جمعه، مهر ۱۶، ۱۳۸۹


شیخ و ناپالم!
...
انتشار خبر تحویل موشک‌های روسی «یاخونت» به سوریه، ‌ سخنرانی «تزیپی لیونی» در هاروارد و عقب‌نشینی بنیامین نتانیاهو از گزینة «دولت یهود» در هم‌سوئی با چرخش رادیوفردا به سوی نهضت عاظادی قرار گرفته.

به موازات عقب‌نشینی محافل طالبان‌پرور در ایالات متحد،‌ اروپا و اسرائیل، ‌ زوزة جیره‌خواران‌شان در جمکران گوش فلک را کر کرده. این است دلیل انتشار مصاحبة موسوی و بیانیة سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در «رادیوفردا!» همان رادیوفردائی که از سر ناچاری،‌ با توسل به «شهامت‌های» فرضی شیخ مهدی بازرگان، امروز به آرامی زیر پای ملاممد خاتمی را هم ‌کشید!

رادیوفردا، مورخ 16 مهرماه 1389، در مطلبی تحت عنوان «پيش‌بينی مهدی بازرگان از آيندة جمهوری اسلامی» به یکی از سخنرانی‌های وی در مجلس اول جمکران اشاره کرده و می‌نویسد، این سخنرانی واکنش تند کیهان را در پی آورد که سرپرست آن کسی جز محمد خاتمی نبود:

«از سوی ديگر سيد محمد خاتمی [...] نماينده [...] خمينی و سرپرست روزنامة کيهان نيز در واکنش به نطق مهدی بازرگان، طی سه سرمقاله در اين روزنامه در 16، 18 و 19 مهرماه همان سال به شدت به انتقاد از نطق و مواضع مهدی بازرگان پرداخت[...]»


به جزئیات این مطلب نمی‌پردازیم، چرا که متأسفانه فرصت کافی در اختیار نیست. فقط به اهالی «رادیوفردا» اطمینان می‌دهیم، اگر جایگزینی دارودستة موسوی با نهضت عاظادی در تبلیغات ‌شما عزیزان کاملاً امکانپذیر می‌نماید، نهضت کذا جائی در میان ایرانیان نخواهد داشت. گروه مهدی بازرگان همکار و هم‌سنگر شاخک اسرائیل در ایران، یعنی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است. بهتر است قوة‌ قضائیه جمکران بجای صدور حکم ممنوعیت فعالیت برای این تشکل استعماری، نخست خلع‌سلاح‌شان را در دستور کار قرار دهد. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، یک تشکل شبه‌نظامی و خرابکار است که تحت نظارت محافل اسرائیلی در ایران «فعالیت» می‌کند. این سازمان یک حزب سیاسی نیست، یک تشکل نظامی است که به عملیات خرابکارانه اشتغال دارد. حال باید ببینیم علت انتشار بیانیة‌ یک سازمان تروریستی در «رادیوفردا» چیست؟

به مصداق مثل معروف «میمون هر چه زشت‌تره، بازیش بیشتره»، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که تحت نظارت موساد فعالیت می‌کند، با صدور یک بیانیة ابلهانه از «سازش با بیگانه» انتقاد به عمل آورده و امروز «رادیوفردا»، یعنی یک رادیوی «بیگانه» این بیانیة بیشرمانه را تحت عنوان، « اعتراض مجاهدین انقلاب به تمایل جریان حاکم به سازش با بیگانه» منتشر کرده! بله، بیگانه چو بیگانه ببیند خوشش آید! دارودستة‌ بهزاد نبوی که با انفجار بمب در مقر حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری راه را برای 8 سال حکومت نکبت‌بار زوج «خامنه‌ای ـ موسوی» هموار کردند، اینک از «سازش با بیگانه» ابراز انزجار هم می‌کنند، چرا که در این «سازش» جایگاهی برای پیشخدمت‌های «نتانیاهو» پیش‌بینی نشده:

«سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی [...] با متهم کردن جریان حاکم [...] ‌به تلاش برای سازش با قدرت‌های خارجی نوشت [...] شواهد و قرائن از تمایل شدید جریان حاکم به سازش با بیگانه به منظور کاهش فشارهای خارجی برای حفظ قدرت در داخل حکایت دارد[...]»


اگر در حکومت اسلامی قوة قضائیه وجود می‌داشت سازمان بهزاد نبوی را به جرم افترا و شایعه‌پراکنی تحت تعقیب قرار می‌داد. «جونم براتون بگه»، بهزاد نبوی و پاسدار محسن آرمین «سازش» با بیگانه را محکوم می‌دانند، چرا که خود «پادوی» بیگانه‌اند و از بد روزگار این بیگانة دوست‌داشتنی و نازنازی که هنوز طعم شیرین گروگانگیری و 8 سال جنگ استعماری زیر دندان‌اش مانده، ‌ سخت به افلاس افتاده و پای‌اش به هواست. از اینرو نمی‌تواند دستی به سروگوش نوکران‌ قدیم‌اش در جمکران بکشد! دامنة افلاس از تل‌آویو به اروپا و آمریکا رسیده. از کجا شروع کنیم؟ از کشف یک انبار اسلحة جنگی در فرانسه، یا از استعفای «مخفی» برنار کوشنر و یا از انفجار رهبرطالبان در «کندوز»؟ بهتر است از مهرنیوز آغاز کنیم و «توجیه» تاراج و سوءاستفادة آشکار شرکت‌های واردکنندة کالا تا «مظنه‌ای» از دوران امام روشن ضمیر و صدارت موسوی ارائه داده باشیم!

سایت مهرنیوز، مورخ 14 مهرماه 1389، یک «گزارش بسیار موثق» منتشر کرده، تحت عنوان «کلاهبرداری چند میلیاردی شرکت هندی پاکستانی از بازار کامپیوتر ایران!» در این گزارش هیچ اشاره‌ای به ماهیت کلاهبرداری و نام و مشخصات شرکت مذکور نشده، هدف مهرنیوز از انتشار این گزارش القاء چند دروغ بزرگ است. نخست‌ اینکه «یک» شرکت هندی قطعنامه‌های شورای امنیت را نادیده انگاشته و همزمان چندمیلیارد دلار از حکومتی کلاهبرداری کرده که دلارهای‌اش تحت نظارت مستقیم لندن و واشنگتن در بانک‌های غرب نگاهداری می‌شود.

مهرنیوز همچنین برای رد گم کردن، شرکت کذا را «هندی ـ پاکستانی» معرفی کرده تا به مخاطب ثابت کند غرض و مرضی بر علیه هند، به عنوان یک حاکمیت سکولار در کار نیست! حال آنکه تیتر گزارش «مبال‌نیوز» از پایه و اساس دروغ است. کافی این به اصطلاح «گزارش» را به دقت بخوانیم تا این دروغ بیشرمانه را نیز به صراحت مشاهده ‌کنیم. اولاً شرکت مذکور «ناشناس» است، ثانیاً افراد ناشناسی به نام «فعالان بازار» به کلاهبرداری فرضی‌اش اشاره دارند، ثالثاً چند میلیارد کذا مبلغی است معادل 120 میلیارد ریال و نهایت امر، «خبرموثق» کذا ریشه در سخنان مبهم احمد افقهی، عضو سازمان نظام صنفی رایانه‌ای دارد که با مزخرف‌بافی در پی «توجیه» احتکار و افزایش بهای کالاهای وارداتی است! ایشان بدون اشاره به دلائل تحریم‌ اقتصادی ایران، مبال‌نیوز را گفته‌اند، شرکت‌های ایرانی برای خرید قطعات کامپیوتری به واسطه نیاز دارند و یک شرکت «هندی ـ پاکستانی» از این موقعیت سوءاستفاده کرده:

«احمد افقهی [...] به مهر گفت [...] با توجه به وضعیت خاص بازارهای بین‌المللی شرکت‌های ایرانی [...] مجبور به یافتن واسطه می‌شوند [...] در این میان یک شرکت هندی پاکستانی [...] مبلغ قابل توجهی از بازرگانان و شرکت‌های معتبر ایرانی در زمینه سخت افزار به سرقت برده [...]»


ایشان، یعنی همان افقهی بدون اشاره به نام شرکت مذکور می‌افزایند، کالاها از طریق شرکت‌های اماراتی، پاکستانی و عراقی وارد بازار می‌شود و تجار ایرانی کالا را در دبی یا در کشورهای همسایه به نام شرکت‌های بیگانه به ثبت می‌رسانند. خلاصة مطلب برنامة کلاهبرداری تحت نظارت ارتش آنگلوساکسون‌ها و در حوزة دلار به مورد اجرا گذارده می‌شود و منطقاً هند در این بساط جیب‌بری نمی‌تواند شرکت داشته باشد، چرا که خارج از حراج نفت خام در برابر دریافت اسلحة قاچاق از اربابان در لندن و واشنگتن، تجارت مرده شویان به ندرت از محدودة‌ دولت‌های غیرمسئول عضو اتحاد جماهیرنوکری خارج می‌شود. و تا آنجا که ما می‌دانیم، دولت هند جیره‌خوار پنتاگون نبوده و نیست، و اگر شرکت «هندی ـ پاکستانی» فرضاً جیب حکومت مرده‌شویان را زده مسلماً شرکت مذکور به برادران دینی گورکن‌ها تعلق دارد که در دبی لنگر انداخته و فعالیت می‌کنند:

«کالا را به نام شرکت‌های غیرایرانی در دبی و یا دیگر کشورهای هم‌مرز ثبت می‌کنند[...]»


گزارشگر مهرنیوز با ردیف کردن یک بی‌بی‌گوزک فناورانه پیرامون کلاهبرداری فرضی «یک» شرکت «هندی ـ ‌پاکستانی» می‌گوید، به دلیل افزایش ارزش دلار، بهای کامپیوتر در بازار بین 15 تا 30 درصد افزایش یافته؛ ثبات بازار متزلزل شده؛ کالاهای دیگر گران‌تر خواهد شد و شرکت‌های واردکننده از اعلام بهای کالاهای موجودشان خودداری می‌کنند. به عبارت دیگر، شرکت‌های مذکور می‌خواهند کالاهائی را که پیش از افزایش بهای دلار وارد کرده‌اند، حدود 30 درصد گران‌تر بفروشند و این است دلیل انتشار «خبر موثق» کلاهبرداری شرکت «هندی ـ پاکستانی» در مهرنیوز!

در عمل، مسئولان شرافتمند این رسانه با توسل به یک کلاهبرداری موهوم، کلاهبرداری آشکار واردکنندگان کالا به ایران را توجیه می‌کنند. شرکت‌هائی که بهای کالاهای موجود خود را اعلام هم نمی‌کنند. حال باید دید کلاهبردار آن شرکت «موهوم» است یا مهرنیوز و شرکای‌اش در بازار قاچاقی که سه دهه است در ایران به راه انداخته‌اند:

«طبق اظهارات فعالان بازار[...] این شرکت هندی پاکستانی [...] معادل 120 میلیارد ریال از چند شرکت صاحب نام ایرانی کلاهبرداری کرده [...] در همین حال افزایش قیمت دلار باعث افزایش قیمت [...] کالاهایی شده که به دلار و درهم وارد ایران می‌شود [...] فعالان بازار مقدار این افزایش را بین 15 تا 30 درصد تخمین می‌زنند [...] این افزایش قیمت [...] بر سایر صنف‌ها نیز تأثیر گذاشته و باعث شده [...] شرکت‌های وارد کننده [...] قیمت کالاهای موجودی خود را اعلام نکنند و منتظر ثبات بازار بمانند[....]»

همانطور که گفتیم، این «راهزنی در روز روشن» 31 سال است که به همین صورت ادامه دارد، و اکنون دزدان و کلاشان اصلی سعی می‌کنند با عناوین «غلط‌انداز» این عملیات را موجه نیز جلوه دهند. خلاصه حکومت «مستقل» جمکران در واقع سرگردنه نشسته و به جیب‌بری مشغول است، البته این عمل را «در راه خدا» انجام می‌دهد و جهت پرکردن جیب ارباب در لندن و واشنگتن از خودگذشتگی می‌کند. که از قدیم گفته‌اند، «در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست!» از قضای روزگار کسی که «کار خیر» می‌کند، هیچ مسئولیتی هم ندارد، و همچون مجلس و وزراء و وکلا و «مقام معظم» رهبری خود را در برابر ملت ایران پاسخگوی دزدی‌ها و جنایات نمی‌بیند. به عنوان نمونه گروگانگیری، تداوم جنگ «تفریحی» و به ویژه کشتار زندانیان نیز «در راه خدا» صورت گرفت! در نتیجه مطمئن باشیم که هیچیک از سران حکومت مرده‌شویان مسئولیت این فجایع را نخواهد پذیرفت. خیلی که فداکاری کنند، همچون زهراخانوم در کمال بیشرمی و وقاحت خود را به خریت زده، اظهار بی‌اطلاعی می‌فرمایند!

حال که به زهراخانوم رسیدیم بد نیست بدانیم که پاسدار شریعتمداری مفلوک، از زبان دیگران به زهراخانوم «نصیحت» می‌‌کند که «کشف حجاب» کرده، رهبری جنبش را به دست گیرند! بله، می‌بینیم که بعضی الاغ‌های طویلة مک‌کارتی به این توهم دچار شده‌اند که اگر با «حجاب اجباری» و کثافت‌کاری به قدرت رسیده‌اند، هنگام ضعف و افلاس،‌ با «کشف حجاب» می‌توانند برای جنبش مدنی ایرانیان رهبر «تقلبی و اسلامی» درست کنند. البته که سخت در اشتباه‌اند. بالاخره الاغ هم «حق» دارد اشتباه کند، به ویژه وقتی به هراس افتاده باشد و موجودیت خود را در خطر ببیند.

اینروزها که جایگاه دولت بنیامین نتانیاهو در اسرائیل سخت متزلزل شده، سازمان سیا قلادة میرحسین موسوی و پاسدار شریعتمداری را عملاً رها کرده تا جهت ایجاد اجماع چند «کلمه» برای‌مان «پارس» کنند. برنامه این است که میرحسین بر طبل «رفراندوم» بکوبد، و پاسدار شریعتمداری نیز از زبان مخالف‌نمایان «راه» را به زهراخانوم نشان دهد! سپس نوبت به رادیوفردا خواهد رسید تا با میرحسین موسوی و ژنرال مشارف نمایش مهوع «پوچ‌پردازی» به روی صحنه ببرد. البته در خارج مرزها، اسلام‌ستیزی از قماش تهاجم به مسجد، آتش زدن قرآن و ادرار کردن روی آن همزمان با سخنرانی اسلام نوازانة رئیس جمهور آلمان نیز در دستورکار سازمان سیا قرار گرفته. صحنه‌آرائی‌های این سازمان مقدس در واکنش به سفر «تزیپی لیونی» به ایالات متحد و سخنرانی وی در هاروارد صورت می‌پذیرد. در این سخنرانی «تزیپی لیونی» اظهار داشت:

«دولت بنیامین نتانیاهو می‌داند که در صورت گام برداشتن در مسیر صلح از حمایت ما برخوردار خواهد شد[...] این دولت به اندازة کافی وقت تلف کرده؛ بهتر است در فرصتی که باقیمانده تمام تلاش خود را برای استقرار صلح به کار گیرد[...] زمان به نفع اسرائیل پیش نمی‌رود[...]»

در واکنش به اعلام مواضع رهبر حزب کادیما، نتانیاهو خواستار آن شد که باراک اوباما به تعهدات کتبی جرج بوش عمل کند! به عبارت دیگر، نخست وزیر اسرائیل، رئیس جمهور ایالات متحد را به تغییر سیاست و پیروی از جرج بوش فرا خوانده! مشروح این درخواست مضحک در فیگارو، مورخ 7 اکتبر 2010 موجود است. پیش از ادامة مطلب برای چندمین بار یادآورشویم، روی سخن این وبلاگ با طرفداران دمکراسی است. در یک نظام دمکراتیک همگان از «آزادی بیان» برخوردارند اما در کمال تأسف، «ادرار کردن» و «قضای حاجت» به هیچ عنوان ابزاری جهت بیان، آنهم در چارچوب «آزادی بیان» به شمار نمی‌آید، در نتیجه عملیات قهرمانانة آن علاف ساکن حومة‌ استراسبورگ تهاجم به «حریم خصوصی» مسلمانان است و از نظر ما «جرم» شناخته می‌شود.

در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌بشر، «آزادی بیان» فعالیت‌های فرهنگی، علمی، هنری و ... و دیگر فعالیت‌های مسالمت‌آمیز اجتماعی و فردی را در برمی‌گیرد؛ در چنین چارچوبی «خشونت» در تمام ابعاد آن، فیزیکی، لفظی و ... مردود شناخته می‌شود. و قانون اساسی حکومت اسلامی که «رادیوفردا» از زبان میرحسین موسوی برای آن سینه می‌زند، مشوق خشونت است. به همین دلیل است که سازمان سیا شکم‌اش را برای راه انداختن یک کاروان خردجال در ایران صابون زده و به امامزاده «رفراندوم» دخیل بسته، آنهم رفراندوم برای سیاست‌های ویرانگر دولت دست نشاندة‌ آمریکا! دولتی که وارث ویرانگری دارودستة‌ بازرگان، بنی‌صدر، موسوی، رفسنجانی و ملاممد خاتمی است و همواره مجری سیاست‌های ارتش ناتو بوده. اینک که این ارتش اسلام‌پرور مثل خر در گل گیر کرده، میرحسین موسوی می‌خواهد با کشاندن مردم به پای صندوق‌های رأی، برای جنبش منفور سبز کسب مشروعیت کند و با تکیه بر تل موهوم «مردم» جفتک پرانی به شیوة امام روشن‌ضمیر را تداوم بخشد، آنهم به بهانة مخالفت با «سیاست‌های ویرانگر دولت!»

باید ببینیم میرحسین نابغه که اینقدر دست به رفراندوم‌اش خوب است چرا در دوران نکبت‌بار صدارت خود به این صرافت نیفتاد؟ همان دوران نورانی که شهر تهران به تصرف سگ‌های ولگرد و موش‌های صحرائی در آمده بود. همان روزهای «عزت» و «افتخار» و «سربلندی» که در راه اجرای سیاست محفل «کارتر ـ برژینسکی» جوانان ایران را با دمپائی‌های پلاستیکی روی میدان‌های «مین» می‌دواندند؟ همان روزها که روضه و زوزه و عربدة‌ ‌رادیوی حکومت اسلامی برای شورشیان اخوان‌المسلمین در سوریه گوش فلک را کر می‌کرد! آنروزها سیاست ویرانگر اعمال نمی‌شد؟ آنروزها حکومت نکبت و ادبار در برابر شرق و غرب ایستادگی نمی‌کرد؟ چرا! حکومت اسلامی در دورة میرحسین موسوی دست تنها به نبرد با شرق و غرب اشتغال داشت، و تل موهوم و مقدس «خانوادة شهدا» نیز در کنار تل موهوم «مردم» به ابزار سرکوب ما ملت‌ تبدیل شده بود. بوق‌های جمکران هر روز مطالبات استعمار را از زبان «خانوادة شهدا» به اطلاع‌مان می‌رساندند. بله، خط تولید کارخانة شهیدسازی حکومت شبانه‌روزی فعال بود. شهدا همچون «حسین» مقدس بودند، از اینرو خانواده‌شان هم «مقدس» ‌به‌شمار می‌آمدند و... و می‌دانیم که «حق» در طویلة مک‌کارتی همواره با مقدسین بوده، هست و خواهد بود.

به همین دلیل مهرداد فرهمند در بی‌بی‌سی، شیعیان را تلویحاً به کره‌الاغی تشبیه می‌کند که سرنوشت محتوم‌شان اینست که به الاغ تبدیل شده و حرکات غریزی والدین محترم‌شان را «بازتولید» کنند. در راستای همین مطلب موهن، شیخ مسعود بهنود نیز در «روز‌آنلاین»، مورخ 4 اکتبر سالجاری نسل جوان ایران را به همان کره‌الاغ‌ها تشبیه کرده. بهنود می‌نویسد، موسوی 20 سال از سیاست کناره گرفت، و محبوب نسلی شد که در دوران صدارت وی به دنیا نیامده بود! به عبارت دیگر طرفداران موسوی گذشتة او را نمی‌شناسند و از دوران وحشتی که او و همکاران‌اش در کشور به راه انداخته بودند هیچ خاطره‌ای ندارند.

روشن تر بگوئیم، اینان در «آزمایشگاه» تولید شده، ‌در برهوت هم رشد کرده‌اند. از پدرومادرشان هیچ نشنیده‌اند و مسلماً در مدرسه نیز هیچ نیاموخته‌اند! در نتیجه، از سوابق درخشان موسوی و جنایات‌اش هم هیچ نمی‌دانند. البته چنین ادعائی بعید به نظر می‌رسد، چرا که بسیاری از مسائل را کودکان از زبان اطرافیان می‌شنوند و در هر حال در عصر اینترنت، هیچ حکومتی در ایران نمی‌تواند گذشتة خود را «پنهان» دارد. اما مسعود بهنود کارش قصه‌پردازی و تقدیس و تکفیر است؛ با منطق و استدلال و این «حرف‌ها» کاری ندارد، در نتیجه می‌تواند تخیلات خود را در مسیر «مطلوب» به کار گرفته، با تکیه بر ادبیات تیغ‌کش‌ها، هم از موسوی «تصویر دلپذیر» ارائه دهد،‌ و هم بر «تعلق خاطر» بچه‌ها به «مرگ» تأکید داشته باشد:

«چیست راز این که به قول بنیانگذار [حکومت] اسلامی، بچه‌های ما ناپالم را رها نمی‌کنند بروند سیزده به در [...] چیست آن راز که یکی به قول دسته چاقوکش‌های ولی‌آباد [...] بعد از ترک دولت [...] در امور فرهنگی می‌ماند [...] اما وقتی بیرون آمد به سه چهار ماه فعالیت انتخاباتی [...] محبوب نسلی می‌شود که در دوران دولت وی به دنیا نیامده بودند[...]»

واقعاً «چیست این راز» که شیخ مسعود بهنود تمایل غرب به میرحسین موسوی را به حساب نسلی می‌نویسد که وجود خارجی هم ندارد؟ کدام نسل از ایرانیان یک جنایتکار و تاراج‌گر سرشناس را به عنوان محبوب خود برگزیده؟! همان نسلی که وصف «مبارزات‌اش» را گاردین در اختیارمان می‌گذارد. می‌بینیم که این نسل «موهوم» در گاردین وجود خارجی دارد! جالب اینجاست که «مبارزات» نسل کذا عبارت است از سردادن عربدة الله‌اکبر روی پشت بام، ستایش چادر و مقنعه و روبنده و...و بوسیدن نعلین مشتی آخوند و بچه‌آخوند؛ خلاصه پیروی از «باورها» و نهضت «حسینی»!

ترجمة مطلب خررنگ‌کن گاردین، تحت عنوان « کتابی از شيوه‌های نافرمانی مدنی مردم ايران و خلاقيت در مقاومت» در سایت «روزآنلاین»، مورخ 13 مهرماه 1389 انتشار یافته. گویا این کتاب می‌تواند به ایرانیان در «تسلیم کردن رژیم» کمک کند، البته به ادعای قلم‌فروش‌های گاردین. برای تحقق این امر «مقدس» لازم است با الهام از تظاهرات مردم برمه در سال 2007، تصاویر دیکتاتور نظامی را روی سگ‌های ولگرد بچسبانید، چون دستگیری سگ‌ها امکانپذیر نیست، و البته به ذهن علیل نویسندة گاردین خطور نکرده که معمولاً سگ‌های ولگرد را جمع‌آوری می‌کنند! در ادامة این قماش نافرمانی مدنی، گاردین به لهستان طی دوران جنگ سرد نقب زده و ادعا می‌کند، جنبش همبستگی لهستان با خودداری از تماشای تلويزيون دولتی رژیم را تغییر داد!

اما جالب‌ترین بخش «نافرمانی مدنی»، ویراست گاردین، آنجاست که پیامد فروپاشی اتحاد شوروی در آفریقای جنوبی را به حساب گروهی از دانشجویان آکسفورد می‌نویسد. گویا جمعی از دانشجویان این دانشگاه در اعتراض به همکاری بانک «بارکلی» با دولت آپارتاید روی «ماشین‌های خودپرداز» بانک کذا می‌نوشتند، «تنها سفیدها» یا «تنها سیاه‌ها» و خلاصه اینگونه بود که آنگلوساکسون‌ها، البته به ادعای گاردین دست از حمایت دولت آفریقای جنوبی برداشته و نلسون ماندلا از زندان آزاد شد و به ریاست جمهوری رسید!

درست مثل سرگذشت «یوسف!» ایشان نیز «ز قعر چاه بر آمده و به اوج ماه رسیدند!» و اما شیوه‌های نافرمانی مدنی در ایران عبارت است از پناهندگی دو لات فرصت‌طلب حکومت اسلامی به فنلاند و بلژیک! به ویژه که ایندو در مصاحبه‌شان بر حمایت بیش از 80 درصد از کارمندان وزارتخانة جمکران از جنجال سبز تأکید کرده‌ و باعث امیدواری ایرانیان شده‌اند! از شما چه پنهان ما که با مشاهدة‌ بلاهت قلم‌زن گاردین به آیندة درخشان وی خیلی خیلی امیدوار شدیم. باری، گاردین یک «نمونة ممتاز» هم ارائه داده و آن عبارت است از حکایت «میم‌ته» و «شهامت» ایشان و حماقت دیگران! راه دیگری که گاردین پیشنهاد می‌کند این است که بنویسیم، «احمدی نژاد رئیس جمهور من نیست» و این عبارت ابلهانه را بگذاریم روی اینترنت.

برای انجام چنین اعمالی ابتدا باید بپذیریم که حکومت مرده‌شویان «جمهوری» است، حال آنکه این حکومت هیچ ارتباطی با جمهور ندارد، در نتیجه و به طریق اولی «رئیس جمهور» هم نمی‌تواند داشته باشد. در ادامة این مطلب ابله‌فریب گاردین سردادن عربدة‌ «الله‌اکبر» روی پشت‌بام‌ را نیز نشان نافرمانی مدنی دانسته! حال آنکه کودتای 22 بهمن 1357 با همین روند لات‌بازی بر ملت ایران تحمیل شد و در واقع گاردین خواستار بازگشت به دوران امام روشن‌ضمیر و «بازتولید» روند آشوب‌های دوران جیمی‌کارتر است بدون اینکه بداند، ملت ایران نافرمانی مدنی را با هدف سرنگونی دولت از طریق گسترش ابتذال و تقدس نخواهد پذیرفت! نافرمانی مدنی با «انسان‌ستیزی» در تضاد قرار می‌گیرد!

شاید بهتر باشد «ژاژپردازان» گاردین این نکتة پیش‌پاافتاده را به خاطر بسپارند. هدف ما سرنگونی دولت نیست، ما خواهان استقرار دمکراسی سیاسی، و حاکمیت قوانین‌ انسان‌محور بجای حکومت مقدسات، آخوند و توله آخوند هستیم و اصلاً برای‌مان تفاوتی نمی‌کند که نام این حکومت چیست و رئیس لعنتی دولت آن کیست. پس جنبش‌سبز و تفاله‌های وزارت امورخارجه که مبارزات‌شان بر خودفروشی، فرصت‌طلبی، تقدس‌فروشی و چادرپرستی متمرکز شده ارزانی هوچی‌های گاردین!‌ همان‌ها که جز دروغ‌پراکنی و مزخرف‌بافی از دیرباز هیچ نمی‌شناخته‌اند:

«ايران از تابستان گذشته [...] يک رژيم سرکوبگر را به چالش کشيده [...] پناهندگی اخير دو ديپلمات ايرانی در بلژيک و فنلاند اميد را در دل ايرانی‌ها زنده کرد[...] سردادن شعار الله و اکبر شامگاهی از فراز پشت بام‌ها [...] در سطح بين المللی شناخته شده است [...] نمونه‌های ممتازی وجود دارد [...] در بارة آن‌ها به اندازه کافی اطلاع رسانی نشده [...] پس از دستگيری مجيد توکلی [...]پسران ايرانی چادر به سر [کردند] تا [...] بگويند اگر مجيد پوشش زنانه به تن کرده، اصلاً تحقيرآميز نيست[...]»

بله چه نشسته‌اید که چادر، نماد بردگی زن افتخار بزرگی است که پیشتر فقط نصیب زنان در ایران می‌شد، و پس از دستگیری «میم‌ته» مردان ایرانی هم از این «حق» سرشار از «افتخار» برخوردار شدند و ... بزودی می‌رسیم به همان میعاد جادوئی و «حسینی» که به قول امام شیخ مسعود، «بچه‌های ما ناپالم را به سیزده به در ترجیح دهند» و... به همین دلیل است که یکی از ماچه‌شیخ‌های صادراتی جمکران در «روزآن‌لاین» زوزة حسین، حسین و حماسة کربلا سر داده و همه را به «قیام» حسینی دعوت می‌کند.

می‌بینیم که وقتی مهرداد فرهمند در «بی‌بی‌سی» شیعی‌مسلکان را تلویحاً به کره الاغ تشبیه می‌کند تا حدودی «حق» دارد! بله تا حدودی! این حدود شامل نوچه‌های موسوی و همة اوباشی می‌شود که همچون زهراخانوم و پاسدار شریعتمداری از آخور طویلة «حق‌مدار» تغذیه کرده، و پروار شده‌اند! اینان‌اند که بر طبل «قیام حسینی» و «حق‌طلبی» و «قانون‌شکنی» و «مرگ‌پرستی» می‌کوبند و همچون موسوی جلاد خواهان «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» می‌شوند. قانونی که مشوق قانون‌شکنی و انسان‌ستیزی و استبداد قشر آخوند است.

سایت رادیوفردا، مورخ 13 مهرماه 1389 ‌در مطلبی تحت عنوان گوساله فریب، «موسوی: سياست‌های ويرانگرکنونی را به رفراندوم بگذاريد»، می‌نویسد، موسوی ضمن انتقاد از ماجراجويی و استبداد که به رویاروئی ایران با جامعة جهانی انجامیده، خواستار برگزاری رفراندوم دربارة اين سياست‌های «ويرانگر» شده! می‌بینیم که اظهارات احمق فریب موسوی سخت به مذاق سازمان سیا خوش آمده،‌ چرا که اینان می‌پندارند ایرانیان 31 سال جنایت و سرکوب و نفس‌کش‌طلبی حکومت کودتا را فراموش کرده‌اند و کافی است که هر کس و ناکسی زبان به انتقاد از این حکومت بگشاید تا به قول راوی توپ مرواری «عزیزچسانة» همگان شود!

اظهارات بیشرمانة موسوی را بررسی نمی‌کنیم، چرا که این کارمند عالیرتبة ساواک با انتساب ناهنجاری‌های «سیاسی ـ اقتصادی» کنونی به دولت احمدی‌نژاد، تلاش دارد 31 سال چپاول و سرکوب بی‌پروا را پنهان داشته، سرابی فریبنده از دوران وحشت خمینی ارائه داده، و قانون اساسی حکومت اسلامی را به ارزش بگذارد. به این دلیل است که موسوی همچون صفحة گرامافونی که خش برداشته، ذکر «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» گرفته! خلاصه مزخرفات گنگ و مبهمی که امثال حاج سیدجوادی‌ها 31 سال پیش به هم بافتند سخت به مذاق موسوی شیرین آمده و از اینرو ضمن بازارگرمی برای این «ورق‌پاره» عاجزانه تقاضای اجرای همین «قانون» دوست‌داشتنی را دارد:

«موسوی همچنین گفته [...] شما بدون توجه به ما ميثاق بين خود و مردم را که رعايت حقوق مردم و حفظ آزادی‌ها واجرای بدون تنازل قانون اساسی و حق حاکميت مردم بر سرنوشت خودشان است، رعايت کنيد [...]»

اولاً که هرگز میثاقی در کار نبوده، این ورق‌پارة مشوق توحش با استفاده از هیاهوسالاری‌های ناشی از اشغال سفارت آمریکا به ملت ایران تحمیل شد. حتی گروه مجاهدین خلق این به اصطلاح «قانون» را مردود شناخت. در ضمن نمی‌دانستیم مجموعه مبهمات انسان‌ستیز ناشی از حدیث و روایت و مقدسات می‌باید پاسدار حقوق و آزادی انسان‌ها به شمار آید. این به اصطلاح «قانون» فقط از آزادی لات و چاقوکش‌ها و جنایتکارانی نظیر موسوی و شرکاء حفاظت می‌کند،‌ همان‌ها که 31 سال است در پناه توحش گله‌پروری و مردم‌سالاری به سرکوب ملت ایران مشغول‌اند. حضور مسئولان «محترم» رادیوفردا بگوئیم، چرخش سیاست کشورشان را در افغانستان نادیده گرفته‌اند!

افشای حمایت مالی ارتش‌های اشغالگر از طالبان توسط سنای آمریکا و همچنین تکذیب مذاکرات کرزای با طالبان نشان می‌دهد که جهت باد تغییر یافته و همة طالبان‌پروران چه در غرب و چه در منطقه می‌باید به تدریج صحنه را ترک گویند. در غرب حضرات به صورت مسالمت‌آمیز کنار می‌روند، حال آنکه در منطقه برای کنار زدن‌شان از بمب استفاده می‌شود. انفجار والی «کندوز» دست‌دردست امام جماعت حزب‌اللهی و همراهان نشان از همین تغییر سیاست دارد! اما در فرانسه روند مسائل متفاوت است.

پس از انتشار بخش‌هائی از متن استعفای وزیر امورخارجة فرانسه در هفته نامة «نوول اوبسرواتور»، کاخ الیزه خبر دریافت استعفای برنارکوشنر را تکذیب کرد! به عبارت دیگر ایشان که از مدافعان تهاجم نظامی به عراق هم بودند، می‌باید در جایگاه‌شان بمانند ولی سیاست دیگری را دنبال کنند! کشف «اتفاقی» یک انبار عظیم اسلحه متعلق به فاشیست‌ها در نواحی مرزی فرانسه با سوئیس نشان می‌دهد که برنامة عملیات تروریستی در فرانسه به شرط و شروطی منتفی شده. مشروح خبر کشف انبار اسلحه در فیگارو، مورخ 8 اکتبر 2010 انتشار یافته. همزمان با انتشار این خبر، دولت فرانسه از تغییراتی در طرح «بازنشستگی» خبر می‌دهد و ممکن است «بحران» در فرانسه فروکش کند، چرا که سوسیالیست‌های اینکشور هم حرفی برای گفتن ندارند.

سوسیالیست‌ها که گویا «آلترنانس» دولت را تضمین می‌کنند، در مورد دو طرح مهم دولت سرکوزی پیرامون بازنشستگی و مقررات تبادل ارتباطات،‌ یا «آدوپی» چه می‌گویند؟ هیچ! در مورد بازنشستگی، سوسیالیست‌ها برنامه‌شان را ارائه نمی‌دهند، اینان می‌گویند باید با سندیکاها مذاکره شود! اهداف این مذاکره هم نامشخص باقی مانده! و تا آنجا که ما می‌دانیم هدف از مذاکره نمی‌تواند مذاکره باشد! به عبارت دیگر «مذاکره، برای مذاکره» فقط عوامفریبی است و به همین دلیل است که حکومت مرده‌شویان همچون دولت بنیامین نتانیاهو مرتباً بر طبل «مذاکره» می‌کوبد. هدف اینان خریدن زمان جهت تأمین منافع ارتش ناتوست. اما این فرصت طلائی از دست رفت!

تجهیز سوریه به موشک‌های «یاخونت» روسی به دولت اسرائیل و اربابان‌اش در واشنگتن تفهیم کرد که ترک‌تازی در لبنان با پاسخ تندی روبرو خواهد شد. و یک روز پس از شیون و زاری «آسوشیتدپرس» از تحویل موشک‌های «یاخونت» به سوریه شاهد سخنرانی «تزیپی لیونی» در هاروارد نیز هستیم. همانطور که بالاتر نیز گفتیم، در تاریخ 5 اکتبر 2010، تزیپی لیونی، رهبر حزب «کادیما» که در دانشگاه هاروارد سخنرانی می‌کرد، ضمن حمایت از صلح، در یک اقدام بی‌سابقه از سیاست دولت اسرائیل انتقاد به عمل آورد. پروپاگاند مهوع رادیوفردا و بی‌بی‌سی در واقع واکنشی است به استقرار صلح در منطقه. آن‌ها که از صلح زیان می‌بینند در لندن و واشنگتن نشسته‌اند و مطالبات‌ خود را از زبان جیره‌خواران‌شان در ایران مطرح می‌کنند، از آنجمله است پیشنهاد مزورانة موسوی یعنی برپائی رفراندوم پیرامون «سیاست ویرانگر» دولت که در تاریخ 5 اکتبر، «تیتر» سایت «رادیوفردا» شد.

همزمان با اعلام مواضع صریح رهبر حزب کادیما در مورد دولت بنیامین نتانیاهو و همچنین شعارهای حکومت اسلامی مبنی بر نابودی اسرائیل، چپ‌نمایان سوئد که برای تحریک افکار عمومی به نفع فاشیست‌ها از ماه‌ها پیش از برگزاری انتخابات در این کشور، برنامة اسلام‌پرستی را در رسانه‌های‌شان به مورد اجرا گذارده بودند، لشکرکشی خیابانی و جنجال و هیاهو بر ضد راست افراطی را آغاز کردند. سوسیالیست‌نمایان از اینکه فاشیست‌ها 5 درصد آراء را به خود اختصاص داده و 20 کرسی در مجلس سوئد به دست آورده‌اند سخت خشمگین به نظر می‌رسیدند، و هر چه شوت‌وپرت در دسترس داشتند برای «اعتراض» به خیابان آورده بودند. دلیل هم اینکه در ساختار فعلی حاکمیت‌های اروپای غربی، سوسیالیست‌ها نه فقط در سوئد که در تمامی کشورها دیگر حرفی برای گفتن ندارند و موجودیت‌شان در گرو مخالفت «خیابانی» با فاشیست‌ها قرار گرفته. برنامة حضرات در واقع جنجال پیرامون «مخالفت» فرضی‌شان با فاشیست‌هاست؛ برنامة دیگری در دست‌شان نمی‌بینم. اما محافل چپ‌نما و سبزها این قماش برنامه‌های خررنگ کن را نمی‌توانند با موسوی و کروبی در ایران به راه اندازند.

مشکل ما «افراد» و «اسلام‌ها» نیست، مشکل ما محرومیت ایرانی «از حق انتخاب آزاد» است. ایرانی، در ساختار حاکمیتی که 80 سال است بر کشور سنگینی می‌کند،‌ «انسان» شمرده نمی‌شود. پروپاگاند بیشرمانة رسانه‌های غرب در حمایت از جنایتکارانی همچون موسوی و کروبی و اینک دمیدن در تنور مهدی بازرگان، شاهدی است بر این مدعا. مهدی بازرگان هیچ تفاوتی با موسوی نداشت، هر دو انسان‌ستیز و آخوندپرست بودند، و با کودتا به قدرت رسیدند. اولی با کودتای مردمی ارتش ناتو، و حمایت حزب دمکرات در آمریکا، دومی با کودتاهای پی‌درپی جمهوریخواهان آمریکا، و حمایت محافل اسرائیل.





سه‌شنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۹


سنگ و جنگ!
...
از همان روزی که حاکمیت بریتانیا دین نوین دروئیدیسم را به بازار آورد، روز دوم اکتبر در تاریخ از جایگاه ویژه‌ای برخوردار شده. به گفتة «اطلاعات نت»، 522 سال پیش از میلاد مسیح، داريوش هخامنشي در چنین روزی برتخت پادشاهی نشست. اطلاعات نت در ادامة مطلب خود چنین آورده:

«طرز نشستن، لباس داريوش بزرگ، صندلي و چوبدست او نشانة تمدن عظيم و پيشرفتة ايرانيان در 25 قرن پيش است[...] بايد ديد كه چه عواملي ما را به قهقرا برده و در صدد جبران برآمد[...]»

راستش ما هر چه فکر کردیم موفق به کشف ارتباط منطقی میان «طرز نشستن» و صندلی و لباس داریوش کبیر با تمدن عظیم و پیشرفتة ایرانیان نشدیم! امیدواریم در اینمورد برای‌مان بیشتر توضیح دهند، شاید بتوانیم همانطور که شیخ مسعود بهنود «راز موفقیت» میرحسین موسوی و «دلائل» استقبال جوانان از این تحفة نطنز را شرح داده، ما نیز جهت خروج از این «سیر قهقرائی» چاره‌ای بیندیشیم. اما پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد «آزادی بیان» و «حسین درخشان» توضیحاتی بیاوریم، شاید از این مفر بتوان به اسرار «تمدن» ناشی از صندلی و طرز نشستن داریوش کبیر پی برد!

ما از آزادی بیان یک وبلاگ‌نویس، به همان صورت دفاع می‌کنیم که از آزادی قلم یک نویسنده، و آزادی بیان یک هنرمند، فیلم‌ساز، ‌ نقاش و ... و حد و مرزی هم برای فعالیت‌های دماغی و فرهنگی انسان قائل نیستیم. در این «دفاع»، گرایش سیاسی به هیچ عنوان مطرح نیست! روشن شد؟ پس برویم به سراغ شیخ مسعود بهنود که در «روزآن‌لاین» به مداحی موسوی جلاد نشسته. زمانیکه جیمی‌کارتر را به کاخ سفید ارسال کردند، مسعود بهنود نیز مانند بسیاری از ساواکی‌های محترم ایران زمین دریافت که وقت هنر است و سرفرازی. به عبارت دیگر ایشان دریافتند که گاه آن رسیده که تماشاگران تلویزیون ایران با شکل و شمایل «رهبر آیندة انقلاب» بیشتر آشنا شوند. به همین منظور و برای تأمین رضایت مشتاقان «انقلاب»، شیخ مسعود دورة دمکراسی «شریف‌ امامی»، جمال بی‌مثال خمینی را در برنامه‌شان به معرض نمایش گذاردند و اینگونه بود که برنامة خودبراندازی با یک پرش بلند از حسینیه و مسجد و حوزه و دانشگاه به «جام جم» رسید! بقیة ماجرا را هم که بارها و بارها در همین وبلاگ شرح داده‌ایم. اما 31 سال پس از استقرار حکومت خیابانی شیخ مهدی بازرگان و فاش شدن بده بستان‌های حاکمیت آمریکا با آخوندها، و علیرغم نفرت روزافزون ایرانیان از آخوند و مرگ‌پرستی و تقیه و دروغ و اسلام شریعتی و اسلام‌های دیگر، رادیوفردا از زبان میرحسین جلاد خواهان رفراندوم در مورد «سیاست‌های ویرانگر» شده، و «بی‌بی‌سی» برای به ارزش گذاردن مرگ و خشونت همچنان به خشتک خمینی دخیل بسته.

سایت مستقل «بی‌بی‌سی» که رایحة تعفن استقلال‌اش هرگز از مشام ایرانیان زدوده نخواهد شد، در مطلبی تحت عنوان «چرا عمار حکیم تنها شد» می‌نویسد، اختلاف نظر خمینی با آیت‌الله حکیم در عملکرد مقتدی صدر و عمار حکیم بازتاب یافته؛ اولی منسوب به امام حسین و دومی از تخم و ترکة امام حسن است! سایت «بی‌بی‌سی»، مورخ چهارم اکتبر 2010، در مطلب کذا گفتگوی خمینی دجال با آیت‌الله حکیم را نیز نقل کرده تا دکان کربلا و شهادت‌طلبی از ورشکستگی نجات یابد. جریان از اینقرار است که به دلیل افلاس، آنگلوساکسون‌ها ناچار شده‌اند مقتدی‌صدر را در جناح حامیان نوری‌المالکی قرار دهند، تا نان‌شان آجر نشود. و به همین منظور بود که در ابتدا مقتدی صدر را به پابوس بشار اسد فرستادند تا چارچوب تحرکات اوباش خود را مشخص کرده باشند.

در اینجا لازم است یک پرانتز باز کنیم و پیرامون مواضع دولت سوریه در برابر شورشیان اخوان‌المسلمین توضیحاتی بیاوریم. در دورة ریاست جمهوری حافظ اسد، و در اوج جنگ استعماری ایران و عراق، گروه اخوان‌المسلمین تحت حمایت اسرائیل در سوریه سر به شورش برداشته و به قول معروف «حق‌طلبی» می‌کرد و ... و خلاصه محفل برژینسکی پس از ترور انور سادات در مصر، جهت براندازی حافظ اسد و استقرار یک حکومت اسلامی در سوریه نیز فعال شده بود.

علیرغم ترهات بافی رسانه‌های غرب در باب اتحاد سوریه با حکومت آخوندهای جمکران، آن روزها زوزه و عربدة رادیوی جمکران بر علیه سرکوب شورشیان سوریه روزمرة ایرانیان را تشکیل می‌داد. دردسرتان ندهم، گورکن‌ها در هم‌سوئی کامل با اسرائیل خواهان سرنگونی حاکمیت سوریه بودند و مطالبات ارباب را در قالب ستایش از «دختران جوانی که بدون ترس از مرگ با دست خالی به خیابان می‌آیند» منعکس می‌کردند، بدون اینکه شهامت انتقاد مستقیم از رژیم حافظ اسد را داشته باشند. باری، پس از آنکه دولت حافظ اسد شورشیان را قلع و قمع کرد، رادیوی گورکن‌ها نیز آلو به دهان گذاشته خفقان گرفت و مشخص شد که ارتش ناتو نمی‌تواند حزب بعث سوریه را با اسلام‌گرایان جایگزین کند. اما برنامة سرنگونی دولت بعثی سوریه همچنان در دستورکار ارتش ناتو قرار داشت و شاهد بودیم که پس از ترور رفیق حریری و تهاجم اسرائیل به لبنان، حضرات برای سرنگونی بشار اسد تلاش فراوان کردند، تا اینکه امسال سعد حریری پس از ملاقات با ژاک شیراک «متوجه» شد که بی‌دلیل سوریه را مسئول ترور پدرش خوانده!

«جونم براتون بگه»، در جهان سیاست از این اشتباهات بسیار پیش می‌آید؛ زندگی فراز و نشیب دارد و تخصص سوسیالیست‌های فرانسه در امر مقدس فراز و نشیب از سبزها نیز بیشتر است. خلاصه بگوئیم شهرداری پاریس از شکایت خود علیه ژاک شیراک صرفنظر کرد و بسیاری از مسائل و مشکلات هم در لبنان بر طرف شد،‌ در عوض اوضاع اسرائیل رو به وخامت گذارده. به جزئیات نمی‌پردازیم فقط به دو مورد اشاره می‌کنیم: آتش زدن مسجد و پیشنهاد یک خاخام در باب جاسوسی!

به گزارش فیگارو، مورخ 4 اکتبر سالجاری، گروهی روی دیوارهای یک مسجد در «بیت فجار» شعارهای زننده‌ای به زبان عبری نوشته سپس به قصد آتش زدن مسجد وارد آن شدند و ... و در این عملیات قهرمانانه به 15 جلد قرآن و یک فرش آسیب رسید. خلاصه بعضی‌ها پیام «تری جونز» را بخوبی دریافت کرده‌ و نیک می‌دانند که ایجاد آشوب و برپائی تظاهرات در مناطق مسلمان‌نشین، بهترین ابزار سرکوب ملت‌هاست. در این راستا، دولت اسرائیل از مهرورزی عاجزانه تقاضا کرده که برای ممانعت از مذاکرات صلح راهی بیابد تا جوزف ‌لیبرمن و نتانیاهو از قعر چاه نجات یابند.

قرار شده «مهرورزی» هنگام دیدار از جنوب لبنان سنگی هم به سوی اسرائیل پرتاب کند تا برنامة سنگ‌پرانی از سر گرفته شود و بنیامین نتان‌یاهو با استقرار در جایگاه حسین مظلوم، کبوتر صلح را در محل کباب کرده، به خندق بلا سرازیر فرماید و پس از صرف «دسر»، فلسطین را مسئول شکست مذاکرات معرفی کند. این است هدف والای سفر مهرورزی به لبنان. حال که به صحرای کربلا و حسین مظلوم رسیدیم، بازگردیم به «حسینی‌ات» مقتدی صدر در «بی‌بی‌سی»، تا بعد بپردازیم به پیشنهاد سرشار از نبوغ آن خاخام زرنگ و باهوش و خیلی خیلی «گل‌خرگوش.»

«مستر» مهرداد فرهمند، ‌ در سایت مستقل «بی‌بی‌سی» چنین نقل می‌کنند که حکومت مرده شویان جمکران خواهان نخست وزیری «نوری‌المالکی» است، و مخالفت عمار حکیم با نوری المالکی در واقع مخالفت با ایران است! این دروغ شاخدار را داشته باشیم تا ببینیم گفتگوی «کدوقلقله‌زن» با سنگ صبور در حماسة پرشور خاله سوسکه به کجا می‌رسد؟ یکی بود یکی نبود! 45 سال پیش، آیت‌الله سید محسن حکیم، پدربزرگ همین «عمار» خودمان به آیت‌الله خمینی گفت، «ما انقلاب 1920 را در عراق تجربه کرده‌ایم و به یاد داریم که این انگلیسی‌ها با ما و انقلاب ما چه کردند، ما اسلحه و قدرت نداریم، سلاح و قدرت ما همین مردم هستند که همیشه در جهت باد حرکت می‌کنند و خلاصه اگر غفلت کنیم مسلمانان نابود می‌شوند و شیوة شما برای ایستادگی درست نبوده.» این ملایان که همیشه نشسته‌اند و کاری جز تعظیم و تکریم و رکوع و سجود و مدح و ثنا و روضه و زوزه ندارند همواره دم از «ایستادگی» هم می‌زنند!

باری پدربزرگ عمار به خمینی می‌گوید، «ایستادگی شما درست نبوده و برای خون‌های ریخته شده جواب خدا را چه می‌دهید؟» امام خمینی ـ مسلماً با همان لحن جاهلی ـ به وی تشر می‌زنند که، «پس امام حسین هم که برای حفظ اسلام قیام کرد و خودش و همراهان‌اش شهید شدند راه درست نرفته و باید به او هم اعتراض کنیم؟» تا اینجا مهرداد فرهمند به ما می‌گوید که پدربزرگ عمار حکیم، روح‌الله ‌خمینی را به عنوان یک مبارز قبول دارد، ولی با شیوة مبارزات وی موافق نیست و «مردم» را «ابزار قدرت» می‌شمارد و خمینی هم خود را در جایگاه امام حسین می‌بیند و می‌خواهد جفتک‌پرانی‌های‌اش را با قصة کربلا توجیه ‌کند. اما مستر فرهمند در ادامة این داستان «کدوقلقله‌زن» تصویر معقول‌تری از آیت‌الله حکیم ارائه می‌دهد.

45 سال پیش ایشان در پاسخ خمینی گفته‌اند، حسین از سوی خداوند مأموریت داشت و شما برای ریختن خون مردم خود را با او مقایسه می‌کنید، چرا از امام حسن پیروی نمی‌کنید؟ خلاصة کلام می‌بینیم که گورکن‌ها در زمان و مکان زندگی نمی‌کنند، اینان بر حسب منافع ارباب به دورة امام حسن یا امام حسین اسباب‌کشی کرده، هر چه «یار» می‌طلبد با تکیه بر روش حسنی یا حسینی توجیه خواهند نمود.

کوتاه سخن، 45 سال پیش حکیم و خمینی از جایگاه حسن و حسین در همان دورة‌ زمان‌گریز با یکدیگر بحثی «منطقی» به راه انداخته بودند، منطق‌شان هم بر پایة «کشک» یعنی تقدس امامان و مأموریت الهی‌ آنان استوار بود. خمینی می‌گوید، به پیروی از امام حسین قیام کرده، حکیم به او پاسخ می‌دهد، حسین مأموریت الهی داشته، چرا از امام حسن پیروی نمی‌کنی و ... و خلاصه «پیام» این است که برای انتخاب مسیر زندگی در زمان حال می‌باید از موجودات موهوم و مقدس شیعی‌مسلکان در ناکجاآباد الهام بگیریم و می‌توانیم بین حسن و حسین «انتخاب» کنیم، مسیر دیگری نیز وجود ندارد:

«امام حسین [...] قیام کرد و خودش و عده‌ای شهید شدند [...] پس باید این اعتراض را به او هم بکنیم [...] حکیم در پاسخ با عصبانیت گفته بود [آنحضرت ]‌ مأمور از جانب خداوند بود. شما چرا امام حسن را نمی‌گوئید؟ هر کاری که می‌خواهید بکنید و هر خونی که می‌خواهید ریخته شود امام حسین را به میان می‌آورید[...]»


در ادامة ‌این مونولوگ تحجر، که از طرف مهرداد فرهمند تحت عنوان «دیالوگ» به خورد ما داده شده، ایشان می‌گویند، رفتار مقتدی صدر همچون خمینی است چرا که با امام حسین نسبت دارد و عمار حکیم هم که با عملکرد صدر مخالفت می‌ورزد، منسوب است به امام حسن:‌‌

«خاندان حکیم منسوب به امام حسن‌اند و خاندان صدر به امام حسین[...]»

می‌بینیم که همه چیز در «بی‌بی‌سی» دلیل منطقی دارد! به عبارت دیگر، حکیم و صدر جیره‌خواران آنگلوساکسون‌ها نیستند و کسی مقتدی صدر را با پس‌گردنی به سوریه نفرستاده، و دولت نوری‌المالکی امامت مسجد کوفه را از مقتدی‌صدر نگرفته و او را تحت پیگرد قانونی هم قرار نداده! و اما از همه مهم‌تر، مهرداد فرهمند به ما می‌گوید، عملکرد افراد هیچ ارتباطی با زمان و مکان ندارد، همه چیز «ارثی» است! ساده‌تر بگوئیم، بر اساس این گزارش «حکیمانه»، مقتدی‌صدر و عمار حکیم از قدرت تفکر فردی بی‌بهره‌اند،‌ اینان همچون عروسک‌های کوکی رفتار موجودات موهوم و مقدس را «بازتولید» می‌کنند، همانطور که یک کره‌الاغ وقتی به الاغ تبدیل شد، تفاوتی با پدر و مادر محترم‌اش نخواهد داشت. این است پیام اصلی پروپاگاند «بی‌بی‌سی» که در انتهای آن جملة‌ امری «اين صفحه را برای ديگران بفرستيد»‌ نقش بسته.

بله این صفحه را حتماً می‌باید برای دیگران هم فرستاد تا بدانند و آگاه باشند که مسلمان‌زاده، از تفکر و تحول و پیشرفت عاجز است، و هنوز در همان دوران تحجر بین گزینة حسن و حسین در جا می‌زند. و اگر نگاهی به گزارش حنازرچوبه بیندازیم خواهیم دید که مسئولان مفلوک این رسانه نیز در همان عصر طلائی حماقت سیر می‌کنند. روز 12 مهرماه سالجاری، سایت رسمی حکومت مرده شویان در مطلبی با کد: 30002339، تحت عنوان «در سوگ خورشید[...]» می‌نویسد، «امام صادق در سن 65 سالگی توسط منصور،‌ خلیفة عباسی به شهادت رسید.»

نویسندة حنازرچوبه، در یک «بی‌بی‌گوزک» مدرن، ادبیات سیاسی جمکران را به روایات شیخ مفید و مالک‌بن انس پیوند زده و از این پیوند فرخنده یک متن گوساله‌پسند و مبتذل آفریده و می‌نویسد، «این منصور از اراذل و اوباش بود که می‌خواست آنحضرت را نابود کند ولی چون تقدیر نبود موفق نمی‌شد»:

«خليفه جبار عباسي، منصور دوانيقي كه از اراذل خلفاي بني‌عباس [...] بود [...] مأموران خويش را براي جاسوسي آن حضرت گذاشت و بارها [ایشان] را براي آزار و حتي نابودي نزد خود مي‌آورد، اما چون تقدير نبود موفق [...] نمي‌شد[...]».

گویا منصور عباسی به بیماری «سادیسم» مبتلا بوده و مورخین به ما نگفته بودند! البته در این مطلب شیوا به «تاریخ» هم ارجاع شده، آنهم به گوشه‌ای از تاریخ از زبان امام هفتم! خلاصه امام هفتم فرموده‌اند، یکبار منصور می‌خواست پدرم را بکشد، ‌پس شمشیر و جلاد و همة لوازم را فراهم آورد و به یکی از درباریان به نام ربیع سفارش کرد: تا جعفر ابن‌محمد وارد شد و من دست بر هم کوفتم گردن‌اش بزن! ربیع هم می‌گوید، چشم قربان! و اما امام هفتم در همان گوشة تاریخ می‌افزاید، تا پدرم وارد شد و چشم منصور بر او افتاد، بی‌اختیار از جای برخاسته به خوشامدگوئی پرداخت و گفت برای پرداخت بدهی‌های‌تان شما را احضار کردم!

بله، خلیفه عباسی با آن بارگاه و بروبیا قصد کشتن امام صادق را داشته ولی به محض رویت جمال بی‌مثال ایشان تغییر عقیده می‌دهد و می‌گوید، قدمتان روی چشم بر ما منت گذارید و اجازه دهید بدهی‌های‌تان را بپردازیم. به همین دلیل است که ما ملت هم پس از سه دهه غارت آخوندها هنوز به پرداخت بدهی اینان مشغول‌ایم! گویا ما ایرانیان از تبار منصور عباسی باشیم، و آخوندها هم از تخم وترکة ائمه. در نتیجه، بر اساس منطق مستدل مهرداد فرهمند در «بی‌بی‌سی»، ما ملت همیشه می‌باید بدهی توله‌های مقدسین را پرداخت کنیم که در واقع به اربابان‌شان در لندن و واشنگتن «بدهکارند»:‌

«در گوشه‌اي از تاريخ نقل شده از امام هفتم [...] که مي‌فرمايد يك‌بار منصور پدرم را طلب كرد تا به قتل برساند [...] پدرم وارد شد تا چشم منصور بر امام افتاد بي‌اختيار از جاي برخاست و خوش آمد گفت و اظهار داشت شما را براي آن احضار كردم كه بدهي‌هايتان را بپردازم [...]»


مسلماً امام هفتم که چنین داستانی از پدرشان نقل می‌کنند، هنوز به دنیا نیامده بودند و از آسمان به این صحنه می‌نگریستند، چون پیش از ورود پدرشان به دربار نیز بر اعمال خلیفه نظارت داشته‌اند و تاریخ را در واقع از آسمان برای‌مان روایت می‌کنند. در غیراینصورت باید بگوئیم این مزخرفات ساختة ذهن علیل قلم‌زن‌های ساواک مرده‌شویان است که از آخور سازمان سیا تغذیه می‌کنند و وظیفه‌شان استخراج واقعیات جامعة معاصر از گذشته‌های موهوم است. در این راستا امام صادقی که حنازرچوبه اختراع کرده، در رأس یک جنبش فرهنگی و علمی نیز قرار می‌گیرد. یک دانشگاه بزرگ تأسیس می‌کند و شاگردان بزرگی هم تربیت می‌کند. در صورتیکه اگر ایشان دانشگاه کوچک تأسیس می‌کرد، مسلماً نمی‌توانست شاگردان بزرگ در آن تربیت فرماید، مسالة ‌کمبود جا پیش می‌آمد:

«دوران آن حضرت عصر جنبش فرهنگي و فكري و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود [...]امام صادق [...] با توجه به [...] نياز شديد جامعه، دنباله نهضت علمي و فرهنگي پدرش را گرفت و حوزه وسيع علمي و دانشگاه بزرگي به وجود آورد و [...] شاگردان بزرگي تربيت كرد [...]»

و همین کارها را کرد که حسادت منصور را برانگیخت و زمانیکه ایشان دم مرگ بودند، یعنی در سن 65 سالگی، منصور آنحضرت را مسموم‌ کرد:

«سرانجام حاكم زمان [...] نتوانست وجود ايشان را كه ديگر آوازه امامت و رهبريش تا دورترين سرزمين هاي اسلامي پركشيده بود در ميان جامعه تحمل كند و در ماه شوال سال 148 هجري آن بزرگ گرامي را مسموم ساخت و امام [...] در سن شصت و پنج سالگي به شهادت رسيد [...]»


بله منصور از شدت حسادت آنحضرت را در 65 سالگی مسموم کرد تا تبلیغات سازمان سیا در باب حاکم ظالم و تحمیل سکون بر ایرانیان تکمیل شود! در این راستا، امام صادق بعد از گذشت هزاران سال نیز همچنان بهترین الگو باقی خواهد بود و همه می‌باید از ایشان پیروی کنند، چرا که جز مفتخواری، ورد خواندن و مرگ‌پرستی مشغولیتی نداشته‌اند:

«امام جعفر صادق [...] از دنياپرستي دست كشيده و به عبادت و خداپرستي مشغول شد و لقب اباعبدالله را به خود اختصاص داد [...] امام بخشنده‌ترين و با اخلاق‌ترين مردم زمان خويش بود [...] گویا خود نيز بهترين الگو بعد از گذشت هزاران سال بوده است [خواهد بود]»


اگر نخواهیم «الگو» داشته باشیم، چه کنیم؟ نمی‌شود، الگو برای کشورهای منطقه اجباری است! از اینرو ژنرال مشارف در لندن یک اسلام خوب اختراع کرده‌اند، که قوانین پاکستان همواره در چارچوب آن قرار گیرد. و اگر پاکستان و ترکیه به عنوان اعضای پیمان استعماری «سنتو»‌ دو دستی به اسلام چسبیده‌اند، گاوچران‌ها خارج از این چارچوب توحش و پرمنفعت آینده‌ای برای ملت ایران متصور نخواهند شد.

اگر به گفتگوی اختصاصی رادیو اروپای آزاد با مشارف نگاهی بیاندازیم با مطالبات استعمار در منطقه آشنا خواهیم شد. این مصاحبه در سایت «رادیوفردا»، مورخ 13 مهرماه 1389 منتشر شده و طی آن ژنرال مشارف برای «جهاد» علیه فقر اعلام آمادگی کرده‌اند. برنامة حزب مشارف بر پوچیات قرآن و اسلام تمرکز یافته و ایشان هیچ برنامة ملموسی ندارند، فقط همچون میرحسین موسوی مطالبات سازمان سیا را بازگو می‌کنند. مانیفست حزب مشارف این است که سنگسار، قصاص،‌ تعدد زوجات و دیگر احکام توحش قرآن می‌باید در پاکستان به اجرا درآید. ‌ در واقع، گسترش و تقویت وحشیگری دینی «برنامة» حزب مشارف است:

«بنا به مانيفست حزب تازه [مشارف] هيچ قانونى كه با قرآن در تعارض باشد، نبايد در پاكستان به اجرا درآيد، باورى كه طالبان هم پيرو آنند.»


رادیوآزادی پس از تأکید بر پاکستان هسته‌ای، به هم‌سوئی طالبان و حزب مشارف اشاره کرده می‌گوید، ایشان، یعنی ژنرال مشارف فهم پیشرفته‌ای از اسلام دارند و تفسیر طالبان را از قرآن «باور» ندارند. به زبان ساده‌تر حکومت مطلوب ژنرال مشارف و کارفرمایان‌شان حاکمیت انسان‌ستیز باورهاست. در این قماش حکومت «شترگاوپلنگ»، انسان و حقوق انسانی وجود نخواهد داشت، و همچون مورد حکومت اسلامی حقوق زنان ماست‌مالی شده، «حضور» بجای آن می‌نشیند! اسلام شناسان برحسب منافع غرب قرآن را تفسیر می‌کنند و در ارتباط با تفسیر مطلوب، قوانین مطلوب نیز جهت «حضور» در جامعه تدوین خواهد شد، درست مانند جمکران:

«مشارف می‌گوید، نگاه او به اسلام يك نگاه فرهيخته و آميخته به فهم درست از اسلام است: يك فهم پيشرفته و فرهيخته [...] تفكر طالبان نسبت به زنان و قوانين آن‌ها در بارة زنان [...] تنها يك تفسير از تفسيرهاى متعدد قرآنى است كه او به آن باور ندارد[...]»

ژنرال مشارف در این مصاحبه ضمن تأکید بر آموزش فنی جوانان می‌فرمایند، «نگاه اسلام به زن، نگاه به یک موجود آزاد است!» البته ایشان نمی‌گویند چارچوب این آزادی چیست؟ چرا که آزادی وقتی تعریف نشود، انسان‌ستیز باقی می‌ماند:

«رئیس جمهور پیشین پاکستان مى‌گويد[...] به نظر من نگاه اسلام به زن قطعاً نگاه به يك موجود آزاد است و نه زنان عقب افتاده [...]‌»


خلاصه، پس از «بنی‌صدر» نوبت به درافشانی‌های مشارف رسیده، که اسلام مترقی کشف کند. مسلماً تعدد زوجات هم ناشی از نگاه مترقی اسلام به زن می‌باید تلقی شود. تحمیل احکام اسلام به مردم نیز به همچنین! در الجزایر در این زمینه چنان پیشرفت کرده‌اند که حتی مسیحیان را هم به جرم روزه خواری بازداشت می‌کنند! شرح ماوقع در فیگارو، مورخ 5 اکتبر 2010 موجود است. پس داستان اسلام مترقی را در همینجا به پایان می‌بریم و می‌رویم به سراغ «پیشنهاد» آن خاخام دوست داشتنی در مورد «جاسوسی.»

به گزارش فیگارو مورخ 4 اکتبر، روزنامة «یدیوت آهارونوت» به نقل از «اری شوات» متخصص سنت «ناب» یهود، یا همان «هلکه» فتوی می‌دهد که جایز است اعضای موساد برای کسب اطلاعات از دشمن روابط جنسی را مدنظر قرار دهند، و برای این امر به «زنان بی‌بند بار» متوسل شوند. ولی اگر کارمند موساد متأهل باشد لازم است شوهرش او را طلاق دهد:

«زنان عضو موساد شرعاً مجازند جهت کسب اطلاعات حیاتی برای حفظ امنیت اسرائیل با تروریست‌ها ارتباط جنسی برقرار کنند[...] این امر با احکام یهودیت مطابقت دارد.»

بله این فتوی هم دو روز پس از دوم اکتبر انتشار یافته و از اهمیت ویژه برخوردار است. در تاریخ دوم اکتبر 2010، حاکمیت بریتانیا به «سبزها» یک دین ویژه اعطا کرد تا پایه‌های سکون و ایستائی مستحکم‌تر شود،‌ و همه بتوانند بخوبی و خوشی «زندگی» را در مرداب سکون بگذرانند و خلاصه با نفی انسان، سیاست‌شان عین دیانت‌شان شود. «سبزها» در اروپا جهت منزوی کردن مهاجران مسلمان مدافع «حجاب» و ارزش‌های اسلام شده‌اند، و در منطقه نیز از انزوای اسرائیل و تداوم وضع موجود دفاع می‌کنند. اینان جهت تشدید انزوای اسرائیل و گسترش بحران در منطقه حامی تجهیز حکومت اسلامی به سلاح هسته‌ای شده‌اند، چرا که تداوم بحران یعنی حفظ زمینة جنگ‌افروزی. و همچنانکه پیشتر هم گفتیم رویای ارتش ناتو باز پس گرفتن سنگرهای از دست رفته پس از جنگ 33 روزه لبنان است. به همین دلیل در تمامی جبهه‌ها برای تحمیل سکون و بازگشت به عصرطلائی دست به فعالیت زده.

در ایران این برنامه با جنجال دارودستة‌ موسوی جهت تبدیل مزدور به رهبر آغاز شد و همچنان ادامه دارد. فعلاً سازمان سیا هوس برگزاری رفراندوم کرده. میرحسین جلاد، زهراخانوم و شیخ کروبی برای سرکوب ملت ایران مدعی مخالفت با دولت شده‌اند، حال آنکه اینان در کنار حکومت ایستاده و همچون نهضت عاظادی نقش واقعی‌شان گسترش خشونت و به بیراهه کشاندن جنبش‌های مدنی ایران است. هر از گاه نیز قوة قضائیه یک یا چند تن از همدستان «مخالف‌نمای» حکومت را دستگیر می‌کند تا ضمن فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی مناسب برای فعلة فاشیسم و اعضای دکان شیرین عبادی به زبان بی‌زبانی از یانکی‌ها برای دخالت و تهدیدهای توخالی طلب کمک و همیاری کند. اما معرکة لوطی و عنتر جهت تحریک افکار عمومی به این مختصر محدود نمی‌شود.

دولت اسرائیل و متحدان‌اش در غرب برنامة‌ پر برکت «توهین به مقدسات» مسلمانان و تهاجم به مساجد و سوزاندن قرآن را با تمام قوا پیگیری می‌کنند. اما در «استراسبورگ» این عملیات ابعاد گسترده‌تری یافته. در این منطقة متمدن «تهاجم به حریم خصوصی» شامل تمامی «غیرکاتولیک‌های» ادیان ابراهیمی، یعنی مسلمانان، یهودیان و پروتستان‌ها می‌شود و بهترین ابزار برای این تهاجم غیرقانونی شبکة اینترنت است! به عبارت دیگر افراط‌گرایان می‌خواهند با یکدست چندین هندوانه بردارند. مهم‌ترین هدف اینان ایجاد محدودیت برای شبکه مجازی از طریق تحریک افکار عمومی است و عجیب اینجاست که «قانونگزار» در این میان نقش تماشاگر «بی‌طرف» ایفا می‌کند،‌ حال آنکه در فرانسه تهاجم به حریم خصوصی از منظر حقوقی «جرم»‌ بوده و قابل تعقیب است!

به گزارش رویترز، مورخ 5 اکتبر سالجاری، یکنفر در استراسبورگ ویدیوئی از خود روی خط گذاشته که در آن قرآن را آتش می‌زند، سپس برای خاموش کردن آتش روی آن ادرار می‌کند. این ‌فرد می‌گوید، به جریان راست افراطی تعلق ندارد ولی چون در فرانسه زندگی می‌کند، می‌تواند قرآن را مانند هر کتاب دیگری بسوزاند. می‌بینیم که اظهارات این فرد در هم‌سوئی کامل با ژاژافشانی‌های زهراخانوم در سایت «عصرنو» قرار گرفته. بر اساس ترهات عیال میرحسین، فرد مذکور «حق» دارد برای تحقق سلیقة خود تلاش کند! در چنین مواقعی است که به فواید اصل جادوئی «ترادف کلی» پی می‌بریم. این گوسالة ننه حسن و بهتر است بگوئیم مشوقان‌اش از درک «حریم خصوصی» عاجزاند، در نتیجه تهاجم به حریم خصوصی دیگران را «حق» خود می‌دانند، درست مانند زهراخانوم و دیگر الاغ‌های طویلة مک‌کارتی. یادآور شویم سایت «بی‌بی‌سی»، مورخ 5 اکتبر نیز با نقل خودکشی یک جوان همجنسگرا، تهاجم به حریم خصوصی را در اینترنت برای‌مان «تعریف» کرده و می‌گوید کار بسیار بدی است! حال آنکه «حریم خصوصی» برخلاف توهمات هم‌کاران شیخ صادق صبا به پائین تنه و روابط جنسی محدود نمی‌شود. حریم ‌خصوصی، عبارت است از مادی‌ات انسان به اضافة‌ تخیلات، آرزوها، باورها، مقدسات‌ و درک و فهم وی. به این ترتیب گزارش «بی‌بی‌سی» و «تحریف» حریم خصوصی نیز توهینی است به شعور انسان. بگذریم و بازگردیم به روز دوم اکتبر که جایگاه ویژه‌ای در تاریخ دارد و دین نوین را در چنین روزی به بازار آوردند تا دکان سبزها به ویژه در آلمان بتواند دینی شود.

به مورد آلمان اشاره کنیم که تحت نظارت ارتش ناتوست و جهت بازارگرمی برای سبزها، برنامة پارک اشتوتگارت را به مورد اجرا گذارد. دولت آلمان برای «مبارزه با تروریسم» نظامیان‌اش را به افغانستان می‌فرستد،‌ و همزمان شبه نظامیان‌اش را برای انجام عملیات خرابکارانه در مرز پاکستان و افغانستان متمرکز می‌کند! و به این ترتیب شرایط را در حالت «تعادل» نگاه می‌دارد.

سیاست آلمان همان سیاست ارتش ناتو در عراق و افغانستان است. نیروهای نظامی ایندو کشور همچون شورشیان عراق و افغانستان تحت نظارت ناتو قرار گرفته‌اند، در نتیجه اشغالگران هرگز هدف عملیات خرابکارانة «شورشیان» فرضی نبوده و نخواهند بود. این قماش شورشی فقط به نظامیان و غیرنظامیان عراق و افغانستان حمله خواهد کرد، تا از این مفر دامنة خشونت را گسترش دهد. به همین دلیل است که شلیک موشک به محل تجمع طالبان در مرز پاکستان با افغانستان همواره با اعتراض دولت پاکستان روبرو می‌شود؛ خارج از مزدوران پاکستانی و عرب‌های شاغل در سازمان سیا، اتباع کشورهای عضو ناتو نیز در این مکان متمرکز شده‌اند. چندی پیش آمریکائی‌های عرب‌تبار در این منطقه «شهید» شدند و اخیراً شاهدیم که آلمانی‌های ترک‌تبار نیز در این منطقه به جمع «شهدا» پیوسته‌اند!

به گزارش لوموند، مورخ 5 اکتبر 2010، شلیک موشک به منطقة قبائلی وزیرستان شمالی به مرگ 5 شبه‌نظامی ترک‌تبار آلمانی، از اعضای «جهاد اسلامی» انجامید. هر چند از جزء نمی‌توان به کل رسید ولی به نظر می‌رسد کشورهای عضو ناتو که در افغانستان حضور نظامی دارند، مهاجران مسلمان خود را نیز به عنوان مخالفان آمریکا در پاکستان مستقر کرده‌اند،‌ تا هر دو جبهه را از هر جهت تحت کنترل داشته باشند. به عبارت دیگر اعضای ناتو به فراخور حال‌شان سیاست سرکوب داخلی خود را در ویراست نظامی در افغانستان بازتولید می‌کنند. به این ترتیب است که هر کشور عضو ناتو همزمان با اعزام ارتش به افغانستان تروریست‌های دست‌پروردة خود را نیز در پاکستان مستقر می‌نماید، تا ملت افغانستان از دو سو سرکوب شود. و چرا راه دور برویم؟ این همان شرایطی است که از 22 بهمن 1357 بر ملت ایران تحمیل شده. سرکوب فرهنگی، اقتصادی و نظامی به بهانة مبارزه با یک «دشمن» موهوم و مبهم! دشمنی که طی سه دهه مرتباً نام و نشان‌اش تغییر کرده: «ضدانقلاب»، «عراق»، «آمریکا»، «اسرائیل» و ... و اخیراً «فتنه» و «دشمن»! خلاصه نقش رهبران خائن «جنجال سبز» را می‌توان به نقش شبه‌نظامیان جیره‌خوار ناتو، مستقر در وزیرستان ‌شمالی تشبیه کرد که تدارکات‌شان توسط کامیون‌های ارتش ناتو تأمین می‌شود.






یکشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۹


گل‌خرگوش!
...
از خواب خرگوشی،
ای نازنین،
برخیز،
تا بچینیم «گل خرگوش» را

اگر این شعر دل‌انگیز را نمی‌پسندید، این یکی را حتماً ستایش خواهید کرد:

ای سراپا «گل خرگوش»، ‌
بیا!

«گل‌خرگوش» چیست، می‌دانید؟ گل خرگوش، گلی است از خانوادة «خرگوشوم لیلیاسه» که در دشت‌های کوهستانی دریاها می‌روید،‌ همانجا که 17 هزار سال پیش معماران هنرمند قوم «سلت» کاخ‌های باشکوه «دانا»، الهة خود را بنا نهادند؛ انگار دیروز بود! پس از اینکه خویشاوندی ما با اقوام «سلت»، نیاکان والاتبار آنگلوساکسون‌ها به اثبات رسید، حاکمیت انگلستان «دروئیدیسم»،‌ آئین و رسوم «سلت‌ها» را به عنوان «دین» به رسمیت شناخت و بلافاصله سایت فرانسه زبان ویکی‌پدیا «تمدن» سلت را «آپ‌دیت»‌ کرد. بله، این است تداوم تئاتر مهوعی که پردة اول آن با قطع درختان پارک «اشتوتگارت» و تهاجم وحشیانة‌ پلیس آلمان به معترضین «گریان» آغاز شد.

در وبلاگ «هشت‌تن» گفتیم که هدف از این صحنه‌سازی در آلمان دمیدن در تنور «سبزها» و تشویق فاشیسم بومی است. حال ببینیم سبزهای آلمان چه ارتباطی با «سلت‌های» عهد عتیق دارند؟ نخست اینکه نژاد هر دو، البته به ادعای خودشان آریائی است و به «زمین» و طبیعت هم احترام می‌گذارند! دیگر اینکه، باز هم به ادعای خودشان، آسیای صغیر از برکت سلت‌ها بوده که به تمدن دست یافته.

خرفروش دوره گردم جنس اعلا می‌فروشم
خر برای مصرف امروز و فردا می‌فروشم

سایت فرانسه زبان ویکی‌پدیا می‌گوید، طی سدة هشتم تا سدة سوم پیش از میلاد مسیح را باید اوج شکوفائی تمدن سلت‌ها به شمار آوریم! حال اگر نگاهی به تاریخ ایران باستان بیفکنیم خواهیم دید که حضرات از خودمان‌اند! با این تفاوت که این تمدن شکوفا فاقد «خط» بوده و جز صخره و «صنایع» سنگی هیچ شواهدی از شکوفائی آن در دست نیست! اما هیچ اهمیتی ندارد! همان محققانی که «ژن عامل میگرن» را اخیراً کشف کرده‌اند برای فروش تمدن «سلت‌ها» به شوت وپرت‌ها اسناد و شواهد لازم را نیز به موقع کشف خواهند کرد.

خر برای رهبری در غرب با چشمان آبی
طرح پالانش مد روز اروپا می‌فروشم

خلاصه اگر دکان واتیکان کساد شده، بریتانیا برای جبران این کسادی یک دکان چند دهنه در آلمان، انگلستان، هلند و ... و خلاصه خطة تمدن «سلت» افتتاح فرموده. همچنانکه پیشتر هم گفتیم در عرصة تجارت و مادیات فضای خالی وجود ندارد، از اینرو لازم بود کسادی دکان کاتولیسیسم بلافاصله جبران شود، که شد! با اعلام «دروئیدیسم»، به عنوان «دین»، حاکمیت انگلستان دکان تمدن 17 هزار سالة خود را رسماً افتتاح کرد.

خر برای رهبری در شرق با پالان پاره
بند و افسارش به دست آمریکا می‌فروشم

البته در این مسیر دین‌فروشی نوکران علیاحضرت ملکه نیز بیکار ننشسته‌اند! خارج از «ژاژخائی» نوابغ حزب توده و دیگر چپ‌نمایان متخصص تحریف آثار مارکس، قلم به مزدهای ساواک نیز جهت گسترش تقدس و تحریف مفاهیم انسان‌محور، «کار» را بین خود «تقسیم» کرده‌اند. یکی مشق سیاه می‌نویسد، دیگری «پاسخ» می‌دهد! یا اینکه یکی با دیگری «مصاحبه» می‌کند و ... و یا اینکه یکی از خودی‌ها را به زندان می‌برند تا از سنگر «مخالفت» با حکومت تقدس‌فروش، بمباران تبلیغاتی مخاطبان را با نگارش «نامة سرگشاده» حاوی ارزش‌های «نظام مقدس» آغاز کند. از آنجمله است به ارزش گذاشتن زندان و مرگ یا «توهین به همسر شهید» و دیگر مسائل دلنشین که در نامة سرگشادة «ع. میم» هم مطرح شده،‌ یا مزخرفاتی که چندی پیش در مصاحبة زهراخانوم در سایت «عصرنو»،‌ انعکاس یافته بود.

خر برای ژست روشنفکری و ‌شاعرنمائی
بد ادا با عر و تیز سطح بالا می‌فروشم

پیشتر گفتیم که زهرا خانوم در این مصاحبه ادعا ‌کرده بود که میرحسین موسوی و علی‌خامنه‌ای در جریان کشتار زندانیان در تابستان کذا نبوده‌اند. و همین زهرا خانوم در همان مصاحبه، ضمن تأکید بر وجود 14 معصوم، خود را طرفدار دمکراسی جا زده، خواهان «وحدت» پیرامون قانون اساسی جمکران هم شده. بله،‌ زهرا خانوم گویا فراموش کرده‌اند که دمکراسی «انسان‌محور»‌ است و با گسترش ابهام و توحش قوانین خدا محور در تضاد قرار می‌گیرد. چه می‌شود کرد؟ پیری است و هزار درد بی‌درمان. در هر حال، باورهای فرد یا گروه در دمکراسی «حریم خصوصی» شمرده می‌شود و هیچکس حق ندارد باورهای خود را در دکة «تقدس‌فروشی» عرضه کرده، یا آن‌ها را به دیگران تحمیل کند. اما اینحرف‌ها به گوش فعلة فاشیسم نمی‌رود. زهراخانوم در ادامة «ژاژافشانی‌‌های» متداول خود می‌افزایند، بیائید بر سر اصول دمکراتیک توافق کنیم و قانون اساسی را به عنوان محور مشترک بپذیریم:‌

«به عنوان یک روشنفکر [...] در تفکر و باورهای‌مان چهارده معصوم داریم [...] اصلاً چرا بر اصول و ارزش‌های آزادی‌خواهانه و دمکراتیک توافق نکنیم؟ بر قانون‌گرائی و [...] چرا در این مقطع قانون اساسی را به عنوان محور مشترک خود نپذیریم [...]»

ملت ایران می‌داند که هم قانون اساسی جمکران خیلی «دمکراتیک» است، و هم عیال موسوی! زهراخانوم که در کارنامه‌اش جز قانون‌شکنی، فریب و تقلب هیچ نیست، خود را «روشنفکر» و قانون‌گرا به شمار می‌آورد، و توافق بر اصول دمکراتیک را نیز در گرو پذیرش این قانون اساسی بی‌پایه و اساس قرار می‌دهد. قانونی که خود زمینه‌ساز ‌قانون شکنی و توجیه حاکمیت رهبر مقدس و قشر آخوند شده. پیشتر در مورد این قانون بی‌قانونی به تفصیل توضیح داده‌ایم، پس تکرار مکررات نمی‌کنیم. اگر اظهارات بی‌اساس زهره کاظمی را با سخنرانی گوساله پسند شهردار ونیز در وصف «پرزیدنت» بنی‌صدر روشن‌ضمیر که در وبلاگ «هشت‌تن» نقل شد، مقایسه کنیم خواهیم دید که علوفة این «برگزیدگان»، خصوصاً شخصیت‌های مورد نظر «فارین‌پالیسی» در آبدارخانة سازمان سیا تولید می‌شود. به همین دلیل است که هم‌صدائی «شیخ‌الله» یعنی بنی‌صدر، زهرا خانوم، پاسدار اکبر و چپ‌نمایان حزب توده را با «شاه‌الله» شاهدیم؛ «فقرفرهنگی» به کنار! حضرات «اطوکشیده» هنوز از درک مفهوم «آزادی بیان» عاجز مانده و می‌پندارند آزادی بیان،‌ یعنی آزادی بیان همگروهی‌های‌شان! به عبارت دیگر هر گروه بر این عقیده است که قلم فقط می‌باید یا در اختیار «شاه‌الله» باشد، یا در ید توانای اعضای «شیخ‌الله!» حال آنکه «آزادی بیان» از این قید‌وشرط‌ها، اگر نگوئیم «پیش‌شرط‌ها» ندارد. و اما در حکومت مرده‌شویان برای تحریف و سرکوب «آزادی‌بیان» شیوه‌های گوساله‌پسندتری رایج شده.

روند کار گورکن‌ها این است که با انتشار «هتاکی» مخالف‌نمایان و خودی‌ها، هتاکی را «آزادی بیان» می‌خوانند! حال آنکه توهین و هتاکی به هیچ عنوان «آزادی بیان» نیست، «جرم» است و مجرم می‌باید مجازات شود! به عنوان نمونه بخش فرهنگ و هنر «ایسنا»، ‌ مورخ 10 مهرماه 1389 در مطلبی با کد: ‌6464 ـ 8907 چنین تیتر زده:

«خدا را شكر در جمهوري اسلامي آنقدر آزادي بيان هست كه هتاكان نامه‌پراكني‌ كنند.»

می‌بینیم که حکومت مرده‌شویان تعریف نوینی از «آزادی بیان» ارائه داده،‌ تعریفی که به این حکومت اجازه خواهد داد در مسابقة وحشی‌گری،‌ از «جوانان محله» در شهر استانبول عقب نماند. بله، در جمکران به «نامه‌پراکنی هتاکان» می‌گویند «آزادی بیان»! البته در قاموس الاغ‌های طویلة مک‌کارتی نیز مسائل بر همین محور توحش تمرکز یافته، حال آنکه از منظر حقوقی، «هتاکی» ناقض آزادی بیان است! اگر حکومت چاه جمکران همان قانون نیم بند خود را رعایت می‌کرد، «هتاک» را تحت پیگرد قانونی قرار می‌داد، اما حکومت اسلامی خود نیز برخاسته از قانون‌شکنی است. این حکومت کودتائی مشروعیت قانونی ندارد، چرا که در خیابان و با هیاهوی اوباش شهری تشکیل شده، به همین دلیل قوانین‌اش نیز انسان‌ستیز، «مردمی» و «خیابانی» است. در واقع این حکومت جز «تخریب‌انسان» در جامعة ایران هدف دیگری دنبال نمی‌کند. و هر چه دامنة تخریب انسان گسترش یابد، منافع اربابان این حکومت در غرب بهتر تأمین خواهد شد.

به همین دلیل است که زهراخانوم نیز به عنوان «مخالف»، در همین مسیر تخریب گام بر می‌دارند و شکسته نفسی فرموده خود را در کمال فروتنی «روشنفکر» می‌خوانند. حال آنکه روشنفکر، بنابرتعریف با انسان‌ستیز در تضاد قرار می‌گیرد. ولی وقتی دکان «فارین پالیسی» استخوانی برای سگ‌های سیرک عموسام پرتاب می‌کند، با هیچ نیروئی نمی‌توان استخوان کذا را از دهان‌شان درآورد. قدرت آروارة سگ زبانزد خاص و عام است. باری از همان روزی که فارین پالیسی عیال میرحسین را در جایگاه روشنفکر قرار داد، امر بر خودشان هم مشتبه شده و در هر مصاحبه‌ای طوطی‌وار دم از «روشنفکری‌های‌شان» می‌زنند تا بهتر بتوانند تولیدات آن آستان مقدس را به فروش برسانند.

عیال میرحسین ضمن تأکید بر روشنفکری خود بر «وجود» 14 معصوم نیز تأکید کرده، و اکثریت ملت ایران را همچون میرحسین موسوی طرفدار خمینی‌ دانسته! وی همچنین می‌گوید، هر کس «حق» دارد برای «تحقق» تفکر و سلیقة خود تلاش کند. حال این پرسش مطرح می‌شود که اگر هر کس «حق» دارد برای «تحقق» سلیقة خود تلاش کند، دروغپردازی‌ و فریبکاری نمی‌تواند مشمول این «تلاش مقدس» شود؟! پاسخ به این پرسش مثبت است! و می‌دانیم که زهراخانوم در دروغ‌بافی و پیوند آسمان به ریسمان از استعداد فوق‌العاده‌ای برخوردارند. این عملیات خداپسندانه بخشی است از تلاش شرافتمندانه این فرد برای تحقق سلیقه‌اش، یعنی پوچ‌پردازی و عوام‌فریبی:

«[...]هر کس حق دارد هر فکر و سلیقه‌ای داشته باشد و [...] در عمل هم برای تحقق آن تلاش کند [...] اما باید قبول کرد [...] امام خمینی فروپاشی یک نظام پوسیده پلیسی و استبدادی وابسته به خارج را رهبری کرد و بخش عظیمی از ملت ما به او باور دارند[...]»

بله، ما ملت باید قبول کنیم که خمینی مفلوک که طرفدار کودتای 28 مرداد هم بوده، و همزمان جیره‌خوار سفارت و دربار به شمار می‌آمد، سلطنت پهلوی را سرنگون کرد. این مزخرفات از زبان کسی شنیده می‌شود که همچون امام‌اش به خوردن از توبره و آخور و فریب و دروغگوئی عادت کرده. خمینی دجال حتی در مورد مجلس خبرگان، ‌ نقش روحانیت در دستگاه دولت و حجاب زنان نیز به ملت ایران دروغ گفت؛ ما هنوز زنده‌ایم و شاهد. رهنورد با تکیه بر رفتار و کردار یک دروغگوی بی‌وجدان چون خمینی، زمانیکه از تلاش برای تحقق اهداف شخصی سخن می‌گوید، ‌ در عمل به «تناقض‌گوئی» روی می‌آورد. چرا که بر اساس آنچه ایشان ردیف می‌کنند هر کس «حق» خواهد داشت به سلیقة خود هر کاری انجام دهد؛ و دروغگوئی نخستین مرحله در مسیر «توجیه» استبداد، جنایت، تاراج و ... و هر گونه جرم و قانون‌شکنی به شمار می‌آید. اینچنین است که اینگونه «فعالیت‌ها» در زبان ایشان «حقوق‌» افراد شمرده خواهد شد. حال آنکه اگر باورها و سلیقه‌ها حریم خصوصی است، چارچوب حق و حقوق افراد و گروه‌ها را قانون مشخص می‌کند، نه تمایلات فردی! این است تفاوت طویلة حق‌مدار و جامعة انسانی.

در جامعة انسانی حاکمیت با قوانین انسان‌محور است؛ در طویلة دینی، ابهام، باورها و سلیقه‌ها حاکمیت دارد. اینگونه است که جیره خواران سازمان سیا با توسل به اصل جادوئی «ترادف کلی» ایجاد دور باطل می‌کنند و به تحریف انسان‌محوری می‌پردازند تا حقوق و آزادی‌های فردی در یک نظام دمکراتیک را با توحش و قانون‌شکنی در حکومت مقدس جمکران در ترادف قرار دهند. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم مصاحبة رهنورد از سایت یکی از مخالف‌نمایان جمکران به «عصرنو» اسباب‌کشی کرده بود. سایت مذکور به عنوان تأمین کنندة خوراک تبلیغاتی کیهان از محبوبیت ویژه‌ای نزد پاسدار شریعتمداری برخوردار است و سرپرست کیهان به بهانة «انتقاد» به بازنشخوار مطالب‌اش می‌پردازد.

به گزارش آسوشیتدپرس، ‌ مورخ اول اکتبر 2010، ژنرال مشارف که در لندن اقامت دارند، چنین فرموده‌اند که، «ای ملت غیور پاکستان!» حزب اسلامی شما را به سوی روشنائی رهنمون می‌شود! خلاصه آن 20 میلیون قربانی سیل نگران نباشند، اگر سر و همسر و فرزند و خانه و مزرعه و کسب و کارشان را از دست دادند و ‌در چادرهای «اهدائی» سازمان ملل زندگی می‌کنند، و آموزش و پرورش فرزندان‌شان به بازی در گل‌ولای محدود شده و از بهداشت هم بی بهره مانده‌اند، حزب ژنرال مشارف از لندن برای‌شان «روشنائی»‌ و معنویت به ارمغان خواهد آورد! مادیات هم که اهمیتی ندارد، دنیا محل گذر است. ره‌ است اینجا و مردم ره‌گزارند! مهم این است که در دنیای «باقی» از رفاه و آسایش برخوردار شویم. به همین دلیل است که آنگلوساکسون‌ها تمام کوشش خود را در راه رستگاری مسلمین و نوع بشر به کار گرفته، و دین نوین برای‌مان می‌آورند.

البته باید اذعان کنیم که ژنرال مشارف، هیچ ارتباطی به مرده‌شویان سبز جمکران نظیر موسوی و کدیور و شرکاء ندارد. آسوشیتدپرس در ادامة گزارش خود می‌نویسد، پرویز مشارف، پیش از معرفی حزب خود، از مردم پاکستان به خاطر خطاهائی که طی نخستین دور ریاست جمهوری وی رخ داده،‌ عذرخواهی کرد! اما رهبران جنجال سبز با این حداقل نزاکت نیز بیگانه‌اند و هر چه زمان می‌گذرد بر وقاحت و بیشرمی‌شان افزوده می‌شود. «عدم آگاهی» علی خامنه‌ای و میرحسین موسوی از کشتار زندانیان که در اظهارات موهن زهرا رهنورد در سایت «عصرنو» مطرح شده، بهترین شاهد است بر این مدعا. و چرا راه دور برویم مگر پاسدار اکبر و دیگر فعلة صادراتی حکومت جمکران به ینگه دنیا از همکاری با حکومت توحش ابراز تأسف کرده‌اند؟ هرگز! اینان از برکت سرکوب و تاراج ملت ایران در داخل مرزها پروار شده، سپس به عنوان «مخالف» به ینگه دنیا ارسال می‌شوند، و نه تنها در تمام سیرک‌های عموسام معلق می‌زنند و در کاروان‌های خردجال سازمان سیا حضور فعال دارند که در مصاحبه با بوق‌های ارتش ناتو، به خود اجازه می‌دهند از سوی ملت ایران سخن بگویند!

یکی از ویژگی‌های الاغ‌های دین‌فروش ارسالی از جمکران این است که پاسدار شریعتمداری هرگز در مورد گذشته‌شان «افشاگری» نمی‌کند. پاسدار شریعتمداری فقط به اینان «برچسب» می‌زند و مراقب است که صورتک‌ فریب از چهرة پلیدشان نیفتد. برچسب‌های «التفاتی» سرپرست کیهان عبارت است از «بهائی»، «صهیونیست»، «آمریکائی» و... و از همه مهم‌تر برچسب «مخالف اسلام» که در این وانفسای نفرت عمومی از آخوند و منبر و محراب برای گرم کردن بازار کساد حضرات خیلی کارساز است.

به عنوان نمونه «کیهان مرده شویان» در مورد سوابق گنجی، حقیقت‌جو، افشاری، خوئینی‌ها و دیگر مهره‌های صادراتی حکومت اسلامی هیچ نمی‌گوید، تا ارتباط محفلی اینان با محافل قدیمی و پیش از کودتای 22 بهمن 1357 فاش نشود. به طور مثال پاسدار شریعتمداری از ارتباط بهزاد نبوی با این محافل هرگز سخنی به میان نخواهد آورد. ایشان هرگز نمی‌گوید چه ارتباطی بین محسن آرمین و بهزاد نبوی وجود دارد، یا پیوند مخالفان حکومت دین و مذهب که در «فیس‌بوک» فدائی محمد خاتمی از آب درآمده‌اند با محفل «خانوم ‌افشار» چیست؟ و ... و این مختصر را نوشتیم تا سمت و سوی افشاگری‌های «مصلحتی» و «قطره‌ای» کیهان جهت پنهان داشتن روابط محافل برانداز و وابسته در ایران با یکدیگر مشخص شود.

از نظر ما خاویار با شیر گاو نمی‌تواند هماهنگی داشته باشد؛ شامپاین حتماً مناسب‌تر است! از پنهانکاری چه حاصل؟ مگر سازمان دادن به کودتای اکوادور با ادعای «دفاع از حقوق‌بشر» در تضاد قرار نمی‌گیرد؟ چرا! همزمان با شکست کودتای یانکی‌ها در اکوادور و انتشار بیانیة‌ مضحک آمریکا در باب تحریم «هشت‌تن» به دلیل نقض حقوق‌بشر، پلیس اسپانیا نیز به ناچار و از قضای روزگار یک شبکة پولشوئی کشف کرد که از «طریق قانونی» به کلمبیا و اکوادور پول می‌فرستاد! شاید اگر کودتای اکوادور شکست نمی‌خورد، پلیس اسپانیا هم شبکه پولشوئی را کشف نمی‌کرد و ژنرال پرویز مشارف هم به مردم بخت‌برگشتة پاکستان وعدة «حرکت به سوی روشنائی» نمی‌داد. پس بگذریم و بازگردیم به «گل‌خرگوش»، کاخ‌های باشکوه زیردریا، ‌ تمدن شکوفای سلت‌ها و دین نوین بریتانیا یعنی همان «دروئیدیسم.»

ویکی‌پدیا ادعا می‌کند تمدن سلت‌ها بر تمدن یونان و رم باستان تقدم تاریخی داشته و سلت‌ها اگر چه با نوشتار آشنا بودند، ولی ترجیح می‌دادند مسائل‌شان را به صورت «شفاهی» حل و فصل کنند، در نتیجه سنگ نبشته و غیره از آنان بر جای نمانده! حتماً فیلسوف جمکران، جناب فردید هم متعلق به تمدن سلت‌ها بودند که از خود کتاب و اثر نوشته برجای نگذاشته‌اند! بگذریم! اما «دروئیدها»، دانایان این تمدن به شمار می‌رفته‌اند که برای رسیدن به مرحلة «دانائی» 20 سال آموزش «شفاهی» می‌دیدند! البته ویکی‌پدیا این مطالب را از زبان سزار «رم» نقل می‌کند! خلاصه سزار شنیده است که بعضی‌ها گفته‌اند که ... و ویکی‌پدیا هم از «سزار» نقل قول می‌کند. در ویکی‌پدیا آورده‌اند که اقوام «پاراتولونی‌ین» که 312 سال پس از طوفان نوح وارد ایرلند شدند، «دروئیدیسم» را در این منطقه رواج دادند و در سرزمین «گل‌ها» نیز دروئیدها حضور داشتند و «مردم» را بر علیه استبداد «امپراطور رم» می‌شوراندند! این مطالب بی‌اساس که تحت عنوان «تاریخ‌نگاری» به خورد مخاطب داده می‌شود، بر این توهم دامن می‌زند که نه تنها «طوفان نوح» یک رخداد تاریخی بوده، که ویکی‌پدیا‌ از تاریخ دقیق آن آگاه است و با تکیه بر همین «مستندات» می‌گوید 312 سال پس از این «طوفان» حضرات به ایرلند آمده‌‌اند! به عبارت دیگر مسئولیت این روایات با مسئولان با نزاکت ویکی‌پدیاست.

اما به استنباط ما امپراطوری رم به دلیل رسوم وحشیانة دروئیدیسم،‌ یعنی آدمخواری، قربانی کردن انسان و استفاده از خون قربانی در مراسم مذهبی این آئین را ممنوع کرد، و آخوندهای سرزمین گل هم به همین دلیل «ضداستبداد» از آب درآمدند، چرا که دکان‌شان را بستند. خلاصه کنیم آخوندهای آدمخوار شیعی‌مسلک به دروئیدها خیلی شباهت دارند. دروئید، نه تنها واسطه بین بشر و خداوند و مشاور شاه به شمار می‌رفت که بر پایة توهمات ویکی‌پدیا «ضداستبداد» هم از آب درآمده، و علاوه بر این، اگر بپذیریم که نوشتار در تمدن فرضی سلت‌ها وجود داشته، با توجه به اینکه هیچ اثری از «دانایان سلت» بر جای نمانده می‌توانیم بگوئیم که دروئیدها هم عین آخوندهای جمکران آدم می‌‌کشتند و بر منبرها وراجی می‌کردند.

به گزارش فیگارو، مورخ 2 اکتبر 2010، کمیسیون بریتانیائی سازمان‌های خیریه، ‌ دروئیدیسم را به عنوان «دین» به رسمیت شناخت. فیگارو می‌افزاید، از این پس شبکة «دروئیدنت‌ورک» که با هدف تبلیغ دروئیدیسم راه‌اندازی شده، می‌تواند از امتیازات مالی چشمگیری برخوردار شود. به گفتة‌ فیگارو، ‌ «دروئیدیسم، در ایرلند و انگلستان پدید آمد و سپس در سراسر جهان، به ویژه در فرانسه [سرزمین گل] و هلند پخش شد و امروز میلیون‌ها نفر به آن گرویده‌اند.»

کسادی بازار ادیان کلاسیک و افزایش اهمیت محیط زیست باعث گرایش «مردم» به دروئیدیسم شده. و خلاصه یک‌روز پس از ماجرای پارک اشتوتگارت، حاکمیت انگلستان سبزهای آلمان را با دست خود به شمشیر «دین» نیز مجهز کرد تا در انتخابات آینده سیاست‌شان عین دیانت‌شان ‌باشد!

خر برای پیشرفت کار دنیا می‌فروشم! ‌
(هادی خرسندی)