دوشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۹


عرعردوغان!
...

آنگلوساکسون‌ها قصد خروج ظاهری از عراق و افغانستان و تقویت جایگاه ارتش ناتو در ترکیه را دارند. از اینرو به الاغ‌های وفادار‌شان نظیر «ایمن الظواهری» و ... مأموریت داده‌اند تا پیش از خروج‌ نظامیان آمریکائی عملیات «تخلیه» را به عنوان «شکست» در بوق بگذارند و از سوی دیگر، جهت استقرار کودتاچیان ترکیه در جایگاه اوپوزیسیون سیرک رفراندوم رجب اردوغان را هم به راه انداخته‌اند. اما شیوة پروپاگاند انگلستان با گاوچران‌ها متفاوت است. در عراق و افغانستان، حاکمیت آمریکا برای پیشبرد سیاست خود به «بازتولید» سناریوی ویتنام و زمینه‌سازی برای «فرار» غیرمنتظره متوسل شده، حال آنکه بریتانیا بازتولید بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان را برای تأمین منافع خود مناسب‌تر می‌بیند، چرا که علاوه بر خروج صوری از عراق و افغانستان، کاهش روابط با حکومت مرده‌شویان جمکران و گسترش توحش اسلام در ترکیه را نیز مد نظر دارد. این است دلیل افشاگری‌های «پانوراما» در مورد زندگی دوگانة کشیش‌های واتیکان در شهر رم و جنجال نیویورک‌تایمز پیرامون همکاری پاکستان با طالبان. در واقع طالبان‌پروران واتیکان و حزب دمکرات آمریکا که یک پا در حاکمیت اسرائیل دارند در عمل به پایان خط رسیده‌اند.

پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، پاپ، ‌ ژان پل دوم در سال 1998 راهی کوبا شد تا با استخراج یک «لخ والسای» محلی از طویلة کاتولیک‌های جیره‌خوار واتیکان در کوبا، نخستین شعبة فروشگاه‌های «دین ضداستبداد» را در این کشور افتتاح کند. پاپ مدت 4 روز در کوبا لنگر انداخت و به محض بازگشت وی مادلن البرایت، وزیر امورخارجة بیل کلینتن، رئیس جمهور وقت آمریکا جهت رایزنی با پاپ در مورد سرنگونی دولت کوبا راهی واتیکان شد! یادآور شویم پاپ قبلی همزمان با ارسال خمینی به پاریس در تاریخ 6 اکتبر 1978، با جیمی‌کارتر در کاخ سفید ملاقات کرد، و خلاصه اهداف‌شان مشترک بود. اما به دلیل تغییر شرایط، یانکی‌ها ناچار شده‌اند با چشم گریان مافیای وابسته به واتیکان در مکزیک را تارومار کنند و خارج از افشای جنایات کشیش‌ها، همین امر روز گذشته به انتشار مستندات زندگی دوگانة پدران مقدس در شهر رم نیز انجامید. در نتیجه، «نیویورک تایمز» با اشاره به همکاری سرویس‌های امنیتی پاکستان با طالبان، «پنجه را گز نموده، گفت وجب!»

بله آورده‌اند که دولت افغانستان مدارکی در مورد این همکاری در اختیار «ویکی‌لیکز» قرار داده و بوق کهنه‌فروشان نیویورک هم بخش‌هائی از این اسناد را منتشر کرده و فریاد کاخ سفید از این عمل ناجوانمردانه به آسمان برخاسته. اما واقعیت این است که پس از نشست کابل، این همکاری صمیمانه میان «آی. اس. آی» و طالبان که همه از آن آگاه بودند، می‌بایست پایان یابد. پس وقت آن رسیده که بعضی‌ها از این آب گل آلود ماهی‌های «تپل‌مپل» بگیرند و ... و نیازی به توضیح نیست که در موقع مناسب تعدادی از همین ماهی‌ها نظیر حکومت‌های پاکستان، جمکران و عربستان به جانب سیخ و منقل اعزام شده، «کباب» شوند. بی‌دلیل نیست که «رادیوفردا» رسماً زیر پای برادران لاریجانی و دیگر اعضای محفل عراقی‌های جیره‌خوار لندن را در حکومت اسلامی می‌کشد، تا راه برای نفس‌کش‌طلبی و لات‌بازی گروه احمدی‌نژاد هموارتر شود.

پیش از ادامة مطلب، لازم است در مورد نمایشات مهوع مادران عزادار در شهر «جنووا» توضیحاتی داده شود. گزارش مربوط به معرکه‌گیری ماچه‌شیخ‌های مدافع حقوق بشر «دینی» در سایت‌های توده‌پسند و عوام‌فریب ناپدید شده، در عوض فتوی «غیب‌شده» و معروف خامنه‌ای دوباره پدیدار گشته. خلاصه به دلیل تزلزل حکومت امام زمان، تجربة «پائولوف» و سرسره بازی فعلة فاشیسم در داخل و خارج مرزها همچنان ادامه دارد. در ضمن عبارت «صدای آزادی» به زبان ایتالیائی روی پوستر «زینب سیاهپوش» نقش بسته بود، تا هم معنا و مفهوم «آزادی» در قاموس تشکل انسان‌ستیز مادران روضه و زوزه برای همگان مشخص شود، و هم دل غمزدة‌ واتیکان شاد گردد. هر چند که با افشاگری «پانوراما» در مورد زندگی دوگانة کشیش‌های شهر رم، خاطر مقدس حضرت راتزینگر سخت آشفته و پریشان شده.

از وقتی کوس رسوائی آن کشیش مکزیکی و «لژیون‌های مسیح» زده شد، واتیکان از مصیبتی به مصیبت دیگر فرو می‌افتد. در فرصت دیگری به این مطلب می‌پردازیم، چرا که اولویت با گورکن‌های خودمان است که به انواع اسلام، و اخیراً به انواع رنگ سبز نیز مجهز شده‌اند. خلاصه سبزشان نیز مانند اسلام‌شان از «همه رنگ» است. به چند نوع از انواع اسلام‌شان در وبلاگ «نفت و سرسره» اشاره شد، ببینیم کار سبزشان به کجا کشیده!

سبز رحمانی و سبز علوی و ... در کنار «سبز سیر» قرار گرفته، و مسلماً همین روزها «سبز گرسنه» هم به این جریان مبهم اضافه خواهد شد. جنبش سبزگرسنه متعلق است به آن‌ها که در گیرودار نبرد بی‌امان امام خمینی با «امپریاس»، و در اوج تاراج گروه میرحسین موسوی و بهزاد نبوی هست‌ونیست‌شان برباد رفت. خلاصه آنروزها که دولت آمریکا در برابر پاسدار محسن رضائی زانو برزمین زده، اشک می‌ریخت و عاجزانه به ایشان التماس می‌کرد که از تسخیر بغداد چشم پوشی فرمایند، بسیاری از ایرانیان، به ویژه جنگ‌زدگان از تأمین مخارج زندگی روزمرة خود عاجز مانده بودند. سایت «سردار» تابناک اخیراً به انتشار دروغ‌های شاخدار پیرامون جنگ استعماری با عراق روی آورده و چنین وانمود می‌کند که در دوران امام روشن‌ضمیر، «تصمیم‌گیری» در مورد جنگ با حکومت اسلامی بوده. خلاصه اینان گویا فراموش کرده‌اند که سلاح و تجهیزات‌شان را از آمریکا و اسرائیل دریافت می‌کردند، و می‌پندارند رسوائی «ایران‌گیت» نیز شامل مرور زمان شده. از اینرو به حفاری در گذشته‌ها پرداخته به بازنویسی تاریخ مشغول شده‌اند.

اصولاً فعالیت سیاسی گورکن‌ها و اوپوزیسیون سبزشان از مرده خوری و مرده پرستی و کندوکاو در گذشته‌ها فراتر نخواهد رفت. و چرا راه دور برویم؟ کافی است نگاهی به سایت‌های فارسی زبان بیاندازیم. همه به «سنگ ‌قبر» چسبیده‌اند، به ویژه کانون نویسندگان جمکران که سنگ قبر شاملو را رها نمی‌کند. این کانون هر سال یک بیانیه می‌دهد و برای سنگ قبر شاملو مویه و زاری به راه می‌اندازد. اما طی چند سالی که از مرگ احمد شاملو می‌گذرد اعضای «صاحب‌قلم» این کانون حتی یک اثر تحقیقی پیرامون آثار وی منتشر نکرده‌اند! در عوض روند بی‌بی‌گوزک‌سازی و «تقدیس» شاملو هر روز شتاب بیشتری می‌گیرد. خوب است که در گیرودار «انقلاب» پرشکوه‌تان و سال‌های نکبت‌بار پس از آن ما در تهران حضور داشتیم و به یاد داریم کدام «اهل قلمی» رسماً با استقرار حکومت توحش مخالفت کرده بود!

بله اشکال کار این «صاحب‌قلمان» اینجاست که خارج از «داس‌الله» و اوباش ساواک در حوزه و بازار که طرفدار «رهبرکبیر» بودند و می‌خواستند با حدیث و روایت امام و معصوم و غیره حکومت خلقی به راه اندازند، گروهی از ایرانیان، به دور از شیخ‌الله و شاه‌الله و مردم و توده‌های «برحق»، فقط خواهان زندگی انسانی بودند! و این گروه پس از کودتای 22 بهمن 1357 از کشور فرار نکردند! در نتیجه، بسیاری از رخدادهای تاریخی، از جمله سرکوب نظامی مردم ایران در دورة نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان، اشغال سفارت آمریکا، رفراندوم به اصطلاح «قانون اساسی»، و به ویژه دوران نکبت‌بار نخست وزیری میرحسین موسوی و تحرکات محمد خاتمی را از نزدیک شاهد بوده‌اند. بله! به همین دلیل است که نمی‌توانید در مورد دوران «نورانی» امام روشن‌ضمیرتان داستان‌پردازی کنید و پس 31 سال شرکت در حکومت تاراج و تقیه و تقلب و توهم، با توسل به یک تکه پارچة‌ سبز و شعار «مخالفت با تقلب» خود را مخالف جنایات حکومت اسلامی جلوه دهید. خلاصه بگوئیم، کور خوانده‌اید! هر چند که واتیکان و حاکمیت ایالات متحد هم‌صدا با محافل یهودیان اسلام‌نواز از شما و دکان‌تان حمایت کنند.

شیفتگی یهودیان اسلام‌نواز ساکن فرنگ، و محبت تلویزیون اسرائیل به دارودستة میرحسین جلاد و نفرت‌شان از فیدل کاسترو و دولت کوبا نشان می‌دهد که حتماً رهبر کوبا مال و اموال «حلال» حضرت ابراهیم و زمین‌های حضرت سلیمان را «دولتی» کرده بود، و به احتمال زیاد قرار شده سبزهای جمکران حق را به حق‌دار برسانند. به همین دلیل روز گذشته یکی از قلم به دستان «نوول اوبسرواتور» از عدم دخالت آمریکا در ایران جهت حمایت از «جنبش سبز» ابراز ناخشنودی می‌کرد! بله، ایشان که از مدافعان بی‌قید و شرط اسرائیل و سیاست «یک کشور، یک مذهب» به ‌شمار می‌روند، همچون «ایمن الظواهری» و دیگر نوکران به اصطلاح ضدامپریالیست آمریکا با مذاکرات صلح مخالف‌اند، و از اینرو برای دوام حکومت جمکران و بازگشت جامعة ایران به دوران امام روشن‌ضمیر دست به دعا برداشته‌اند. در عوض فیدل کاسترو خاری شده به چشم اینان. دلیل هم اینکه برخلاف فعلة فاشیسم، «بازگشت به گذشته» در برنامة دولت کوبا پیش‌بینی نشده!

در سفر پاپ قبلی به پایتخت کوبا، این اصل اساسی توسط فیدل کاسترو به ایشان گوشزد شد که،‌ «حرکت ما همواره به سوی آینده خواهد بود، نه به سوی گذشته»! این سخنان در پاسخ به سخنرانی مضحک پاپ در «میدان انقلاب» شهر هاوانا ایراد شد و حضرت پاپ با شنیدن سخنان «فیدل» بالاجبار سر مقدس‌شان را به زیر انداختند. این امر، یعنی «حرکت به سوی آینده» برای شیفتگان «عصر طلائی» اصلاً خوشایند نیست. در نتیجه حضرات ترجیح می‌دهند در مورد دیکتاتور‌های «خوب» نظیر «پینوشه» در شیلی، «اوریبه» در کلمبیا و همپالکی‌های‌شان در آمریکای جنوبی خفقان اختیار کنند، چرا که اینان در «سنگر حق» یعنی در سنگر مقدس «یانکی‌ها ـ واتیکان» نشسته‌اند، در حالیکه دولت کوبا در این سنگر مقدس نیست. پس این «دیکتاتوری» کوبا خیلی بد است و هانری‌لوی به همین دلیل از مخالفان سرسخت فیدل کاسترو شده. در حالیکه ایشان اوریبه و میرحسین و کروبی و اصولاً «جنبش سبز» را از همه رنگ‌ می‌پرستند. سبزهای تیره، روشن، پرکلاغی، پیازی، و ... و هرگونه «باور» و سلیقه باب دندان «بوتول» است، چرا که وجه مشترک باورها و سلایق همان «ابهام»‌ آن‌هاست و می‌بینیم که دیکتاتوری هم خوب و بد پیدا کرده! دیکتاتوری مبهم و تاجدار و محجبه و دین‌خو و آخوندی و لات‌ولوتی مانند حکومت مرده‌شویان جمکران و عربستان و پاکستان و سومالی و ... در ردة‌ دیکتاتوری‌های خوب و «خوش‌نیت»، و دیکتاتوری‌های غیرمذهبی در زمرة دیکتاتوری‌های پلید قرار می‌گیرند. پس دیکتاتورهای نیک و بد را رها کنیم و بازگردیم به دو شیوة عقب‌نشینی صوری آنگلوساکسون‌ها از منطقه.

همچنانکه گفتیم گاوچران‌ها ترجیح می‌دهند خروج ارتش‌شان از افغانستان و عراق در افکار عمومی یک «شکست» بزرگ تلقی شود، حال آنکه در واقع چنین نیست. منافع‌ آمریکا چنین ایجاب می‌کند که «خروج ارتش» خود را در ترادف با «شکست» قرار دهد تا ضمن فریفتن شوت‌پرت‌ها بر سخنان ابلهانة نوکران خود نظیر الظواهری مهر تأئید بگذارد، چرا؟ چون اینان با توسل به آیات گنگ و مبهم الهی به مردم ساده دل وعدة پیروزی مستضعفان بر مستکبران داده‌اند، و با شعار ابلهانة «خون بر شمشیر پیروز است»،‌ یا «با کفر می‌توان حکومت کرد، ولی با ظلم هرگز» در واقع به پخش آگهی بازرگانی برای پرستش یانکی‌ها و مرگ و شهادت مشغول‌اند. و همینکه ارتش گاوچران‌‌ها از عراق یا افغانستان خارج شود، جایگاه امثال الظواهری و دیگر سوداگران مرگ به عنوان رهبران خردمند و آگاه از مسائل سیاسی نزد «مردم» از همه جا بی‌خبر تثبیت خواهد شد و بقیة مزخرفات اینان در باب «حق طلبی» و مبارزه با پدیده‌های مبهمی چون «ظلم» و «ستم» و خلاصة مطلب تشویق به «قانون‌شکنی» بی‌چون و چرا «وجاهت توده‌ای» خواهد یافت. به این ترتیب آشوب و بی‌نظمی و ساختارشکنی تبدیل می‌شود به روند نوین حکومت استعماری!

ساده‌تر بگوئیم، جامعه در هرج‌ومرج و سرکوب فرو می‌افتد همچنانکه در ایران نیز چنین شده. و اما شیوة بریتانیا برای عقب‌نشینی که ملهم از بی‌بی‌گوزک‌های کربلا است، با شاخ و شانه کشیدن علاءالدین بروجردی و انتشار نامة‌ سرگشادة‌ سایمون‌گاس در رسانه‌های بریتانیا آغاز شد. در این نامه بریتانیا به درگاه نوکران در جمکران التماس می‌کرد که روابط خود را با انگلستان کاهش ندهند! یک وبلاگ به این نامه اختصاص داده‌ایم پس تکرار مکررات نکنیم و بپردازیم به ترفند نوین بریتانیا برای خروج از افغانستان که باز می‌گردد به اواخر ماه گذشته. در تاریخ 25 خردادماه سال 1389، سایت مهرنیوز، مطالبات حاکمیت بریتانیا را از زبان پناهندگان افغان ساکن پاکدشت منعکس کرد.

سایت «مبال‌پرور» کذا در گزارشی تحت عنوان، « اعتراض افاغنه ساکن پاکدشت به سفیر انگلیس» می‌نویسد، نمایندگان 17 کشور، از جمله سفیر انگلستان برای آگاهی از وضعیت پناهندگان در شهرستان پاکدشت حضور به هم رساندند و جمعی از پناهندگان افغان به سفیر انگلیس تشر زدند که، بجای سرکشی به اوضاع ما بهتر است افغانستان را ترک کنید تا ما بتوانیم به کشورمان بازگردیم. و حضرت سایمون گاس از آنجا که خیلی ملوس و نازک‌دل و مهربان و در ضمن عزیز کودکان هستند، ابتدا سکوت کردند ولی طاقت نیاورده و سرانجام زبان به سخن گشوده و فرمودند، «جانا! سخن از زبان ما می‌گوئی»! ایشان سپس ادامه دادند، «درخواست شما را به اطلاع مقامات مربوطه در بریتانیا می‌رسانم.» و اینگونه بود که بریتانیا تصمیم گرفت هم از افغانستان و هم از جمکران «اخراج» شود تا رجب اردوغان با برپائی سیرک «رفراندوم» بتواند ارتش کودتاچی و دین‌پرور ترکیه را در جایگاه «اوپوزیسیون لائیک» مستقر کند.

باری، مهرنیوز ادعا می‌کند که پناهندگان افغان وقتی از حضور سفیر انگلستان در میان بازدیدکنندگان آگاه شدند، به سراغ او رفته و زبان به اعتراض گشودند! اگر پناهندگان افغان خشمگین می‌شدند و جناب سفیر و دیگر همراهان جنایتکارشان را تکه تکه می‌کردند، حکومت مفلوک جمکران چه خاکی بر سر می‌ریخت؟ ما متحیر و مبهوت‌ایم که محافظان سفیر انگلستان کجا بودند و چه می‌کردند؟! اما دلیلی برای بهت حیرت وجود ندارد، «مبال‌نیوز» مزخرف نوشته:

«وقتی تعدادی از اتباع افغانی [...] متوجه حضور سفیر انگلستان [...] شدند، به سراغ او رفته و اعتراض شدید خود را به اشغال افغانستان [ابراز داشتند] سایمون گس که ابتدا [...] سکوت کرده بود، بعد از لحظاتی اعلام کرد که این موضوع را به اطلاع مقامات کشورش خواهد رساند و حق را تا حدودی به افغان‌ها داد.»


چقدر این سایمون گس دوست‌داشتنی و «عادل» هستند؛ «حق را تا حدودی» به پناهندگان افغان می‌دهند! رفتار هیزاکسلنسی انسان را به یاد «امام علی» و «اسلام سبز» و عدالت علوی و این نوع مزخرفات می‌اندازد! افسوس و صدافسوس که جای خلخال آن زن یهودی در این میانه خالی بود. اگر یک خلخال نیز در این میان پیدا می‌شد، هیزاکسلنسی یک نامه به «مالک اشتر»، یعنی الیزابت دوم می‌نوشتند و او را می‌گفتند، «ای مالک! المللک یبقی مع‌الکفر، و لایبقی مع الظلم!»، یعنی ای مالک! قربان خاک پای جواهرآسای‌ات شوم! بمباران ملک و تبدیل آن به مرکز تولید و توزیع مواد مخدر هیچ اشکالی ندارد، فقط با «کفر» مبارزه کن و به ویژه از «ظلم» بپرهیز که «ملک» را «دشمن» از دست‌ مقدس‌ات می‌گیرد و ناچار می‌شویم در «جبل‌الطارق» تریاک و هروئین تولید کنیم و فروش آن را هم به موناکو واگذار فرمائیم؛ ما چشم‌مان از این «آلبر دو موناکو» اصلاً آب نمی‌خورد. 52 سال سن دارد، هنوز ازدواج نکرده! حداقل «ظاهر قضیه» را هم نخواسته حفظ کند. این ذلیل مرده، «پرستیژ» سلطنت موناکو را اینچنین بر باد داد! حداقل برای کارآموزی می‌رفت به واتیکان! ولی درود فراوان به چارلز که برای نجات تاج و تخت از چنگ دشمنان اسلام فداکاری کرد و به شهادت رسید! این بود آنچه طی «لحظات سکوت» هیزاکسلنسی، سایمون گاس بر ذهن مبارک‌شان خطور کرد!

کجا بودیم؟ حواسمان پرت شد! از پاکدشت رسیدیم به موناکو. بله، از خلخال آن زن یهودی می‌گفتیم که در ملاقات هیزاکسلنسی با پناهندگان افغان غایب بود! «جونم براتون بگه» پناهندگان افغان سایمون گاس را حسابی دعوا کردند و او را گفتند، اینجا چه می‌کنی ای بی‌خرد؟ مگر نمی‌بینی ما به دست این اراذل و اوباش جمکرانی گرفتار شده‌ایم:

«افاغنه به سفیر انگلیس گفتند [...] بهتر است بجای سرکشی به آن‌ها، نیروهای اشغالگر را از افغانستان خارج کنند تا مهاجران بتوانند به خانه و کاشانه خود بازگردند.»

بین خودمان بماند، هیزاکسلنسی از مشاهدة اینکه پناهندگان افغان نه تنها در جمکران زنده مانده که اعتراض هم می‌کنند، واقعاً شگفت زده شده با خود اندیشیدند، این دولت خیلی به پناهندگان افغان رو داده! اگر در بریتانیا بودند، چنان تسمه‌ای از گرده‌شان می‌کشیدیم که زبان در کام کشیده به گوشه‌ای بنشینند و ذکر پروردگار بگیرند. بله، ما هم می‌توانیم از فاصلة چند هزار کیلومتری در «ذهن و ضمیر» هیزاکسلنسی نفوذ کرده، اعتقادات‌شان را از نزدیک مشاهده کنیم؛ البته در تخیلات‌مان!

باری، مهرنیوز می‌نویسد، سفیر انگلستان طی یک گفتگوی اختصاصی با خبرنگار مهر در پاکدشت فرمودند، دولت ما از اهمیت حمایت از پناهندگان و ارائة ‌خدمات به آنان نیک آگاه است و انصافاً که دولت شما از این نظر سنگ تمام گذاشته:

«دولت ایران کار حمایت از پناهندگان را بخوبی انجام می‌دهد [...] دولت انگلیس برای این کار احترام بسیاری قائل است [...] در صورتیکه بتوانیم کمک و حمایتی کنیم حتماً این کار را انجام خواهیم داد.»


و جالب اینجاست که در کمال تأسف هیچکاری از دست هیزاکسلنسی برنمی‌آید! این آمریکائی‌ها با جنگ خاورمیانه خانه خراب‌شان کردند! بله، بریتانیا به خاک سیاه نشسته! اظهارات رئیس سابق «ام. آی. 5» در سایت محسن‌آقا را که فراموش نکرده‌ایم، در وبلاگ «نفت و سرسره» به ابراز گدائی و فریاد «ننه من غریبم» دولت فخیمه اشاره داشتیم. بد نیست بدانیم همین دولت خاکسترنشین طی سال 2010، بیش از 10 میلیارد دلار تجهیزات نظامی صادر کرده!

به گزارش نووستی،‌ مورخ 31 تیرماه 1389، «یو. کی. تی. آی. دی. اس. او»، کمیتة دفاع و امنیت شورای مبادلات تجاری بریتانیا گزارش داد، صادرات تجهیزات نظامی انگلستان در سالجاری از مرز 10 میلیارد دلار گذشت. این در حالی است که صادرات نظامی این کشور در سال 2008 کمتر از 7 میلیارد دلار بوده! به گزارش نووستی، ریچارد پانیگیان، رئیس کمیتة کذا ضمن تأکید بر اینکه شاخص مذکور پایداری صنایع دفاعی بریتانیا را بازتاب می‌دهد، اظهار داشت:

«در سال 2010، رقابت در بازار چندان جدی نخواهد بود. اما بریتانیا امیدوارست که مشتریان جدیدی [جلب] کند.»

اتفاقاً سیرک رجب اردوغان با هدف زنده نگاهداشتن نهال سبز «امید» در دل بریتانیا به راه افتاده، و سفر دیوید کامرون به ترکیه نیز به منظور آبیاری همین نهال مقدس صورت می‌پذیرد. بله، برنامه این است که حزب اسلام‌گرای «عدالت و توسعه» از ارتش ترکیه یک سپاه پاسداران اسلامی بسازد. روند کار چنین است که رجب اردوغان یک رفراندوم «کشکی» به راه می‌اندازد تا زمینه‌های دخالت ارتش را محدود کند، و دیگر این ارتش نتواند هفته‌ای یکبار کودتا به راه بیاندازد. چه کسی با کودتا مخالف است؟ همه! پس همه با برنامة حزب اسلام‌گرای ترکیه موافق خواهند بود! اما این فقط ظاهر قضیه است، چرا که ارتش ترکیه از ناتو دستور می‌گیرد و تاکنون تمام کودتاهای نظامی ترکیه در مقر فرماندهی ناتو طراحی شده و با مسافرت‌های پاپ به این کشور ارتباط تنگاتنگ دارد؛ اگر اردوغان و اربابان‌اش احمق‌اند،‌ ملت ترکیه که خر نیست.

روند کار این است که پس از برگزاری رفراندوم کذا، حضرت «عرعر دوغان» ضمن تصفیة ارتش از عوامل غیراسلامی، غیرنظامیان لائیک و به ویژه مدافعان دمکراسی و کردهای سرکش را نیز قلع و قمع خواهند فرمود. به این ترتیب، بزودی کشور ترکیه به عنوان عضو رسمی ناتو به یک ارتش اسلام‌گرای دوآتشه، از قماش ارتش پاکستان مجهز می‌شود که در ظاهر امکان کودتا ندارد. ولی در واقع همین ارتش همواره با حمایت ناتو از استقرار یک دولت دمکراتیک در ترکیه ممانعت به عمل خواهد آورد. در نتیجه تا زمانیکه حزب «عرعر دوغان» در قدرت باشد، ارتش ترکیه کودتا نخواهد کرد و دست اسلام‌گرایان برای گسترش توحش دینی و سرکوب طرفداران دمکراسی باز خواهد ماند. بوق‌های آنگلوساکسون‌ها نیز با تکیه بر«استقبال» گستردة‌ مردم از رفراندوم کذا، همین دولت را به عنوان یک «دمکراسی» به افکار عمومی در غرب حقنه خواهند کرد. زمزمة برگزاری رفراندوم در ترکیه با هدف کاهش قدرت کودتائی ارتش از هم اکنون در بوق‌ تفنگ‌فروش‌ها افتاده و سفر دیوید کامرون به ترکیه در واقع نشان حمایت بریتانیا از همین سیرک استعماری است.

با توجه به انعقاد قراردادهای امنیتی ژنرال مولان با هند و پاکستان، و افشاگری‌های مضحک نیویورک تایمز پیرامون همکاری پاکستان و طالبان، می‌توان به اهداف «کلان ـ استراتژیک» طراحان رفراندوم در ترکیه نیز پی برد. در مرزهای شرقی ایران پنتاگون با هند همکاری می‌کند، تا «ثبات» در افغانستان و پاکستان تأمین شود. در غرب ایران نیز ارتش ترکیه تحت نظارت انگلستان به ارتش طالبان تبدیل خواهد شد. و در نتیجه حکومت مرده‌شویان جمکران در غرب ایران افتخار نوکری برای انگلستان و در شرق افتخار نوکری برای آمریکا را همزمان یدک خواهد کشید. در جنوب هم که اوضاع به زعم گورکن‌ها روبه‌راه است؛ عراق در چنگ اشغالگران، تروریست‌های اسلام‌گرا و تیغ‌کش‌های مقتدی‌صدر و حکیم حسابی اسیر شده. می‌ماند مرزهای شمالی! یعنی همان مرزهای اتحادجماهیر شوروی سابق!

از قضای روزگار، میرحسین موسوی در همین مرزها است که دست به مبارزه زده، و با توسل به اصل جادوئی ترادف کلی، در کمال حماقت دانشگاه‌های شوروی سابق را با دانشگاه‌های جمکران به قیاس می‌کشد، حال آنکه ایندو هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. دانشگاه در شوروی سابق اگر چه به دلائل ایدئولوژیک فاقد برخی کرسی‌های علوم انسانی بود، صنایع نظامی و دفاعی شوروی سابق و روسیة امروز مرهون همین دانشگاه‌ها است! به بیانیه‌نویسان ساواک توصیه می‌کنیم اصل پوسیدة «ترادف کلی» را فراموش‌ کنند. دانشگاه در هر کشور از ویژگی‌های حاکمیت همان کشور برخوردار می‌شود و تا آنجا که ما به یاد داریم دانشگاه‌های جمکران، به ویژه پس از «انقلاب فرهنگی» فقط یک کاربرد ویژه داشتند: ورود با پای چپ! و البته آداب خروج از این «مبال استعماری» نیز همان است‌ که در «صحیفة‌ نور» آمده. پس خودتان را با شوروی سابق مقایسه نفرمائید.

امروز 26 ژوئیه 2010، «جنبش کوبا» پای به 57 سالگی ‌گذارد و فیدل کاسترو شخصاً در مراسم گرامیداشت قربانیان این جنبش حضور یافت. در اواخر سال 1958 انقلاب کوبا بر حکومت قاچاقچیان، روسپی‌خانه‌داران و اوباش کاخ سفید که تحت عنوان «دولت باتیستا» در کوبا لنگر انداخته بودند، نقطة پایان گذاشت.




0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت