاه مزدور پاسداران معرفی کرده و میکنند، بدانند کجا ایستادهاند. کسی که نمیتواند ادعای خود را با استدلال منطقی و ارائة مستندات به اثبات برساند، خفقان اختیار میکند. شبکة جهانی اینترنت خیابانهای تهران اشغالشده نیست که ماشالله قصابها و زهراخانومها و دیگر لات و اوباش حکومت بتوانند با چماق و عربده «نظر» طویلة مککارتی را بر دیگران تحمیل کنند. کور خواندهاید، هم شما، هم آن گاوچرانهائی که شما را به خدمت گرفتهاند.
پس از کودتای 22 بهمن 1357، خمینی دجال آرمانهای صدر مشروطه را «مطالبات بیگانه» خواند، و در تبلیغات ساواک جمکران مخالفان لاتبازی و وحشیگری «امام» خمینی تبدیل شدند به محارب، ضدانقلاب، آمریکائی، غربزده، خوارج و دشمنان اسلام! اگر اسلامنوازی باراک اوباما آشکار نمیشد، حکومت مردهشویان جمکران نمیتوانست به همین پروپاگاند ادامه دهد. پس از آخوندنوازی اوباما، سردار اکبر سازندگی نیز «گامهای روشنی» برداشت و ضمن گشت و گذار در روشنائی توهم گذشتههای رویائی، و جست و خیز در مرداب فاشیسم، لجنپراکنی به جنبش مشروطه را از سرگرفته تا کودتای ننگین 22 بهمن 1357 را «تداوم» این جنبش معرفی کند! جنبشی که با خیانت قجرها و مزدوری شیخ فضلالله نوری و تقیزادهها به شکست کشیده شد.
بله کفتارهای استعمار از شکست ملت ایران تغذیه میکنند. برای اینان مشروطه همان مشروطهستیزی مدرس و دیگر مزدوران کارخانة رجاله پروری است. مبارزان صدر مشروطه خواهان جدائی دین از سیاست بودند، دیانت مدرس مزدور عین سیاستاش شده بود. البته به ادعای اوباش حوزه و بازار، آخوند مدرس از مخالفان «استبداد» رضاشاه تشریف داشتند. همانطور که مصدق و خمینی نیز یکشبه مخالف شاه از آب در آمدند و همانطور که امروز میرحسین موسوی در یک چرخش «لیل و نهار» به معترض و مخالف تبدیل شده. موسوی پس از 31 سال شرکت فعال در جنایات حکومت اسلامی، دو روز پیش برای رعایت احتیاط به خشتک علامه نائینی آویزان شده بود، و از زبان او به استبداد دینی میتاخت! خلاصه در گیرودار نبرد بیامان و با واسطة میرحسین بود که سرداراکبر نیز «سرقدم» رفته از مبارزات روحانیت با استبداد و استعمار داد سخن دادند. باید اذعان داشت که گامهای سرداراکبر حسابی روشن بود. تو گوئی ایشان نیز همچون بسیاری «افراد» شناخته شده در سایة «مهندس» اردشیر زاهدی گام برمیداشتند.
پیش از ادامة مطلب یادآور شویم مصاحبة خبرنگاران غرب با ایرانیان همواره در راستای پروپاگاند «تخریب انسان» صورت میپذیرد. این پروپاگاند به هیچ عنوان تازگی ندارد. به عنوان نمونه، چندی پیش از ورود جیمیکارتر به کاخ سفید، باربارا والترز طی مصاحبهای با شاه ایران در شبکة تلویزیونی آمریکا از وی میپرسد، «میگویند مطالعة هملت را در دانشگاههای ایران ممنوع کردهاید، چرا که در آن یک شاه کشته میشود!» این پرسش موذیانه و احمقانه را فقط برای تخریب شاه ایران در افکار عمومی ینگه دنیا مطرح کردند. چرا که هرگز چنین ممنوعیتی در ایران اعمال نمیشد، و سازمان سیا نیک میدانست که واقعیت جز این است؛ سانسور و دیگر فعالیتهای ساواک تحت نظارت همین سازمان لعنتی قرار داشته و دارد. در هر حال آنها که شاهد این مصاحبه بودند میگویند، شاه از این پرسش سخت برآشفت و گفت، «این حرف مزخرف است!» نیازی به توضیح نیست که بگوئیم در چنین شرایطی وقتی تصاویر مضحک رقص جناب مهندس اردشیر زاهدی با الیزابت تیلور در رسانههای عوامپسند ینگه دنیا منتشر میشود، همزمان تخریب ساختار «دولت» در ایران نیز مد نظر است. آنروزها حضرت «مهندس» اردشیر زاهدی، سفیر ایران در ایالات متحد بودند و مصاحبههای تلویزیونیشان به زبان انگلیسی «خیابانی» نقل محافل بود! این مختصر را جهت «آگاهی نسل حاضر» آوردیم. حال بپردازیم به اظهارات اکبر بهرمانی در باب مشروطه! سخنرانی سردار اکبر در سایت ایسنا، مورخ 13 آبانماه 1389 با كد: 8905-07428 انتشار یافته.
این سخنان که همچون اظهارات دیگر مقامات حکومت مردهشویان روند ابهام و فریب را شتاب میبخشد، ترکیبی است از بیبیگوزکهای شیعیمسلکان با شعارهای پوچ کودتای 22 بهمن، واژگوننمائی و تحریف تاریخ معاصر از طریق تزریق واژههای مبهم به رخدادهای تاریخی. در تمامی این رخدادها خارج از پدیدة موهوم «دشمن»، با موجودات ناشناخته و مبهمی برخورد میکنیم که مسئولیت اعمال نکوهیدة شخصیتهای واقعی را بر دوش میکشند و به این ترتیب از آنان سلب مسئولیت میکنند.
به عنوان نمونه اکبرسازندگی ادعا میکند بین مصدق و آخوند کاشانی اختلاف انداخته بودند! حال آنکه هیچ اختلافی بین کاشانی و مصدق وجود نداشت، هر دو به گروه فدائیان اسلام تعلق داشتند، و هر دو نانخور آنگلوساکسونها بودند، درست مثل خمینی و شیخ مهدی بازرگان که هر دو از طویلة مککارتی استخراج شده و مورد تأئید محمد مصدق بودند. مصدق را همچون مهدی بازرگان برای آشوب به میدان آوردند و کاشانی و خمینی را هم برای کودتا و سرکوب پس از همین آشوبها. هم مصدق و هم بازرگان با دستاربند و اوباش پیوندی ناگسستنی داشتند و اگر دوران نکبت بار صدارت مصدق را نزیستهایم، عملکرد رسوای دولتهای خیابانی بازرگان، رجائی و میرحسین موسوی مزدور را از نزدیک شاهد بودهایم و به یاد داریم که تبلیغات ساواک مردهشویان بازرگان منفور را در جایگاه مخالفان خمینی نشانده بود. خلاصه زوج «خمینی ـ بازرگان» در واقع بازتولید زوج جادوئی «مصدق ـ کاشانی» بود که سرداراکبر جهت بازتولید آن مثل سگ در بیابان له، له میزند:
«مگر فراموش كردهايم كه براي به دست آوردن اوضاع از دست رفته [...] چگونه بين آيتالله كاشاني و دكتر مصدق اختلاف انداخته بودند؟»
چه کسی اختلاف انداخته بود؟ آنها که میخواستند بین تل موهوم «مردم» و پدیدة موهومتری به نام روحانیت ضداستبداد «تفرقه» بیاندازند! سخنگوی این روحانیت «نیست در جهان» جنایتکاری است به نام اکبر بهرمانی که از اوباش دستاربند ساواک بوده و سخنگوی آن «مردم» هم کسی نیست جز اوباش بدون دستار ساواک. اولی و دومی به برکت یک تکه پارچه به یکدیگر تبدیل میشوند. کافی است یک دستار بر سر چاقوکش سر گذر بگذاریم تا یک حجتالاسلام به دست آوریم، کسی که برای تأمین منافع استعمار از نفسکشطلبی و عربدهجوئی و مفتگوئی هیچگاه دریغ نخواهد کرد:
«امروزه نيز [...] كه با پيشتازي روحانيت و رهبري بينظير يك مرجع عام به پيروزي رسيدهايم [...] بدون انصاف ناكارآمدي روحانيت را فرياد ميزنند [...] آنان كه همه توطئهها، حتي جنگ 8 ساله [...] را عليه ايران به كار بردهاند، با سياست مكارانه فرّق تسد به جنگ انقلاب آمده [...] تلاش ميكنند مردم را از روحانيت جدا كنند[...]»
همچنانکه میبینیم اکبر بهرمانی به «پیروزی» رسیده ولی از منظر تاریخی پیروزی لات و چاقوکشهای بادستار و بیدستار را نمیتوان پیروزی ملت ایران به شمار آورد. پیروزی آخوند همواره شکست ملت ایران بوده، هست و خواهد بود. به همین دلیل است که ساواک مردهشویان، میرحسین جلاد را در جایگاه رهبر مخالفان نشانده تا همینجور پس پس برود. موسوی ابتدا میخواست به دوران امام روشنضمیرش بازگردد، وقتی دید هوا پس است، دست از کفن خمینی شست و این روزها به خشتک «علامه نائینی»، مخالف فرضی استبداد دینی در دوران مشروطه آویزان شده. سردار اکبر نیز برای محکمکاری همزمان به ریش چند آخوند چنگ انداخته تا قاچ زین از دستش در نرود. شیخ اکبر شرح مبسوطی از مبارزات و فداکاری نعلینها داده و میگوید، خیلی «خون دل خوردهاند» و اسناد و مدارکش هم موجود است:
«شواهد بسياري از خون دلخوردنهاي آيتالله بهبهاني، آيتالله مدرس، آيتالله طباطبائي [...] و ديگر علما و روحانيون بزرگ را در تاريخ مشروطه داريم[...]»
برای مبهماتی نظیر «خون دل خوردن» میتوان «شواهد» ارائه داد؟ به هیچ عنوان، این لاطائلات فقط از ذهن علیل شارلاتانهائی نظیر بهرمانی تراوش میکند. آخوند جماعت کاری جز «خوردن» زمین و زمان نداشته و ندارد. ولی اکبر بهرمانی علاوه بر زمان و مکان گ... زیادی هم میخورد، چرا که پس از 31 سال حکومت توحش، نفرت ملت ایران از آخوند جماعت را به حساب «نقشههای دشمن» میگذارد و دستاربندان مزدور و جنایتکار را «حامیان» مردم معرفی میکند:
«طراحان آن نقشههاي شوم [...] دست به كار شدهاند تا [...] روحانيتستيزي خويش را كامل كنند [...] در طول تاريخ هر جا كه يك ظالم داخلي يا خارجي تسمه از گرده جامعه كشيد، روحانيت ملجأ و مأمن مردم بوده[...]»
بله نقش سازندة روحانیت در کشور مصیبت زدة ایران طی 31 سال اخیر همانطور که میبینیم واقعاً به اوج رسیده. فکر نمیکنم وقاحت و بیشرمی و جنایت و تاراج بیش از این دیگر امکانپذیر باشد. خلاصه اکبر رفسنجانی هم به همان مرض آذر نفیسی دچار شده و «اسلامدرد» گرفته:
«نگذاريم [...] در راستاي اهداف كساني قدم برداريم كه [...] مكتب اهل بيت [...] را مانع اصلي خوي استكباري خويش ميدانند [...] حوادث [...] مشروطه [...] احتمال تكرار دارد [...] رگههاي آن را [...] در برنامه پيچيده روحانيتستيزي و كانونگريزي و مردمفريبي ميبينيم [...]»
مگر مردمفریبتر از دینفروش و آخوند جماعت هم وجود دارد که حاج اکبر اینچنین زوزه سر داده؟ و مگر ما ملت به آخوند جماعت بدهکاریم؟ این مفتگویان پوچپرداز که جز خدمت به بیگانه و خودفروشی و فریبکاری در کارنامة درخشان سیصد سالهشان هیچ ندارند، این مزدوران استعمار را کدام دست بر ملت ایران حاکم کرده؟ دست جنایتکار ارتش ناتو! به همین دلیل است که در ایران مخالفت با آخوند «جرم» شناخته میشود و هر کس با نوکران اسلامپرست سازمان سیا مخالف باشد «غرب زده» به شمار میرود، خوناش «حلال» میشود! پیشتر که بساط جنگ سرد رونق داشت، مخالفان سرکوب استعماری در تبلیغات ساواک همه طرفدار شوروی بودند، این روزها که دکان جنگ سرد تعطیل شده، طویلة مککارتی مخالفان توحش و سرکوب را «غربزده» معرفی میکند.
پس جای تعجب نیست که جیره خواران سازمان سیا مزخرفات تولیدی ارباب را یک به یک نشخوار کنند. روحانیت ایران گلة عمو سام است، مقامات حکومت اسلامی هم از طویلة یانکیها استخراج شدهاند، در نتیجه هر کس با استعمار مخالف باشد به شیوة مقدس مک کارتی یک برچسب بر پیشانیاش الصاق میشود، برچسبی که الزاماً میباید در زمان حال و در صدر اسلام با توحش اسلام در تضاد قرار گیرد. برچسبهای مناسب زمان حال عبارتاند از«غرب زده»، «دشمن»، «لیبرال» و «ملیگرا»؛ برچسبهای مطلوب صدر اسلام هم از آیات و روایات قرآن استخراج میشود، از آنجمله است «معاند»، «خوارج»، «ملحد» و ... و جالب اینجاست که مدافعان حقوقبشر دینی هم در همین مسیر ابتذال و توحش گام برمیدارند. به عنوان نمونه بهتر است نگاهی داشته باشیم به اظهارات موهن شیرین عبادی در «رادیوفردا»، مورخ 14 مردادماه 1389.
ماچهشیخ برگزیدة محفل نوبل که سالهاست در تضاد کامل با مفاد اعلامیة جهانی حقوقبشر به دین و مذهب و پدر مادر و ملیت، یعنی تمامی تعلقات قومی، بومی و دینی افتخار میکند و خود را همزمان مدافع حقوق بشر جا میزند، اینک به دفاع از منهیات دین و طرفداری از امور غیراخلاقی مشغول شده و ادعا میکند سنگسار در اسلام وجود ندارد! حاجیه عبادی که در ظاهر مدافع «زنان» بود، اینک طرفدار «زنا» شده و میگوید پیش از استقرار نظام توحش ارتباط جنسی خارج از چارچوب ازدواج «جرم» نبود و پس از انقلاب کذا یک «نسخة خشن» از احکام اسلام به تصویب رسید که با استانداردهای جهان اسلام همخوانی نداشت! بله، پیش از استقرار حکومت اسلامی ارتباط زن و مرد در ایران آزاد بوده و ما نمیدانستیم! در هر حال، صرافی «والستریت جورنال» از زبان عبادی چنین ادعا میکند.
رادیوفردا مینویسد، والستریت جورنال مطلبی از شیرین عبادی منتشر کرده تحت عنوان «عدالت قرن هفتمی ایران.» حاجیه عبادی در مطلب سرشار از بلاهت خود، پروندة سکینه آشتیانی و اتهام فرضی وی را به ابزار تحریف و انتشار دروغ تبدیل کردهاند. بر اساس مزخرفات ایشان، پیش از استقرار حکومت اسلامی ارتباط زن با مرد جرم نبوده! یادآور شویم که در دوران پهلوی دوم اگر چه مجازات سنگسار اعمال نمیشد، مرد در صورت «مشاهدة» خیانت همسر «حق» داشت وی را به قتل رساند، در صورتیکه مسلماً زن از چنین «حق» توحشی برخوردار نبود. و البته ما به هیچ عنوان از چنین «حقوق پیشرفتهای» دفاع نمیکنیم. پیشتر در این مورد توضیح کافی دادهایم. ازدواج الزاماتی دارد که طرفین اخلاقاً و قانوناً به رعایت آن موظف میشوند و اگر این الزامات به صورت یکجانبه نقض شود طرف مقابل میتواند با مراجعه به دادگاه از همسر خود جدا شود. همسر وایس پرزیدنت الگور به همین دلیل از ایشان جدا شد، در صورتیکه هیلاری کلینتن چنین نکرد. در هر حال، شرایط دمکراتیک هرگز در ایران وجود نداشته، چرا که قوانین همواره در چارچوب توحش دین مبین تدوین شده و میشود. معلوم نیست چرا آخوند صانعی، که شیرین عبادی مفلوک مزخرفاتاش را بر باورهای ایشان استوار کرده، طی 31 سال اخیر خفقان گرفته بودند:
«پیش از انقلاب اسلامی زنا جرم محسوب نمیشد و جائی در قوانین جزائی نداشت، اما پس از انقلاب اسلامی نسخهای از قوانین اسلامی به تصویب رسید که حتی با استانداردهای جهان اسلام نیز همخوانی نداشت و فوقالعاده خشن به حساب میآمد.»
میبینیم که رسانة «روپرت مردخای» چقدر از نسخة خشن اسلام دلخور شده و یک نسخة نرم و لطیف، نه برای آزادی زنان و روابط اجتماعی در ایران که فقط برای آزادی «خیانت» به همسر میطلبد. و طبیعی است که چنین نسخهای فقط نزد صانعی جنایتکار یافت شود، چرا که صانعی همچون اکبر بهرمانی از نعمت «ریش» محروم مانده و تصویرش نرم و لطیف مینماید. حتماً محرومیت آخوند از ریش، از منظر بوقهای ناتو بر «میانهروی» وی دلالت دارد! و شاهدیم که الصاق برچسب «میانهرو» بر چهرة پلید رفسنجانی دلائل «واضح» و مبرهن داشت! از اینجا نتیجه میگیریم که آخوند صانعی جلاد نیز میانهرو و مترقی است، از اینرو پس از 30 سال جنایت، مسلماً با کشف یک قرآن نوین در آرشیو رسانة «روپرت مرداک» باورهای صانعی متحول شده و این تحولات به شیرین عبادی نیز سرایت کرده:
«[به گفتة] خانم عبادی [به باور برخی مراجع تقلید نظیر آیتالله صانعی] مجازات سنگسار منشاء قرآنی ندارد و این مجازات متعلق به سالهای اولیه پس از ظهور اسلام و عربستان سعودی قرن هفتم بوده [...]»
هم میهنان! آنچه در مورد سنگسار، قصاص و قتل کفار در قرآن شنیده و خواندهاید، جمله دروغ بوده؛ باید ببینیم «باورهای» آخوند صانعی در این موارد چیست و والستریت جورنال باورهای ایشان را چگونه میپسندد، تا دلیل جستوخیز حاجیه عبادی در مرداب ابتذال روشن شود و متوجه شویم حقوق زنان در قاموس ماچه شیخهای برگزیدة استعمار یعنی برخورداری از «حق خیانت به همسر!» پیشتر گفتیم که پروپاگاند استعمار میکوشد دمکراسی را با آشوب و آزادی را با ابتذال در ترادف قرار دهد. به این دلیل است که شیرین عبادی به سنگر ابتذال پریده.
البته پرش برندة نوبلصلح جمکران به سنگر ابتذال هیچ تعجبی ندارد، چرا که آن روی سکة افتخارات مذهبی و قومی جز ابتذال نیست. این افتخار و آن ابتذال ریشه در «باورها» دارد. پیشتر بارها توضیح دادهایم که «زبان مقدسات» و زبان منهیات، یعنی زبان نفی ابتذال با توسل به احکام الهی، در هر حال ضددمکراتیک و انسانستیز خواهد بود. شیرین عبادی هم با تکیه بر «باورهای» آخوند صانعی و دیگر آدمخواران جمکران ادعا میکند، سنگسار در اسلام وجود ندارد، و پیش از انقلاب کذا، خیانت به همسر مانعی نداشته. حال آنکه هر دو، هم عبادی و هم آخوند صانعی دروغ میگویند. عمل وحشیانة سنگسار وجه مشترک ادیان ابراهیمی است که در کتب مقدسشان نیز بارها به آن اشاره شده.
محض آگاهی نسل حاضر بگوئیم که فقط در سال 1973 بود که مردان در ایالت تگزاس آمریکا از «حق» کشتن همسر خیانتکار خود محروم شدند! تا آن تاریخ طبق قوانین ایالت مذکور اگر مردی خیانت همسر خود را مشاهده میکرد، و در محل همسر را با مرد بیگانه به قتل میرساند، از نظر دادگاه «قاتل» شناخته نمیشد! استدلال این بود که آقا به «جنون آنی» دچار شدهاند. در ایران نیز کمابیش همین بساط به راه بود با این تفاوت که در ایالات متحد «پدر» را «مالک» جان فرزند نمیشناختند و زنان ینگه دنیا برای مسافرت به خارج از کشور نیازمند اجازة کتبی همسر نبودند، و برای گشایش حساب بانکی به نام فرزندانشان رئیس بانک اجازة کتبی «پدر» را درخواست نمیکرد! این را گفتیم تا «بعضیها» یادشان نرود در ایران شاهنشاهی چه خبرها بوده! بله در سال 1973، ایالت تگزاس شباهتی به مرزپرگهر نداشت، چرا که دولت آمریکا تحتالحمایة انگلستان نیست و حکومت مشروعه نیز بر این مملکت حاکمیت ندارد.
اما نمیباید فراموش کنیم که بر اساس ترهات رفسنجانی، ایالات متحد فاقد دمکراسی «واقعی» است. عبارت عوامفریب دمکراسی «واقعی» از علوفة تولیدی سازمان سیاست که آنرا ابتدا برای نشخوار در اختیار اکبر بهرمانی قرار میدهند تا بتواند ضمن تبدیل تاریخ به بیبیگوزک، چنین القاء کند که دمکراسی «خدامحور» هم میتواند وجود داشته باشد! و نام این قماش حکومت خرتوخر همان «دمکراسی واقعی» است. برای ساخت و پرداخت چنین دروغ بزرگی است که آخوند اکبربهرمانی ستارخان را به مزدوران استعمار نظیر فضلالله نوری و مدرس پیوند میزند و مشروطه را از کشور ایران به صحرای حجاز و صدر اسلام منتقل میکند تا کودتای ننگین ارتش ناتو را تداوم مشروطة مورد نظر خود جلوه دهد و همچون محمد خاتمی منفور تحمیل احکام توحش و پوپولیسم را نیز «دمکراسی واقعی» بخواند:
«صدور فرمان مشروطه در 14 مرداد [...] تبديل به انقلابي شد كه در 22 بهمن 1357 رقم خورد [...] تا زمينه براي كاشت نهال واقعي دمكراسي، مخصوصاً از نوع اسلامي آن، يعني مردم سالاري ديني فراهم شود كه نمونة بارز آن را در رأي 98 درصدي مردم به جمهوري اسلامي ديدهايم[...]»
حال که با دمکراسی «واقعی» یا حکومت ساخته و پرداختة طویلة سازمان سیا آشنا شدیم، بد نیست بدانیم که مشروطة مورد نظر حاج اکبر همان استعمار بریتانیاست که جز کودتا و «بازگشت به گذشته» هدفی نداشته و ندارد. گویا سرداران مشروطه میخواستند اسلام را از صحرای حجاز به ایران بیاورند و برای همین جانشان را به خطر انداخته بودند:
«اگر چه دستاورد اوليه مشروطه براي مردم ايران يوغ مشترك استبداد و استعمار بود، اما [...] قرآن را پس از هزار و سيصد سال به ميدان آورد [...] در دل جامعه استبداد زده [این امید] را زنده كرد كه علما [...] نميگذارند قانوني بر خلاف مصرحات اسلام براي اجرا در سرزمين اسلامي به تصويب برسد[...]»
اتفاقاً ارتش ناتو هم جز این نمیطلبد. اشغال نظامی افغانستان و عراق هم برای آوردن قرآن به صحنه بوده. به عبارت دیگر یک قرارداد 1919 بین آنگلوساکسونها و دو کشور مذکور به امضا رسید که همه گامهای روشن بردارند. پس بپردازیم به گام روشن سلامتیان در سایت «بیبیسی». احمد سلامتیان میگوید، احمد شاه قاجار حاضر نشد به قرارداد 1919 تن دهد، ولی رضاشاه با پذیرش این قرارداد ایران را به تحتالحمایة انگلستان تبدیل کرد. و ما متحیر و مبهوت ماندهایم که طی این مدت چگونه در کشوری که بر اساس مفاد قرارداد دو جانبه در سطح بینالمللی «تحتالحمایة بریتانیا» شمرده میشود، محمد مصدق منفور با ملی کردن صنایع نفت دست انگلستان را از کشور کوتاه کرده، و پس از حضور کنسرسیوم به عنوان کمکی بریتانیا، خمینی دجال و نهضت عاظادی و ... «استقلال» کشور را هم تأمین کردهاند؟ پاسخ روشن است این معجزات به برکت «اسلام» تحقق یافته. معجزات اسلام فراوان است و آخرین معجزة آن را هم مهرنیوز، مورخ 15 مردادماه 1389، از زبان احمد توکلی، پسرخالة پاسدار لاریجانی برایمان نقل کرده. توکلی اسلام را ضامن انسجام کشور دانسته و میگوید، اسلام «هویت» ایران است و بدون اسلام کشور تجزیه میشود.
به همین دلیل است که باراک اوباما برای حل بحران عراق دست نیاز به سوی ریش و نعلین آخوند سیستانی، جیرهخوار بریتانیا دراز کرده و از ایشان خواسته «معجزات» فرمایند. خوشبختانه رئیس جمهور «ابهام ستیتز» برخلاف دیوید کامرون ژست آبدوغخیاری نمیگیرد و مزورانه دم از دمکراسی نمیزند. اوباما در راه تقویت و گسترش «اسلام» گامهای روشن برمیدارد؛ اصولاً گاوچرانها اهل ظاهرسازی نیستند! از اینرو سنای آمریکا با اکثریت دمکرات، جیمز جفری، مشاور ارشد امنیتی جرج بوش را به عنوان سفیر این کشور در عراق تأئید کرد تا اهداف ایالات متحد در ارتباطات سیاسی با ملت عراق از اینهم روشنتر شود!
بیبیسی، مورخ 14 مردادماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان مردمفریب «انقلاب مشروطه؛ از نقش روحانیت تا حذف روحانیت» مشروطه را از زبان ملاممد خاتمی چنین بیان میکند:
«آقای خاتمی [...] نوشته [...] در [...] مناسبات جدید قدرت، مردم اصیل و اصلند [...] اصل اجتهاد اسلامی میتواند در کنار اصول مدرن مردمسالاری به متحول شدن جامعة ایرانی در سایة استقرار یک نظام مردمسالار دینی کمک کند [...] قوام دموکراسی به این نکات است [...]»
آخوند جماعت وقتی دهان باز میکند، در واقع در یک مبال 1300 ساله را میگشاید که پیامبر گرامی و تمام پیروانشان از صدر اسلام تاکنون در آن سرقدم رفتهاند. برای انتشار محتویات همین مبال مقدس است که کارفرمایان بیبیسی، به شیخ مهدی جامی، داریوش آشوری و چند ماچهشیخ متخصص تخلیه چاه مأموریت تشکیل رسانة «مستقل» دادهاند. بگذریم و بازگردیم به اظهارات ملاممد خاتمی در باب دمکراسی. پاسخ ما به اربابان خاتمی روشن است: این قماش حکومت ویراست طویلة سازمان سیا ارزانی شما باد.
امروز پانزدهم مردادماه 1389 برابر با ششم اوت 2010، از ترور شاپور بختیار و منشیاش، سروش کتیبه 19 سال میگذرد. به عنوان طرفدار دمکراسی، الهامات ما به شاپور بختیار نزدیکتر است تا به مشروطة تحریف شدهای که آدمخواران و مردهشویان رنگوارنگ از سبز و سیاه در آن شرکت کرده و بر طبل اسلام و مردمسالاری میکوبند.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت