شنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۹


ممدمونرو!
...

امروز 30 مردادماه 1389، شیشة عمر دیو شکست! افتتاح نیروگاه هسته‌ای بوشهر پایان حضور استعماری بریتانیا را در این منطقه نوید می‌دهد.

هوش و فراست و کیاست سازمان سیا به راستی شگفت‌انگیز است! این سازمان جنایات‌اش در خارج مرزها را به حساب دیگران می‌نویسد و نکبت و ادبار درونمرزی را به هنر و فضیلت تبدیل می‌کند. «رادیوفردا» از زبان جیره‌خواران سنتی استعمار، همزمان با تطهیر مصدق و شهربانی کلنل آیرون‌ساید، نقش ایالات متحد را نیز در کودتای 28 مرداد 1332 انکار کرده و آن را به ملایان و اوباش نسبت می‌دهد. و برای اینکه از این ادعای عجیب شوکه نشویم بوق‌های سیا با معرفی «مریلین مونرو» به عنوان شاعر و صاحب قلم، یک دروغ بزرگ‌تر هم تحویل‌مان می‌دهند. اگر هنوز از شنیدن چنین دروغ‌هائی شاخ در نیاورده‌ایم، فقط یک دلیل دارد، و آن اینکه در سراسر جهان شاخی درخور این دروغ‌ها یافت نمی‌شود!

خلاصه باید بپذیریم در مرز اتحاد شوروی سابق، گروهی دستاربند و اوباش بر ضد دولت «دمکراتیک» مصدق کودتا کرده‌اند! بله این شاخی است الهی که سازمان سیا می‌کوشد با کمک عموئی، کاتوزیان، بنی‌صدر و واشنگتن پست، آن را در جیب ما ملت بگذارد. آگهی فروش «شاخ‌الله» را از زبان شیخ‌الله، داس‌الله و ... و بهتر بگوئیم «لات‌الله» در رادیو فردا می‌شنویم. مشتاقان می‌توانند سری به سایت رادیوفردا بزنند و از اظهارات بنی‌صدر، عموئی و به ویژه از افاضات جناب پروفسور همایون کاتوزیان، متخصص فروش «روسری» و استاد لجن‌پراکنی «علمی» بهرهمند شوند. ما هم اگر فرصتی شد، چند قطره از اقیانوس پروپاگاند طویلة مک‌کارتی را زیر میکروسکوپ قرار می‌دهیم تا با چند نوع از انواع میکروب، باسیل، باکتری و ویروس مورد علاقة آستان مقدس سیا بیشتر آشنا شویم.

پیش از ادامة مطلب پیرامون وبلاگ «مادر و حقوق‌بشر»، و ماجرای خانوادة ‌دوویلیه یادآور شویم، «خبر» تجاوز گیوم دوویلیه به برادر کوچک‌ترش، لوران در فیگارو، لوموند و ... و دیگر رسانه‌های فرانسه منعکس شده، و اگر چنین خبری صحت نمی‌داشت، رسانه‌های مذکور تحت پیگرد قانونی قرار می‌گرفتند. این خبر واقعیت دارد فقط با چندین سال تأخیر در رسانه‌ها انتشار یافته و بسیاری از زوایای آن در کمال «ظرافت» مسکوت مانده. به عنوان نمونه، فیگارو و دیگر رسانه‌ها نمی‌گویند، به چه دلیل «گیوم» دوویلیه پس از یکسال تجاوز به برادرش به این عمل پایان داده!

واقعیت این است که اگر یک پسر 16ساله حدود یک‌سال برادر کوچک خود را با تهدید و ارعاب مورد تجاوز قرار می‌دهد، یک بیمار روانی خطرناک است و بیماری‌اش هم قابل درمان نیست، مگر اینکه حضرت پاپ، همان پاپ لهستانی «معجزه» کرده باشند! ولی تا آنجا که ما می‌دانیم معجزات ایشان همواره در مسیر دیگری رخداده. از آنجمله است سازمان دادن به «لژیون‌های مسیح» در مکزیک و چندین کشور دیگر جهت ارتقاء فرهنگ و «تربیت» کادرهای عالیرتبه! این روند شخصیت‌سازی را واتیکان از هولیوود آموخته که به نوبة خود فوت و فن کار را از استاد مک‌کارتی فراگرفته بود. کار بجائی رسیده که «شون پن»، پای ثابت سیرک پنتاگون «وای‌کلیف»، یکی از «دوستان» خود را برای شرکت در انتخابات هائیتی نامزد می‌کند! بگذریم و بازگردیم به ماجرای دوویلیه! در هر حال، از نظر ما مسائل خانوادگی فیلیپ دوویلیه و دیگر پاسداران «ارزش‌ها» فاقد اهمیت است، و هیچ دلیلی ندارد وقت این وبلاگ را به بررسی جنایاتی اختصاص دهیم که به گواهی افشاگری‌های چند ماه اخیر، مشوقین اصلی آن در واتیکان نشسته‌اند. کسانیکه خارج از خدافروشی و مزخرف‌پراکنی، فعالیت‌شان به برده فروشی و انواع قاچاق محدود می‌شود. ولی اینروزها گویا خداوند در فرانسه از اینان روی گردانده!

طی دو روز، پلیس فرانسه در عملیات جداگانه بیش از 4 تن حشیش کشف و ضبط کرده! به گزارش فیگارو، مورخ 20 اوت 2010، در تاریخ 17 اوت 590 کیلو حشیش در نزدیکی شهرستان «وین» به دست پلیس می‌افتد و فردای همانروز در حومة «روئان» 850 کیلو حشیش کشف می‌شود! فیگارو می‌نویسد، مأموران گمرک و پلیس قضائی فرانسه در نزدیکی شهر «لیل» پس از توقیف یک کامیون حامل 2 هزار و 500 کیلو حشیش رانندة هلندی آنرا نیز بازداشت کردند. بله این «فجایع» را دست‌کم نگیریم. عجز و لابة محفل «بوتول ـ پولانسکی» برای «آشتیانی ـ محمدی» دلیل اقتصادی دارد، به ویژه که «بوشهر»، پایگاه اصلی تجارت مواد مخدر از پاکستان به ایران از دست رفت، و رفتنش آتش نهاد بر دل سازمان سیا. و خلاصه گل‌های «باغ زهرا» اندر صحرای کربلا پرپر شد و دل مرلین مونرو در آن دنیا چنان به درد آمد که قلم به دست گرفته نامه‌ای جانسوز برای «رابرت گیتس» نگاشته و شرح فراق می‌دهد:

افسانة حیات دو روزی نبود بیش
آنهم روبرت با تو بگویم چه سان گذشت

اینجا بود که مریلین‌ های ‌های گریست، و دست رابرت گیتس تا آرنج در اشک‌های‌ مریلین فرو رفت. خلاصه بگوئیم ایشان از اشک وضو ساختند و به نماز ایستادند، البته در همان مسجدی که قرار شده باراک اوباما در نیویورک متولی‌اش باشد.

بله «جونم براتون بگه»، شهید «مری‌لین مونرو» که در شانزده‌سالگی ازدواج کرده و در 36 سالگی خود را توسط مافیا به قتل رسانده، تا هشداری به قبیلة کندی داده باشد، نویسنده و شاعر هم بوده. مسلماً ایشان به دلیل فروتنی بیش از حد این بخش از «استعدادهای» خود را از «مردم» پنهان داشته بودند، شاید می‌ترسیدند چشمشان بزنند. شاید هم به استعدادهای خود پی نبرده بودند، درست برعکس شیخ مهدی کروبی که در حماقت و بلاهت از هوش سرشاری برخوردار است.

شیخ مهدی می‌گوید، مردم می‌توانند هر حکومتی را برای خود تعیین کنند! حال آنکه این شیخ مزور به عادت همیشگی مهمل می‌گوید. نه تل موهوم «مردم»، و نه «اکثریت» نمی‌تواند حکومتی تعیین کند که همچون حکومت اسلامی جمکران نافی حقوق «ایرانی» باشد. اصل و اساس «انسان» است، نه تل موهوم «مردم». پیشنهاد گزینه‌های انسان‌ستیز به یک ملت، اگر نشان بلاهت پیشنهاد دهنده نباشد، مسلماً بهترین سند شیادی اوست، و مهدی کروبی همچون دیگر مقامات جمکران هرگز پای از مرداب بیکران شیادی بیرون نگذاشته:‌

«مردم بايد برای حکومت دينی يا غيردينی تصميم بگيرند و می‌توانند هرگونه حکومتی را برای خود تعيين کنند[...]»


بهتر است شیخ کروبی و به ویژه اربابان‌اش در غرب بدانند که نمی‌توانند، سیرک مهوع شیخ مهدی بازرگان در 12 فروردین‌ماه 1358 را دوباره به روی صحنه بیاورند؛ «جنگ سرد» به پایان رسیده و دکان مردم‌ستائی و عوامفریبی و جمع‌گرائی می‌باید تعطیل شود. مردم ایران می‌توانند برای حکومتی تصمیم بگیرند که حقوق تک تک ایرانیان را به عنوان «انسان»، در زمان و مکان مشخص به رسمیت بشناسد. مسلم است که چنین حکومتی در هر حال نمی‌تواند دینی و جمع‌گرا از آب درآید. باری شیخ کروبی که گویا طی 31 سال اخیر در غار اصحاب کهف خوابش برده بود، و در عالم خواب به حیف و میل در بنیاد شهید اشتغال داشته، و یا از شهرام جزایری رشوه دریافت می‌کرد، امروز از خواب غفلت برخاست و کشف کرد که، «این حکومت» آن حکومت موعود نیست:‌

«اين حکومت آن حکومتی نيست که رهبران به مردم وعده داده بودند [...] ساير حکومت‌ها را نفی نمی‌کنم مردم هر چه را بخواهند خواهم پذيرفت.»

برای شیخ کروبی متأسف‌ایم! ولی هر چه «مردم» بخواهند، نمی‌تواند به عنوان حاکمیت پذیرفته شود! مردم می‌باید نوع حاکمیت را در چارچوب هنجارهای حقوق انسانی «معاصر» تعیین کنند. به زبان ساده‌تر، فعلة‌ فاشیسم نمی‌تواند برای تأمین منافع اربابان‌اش در ایران یک بار دیگر دکان حکومت محمد در صحرای حجاز، یا حکومت عدل علوی با خلخال آن زن یهودی را «افتتاح» کند!

مزخرفات کروبی در واقع بازتولید همزمان مبهمات موسوی و خمینی است. آن دجال «روشن ضمیر» می‌گفت، «میزان رأی مردم است!» ولی این مردم هیچ ارتباطی با ملت ایران نداشت. رأی این «مردم»، رأی سازمان سیا بوده و هست: بازگشت به اسلام «راستین» جهت سرکوب ملت ایران، تاراج ثروت‌های ملی، تحمیل مقدسات شیعی‌مسلکان بر جامعة ایران و ... «مردم» مورد نظر کروبی نیز همین «مردم» ایران‌ستیز و اسلام‌فروش است. آنگلوساکسون‌ها دمیدن در شیپور «ابهام» اسلام و ابتذال را به موسوی و زهراخانوم واگذار کرده، شیخ کروبی هم امور «مردم» را به دست گرفته. ولی ترهات کروبی همان مهملات موسوی است که در آن واژة اسلام جای خود را به «حکومت» سپرده.

اولی ادعا می‌کند، این اسلام آن اسلام نیست؛ دومی هم می‌گوید،‌ این حکومت آن حکومت نیست! این بساط شیادی را می‌توان همچنان ادامه داد چرا که تحت هر عنوان که باشد اصل مطلب یعنی «حکومت دین»، در هر حال مبهم و منطق‌ستیز باقی می‌ماند. دلیل هم اینکه «دین» به عنوان مجموعه باورهای مقدس انگاشته شده، انسان‌ستیز است و در نتیجه انسجام منطقی نخواهد داشت. بی‌جهت نیست که این نوع حکومت بهترین ابزار جهت جنگ‌افروزی به شمار می‌رود. می‌بینیم که سازمان سیا هم سخت شیفته و فریفتة اسلام شده و می‌کوشد برای دوام حکومت اسلامی، اوباش اسلام‌فروش و عوامگرایان حزب توده را بجای روضه‌خوان‌ها بنشاند تا آخوندها بتوانند با فراغ بال به تبلیغات جنگ شیعه و سنی مشغول شوند.

در راستای چنین سیاستی است که آخوند مصباح یزدی جهت زمینه‌سازی برای جنگ «شیعه ـ سنی» در ایران و به ویژه در عراق، اسناد مالکیت «فدک» را در «مهرنیوز» رو کرده تا مراتب نوکری خود را به کارخانة رجاله پروری در عمل به اثبات رسانده باشد. می‌بینیم که انفجارهای به اصطلاح انتحاری در عراق، کشور ایران را نیز هدف گرفته و عمال سیاست استعماری جنگ مذاهب همچون مصباح یزدی بدون کوچک‌ترین مزاحمتی در کشورمان فعالیت «سازنده» دارند.

مهرنیوز، مورخ 26 و 28 مردادماه سالجاری سخنان ابلهانه و جنگ‌افروزانة مصباح یزدی را منعکس کرده تا همه بدانند و آگاه باشند که موجود موهومی به نام فاطمه که حتی مدفنی هم ندارد، منبع الهام تشیع شمرده می‌شود، و خلیفة اول اموال او را غصب کرده! کسی برای این مزخرف‌بافی‌ها به مصباح یزدی اعتراض می‌کند؟ به هیچ عنوان! جنگ میان شیعیان و سنی‌ها در دستور کار آنگلوساکسون‌هاست و همچنانکه شاهد بودیم انفجار بمب در بغداد در آستانة‌ ورود جفری جونز، سفیر جدید ایالات متحد بازتاب سیاست آمریکا در عراق می‌باید تلقی شود. بدون تردید این مسیر استعماری پشت مرزهای ایران متوقف نخواهد ماند، چرا که حکومت اسلامی دست‌نشاندة آنگلوساکسون‌هاست و اگر اینان نتوانستند با احمدی‌نژاد جنگ افروزی کنند، سیاست خود را از طریق اوباش جیره‌خوار خود در حوزة به اصطلاح علمیه تداوم خواهند داد. این است دلیل انعکاس بی‌بی‌گوزک‌های مصباح در سایت «مهرنیوز»!

مصباح یزدی ویراست نوینی از باج‌گیری محمد از یهودیان صحرای حجاز ارائه داده که به موجب آن یهودیان به دلیل همکاری با «دشمنان» پیامبر در برابر امان گرفتن از ایشان، با میل و رغبت زمین مزروعی و تمام دارائی خود را به محمد تقدیم کرده و با یک شتر از مهلکه گریختند! سپس آیه نازل شد که پیامبر زمین کذا را به فاطمه بدهند و محمد هم اطاعت می‌کند. مصباح منفور در ادامة این قصه‌های مسخره می‌افزاید، «این زمین بدون جنگ و درگیری به دست آمد و همة آن به محمد تعلق داشته و او هم آنرا به دخترش بخشیده و هیچکس حق نداشته اموال پیامبر را بگیرد! اما 10 روز پس از مرگ پیامبر، خلیفة اول زمین کذا را از دخت‌گرامی ایشان پس گرفت.» خلاصه مصباح یزدی، هم مشوق یهودستیزی شده، هم عملکرد ابوبکر، خلیفة اول را به زیر سئوال می‌برد، هم باورهای «صحیح» به بازار آورده و به جنگ باورهای «غلط» می‌رود. پس از گذشت 13 سده، دستاربندان مزدور انگلستان جنجال به راه انداخته‌اند تا همزمان بازار یهودستیزی و تنور جنگ «شیعه ـ سنی» را گرم نگهداشته و کودتا و مدرنیزاسیون مذهبی را نیز سازمان دهند:

«به دلیل [همکاری‌های یهودیان با دشمنان پیامبر اسلام] ایشان [...] برای دفاع از کیان مسلمین [ناچار شد] به جنگ با آن‌ها بپردازد [...] در یکی از همین غزوات [...]‌ اهالی قلعة‌ فدک [زمین مزروعی با ارزش و تمام دارائی‌شان را] به غیر از یک شتر به شرط در امان بودن به پیامبر هدیه کردند. [این اموال تمامی آن به پیامبر تعلق داشت و ایشان به دستور خداوند فدک را به فاطمه داد] اما متأسفانه خلیفه اول تنها پس از 10 روز از وفات رسول خدا [...] این زمین را غصب کرد و استدلال کرد [...] پیامبران چیزی از خود به ارث نمی‌گذارند [...]»

مصباح در ادامة این مطالب مستدل و بسیار مبرهن می‌گوید، «اعتراض حضرت زهرا به خلیفة اول به خاطر یک تکه زمین نبوده، ایشان قصد افشای حقیقت را داشته‌اند و کسانی که این موضوع را به یک مشاجرة مادی تقلیل می‌دهند، «باورشان» اشتباه است و به شیعه ظلم می‌کنند:

«برخی تصور کرده‌اند که ماجرای فدک [...] بر سر مال دنیا بوده [...] برخی روضه‌خوان‌ها [...] نان بچه‌هایم گرفته شد را از زبان آن بزرگوار نقل می‌کنند که خطای بسیار بزرگی است[...] معصومی که تمام دنیا زیردستان او است هرگز به خاطر یک قطعه زمین چنین خطبه‌ای نمی‌خواند و این باور، باور بسیار خامی است[...]»

باور بر دو نوع است خام و پخته! پخته‌اش را مصباح یزدی نیک می‌شناسد، چرا که این قماش باور در تنور ارباب پخته شده. خمینی دجال می‌گفت، قلم‌ها را بشکنید! مصباح پای را از اینهم فراتر گذارده، خواهان شکستن تصورات و باورهای مقدس می‌شود! خلاصه هر کس در حوزة به اصطلاح علمیه باورهای بی‌پایه و اساس و پوچ مصباح یزدی را مورد تردید قرار دهد، سروکارش با ساواک جمکران خواهد بود. روشن‌تر بگوئیم درحوزة‌ علمیه نیز کودتائی در شرف تکوین است.

فراموش نکنیم که این بحث‌های «علمی» در آستانة راه اندازی نیروگاه بوشهر برای ملت ایران حیاتی است چرا که انگلستان سلطة خود را بر بوشهر از دست می‌دهد و به همین دلیل است‌ که مصباح به هذیان‌گوئی افتاده و ادعا می‌کند فاطمة موهوم از حضور بعضی‌ها در «تشیع» ممانعت کرده! به عبارت دیگر تشیع، یعنی باورهای شیعی‌مسلکان، موجودیت «مادی» یافته و به «مکان» تبدیل شده، و فاطمة فرضی هم «دربان» چنین مکانی است! حال آنکه اگر در حق اهل تشیع خیلی ارفاق کنیم، سابقه‌شان به سه سده هم نمی‌رسد. اما وقتی پای منافع لندن در میان باشد نه تنها زمین‌خواری که زمانخواری و بی‌بی‌گوزک‌سازی هم از الزامات می‌شود:

«انگیزه حضرت زهرا [...] از منع عده‌ای از حضور در تشیع کینه ورزی نبوده [...] ایشان این راهبرد را اتخاذ کرد تا نشان دهند نسبت به این افراد خشمگین هستند [...] تا از این طریق امروز حقایق برای ما مغفول و مبهم نباشد[...]»

استراتژی آنحضرت حرف نداشت! ایشان متخصص امور «راهبردی» بوده‌اند و هیچکس به ما نگفت! همچنانکه می‌بینیم، آخوند مصباح از انگیزة‌ این پرسوناژ موهوم و تمایل وی به تشیع نیز آگاه است! با توجه به اظهارات احمقانة مصباح یزدی، آیا تعجبی دارد که مریلین مونرو اهل قلم معرفی شود؟ به هیچ عنوان! مهم این است که گروهی شوت‌وپرت مهملات جیره‌خواران لندن را «باور» کنند. به هم اینان می‌توان چنین باوراند که مریلین مونرو هم شاعر و اهل قلم بوده.

دو روی سکة انسان‌ستیزی از «باورها» و «مردم» تشکیل می‌شود. وجه مشترک «باورها» و «مردم» نیز همان ابهام است. پس برای آشنائی با شارلاتان‌ها کافی است ببینیم چه افراد یا گروه‌هائی به «مردم‌پرستی» و یا تأئید و تکذیب باورهای ایرانیان مشغول شده‌اند. در ردة اول شیادان شیخ مهدی کروبی ایستاده که از «مردم» می‌خواهد برای «حکومت دینی» یا غیر دینی تصمیم بگیرند! به عبارت دیگر، این شیخ کودن هنوز نفهمیده دین و باورها «حریم خصوصی» است و حریم خصوصی را هیچ «خری» بجز دولت خیابانی شیخ مهدی بازرگان به رفراندوم نمی‌گذارد. کروبی مفلوک هنوز در لجنزار امام روشن‌ضمیر موسوی دست و پا می‌زند و به زبان بی‌زبانی خواهان بازگشت به همان گذشتة متعفن شده. بی‌دلیل نیست که مزخرفات کروبی در «بی‌بی‌سی»، اخبار روز، گویا‌نیوز و دیگر شاخک‌های بلاهت‌گستر استعمارگران منعکس می‌شود. و عموئی و بنی‌صدر و نگهدار و نوری‌زاد، و به طور کلی عملة محفل کودتای 22 بهمن 1357 بر سایت رادیوفردا به «نورافشانی» و دست‌افشانی مشغول‌اند.

در تاریخ 19 اوت 1978، اوباش فدائی اسلام با برخورداری از همکاری صمیمانة ساواک و شهربانی سینما رکس آبادان را به آتش کشیده و برای ممانعت از خروج مردم درهای سالن سینما را هم بستند. این عمل وحشیانه در دورة صدارت جمشید آموزگار و به مناسبت «ماه مبارک» رمضان صورت پذیرفت تا دولت شریف امامی بداند «راه راست» و درست همانا کوفتن بر طبل اسلام و باورهای مردم است. چه روزهای خوبی بود! یانکی‌ها و برادران دینی‌شان در این‌سوی آتلانتیک در کنار «مردم» قرار گرفته بودند!

چه روزهای خوبی بود آنروزها که برای تخریب ایران یک مثلث جادوئی تشکیل داد‌ند که در رأس آن حاکمیت آمریکا نشسته بود و در پایة آن انگلستان و فرانسه. آنروزها در تبلیغات رئیس جمهور وقت آمریکا، حضرت «جیمی کارتر» از ایران حمایت می‌فرمودند، دولت‌های پایة مثلث هم در تبلیغات‌شان هیچ مخالفتی با شاه نداشتند، ولی رادیو «بی‌بی‌سی» درست مثل آخوندهای شارلاتان فقط از «مردم» حمایت می‌کرد! می‌دانیم که بی‌بی‌سی «مستقل» است، فقط نان‌اش را دولت بریتانیا می‌دهد. امروز هم یک مثلث مشابه تشکیل داده‌اند که در رأس آن باراک اوباما نشسته و به علی‌خامنه‌ای و مهرورزی چشمک می‌زند، اما پایة مثلث کذا یعنی انگلستان و فرانسه که طی یکسال اخیر، کارشان ابراز عشق به میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی و کوفتن بر طبل توخالی «مردم» و «جنبش سبز» بوده، اینک به امامزاده «سکینه محمدی آشتیانی» دخیل بسته‌اند. باشد که در کمال آرامش یک مراسم آشتی‌کنان «محمدی» برگذار کنند. اگر معنای «سکینه» را در زبان فارسی بشناسیم، خواهیم دید که جنجال پیرامون سکینة‌ مذکور آرامش، آشتی و محمدی را در خود نهفته دارد. به همین دلیل است که استاد مجید محمدی در «رادیوفردا»، سخن از «مصالحه» به میان آورده‌اند. بله، ایشان که مانند همة‌ مبارزان «ضدامپریاس» و پیروان خط امام روشن‌ضمیر سر از چراگاه عموسام درآورده‌اند، از قضای روزگار مرزشکنی کرده و «مصالحه» را بجای «مذاکره» نشانده‌اند، اینهمه با یک هدف مشخص: پنهان داشتن دست استعمار در سرکوب ملت ایران.

«استاد» مجید محمدی، جامعه‌شناس «بعد از این»، در سایت رادیوفردا، مورخ 28 مردادماه 1389، می‌فرمایند که مسائل ایران ناشی از اختلاف عقیدة «افراد» و گروه‌هاست! به زبان ساده‌تر استعمارگران هیچ دخالتی در ایران نداشته و ندارند. ایشان با چنین پیش‌فرض «مقدسی»، یک پرسش منطقی نیز مطرح می‌کنند به طوریکه مخاطب، اگر هالو باشد در برابر منطق استاد محمدی خلع سلاح می‌شود. استاد محمدی می‌فرمایند، چرا نيروهاى سياسى بجای تقسیم قدرت، به یکدیگر برچسب می‌زنند؟ چرا آراء مردم محترم شمرده نمی‌شود؟ چرا لات‌واوباش سازمان می‌دهند؟ چرا بجای خدمت به رشد و توسعة کشور حزب‌الله و حزب رستاخیز به راه می‌اندازند و خلاصه چرا شاهد چرخش قدرت در بین نخبگان نیستیم و... و پرسش‌های مجید محمدی بیشتر به پرسش‌های کودک عقب‌مانده‌ای می‌ماند که مادر یا پدر به او گفته باشند، «خدا بخشنده و مهربان است!»

به احتمال قریب به یقین کودک مذکور وجود خدا را «باور» می‌کند! در نتیجه، بخشندگی و مهربانی او را نیز به زیر سئوال نخواهد برد، مگر اینکه از قضای روزگار به حدی از درک و شناخت برسد که دریابد نه «وجود» و نه «عدم وجود» خدا را به هیچ عنوان نمی‌توان به اثبات رساند، چرا که ایشان در زمرة مبهمات‌اند. در نتیجه، به این واقعیت ساده پی می‌برد که ابهام هرگز نمی‌تواند به صفتی موصوف شود و به عنوان نمونه «بخشنده و مهربان» از آب درآید، چرا که «مبهم» را نمی‌توان «شناخت» بنابراین امکان توصیف آن نیز وجود ندارد. شاید به همین دلیل است که «پروفسور» محمدی کوچک‌ترین اشاره‌ای به دخالت استعمار در امور کشور ایران ندارند.

طبق معمول، در معرکه‌ای که امثال «پروفسور» به راه می‌اندازند، مسائل ایران در یک قوطی در بسته می‌گذرد، به دور از سیاست‌های جهانی و استراتژی ابرقدرت‌ها! ارتش ناتو کشور ایران را به محاصره در نیاورده، در شمال ایران هم روسیه وجود ندارد! سرنوشت ایران را عوامل مبهم «نیروها»، «مردم»، «نخبگان»، «اراذل»، «اوباش»، «رقابت» و «صندوق رأی» تعیین خواهد کرد:

«چرا [...] قدرت را بر حسب وزن سياسى خود تقسيم نمی‌كنند؟ چرا صندوق رأى بر رقابت‌ها حاكم نيست؟ چرا اين نيروها [...]به حذف يكديگر مى‌پردازند؟ چرخش نخبگان [...] چه مشكلى دارد كه بخشى از نيروهاى سياسى [...] مطلقه بودن قدرت را انتخاب مى‌كنند [...]؟»

منبع: رادیو فردا، مورخ 28 مرداد 1389

بله این پرسش‌های ابهام‌گستر بخشی است از افاضات «استاد» مجید محمدی. ایشان پس از عمری نبرد با آمریکا، همچون آخوند کدیور و دیگر چارپایان طویلة مک‌کارتی سر از یونجه‌زارهای سر سبز عموسام درآورده و ضمن نادیده گرفتن مسائل اقتصادی، مالی، نظامی، استراتژیک و... حکومت مرده‌شویان را با دمکراسی‌های اروپای غربی در ترادف قرار داده و پرسش‌های نسل جوان را اینچنین مطرح می‌فرمایند:

«ا[...] چرا خمينى و هوادارانش قدرت را با نيروهاى ملى و چپ مذهبى [...] و غيرمذهبى تقسيم نكردند يا چرا [بجاى آوردن تانك به خيابان‌ها يا بسيج نيروهاى لباس شخصى] دربار و نيروهاى ملى و مذهبى و توده‌اى‌ها [...] بر سر ميز مذاكره ننشستند [...] اگر اين كار در اكثر كشورهاى اروپا به مدت يك قرن است كه انجام مى‌شود چرا در ايران صورت نمى‌پذيرد [...]؟»


بله، چرا «اینکارها» را نمی‌کنند، مگر «ایران» با اروپای غربی تفاوتی دارد؟ به هیچ عنوان! جناب «پروفسور» فراموش کرده‌اند که بیش از یک سده است اروپای غربی ایران را چپاول می‌کند و بهای این تاراج را نیز با ابهام و اسلام و باورها می‌پردازد! نه فقط باورهای مقدس که باورهای گوساله‌پسند و ابله فریب نظیر آنچه رادیوفردا از زبان امثال محمدی و عموئی و ... و خصوصاً بنی‌صدر به مخاطب حقنه می‌کند. عموئی مفلوک ادعا کرده، دولت مصدق دمکرات بوده! البته طرح چنین ادعاهای بیشرمانه از سوی یک توده‌ای به هیچ عنوان عجیب نیست. حزب توده فرزند ائتلاف بلشویک‌ها با بریتانیاست، در نتیجه نشان از دو سو دارد این کاکل‌زری پدرسوخته! هم از گله‌پروری بلشویک‌ها تغذیه می‌کند، هم از توبرة‌ حامیان چاقوکش‌های فدائیان اسلام. تعجبی ندارد که دوران آشوب و سرکوب صدارت مصدق را یک توده‌ای «دمکراتیک» شناسائی کند.

باید از «کاماراد» عموئی بپرسیم، انحلال مجلس فرضاً منتخب مردم هم حتماً دلیلی بوده بر دمکرات منشی محمد مصدق؟ نکند این قماش دمکراسی را هم سازمان سیا پس از نبش قبر مریلین مونرو اختراع کرده باشد! به عبارت دیگر، در همان لحظات مقدسی که مریلین «تپل‌مپل»، هنرپیشة‌ فیلم «بعضی‌ها داغشو دوست دارن» به شاعر و نویسنده تبدیل می‌شد، مصلحت الهی چنین ایجاب کرد که محمد مصدق هم قهرمان فیلم «نفتی‌ها چاقشو دوست دارن» باشد. خلاصه مژده به استاد محمدی که پاسخی برای پرسش‌های مبهم و بی‌سروته‌شان یافتیم. می‌خواهید بدانید چرا در غرب دمکراسی وجود دارد ولی در ایران کودتا می‌شود؟ پاسخ به این پرسش روشن است. آن‌ها مرلین مونرو دارند، در حالیکه نصیب ما جز «ممد مونرو» یعنی محمدهای شیفتة مریلین مونرو هیچ نبوده و نیست.

از محمد آغاز کنیم که برخلاف موسی و عیسی و سلیمان و... عصا نداشت، و برای اثبات حقانیت الهی خود نه از عصا که از «شمشیر» استفاده می‌کرد، و به همین دلیل براهین‌اش همچون تیغة شمشیر «قاطع» بود. اینگونه بود که محمد توانست «دشمنی» همة ثروتمندان یهودی را با «اسلام» به صورت مستدل و علمی به اثبات برساند تا 13 سده بعد «محمد» مصباح یزدی هم بتواند با توسل به براهین پیامبر گرامی نانی به تنور نوکری برای لندن بچسباند. بله، از محمد می‌گفتیم که باورهای‌اش را با شمشیر صادر می‌کرد، و ما ملت نکبت محمد خدابنده را رهین منت ایشان هستیم. از آن محمد تا محمد‌علی‌شاه که مجلس را به توپ بست و محمد مصدق که نفت ایران را در انحصار آنگلوساکسون‌ها قرار داد، تا کاماراد محمدعلی عموئی که هم محمد است، هم علی و در رادیوفردا به مداحی ممد مونرو نشسته، فقط یک آغامحمدخان داشتیم که سردار قابلی بود و قربانی توطئه شد. البته در تاریخ پریشان و آمیخته به مبهمات مطلوب آنگلوساکسون‌های باورفروش، این توطئه نیز همچون توطئة ملی کردن نفت و قتل رئیس‌علی دلواری مسکوت مانده.

در اوائل جنگ اول جهانی ارتش انگلستان بوشهر را اشغال کرد. جالب اینجاست که مبارزات رئيس‌علي دلواري‌ در برابر اشغالگران هرگز به تاریخ ایران پای نگذاشت. مقاومت ایرانیان جنوب در قالب سریال تلویزیونی «دلیران تنگستان» به نسل ما ارائه شد. رئیس‌علی دلواری برای ما، نه یک واقعیت تاریخی که یک پرسوناژ بود. دلواری متولد 1260 خورشیدی، از پیشگامان مشروطه در خطة جنوب بود که با سپاهیان محمدعلی‌شاه و سپس با اشغالگران بریتانیا جنگید. رئیس‌علی دلواری در شهریورماه 1294 به قتل رسید. از آنزمان بوشهر به پایگاه استعمار بریتانیا تبدیل شد، و سیاست انسداد گروه «کارتر ـ برژینسکی» تمام طرح‌های عمرانی دورة‌ پهلوی برای این منطقه، از جمله نیروگاه بوشهر را به تعطیل کشاند. رهائی بوشهر از چنگ استعمار در تاریخ 30 مردادماه 1389 بر همة‌ ایرانیان خجسته باد.

آنهمه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود
عاقبت در قدم باد صبا آخر شد




0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت