جمعه، مهر ۲۳، ۱۳۸۹


توده و تارعنکبوت!
...
«[...]‌ اگر چه به قدر الاغ چیز سرمان نمی‌شود [...] اما خودمان را باهوش‌ترین مخلوق تصور می‌کنیم. همیشه منتظر یک قلدریم که به طور معجزه‌آسا ظهور بکند و پیزی ما را جا بگذارد؛ 20 سال دلقک‌های رضاخان تو سرمان زدند، حالا هم [...] همان گربه‌های مردنی را جلو ما می‌رقصانند [...] فلسفه‌مان مباحثه در شکیات و سهویات [...] است. نه ذوق، نه هنر، نه شادی، همه‌اش دزدی، کلاهبرداری و روضه‌خوانی [...]»
منبع: «حاجی‌‌آقا»

سفر ویلیام هیگ‌،‌ وزیر امورخارجة بریتانیا به مسکو تغییرات چشمگیری در استراتژی جهانی ایجاد کرد. ظاهراً پس از این سفر «رادیوفردا» هم واسطه شده تا شیرین عبادی، ماچه‌شیخ برگزیدة‌ محفل نوبل بتواند دمی برای احمدی‌نژاد تکان داده و پرزیدنت مهرورزی را از «انزوا» خارج کند. البته این «دلالی» سیاسی همزمان با حضور احمدی‌نژاد در جنوب لبنان و در پوشش «پاسخ‌های شیرین عبادی به کاربران رادیوفردا» انجام پذیرفت. خلاصه نگران نباشیم شاخک سازمان سیا نه تنها هوای احمدی‌نژاد را دارد تا ایشان بتوانند همچنان برای اسرائیل هارت‌وپورت‌های لازم را صورت دهند، که نوبل «عبادی ـ سیاسی» را نیز برای ما ملت بالای منبر می‌فرستد تا همچون سیمین‌الله برای «اسلام مترقی» معرکه بگیرد. خوشبختانه شاخک سازمان سیا در این عملیات قهرمانانه تنها نیست، و از چند جبهه به بهترین وجه از کمک‌های «داس‌الله» عزیز برخوردار می‌شود.

«جونم براتون بگه»، اوباش‌الله و داس‌الله همچون 31 سال پیش برای سرکوب ملت ایران با یکدیگر متحد شده و مسابقة پستی و رذالت و فریبکاری به راه انداخته‌اند. تفاوت این دو محفل مزدور استعمار با یکدیگر در این است که اولی به پیروی از دستاربندان «حقوق انسانی» را با احساسات قومی و باورهای مقدس در ترادف قرار می‌دهد، حال آنکه دومی در هم‌سوئی کامل با کاسبکار، «منافع» را بجای «حقوق انسانی» می‌نشاند. به عبارت دیگر، وجه مشترک اوباش‌الله و داس‌الله همان «تخریب انسان» از طریق مرزشکنی و تحریف مفاهیم انسان‌محور است. در این راستا نگاهی شتابزده خواهیم داشت به پاسخ‌های شیرین عبادی در سایت «رادیو فردا» و اظهارات گوساله‌فریب خواهر «سپیده صلح‌جو» در سایت اخبار روز. اولی «دمکراسی‌های اسلامی» کشف کرده و دومی، سوسیالیسم دینی!

پس از انعکاس اظهارات دلنشین سیمین‌الله در باب روحانی متجدد و کرایة شتر و تبدیل «غرائز شیطانی» به محسنات انسانی در سایت «خواندنی‌ها»، ‌ نوبت ژاژافشانی به شیرین‌الله رسید. ایشان که در «لایپزیک» با نفی «آزادی بیان» هنرمند «میزان» درک و فهم‌شان را از مفاد اعلامیه جهانی حقوق‌بشر بخوبی به جهانیان ثابت کردند،‌ از همة شوت‌وپرت‌ها خواسته‌اند تا رسیدن میعاد استقرار دمکراسی در کشور از «روحانیت مترقی» حمایت به عمل آورند. به زبان‌ساده‌تر، تا زمانیکه آقا «امام زمان» از اعماق چاه جمکران برای‌مان سکولاریسم و دمکراسی به ارمغان نیاورده‌اند، اجماع پیرامون «اسلام مترقی» را ایشان واجب شرعی دانسته‌اند!

سایت «رادیوفردا»، ‌مورخ 22 مهرماه 1389، برای ارتقاء «فقرفرهنگی» و رونق شارلاتانیسم پاسخ‌های شيرين عبادى به پرسش‌هاى كاربران‌ راديوی کذا را منتشر کرده. جالب اینجاست که در این پاسخ‌های «ژرف» و لجن‌بار، ماچه‌شیخ محفل «نوبل» به صراحت مفاد اعلامیه جهانی حقوق‌بشر را تحریف می‌کند! عبادی ضمن دفاع از قانون اساسی بی‌پایه و اساس جمکران، به ما می‌گوید «آزادی بیان» فقط سیاسی می‌تواند باشد و رسم کاریکاتور افراد اقدامی است «بر علیه» آن‌ها! عبادی همچنین می‌گوید، «من» از حقوق ساواکی و سلطنت‌طلب و بهائی و مجاهد خلق دفاع کرده‌ام، پس مدافع آزادی بیان هستم! به عبارت دیگر شیرین‌الله «بیان» را به تعلقات مذهبی و قومی و نگرش سیاسی تقلیل داده، ایشان به طور کلی فراموش می‌کنند که آفرینش هنری در قالب رمان، فیلم، نقاشی و ... و خصوصاً کاریکاتور از جمله مهم‌ترین «شیوه‌های بیان» به شمار می‌رود و هیچکدام نیز قرار نیست «سیاسی» و «محفلی» و «مجلسی» باشد.

کوتاه سخن، در قاموس شیرین عبادی آنچه خارج از سنگر حق و باطل قرار گرفته و «اوقات فراغت» انسان و رشد و شکوفائی فرهنگی او را شامل می‌شود «بیان» به شمار نخواهد آمد! روشن‌تر بگوئیم عبادی، مدافع آزادی بیان «انسان دینی» یا همان بندة خداست که وزارت ارشاد جمکران با تکیه بر «احکام الهی» حد و مرز تفکر و تخیل‌اش را هم مشخص کرده. به همین دلیل است که در قاموس این تحفة نطنز رسم کاریکاتور محمد عملی است «بر علیه» پیامبر اسلام،‌ و «احساسات» مسلمین را جریحه‌دار می‌کند. ولی ما از حماقت شیرین عبادی به هیچ عنوان تعجب نمی‌کنیم، غربی‌ها به همین حماقت و توحش سرشار ایشان «جایزه» داده‌اند:

«وقتی وارد لايپزيك شدم به من اطلاع دادند كه جايزه امسال را به سه نفر مى‌دهند كه يكى از آن‌ها آقاى وسترگارد، كاريكاتوريست دانماركى است كه عليه حضرت محمد يك كاريكاتور كشيده بود[...]»

بله «وسترگارد» به زعم عبادی «علیه حضرت محمد» کاریکاتور کشیده و می‌دانیم که این کار خیلی خیلی ناشایست است! اگر اظهارات ابلهانة تحفة محفل نوبل را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت کاریکاتور بر دو نوع است: بر له و بر علیه! اظهارات مسخرة عبادی به سخنان شارلاتان‌هائی می‌ماند که ادعا می‌کنند، کودتای 28 مرداد بر علیه دولت مردمی مصدق سازمان یافته بود، نه بر علیه منافع ملی ایرانیان. کارفرمایان امثال «وسترگارد» نیز هدفی جز سرکوب ملت‌های منطقه نداشتند، به ویژه که تجربة موفق لات‌بازی پس از انتشار رمان سلمان رشدی در کوله‌بارشان محفوظ بود و این دستاورد «فرهنگی» به اینان یادآوری می‌کرد که راه «ثواب» همین است.

زمانیکه دولت تاچر اوباش را در لندن و پاکستان بر علیه رمان کذا بسیج کرد و برنامة کتاب سوزان به راه انداخت، همزمان شایع کردند که «بانوی آهنین»‌ سلمان رشدی را برای عذرخواهی از مسلمین تحت فشار گذاشته. اینک همین برنامة مهوع را محافل غرب در تلویزیون اسرائیل به صحنه آورده‌اند و از «عذرخواهی» دولت دانمارک به دلیل انتشار کاریکاتورهای محمد سخن به زبان می‌آورند. اینهمه،‌ پس از جنجال دولت آنجلا مرکل و قدردانی ایشان از کورت وسترگارد. خلاصه دولت راستگرای مرکل، مدافع «آزادی بیان» شخص وسترگارد از آب در آمده تا شاید از این مفر بازار مقدسات را گرم نگاه‌ دارد. هر چند ما بعید می‌دانیم که باز هم جهت تحریک افکار عمومی آلمان بتواند چنین معرکه‌ای به راه اندازد؛ گویا به دولت «ژرمانی» تفهیم شد که می‌باید دکان «توهین به مقدسات» را تعطیل کند. پس بازگردیم به پاسخ‌های شیرین عبادی به پرسش‌های شیرین‌ و «سیاسی ـ عبادی!»

خر برای پیروی از شیخک بی‌دین و ایمان
سر به فرمان، معطل چش، لنگ فتوا می‌فروشم

پرسش‌ها به گونه‌ای مطرح شده که پاسخ گفتن به آن‌ها دفاع از حکومت آخوند و زمینه‌ساز تحریف «مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر» و دمکراسی باشد، علامت تعجب هم نمی‌گذاریم! ماچه نوبل صلح، دعوت از هنرمندان «کرد» را «دفاع از حقوق اقلیت‌های قومی» می‌شمارد؛ برگزاری انتخابات را با دمکراسی در ترادف قرار داده؛ و ضمن تحریف «جدائی دین از سیاست»، یعنی اصل اساسی دمکراسی، بر جدائی دین از حکومت تأکید می‌کند:

«من [...] همواره مدافع حقوق اقليت‌هاى قومى بوده‌ام و بر همين مبنا وقتى كه به من جايزه نوبل را اعطا مى‌كردند [...] من تعمداً گروه كامكار را [...] خواهش كردم كه بيايند [...] بهترين شيوه جدائى دين از حكومت است. تا دولتمردان از عقايد مذهبى مردم سوءاستفاده نكنند[...]»

عبادی علاقة عجیبی به استفاده از ضمیر اول شخص مفرد دارد، در عوض سپیده صلح‌جو ضمیر اول شخص جمع را ترجیح می‌دهد. خلاصه «من» و «ما» برای سرکوب ملت ایران دست در دست یکدیگر گذاشته‌اند. و اما جدائی دین از حکومت یا از دولت، همچنانکه بارها در این وبلاگ گفتیم یعنی استقرار آخوند در جایگاه ممتاز و غیرمسئول «قانون‌شکن مقدس!» دینی که خارج از حکومت قرار می‌گیرد، ‌ هر گاه منافع استعمار ایجاب کند می‌تواند با توسل به «فتوی» کشور را به صحنة آشوب تبدیل نماید؛ همان برنامه‌ای که از دوران میرزای شیرازی آغاز شده و تا امروز نیز ادامه یافته. این است دلیل شیفتگی سازمان سیا به شعار جادوئی «دین خارج از حکومت.» و این است دلیل گریز فعلة فاشیسم از عبارت «عدم دخالت دین در سیاست.» چرا که در این صورت بنیاد دین تحت نظر دولت قرار می‌گیرد، و اگر روحانی در مورد سیاست سخنی بر زبان آورد، نمی‌تواند از جایگاه نمایندة «الهیت» در سیاست دخالت کند و به اظهارات‌اش «تقدس» بخشد. و بدون «تقدس» بازار محفل نوبل کساد می‌شود.

باری، شیرین عبادی در ادامة معرکة خود یک برنامة روضه و زوزه و سوگواری هم برای آخوند منتظری جنایتکار اجرا کرده و می‌افزاید، از آنجا که فعلاً حکومت مذهبی سرکار است و نمی‌دانیم دمکراسی کی از راه خواهد رسید، می‌توانیم با تفسیرهای مختلف از اسلام هم به دمکراسی دست یابیم، همانطور که در اروپا هم مواضع کلیساها متفاوت است! می‌بینیم که عبادی در شارلاتانیسم از هم‌ولایتی‌اش بنی‌صدر گوی سبقت می‌رباید. شیرین‌الله می‌پندارد اگر خود را به خریت بزند همین خریت را همچون ویروس به مخاطب منتقل خواهد کرد. حال آنکه این شیوة سازمان سیا فرسوده شده! مواضع مختلف کلیساها در کشورهای اروپای غربی هیچ تأثیری بر حقوق انسانی ندارد، چرا که قوانین انسان‌محور بر این جوامع حاکم است نه احکام الهی کلیساها:

«نبایست صبر کنیم [...] كه [...] بخواهيم از سكولاريسم استفاده كنيم تا دمكراسى بيايد. در همين زمان هم مى‌توانيم شاهد دمكراسى باشيم. زيرا [...] اسلام [...] تفسيرهاى گوناگونى دارد. نگاه كنيد به اروپا. يك كليسا سقط جنين را قبول مى‌كند و يك كليسا آن را رد مى‌كند، حال آنكه هر دو پيرو دين مسيح هستند[...]»

عبادی در این پاسخ‌های سرشار از هوش و فراست تلاش کرده حمایت غرب از حکومت نکبت و ادبار جمکران را پنهان داشته، چین و به ویژه روسیه را پشتیبان حکومت مرده‌شویان جلوه دهد! حضور حاجیه شیرین توسلی بگوئیم، حکومت مرده شویان از ماه فوریه سال 2010 سایت فارسی «نووستی» را فیلتر کرده! منطقاً اگر روسیه و جمکران در ماه عسل به سر می‌بردند، ساواک جمکران با حمایت طویلة مک‌کارتی در واشنگتن سایت رسمی روسیه را فیلتر نمی‌کرد. مسئولان «رادیوفردا» از این واقعیت نیک آگاهند، همچنین می‌دانند که حماقت و بلاهت چشم پادوهای‌شان را کور کرده، در نتیجه هر آنچه مهمل و مزخرف در انبان‌شان یافت می‌شود برای نشخوار در اختیار برگزیدگان‌شان قرار می‌دهند تا خودشان مضحکه نشوند. پیش از ادامة مطلب لازم است یک پرانتز باز ‌کنیم و به صورت گذرا نگاهی داشته باشیم به شکست سیاست غرب برای ایجاد محور «برزیل ـ ایران ـ ترکیه!»

لغو سفر اردوغان به لبنان و مسدود شدن شبکة اینترنتی تلویزیون آذربایجانی‌های ساکن ترکیه در ایران پیامد شکست سیاستی است که از محور «بات» حمایت می‌کرد. به گزارش سایت فارسی نووستی،‌ مورخ 23 مهرماه 1389،‌ «ای. ان. اس. تی. وی» از انسداد شبکة‌ تلویزیونی آذربایجانی‌های ساکن ترکیه توسط ایران خبر داد. نووستی‌ می‌نویسد پخش برنامه‌های این شبکه از ماه فوریه 2010 در ایران آغاز شده بود! به عبارت دیگر، پخش برنامه‌های این شبکه با فیلتر شدن سایت فارسی زبان نووستی تقارن زمانی دارد! خلاصه، بر خلاف آنچه رسانه‌های غرب می‌نمایانند سفر احمدی نژاد به لبنان نشان اقتدار حکومت مرده شویان نیست! کاملاً بر عکس! سخنرانی احمقانة‌ رئیس دولت جمکران در جنوب لبنان در باب «لزوم بازگشت یهودیان به کشورشان» نشان می‌دهد که هیچ دولت مسئولی نمی‌تواند رسماً از چارچوب شکنی دولت جمکران در عرصة‌ بین‌المللی حمایت به عمل آورد. به همین دلیل تمدید اقامت احمدی‌نژاد در لبنان و برنامة سفر نخست وزیر ترکیه به این کشور نیز لغو شد و «هوگو چاوز» هم به ناچار برنامة معرکه‌گیری «یانکی‌ساز» در ونزوئلا را تعطیل کرده، راه مسکو در پیش گرفت.

البته اینروزها جشن و سرور خیلی‌ها بر هم خورده! از آنجمله است جشن تولد مارگارت تاچر! در واقع جشن کذا در مقر نخست وزیری بریتانیا بدون حضور ایشان برپا شد. یادش بخیر! تاچر نیز همچون خمینی جنگ را «نعمت الهی» می‌شمرد و تداوم جنگ استعماری ایران و عراق مدیون همین «بانوی آهنین» است! به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 13 اکتبر 2010، این لقب غلط‌انداز را روزنامة «ستاره سرخ» به ایشان داده! بله، بلشویک‌ها از دوران باستان فوت در آستین دشمنان‌شان کرده آن‌ها را بسیار مهم جلوه می‌دادند تا خود را به ارزش گذارند. از اینروست که موجود پوشالی و مفلوکی همچون مارگارت تاچر را «آهنین» می‌خواستند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به اظهارات عبادی پیرامون حمایت روسیه از جمکران.

جالب اینجاست که ترهات عبادی پس از شکسته شدن اجماع شوم جهانی پیرامون «اسلام ضداستبداد» منعکس می‌شود؛ خلاصه تحقیقات مشترک پژوهشگران روسیه و هند بالاخره به کمک ما ملت آمد! طی سه دهة اخیر سازمان ناتو با استفاده از «اسلام‌گرائی» و اسلام‌گرایان به تهدید روسیه و دمکراسی هند مشغول است و همین سازمان، حکومت اسلامی را در ایران، عراق و افغانستان مستقر کرده و ترکیة به اصطلاح لائیک را نیز در همین مسیر تحجر پیش می‌راند. همچنانکه پیشتر گفتیم در اوائل دهة 1980، کودتای ژنرال کنعان اورن آموزش تعلیمات دینی را در مدارس دولتی ترکیه اجباری کرد و سرانجام قدرت را به یک حزب اسلام‌گرا سپرد که همچون حکومت اسلامی ادعای «استقلال» هم دارد ولی از اعضای رسمی «ناتو» به شمار می‌رود! نقش ترکیه به عنوان پادوی آمریکا در جنگ بالکان و در اشغال عراق چشمگیر بود. خلاصه بدون ترکیه جنایات ناتو طعم شیرین همیشگی را نخواهد داشت. در جنگ 33 روزة لبنان، همین ترکیه در کنار اسرائیل قرار گرفته بود و بعضی‌ها می‌خواستند در لبنان برای همین دولت حساب پس‌انداز هم افتتاح کنند.

چه جای تعجب است؟! وقتی محافل لبنان جهت تداوم نظام قبیله‌ای خود برای ارتش اسرائیل کارت دعوت می‌فرستادند و از تجزیة کشورشان حمایت می‌کردند از دیگران چه انتظاری می‌توان داشت؟ هیچ! بله حضرات در پاریس و نیس به تفریح مشغول بودند و در سوئیس «بانک» داشتند، نصیب بقیه هم در لبنان بمب و گلوله و جنگ داخلی بود. آخرین بار هم که ارتش اسرائیل به لبنان حمله برد، فرماندهان ارتش این کشور خروج سربازان را از پادگان‌ها ممنوع کردند و معلوم شد ارتش لبنان متحد ارتش اسرائیل است. خلاصه طی33 روز نبرد، ارتش اسرائیل با برخورداری از حمایت ناتو غیرنظامیان لبنان را بمباران می‌کرد و مدافعان «حقوق بشر» در غرب و به ویژه در ینگه دنیا خفقان کامل گرفته بودند. ولی امروز که احمدی‌نژاد به ناچار از تمامیت ارضی لبنان دفاع می‌کند، هیلاری کلینتن از گسترش بحران در منطقه ابراز نگرانی کرده. خلاصه فکر نکنید پفیوزی و پدرسوختگی در انحصار شیخ شیرین همدانی است، به هیچ عنوان! طویلة‌ مک‌کارتی مرز ندارد! از همدان تا «کانزاس سیتی» و فراتر از آن قلمرو آ‌ن آستان مقدس است. کوتاه سخن شارلاتانیسم و انسان‌ستیزی همچون «پول» برای حاجی‌آقای صادق هدایت عزیز و گرامی است. این است دلیل شباهت عبادی به پرسوناژ حاجی‌آقا. عبادی هم مثل حاجی ابوتراب مزور، متقلب و انسان‌ستیز است، و از اینرو دفاع وکیل از مجرم را با دفاع از آزادی بیان در ترادف قرار داده!

«[...] من از گروه‌هاى [...] زيادى دفاع كرده‌ام بدون اينكه خودم در عقيدة سياسى آن‌ها شريك باشم [...]»

عبادی چه می‌گوید؟ او در دو جهش شبه‌استدلالی، دستگیری وکلای مدافع در حکومت اسلامی را توجیه می‌کند! عبادی چنین می‌نمایاند که برخی وکلا از آنجا که با موکلان‌شان هم عقیده‌اند دفاع از آن‌ها را برعهده گرفته‌اند! به عنوان نمونه اگر کسی دفاع از یک متهم به قتل را در دادگاه عهده‌دار می‌شود، حتماً طرفدار آدمکشی است و قتل و جنایت را تأئید می‌کند! حال آنکه شیرین عبادی را در مقایسه با چنین وکلائی می‌باید یک «استثناء» بدانیم، چون ارواح شکمش مدافع حقوق بشر است! مگر قرار است وکیل مدافع از «عقاید» موکل خود دفاع ‌کند؟ به هیچ عنوان! عقیده «جرم» نیست؛ وکیل مدافع وظیفه دارد با تکیه بر اسناد و شواهد و از مسیر حقوقی موکل‌اش را از اتهامات وارده مبری کند. باری شیرین عبادی پس از آنکه تلویحاً «وکیل مدافع» را «شریک جرم» موکل می‌شمارد، گرایش سیاسی و باورهای مذهبی و چپ‌گرائی را نیز در ترادف با «جرم» قرار می‌دهد:

«[...] من در دادگاه از سلطنت‌طلبان دفاع كرده‌ام بدون اينكه سلطنت طلب باشم. من از بهايى‌ها دفاع كرده‌ام در حالتى كه مسلمان‌ام. از كمونيست‌ها دفاع كرده‌ام، در حالى كه كمونيست نيستم [...]»

مگر کمونیست و بهائی و سلطنت‌طلب بودن «جرم» است؟ این روند طویله مک‌کارتی است که در حکومت مرده‌شویان رایج شده. اینان هستند که با الهام از اربابان‌شان چنین «جرم‌هائی» را اختراع کرده‌اند. و در چنین حکومتی است که به امثال عبادی امکان گشایش «دکان» حقوق‌بشر داده می‌شود، و رسانه‌های غرب باد در بادبان‌پارة او می‌اندازند. عبادی در ادامة پوچ‌پردازی‌های‌اش با نقل قصة «رضا ملک» برای بچه‌های خوب، وزارت اطلاعات را تهدیدی برای امنیت «فردی» ایرانیان معرفی می‌کند، حال آنکه وظیفة وزارت اطلاعات حفظ امنیت است و اگر در حکومت جمکران این وزارتخانه تهدیدی است برای امنیت ایرانی یک دلیل موجه دارد؛ وزارت اطلاعات حکومت اسلامی در خدمت سازمان سیاست! شاید عبادی مفلوک می‌پندارد که هیچکس از مزدوری حکومت اسلامی برای ینگه دنیا خبر ندارد. خلاصه شیرین‌الله برای ارعاب ایرانیان فرصت را از دست نداده ضمن ارائة تصویر قدرتمند از وزارت کذا می‌گوید، مکالمات تلفنی افراد تحت کنترل وزارت اطلاعات است:

«كنكاش مى‌كنند كه ببينند آيا كسى فرضاً در گوشى تلفن به دوستش گفته كه در انتخابات شركت مى‌كند يا نمى‌كند[...]»

بله این ‌مرده‌شویان چه کارها که نمی‌کنند! البته بدون ابزار پیشرفتة جاسوسی «مید. این. یو. اس» و کارشناسان سازمان سیا وزارت اطلاعات جمکران فلج خواهد شد؛ ما که غریبه نیستیم، عبادی کودن است و به این مسائل کاری ندارد. او را جلو کشیده‌اند تا «منم، منم» کرده، پروپاگاند انسان‌ستیز سازمان سیا را طوطی‌وار تکرار کند و به طور مثال بگوید، «آزادی بیان» یعنی دفاع از یک ساواکی بلندپایه که به دلیل اختلاف با شعبة اسلامی سازمان سیا آنجا را ترک کرده! خلاصه وزارتخانة کذا علیرغم آنهمه قدرتی که در ید خود دارد، برای امثال «رضا ملک» خونة خاله هم هست:

« [...] من [...] چون متوجه شدم آقاى ملك [...] از وزارت اطلاعات آمده بيرون اختلافش با آن‌ها بنيادين است. من معتقد به آزادى بيان هستم دفاعش را قبول كردم. براى اينكه بتوانم از آزادى بيان دفاع كنم [...]هر كس بايد بتواند حرفش را بزند ولو اينكه من مخالف آن حرف باشم[...]»


یاد بگیریم! آزادی بیان در ذهن علیل نوبل صلح مرده شویان یعنی «حرف زدن!» و عبادی هم تا توانسته خود را به ارزش گذارده، و از «آزادی حرافی» خود استفاده کرده! حرف زده و آنقدر وراجی کرده تا سرانجام حکومت اسلامی به «دمکراسی» ‌تبدیل شده، و نهایت امر اندونزی و مالزی هم شده‌اند دمکراسی‌های پیشرفته‌تر!

آی... خر دارم، خر خرتر ز آدم، آدم خر
ماده و نر هم معمم هم مکلا می‌فروشم

معیار و ملاک دمکراسی‌ ساخته‌وپرداختة خاله شلخته‌های جمکران هم همان «انتخابات» است. هر جا یک «جعبه» بگذارند و «خلق‌الناس» به دورش جمع شده و هر کدام در آن یک تکه کاغذ بیندازند، «انتخابات» برگزار کرده‌اند و «دمکراسی» نیز همانجاست! اگر مردم بتوانند بر آن تکه کاغذ نام هر کس را که بخواهند بنویسند، دمکراسی‌شان «پیشرفته‌تر» خواهد بود، به این دلیل است که «دمکراسی» عربستان سعودی چندان پیشرفته نیست:

«در كشورى مثل اندونزى [...] به نسبت رژيم فعلى ايران دمكراسى پيشرفته‌ترى دارند و مردم [...] به هر كس كه بخواهند رأى مى‌دهند. يا اينكه دمكراسى در كشورى مانند مالزى قابل قياس با دمكراسى در كشورى مثل عربستان سعودى نيست[...]»

شیرین عبادی همة این مزخرفات را بهم بافته تا بتواند ضمن بازنشخوار مطالبات محفل نوبل، به ادعای موهوم وجود «دمکراسی»‌ در حکومت‌های الهی مهر تأئید زده، امثال ‌آخوند منتظری متحجر و جنایتکارانی چون کدیور و صانعی را «روشنفکر» بنامد. اما عبادی به این مختصر سفسطه اکتفا نکرده؛ او بیشرمانه تأکید بر تضاد دمکراسی با حکومت اسلامی را «توجیه» توحش این حکومت به شمار آورده:‌

«اسلام با تفسير درستى قابل انطباق با دمكراسى و حقوق بشر هست [...] علماى روشنفكر ايرانى نيز بر همين اعتقادند. چرا كه آيت‌الله منتظرى اين اعتقاد را داشت. آيت‌الله صانعى اين اعتقاد را دارد. آقاى كديور، آقاى يوسفى اشكورى [...] از بزرگان دين‌اند و چنين اعتقادى دارند. بنابراين وقتى كه شما ادعا مى‌كنيد كه اسلام با دمكراسى همخوانى ندارد، در حقيقت ظلم حكومت‌هائى مانند جمهورى اسلامى ايران را توجيه مى‌كنيد[...]»

آهان! پس وقتی مصطفی رحیمی در نامة معروف خود، به آن «وحشی بیابانی» تفهیم کرد که «جمهور» با حکومت دین در تضاد قرار خواهد گرفت، حتماً توحش امثال صانعی و عبادی را «توجیه» ‌کرده بود! چه خوب شد که «رادیوفردا» شیرین‌الله را برای «پاسخگوئی» به صحنه آورد! حال می‌بینیم کدام محافل با مصطفی رحیمی و همفکران‌اش مخالفت می‌کردند، همان‌ها که امثال شیرین عبادی را از زباله‌دان استخراج کرده، از لجن و زباله «شخصیت» می‌سازند!

انگار دیروز بود که شهبانوی «هنر‌پرور» ما در تلویزیون دولتی فرانسه از اهدای نوبل صلح به این جانور وحشی به عنوان «بهترین کادوی تولد» خود یاد فرمودند! و انگار دیروز بود که خمینی را از عراق به پاریس ارسال کردند تا «بی‌بی‌سی» از او رهبر کبیر انقلاب بسازد. محفل نوبل هم «دیروز» تکه استخوانی برای شیرین عبادی پرتاب کرده تا «امروز» آن را به همراه شیخ منتظری «سق» بزند:

«من براى ايشان [منتظری] احترام بسيار زيادى قائل هستم [...] اگر [...] مانند برخى از سياستمداران چشم‌شان را بر حقايق دردناك اجتماع مى‌بستند، مى‌توانستند الان بر عالى‌ترين مناصب سياسى ايران بنشينند [...]»

البته در حال حاضر که منتظری در قید حیات نیست، بهتر می‌توان ایشان را بر عالی‌ترین مناصب سیاسی جمکران نشاند. گویا شیرین عبادی بر خلاف سیمین‌الله از «میزان دخول» آگاه نیست، و فقط «کرایه شتر» را دریافت کرده: ‌

«اى كاش همان روزهاى اول كه آقاى منتظرى اعتراض مى‌كردند مردم ایران به اعتراضات ايشان توجه بيشترى داشتند و اجازه نمى‌دادند كار به امروز بكشد[...]»

اتفاقاً ما خیلی خوشحال‌ایم که کار به «امروز» کشیده و «رادیوفردا» با انتشار پاسخ‌های شیرین عبادی او را همچون زهراخانوم به مضحکة خاص‌وعام تبدیل کرده:

«من حقوقدان‌ام و مى‌دانم كه قانون نظارت استصوابى بر خلاف قانون اساسى ماست و آزادى انتخاب را هم از مردم سلب مى‌كند[...]»

بله این حقوقدان زبده حق انتخاب آزاد را با «آزادی انتخاب» در قانون بی‌‌اساس جمکران اشتباه گرفته، همانطور که «خواهر» سپیده صلح‌جو نیز حقوق انسانی را با «منافع» مادی عوضی گرفته. وقتی شیرین عبادی که «حقوق‌دان» است و آزادی بیان را با «آزادی حرف» در ترادف قرار می‌دهد، سپیده صلح‌جو هم حق دارد آزادانه «حرف» بزند. از حرافی‌های ایشان یک «سوسیالیسم دینی و بومی»، یعنی «سنتی» زاده شده که با سکولاریسم هم در تضاد قرار می‌گیرد! «خواهر» سپیده فرموده‌اند، تمرکز بر سکولاریسم نشان ساده‌اندیشی لیبرال یا به قول ایشان «لیبرالیستی» است و مارکسیسم با چنین نگرش‌های سطحی جور نمی‌آید:

«سوسیالیسم در هر جامعه‌ای [...] لاجرم تا حدودی رنگ و بوی سنت آن جامعه را به خود می‌گیرد [...] متمرکز شدن به سکولاریسم به عنوان اصلی‌ترین مانع بر سر راه حرکت رو به جلوی این جامعه از یک اندیشة‌ ساده شدة‌ لیبرالیستی می‌آید که [...]‌ مایل است با بازی با پدیده‌های ظاهری اجتماعی و سیاسی مسائل پایه‌ای جامعه را تغییر دهد. مارکسیسم چنین سطحی نگری‌ای را تاب نمی‌آورد[...]»

از اینجا نتیجه می‌گیریم که سپیده صلح‌جو «مارکسیسم» را مثل کف دستش می‌شناسد، و به همین دلیل است که از انسان‌محوری مارکس نهایتاً به سوسیالیسم سنتی و بومی و گله‌پرستی ‌رسیده! خلاصه ایشان به همان استالینیسم «قومی ـ منطقه‌ای» می‌رسند که تحمیل استبداد فردی و گروهی را از طریق احترام به سنت‌ها و رقص‌وآوازهای محلی بیشتر می‌پسندید! یاد بگیریم! در گیرودار رسوائی استالینیسم، بعضی‌ها که ارواح شکمشان مارکس و مارکسیسم را خوب می‌شناسند به این موضع‌گیری‌های ابلهانه و انسان‌ستیز می‌گویند، «مارکسیسم»! جالب اینجاست که اتحاد داس‌الله و لات‌‌الله را در این مقطع بهتر درمی‌یابیم،‌ چرا که مسیر پیشنهادی «خواهر» سپیده دقیقاً همان مسیر آخوند کدیور است. ایشان نیز پس از شیون و ناله در باب اشک آنحضرت برای خلخال آن زن یهودی در نهج‌البلاغه، می‌خواستند امت را به «دمکراسی» برسانند! واقعاً چه اشکالی دارد؟ مزخرف‌گوئی هم «حرف» است، و به گفتة عبادی هر کس حق دارد هر چه می‌خواهد دل تنگش بگوید. بالاتر دیدیم که «حزب‌الله» حرف می‌زد، حالا هم نوبت حرافی به داس‌الله رسیده. اینان با تکرار همان قماش مزخرفات که در دوران امام روشن‌ضمیر سر ما ملت را با آن می‌خوردند، مخالفان توحش گله‌پروری و مردم‌سالاری و پوپولیسم را «لیبرال» می‌خوانند و می‌دانیم که لیبرالیسم در «مذهب» کلیسای استالینیسم از «گناهان» کبیره است! الاغ‌های چپ‌نمای طویلة مک‌کارتی می‌پندارند همچون گذشته می‌توانند با الصاق برچسب «لیبرال» به مخالفان، آنان را از میدان به در کرده دست در دست «حزب‌الله» در طویلة ارباب جفتک‌پرانی کنند و سرکوب ملت ایران را تداوم بخشند. و در راستای چنین اهداف مقدسی است که سایت «اخبارروز»، مورخ 22 مهرماه 1389 مصاحبه‌ای با سپیده صلح‌جو ترتیب داده تا «خواهر» سپیدالله همچون شیرین‌الله به تحریف و مرزشکنی مشغول شوند، باشد که پیوند شوم «حزب‌الله ـ داس‌الله» همچنان برقرار بماند. مصاحبة‌ کذا تحت عنوان «چرا فدائی هستیم» انتشار یافته!

خر برای سردبیری در جراید، با تبحر
بی‌خبر از خط و ربط و نثر و انشا می‌فروشم
(هادی خرسندی)

«سپیده صلح‌جو» در این مصاحبه ادعا کرده که یک گرایش سوسیالیستی با شرایط جامعه همخوانی دارد! در صورتیکه ایشان در این مقطع عوام‌گرائی را با سوسیالیسم اشتباه گرفته‌اند. به ایشان یادآور شویم،‌ «خاکی» بودن و ‌بازی‌هائی که تحت عنوان «چپ‌گرائی» در ایران به راه افتاده بود، ریشه در تبلیغات سازمان سیا داشت؛ سوسیالیسم هیچ ارتباطی با باورهای عام ندارد؛ محور سوسیالیسم فقط «انسان» است! گویا خواهر صلح‌جو که از دست‌یابی به استالینیسم ناب «ناامید» شده‌اند، ارادت ویژه‌ای به «چین» مائوئیست پیدا کرده‌اند که به قول خودشان اقتصادش لیبرال است! هر چند این حکومت «ایده‌آل» نسبت به سرمایه سالاری از توحش بیشتری هم برخوردار باشد:

«اقتصاد چین [...] سال‌هاست که با رشد بالاتر، کارآفرینی بیشتر و تورم و بیکاری کمتری نسبت به اقتصادهای لیبرالی کار می‌کند. بخش بزرگی از مالکیت ابزار تولید در چین عمومی است و برنامه‌های حزب کمونیست نقش حیاتی در اقتصاد دارد[...]»

این «اظهارات» عالمانه یک مسئله را نادیده گرفته، و آن نقش سرمایه‌های آمریکائی و بازارهای آمریکا است که جز ترویج بیگاری و بردگی در چین دستاوردی ندارند! باری، پس از مهمل‌بافی و صحبت‌های خاله‌زنکی، سپیده‌صلح جو به این نتیجه می‌رسد که، طی سدة اخیر «چپ‌ها» برای ایجاد فرهنگ دمکراتیک فعالیت کرده‌اند اما همین چپ، در مورد مبنای «تعالی‌ بشر» در کنار مذهبیون ایستاده و از «منافع جمع» در برابر منافع فرد دفاع می‌کند! البته خواهر سپیده راست می‌گوید؛ انتشار دروغ‌های بیشرمانة چاقوکش‌های پیرو خط امام نظیر «تاج‌زاده» در سایت «پیک نت» و سایت‌های هم‌سو به صراحت ثابت می‌کند که اوباش گله‌پرست برای سرکوب ملت ایران باز هم دست‌دردست یکدیگر نهاده‌اند. فقط اینبار در بر پاشنة شوم سابق نخواهد چرخید؛ داس‌الله و اوباش‌الله حوزه و بازار خیلی کور خوانده‌اند!

انتشار اظهارات بنی‌صدر در «گویانیوز» در باب خشونت‌گرائی حکومت اسلامی نشان می‌دهد که حزب «شریف» توده دیگر نمی‌تواند همچون آخوندهای سیاست پیشه نان را به نرخ روز سق بزند. بنی‌صدر ضمن تأکید بر عدم توسل مجاهدین خلق به خشونت می‌گوید، دو روز پس از پیروزی «انقلاب» تصفیة 200 تن از سران سازمان‌های چپ و مجاهدین خلق از سوی بعضی‌ها پیشنهاد شده بود و پس از درگیری‌های خردادماه 1360، اکبر بهرمانی در نماز جمعه گفت «اگر آنروز همان 200 نفر را اعدام ‌کرده بودیم کار به اینجا نمی‌کشید!» خلاصه حزب عوام‌گرای توده با انتشار چرندیات تاج‌زاده دست به خودکشی سیاسی زده، هر چند که از نظر ما حزب کذا از روز نخست یک مردة متحرک سیاسی بود و «موجودیت» سیاسی‌اش فقط زائیدة‌ توهم رفقاست. تنها عملکرد این حزب همکاری با استعمار و سپردن بهترین فرزندان این آب و خاک به تیغ دژخیمان بوده. پیش از اینکه ما بگوئیم، اسمعیل‌خوئی در بی‌بی‌سی به فعالیت‌های شرافتمندانة حزب توده و شرکاء اشاره داشته. پس بازگردیم به مصاحبة‌ اخبار روز با خواهر سپیده، یکی از اعضای «داس‌الله» که ضمن تأکید بر «فرهنگ» دمکراتیک چپ در کشور ایران، برای نفی انسان‌محوری، «منافع» را در ترادف با حقوق‌انسانی قرار داده! حتماً «انسان‌ستیزی» در قاموس سپیده صلح‌جو خیلی فرهنگی و دمکراتیک شمرده می‌شود:

«چپ‌ها در صد سال اخیر در ایران برای ایجاد فرهنگ و نهادهای دمکراتیک فعالیت کرده‌اند. در این مصاحبه فرصتی نیست به این شواهد بپردازیم [...]»

البته شواهدش پیشتر توسط آقای خوئی ارائه شد. خانم صلح‌جو می‌گویند، طی سدة اخیر چپ‌ها برای فرهنگ‌سازی و ایجاد نهادهای دمکراتیک چه جانفشانی‌ها که نکردند! ایشان سپس ناگهان از «فرهنگ دمکراتیک» دست شسته به درون استخر ابهام فاشیسم شیرجه می‌زند و از عبارت مبهم «تعالی بشری» سخن به میان می‌آورد. این «متفکر» بلندپایة چپ‌، کوچکترین اشاره‌ای به چارچوب فلسفی «تعالی بشر» در «نظریات» عمیق خود نکرده. البته ما با نظریات شیادانی چون سپیده صلح‌جو بیگانه نیستیم و نیک می‌دانیم که پوچ‌پردازی ایشان دلیل موجه دارد. خواهر سپیده هم به مرض توده‌ای‌ها مبتلا شده و می‌پندارد با «چپ‌نمائی» و «بافتن آسمون به ریسمون» می‌تواند یکبار دیگر سفرة شیادی و ‌مردمفریبی گسترده و کودتای 22 بهمن را «بازتولید» نماید. از اینروست که عبارت مبهم «تعالی بشری» را در تقابل با «فردگرائی» قرار می‌دهد، و ضمن انتقاد از «لیبرال‌ها» بازنشخوار همان شعارهای پوچ و ابلهانه و مردمفریب سال 1357 را از سر می‌گیرد. باید به این فدائی فقرفرهنگی بگوئیم دمکراسی الزاماً «لیبرال» نیست، و ما به عنوان مدافع دمکراسی با «لیبرالیسم» نیست‌درجهان اقتصادی‌ای که آمریکا آن را در بوق گذاشته، و امثال سرکار آن را به «لولو» تبدیل کرده‌اید هیچ کاری نداریم:

«برای این سئوال که آیا مبنای تعالی بشری محوریت فرد است یا جمع پاسخ قاطعی وجود ندارد که همة مردم با آن موافق باشند. [...] شاید بتوان گفت که سوسیالیست‌ها و مذهبیون و حتی محافظه‌کاران در یک سو قرار دارند و لیبرال‌ها در سوی دیگر[...]»

بله، نتیجة یکصدسال عوامگرائی، نعل‌وارونه و توده‌پرستی بهتر از این‌ها نخواهد شد! تل موهوم «مردم» در مورد عبارت مبهم «تعالی بشری» اتفاق نظر ندارد، در نتیجه «داس‌الله» برای حفظ منافع جمع ترجیح می‌دهد در کنار مذهبیون قرار گیرد، البته همانطور که خودشان هم می‌گویند با «فاشیست‌ها» همگرائی بیشتری خواهند داشت تا با لیبرال‌ها! تو گوئی همین دیروز بود که توده‌ای‌ها در کابینة کودتائی آیرون‌ساید وزیر «معارف» شده بودند! واقعاً به حال کسانی که به اینان چشم امید بسته‌اند می‌باید گریست، چنین گوساله‌های ننه‌حسنی خود را منسوب به کدام «چپ» می‌دانند؟ چپ ساخته وپرداختة طویلة‌مک‌کارتی. صلح‌جو در عمل تعریف نوینی از سوسیالیسم ارائه داده که شباهت فراوانی به «قیام» حسین در کربلا دارد و «تکلیف» فرد را در برابر «جمع» مطرح می‌کند! ایشان در ادامة حماسة‌کربلا به این نتیجة درخشان می‌رسند که «فرد» در سوسیالیسم برای «خوشبختی» خود می‌باید به خوشبختی دیگری بیندیشد:

«در اندیشة‌ لیبرال [...] پیگیری منافع فردی کافیست تا اجتماع هم به سعادت برسد بنابراین بیشتر صحبت از حقوق فردی است. در صورتیکه در اندیشة‌ سوسیالیستی عموماً منافع جمع مطرح است، بنابراین [...] تکلیف فرد در مقابل جمع به میان می‌آید. یعنی برای خوشبختی خودت ناچاراً باید به فکر خوشبختی دیگری هم باشی[...]»

البته اگر «اخبار روز» را نمی‌شناختیم از انتشار چنین ترهاتی شاخ در می‌آوردیم! ولی این سایتی است که پیشتر در آن درافشانی‌های سارا بوکر در ستایش از «نقاب» نیز منتشر ‌شده بود، پس تعجبی ندارد که نیچه، فیلسوف مدرنیته هم در چنین سایت فرهنگ نوازی به «ادیب» تبدیل شود! این تحولات عجیب هم باید پیامد سفر دو روزة وزیر امور خارجة بریتانیا، ویلیام هیگ به مسکو باشد. در پی این سفر جادوئی رجب اردوغان را به لبنان راه ندادند و اظهارات حمیدکرزای در مورد مذاکره با طالبان نیز رسماً تکذیب شد!

مدت‌ها بود که حمید کرزای و یانکی‌ها تعارف را کنار گذارده آشکارا از مذاکره با طالبان سخن به میان می‌آوردند و به یاد داریم که جرج بوش با هدف نابودی‌ طالبان به افغانستان لشکرکشی فرموده بودند! باری پس از مسافرت ویلیام هیگ به مسکو،‌ آخوند اژه‌ای نامة اخیر شیخ صادق لاریجانی را هم جعلی خواند! به عبارت دیگر طرح سرشار از نبوغ محافلی که احمدی‌نژاد را به دانشگاه کلمبیا «دعوت» کرده بودند،‌ تا از طریق بحران‌سازی نانی برای بنیامین نتانیاهو به تنور بچسبانند، با اشکال جدی روبرو شده. به همین دلیل است که پاسدار شریعتمداری دست نیاز به سوی «اکسپرس» دراز کرده و هراس غرب از «قدرت اسلام» را در بوق کیهان می‌گذارد. پیشتر همین «اکسپرس» روی جلد خود را به هراس جهان غرب از شخص «احمدی نژاد»‌ اختصاص داده بود، ‌چرا که رسانة کذا به قبیلة‌ شرایبرها تعلق دارد که همچون کرکس از جنگ تغذیه می‌کنند.

در گیرودار این «مباحث» از حنازرچوبه شنیدیم که رهبر فرزانه در تاریخ 27 مهرماه سالجاری به شهر قم می‌روند و سریال معدن‌چیان شیلی نیز «به موقع» و با موفقیت کامل پایان یافت! اما مهم‌ترین پیامد گفتگوهای «لندن ـ مسکو» اختلاف نظر سفیر یانکی‌ها در افغانستان با هیلاری کلینتن باید باشد.

به گزارش نووستی، مورخ 23 مهرماه سالجاری در حالیکه «ایکنبری»، سفیر ایالات متحد در کابل از مذاکره با طالبان حمایت به عمل‌ ‌آورده، وزیر امور خارجة ایالات متحد در پشتیبانی آمریکا از این مذاکرات ابراز تردید می‌کند! مسلماً اگر هیلاری کلینتن از محضر سپیده صلح‌جو درس‌هائی از سوسیالیسم دینی فرا می‌گرفت، خوشبختی خود را در خوشبختی سفیر ایالات متحد در کابل، یا در خوشبختی هر کس دیگری رویت می‌کرد و به «تعالی» می‌رسید و در چارچوب بی‌دروپیکر پوپولیسمی که در زبان الکن شارلاتان‌های داس‌الله «سوسیالیسم» نام گرفته، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار می‌شد.

[...] از رعیت‌هام بپرسید [ که منو می‌پرستند] آنقدر که من با آن‌ها خوش سلوکی می‌کنم [...] استالین با کارگرهاش نمی‌کنه[....] چهل ساله این تارعنکبوت را بالای سرم می‌بینم، یک مرتبه به مراد نگفتم که: مرتیکه قرمساق اینو پاکش کن. حالا من بلشویکم یا آن‌ها [...]؟»
منبع: «حاجی‌آقا»‌




سه‌شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۹


یاخونت و آخوند!
...
یکی از معجزات تحویل موشک‌های «یاخونت» به سوریه، پایان نمایش مهوع نامه‌نگاری زندانیان سیاسی دروغین حکومت مرده‌شویان است. ارسال «نامة سرگشاده» از درون زندان‌های جمکران، همچون نمایش «اعترافات»، به ویژه پس از کودتای هیزاکسلنسی همواره کاربرد تبلیغاتی داشته،‌ آنهم به نفع حکومت توحش اسلامی. نامه‌های رفیق کیانوری منفور خطاب به خامنه‌ای جنایتکار را که فراموش نکرده‌ایم؛ آنحضرت که در زنجیر «ستم» حکومت اسلامی «گرفتار» آمده بودند در این نامه‌ها ضمن شرح مصائب فرضی‌شان همواره بر این اصل اساسی تأکید می‌فرمودند که حکومت آدمخوار جمکران «مدافع حقوق‌بشر» است! برنامة «پاسدار اکبر» و شرکاء در باب «ولی‌فقیه» خوب و اسلام خوب و خلاصه چماق «مناسب» هم که نیازی به توضیح ندارد و ... و آخرین نمونة این نامه‌پراکنی‌های مضحک، خارج از نامه‌های مسخرة تاج‌زاده و نوری‌زاد، بیانیه یا نامة طبرزدی و شرکاء در حمایت از رفراندوم گوساله‌پسند پیشنهادی میرحسین موسوی است. بیانیة‌ کذا اخیراً در سایت‌های اخبار روز، عصرنو و دیگر بوق‌های مخالف‌نمایان جمکران انتشار یافته. باری چنین به نظر می‌رسد که ساواک جمکران ناچار شده این دهنة ویژه از دکان شارلاتانیسم و عوام‌فریبی را ببندد! به همین دلیل شاهد افتادن آلو از دهان غلام‌حسین اسمعیلی، رئیس سازمان زندان‌های جمکران هستیم.

خبر افتادن این آلوی شیرین با کد: 30014461 در سایت حنازرچوبه،‌ مورخ 19 مهرماه 1389 انتشار یافته. رئیس سازمان زندان‌های جمکران به خبرنگار حنازرچوبه می‌گوید، مطالبی که به نام برخی از زندانیان منتشر شده از «درون زندان» بیرون نیامده! اما دچار توهم نشویم، غلامحسین اسمعیلی فقط بخشی از واقعیت را گفته، ‌ یعنی راست و دروغ را در هم‌‌ آمیخته تا یک واقعیت مسلم را از مخاطب پنهان دارد؛ و آن اینکه نامه‌های کذا بدون استثناء توسط ساواک جمکران و با هدف تخریب انسان به رشتة تحریر کشیده شده؛ این نامه‌ها «سفارشی» است!

محور این نامه‌نگاری‌ها، گسترش مقدسات، به ارزش گذاردن زندان و شکنجه و به ویژه مرگ در راه پوچیات و مبهمات قرآنی نظیر «حق» و «عدالت» است، آنهم از طریق مبارزه با پوچیات دیگر قرآنی از قماش «ظلم» و «ستم» و... و خلاصه بگوئیم این «مطالب» سرشار از بلاهت در واقع «قیام حسینی» را برای نسل «ناپالم‌پرست» مطلوب کارفرمایان شیخ مسعود بهنود تجویز می‌کند؛ همان‌ها که امروز علی خامنه‌ای مفلوک را البته به بهانة تسخر زدن به ایشان از جایگاه «سلطانی» برداشته و در جایگاه «خدائی» نشانده‌اند! از مطلب دور افتادیم! پس آخوند خامنه‌ای را با هوچی‌های تقدس‌فروش تنها می‌گذاریم و باز می‌گردیم به اظهارات مزورانة رئیس سازمان‌ زندان‌های جمکران که می‌فرمایند، زندانیانی که به مرخصی می‌روند این نامه‌ها را می‌نویسند و وقتی به زندان باز می‌گردند،‌ دوستان‌شان این نامه‌ها را منتشر می‌کنند! ما هم می‌گوئیم، ارواح شکم‌تان! «کور شه هر کی دروغ بگه»:

«[اسمعیلی گفت]‌ امكان خروج نامه از زندان اوين وجود ندارد [...] طبق بررسي‌هاي ما و اظهار خود زنداني‌ها بعضا در دوران مرخصي مطالبي را در قالب نامه مي‌نويسند و در اختيار دوستان [...] خود قرار مي‌دهند [...] دوستان آن‌ها [...] هر از چند گاهي يكي از نامه‌ها را [...] در اختيار برخي سايت‌ها قرار مي‌دهند[...]»

خلاصه همین روزها اسمعیلی کور خواهد شد، و اگر شانس بیاورد و به قول خودش «بعضاً» کود شود، آخر عمری وجودش مفید واقع شده و به کاری خواهد آمد! ببینیم رئیس سازمان زندان‌های جمکران چه می‌گوید؟ البته ایشان فقط به «نامه‌های اخیر» اشاره دارند! به عبارت دیگر این حضرت از یکسو تاواریش سابق،‌ کیانوری یا پاسدار اکبر و شرکا را از این معرکه به دور می‌دانند، و از سوی دیگر، دست ساواک را در این لات‌بازی و پروپاگاند گسترش تقدس پنهان می‌دارند! اصلاً چرا راه دور برویم اگر نگاهی به سخنان شیرین «سیمین دوبوار» جمکران بیاندازیم می‌بینیم که آخوندیسم از آسمان به زمین نیفتاده.

از قدیم گفته‌اند «دود از کنده پا می‌شه»، پس خطبه‌های شیخ «سیمین بهبهانی» را در «خواندنیها» از دست ندهیم! آخوند هم، آخوند مؤنث! این ‌شیخ مونث با چنان ظرافت شاعرانه‌ای دخالت به حریم خصوصی را مجاز شمرده، و از مجازات «زنا» و «سنگسار» و «زنای محصنه» و ماجرای سکینه سخن می‌گوید که بیا و ببین! سیمین خودش یک‌پا دادستان محکمة «منکرات» حکومت اسلامی شده. اگر سایت «خواندنیها» این سخنان لطیف و رویائی را به ایشان نسبت نداده بود، می‌پنداشتیم سرچشمة‌ این الهامات کسی نیست جز آخوند کدیور! بله، اسلام هم اسلام سیمین! انسان بی‌اختیار هوس می‌کند مسلمان شود و مرجع تقلیدش هم فقط سیمین‌الله باشد!

خواندنی‌ها،‌ مورخ 16 مهرماه 1389 در مطلبی تحت عنوان «سیمین بهبهانی و سکینه آشتیانی [...]» می‌نویسد، که از سیمین بهبهانی بیوگرافی‌اش را خواستیم و ایشان هم قلم به دست مبارک گرفتند و ... و به گفتة‌ نویسندة مطلب فوق، خانم بهبهانی در لابلای بیوگرافی خود برای «سکینه» هم ابراز نگرانی فرموده‌اند. مردمی بودن همینه دیگه! باری ایشان ضمن تأئید ضمنی احکام توحش اسلام در باب روابط بین زن و مرد فرموده‌اند، اثبات «زنا» غیرممکن است! به زبان ساده‌تر سیمین دوبووار جمکران، اصل «دخالت در حریم خصوصی» افراد بالغ را اصلاً به زیر سئوال نمی‌برد. ایشان در ادامة «زندگی‌نامه‌شان» می‌فرمایند، «با اطلاعات اندکی که دارم، می‌توانم بگویم، طی 14 سده هیچ موردی از سنگسار در کشور ایران مشاهده نشده!» این داستان اسلام «مترقی» و «عقلانی» را که ساخته‌وپرداختة «خداوند بخشندة مهربان» است داشته باشید، تا برسیم به اصل مطلب. یعنی آنجا که سخن از «روحانی متجدد»، «ترحم» بر انسان خطاکار‌ و «تبدیل غرائز شیطانی» به محسنات انسانی به میان می‌آید! خلاصه بساط موعظة «اسلامی» سیمین دوبووار به راه است.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم سیمین بهبهانی در دانشکدة‌ «حقوق» تحصیل کرده و احکام اسلام را نیک می‌شناسد، فقط در اسلام ایشان مقدار زیادی رحم و بخشایش و «عقلانی‌ات» به چشم می‌خورد که این آخری یعنی «دین عقلانی»، همانطور که بارها گفته‌ایم از کشفیات و مزخرفات ساخته‌وپرداختة «یورگن هابرماس» و دیگر اعضای محفل فرانکفورت است که بدون اسلام و تقدس،‌ بازار اربابان‌شان در لندن و واشنگتن کساد می‌شود. می‌بینیم که «نامه نگاری» برای هابرماس به عنوان «فیلسوف» حکمتی دارد. بله بعضی‌ها به دریافت «مجوز» از محفل انسان‌ستیز فرانکفورت نیاز دارند، ‌ حال آنکه از نظر ما امثال یورگن هابرماس فیلسوف نیستند، اینان برای فروش تقدس دست به سفسطه و مغلطه ‌زده‌اند، و‌ هدف‌شان هم مشخص است: توجیه حکومت‌های اسلامی، و به طور کلی توجیه حکومت دینی به ویژه در کشورهای نفت‌خیز و مسلمان‌نشین.

بی‌دلیل نیست که بنیامین نتان‌یاهو اصرار دارد کشورهائی که پیشتر «اسرائیل» را به رسمیت شناخته‌اند، اینک اسرائیل را به عنوان دولت یهود شناسائی کنند! تا از این راه دست اربابان اسرائیل جهت سرکوب «غیریهودی‌ها»، به ویژه یهودیان لائیک باز باشد! به این ترتیب تنها دولت دمکراتیک منطقه نیز «دینی» خواهد شد و فعلة فاشیسم در سراسر جهان نفسی به راحت می‌کشند. چرا که «دولت یهود» اسرائیل را در منطقه در انزوای کامل سیاسی قرار می‌دهد، و در نتیجه ایندولت می‌تواند برای تقویت این انزوا هر روز یک دشمن «دینی» جدید اختراع کرده و تجهیزات نظامی پیشرفته‌تری دریافت دارد و اینگونه است که بازار رقابت تسلیحاتی در منطقه داغ و داغ‌تر خواهد شد تا روزی که آتش طمع تفنگ فروش‌ها هست و نیست منطقه را یک‌باره خاکستر کند. خوشبختانه هنوز به این مرحله نرسیده‌ایم، دلیل هم اینکه سیمین بهبهانی، ‌ شاعر شیرین‌سخن و «مردمی» و «متعهد» و «مکتبی» خوشبختانه هنوز زنده است و می‌تواند برای‌مان «شعر» بگوید:

«حضور دو جنس مخالف در یک فراش موجب تنفیذ حکم زنا نیست و دخول شرط لازم آن و میزان و چگونگی این دخول هم به ‌صراحت معین شده است[...]»

پس میزان‌اش را هم دست‌شان داده‌اند؟! در کمال تأسف ما از «میزان»‌ آن اطلاعی نداریم،‌ شاید شیخ مهدی بازرگان که در دوران نورانی آن دجال روشن‌ضمیر «میزان» را منتشر می‌کردند قصد اطلاع رسانی داشتند و ملت نفهمیده بود! جوان بودیم و جاهل و به ویژه «ضد انقلاب» و از اینرو «میزان» را درست درک نکردیم، و آنروزهای خوب، هر چه امام فرمودند، «میزان رأی مردم است» باز هم نفهمیدیم که این «میزان» به کجاها مربوط می‌شود! نور به قبر پدر خانم بهبهانی ببارد که ما را با معنا و مفهوم و زیروبم و چم‌وخم «میزان» در معیارهای دینی و روحانی حسابی آشنا کردند. جایزة‌ سیمون دوبووار واقعاً «حق» ایشان بود چرا که استادان «متجدد» هم داشتند:

«این استادان از روحانیان متجدد بودند [...] به ‌یاد دارم که استاد سنگلجی همیشه از ارتجاعِ بعضی از روحانیان گله داشت و می‌گفت، در عصری که آدم‌ها به فضا می‌روند، روحانیان ما هنوز در بارۀ کرایه شتر بحث می‌کنند[...]»

بله، روحانی متجدد امروز باید در بارة کرایة «آپولو» بحث کند، مرده‌شور هر چه شتر و شترسوار است ببرد! دم‌شان گرم این استاد سنگلجی! در این روزها که شیخ مسعود، آخوند خامنه‌ای را بجای خدا نشانده، ما ملت به چنین استادانی نیاز داریم تا «میزان دخول» مجاز به خلق‌الله را «به صراحت» مشخص کنند! افسوس که استادان متجدد نداریم تا از بحث علمی در مورد «کرایه شتر» انتقاد علمی به عمل آورند! این استادان ما «میزان» دست‌شان نبود، از مدرنیته و مارکس و فروید می‌گفتند! بالاخره زندگی نشیب و فراز دارد، یکروز همه چیز «میزان» است و یکروز میزان همه چیز از دست می‌رود، حتی میزان دخول به جهان سوم!

هم‌میهنان گرامی! بشتابید برای تماشای تصویر سیمین بهبهانی در ماه، آنهم در کنار شیخ نصرالله و موشک‌های «یاخونت» روسی! اگر کمی شانس داشته باشیم، در همان حوالی کرة ماه، سخنان گهربار پاسدار علی‌ لاریجانی را نیز مشاهده خواهیم کرد، چرا که این سخنان اگر چه در قزاقستان ایراد شده «بوی» کرة ماه از آن به مشام می‌رسد! بله، چند روز پیش از سفر «ویلیام هیگ»، وزیر امور خارجة‌ بریتانیا به مسکو، پاسدار علی لاریجانی به ارمنستان و قزاقستان مشرف شد و از «برخی کشورها» انتقاد به عمل آورد! از سفر احمدی نژاد به لبنان و بازار گرمی برای هیاهوی سبز و لوس‌بازی‌های متداول هم نمی‌گوئیم، دیگر کسالت‌آور شده. پس بازگردیم به سخنان «دکتر» علی لاریجانی در قزاقستان!

از آنجا که پایگاه‌ها و صنایع موشکی و فضائی روسیه در قزاقستان استقرار یافته، مسلماً اظهارات نافذ رئیس قوة مقننة جمکران بر بدنة‌ موشک‌ها حک خواهد شد. همانطور که یهوة بخشندة مهربان «ده فرمان» را بر لوح‌های سنگی حک کرد و به دست موسی سپرد تا چنان دمار از روزگار قوم یهود در آورد که دل‌اش هوای فرعون کند. «جونم براتون بگه»، با توجه به اینکه برنامة ارسال موشک روسیه به فضا مانند نهضت امام «روشن ضمیر» همچنان ادامه دارد، حتماً در حوالی کرة ماه، حداقل یک موشک حامل سخنان علی لاریجانی مشاهده خواهیم کرد.

این موشک‌های «یاخونت» روسی خیلی باید تماشائی باشد، درست مثل مانکن‌های بوتیک «والنتینو»! از وقتی سوریه به «یاخونت» مجهز شده، تمامی مقامات منطقه‌ای، از جمله رجب اردوغان سری به دمشق زده به موشک‌ها ادای احترام می‌کنند! و این است تفاوت مانکن با موشک! مانکن‌ها را به صحنه می‌آورند تا لبخند بزنند و آخرین مدل‌ لباس‌های فصل را به مشتاقان مد بنمایانند،‌ در صورتیکه موشک‌ها را برای دور کردن «چشم بد» مستقر می‌کنند، بعد هم می‌گویند: یاخونت! یعنی «چشم حسود کور!» موشک لبخند نمی‌زند و عشوه هم نمی‌آید؛ مثل نخست وزیر اسرائیل، اخموست. بنیامین نتانیاهو هم مثل میرحسین صفحه‌اش خش برداشته، و همانطور که میرحسین برای معرکه‌گیری و لات‌بازی ذکر «اجرای بدون تنازل قانون‌ اساسی» گرفته و شیون و زاری می‌کند، نتانیاهو نیز توقف «شهرک سازی» جهت آغاز مذاکرات صلح را به شناسائی «دولت یهود» مشروط کرده! وجه مشترک میرحسین و نتانیاهو این‌ است که بجز بی‌بی‌سی و رادیوفردا و پیک‌نت، شعبة مردمی ساواکی‌های حزب توده، هیچکس برای مزخرفات‌شان «تره» خورد نمی‌کند. چه نشسته‌اید که امروز «پیک نت» مژده داد:

«اکبر رفسنجانی و ناطق نوری، حساب‌شان را از حاکمیت جدا کرده‌اند»

می‌بینیم که دکان «مردمی» ساواک در چرندبافی به راستی گوی سبقت از پاسدار شریعتمداری می‌رباید. البته این «حقایق» دینی و معنوی از زبان آخوند محمدیزدی به خورد مشتریان دکان کذا داده شده. یزدی، همان شیخ منفوری که در سرکوب و چپاول ملت ایران همواره شریک خامنه‌ای و حاج اکبر بوده و هست. ولی اینروزها گویا جدا کردن حساب‌ مدروز شده باشد چرا که خیلی‌ها می‌خواهند حساب‌شان را جدا کنند! به عنوان نمونه بعضی‌ها در بریتانیا بدشان نمی‌آید در بعضی جاها حساب‌شان را از یانکی‌ها جدا کنند و به همچنین است در ینگه دنیا:

«ايران در پى استخدام آمريكائى‌ها براى جنگ با انگلیسی‌ها[...]»

مطلب فوق به دوران «شاه شهید» یعنی همان ناصرالدین شاه قاجار بازمی‌گردد! البته به ادعای رادیوفردا، مورخ 20 مهرماه 1389. در مطلبی تحت عنوان «رهروان مهر و کین»، رادیوفردا به ما می‌گوید، بريتانيا ايران را تحت فشار گذشته بود تا از هرات و قندهار چشم پوشی کند و خلاصه کم مانده بود جنگ به راه بیافتد. از اینرو میرزا آغاخان نوری، صدراعظم قصد داشت از آمریکا وام بگیرد و جنگجویان مزدور استخدام کند. راستش با در نظر گرفتن آنچه ما از دوران قاجار می‌دانیم این داستان‌ها «میزان» را به هیچ عنوان رعایت نمی‌کند! خودشان هو چو انداخته‌اند که میرزا آغاخان نان سفارت انگلستان را سق‌ می‌زد، حال می‌گویند می‌خواست با ارباب‌اش بجنگد! چقدر این میرزا آغاخان به روح‌الله خمینی شباهت پیدا کرده! شاید «میرزا» هم جنگ را نعمت الهی می‌شمرده؟ البته فکر بد نکنیم! «رادیوفردا» این داستان‌ها را از خودش در نیاورده، این احادیث از «حاشیه نویسی» میرزا بر نامه‌اش به امین‌الدوله استخراج شده و مسئولیت حاشیه نویسی کذا هم با «رادیوفردا» نیست، با خود میرزاست، که فعلاً مرده! چشم‌اش کور می‌خواست زنده‌ بماند، تا نامه‌اش مثل وصیت‌نامة آن خر دجال روشن‌ضمیر به ابزار استعمار و «محفل‌بازی» تبدیل نشود. یکی از نشانه‌های «میزان» درک و فهم و شعور خمینی همان وصیت‌نامة اوست!

این رهبر عظیم‌الشان که به قول خودش در برابر «امپریاس» شرق و غرب ایستاده بود، و تا می‌گفت «اسلام»، از شدت خنده لرزه بر اندام استکبار جهانی می‌انداخت، در این حد شعور نداشت که وصیت‌نامة لعنتی‌‌اش را می‌باید پیش از مرگ و در نشریات کثیرالانتشار به چاپ برساند تا میراث‌خواران نتوانند هر دم آن را به نفع این محفل و آن دیگری «تحریف» کنند! با عمل احمقانه‌ای که این شیخ کودن انجام داده، وصیت‌نامه‌اش تبدیل شده به «عرصة عمومی»؛ درست‌ مانند «ویکی‌پدیا»! هر که هر چه بخواهد به آن اضافه می‌کند، هر چه هم بخواهد از آن برمی‌دارد! خلاصه لات‌بازی این دجال پس از مرگ هم دوام یافته. آنوقت بعضی‌ها به چنین گوسالة ننه حسنی می‌گویند، «رهبر کبیر انقلاب!» معلوم است انقلابی که چنین رهبر «متفکری» داشته باشد کارش به کجا خواهد کشید! بلشویک‌ها که رهبران‌شان لنین و تروتسکی بودند به کجا رسیدند؟ به استالین و خروشچف و برژنف و ... و دور از جان شما «فروپاشی!»

پس این حزب‌اللهی‌های بینوا به کجا می‌خواهند برسند؟ به همینجا که رسیده‌اند: مبال امام زمان. رهبرشان را هم جدیداً شیخ مسعود به آسمان فرستاد، چرا که با فتوی «4 مجتهد عادل» مخالفت کرده! حاج اکبر هم حفاری قبر خمینی را از سر گرفته و ویراست نوینی از همان وصیت‌نامة معروف از لیفة تنبان‌اش بیرون کشیده تا بتواند در مورد دانشگاه آزاد خامنه‌ای را مخالف خمینی معرفی کند! چه نشسته‌اید که «رادیوفردا» در ادامة مطلب خود می‌گوید، در همان دورة قاجار، سفیر آمریکا هم می‌خواست حساب‌اش را از انگلستان جدا کند:

«سفیر آمريكا نوشته و گفته [...]اگر چه با انگليس عهد دوستى داريم لكن آن‌ها [...] راضى نيستند كه دولت آمريكا با [...] ايران عهد تجارت و دوستى داشته باشد [...] و دولت انگليس هم جميع امورات خود را با دسيسه مى‌گذراند[...] مشهور است که اگر چه دولت آمريكا با دولت انگليس هم عهد مى‌باشند، لكن هر دو عليه همديگر افكارهاى ديگرى دارند[...]»


حال متوجه می‌شویم که «آن نارنجکی» که امداگر بریتانیائی را به قتل رساند، ضامن‌اش را از دورة قاجار کشیده بودند. معلوم نیست پس از ملاقات ویلیام هیگ با پرزیدنت مدودف کار یانکی‌ها با انگلیسی‌ها به کجا خواهد کشید! ما که خیلی نگران هستیم! چرا که «کارول اسپنس»، ‌ وزیر مختار آمریکا در استانبول به میرزاملکم خان گفته بود:

«سرنوشت آمريكا اين است كه تجارت آيندة جهان را قبضه كند و روزى خواهد آمد كه دوستى آن كشور براى دولت و ملت ايران سودمند خواهد بود.»


البته ایشان چین و هند را فراموش کرده بودند. از این اشتباهات پیش می‌آید، تا چند روز پیش هم در جمکران مجلس در رأس امور بود، اما افسوس و صد افسوس! به مصداق «کله پز برخاست سگ جای‌اش نشست»، شورای نگهبان بجای مجلس نشسته. به گزارش ایسنا، کدخدائی، سخنگوی شورای کذا گفته، «براي حفظ مجلس در رأس امور دعا می‌کنیم، ‌ ولی نظام ما نيمه پارلماني و نيمه رياستي است!» اظهارات کدخدائی با کد: 10636ـ 8907 در ایسنا، مورخ 17 مهرماه 1389انتشار یافته. «نیمة ریاستی» نظام مقدس در لبنان خود را برای اسرائیل لوس کرده و نیمة پارلمانی آن در قزاقستان برای «برخی کشورها»‌ خط و نشان می‌کشد.

چندی است جعبة جادو در فرانسه برای فروش معجونی به نام «پوم»، بر وزن «رم» در یک شیشة بدهیبت «آگهی» پخش می‌کند. در این آگهی به ما می‌‌گویند، «جنگجویان پارس انار می‌خوردند و نیروی‌شان از انار سرچشمه می‌گرفت، شما هم پوم بنوشید که آب انار است!» یادش بخیر! در سرزمین پارس در لابی هتل هایت تهران در محل برای‌تان آب انار می‌گرفتند و چنین ادعاهائی هم نداشتند! آنروزها «خدا» و «امیرکبیر» سر دانشگاه آزاد دعوا نمی‌کردند:

«با قتل اميركبير، آرزوى او در ايجاد رابطة ديپلماتيك تهران با واشينگتن، تأسيس سه كنسولگرى آمريكا در تهران و تبريز و بوشهر [...] بر باد رفت [...]»

می‌بینیم که هنوز در رادیوفردا «بحث شیرین» کرایة شتر ادامه دارد. کاش استاد سنگلجی اینجا بودند و به مسئولان رادیوفردا کمی «تجدد» می‌آموختند تا «میزان دخول» از دست‌شان در نرود.






یکشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۹


آلمان و اشکنه!
...
«[...] اما از همه مهمتر دلبستگی حاجی به پول بود. پول معشوق و درمان و مایة لذت و وحشت او بود و یگانه مقصدش در زندگی بشمار می‌رفت[...] او پول را برای پول بودنش دوست داشت و می‌پرستید و تمام وسائل را برای به دست آوردن آن جایز می‌دانست [...] از جاسوسی هم روگردان نبود [...] برای اینکه بتواند منافع خود را بهتر نگهدارد [...] مذهب را برای دیگران لازم می‌دانست و در جامعه تقیه می‌کرد[...]»‌
منبع: «حاجی‌آقا»، ص. 23

اهدای نوبل صلح به یک زندانی چینی بیشتر به مذاکرات چین و نروژ پیرامون تبادل آزاد تجاری مرتبط می‌شود تا به مبارزات زندانی مذکور! در اهداف محفل نوبل تردید روا نیست. همین محفل رسوا بود که به یک «فاشیست ـ مسلمان» به نام شیرین عبادی نوبل صلح اهداء کرد تا از زبان او مطالبات خود را به ملت ایران منتقل کرده و بگوید، «اسلام هیچ تضادی با دمکراسی ندارد.» اگر با آن چینی برندة نوبل صلح و تحرکات و گرایش‌های سیاسی‌اش بیگانه‌ایم، سال‌هاست که مخالفت شیرین عبادی را با «آزادی بیان» و مفاد اعلامیة‌ جهانی حقوق‌بشر از نزدیک شاهدیم. آخرین شاهکار این ماچه‌شیخ برگزیدة محفل نوبل مخالفت با «آزادی‌بیان» و «انتقاد» از کاریکاتور و کاریکاتوریست است. خلاصه «عروس ما گ...زو از آب درآمده و ... و سرش کچله، کور و شله، مث عنتره، و اگه مبال بره، آفتابه رو فرار می‌ده»؛ در عوض مدافع حقوق‌بشره!

در پی رسوائی ملاممد خاتمی در «رادیوفردا»، هفته ‌نامة آلمانی «دی سایت» نیز پتة ‌شیرین عبادی را به عنوان مخالف «آزادی بیان» بر آب انداخت! خلاصه دکان غربی سفله‌پروری و شخصیت‌سازی برای ایرانیان سخت کساد شده و حضرات با دست خود به فروپاشاندن شخصیت‌های پوشالی ساخته و پرداختة پروپاگاند مهوع‌شان مشغول شده‌اند. این چرخش سیاست غرب، یعنی عقب‌نشینی از سنگر اسلام‌نوازی پیامد شکسته شدن «اجماع» جهانی پیرامون ماهیت حکومت‌های اسلامی است. خبر انتشار «تحقیقات» مشترک پژوهشگران هند و روسیه در مورد توسل آمریکا به اسلامگرایان جهت فروپاشاندن حکومت‌های منطقه از ایران تا شوروی، پایان این اجماع شوم را نوید می‌دهد. برای توضیح بیشتر در این مورد می‌توانید به وبلاگ «سرباز کوچک» مراجعه کنید.

هم‌سوئی تحقیقات پژوهشگران هند و و روسیه با مطالب این وبلاگ باعث خوشوقتی همة‌ طرفداران دمکراسی است. انتشار این خبر نشان از گشوده شدن یک جبهة دمکراتیک دارد، از دهلی‌نو تا مسکو. و این است دلیل عقب‌نشینی بنیامین نتانیاهو از سنگر «دولت یهود.» بله طی سه دهة اخیر دولت اسرائیل در سنگر اسلام نشسته بود و برای تخریب سازمان لائیک «الفتح»، به تشکیل انواع و اقسام گروه‌های مسلح اسلامی به عنوان «دشمنان اسرائیل» مشغول بود؛ از همان گروه‌های «حسینی» و «حق‌طلب» باب دندان کارفرمایان شیخ مسعود بهنود که به قول دجال خمین «ناپالم را برای سیزده به در رها نمی‌کنند» و زندگی را در سکون مرگ می‌جویند. هر چند آریل شارون «اسلام نواز» که شیخ یاسین منفور را برای «رهبری حماس» از مصر وارد کرده بود، ظاهراً در صحنة سیاست اسرائیل حضور نداشت، ‌ اما پیروان خط «شارون» روشن‌ضمیر با شعار «آریل، آریل، راهت ادامه دارد» به تجهیز دارودستة اسمعیل هنیه ادامه می‌دادند. در مقابل این «از خودگذشتگی»، اسمعیل هنیه نیز همچون دارودستة بهزاد نبوی وظیفه داشت گفتگو و مذاکره را «سازش با دشمن» خوانده و صلح طلبان را خیانتکار معرفی کند! می‌بینیم که جیره‌خواران اسرائیل در ایران و فلسطین از سیاست واحدی پیروی می‌کنند. سیاستی که جهت تداوم وضع موجود و گسترش خشونت، «صلح» و مذاکره را با «خیانت» و «سازش» در ترادف قرار می‌دهد تا دست اسرائیل و به طریق اولی، دست آمریکا برای اعمال سیاست‌های تجاوزکارانه باز باشد.

حال اگر متن بیانیة سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، یا بهتر بگوئیم بیانیة ‌شاخک موساد در کشورمان را به دقت بنگریم، آشکارا رد پای محفل جنگ‌طلبان اسرائیل و آمریکا را در آن مشاهده خواهیم کرد. استقرار صلح در منطقه مرگ این محفل استعماری را نوید می‌دهد. بی‌دلیل نیست که رادیوفردا و بی‌بی‌سی بیانیة جیره‌خواران محفل کذا یعنی دارودستة بهزاد نبوی را منعکس کرده‌اند. کاهش بحران در ایران منافع تفنگ‌فروش‌های لندن و واشنگتن و به طریق اولی منافع مزدوران‌شان در ایران را تهدید خواهد کرد. جهت درک هر چه بهتر ارتباط مستقیم اسلامگرایان جمکران با جنگ طلبان اسرائیل نگاهی خواهیم داشت به محورهای اصلی خطبة‌ نماز جمعة تهران و هم‌سوئی آن با سیاست دولت بنیامین نتانیاهو.

این خطبه‌ها که توسط شاخک اسلامی سازمان سیا تنظیم می‌شود، به دوران امام روشن‌ضمیر بازگشته و ضمن کوبیدن بر طبل نبرد با «استکبار شرق و غرب»، زبان به تهدید ایرانیان گشوده. شیخ احمد خاتمی سخن گفتن از کمبودها را شیوة‌ «دشمن» خوانده و می‌گوید، «دشمن» با کشور ایران هیچ کاری ندارد با اسلام دشمن است! بله، مرده شویان و اربابان‌شان در غرب به این توهم شیرین دچار شده‌اند که می‌توانند با توسل به شعارهای پوسیدة دوران کارتر و ریگان، هم اربابان‌شان را در لندن و واشنگتن «دشمن اسلام» معرفی کنند، ‌ و هم از زبان زندانیان تزئینی‌شان، نظیر نوری‌زاد منفور به ستایش آمریکا بنشینند و طرفداری از آمریکا را از الزامات مخالفت با حکومت بنمایانند تا برای «ارباب»، نه در یک تنور که در دو تنور نان بچسبانند! تنور «مردم» و تنور جنبش مزور سبز! آنهم در گیرودار انتشار خبرهای دردسرساز پیرامون کمک‌‌های آمریکا به طالبان، شرکای‌اش در افغانستان!

به گزارش نووستی، مورخ 16 مهرماه 1389،‌ به نقل از رادیوآزادی، بر اساس تحقیقات سنای آمریکا، بخش اعظم بودجه‌ای که فرماندهی ایالات متحد به مصرف استخدام مأموران امنیتی در افغانستان رسانده در اختیار طالبان قرار گرفته! دلیل هم اینکه برای استخدام این مأموران از ساکنان محلی استفاده شده که در موردشان تحقیقات کافی صورت نپذیرفته! واقع‌بین باشیم، کمیتة تحقیق سنای آمریکا نمی‌تواند رسماً اعلام دارد که آمریکا به بهانة مبارزه با طالبان به افغانستان لشکرکشی کرده، و نهایت امر با همین طالبان در مسائل امنیتی همکاری می‌کند تا ملت افغاستان را با تکیه بر اسلام سرکوب نماید! رادیوآزادی هم نمی‌تواند عدم تحقیقات کافی را «تفسیر» کند و آنرا با کشت خشخاش و تولید تریاک و هروئین در ارتباط قرار دهد تا همه بدانند، اعضای ارتش ناتو در افغانستان با طالبان همکاری می‌کنند و مهاجران مزدور و مسلمان‌شان را نیز در پاکستان در مرز افغانستان متمرکز کرده‌اند که هم ملت افغانستان را در محاصرة گروه‌های جهادی قرار دهند و هم از خاک افغانستان برای عملیات خرابکارانه در تاجیکستان استفاده کنند! بله، این مسائل می‌باید در ابهام قرار گیرد و به سکوت برگزار شود. به همین دلیل است که متفکران فرهیختة‌ غرب در این مورد خفقان اختیار کرده و خود را به کوری و کری زده‌اند. اگر اینان مسائل افغانستان و پاکستان را مورد بررسی و تحلیل قرار دهند و بگویند اسلامگرایان سر در آخور عموسام دارند، امثال فوکویاما و نوآم ‌چامسکی که برای توجیه تروریسم و خشونت، «دین ضداستبداد» را به بازار آورده‌اند چه خاکی بر سر بریزند؟

رسانه‌های غرب حضور چامسکی را در سیرک نیویورک به سکوت برگزار کردند، و تصاویر ایشان را در کنار اسلامگرایان انتشار ندادند تا این افتضاح از یادها زدوده شود؛ نخواستند پرستیژ «آنحضرت» را خدشه‌دار کنند. اما با تحقیقات چنین شخصیت‌های برجسته‌ای نمی‌توان چنین برخورد کرد. تحقیقات روشنفکران غرب در باب همکاری صمیمانة ارتش آمریکا با اسلامگرایان پنهان کردنی نیست. به همین دلیل است که حضرات تاکنون به پیوند اسلامگرایان با حاکمیت آمریکا اشاره نفرموده‌اند؛ چاقو که دسته خودش را نمی‌برد! از مطلب دور افتادیم بازگردیم به تحقیقات سنای آمریکا که از فعالیت اقتصادی طالبان در لندن نیز پرده بر‌داشته!

در ادامة گزارش کذا آمده که به دلیل «عدم تحقیقات کافی»، یک قرارداد نیروی هوائی آمریکا به شعبة یک شرکت مستقر در انگلستان تعلق گرفته و شرکت مذکور برای محافظت از پایگاه هوائی آمریکا افرادی را استخدام کرده که طرفدار طالبان بوده‌اند:

«به این ترتیب [...] قرارداد پرمنفعت [...] نیروهای هوائی امریکا به شعبة‌ [شرکتی]‌ مستقر در انگلستان تعلق گرفت که [...] محافظین پایگاه هوائی امریکا در [...] افغانستان را [از بین افرادی] استخدام نموده بود که به طرفداری از طالبان می‌جنگیدند [...]»


این پرسش مطرح می‌شود که اگر محافظان پایگاه هوائی آمریکا به ادعای کمیسیون تحقیق طرفدار طالبان بودند، چرا به پایگاه مذکور حمله نکرده‌اند؟! می‌بینیم که «سکوت» فرماندهی ناتو حکمتی دارد. گفته می‌شود، فرماندهی ارتش ناتو هنوز واکنشی به این اخبار نشان نداده و ما هم در همینجا بگوئیم، هیچ تعجبی ندارد،‌ فرماندهی ناتو چه بگوید؟ بگوید ما برای تحکیم مواضع طالبان در جمکران و پاکستان و افغانستان به این کشورها لشکرکشی کردیم؟ آنوقت تکلیف «ساتاس» مفلوک و خطیب مفلس نماز جمعه که در چمن دانشگاه سابق تهران هر هفته جفتک می‌اندازد و «خرغلت» می‌زند چه خواهد شد؟ اینان با کدام «دشمن» بجنگند؟ و چگونه دم از دشمنی خطیب «محترم» و توحش اسلام «عزیز» با یانکی‌ها زده، تحت عنوان مبارزه با آمریکا، گرسنگی، آوارگی و حجاب را به ملت ایران تحمیل کنند؟

شیخ‌احمد خاتمی گفته، «دشمن» با این نظام مخالف است نه با ایران وایرانی؛ دشمن با حجاب مخالف است، دشمن سکولار است در حالی که اکثریت «مردم» طرفدار نظام‌اند! دلیل ایشان هم همان 85 درصد «شرکت فرضی» در انتخابات کذا است! بله اگر رابرت گیتس «سلام‌الله» استخوان «85 درصدی» برای مرده شویان پرتاب نکرده بود، شیخ‌احمد تاکنون بیچاره ‌شده بود:

«احمد خاتمي [...] افزود دشمن مي‌خواهد شالودة اين انقلاب را [...] مورد هدف قرار دهد[...] نباید [...] غفلت كرد [...] دشمن با يك نظام سياسي طرف نيست بلكه با يك نظام ديني رو به رو است [...] دشمن و استكبار شرقي و غربي نمي‌تواند يك نظام مقتدر اسلامي را در منطقه تحمل كند [...] اگر آن‌ها با ما درگير هستند با ايران اسلامي درگيرند نه با ايران[...]»

خاتمی چه می‌گوید؟ می‌گوید همان‌ها که در افغانستان و پاکستان دست دوستی به طالبان داده‌اند با حکومت دینی جمکران دشمنی دارند و با اقتدار نظام اسلامی مخالف‌اند. خاتمی در ترهات‌پراکنی خود به «استکبار شرق و غرب» یک «دشمن» هم افزوده و می‌گوید آن‌ها، یعنی دو مجموعة موهوم «استکبار شرق و غرب» و «دشمن» فقط با «ایران اسلامی» دشمنی دارند نه با کشور ایران! به عبارت دیگر دو مجموعة موهوم بالا با پدیدة موهوم و نیست در جهانی به نام «ایران اسلامی» در نبرد هستند، که احمد خاتمی را نیز شامل می‌شود. به زبان ساده‌تر، در جبهة توهمات، نبرد سهمگینی بین اوهام گوناگون در جریان است. روشن‌تر بگوئیم الاغ‌های طویلة مک‌کارتی که فیل‌شان یاد هندوستان کرده و خود را در دوران آن «وحشی بیابانی» رویت می‌کنند، چنان از خودبی‌خود شده‌اند که فروپاشی اتحاد شوروی را هم از یاد برده‌، ‌ و سه دشمن برای خودشان ساخته‌اند! سه پدیدة مبهم، یعنی «استکبار شرق و غرب» و به ویژه «دشمن»!

یکهزار و 160 آیة قرآن هم به این واژة مبهم اختصاص یافته! بله، در این آیات خداوند درس «دشمن شناسی» می‌دهد. و مسلماً به همین دلیل است که در مدارس ایران دکان «دارالقرآن» باز کرده‌اند تا مغز کودکان و جوانان را با مزخرفات عصرحجر بخورند و به قول شیخ مسعود بهنود جوانان «شیفتة ناپالم» تحویل جامعه دهند! باشد که نان قلم‌فروش‌های گاردین و دیگر خودفروش‌های تقدس‌فروش مذکر و مونث صادراتی جمکران به فرنگستان تا دنیا دنیاست آجر نشود.

تصور کنید روزی از این روزها دیوار تقدس‌‌ها در کشورمان فرو ریزد و ماچه‌شیخ‌های مترقی، یا همان‌ها که برای «قیام حسینی» حنجره می‌درانند، دست در دست نره‌شیخ‌های فرهیخته که فریاد «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» به آسمان برده‌اند، زیر این آوار شوم بمانند. آنزمان است که به ژرفای پیام «جان لنون» پی می‌بریم و شاید دریابیم به چه دلیل محافل پوسیدة غرب، فاشیست‌ها و به ویژه «فاشیست ـ مسلمان‌های» جمکران را به عنوان «مدافعان حقوق‌ بشر» جایزه باران می‌کنند!

به گزارش رادیوفردا، مورخ 16 مهرماه 1389، شیخ شیرین عبادی و پاسدار اکبر که برای دریافت «جایزة» احمد زیدآبادی،‌ به آلمان رفته بودند، به اعطای جایزه به کاریکاتوریست دانمارکی اعتراض کردند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم. وقتی به جمکرانی‌ها جایزه می‌دهند، «حق» است، چرا که مرده‌شویان در سنگر «حق» نشسته‌اند، اما وقتی به کاریکاتوریست دانمارکی جایزه می‌دهند «ناحق» می‌شود. چرا؟ چون ‌شیخ شیرین و پاسدار اکبر «کاریکاتورهای» او را «توهین» به اسلام و مسلمین خوانده‌اند. شیرین و اکبر تنها مدافعان حقوق‌بشر هستند که مخالفت‌شان را آشکارا با «آزادی بیان» هم نشان می‌دهند! و به همین دلیل محافل غرب ایندو چماقدار وحشی و بیشرم را به عنوان مدافعان «حقوق‌بشر» به ما ملت حقنه کرده‌اند:‌

«شیرین عبادی [...] برندة‌ [...] صلح نوبل و اکبر گنجی [...] نسبت به اعطای جایزه آزادی و آینده رسانه‌ها به کورت‌وسترگارد، کاریکاتوریست دانمارکی [...] اعتراض کردند[...]»

«رادیوفردا» در ادامة‌ گزارش خود می‌افزاید، شیخ شیرین و پاسدار اکبر پس از اینکه دریافتند آن کاریکاتوریست دانمارکی برندة‌ جایزه آزادی رسانه‌ها شده سالن را ترک گفتند! جالب اینجاست که ایندو عمل ابلهانة خود را «توجیه» هم کرده‌اند. به گزارش «رادیوفردا»، عبادی گفته کاریکاتورهای «وسترگارد» احساسات مذهبی را جریحه‌دار کرده. می‌بینیم که اهدای نوبل صلح به این نماد توحش دلیل موجه داشته. عبادی و آن پاسدار مفلوک آشکارا «آزادی بیان» را نفی می‌کنند و غربی‌ها از هم‌ اینان به عنوان «مدافعان حقوق‌بشر» در ایران تقدیر به عمل می‌آورند. پیام این رفتار موهن به ایرانیان این است که، غرب در ایران مخالفان آزادی بیان را به عنوان مدافع حقوق‌بشر شناسائی می‌کند:‌

«شیرین عبادی [...] با انتقاد از اعطای این جایزه به کورت وسترگارد گفته [...] وی با کاریکاتورهایش احساسات مذهبی را جریحه‌دار کرده است [...]»

کسی مسلمین را به تماشای کاریکاتورهای وسترگارد مجبور کرده بود، که شیرین عبادی چنین مزخرفاتی سر هم می‌کند؟ خلاصه، در قاموس اصحاب کلیسا، مدافع حقوق‌بشر در ایران یعنی کسی که با پایه ‌و اساس حقوق انسانی، که همان «آزادی بیان» باشد، آشکارا به مخالفت برخاسته، «احترام به ادیان» و باورها و توهمات را بجای «احترام به حقوق انسانی» می‌نشاند. جهت گسترش توحش «باورمحوری» است که امثال عبادی و گنجی و دیگر اوباش باورمدار جمکران اینچنین مورد الطاف ویژة استعمار غرب قرار می‌گیرند. جالب اینجاست که جایزه‌ای که امسال به «وسترگارد» تعلق گرفته، در سال 2007 به پاسدار اکبر اهداء شده بود، و هیچکس هم به این عمل موهن اعتراض نکرد! دلیل هم روشن است؛ در دمکراسی‌های غرب کسی با سیاست سفله‌پروری و اوباش‌نوازی در ایران مخالفتی ندارد؛ اعتراض مخالفان هم در رسانه‌ها منعکس نخواهد شد.

حضرات پنداشته‌اند به این ترتیب به مرور زمان می‌توانند با مشتی لات و اوباش و فرصت‌طلب و دزد و جاسوس و آدمکش «اوپوزیسیون» تشکیل داده حکومت بعدی را هم تعیین کنند، خلاصه همان کنند که در 22 بهمن 1357 شاهد بودیم. جالب اینکه از خردادماه سال گذشته نیز همین روند اوپوزیسیون‌سازی بر ملت ایران تحمیل شده. چند عدد آیات عظام مردمی، یک گروه جنایتکار قانون‌‌شکن طرفدار «مردم»، یک گله زندانی دروغین نظیر آرمین، تاج‌زاده و نوری‌زاد و ... و بمباران رسانه‌ای. این صحنه سازی‌ها ناشی از این است که آنگلوساکسون‌ها در این توهم به سر می‌برند که «در» همچنان بر همان پاشنة قدیم اسلام‌نوازی خواهد چرخید، اما سخت کور خوانده‌اند. انتشار پژوهش‌های مشترک محققان هند و روسیه در باب توسل آمریکا به «اسلام» برای فروپاشانی و براندازی، شاهدی است زنده بر این مدعا!

در واقع پژوهشگران هند و روسیه پیش از «انقلاب» 22 بهمن 1357، کاربرد این ابزار جادوئی را شاهد بوده‌اند. تجزیة هند و ایجاد شبه کشور پاکستان، یکی از همین کاربردهای «دین» در خدمت استعمار بود. در طویلة مک‌کارتی، همین نمایشات مهوع «دین ضداستبداد» نام گرفته. و هر چه بساط اسلام‌گرائی در منطقه تضعیف می‌شود، سازمان سیا و شاخک‌های‌اش در جمکران اسلام نوازتر و در اروپا، اسلام‌ستیزتر می‌شوند. این است دلیل رفتار ابلهانة شیخ شیرین و پاسدار اکبر در احترام به ادیان و اظهارات مضحک سخنگوی بنیاد رسانه‌ای شهر لایپزیک در توجیه اهدای جایزه به وسترگارد.

«ماتیاس لاوکه»، سخنگوی بنیاد رسانه‌ای لایپزیک در واکنش به اعتراض شیرین و اکبر چنین فرموده است که ما به کاریکاتورهای وسترگارد جایزه نمی‌دهیم؛ از شهامت او پس از انتشار این کاریکاتورها تقدیر می‌کنیم! و ایشان کاملاً حق دارند، آسیاب به نوبت! چرا که دکان محفل احترام به ادیان بدون جنجال پیرامون «توهین به مقدسات» کساد خواهد شد. در واقع سخنگوی بنیاد توزیع جوایز رایگان به اعضای محفل «احترام به ادیان» نیک می‌داند که دین‌پرستان جملگی از آخور محفل «توهین به مقدسات» تغذیه می‌کنند. به همین دلیل است که احمدی‌نژاد از پاپ، رهبر فاشیست‌ها قدردانی می‌کند.

اصحاب کلیسا جنجال قرآن سوزان به راه می‌اندازند تا مرده‌شویان و همة اعضای کلوب «ترجیح ناپالم به سیزده به در» با سردادن عربدة مرگ بر اسرائیل و احیاناً مرگ بر آمریکا، ضمن لشکرکشی خیابانی «توهین به مقدسات» را محکوم کنند. آنگاه نوبت به رهبر واتیکان، از آتش بیاران اصلی این معرکه مهوع می‌رسد که صورتک دفاع از مقدسات اسلام را بر چهرة پلید و جنایتکار خود بگذارد. و در مرحلة نهائی مهرورزی از توجهات عالیة ایشان به مقدسات قدردانی کرده، از پاپ برای مبارزه با لائیسیته دعوت به عمل می‌آورند. «سیرک لایپزیک» هم بخشی است از همین سیاست سرکوب که برای تحریک افکار عمومی و گرم کردن بازار مقدسات در کشورهای مسلمان‌نشین به راه افتاده. «ماتیاس لاوکه» در دفاع از تصمیم خود می‌گوید، شهامت وسترگارد پس از انتشار کاریکاتورها قابل‌تقدیر است:‌

«ماتیاس لاوکه، ‌سخنگوی بنیاد رسانه‌ای شهر لایپزیک [...] گفته [...] ما به کاریکاتورهای او جایزه نمی‌دهیم، بلکه از جسارتش پس از انتشار این کاریکاتورها تمجید می‌کنیم [...]»

یادآور شویم رسم کاریکاتور از خدا و پیغمبر و دیگر مقدسات در غرب ممنوعیتی ندارد. و با در نظر گرفتن آشوب‌های «موفقیت‌آمیز» در واکنش به رمان سلمان رشدی، «بازتولید» چنین جنجال‌هائی از طریق ترسیم کاریکاتور محمد قابل پیش‌بینی بود. کاریکاتورهای محمد با هدف بسیج اوباش و لشکرکشی خیابانی در کشورهای مسلمان‌نشین به امثال وسترگارد سفارش داده شد ولی علیرغم تلاش حکومت‌های اسلامی در ترکیه، پاکستان و ایران بازتاب مطلوب حاصل نشد، در نتیجه کار به توزیع جایزه در آلمان کشید. اعتراض به این برنامه هم بخشی است از سیرک احترام و توهین به ادیان. متأسفانه دولت آلمان با این معرکه‌گیری‌های تکراری نمی‌تواند با گسترش مقدسات سهم خود را از چپاول ثروت‌های ملی ایران افزایش دهد. آن روزهای شیرین که چاقوکش‌های ساواک برای خوشامدگوئی به «هانس دیتریش‌گنشر»، وزیر امورخارجة‌ دولت هلموت کهل با شعار «مرگ بر بی‌حجاب» در خیابان‌های تهران به مردم حمله می‌بردند گذشت!

اینجاست که هم‌سوئی شیرین عبادی را با آخوند احمدخاتمی می‌بینیم. خاتمی در نماز جمعه تهران ادعا کرده «ولایت فقیه» برای ملت ايران يك اصل بي‌ترديد است. وی در ادامة هذیانات خود زبان به تهدید ملت ایران گشوده و می‌گوید، «مردم» تا آخرين نفس از ولایت فقیه دفاع خواهند کرد و اکثر همین «مردم» در نظرسنجی گفته‌اند خواهان حجاب و پوشش اسلامی‌ا‌ند! به اربابان حکومت در سازمان سیا بگوئیم، تل موهوم «مردم» در مجموع خیلی بی‌جا کرده که برای یک ملت تعیین تکلیف می‌کند، هر کس عشق حجاب و اسلام دارد و «ناپالم را به سیزده به در» ترجیح می‌دهد، تمایلات‌اش برای خودش محترم است، نه برای دیگران.

نونش نداره اشکنه، گ..زش درختو می‌شکنه

اربابان آخوند خاتمی شکم‌شان را بی‌جهت صابون زده‌اند. با شکسته شدن اجماع جهانی پیرامون دروغ‌شاخداری به نام «اسلام ضداستبداد» شمارش معکوس برای سقوط رژیم کودتای 22 بهمن آغاز شده، به همین دلیل است که پاسدارشریعتمداری از زبان هم‌سنگران‌اش به موسوی و کروبی راهنمائی می‌کند که «دستاوردهای انقلاب» را به زیر سئوال ببرند! و در همین راستاست که جهت فشرده‌ترکردن صفوف مزدوران اسلام پناه سازمان سیا خامنه‌ای راهی قم می‌شود. در همین راستا خبر فیلتر شدن سایت آیات عظام را نظام رسانه‌ای جهانی در بوق گذاشته تا خفقان اینان پیرامون سفر خامنه‌ای به قم به بهترین وجه «توجیه» شود. باید همه بدانند و آگاه باشند که «حاکم ظالم» این مبارزان راه حق و حماقت را از «آزادی بیان» محروم کرده، در غیراینصورت فریاد اعتراض این حسین‌های زمان به آسمان می‌رسید! به این ترتیب پس از مسافرت رهبرفرزانه به قم کارخانة حدیث و روایت‌سازی به راه خواهد افتاد و از «اسلام ضداستبداد» و شهامت و شجاعت و «ایستادگی» آخوندها، بیات زنجانی و صانعی و خلاصه روحانیت «مردمی» می‌توانند برای‌مان یک مثنوی هفتاد من کاغذ بسازند تا بدانیم و آگاه باشیم که برای تضمین رونق دکان کارفرمایان گاردین، رهبری مخالفان در ایران می‌باید همواره برای «آخوند» جماعت محفوظ بماند:

«[احمد خاتمی گفت دشمنان] اصرار دارند وانمود كنند كه دين در ايران اسلامي كمرنگ شده اما [...] در نظرسنجي‌هاي اخير اكثر مردم [...] خواهان حجاب و پوشش اسلامي [بودند] ايران يك كشور ديني است، دين در اين كشور پررنگ است و به ياري خداوند پررنگ‌تر نيز خواهد شد [...]»

«کشوردینی» هم باید از اختراعات نوین الاغ‌های طویلة مک‌کارتی باشد که هنوز از علوفة دوران جنگ سرد تغذیه می‌کنند. هارت و پورت‌های شیخ‌احمد به همان «گ..ز درخت‌شکن» می‌ماند. باری خاتمی در این خطبه‌های وحش ادعا کرده، سکولاریسم از دهة پیش «زنده» شده. ایشان همچنین تعریف نوینی از سکولاریسم و جمهوری ارائه داده و می‌گویند، جمهوری‌ات «کشور دینی» حرف ندارد، چون 85 درصد مردم پای صندوق های رأی آمدند و سکولاریسم هم مبلغ بدحجابی و عرفان تقلبی است:‌

«سكولايزم از يك دهه قبل در كشور زنده شده [...] ترويج بدحجابي، خرافات و عرفان‌های تقلبي در همين راستاست[...]»

این چرندیات «درخت شکن» با کد: 30008499 در حنازرچوبه مورخ 16 مهرماه سالجاری انتشار یافته و به اظهارات شیرین عبادی شباهت فراوان دارد. شیخ شیرین می‌گوید، در بعضی کشورهای اروپائی اسلام‌ستیزی کرده و به یک کاریکاتور توهین‌آمیز جایزه داده‌اند! می‌بینیم که این تحفة برگزیدة محفل نوبل اصولاً با «آزادی بیان» مخالف است، وی با این عمل اصل آزادی بیان هنری را محکوم می‌کند. اما از آنجا که عبادی گویا «حقوق‌دان» هم هست سعی دارد مخالفت آشکار خود را با «آزادی بیان» در زرورق «میثاق جهانی حقوق مدنی و سیاسی» پیچیده و بگوید، «دامن زدن به نفرت در میان اقلیت‌های قومی و مذهبی» ممنوع است، و کاریکاتورهای «وسترگارد» نیز در میان اقلیت‌های قومی ایجاد نفرت کرده.

بله به این پدیدة توحش‌گستر می‌گویند «مدافع حقوق بشر!» ایشان رسم کاریکاتور محمد را با ایجاد نفرت در ترادف قرار داده و می‌گویند از آنجا که این عمل «ایجاد» نفرت کرده، ممنوع است؛ هیچکس هم حق ندارد کاریکاثور محمد را بکشد. اشکال حاجیه عبادی این است که «آزادی بیان» هنرمند را با «توهین» اشتباه گرفته! چند سال پیش هم «مسیو» لاهیجی، کارمند وزارت امور خارجة فرانسه همین «آزادی بیان» را با آگهی تجارتی در ترادف قرار داده و نتیجة مطلوب را به دست آورده بودند. هدف محافل احترام به ادیان و دیگر فعلة فاشیسم از این تحرکات و ترادفات در واقع کوبیدن بر طبل مقدسات جهت سرکوب آزادی بیان مهاجران مسلمان کشورهای اروپا و به ویژه ساکنان کشورهای مسلمان‌نشین است.

روشن‌تر بگوئیم، دکان توزیع جایزه برای مهار مسلمانان و ممانعت از پویائی و شکوفائی فرهنگی‌شان به راه افتاده. در نتیجه شیرین عبادی به عنوان مدافع حقوق بشر و برندة نوبل صلح وظیفه دارد با توسل به سفسطه و انواع پیوند «گ..ز به شقیقه» با آزادی بیان به هر ترتیب که ممکن است «مخالفت» کند. بله این است ماهیت شیخ شیرین عبادی و شرکای‌ ایشان، برگزیدگان محبوب محافل غرب که هر چه ارباب بخواهد بر زبان‌شان جاری می‌شود.


حاجی مذهب را برای دیگران لازم می‌دانست ...