شنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۸


اصحاب «شکاف»!
...

پس از مژدة حجت‌الاسلام کدیور پیرامون «استخراج دمکراسی» از نهج‌البلاغه، البته با تکیه بر خلخال زن یهودی، محمدرضا خاتمی هم به ما می‌گوید، یک جمهوری اسلامی به شما نشان بدهیم که طعم و عطرش را فراموش نکنید!

گفتیم که شرایط امروز ایران شبیه‌سازی ناشیانة دوران مشروطیت است. آن‌روزها دو گروه شریعت‌خواه و مدافع قانون‌اساسی در برابر یکدیگر قرار گرفته بودند. ولی باید همواره به یاد داشته باشیم که جامعة آنروز ایران را نمی‌توان با جامعة کنونی به قیاس کشید. چرا که از یکسو، شرایط در جوامع بشری در هر حال پویا است و از سوی دیگر، قانون اساسی فعلی ایران مبتنی بر «شریعت» انسان‌ستیز است. در نتیجه مدافعان کنونی قانون اساسی، همان طرفداران «شریعت» و «قانون‌ستیزی» به شمار می‌روند و شاهدیم که تمامی اصلاح‌طلبان، نهضت عاظادی و آیات‌عظام در سنگر قانون‌شکنی نشسته‌اند. اینان ضمن دفاع دروغین از قانون آشکارا از قانونی حمایت می‌کنند که انسان را نفی می‌کند. برداشت ما این است که تقسیم کاذب آبمنگل‌ها به دو جناح فرضی و تداوم آشوب‌طلبی از سوی جناح موسوی برای ایجاد شکاف بین مردم و حاکمیت صورت می‌پذیرد. و به مرور زمان گسترش این شکاف زمینه را برای سازمان دادن به کودتای مخملین فراهم خواهد آورد. البته باز هم باید بگوئیم، چنین می‌پندارند «اصحاب شکاف» در غرب. پروژة فاشیستی «گذار به دمکراسی در ایران» که توسط مک‌فال ارائه شده نیازمند گسترش همین شکاف کذا است.

تکرار می‌کنیم مشکلات امروز ایران با احمدی‌نژاد آغاز نشده، و با رفتن احمدی‌نژاد نیز حل نخواهد شد. خارج از تاریخچة استعماری 80 ساله، اوضاع اسف‌بار فعلی نیز نتیجة 30 سال حاکمیت «شریعت» بر ملت ایران است. با پروپاگاند ابلهانة «شاه و شیخ‌سازی» دیگر نمی‌توان آخوندجماعت را مدافع حقوق مردم جلوه داد. ما با کل حکومت اسلامی مخالف‌ایم، نه با بخشی از آن. در نتیجه با گروه‌های آخوندپرست و مدافعان قانون توحش «اساسی»، به ویژه با چپ‌نمایان هیچ ائتلافی نخواهیم داشت.

محمدرضا خاتمی، داماد آخوند اشراقی، برادر محمد خاتمی و رئیس حجرة «مشارکت» می‌خواهد یک جمهوری اسلامی به ما نشان بدهد که آنرا دوست داشته باشیم! همچنانکه گفتیم «فاشیست ـ مسلمان‌ها» قصد بهره‌برداری از نارضایتی عمومی به نفع نظام توحش را دارند و به همین دلیل با ایجاد هیاهو و جنجال‌ پیرامون تقلب فرضی و پیشنهاد احمقانة رفراندوم کمر به آراستن چهرة پلید حکومت اسلامی بسته‌اند. ما هم به عنوان اقلیت مدافع دمکراسی به مخالفین دروغین حکومت گورکن‌ها می‌گوئیم، اگر طبق آمار وزارت کشورتان 40 میلیون ایرانی این حکومت بی‌قانون را تأئید کرده‌اند‌، و به ادعای شما اکثریت‌شان هم به میرحسین موسوی و کروبی رأی داده‌اند، جای هیچ دلواپسی و نگرانی نیست. یک رفراندوم تک گزینه‌ای با مضمون «آری به دمکراسی» برگذار کنید تا همه اطمینان حاصل کنیم که وزارت کشور در ارائة آمار شرکت کنندگان در مضحکة‌ انتخابات «تقلب» نکرده، و فقط در شمارش آراء جنایتکاری به نام میرحسین‌موسوی «تقلب» شده! به نظر ما این راه بسیار منطقی است چرا که یکبار دیگر ثابت می‌کند که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران طرفدار تئوکراسی جمکران‌اند و مزخرفات مصباح یزدی را به عنوان استدلال منطقی می‌پذیرند.

روز گذشته آنگلوساکسون‌ها مصباح یزدی، یکی از جیره خواران وفادار خود را از قفس بیرون کشیده بودند تا با تکرار مهملات فرانسیس فوکویاما مراتب علم و دانش و حماقت و بیسوادی خود را به ما ملت اثبات کند. مصباح یزدی می‌گوید، «دمکراسی، غربی است» و ما مسلمان‌ایم. البته آیت‌الله مصباح‌یزدی چرندیات دیگری نیز ردیف کرده بودند که دوستداران این گنجینة پوسیدة علم و دانش می‌توانند با مراجعه به «فارس‌نیوز» از مطالعة آن لذت برده، بدون خوردن پرتقال،‌ همچون حاجیه عبادی به شیعه بودن خود «افتخار» هم بکنند. ما به همین یک جمله از این اسطورة نادانی و توحش اکتفا خواهیم کرد، و پیش از ادامة مطلب به او و اربابان حقیراش‌ یادآور می‌شویم، کشور هند، به عنوان بزرگترین دمکراسی جهان در غرب واقع نشده!

می‌دانیم که دمکراسی یک «شیوة حکومت» مبتنی بر «قوانین انسان‌محور» است و هیچ ارتباطی با «مردم‌محوری» و جمع محوری و گله‌محوری ندارد. همچنین ضمن بررسی بخشی از مقالة فوکویاما در «وال‌ستریت جورنال»‌ تأکید کردیم که دمکراسی به هیچ عنوان «حکومت مردم بر مردم» نیست، بلکه «حاکمیت قوانین انسان‌محور» است بر مردم. و از آنجا که «انسان» جهان شمول است، و غربی و شرقی و دینی و بومی نیست، ادعای اینکه «دمکراسی غربی است»،‌ به این مفهوم خواهد بود که «انسان» فقط غربی است. به عبارت دیگر با پذیرش این فرض،‌ شرقی‌ها و غیرغربی‌ها «انسان» به شمار نخواهند رفت. در نتیجه هر کس می‌گوید «دمکراسی غربی است»، در واقع جز «غربی‌ها» هیچکس را انسان به شمار نمی‌آورد. پس اگر چنین عبارت انسان‌ستیزی پیوسته از زبان دستاربندان و مقامات و نخبگان حکومت جمکران شنیده می‌شود جای تعجب نیست. اینان جز اربابان خود هیچکس را «آدم» به شمار نمی‌آورند.

هر بار که مصباح یزدی‌ یا آبراهام یزدی و دیگر نخبگان جمکران عبارت فوق را بر زبان می‌رانند در واقع با انکار انسانی‌ات‌شان، مراتب «بندگی» خود را نسبت به ارباب ابراز می‌‌دارند. البته در اینکه آخوند مصباح، «آبراهام یزدی» و پاسدار محسن رضائی با انسانی‌ات بیگانه‌اند تردیدی نداریم، ولی اینان باید بدانند که نمایندة ما ملت نیستند. ایرانی هرگز انسان بودن خود را به زیر سئوال نبرده. جنبش مشروطه در سدة گذشته و مخالفت مشروطه‌خواهان با «شریعت» شاهدی است بر این مدعا که برخلاف دستاربندان، مشروطه‌خواهان جایگاه خود را به عنوان «انسان» می‌شناختند و به همین دلیل برای مخالفت با احکام انسان‌ستیز شریعت خواهان تدوین «قانون اساسی» بودند.

«ما قانون اساسی می‌خواهیم نه شریعت»، پایه و اساس مطالبات مشروطه خواهان بود و مهم‌ترین مدافعان این خواست ملی نیز کسی نبود جز ستارخان. همچنانکه گفتیم ستارخان برخلاف سردار اسعد و یپرم‌خان خلع سلاح را نپذیرفت. و کاملاً حق داشت. پس از صدور فرمان مشروطه در تاریخ 14 مردادماه 1285 خورشیدی،‌ مجلس اول در تاریخ 14 مهرماه همان سال گشایش یافت و نمایندگان به تدوین قانون اساسی پرداختند. همچنانکه در وبلاگ «زوزة مشروعه» گفتیم شیوخ جیره‌خوار سفارتخانة انگستان از جمله شیخ فضل‌الله نوری با مشروطه به مخالفت برخاستند. همزمان با مخالفت شیوخ، اوباش یا همان «مردم همیشه درصحنه» با شعار «ما پیرو قرآنیم، مشروطه نمی‌خواهیم» در خیابان‌ها به راه افتادند و خلاصه یک قانون اساسی «مشروعه» به تصویب مجلس رسید که ارتباطی زیادی هم با مطالبات مشروطه طلبان نداشت، چرا که قوانین مصوبة مجلس مشروطه می‌بایست در چارچوب شریعت اسلام قرار می‌گرفت.

پس از مرگ مظفرالدین شاه پسرش محمد علی‌شاه به تخت نشست. محمد علی‌شاه همان کسی است که مجلس را به توپ بست. زمانیکه این خبر به تبریز رسید، ستارخان، باقرخان و حیدرخان عمواوغلی برای مقابله با نیروهای دولتی بسیج مردم را آغاز کردند. به یاد داشته باشیم که در آن دوره کشور ایران صحنة تقابل منافع امپراطوری روسیه، بریتانیا و عثمانی بود. به عبارت دیگر مسائل در یک جزیرة منزوی جریان نداشت. به عنوان نمونه، ایرانیان قفقاز به مجاهدین مشروطه پیوستند. دربار قاجار از تزارنیکولای دوم تقاضای کمک کرد، ارتش روسیه تبریز را به محاصره درآورد و ارتش بریتانیا بوشهر، بندرعباس، بندرلنگه و دیگر بنادر ایران را اشغال کرد. ولی محاصرة تبریز پس از عهدنامة‌ روسیه و بریتانیا در سال 1907 میلادی شکسته شد.

به موجب این عهدنامه انگلستان و روسیه تمامیت ارضی ایران را به رسمیت شناختند ولی تعهد کردند که از احداث خطوط راه آهن، تأسیس بانک، بیمه و گرفتن هرگونه امتیاز سیاسی و تجاری خودداری کنند. روشن‌تر بگوئیم، روسیه و انگلستان برای چپاول ایران بدون تجزیة آن به توافق رسیدند. قرار شد انگلستان در جنوب و روسیه درشمال ملت ایران را تاراج کنند. نیازی به توضیح نیست که از سوی ایران نماینده‌ای در مذاکرات تاراج دوستانه حضور نداشت. توافقنامة کذا را سپس در اختیار مجلس ایران گذاشتند ـ متن این توافقنامة استعماری در «تاریخ مشروطه ایران» موجود است ـ نمایندگان مجلس ا‌ز آنجا که در حماقت شریعت دست‌وپا می‌زدند اهمیتی به این توافقنامه نداده و گفتند این امر به روسیه و انگستان مربوط می‌شود نه به ما! ما اگر تقاضائی داشته باشیم آنرا به طرفین اعلام می‌کنیم،‌ ما آزادیم!

بله، این است فواید «قانون شریعت»! این قانون توحش شما را در یک فضای مجازی قرار می‌دهد که جز احکام توحش ‌الهی و تمایلات شکمی هیچ قانونی بر آن حاکم نیست. در نتیجه شما هم مانند نمایندگان مجلس مشروطه خود را «آزاد» از قید هرگونه «قانون» و مقررات می‌انگارید. حال آنکه چنین نیست! سه امپراطوری وقت، برای تأمین منافع خود قوانین و مقررات خود را بر شما تحمیل خواهند کرد.

خلاصه بین خودمان بماند مجلس نوپای مشروطه با قانون اساسی مشروعه‌اش تنها تفاوتی که با مسجد شورای جمکران داشت این بود که نمایندگان‌اش را از زباله‌دان بیرون نکشیده بودند، و به همین دلیل بود که نمایندگان مجلس از انگلستان کمی رنجیده خاطر شدند، که چرا پنهان کاری می‌کند و ... در واقع «سیاست انسداد» و ممانعت از گسترش ارتباطات در ایران پیش از انقلاب اکتبر بر کشورمان تحمیل شده بود.

بررسی پیامدهای شوم این توافقنامه را به فرصت دیگری موکول می‌کنیم و بازمی‌گردیم به ستارخان و مجاهدان مشروطه در تبریز. ارتش روسیه با توافق انگلستان به سوی تبریز آمده راه جلفا را باز کرد، قوای دولتی نیز به تهران بازگشت و محاصره تبریز پایان یافت. اما ستارخان حاضر به فرمانبرداری از روس‌ها نبود. در نتیجه یک راه در برابر استعمارگران وجود داشت: توسل به فریب. آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و جمعی از ملیون از تهران به تبریز تلگراف زدند و از ستارخان و باقرخان دعوت کردند به تهران بیایند که از آنان «تجلیل» شود و به راستی که از آنان «تجلیل» هم شد!

در تاریخ 19 ژوئیه 1909 «1288 خورشیدی» انقلابیون مجلس عالی تشکیل داده محمدعلی‌شاه را که به سفارت روسیه پناهنده شده بود از سلطنت خلع کردند، احمدمیرزا ولیعهد او را برتخت نشاندند. در ظاهر «استبدادصغیر» به پایان رسید و مشروطه خواهان پیروز شدند اما در واقع چنین نبود. دربار، مجلس مشروعه و استعمارگران در کار تخریب جنبش مشروطه بودند.

چند روز پس از ورود ستارخان، میرزا علی‌محمدخان تربیت و سیدعبدالله بهبهانی، دو تن از سران مشروطه را به قتل رساندند و شایع کردند که این حوادث ناگوار به دلیل حضور افراد مسلح رخداده. مجلس مشروطه هم بلافاصله طرح خلع سلاح مبارزان مشروطه را تصویب کرد! حال آنکه قوای دولتی می‌بایست خلع سلاح می‌شد. روند منطقی چه بود؟ روند منطقی این بود که ستارخان و افراد‌اش قوای دولتی را به دست گیرند، نه اینکه خلع سلاح شوند! برندة جنگ که سلاح بر زمین نمی‌گذارد! در هر حال، ستارخان خلع سلاح را نپذیرفت و گروهی دیگر از مجاهدان نیز به یاران او پیوستند و این امر باعث نگرانی شد. در نتیجه 4 سال پس از صدور فرمان مشروطه، در تاریخ 14 مردادماه 1289، قوای دولتی به فرماندهی یپرم‌خان، یکی از یاران قدیمی ستارخان با توپ و مسلسل به باغ اتابک، محل اقامت او حمله کرده چندصدتن را به قتل رساندند. ستارخان هم در این رویاروئی مجروح شد. سپس قوای دولتی او را دستگیر کرده خود و یاران‌اش را خلع سلاح کردند. پس از این واقعه سردار مشروطه خانه نشین شد، و در تاریخ 25 آبان‌ماه سال 1293 خورشیدی چشم از دنیا فروبست. این مختصر را آوردیم تا بگوئیم جنبش مشروطه علیرغم جانفشانی‌ ایرانیان و رشادت سرداران مشروطه قربانی دسیسة استعمار و دستاربندان جیره‌خوار انگلستان شد که مشروطه را به «مشروعه» تبدیل کردند.

حال به دوران فعلی بازگردیم، می‌دانیم که امروز پردة دوم سریال «یونس» به نمایش در آمد. «کلوتیلد رایس» هم در این نمایش شرکت داشت. اینبار جرم همه «جاسوسی» بود. چون در خیابان از تظاهرات عکس گرفته بودند و یا با مردم تماس داشتند و خلاصه سفیر انگستان هم جاسوس از آب در آمد، چون روز تظاهرات در خیابان حضور داشته. و اگر کار اعتراف‌گیری به همین منوال پیش برود، هر نوع ارتباطی «جاسوسی» به شمار خواهد آمد. حتی نفس کشیدن! چرا که شما می‌توانید با نفس کشیدن گفتگوی رمزی با طرف مقابل انجام دهید. درست مثل مورس زدن! می‌توانید تلفن کنید به یکی از دوستان در سفارت و شروع کنید به نفس نفس زدن. بلافاصله قاضی مرتضوی مثل جبرئیل بر شما نازل شده اعترافات پیش ساخته را در برابر چشمان حیرت زده‌تان می‌گیرد و می‌گوید: اقراء! شما هم «می‌اقرائید» و دوربین‌های سیمای کریه جمکران فیلم اقرائیدنتان را در سراسر جهان پخش می‌کنند.

سفارت بدجنس انگلستان بجای اینکه به دولت قدر قدرت جمکران، که حدود 19 میلیارد دلار طلا و ذخائر ارزی‌اش از سال گذشته در ترکیه توقیف شده و خفقان هم گرفته، بگوید صحبت کردن با دیگران جاسوسی نیست، بلکه دادن اطلاعات محرمانة یک دولت به دولت بیگانه جاسوسی خوانده می‌شود، در کمال پدرسوختگی محاکمة کارکنان سفارت‌اش را «غیرقابل قبول» می‌خواند! چرا که ترجیح می‌دهد دولت مستقل جمکران همچنان در مرداب حماقت خود دست پا زده، مضحکة خاص و عام شود. و اینگونه است که محمدرضا خاتمی می‌تواند یک جمهوری اسلامی به شما نشان ‌دهد که قانون اساسی‌اش را صدرحاج سید جوادی با الهام از قصة خلخال‌ همان زن یهودی تدوین کرده باشد.






...

جمعه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۸


زوزة مشروعه!
...
«[در تبریز] دلیرانه از مشروطه نگهداری می‌نمودند و آشکاره می‌گفتند: ما قانون اساسی می‌خواهیم نه شریعت.»
منبع: «تاریخ مشروطه ایران» احمد کسروی

امروز هم یک گروه به رهبری موسوی «قانون اساسی» می‌خواهند، گروه دیگر هم به سرکردگی آخوند مصباح یزدی ضمن نشخوار ترهات تولید غرب، دمکراسی را «غربی» خوانده بر طبل توحش شریعت می‌کوبند. مشکل دو گروه حکومت آبمنگل‌ها و اربابان‌شان در لندن و واشنگتن این است که علیرغم تحمیل هشت دهه توحش کودتا بر‌ کشورمان، ایرانیان در دوران مشروطه «یخ» نزده‌اند.

امروز مردم ایران نیک می‌دانند که اصل دوم قانون اساسی مشروطه ساخته و پرداختة اربابان شیخ فضل‌الله نوری است. همان شیخ فضل‌الله که برای تأمین منافع اربابان‌اش مجلس را زیردست ملایان می‌خواست. به گفتة کسروی شیخ فضل‌الله «یک اصل» برای افزوده شدن به قانون اساسی آماده گردانیده و نسخه‌هائی از آن را در اختیار مردم گذارده بود. خلاصة مطلب شیخ مذکور خواهان نظارت دستاربندان بر قوة مقننه بود. این شیخ مزدور تأسیس مجلس شورای ملی را ناشی از توجهات «امام‌عصر»، مرحمت «شاهنشاه» و مراقبت حجج اسلام دانسته خواهان نظارت دائم مجتهدین بر مصوبات آن شده بود:

«این مجلس مقدس شورای ملی که با توجه حضرت امام عصر عجل‌الله تعالی فرجه و بذل مرحمت اعلیحضرت شاهنشاه اسلام خلدالله سلطانه و مراقبت حجج اسلام تأسیس شده باید در هیچ عصری از اعصار مواد احکامیة آن مخالفتی با قواعد مقدسة اسلام [...] نداشته باشد [...] لذا مقرر است در هر عصری از اعصار انجمنی طراز اول از مجتهدین و فقها و متدینین تشکیل شود [...] اگر آنچه وضع شده مخالف با احکام شرعیه باشد عنوان قانونی‌ات پیدا نخواهد کرد.»

همان منبع

کسروی می‌نویسد، با این دستبردها قانون اساسی پرداخته شد و این امر خشم نمایندگان آذربایجان را برانگیخت.

برای بررسی دقیق‌تر شرایط امروز کشور، می‌باید مطالبات مشروطه‌خواهان را بشناسیم تا بدانیم جنگ زرگری «درون‌جناحی» آبمنگل‌ها در واقع شبیه‌سازی تقابل بین دستاربندان «اصلاح‌طلب» و نعلین‌های شریعت‌خواه به رهبری شیخ فضل‌الله نوری است که سر در آخور بیگانه داشتند. مطالبات آزادیخواهانة مردم در این جنگ و جدل کمترین اهمیتی نداشته. اربابان این حکومت می‌کوشند از طریق بازتولید شرایط دوران مشروطه و دمیدن در شیپور «شریعت» زمینه را برای یک کودتای سرنوشت‌ساز دیگر آماده کنند. چرا که طرفداران قانون اساسی حکومت اسلامی همان گروه معدودی است که از فردای کودتای انتخابات در خیابان‌های تهران تجمع کرده.

پس از دو روز راه‌پیمائی غیرمجاز که از تساهل و تسامح ساواک جمکران برخوردار شد این گروه توانست ناراضیان بیشتری را جذب تجمع 25 خردادماه کند. نتیجة مطلوب هم از این معرکه‌گیری به دست آمد: سرکوب مردم، برپائی نمایشات مهوع اعتراف‌گیری، ردیف شدن آیات عظام و اعضای نهضت منفور عاظادی در سایت «بی‌بی‌سی» و «رادیوفردا» جهت «قانون شکنی» و تبلیغ برای «اسلام خوب»،‌ و نهایت امر اعدام‌های گروهی در کرج و دیگر شهرستان‌ها! اینهمه فرصتی نیک فراهم آورد تا اربابان این حکومت بتوانند از افتضاح آشکار شدن روابط پنهانی خود با گورکن‌ها در امان بمانند. پس همه احمدی نژاد را به رسمیت شناختند، و در مراسم تنفیذ نیز شرکت کردند، ولی گفتند، «تبریک نمی‌گوئیم!»

احمدی نژاد هم به دلیل برخورداری از استقلال،‌ آزادی و به دلیل دست‌یافتن به «خودکفائی» و به ویژه به دلیل پیشرفت در همة امور اعلام داشت، «ما هم منتظر تبریک شما نیستیم!» به عبارت دیگر چنین جسارتی نمی‌کنیم، امر بفرمائید در خدمت‌ایم. در گیرودار تبادل «تعارفات معمول» بود که میرحسین موسوی باز هم یکی از همان بیانیه‌های مضحک ساخته و پرداختة داس‌الله را منتشر کرده گفت، اکثر مردم ایران گرایشات مذهبی عمیقی دارند!

برای چنین اکتشافاتی باید حداقل یک نوبل هم به میرحسین داده شود. مگر در دیگر کشورهای جهان به ویژه در ینگه دنیا، اکثریت مردم گرایش مذهبی ندارند؟ این گرایش «عمیق» را با چوب‌وچماق به دیگران تحمیل می‌کنند؟ به فرض که اکثریت مردم ایران عمیقاً مذهبی باشند، هیچ دلیلی وجود ندارد که این اکثریت فرضی توهمات خود را با سرنیزه بر یک «اقلیت» فرضی تحمیل کند. از این گذشته اعتقادات مذهبی چه ربطی به عرصة مادی سیاست و حکومت دارد؟ مردم اعتقاد مذهبی دارند؟ داشته باشند، مگر کسی می‌خواهد اعتقادات مردم را عوض کند که بر طبل دین و ایمان مردم می‌کوبید؟ امام روشن ضمیرتان بود که با چماق، اعتقادات عمیق اربابان خود را به عنوان اعتقادات مردم بر ملت ایران تحمیل کرد. ماشاالله قصاب‌ها و زهراخانوم‌ها مردم‌اند؟ گشت ثارالله و انصارالله و چماق‌الله را برای حفاظت از اعتقادات اکثریت همین مردم به راه انداخته‌اید؟ اگر «اکثریت» به ادعای سرکار مذهبی است، برای مراقبت از دین و ایمان خود به گروه مسلح نیاز دارد؟

شما که همواره حداقل 90 درصد آراء «مردم» را البته ارواح شکمتان «بدون تقلب» در اختیار داشته‌اید، چرا از ما 10 درصدی‌های دست‌خالی و بی‌دین به هراس افتاده‌اید؟
مگر کسی می‌تواند ذهن و روح دیگران را مهار کرده اعتقادات‌شان را تغییر دهد؟ پاسخ ما به چنین پرسشی منفی است. چرا که از نظر ما «آزادی عقیده» یک اصل اساسی به شمار می‌رود. سرکار به گواهی سوابق درخشان‌‌تان حتی پیش از استقرار حکومت اسلامی نیز با چنین مسائلی بیگانه بودید و همچنان در مرداب این بیگانگی ساکن مانده‌اید.

به گزارش نووستی، مورخ 14 مردادماه سالجاری، موسوی در تاریخ 12 مردادماه ضمن «دیدار با جوانان»، خواهان برقراری ارتباط مسالمت‌آمیز با مخالفان شده! سخنان موسوی شباهت فراوانی به مطالب گوساله‌فریب «روزآن‌لاین» و دیگر بوق‌های استعمار دارد. اینان قصد القاء این دروغ بزرگ را دارند که پیش از احمدی‌نژاد هیچ مشکلی در حکومت تاراج و توحش وجود نداشته، و علت همة کمبودها شخص احمدی‌نژاد است. و همین انتخابات اخیر ـ به دلیل تقلب فرضی که در آن صورت گرفته ـ مشکلات کشور را نیز نمایان می‌کند! اگر تقلب نمی‌شد مسلماً میرحسین موسوی هم به مشکلات کشور پی نمی‌برد.

همچنانکه گفتیم 22 خردادماه کودتائی بود که به شکست انجامید. به همین دلیل حکومت جمکران سعی دارد با کودتا، تصفیه و ارعاب افتضاح این شکست سیاسی را به خیال خود جمع‌وجورکند. از آنجمله است برگزاری مراسم «اعتراف‌گیری» جهت ایجاد همگرائی و کسب وجهه برای آیات عظام، عدالت اسلامی و حکومت طالبان جمکران. البته آنگلوساکسون‌ها نیز در همین مسیر مقدس بوق می‌زنند. کافی است به مصاحبة بیشرمانة صدرحاج سیدجوادی در «رادیوفردا»، مورخ 15 مردادماه سالجاری نگاهی بیندازیم تا ابعاد پروپاگاند استعماری برای نجات حکومت طالبان شیعی‌مسلک جمکران را دریابیم.

صدرحاج سیدجوادی از اینکه شکنجه‌گران حین شکنجة زندانیان به مقدسات اسلام توهین کرده‌اند نگران شده! حتماً اگر شکنجه‌گر ضمن لت و پار کردن زندانی صلوات بفرستد از نظر دجالی چون صدرحاج‌سیدجوادی هیچ اشکالی در کارش نخواهد بود. طی سه دهة اخیر شکنجه‌گران متعهد و مکتبی بودند و انتخابات هم بدون تقلب! در نتیجه حاج سیدجوادی که با حدیث و روایت و بی‌بی‌گوزک «مسلم» قانون اساسی سرهم می‌کرد هیچ نگرانی نداشت. بله! برای حمایت از چنین جنایتکاران خودفروخته‌ای است که ارتش ناتو به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده و با انفجار بمب در میان غیرنظامیان می‌کوشد حضور خود را توجیه کند.

همزمان با ورود راسموسن، دبیرکل جدید ناتو به افغانستان، بیش از 20 غیرنظامی افغان که راهی جشن عروسی بودند، در انفجار بمب کشته شدند و بوق‌های استعمار «طالبان» را مسئول انفجار معرفی کرد. نیازی به توضیح نیست که همزمان با سفر راسموسن به منطقه، عراق هم از الطاف القاعدة فرضی بی‌بهره ‌نماند. عجیب است که حملات طالبان و القاعده به جای اشغالگران، مردم افغانستان و عراق را هدف قرار می‌دهد! و هیچ عجیب نیست که آنگلوساکسون‌ها بساط طالبان‌پروری را در آفریقا نیز توسعه دهند، چون تروریست‌های «مسلمان» هرگز به اربابان خود حمله نمی‌کنند.

روز گذشته هیلاری کلینتون اعلام داشت، برای مبارزه با افراط‌گرایان تاکنون 40 تن سلاح به سومالی ارسال کرده‌‌ایم! اینچنین الطافی فقط برای ممانعت از کسادی بازار جنگ ابراز می‌شود. بله، انترناسیونال «مردارخواران» که مقر فرماندهی آن در واشنگتن قرار دارد، از یکسو «طالبان» می‌پرورد، و از سوی دیگر برای مبارزه با همین طالبان تفنگ می‌فروشد! راستش را بخواهید کاسبی‌ بدی هم نیست. و علیرغم آگاهی جهانیان از این فعالیت‌های انساندوستانه، واشنگتن هنوز مدعی «دفاع» از حقوق بشر است، از «تقلب» در شبه‌انتخابات حکومت دست‌نشاندة خود نیز به شدت انتقاد می‌کند، و با لوطی و عنتر و پاسدار و بورسیه و ساواکی تحت نظارت کرکس‌های محفل نوبل برای ما ملت در ینگه دنیا اوپوزیسیون می‌سازد! امثال ابراهیم یزدی، حاج سیدجوادی و میرحسین موسوی، وقاحت و دروغگوئی را در مکتب استادان تفنگ فروش‌ و طالبان‌پرور خود آموخته‌اند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به سخنان امام‌گونة میرحسین موسوی که در سایت نووستی انتشار یافته. موسوی می‌گوید، خیلی خوب شد این مسائل پیش آمد اگر نه به مشکلات کشور پی نمی‌بردیم، و این دستاورد بزرگی است! و همینکه متوجه «مشکل» شدیم مقدمة حل آن فراهم آمده!

همچنانکه در مورد تقی‌زاده و دیگر جیره‌خواران کارخانة رجاله پروری گفتیم، اینان پیامد شوم خیانت و مزدوری‌شان را همواره مفید به حال ملت می‌دانند. موسوی هم از این روند کلی مستنثی نیست. در نتیجه، کاملاً طبیعی است که امروز زبان به ستایش از اشغال سفارت آمریکا و گروگان‌گیری که تحریم اقتصادی و جنگ را بر ملت ایران تحمیل کرد بگشاید. خلاصه بگوئیم موسوی دقیقاً به تکرار همان مزخرفات خمینی، البته در ویراست نوین و ابله‌فریب‌تر مشغول است.

البته ما نمی‌دانیم چگونه کسی که سی‌سال دست اندرکار تقلب و تاراج و سرکوب بوده، تازه امروز توانسته به مشکلات کشور پی ببرد؟ در واقع مشکل ما این است که میرحسین موسوی را یکی از مشکلات کشور می‌دانیم و به اربابان‌اش می‌گوئیم با این خرلنگ هرگز به مقصد نخواهید رسید. باری، موسوی که طی 8 سال نخست وزیری خامنه‌ای را با 90 درصد آراء از صندوق مارگیری بیرون کشیده و طی فقط یکسال، سی‌هزار زندانی سیاسی را اعدام کرده، امروز نه تنها با تقلب مخالف شده که از وضعیت زندان‌های اسلام ناب محمدی هم گلایه دارد. البته این اشک‌ها فقط برای همپالکی‌ها‌ بر گونه‌هایش سرازیر شده. در ضمن میرحسین خیلی هم مخالف‌نواز از آب درآمده می‌خواهد ارتباط مسالمت‌آمیز با مخالفان برقرار کند! مسلماً به همان طریق امام روشن‌ضمیرش به طریق مسالمت آمیز به کشتار مخالفان خواهد پرداخت. چون از سر شیادی به چند و چون ارتباط کذا هیچ اشاره‌ای نمی‌کند. بین خودمان بماند، متن سخنرانی موسوی را باید همان مزدوری نوشته باشد که پیشتر سخنرانی‌های ابلهانة خمینی را تنظیم می‌کرد:

«باید با کسانی که موافق نظر ما نیستند یک ارتباط روشن و مسالمت‌جویانه داشته باشیم [...] انتخابات مشکلات کشور [...] را پیش روی ما گذاشت و این کم دستاوردی نیست زیرا اذعان به مشکل می‌تواند مقدمه‌ای برای حل آن باشد[...] بسیاری از افراد در جامعة ما علائق مذهبی عمیق دارند که اکثریت را هم تشکیل می‌دهند. ما قومیت‌ها را داریم [...] اگر میثاقی [...] مورد اجماع همة اینها باشد [...] هم می‌شود از دستاوردهای بزرگی که انقلاب و جمهوری اسلامی داشت حمایت کرد و [...]»


و خلاصه موسوی هم فقط «دغدغة اسلام» استعماری دارد. روشنتر بگوئیم اینان از چارچوب توحش اسلام یانکی‌ها خارج نخواهند شد. دلیل هم روشن است، ابهام ناشی از توهمات و خرافات کارساز سیاست استعمار، به ویژه سیاست سازمان اسلام‌پناه ناتو است. این سازمان برای حفظ طالبان و القاعده به منطقه لشکرکشی کرده تا دامنة بحران و تنش را در خاورمیانه گسترش دهد. یک قرن پیش تحریف قانون اساسی مشروطه توسط ملایان و خلع سلاح مجاهدین مشروطه در راستای نگهداری از ابهام و توهم دین صورت پذیرفت. ستارخان تنها سردار مشروطه بود که برای حفاظت از جنبش نوپای مشروطه تن به خلع سلاح نداد و در برابر قوای دولتی ایستادگی کرد. سردار مشروطه مسلماً آوای جغد شوم استعمار را شنیده بود که فریاد می‌کرد:

«ما مردم باید بدانیم که مسلمانیم و قانون ما قانون مقدس اسلام است. [...] اگر ده‌هزار هم اجتماع کنند و خون‌ها ریخته شود[...]اصل هشتم که می‌گوید اهالی مملکت ایران در مقابل قانون و دولت مساوی خواهند بود [مخالف شریعت است]‌ اصل نوزدهم که می‌گوید تأسیس مدارس به مخارج دولتی و ملتی و تحصیل اجباری باید مطابق قانون وزارت علوم و معارف مقرر شود[...] تحصیل اجباری مخالف شریعت است[...]»

تاریخ مشروطه ایران


...

پنجشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۸


«خلخال» و ده‌سال!
...

«تقی زاده[...] از همان آغاز رسیدن خشکه پارسائی نشان داده به ستارخان و مجاهدان ایرادها می‌گرفت. به ستارخان چنین گفته بود: فرج آقا در مرند شراب می‌خورد. و ستارخان گفته بود من فرج آقا را برای پیش‌نمازی نفرستاده‌ام.»

منبع: «تاریخ مشروطه ایران»، ص 741

مسلماً این سخنان ستارخان در کتاب‌های «تاریخ» حکومت اسلامی وجود ندارد. چرا که تاریخ را گورکن‌ها به طور شفاهی و از طریق نبش قبر «می‌نویسند». و از آنجا که امروز همة شخصیت‌های سیاسی ایران می‌باید به پلیدی فاشیسم استعماری آلوده شوند، همة مسائل در چارچوب اسلام حکومتی قرار می‌گیرد.

ما هیچ بیانیه‌ای برای حمایت از «فاشیست ـ مسلمان‌ها» امضاء نمی‌کنیم و هیچ اتحادی با گروه‌های ضددمکراتیک از جمله با چپ‌نمایان نخواهیم داشت. شعار ما «جدائی دین از سیاست» برای استقرار دمکراسی در ایران است.

تکرار می‌کنیم که پخش نمایش مهوع «اعتراف‌گیری» با هدف کسب وجهة‌ همزمان برای «فاشیست ـ مسلمان‌ها» و آیات عظام صورت می‌پذیرد. اربابان حکومت اسلامی در محفل یوشکا فیشر قصد دارند جیره‌خواران وفادار خود را به عنوان آلترناتیو جناح احمدی‌نژاد به ملت ایران تحمیل کنند. ولی کور خوانده‌اند، ما با فاشیست‌ها به ویژه با چپ‌نمایان مسجد لندن هم‌صدائی نداریم، چرا که برخلاف دستاربندان و دیگر شارلاتان‌ها از جمله نخست وزیر بینوای کانادا، ما «در کنار مردم ایران» نیستیم،‌ ما «برای مردم»، و «برای دمکراسی» هستیم.

و چقدر خوشحال‌ایم که می‌بینیم «آیات عظام» و دارودستة اکبر بهرمانی و به طور کلی «اوپوزیسیون»‌ جمکران با اربابان‌شان در سنگر واحدی نشسته‌اند: همدستی با احمدی‌نژاد در نهان، و انتقاد از وی در برابر مردم! روشن‌تر بگوئیم، شریک دزد و رفیق قافله‌اند. اعضای سازمان ناتو ضمن حفظ «وحدت کلمه» اعلام داشتند، احمدی‌نژاد را به عنوان منتخب مردم می‌پذیریم، ولی تبریک نمی‌گوئیم! به زبان غیردیپلماتیک معنا و مفهوم چنین موضع مزورانه‌ای این است که به برنامة «رابطة پنهان» با حکومت اسلامی طبق روال گذشته ادامه خواهیم داد، می‌چاپیم؛ ملت ایران را سرکوب می‌کنیم؛ البته اینهمه با حفظ صورتک «دفاع از حقوق بشر!» دارودستة اکبر بهرمانی، ‌ نهضت «عاظادی» و آیات عظام هم موضع مشابهی اتخاذ کرده‌اند. اینان در پناه نظام توحش الهی جیب ما ملت را می‌زنند، و برای اثبات این دروغ بزرگ که، اسلام گویا «ضداستبداد» است، در ملاءعام برای خامنه‌ای و احمدی نژاد پشت‌چشم نازک کرده، عشوه و کرشمه می‌آیند! آخر کار هم می‌گویند «اسلام واقعی» خیلی خوب است! اینان در دوران «رهبرکبیر انقلاب» و امام روشن‌ضمیر میرحسین موسوی نیز همین کار را می‌کردند. امروز فردی به نام حسین باستانی دقیقاً بر همین امر تأکید دارد!

«ده‌سال اعتراف‌گیری تحت شکنجه»،‌ عنوان یکی از مطالب گوساله‌پسندی است که در «نرخ روز آن‌لاین»، مورخ 15 مردادماه سالجاری انتشار یافته. این عنوان احمق‌فریب به مخاطب چنین القاء می‌کند که در حکومت اسلامی تا سال 1378 برای اعتراف گیری هیچکس را تحت شکنجه قرار نمی‌داده‌اند. فکر نکنید «حسین باستانی» خرفت و احمق است، یا پدرسوخته و شارلاتان و قلم به مزد! ابداً چنین نیست. ما اطمینان داریم حسین باستانی ده سال بیشتر ندارد، خلاصه بگوئیم، همین ده‌سال پیش از زیر بته بیرون آمده. چون اگر پدرومادر و خانواده‌ای می‌داشت، مسلماً حکایت اعترافات تلویزیونی، اعدام‌های گروهی، قتل روزنامه نگاران و قتل عام زندانیان سیاسی را در آن سال‌های «خوب» از آنان شنیده بود. سال‌های خوبی که با تعیین «نخست وزیر در خیابان» آغاز شد. یعنی از نخستین روزی که یک جانور وحشی به نام آبراهام یزدی ـ جانوری که اخیراً انسان‌نمائی می‌کند ـ برنامة‌ «محاکمة‌ تلویزیونی» را از تیمسار ناجی و سپهبد رحیمی آغاز کرد، ‌ و «جمهوری‌ات» و «اسلامی‌ات» نظام را بخوبی به مردم ایران معرفی نمود.

شب گذشته یک چشمه از سخنرانی‌های جادوئی جناب حجت‌الاسلام‌والمسلمین محسن کدیور را در «یوتوب» مشاهده کردیم، و به حال ملت ایران زار، زار گریستیم. آقای کدیور می‌فرمودند، «در زمان امام» مردم هیچ «زاویه‌ای» با ایشان نداشتند. به عبارت دیگر برادر عیال مهاجرانی بی‌شرمانه ادعا می‌کند، در دوران وحشت خمینی همه «پیرو امام»‌ بوده‌اند. البته اگر ریش خاکستری کدیور را نمی‌دیدم ممکن بود فکر کنم او هم مانند حسین باستانی ده ساله است و بی‌بته، یا شارلاتان است و پدرسوخته. ولی چون یوتوب جمال بی‌مثال محسن کدیور را به ما نشان می‌داد، ده‌سالگی ایشان در هر حال منتفی بود!

باری داستان ما به اینجا رسید که آقای کدیور می‌فرمودند، به دلیل تشکیل حزب به ما اتهام براندازی می‌زنند؛ به دلیل ملاقات با فلاسفه‌ای چون «رورتی» و «هابرماس» به ما اتهام توطئه زده‌اند! کدیور می‌گوید، ‌ ما با فلاسفه برای تبادل نظر ملاقات می‌کنیم، ولی اگر چنین ملاقات‌هائی هم در کار نباشد ما دمکراسی را از نهج‌البلاغه هم استخراج خواهیم کرد! محسن‌آقا ادامه می‌دهد، آیات عظام این نظام را مشروع نمی‌دانند، این نظام فاقد«جمهوری‌ات» و «اسلامی‌ات» است، و خلاصه «باید برود!» حجت‌الاسلام کدیور همچنین با اشاره به دادگستری دوران شاه نان مفصلی هم برای مصدق و بازرگان منفور به تنور چسبانده، می‌‌فرمایند،‌ قضات در دوران شاه استقلال بیشتری داشتند.

کدیور سپس به نقل ماجرای خلخال زن یهودی پرداخته و می‌گوید، ببینید در دوران امام علی «حقوق بشر» تا چه حد اهمیت داشته ... و اینجا بود که ما اشک‌مان سرازیر شد و متوجه شدیم محفل یوشکا‌فیشر دست از «فاشیست ـ مسلمان‌ها» نخواهد شست. چرا؟ چون این حضرات دقیقاً در راستای همان سیاستی قرار گرفته‌اند که برای «مقابله با صلح» در منطقه همزمان از سازمان حماس، و از دولت بنیامین نتانیاهو و تداوم شهرک‌سازی در قلمرو فلسطینی‌ها حمایت می‌کند. بهتر بگوئیم محفلی که نان «سیاست انسداد» را می‌خورد، ‌ همان محفل جنگ‌طلبان مدعی دفاع از حقوق بشر. سیاست سنتی این محفل در کشور ایران «ایجاد آشوب» بوده. روزگاری به بهانة نقض قرارداد تنباکو، یک بار به بهانة ملی کردن نفت، ‌ دفعة دیگر به بهانة اصلاحات «ارضی» و ... و سرانجام به بهانة «دفاع از حقوق بشر!»

محفل کذا همچنانکه شاهدیم نمی‌تواند بدون توسل به دستاربندان سیاست‌های ایران‌ستیز خود را اعمال کند. هر دستاربند، ‌ یک گروه لات و اوباش دارد که با توسل به آنان فرامین ارباب را به مورد اجرا می‌گذارد، چرا که سیاست دستاربندان همواره عین دیانت‌شان بوده و در ظاهر هیچ پیوندی هم با اقتصاد و مادیات و مسائل مالی ندارد! به همین دلیل است که ماهیت حکومت اسلامی در تضاد با منافع ملی ایران قرار ‌گرفته. چون منافع ملی، مادی و انسانی است و ارتباطی با معنویات و آرمان‌های پوچ نعلین‌ها نمی‌تواند برقرار کند. به همین دلیل است که محسن کدیور در جمال بی‌مثال فاشیست‌هائی از قماش «هابرماس»، فیلسوف رویت می‌کند و بی‌بی‌گوزک «خلخال زن یهودی» را هم مبنای دمکراسی و حقوق بشر کرده.

بله در پی اختراع «علی‌نامه» و «عهد‌نامة یثرب»، ‌ بزودی باستان‌شناسان کارخانة‌رجاله پروری پس از اختراع لوح گلی «منشور حقوق بشر امام علی»‌، آنرا زیر خاک و خاکستر کشف می‌کنند، و در موزة حماقت و وقاحت به نمایش خواهند گذارد. به دلیل همین سخنان عوامفریب امثال کدیور است که ما پیوسته تکرار می‌کنیم‌ «در کنار مردم» نیستیم. چرا که مردم را به سادگی می‌توان فریفت. کافی است بدانیم مردم چه می‌خواهند تا بتوانیم بجای نشان دادن «راه» تحقق خواسته‌های‌شان آن‌ها را به بیراهة فاجعه و به اعماق چاه سوق دهیم.

همچنانکه به مردم گفتند اگر شاه برود همة مطالبات ‌شما برآورده خواهد شد؛ همچنانکه به مردم عراق هم گفتند ارتش آمریکا برای استقرار دمکراسی به کشور شما آمده و ... و به یاد داریم که پس از سقوط صدام حسین، «مردم» در خیابان‌های بغداد چه رقص و پایکوبی‌ای به راه انداخته بودند. آیا مردم مقصرند؟‌ به ‌هیچ عنوان! مردم خواهان رهائی از استبداد بودند و به دروغ به آنان چنین وانمود کردند که اگر «یک نفر» به اسم شاه یا صدام‌حسین برود، استبداد هم خواهد رفت! و دیدیم که اصلاً از این خبرها نیست. امروز هم «رفتن» احمدی‌نژاد یا خامنه‌ای هیچ مشکلی را برای ایرانیان حل نخواهد کرد، کاملاً بر عکس چنین نمایشاتی فرصتی خواهد بود برای رستاخیز «الاغ لازار»، یا ظهور یک دیکتاتور تازه نفس و «محبوب» و بسیار سرکوبگرتر.

به همین دلیل شاهدیم «مهاجران تازه وارد»، از قماش پاسدار اکبر یا سید ابراهیم نبوی که سه دهه‌ در جنایت و سرکوب حکومت اسلامی بر علیه منافع ملی ما شریک بوده‌‌اند، و امروز هم به خرج ما ملت در بلاد غرب لنگر انداخته‌اند، با صدوریدن بیانیه‌های مضحک خواهان محاکمة احمدی‌نژاد و شرکاء به جرم جنایت علیه بشریت می‌شوند. پاسدار اکبر و سید ابراهیم نبوی مانند شیرین عبادی و آیات عظام از تغییرات غیرقابل اجتناب در حکومت اسلامی به هراس افتاده می‌پندارند با جنجال و هیاهو در خارج و ایجاد آشوب در داخل می‌توان نظام توحش دینی‌ را تداوم بخشید. البته دچار توهم نشویم. ساواک جمکران و نیروهای انتظامی حکومت منفور با عملة فاشیسم در فرنگ هم‌سوئی کامل دارند. به همین دلیل است که هر روز در تهران «صدها تن» از مخالفین فرضی احمدی‌نژاد را که شعار فاشیستی «مرگ بر دیکتاتور» سر می‌دهند، با ضربات باطوم «متفرق» می‌کنند، تا اینان بتوانند روز بعد در «سر کار» خود حاضر شوند، و با سردادن همان شعارها، در واقع خشونت را گسترش دهند. همچنانکه گفتیم هدف اصلی حکومت اسلامی و اربابان‌اش در غرب گسترش خشونت جهت تخریب جنبش مدنی است.

شرایط امروز ایران و خواست مردم چیست؟ ‌ امروز حکومت اسلامی به شدت تضعیف شده، چرا که برخلاف اظهارات مضحک موسوی مردم ایران با ماهیت واقعی تئوکراسی آشنا شده‌ و می‌دانند برگزاری «انتخابات» در یک تئوکراسی یک شبیه‌سازی بیش نیست. یکصد و سه سال پس از صدور فرمان مشروطیت، مردم ایران دریافته‌‌اند که 22 بهمن 1357 تداوم کودتای کلنل آیرون‌ساید اسلام‌پناه بود، نه تداوم جنبش مشروطه. اینک ایرانیان می‌دانند ستارخان برای تحقق مطالبات انسانی جنگید،‌ نه برای شهادت در راه پوچی‌یات معنوی. و به شهادت تاریخ یکی از خواسته‌های مشروطه‌طلبان ایجاد «عدالت‌خانه» برای رهائی از احکام توحش دین بود، ‌ چرا که اسلام به دلیل انسان‌ستیزی با منطق استعمار «سازگار» است.

کسروی در «تاریخ مشروطه ایران» می‌نویسد، حاجی میرزا حسن و امام جمعه به تبریز آمدند تا ملایان تبریز را بر ضد مشروطه متحد کنند:

«روز 29 خرداد یک نشست بزرگی در خانه مجتهد برپا گردید. همگی مجتهدان و ملایان بنام در آنجا بودند[...] چون هنگامش رسید مجتهد پرده از کار برداشته به سخنانی پرداخت در این زمینه که مشروطه با اسلام سازش ندارد و اکنون که شاه [محمدعلی‌میرزا] به کندن بنیاد آن برخاسته ما نیز به یاری شاه برخیزیم و تلگرافی برایش فرستیم. ملایان که خود دشمنان مشروطه می‌بودند این پیشنهاد را با خوشروئی پذیرفتند[...]»

گفتار یازدهم، صفحه 596

کسانیکه با وقایع جنبش مشروطه آشنائی دارند مسلماً با نام تقی‌زاده بیگانه نیستند. تقی‌زاده از جمله کسانی بود که در خیانت به جنبش مشروطه نقش عمده‌ای ایفا کرد. به کوشش وی اجتماع مردم در بهارستان پراکنده شد، تا محمدعلیشاه بتواند مجلس را به توپ ببندد. ولی اگر محمدعلیشاه مورد حمایت روسیه قرار داشت، تقی‌زاده از غلامان سفارت انگلیس بود، و پس از آنکه مجلس را به توپ بستند، به سفارت انگلستان پناهنده شده، در یکی از همان آکادمی‌های ویژة برگزیدگان کارخانة رجاله پروری جا خوش کرد. جالب است بدانیم که در آنزمان نیز سیاست استعمار و عملکرد رسانه‌هایش از الگوی امروز پیروی می‌کرد. به این ترتیب که همزمان با حمایت استعمار از آزادی‌ستیزان، رسانه‌های استعمار به سرزنش ملت ایران پرداخته، نتیجه می‌گرفتند که شرقی‌ها شایستة آزادی نیستند! ‌کسروی در «تاریخ مشروطه ایران» می‌نویسد:

«پس از شکست آزادیخواهان در تهران [...] محمدعلی‌میرزا مجلس را برانداخته رشته کارها را به دست گرفت [...] برای آنکه دانسته شود این پیشامدها تا چه اندازه از ارج ایرانیان کاست، یکی دو جمله از روزنامه تایمس[تایمز] را می‌آورم. این نمونه‌ای به دست داد از آنکه شرقیان شاینده زندگانی آزاد نمی‌باشند[...]»
گفتار یازدهم، صفحه 625.

یادآور شویم مهم‌ترین عامل پراکندگی تجمع هواداران مشروطه در برابر مجلس، شخص تقی‌زاده بود که پاداش خدمات خود را در انگلیس دریافت کرد. کسروی می‌نویسد پیش از به توپ بسته شدن مجلس، روز 22 خردادماه، نمایندة محمدعلیشاه به مجلس آمد و خواهان پراکنده شدن مردم مجتمع در بهارستان شد:

«مردم نپذیرفتند و به غوغا برخاستند، بهبهانی نیز دودل گردید، لیکن تقی‌زاده ایستادگی کرده چنین وانمود کرد که رازهائی در کار است و از هر راهی بود مردم را از آنجا پراکند[...] این‌کار توده آزادیخواهان را سرافکنده و نومید[...]گردانید. همان شب یوزباشی مهدی که از پیشگامان آزادی بود[...] خود را کشت و نخستین قربانی دو رنگی نمایندگان او بود[...]»

همان منبع: صفحه 571.

البته به روال مرسوم همچنانکه طی سه دهة اخیر شاهدیم پادوهای استعمار خیانت و مزدوری خود را «حفظ منافع ملی» قلمداد می‌کنند. تقی‌زاده هم خیانت خود را یک شاهکار سیاسی جلوه داده گفت:

«ملت را آنارشیست قلم داده بودند می‌خواستند میان ملل متمدنه بدنام سازند. حال دیگر نمی‌توانند کاری کنند، ملت مظلومیت خود را به عالم اثبات نمود. متفرق شدن انجمن‌های ملی[...] شکست فاحشی به مفسدین بی‌ایمان داد و سدی بسیار محکم جلو شرارت و فساد کشید[...]»

این تقی‌زاده همان کسی است که پس از انجام مأموریت خود به سفارت انگلیس پناهنده و روانة‌ لندن شد! هنگامیکه مشروطه خواهان در تبریز می‌جنگیدند، تقی‌زاده در لندن نشسته بود! زمانیکه ستارخان در تبریز امنیت برقرار کرد، ‌ تقی‌زاده ناگهان در تبریز «ظهور» نموده، دستوراتی جهت «حفظ شئونات اسلامی» صادر فرمود و پاسخ «مناسب» را نیز همانطور که در بالا گفتیم از ستارخان دریافت کرد. امروز هم ما هم‌صدا با ستارخان به کسانیکه باز هم خلخال زن یهودی و نهج البلاغه را بیرون کشیده قصد استقرار «دمکراسی» برای ما ملت دارند می‌گوئیم، برای ادارة کشور، امام و پیشنماز نمی‌خواهیم. نهج‌البلاغه‌ و خلخال زن یهودی هم پیشکش خودتان، ما برای ادارة مسائل مملکت نیازمند تدوین قوانین انسان‌محور هستیم، روضه‌خوان و کتاب‌دعا هم لازم نداریم.

اصلاً به فرض که امام علی شما از ربودن خلخال یک زن یهودی به فغان و فریاد آمده باشد، با سنگسار و قصاص و نکاح با کودکان که مخالف نبوده! نکند با حکایت شیون و زاری علی می‌خواهید به ملت ایران تفهیم کنید که «حضرت» از بنیانگزاران «فمینیسم»‌ هم بوده‌اند! ما ملت، امام خمینی روشن‌ضمیرتان را فراموش نکرده‌ایم. دیدیم که خاک ایران را چگونه به توبره کشید، زن ایرانی را به مرتبة بردگی ارتقاء داد، و با دست‌یازیدن به هزاران جنایت دیگر تلاش خود را به خرج داد تا «اسلام» خدشه‌دار نشود و منافع امپراتوری انگلستان پابرجا بماند. صد سال پیش نیاکان ما برای رهائی از توحش این دین استعماری و حکومت مطلقه به پا خواستند. و امروز پس از سه دهه استبداد دینی، کدیور خودفروخته در کمال بیشرمی روی «یوتوب» برای ما ملت قصة تکراری عدالت «علوی» و خلخال زن یهودی نقل می‌کند. زهی بی‌شرمی!

این قصه‌های عدالت‌طلبانه ارزانی شما باد. ما قصة کدو قلقله زن و شنگول و منگول خودمان را به مراتب به حدیث و روایات الهی شما ترجیح می‌دهیم. شنگول و منگول ما دین و مذهب ندارند و آزاده‌اند. «عدالت» برخلاف تصور شما به هیچ عنوان «زمان‌شمول» نیست. «عدالت» در جامعة بشری قصه و روایت هم نیست. عدالت متعلق به «انسان» است، برخاسته از نیازهای مردمان است در زمان و مکان مشخص. در زمان و مکان مشخص است که انسان‌ها می‌باید بر اساس قوانین انسان‌محور عدالت را در جامعة خود «تحقق» بخشند، نه با تکیه بر مشتی مزخرفات و قصه‌های تکراری اوباش کوچه و بازار.




...

چهارشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۸

آتشگهی دیگر!
...
هان! کجائی ای مغ خاموش
تا برافروزی به شادی بر فراز قلة‌ تاریخ
آن فروزان آذر مینوئی جاوید

امروز را جشن می‌گیریم که یادآور پیروزی ملت ایران در مبارزاتش بر ضد استبداد و تحجر است. اگر چه پس از گذشت یک سده، همچنان در چنگال توحش دین استعماری دست‌وپا می‌زنیم، اگر چه «خانة ملت»‌ را مزدوران بیگانه اشغال کرده‌اند، از روند رخدادها سپاسگزاریم. سپاسگزاریم که امروز نقاب از چهرة استعمار فرو افتاده. امروز چهرة واقعی حاکمیت ایران،‌ اربابان و مخالف‌نمایان‌اش در برابرمان قرار دارد. هر سه در هم‌سوئی کامل با یکدیگر، در راه خاموش کردن ندای آزادی‌خواهان ایران و گسترش خشونت به «اجماع» رسیده‌اند. به هوش باشیم!

ای دریغا هم زمین هم آسمان خالی است
این دژ خوابیده در سرداب خاموش فراموشی
روزگاری قلبش آتشگاه ورجاوند انسان بود
شعله‌های آذرش تا دورتر مرز نگاه و باور مردم
روشنا بخشای چشم روزگاران بود

امروز 14 مرداد روز پیروزی نور روشنگری بر سیاهی تحجر و استبداد است. چهاردهم مردادماه سال 1285 خورشیدی مظفرالدین‌شاه قاجار فرمان مشروطه را صادر کرد.

احمد کسروی در «تاریخ مشروطة ایران» می‌نویسد، ملایان جهت پنهان داشتن مخالفت خود با جنبش مشروطه، اوباش را وسیله قرار می‌دادند‌ تا خود مستقیماً پای به میدان نگذارند و وانمود کنند مردم آنان را به صحنه آورده‌اند:‌

«حاجی شیخ فضل‌الله و سیدعلی آقا [...] و ملامحمد آملی و بسیار دیگران از نخست دشمنی با مشروطه می‌نمودند، و این یک پرده‌کشی می‌بود که خودشان به میدان نیایند و اوباشان رفته آنان را بیاورند. همان روز بهبهانی کس به نزد حاجی شیخ فضل‌الله فرستاده او را به مجلس خواند. حاجی شیخ فضل‌الله بهانه آورده نیامد و به قرآن نیز سوگند خورد که به میدان[توپخانه] نیز نرود. لیکن اندکی نگذشت که اوباشان آمدند و او را با خود بردند.»


برفراز تودة خاکستر ایام
شهر بند جادوان جاودان قرن
گامخوار سم اسبان تتار و ترک
رهگذار اشتران تشنة تازی
جای پای کاروان خشم اسکندر

سیاست استعمار و شیپورهای تبلیغاتی‌اش در داخل و خارج دقیقاً در پی تشدید همین «تقابل دروغین»‌ هستند. به این ترتیب که استعمار با حمایت پنهان از حاکمیت پوشالی دستاربندان، سرکوب و توحش را بر ملت ایران تحمیل می‌کند، و همزمان، رسانه‌های استعمار به سرزنش و نکوهش همان سیاستی مشغول می‌شوند که حکومت فروریختة ملایان بدون حمایت استعمار اصولاً قادر به اعمال آن‌ نمی‌بود! در علوم سیاسی این شیوه را «مهار دوجانبه» می‌نامند. مهار حاکمیت دست نشانده، و همزمان ابتر کردن مخالفان واقعی همین حاکمیت!

در واقع هنگامیکه اعتراض به اعمال وحشیانة حکومت اسلامی از سوی سازمان رسوای ملل، عصای دست استعمار غرب، آغاز می‌شود، پامنبری‌های مخالف‌نمای حکومت در «روز‌آنلاین»، «گویا نیوز»، «اخبار روز» و ... به این «اعتراضات»‌ می‌پیوندند و به این ترتیب، صدای هر مخالفی در هیاهوی جیره‌خواران سفرة فاشیسم گم می‌شود.

در طلسم جادوان از چارسو اینک اسیرانیم
تهمتن با رخش پنداری به قعر چاه افتاده
[...]
سرفرود آوردگان بر زانوی حیرت
با صدای نالة زنجیرها از خویش می‌پرسیم
فاتح این هفتخوان سهمگین قرن آیا کیست؟
از کدامین مرز ایران‌شهر آیا رایت افرازد

پیوند ملایان و اوباشان، ‌پیوندی است استعماری و دیرین. این پیوند «مقدس» همچنان پابرجاست. اکنون ملایان پا به پای اوباش به صحنه می‌آیند تا به بهانة انتقاد از حکومت و دفاع دروغین از حقوق مردم، «اسلام ضداستبداد»، همان کالای بنجل تولیدی آبدارخانة سازمان سیا را برای «هزارمین» بار به ما معرفی کنند! در این رابطه آخوند منتظری یک بیانیه صدوریده، ‌و در آن می‌گوید پخش محاکمات تلویزیونی از نظر «شرعی» ممنوع است. می‌دانیم که در صدر اسلام نیز پیامبر گرامی با پخش اعترافات تلویزیونی سخت مخالف بودند، چون آنزمان اصلاً تلویزیون وجود نداشت. باری یکی دیگر از نعلین‌ها به نام محقق‌داماد به آخوند شاهرودی می‌نویسد که پخش اعترافات چهرة «نظام» را مخدوش می‌کند، و مشارکت‌چی‌های بینوا این صحنه‌های تأثرآور را «شو تلویزیونی» نامیده‌اند! بله، مسلماً این جانوران وحشی چنین برنامه‌ای را «سرگرم کننده» نیز تلقی می‌کنند.

بر فروز آن آذر مینوئی جاوید
ای مغ خاموش در آتشگهی دیگر

باری جیره‌خواران اسرائیل برای زدن نعل وارونه دادگاه کذا را «اسرائیلی» خوانده‌اند، و خلاصة مطلب هیچیک از اصلاح‌طلبان، آیات عظام و حتی اعضای خانوادة اعتراف کنندگان پایمال شدن «انسانی‌ات» متهمان را در نظر نمی‌گیرد. از همه مهم‌تر میرحسین موسوی است که به پیروی از خط توحش، به استقبال «حذف فیزیکی» شتافته. دلیل هم روشن است، مردارخواران برای تقویت خود به جسد نیاز دارند. در نتیجه همه به نوعی «خشونت» را گسترش می‌دهند،‌ و هیچکس در این میانه از «تخریب انسان» و انسانیت نگران نیست. چرا؟ چون آشوب‌های پس از «کودتای انتخابات» با هدف سازمان دادن یک کودتای مخملین در پس پردة «حضورمردم» صورت پذیرفت تا جان تازه‌ای در پیکر فرسودة حکومت استعماری اسلامی بدمد.

حال اگر اوباش طرفدار خاتمی و فدائیان «چپ‌الله»،‌ علیرغم همکاری ساواک و حمایت غرب در کودتای خود ناکام ماندند، دلائل آن را باید در حماقت براندازان جستجو کرد و بس! حماقت کسانیکه در صحرای کربلا، سیاهکل و خط امام روشن‌ضمیرشان منجمد شده‌‌، و با تقدیر از مرگ، حماقت و مزدوری خود را «مبارزات سیاسی» نام گذاشته‌اند! هیچکس به این نکتة پیش‌پاافتاده توجه ندارد که «مرگ» و «شکست» به هیچ عنوان افتخار نیست. در یک مبارزه، ‌ مرگ هنگامی ارزش دارد که بتواند به پیروزی منجر شود! مرگ در ذات خود نمی‌تواند «ارزش» به شمار آید، مگر در مالیخولیای فاشیست‌ها. گویا «مبارزین» طاعون‌سبز «مرگ» را در ترادف با پیروزی می‌بینند! و از این روست که اینچنین به فاشیسم ارادت می‌ورزند!

زینهار از این طلسم هفت‌بند آب و آئینه
و درخت جادوی بنیاد
در نهفت هفتخوان قرن
مانده بر جا در طلسم جادوان از دیر

از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به سیاست استعمار و عملکرد رسانه‌های‌اش. آنروزها، در گیرودار مبارزات مشروطه خواهان، همزمان با دسیسه‌های استعمار انگلیس جهت تخریب جنبش مشروطه، روزنامة تایمز به سرزنش قربانیان دسیسه می‌پرداخت و آن‌ها را شایستة آزادی نمی‌دانست. امروز، اوپوزیسیونی که خود وابسته به حکومت اسلامی است، در داخل و خارج از مرزها در همین مسیر گام برمی‌دارد. به عنوان نمونه می‌توان به انتقاد گروه مشارکتچی‌ها، نهضت‌عاظادی،‌ مجاهدین انقلاب اسلامی و ... و به ویژه انتقاد «آیات عظام» از شرایط اسفبار امروز اشاره کرد. اینان گویا فراموش کرده‌اند که این شرایط بدون تأیید اربابان چنین حکومتی نمی‌تواند بر ملت ایران تحمیل شود! حکومت اسلامی در مجموع،‌ تنها وظیفه‌اش تأمین منافع غرب است.

کی رهاندمان از این ننگ درنگ خوف و خاموشی
شهسوار گرم‌پوی عرصة‌ امید
راه او راهی است چون راه میان اشک تا لبخند
[...]
راه گم کرده‌ست شاید در نشیب دشت
آتشی باید که در این تیرگی راهی‌ش بنماید
زی حصار بندیان قلعة تردید

از آغاز جنبش مشروطه تا روزی که مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را صادر کرد، دخالت بیگانه و خیانت مزدوران بیگانه صدها ایرانی را به خاک و خون کشاند. آنروزها که دیگر امیدی به پیروزی نمانده بود، فردای روزی که شلیک 24 گلولة‌ توپ محله امیرخیز، ‌آخرین دژ آزادیخواهان ایران را در خون و آتش فرو برد، در تاریخ 25 تیرماه 1287 هجری قمری، آفتاب آزادی با ستارخان طلوع کرد. سردار مشروطه، آتش بس بیگانگان را نپذیرفت. روز 26 تیرماه ستارخان پرچم‌های سپید تسلیم را در تبریز به زمین افکند و در نبرد «باغ‌شمال» نیروهای حکومتی را عقب راند. روز 25 تیرماه 1288 هجری قمری مردم تهران به استقبال سردار مشروطه شتافتند.

هان! کجائی ای مغ خاموش
تا برافروزی به شادی بر فراز قلة‌ تاریخ
آن فروزان آذر مینوئی جاوید
(شفیعی کدکنی)




...

سه‌شنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۸


پاسدار و فلسفه!
...
ما هرگونه حمایت بیگانگان به ویژه حمایت محافل غرب از جنبش مدنی را تلاشی مزورانه برای سرکوب حرکت مردم ایران به شمار می‌آوریم. جنبش مدنی ایران نیازی به حمایت سازمان ملل و برگزیدگان محفل رسوای نوبل ندارد. «خیرخواهان» ملت ایران در غرب از جمله «الی ویزل»، که به دلیل حمایت از کشتار مردم لبنان و فلسطین و تهاجم نظامی به عراق در صلح‌طلبی‌اش هیچ جای تردید نیست،‌ بهتر است از دولت‌های متبوع و محبوب و دمکراسی‌پرور خود بخواهند دست از حمایت نوکران‌شان در جمکران، از رهبر و اکبر گرفته تا موسوی و کروبی بردارند.

برای دفاع از حقوق بشر و مخالفت با سرکوب مردم ایران به راستی که از «الی ویزل» خوشنام‌تر و صلح‌طلب‌تر یافت نمی‌شود. آقای ویزل،‌ برندة خوشبخت نوبل صلح و از مدافعان سرکوب فلسطینیان هستند که افتخار دفاع رسمی از تهاجم نظامی به عراق نیز در کارنامة درخشان دفاع‌اش از «صلح» به ثبت رسیده. ما ایرانیان از اینکه چنین گرگ درنده‌ای مدافع حقوق‌مان شده می‌باید بر خود بلرزیم. در ضمن حضور محفل دین‌پرست «الی ویزل» که شامل نیویورک‌تایمز، ‌ هاآرتص،‌ گاردین، ‌اینترنشنال‌هرالد‌تریبون و ... می‌‌شود، در کمال نزاکت عرض می‌کنیم اشک تمساح برای ایرانیان سرازیر نفرمائید. جنبش مدنی ایران به هیچ عنوان خواهان حمایت فریبکارانة بیگانگان،‌ به ویژه حمایت «برگزیدگان» محفل رسوای نوبل نیست. ما به ایرانی‌نمائی به نام شیرین عبادی «وکالت» نداده‌ایم، این زن سبک‌مغز، فرصت‌طلب و یاوه‌گو نماینده، فرستاده، همکار و همدست همان حکومتی است که برای تأمین منافع اربابان‌اش در غرب «حقوق بشر اسلامی» اختراع کرده تا بتواند سرکوب و کشتار مردم ایران را تحت عنوان «قانون‌گرائی» توجیه کند. پس بهتر است نگاهی داشته باشیم به رعایت قانون در حکومت آب‌منگل‌ها.

حنازرچوبه، ‌مورخ 13 مردادماه سالجاری مطلبی منتشر کرده تا به ما بگوید «اعترافات» بازداشت‌شدگان آشوب‌های اخیر«قانونی» است. این مطلب با کد615492 منتشر شده.

ما هم فرض‌ می‌کنیم چنین باشد. البته پیش از ادامة مطلب لازم است یک اصل اساسی را در نظر داشته باشیم و آن اینکه حتی در نظام‌های دمکراتیک، ‌ زمانیکه فرد یا افرادی به جرم اختلال در نظم عمومی و تهدید امنیت‌ملی بازداشت می‌شوند، از نظر قانونی در «شرایط ویژه» قرار می‌گیرند و «روند عادی» شامل حال‌شان نمی‌شود. ولی محاکمة این افراد را به نمایش تلویزیونی تبدیل نمی‌کنند. به عبارت دیگر هیچکس نمی‌بیند متهم یا متهمین در چه وضعیتی قرار دارند، چه پوشیده‌اند و ... و اما «خبر» محاکمه، و دفاعیات وکیل و یا اظهارات متهم به صورت کامل از طریق مطبوعات گزارش می‌شود. شاهدیم که در حکومت جمکران چنین روندی رایج نیست و دلیل موجه هم دارد: تخریب انسان و ایجاد همگرائی جهت تأئید متهمین!

نویسندة این وبلاگ که به گواهی مطالب‌اش مخالف حکومت اسلامی است و به ویژه از گروه مدعی اصلاح‌طلبی به شدت منزجر است، با مشاهدة وضعیت ابطحی‌ و عطریانفر در حال «اعتراف» به شدت متأثر شد. نه به دلیل اینکه امثال عطریانفر از جرم مبری باشند، بلکه به این دلیل که قوة قضائیة حکومت توحش اسلامی دست در دست ساواک با «نمایش تحقیر انسان»، از یکسو قدرت‌نمائی می‌کند، و از سوی دیگر قصد تحریک افکار عمومی و برانگیختن نفرت مردم را دارد. چه دلیلی دارد که عطریانفرها به هر جرمی که مرتکب شده باشند، ضمن محاکمه اینچنین تحقیر شوند؟ این شیوة «محاکمه» یک هدف مشخص را دنبال می‌کند:‌ تخریب انسان. هدف این نمایشات خرد کردن فردی است به نام «عطریانفر»، در برابر افراد خانواده، در برابر نزدیکان و آشنایان و در برابر مردم. از همه مهم‌تر، هدف از چنین معرکه‌گیری‌های مهوعی خرد کردن درونی عطریانفر در برابر خود اوست. بحث اینکه واکنش عطریانفر پس از تحمل چنین خشونتی چه خواهد بود، خارج از موضوع این وبلاگ قرار می‌گیرد، چرا که واکنش‌ هر کس به ساختار شخصیتی او بازمی‌گردد. هدف نمایشات اجرای عدالت توحش علوی، «اجرای قانون» نیست. چرا که حکومت جمکران همان قانون توحش خود را نیز به اجرا نمی‌گذارد. کافی است نگاهی داشته باشیم به رخدادهای پس از «انتخابات» در این به اصطلاح حکومت.

میرحسین موسوی، پیش از اعلام نتایج قطعی انتخابات فریاد «تقلب» سرداد. علی خامنه‌ای پیروزی احمدی‌نژاد را پیش از اعلام رسمی نتایج قطعی توسط وزارت کشور تبریک گفت، محمد خاتمی موسوی را پیروز انتخابات شناخت، موسوی مردم را به تجمع در میدان شهیاد فراخواند! وزارت کشور هم اعلام داشت مجوز تجمع صادر نشده. شرایط اجتماعی در داخل چگونه است؟ در آستانة انفجار. وزارت اطلاعات، سگ زنجیری آنگلوساکسون‌ها کاملاً از این امر آگاه است. با توجه به این شرایط مسلم است که در تهران حداقل هزاران نفر در اعتراض به تقلب در میدان شهیاد تجمع خواهند کرد. وظیفة وزارت کشور چیست؟ حفظ نظم و امنیت. در چنین شرایطی دستگیری موسوی صحیح نیست چرا که التهاب جامعه را شدت می‌بخشد. ممانعت از تجمع مردم امکانپذیر نیست، حتی اگر همه را به رگبار ببندند، پس وزارت کشور موظف است نیروهای انتظامی و پلیس ضدشورش را برای محافظت از پایگاه‌ها و مراکزی که جنبة «نظامی ـ ‌امنیتی» دارند بسیج کند. وزارت کشور چنین پیش‌بینی‌هائی کرده بود؟ به هیچ عنوان!

پس علاوه بر میرحسین موسوی و تظاهرکنندگان عاقل و بالغ، وزیر کشور، صادق محصولی می‌باید پاسخگوی تخریب و حمله به پایگاه بسیج باشد. می‌بینیم که دادستان کل که باسورة یونس کیفرخواست تنظیم می‌کند، کوچکترین مزاحمتی برای صادق محصولی ایجاد نکرده، چرا؟ چون هدف از تجمع 25 خردادماه سالجاری در واقع «بازتولید» کودتای 22 بهمن 1357 بود. آبمنگل‌ها انتظار تظاهرات میلیونی داشتند! به همین دلیل است که تا روز 29 خردادماه، کوچکترین اخطاری به گروه موسوی و کروبی داده نشد. در عوض گروهی مسلح با لباس‌شخصی در بین جمعیت حضور یافته به ضرب و شتم مردم مشغول شدند. عده‌ای به قتل رسیدند، عده‌ای بازداشت شدند، و رسانه‌های رسمی این حکومت ضمن پخش شعار و مهملات و خبرهای «مؤثق» در مورد تلفات انسانی سکوت کامل اختیار کردند، تا از یکسو دست جیره‌خواران و هوچی‌های‌شان برای شایعه‌پراکنی باز باشد و از سوی دیگر کرکسان‌شان بتوانند ضمن برگزاری مراسم مردارخواری به «تولید انبوه» شهید بپردازند.

روال منطقی در چنین شرایطی چیست؟ روند متعارف این است که نام و مشخصات مقتولین و بازداشت‌شدگان در رسانه‌های رسمی اعلام شود تا اطرافیان‌شان از سردرگمی به درآیند. آیا چنین شد؟ ابداً! فقط ‌گفته شد، 20 نفر کشته شدند! سپس فرماندة نیروی انتظامی ضمن مصاحبه‌ای فرمودند، «نیروهای انتظامی به سلاح گرم مجهز نبودند، گروه‌های سر خود که از هیچکس دستور نمی‌گیرند و وابسته به هیچ نهادی نیستند، اقدام به ضرب و شتم مردم و تخریب اموال عمومی کردند.»

از این سخنان حکیمانه چه نتیجه می‌گیریم؟ نتیجه می‌گیریم که نیروی انتظامی در حکومت مستقل اسلامی یعنی کشک. نتیجه می‌گیریم که سرداران و زینب‌کاماندوها وظیفه دارند از حجاب و نوامیس اسلام با تمام قوا دفاع کنند تا منافع آنگلوساکسون‌ها در دو سوی آتلانتیک به بهترین وجه حفظ شود، و هر چه لوطی و عنتر و مطرب و فیلسوف دارند برای ابراز همبستگی با مردم ایران به میدان بیاورند، و هر چه ریزه‌خوار و لات و اوباش و خاله زنک حکومتی در ینگه دنیا انباشته‌اند، به رهبری یک پاسدار شکنجه‌گر و متقلب در برابر سازمان ملل گرد آورند، تا به بهانة دفاع از حقوق مردم ایران، شعار مرگ بر اسرائیل سر دهند! البته تندیس «ندا»، شاهکار خانم «سلاتر» هم با رعایت حجاب کامل اسلامی در این مراسم حضور به هم رساند.

ولی گویا کار این تندیس نگرفته! در نتیجه «رودی بختیار» که پیشتر در بارة او توضیح داده‌ایم با مجسمه ساز معروف آمریکائی تماس گرفته و از او برای شرکت در مراسم «پی. ای. ای. آی. ای» یا «اتحادیة روابط عمومی آمریکائی‌های ایرانی‌تبار» دعوت به عمل آورده. میشل اوباما، هیلاری کلینتون،‌ کریستین امانپور و حاجیه شیرین عبادی هم به این مراسم دعوت شده‌اند تا به پیروی از فوکویاما به ایرانیان بگویند، آخوند و مجتهد را از دست ندهید که «اسلام، ضداستبداد» است. خانم «سلاتر» هم به «رودی» مژده داد که یک تندیس بدون حجاب از ندا به جهان «هنر» اهداء خواهد کرد و «رودی» هم خیلی خوشحال شده که اسلام بدون حجاب و ضداستبداد به بازار آمده! مسلماً اگر کسادی دکان آش‌پرستان ادامه یابد، خانم سلاتر، برای کمک به اسلام مترقی و انسان‌ساز، تندیس ندا را با مینی ژوپ و بیکینی به جهان «هنر» تقدیم خواهد کرد. متن کامل این ماجرای نان و آبدار در وبلاگ «سرباز کوچک»، مورخ 28 ژوئیه 2009 موجود است. پس ماجرای تندیس‌سازی را در همینجا رها می‌کنیم و باز می‌گردیم به قانون‌مداری در حکومت جمکران.

گفتیم که از نظر ما دستگیری بهرمانی، موسوی، کروبی و خاتمی در شرایط فعلی صحیح نیست چون این جنایتکاران مزدور بیگانه را به قهرمان تبدیل خواهد کرد. اما چگونه است که حکومت مدعی قانونمداری این افراد را به پرداخت خسارات مالی که در پی تظاهرات غیرمجاز بر اموال عمومی وارد شده محکوم نمی‌کند؟ چگونه است که مردم خسارت دیده از بیم چماقداران حکومت جرأت مراجعه به قوة قضائیه جمکران را ندارند؟ و از همه مهم‌تر چگونه است که هر روز در تهران صدها نفر با فریاد «مرگ بر دیکتاتور» نظم عمومی را بر هم می‌زنند و نیروهای انتظامی حکومت قانون‌مدار به «متفرق کردن»‌ جمعیت اکتفا می‌کنند؟

بجای کتک زدن روزانة این افراد، آیا نمی‌توان برایشان جریمة نقدی تعیین کرد، تا بدانند چند برابر وجوهات دریافتی از این یا آن سفارتخانه، جهت عربده‌جوئی و کتک خوردن را باید به عنوان جریمه پرداخت کنند؟ مسلم است که می‌توان جریمة مادی را جانشین ضربات باتوم کرد! ولی سیاست اربابان شما اقتضا نمی‌کند که «مردم» بدانند ایجاد اخلال در نظم قانونی جامعه مجازات «مادی» دارد، چرا؟ چون «سیاست شما» باید «عین دیانت» شما باشد، فاقد هرگونه ارتباط مادی با واقعیت، تا سرکوب و تحقیر و «تخریب انسان» را توجیه کنید. به این ترتیب «غلام سفارت» نیز از شما راضی و خشنود شده و در مراسم تنفیذ رئیس جمهور تقلبی‌تان شرکت خواهد کرد. آمریکا هم که ایشان را به عنوان «رهبر منتخب» به رسمیت شناخت، پس می‌توانید همچنان به سرکوب و تحقیر ادامه دهید.

همچنانکه گفتیم در مراسم تنفیذ احمدی‌نژاد خاتمی، بهرمانی، و موسوی شرکت نداشتند. در عوض نامزدخوش تیپ انتخابات، محسن‌آقا با پنج در صد آراء و کت و شلوار و جلیقه و یک تسبیح صدمنی حضور به هم رسانده بودند! می‌دانیم که محسن‌آقا پاسدار است و خلاصه به عنوان پاسدار، طبق ادبیات مبتذل جمکران باید «نوکری» را نهادینه کنند. به راستی که محسن‌آقا از پس این مهم بخوبی برآمده، و نوکری را برای گاوچران‌ها درونی کرده. ایشان ضمن نشخوار فرمایشات فوکایاما، خواهان «جامعة اسلامی» شده. می‌دانیم که اسلام، به ادعای فوکویاما، «ضداستبداد» است!

به گزارش سایت تابناک، مورخ 13 مردادماه 1388، محسن‌آقا در «همایش مطهر» در دانشکدة «علوم حدیث» یک سخنرانی شیوا به دوستداران و مشتاقان علم و فلسفه تقدیم فرموده‌اند که مفاد آن سخنرانی‌های نغز و ابلهانة پاسداراکبر را در ینگه‌دنیا تداعی می‌کند. بله حدیث و بی‌بی‌گوزک «علوم» دارد! اگر نمی‌دانستید بدانید که نادان از این جهان نروید. سخنان ژنرال محسن‌رضائی با کد58238 در تابناک منتشر شده.

فیلدمارشال رضائی در این سخنرانی فرموده‌اند، «خطر سوسیالیسم و استبداد دینی کمتر از غرب‌زدگی نیست.» و اگر امروز شهید مطهری حضور داشتند، به دلیل شامة قوی در برخورد با افراد و گروه‌های سیاسی به راحتی می‌توانستند انحرافات‌شا‌ن را تشخیص دهد. خلاصه تیمسار رضائی از اینکه این عالم و دانشمند و فیلسوف سرگذر، زمین را از وجود پلیدشان پاک کرده‌اند سخت ابراز تأسف فرموده. می‌دانیم که مطهری از شارلاتان‌هائی بود که برای سرکوب مارکسیسم عین زالو به لیبرالیسم چسبیده بود. البته نه لیبرالیسم در ابعاد فلسفی، چرا که این نوع لیبرالیسم به دلیل فردگرائی در تضاد با دین و حکومت دینی قرار می‌گیرد. آخوند مطهری نوع ویژه‌ای از لیبرالیسم را که در واقع مختص توجیه توحش سرمایه‌سالاری است برگزیده بودند.

گویا استاد مطهری نوعی فلسفه نیز تبیین کرده‌اند که در آن، جامعه «اسلامی» است. محسن‌آقا ضمن تمجید و ستایش از «جامعة اسلامی» می‌گوید، جامعة مدنی خوب نیست چون فاقد «اخلاق و اعتقاد» است، جامعة دولتی هم فاقد آزادی و اخلاق و گاه فاقد اعتقادات است، ولی جامعة اسلامی حرف ندارد، هم حقوق شهروندی دارد هم بعد اخلاقی و اعتقادی. به گفتة ژنرال محسن «پنج درصد»، پس از «انقلاب» تاکنون، جامعة ایران یا مدنی بوده یا دولتی، که اولی به غربزدگی و دومی به سوسیالیسم منتهی می‌شود یا به استبداد دینی. می‌بینیم که در زندان به ابطحی مواد مخدر نداده‌اند، محسن‌آقا زندان نرفته نشئه است و نمی‌داند «غرب‌زده» کسی است که مزخرفات فرانسیس فوکویاما را نشخوار می‌کند.



...

دوشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۸


نفت بر اسرائیل!
...
آن زلزله‌ای که خانه را لرزاند
یک شب همه چیز را دگرگون کرد
چون شعله جهان خفته را سوزاند
خاکستر صبح را پر از خون کرد

مواضع سیاسی و غیردمکراتیک سازمان مجاهدین خلق به هیچ عنوان مورد تأئید ما نیست. حمایت ما از مجاهدین خلق فقط به عنوان حمایت از حقوق «پناهندگان» ایرانی می‌باید تلقی شود.

هرگونه خشونت،‌ تجمع غیرمجاز و درگیری با نیروهای انتظامی جنبش مدنی را تهدید می‌کند. از نظر ما تحرکات آشوب‌طلبان را سازمان امنیت حکومت اسلامی جهت سرکوب مطالبات مردم ایران سازمان می‌دهد. این تحرکات در چارچوب همان کیفرخواست مضحک دادستان کل کشور قرار گرفته که با یکی از«بی‌بی‌گوزک‌های» مقدس ادیان ابراهیمی در باب «یونس» آغاز شده بود. پس به قلم به مزدهای فرهیخته و مستقل جمکران بگوئیم «اسطوره»، به خودی خود مضحک نیست. اسطوره،‌ بازتاب جهان‌بینی اقوام و ملت‌ها و پایه و اساس ادبیات‌شان به شمار می‌رود. اسطوره زمانی مضحک می‌شود که برای‌اش «تقدس» قائل شوند.

او بود که شیشه‌های رنگین را
از پنجره‌های دل به خاک انداخت
رخسار زنان و رنگ گل‌ها را
در پشت غبار کینه پنهان ساخت

به عبارت دیگر اسطوره‌های ادیان ابراهیمی بدون استثناء مضحک‌اند، ‌ چرا که ادعای تقدس الهی‌ دارند، ولی در تصویر خداوندشان جز حقارت و ذلت و توحش هیچ نمی‌بینیم. حال آنکه اسطوره‌های اقوام ایرانی یا اسطوره‌های یونان و رم باستان چنین ادعائی ندارند، ‌ و به همین دلیل است که این اسطوره‌ها تحول یافته به حماسه تبدیل شده‌اند. در حالیکه «بی‌بی‌گوزک‌های» ادیان ابراهیمی به دلیل تقدس‌شان «ایستا» و تحول‌ناپذیراند، درست مثل مرداب. رایحة تعفن‌شان ناشی از همین ایستائی است. البته ایستائی به «دین» محدود نمی‌شود، هر گونه تقدسی، از جمله تقدس بومی نیز سکون مرداب را بر ذهن تحمیل می‌کند، از اینرو بهتر است مفهوم والای «جمهور» را در قالب «ایرانی» به سکون نکشانیم!

«جمهوری ایرانی»،‌ نوع «بومی» جمهوری «اسلامی» است. پس از سه دهه تحریف «جمهور»، شاید بهتر باشد همه بدانند که «جمهور»، ‌ نه «دینی» است نه «بومی»، نه شرقی است و نه غربی،‌ چرا که بر قوانین «انسان‌محور»‌ متکی است. و انسان،‌ نه دینی و نه بومی که «جهان‌شمول» است. در این راستا می‌توانیم «جمهوری ایران» داشته باشیم. البته ما به هیچ عنوان فکر «بد» نمی‌کنیم! هیچ سوءنیتی در کار نیست، از نظر ما اشتباهی پیش آمده، که می‌باید رفع شود.

امروز اکبر بهرمانی، محمد خاتمی و میرحسین موسوی به دلیل عدم حضور در مراسم تنفیذ احمدی‌نژاد در جایگاه اوپوزیسیون قرار گرفتند! آنهم چه اوپوزیسیونی! اوپوزیسیونی که ساواک و قوة قضائیة جمکران برای تحمیل آن به ملت ایران از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کنند. و البته در راه تحقق این هدف مقدس از پشتیبانی بی‌قید و شرط آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک و «مردم همیشه در صحنه» برخوردار می‌شوند. چون هدف اصلی این تحرکات موذیانه گسترش خشونت جهت سرکوب جنبش ‌مسالمت‌آمیز مردم ایران است. سیاست استعمار همواره با توسل به خشونت اعمال شده، چرا که بدون توسل به خشونت، سلطه بر انسان‌ها امکان‌پذیر نیست.

گهوارة مرگ را بجنبانید
چون گور به خوردن کسان پرداخت
در زیر رواق کهنة تاریخ
بر سنگ مزار شهریاران تاخت

در این راستا تکرار می‌کنیم، شعار «مرگ» از شعارهای جنبش‌مدنی می‌باید زدوده شود. واژة «مرگ» در هر حال «انسان‌ستیز» است و انسان‌ستیزی را «خشونت»‌ خوانند. می‌گویند بوزینه‌های حکومتی در نیویورک علاوه بر طرفداری از حکومت تحجر، شعار «مرگ بر اسرائیل» نیز سر می‌دادند و خلاصه از نظر «مرگ‌پرستی» در هم‌سوئی کامل با آب‌منگل‌ها قرار داشتند. البته فراموش نکنیم که بسیاری از تجمع‌کنندگان نیت‌شان «خیر» بوده و سر دادن شعار ابلهانة «مرگ بر اسرائیل» را نشان دفاع از حقوق مردم فلسطین انگاشته‌اند! متأسفانه چنین نیست. شعارهای مرگ بر اسرائیل در واقع کارساز سیاست خشونت‌طلبی اربابان حکومت اسرائیل، به ویژه آنگلوساکسون‌هاست که صلح در منطقه منافع‌شان را تهدید می‌کند!

اینان از یکسو مهاجرت اتباع یهودی و حتی غیریهودی خود را به اسرائیل تشویق می‌کنند و با پرداخت یارانه به شرکت‌های ساختمانی زمینة شهرک‌سازی در سرزمین‌های اشغالی را فراهم می‌آورند، و از سوی دیگر در رسانه‌های‌شان با انتقاد از شهرک‌سازی، خود را طرفدار صلح جلوه می‌دهند، و از همه مهم‌تر، با بسیج نوکران‌شان در جهان اسلام، گسترش بحران و تنش در منطقه را شدت می‌بخشند. انتشار خاطرات جیمی‌کارتر و برژینسکی و انعکاس مقالات به ظاهر اسرائیل‌ستیز در رسانه‌های غرب دقیقاً در راستای همین سیاست مزورانه صورت می‌پذیرد. این سیاست ضدبشری با تحریک افکار عمومی به ویژه در کشورهای منطقه، مذاکرات صلح را «خیانت» به اسلام و مسلمین جلوه داده، و عملاً افکار عمومی را به سوی تقابل با صلح هدایت می‌کند. حال آنکه مخالفت با مذاکرات صلح در واقع به زیان ملت‌های منطقه و به نفع سازمان ناتو تمام می‌شود. بی‌دلیل نیست که فعلة فاشیسم به رهبری پاسدار اکبر، شکنجه‌گر روشنفکر و تاریک‌اندیش جمکران در نیویورک به پیروی از امام «روشن ضمیر» موسوی شعار «مرگ بر اسرائیل» سر داده بودند.

‌تندیس هنروران پیشین را
بشکست و بهای کارشان نشناخت
آنگاه ترانه‌های فتحش را
با شیون شوم باد موزون کرد

حضرت حاج سید جوادی، از پیروان واقعی «خط امام» باز هم بر ما ملت منت گذارده، یکی دیگر از همان نامه‌های سرگشادة «ضدامپریاس» خود را، البته به تقلید از خمینی،‌ خطاب به پاسدار و بسیجی قلمی فرموده‌اند تا همه بدانند ایشان از مخالفان سی‌سال سرکوب و به ویژه از مخالفان کودتای 28 مرداد 1332 بوده‌اند! البته ما می‌دانیم که ایشان از طرفداران حکومت آب‌منگل‌ها بودند و در روزنامة خود رسماً اعلام کردند: «به جمهوری اسلامی رأی می دهم». در ضمن ما می‌دانیم که همین حضرت 8 سال پس از کودتای 28 مرداد 1332 همکاری صمیمانة خود را با رادیوی دولت کودتا آغاز کردند. بنابراین قلمفرسائی‌های ایشان مسلماً دلیل دارد! پس بازگردیم به اوپوزیسیون‌سازی در حکومت آب‌منگل‌ها که با همکاری سیمای کریه جمکران در شرف تکوین است.

مضحکة اعترافات تلویزیونی و «کیفرخواست» دادستان کل کشور، ‌ برخلاف آنچه قلم به مزدهای بسیار شیرین سخن جمکران وانمود می‌کنند به هیچ عنوان تهدید گروه خاتمی یا اعضای محفل شیرین عبادی نیست. هدف از پخش این نمایشات مهوع از یکسو تهدید مخالفان حکومت اسلامی و از سوی دیگر کسب وجهه برای «فاشیست ـ‌ مسلمان‌ها» به عنوان اوپوزیسیون این حکومت است. با در نظر گرفتن فضای ملتهب کشور، نتیجة پخش اعترافات کذا چیست؟ هدایت افکار عمومی به سوی تأئید بی‌قید و شرط اعتراف کننده. به این ترتیب است که می‌توان ابطحی، بهزاد نبوی و دیگر شرکای این حکومت منفور را در نظر شوت‌وپرت‌ها «مقبول» جلوه داد. ساواک جمکران و قوة قضائیه که نظارت بر این روند گوساله‌فریب و اجرای آنرا بر عهده دارند در واقع به اجرای اوامر اربابان در دو سوی آتلانتیک مشغول‌اند.

او راه وصال عاشقان را بست
فانوس خیال شاعران را کشت

دچار توهم نشویم، این حکومت یک مجموعة منسجم است و دست نشاندة استعمار غرب. سیاست استعمار چیست؟ سرکوب و چپاول. نگاهی به افغانستان و عراق کافی است تا با اهداف واقعی سازمان ناتو آشنا شویم. امروز «راسموسن»، دبیرکل جدید ناتو کار خود را آغاز کرد. ایشان در سخنرانی خود در مقر ناتو در بروکسل تأکید کردند، «خروج از افغانستان» در برنامة این سازمان نیست. به عبارت دیگر آشوب در مرزهای شرقی ایران همچنان تداوم خواهد یافت، ‌ از این گذشته مرز ایران با عراق نیز می‌تواند به منطقة بحران تبدیل شود. چرا که به ادعای سفارت انگلستان در عراق، از تاریخ نهم مردادماه سالجاری ارتش بریتانیا از عراق خارج شده!

سایت لوموند، مورخ 31 ژوئیه 2009 به نقل از «فرانس‌پرس» گزارش می‌دهد کلیة نیروهای انگلستان، عراق را به مقصد کویت ترک کردند. به گزارش لوموند نمایندگان مجلس عراق نتوانستند به استقرار یک گروه صد نفره از نظامیان برای آموزش عراقی‌ها رأی دهند! می‌دانیم که مجلس عراق نیز مانند مسجد جمکران «مستقل» است. خلاصه بگوئیم در عراق، و به ویژه در منطقة بصره هر چه پیش آید مسئولیتی متوجه حاکمیت انگلستان نخواهد بود.

البته در واقعیت چنین نیست. انگلستان برای چپاول نفت به عراق لشکرکشی کرده و اگر امنیت خطوط چپاول نفت تأمین نشود، ‌ الیزابت دوم خیلی متضرر خواهد شد. در نتیجه خبر «مؤثق» فرانس پرس را می‌توان یک مانور سیاسی برای تهدید روسیه از خاک ایران تلقی کرد. همچنانکه گزارش سنای فرانسه، و «خبر» تایمز لندن در مورد دستیابی قریب‌الوقوع حکومت اسلامی به سلاح اتمی در همین چارچوب می‌تواند بررسی شود. و به همچنین است در مورد سه کوهنورد «فرضی» آمریکائی!

این کوهنوردان نازنازی مسلماً منطقه را مثل کف دست می‌شناخته‌اند، که بدون راهنما یا «بلد»‌ به «گردش» آمده‌ بودند! این سه «کوهنورد» مسلماً نقشة ‌مناطق مین‌گزاری ‌شده در مرز ایران و عراق را نیز از «جمعه بازار» بصره ابتیاع کرده بودند و می‌دانستند از کدام مسیر باید راهی ایران شوند. و مسلماً نقشة میادین مین به دلیل خروج نظامیان انگلستان از عراق در دسترس عموم قرار گرفته. «قصة» سه کوهنورد آمریکائی شباهت فراوانی به مرگ مایکل جکسون دارد. پزشک آن مرحوم می‌گفت، «پس از تزریق داروی خواب‌آور به مایکل، از شدت خستگی به خواب رفتم و نمی‌دانم چه پیش آمد!» وقتی «در کنار مردم» قرار می‌گیرید، از این قصه‌ها فراوان می‌شنوید،‌ چرا که شارلاتان و عوامفریب و دروغگو و متقلب فراوان است.

به همین دلیل ما مطالب مهم را به صورت پراکنده، در چند وبلاگ قرار می‌دهیم تا هم‌میهنان نخبه و اهل قلم نتوانند از آن «نسخه‌برداری» کنند. پس بازگردیم به کیفرخواست مضحک دادستان‌کل کشور که بر اساس اعترافات یک جاسوس «ناشناس» تنظیم شده! همچنانکه در وبلاگ «جاسوس الهی» گفتیم این کیفرخواست، تهدید مستقیم تشکل‌های صنفی و غیرحکومتی است. ولی برخلاف تصور نسخه‌برداران شریف، هدف این کیفرخواست سرکوب تشکل‌های آخوندپرست نخواهد بود. به عبارت دیگر عملة تحکیم وحدت، دارودستة عبادی، اصحاب هنر آخوندی، از جمله مجید مجیدی نمی‌باید هیچ هراسی به دل راه دهند، چرا که قاضی مرتضوی و آخوند شاهرودی با چنگ و دندان از منافع‌شان دفاع خواهند کرد. اصولاً معرکة اعترافات برای حفظ جایگاه این عزیزان اسلام‌پرست به راه افتاده.

شگرد کار این است که با تهدید «خودی‌ها» و زدن برچسب «لائیک» و «آزادیخواه» بر پیشانی «فاشیست ـ‌ مسلمان‌ها» آنان را به «دشمن» تبدیل می‌کنند و با تکیه بر این اصل مسلم که شیرین عبادی، نوشین احمدی خراسانی، پروین اردلان و شرکاء بر ضد نظام مقدس توطئه کرده‌اند، هر کس سخن از حقوق اجتماعی زنان به میان آورد، «برانداز» معرفی خواهد شد! ولی در این گیرودار خواهیم دید که دست آش‌پرستان برای جنجال و هیاهو باز است،‌ در حالیکه «دیگران»، یا به صراحت بگوئیم مخالفان واقعی این حکومت به شدت مجازات خواهند شد.

با توسل به همین شیوة جادوئی می‌توان ارتباط آشکار گروه خاتمی و موسوی را با بیگانگان بکلی واژگونه نمایاند. چه کسی اعترافات تلویزیونی را باور می‌کند؟ هیچکس! این شیوه از دوران «امام روشن ضمیر» موسوی رایج بوده. همه می‌دانند احسان طبری یا آیت‌الله شریعتمداری شکنجه شدند و اعترافات‌شان توسط ساواک تنظیم شده بود. بنابراین «اعترافات» تلویزیونی اصلاح‌طلبان را هم هیچکس «باور» نخواهد کرد، حتی اگر راست بگویند. یادآور شویم به دلیل عدم دسترسی متهمان به وکیل مدافع، از نظر حقوقی اعترافات‌شان اصولاً وجاهت قانونی هم ندارد، در نتیجه نمی‌توان از آن برای صدور حکم، و محکومیت متهم استفاده کرد.

ما به اربابان این حکومت منفور در لندن و واشنگتن می‌گوئیم، با چنین خیمه شب‌بازی‌هائی نخواهند توانست سوابق جنایات و مزدوری محمدخاتمی و میرحسین موسوی را از ذهن ایرانیان بزدایند. هر چند این آدمخواران به دلیل خدمات‌شان در قلب واتیکان و کلیسای کانتربری از جایگاه ویژه برخوردارند، در نظر ما خیانت‌کار و مزدوراند. خوشبختانه ملت ایران دیگر در شرایطی نیست که بوق‌ تفنگ‌فروشا‌ن بتواند پادوهای آشوب‌طلب خود را به عنوان «آزادیخواه» به آنان بفروشد.

آن زلزله‌ای که خانه را لرزاند
[...]
رگ‌های صدای ساز را بگسست
پیشانی جام را به خون آغشت
گنجینة روزهای شیرین را
در خاک غم گذشته مدفون کرد
(نادر نادرپور)






...

یکشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۸


«شیخ‌وشاه» سازی!
...
یکی پیام مرا
از این قلمرو ظلمت به آفتاب دهد

«رمز پیشرفت، بقا و توسعة کشور توجه به رهبری و حفاظت از جایگاه ولایت فقیه است [...] زیرا ایشان در خط انتظار و فرج و تحقق آرمان‌های مهدی موعود قدم برمی‌دارد.»

دلیل عقب افتادگی و عدم توسعة کشور روشن شد! عدم توجه به رهبری! این است بخشی از نشخوارات آخوند پورمحمدی، وزیر اسبق کشور که در ایسنا، مورخ 11 مردادماه سالجاری با کد: 8805 ـ 05505 انتشار یافته.

میان اینهمه مردم میان اینهمه چشم،
رها به غربت مطلق
رها به حیرت محض
کسی به قصة خود آشنا نمی‌بینم

همچنانکه پیشتر گفتیم تهاجم وحشیانه به پایگاه مجاهدین خلق در عراق به دلیل عدم حمایت اینان از گروه موسوی صورت گرفت. گویا پس از این تهاجم، ‌ مسعود رجوی با صدور بیانیه‌ای خواهان اعزام نمایندگان سازمان ملل به ایران جهت حفظ جان موسوی و خانواده‌اش شده! به عبارت دیگر رجوی هم در کنار شیرین عبادی قرار می‌گیرد. البته این بیانیه که در سایت حنازرچوبه، ‌ با کد: 615403 انتشار یافته، در سایت رسمی مجاهدین خلق وجود ندارد ولی هنوز از سوی اینان تکذیب نشده. در نتیجه تا این لحظه «معتبر» است و کاملاً در چارچوب پروپاگاند اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن، یعنی در مسیر «شاه سازی»‌ و ارائة «تصویر دلپذیر از اسلام» قرار می‌گیرد.

به یاد داریم که فوکویاما، متفکر عظیم‌الشان ینگه‌دنیا چند روز پیش با توسل به اصل جادوئی «ترادف کلی» یک مقالة گوساله‌فریب و ابله‌پسند در وال‌ستریت‌جورنال قلمی کرده و فرموده بود، برای رهائی از استبداد به دامان اسلام پناه ببرید که «اسلام ضداستبداد است!» نمایشات مهوع حکومت جمکران پس از کودتای ناکام «انتخابات» در جهت «اثبات» همین ترهات فوکویاما به راه افتاده. برای اینکه ثابت شود تحجر و توحش اسلام «ضد استبداد» است چه باید کرد؟ باید «شاه‌سازی» شود.

بهتر بگوئیم باید شاه دوران پهلوی را «بازسازی» کنند. چون بر اساس پروپاگاند آنگلوساکسون‌ها و ترهات جیره‌خواران‌شان در حوزه‌ها، خاندان پهلوی با اسلام دشمنی داشتند. اگر چه ما می‌دانیم که حوزة‌ علمیه قم موجودیت خود را مدیون همین خاندان است. باری برای اثبات یک دروغ بزرگ یعنی «استبداد ستیزی» اسلام لازم است «شاه‌سازی» کنند و همة آخوندپرستان از ظلم و ستم شاه فرضی به فغان و فریاد بپردازند تا محفل کودتای 22 بهمن 1357 نفس تازه کند. چرا که موفقیت طرح سرشار از نبوغ شاه سازی جان تازه‌ای در رگ‌های «شیخ» می‌دمد و دور باطل شیخ و شاه را در قالب نوین بازتولید خواهد کرد.

بله پس از موفقیت پروژة شاه سازی محفل کذا و به ویژه نعلین‌های پلید به «رهبری» آخوند منتظری ضمن انتقاد از خشونت و تقلب و از همة‌ جنایاتی که در این سی سال سکة رایج بوده می‌توانند ادعا کنند، «اسلام» با این شیوه‌ها مخالف است، علی چنین می‌کرد،‌ محمد چنان می‌کرد، «ما» هم باید از علی و محمد پیروی کنیم و دست در دست میرحسین موسوی جنایتکار به صدر اسلام و توحش بازگردیم!

به همین دلیل گاوچران‌ها می‌کوشند زوج «احمدی‌نژاد ـ خامنه‌ای» را در جایگاه «شاه» قرار داده اینان را «مخالف اسلام» نیز جلوه دهند. فواید این شبیه سازی ابلهانه این است که طبق تأکیدات مضحک فوکویاما می‌توان بر چهرة کریه تحجر و توحش «اسلام» صورتک دلفریب «ضداستبداد» نهاد و در آستانة سالگرد مشروطیت، ‌ ملت ایران را یکبار دیگر در پی «اسلام انسان‌ساز» و «اسلام راستین» در راه مبارزه با استبداد بسیج کرد، و او را به دنبال نخود سیاه «اسلام» فرستاد. همان ملتی که صد سال پیش برای رهائی از چنگ دستاربند و اوباش و استعمار به پاخاسته بود! ملتی که سی سال پیش فریب همین تبلیغات مزورانه را خورد و امروز باز هم روشنفکرنمایان غرب بیشرمانه برای‌اش نسخة «اسلام ضداستبداد» تجویز می‌کنند. نمایش مهوع اعتراف‌گیری از همپالکی‌های محمدخاتمی به همین منظور به راه افتاده.

به قول پیر سمرقند
همه زمانه دگر گشته است
چگونه پهنة خاک
‌که ذره ذره آب و هوا و خورشیدش
چو قطره قطرة خون در وجود من جاری است
چنین به دیدة من ناشناس می‌آید؟

شرکای شیاد اردکان «اعتراف» می‌کنند، همپالکی‌های‌شان در رسانه‌ها اعترافات ابلهانة اینان را رد و تکذیب می‌کنند، تا همه یک‌صدا بگویند این محاکمات و اعترافات خلاف اسلام است! بله، در دادگاه‌های حجاز و صدراسلام حقوق بشر رعایت می‌شد!‌ علی و محمد «عدالت»‌را رعایت می‌کردند و ... و این است محور اصلی پروپاگاند حکومت اسلامی و اربابان اسلام نوازش در لندن و واشنگتن: زنده کردن الاغ مردة لازار یا بهتر بگوئیم، بازگشت به دوران شاه جهت زنده کردن «شیخ» ضداستبداد و عدالت طلب. اما «عدالت» در صدر اسلام چه بوده؟ غصب اموال، قصاص، قطع عضو، سنگسار و باج‌گیری از غیرمسلمانان؛‌ خلاصه کاسة گدائی و شمشیر بران. «عدالت» در مفهوم معاصر خود نمی‌تواند عدالت افسانه‌ای و دروغین صدر اسلام باشد. ولی در هر حال،‌ جنبش مدنی مشروعیت حکومت اسلامی و خصوصاً اوپوزیسیون کاذب آنرا به رسمیت نخواهد شناخت.

«جدائی دین از سیاست»، برای استقرار دمکراسی الزامی است. صدراسلام و عدالت‌اش ارزانی شما باد! برای ما هیچ اهمیتی ندارد در صدر اسلام چه‌ها می‌گذشت. ما ایرانی هستیم، و در هزارة‌ سوم زندگی می‌کنیم. مشکلات ایرانیان به ملت ایران و مرزهای جغرافیائی کشورشان محدود می‌شود. هیچ کشور و هیچ ملتی نمی‌تواند الگوی ما باشد. برخلاف درافشانی‌های حضرت فوکویاما در «وال‌ستریت جورنال»، «نسخه‌برداری از گذشته»، چه از تاریخ ایران و چه از کشورهای دیگر مشکلات ما را حل نخواهد کرد. همچنانکه کاهش اختیارات رهبری و ... و تقلید میمون‌وار از دیگر کشورها نیز کارساز مشکلات ایران نمی‌تواند باشد. در این راستا پیشنهادات فاضلانة‌ پاسداراکبر برای پیاده کردن الگوی شیلی و آفریقای جنوبی آنهم به رهبری «آخوند منتظری» بی‌نهایت احمقانه است.

گاوچران‌ها و دیگر اربابان حکومت جمکران می‌پندارند اگر جنگ زرگری دو جناح حکومت آبمنگل‌ها را به نفع میرحسین موسوی تمام کنند، و موسوی پس از یک مبارزة «سهمگین» و در واقع کشکی ‌بجای احمدی نژاد بنشیند، دوام و بقای این حکومت توحش برای 30 سال دیگر تضمین خواهد شد، چون شیخ بی‌دستار بجای شاه موهوم نشسته. و به این ترتیب می‌توان با تکرار لات‌بازی «بهار عاظادی»، برای ارعاب مردم و ابراز قدرت، هر روز اوباش‌الله را با شعار مضحک «استقلال،‌ آزادی، جمهوری اسلامی» به خیابان‌ها هی کرد.

در این راستا،‌ جهت کسب وجهه برای حکومت اسلامی شیرین عبادی در آستان مقدس «رادیو فردا» به جنگ زرگری با حنا‌زرچوبه مشغول شده تا ابلهان بپذیرند، حاجیه عبادی که سی‌سال است نان جنایات همین حکومت را نوش‌جان می‌کند، ‌ از سوی حکومت جمکران مأموریتی ندارد، بلکه «شخصاً» برای دفاع از حقوق بشر در ایران دست به دامان سازمان ملل شده! و خلاصه باید همه «باور» کنند، ‌ تحفة محفل نوبل یک تنه برای احقاق حقوق زندانیان، ‌ البته نه همة زندانیان‌، زندانیان دروغین نظیر آخوند ابطحی و شرکاء در برابر حکومت اسلامی ایستاده، ‌ آنهم چه ایستادنی!

فروغ راستی از خاک رخت بر بسته است
و آدمی افسوس
[...]
به قتل ماه کمر بسته است

برپائی خیمه‌شب‌بازی «اعترافات» در واقع تلاشی است برای قانون‌مدار جلوه ‌دادن جنایتکارانی همچون خاتمی، موسوی و بهرمانی، ‌ اعضای محفل کودتای 22 بهمن. در این راستا تمام رسانه‌های غرب می‌کوشند برای بزک کردن چهرة کریه این حکومت افرادی همچون خاتمی و بهرمانی را در جایگاه مدافعان حقوق زندانیان قرارداده، برای این آدمخواران کسب وجهه کنند. به موازات همین تلاش‌های «مقدس» است که شیرین عبادی به نمایندگی از سوی حکومت دست به دامان سازمان ملل هم شده.

اگر سازمان ملل به ایران نماینده اعزام کند و همه از باریک شدن کمر آخوند ابطحی و بلندشدن ریش کثیف بهزاد نبوی انتقاد کنند،‌ همة مسائل اربابان این حکومت حل خواهد شد. به این ترتیب مشکل آدم‌ربائی، زندانیان سیاسی، آزادی بیان و ... در سایة جنجال پیرامون اعترافات مضحک شرکای پلید حکومت اسلامی پنهان خواهد ماند. البته ما حضورشان می‌گوئیم که سخت کور خوانده‌اند. ما نیک می‌دانیم بازداشت انسان‌نمایانی چون میردامادی، بهزاد نبوی و دیگر شرکای پلیدشان به چه منظور صورت پذیرفته: تقسیم حکومت به دو جبهة کاذب، جهت تبدیل مشتی جنایتکار به «اوپوزیسیون.» البته همة این تلاش‌ها برای حفظ «کیان اسلام» و در واقع برای تداوم چپاول نفت صورت می‌پذیرد. در نتیجه اگر بیانیة رجوی واقعیت داشته باشد، ما تعجب نخواهیم کرد.

من آنچه از لبخند
به خاطرم مانده است
[...] صلای عشق دو جان است بر رخ دوست
نه خون گرفته شیاری ز سیلی شمشیر

به گزارش حنازرچوبه، مورخ‌11 مردادماه سالجاری، مسعود رجوی نسبت به بازداشت و محاکمة‌ موسوی هشدار داده و خواهان اعزام هیئتی از سازمان ملل برای «مراقبت از موسوی و خانواده‌اش» ‌شده! البته ما هم نمی‌خواهیم موسوی را بازداشت کنند، چون سرنوشت موسوی هر چه باشد،‌ یک جنایتکار و مزدور بیگانه به قهرمان تبدیل خواهد شد. و این خواست ما نیست. ما خواهان محاکمة موسوی، ‌ احمدی نژاد، خاتمی و همة شرکای جنایت‌کارشان هستیم. البته نه در دادگاه‌های جمکران، و نه با آیات قرآن!

ما بیانیة رجوی را نیز اگر واقعیت داشته باشد محکوم می‌کنیم. البته می‌دانیم که بازاری جماعت هوای یکدیگر را دارند و از طریق اوباش همگی به دستاربندان مرتبط‌اند. حکومت نعلین و بازار و اوباش با حمایت آنگلوساکسون‌ها سه دهه ادامه یافته. آیا امروز جهت تداوم همین حکومت توحش و ابتذال سازمان رسوای ملل نیز می‌باید وارد معرکه شود؟ چرا چون میرحسین موسوی و خانوادة‌ بسیار شریف‌شان در خطراند؟ موسوی با بقیة‌ مردم ایران چه تفاوتی دارد که چنین اهمیتی پیدا کرده؟ به دلیل مزدوری برای بیگانگان از مردم عادی «برتر»‌ به شمار می‌رود، یا به دلیل ارادت به توحش اسلام و پیروی از خمینی خون آشام؟

من آنچه از آتش
به خاطرم باقی است
فروغ مشعل همواره‌‌تاب زرتشت است
شراب روشن خورشید و
گونة‌ ساقی است
(فریدون مشیری)


...