سه‌شنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۹۲

صادستریت!


 

پروپاگاند عادی‌سازی «حجاب» که در اروپا به راه افتاده،  علوفة کافی برای تغذیة فدائیان اسلام ـ  دولت حسن فوتبال و مخالف‌نمایان‌اش ـ  فراهم آورده.  دولت جمکران بلافاصله تعطیلی نشریات را به بهانة «توهین به چادر» آغاز کرد و لات‌بازی «امر به معروف و نهی از منکر» را در ویراست «دولت منتخب» به راه انداخت.  همزمان،   ارائة «تعریف نوین» و ابله‌پسند از «انسان»،  آنهم با الهام از متون ادیان ابراهیمی آغاز شد و «گویانیوز» و «پیک‌نت»،   دکان معرفی انواع «دمکراسی» را افتتاح کردند.   حضرات با قرار دادن «حاکمیت قوانین انسان‌محور» در پرانتز،   پدیدة مبهم «مردم» و «خواست مردم» و «حاکمیت مردم» را به عنوان پایه و اساس نوع خاصی از «دمکراسی» به مخاطب حقنه می‌کنند تا پوپولیسم و فاشیسم خدشه‌دار نشود،   دلیل هم روشن است.  خواست مردم، ‌ حاکمیت مردم و اصولاً هر آنچه به جمع و تل موهومی به نام «مردم» ارجاع می‌دهد،  با «روابط دوسویه»،  «آزادی بیان»،  حریم خصوصی و خلاصه با حقوق فردی و آزادی‌های اجتماعی انسان در تضاد قرار خواهد گرفت!  و دقیقاً به همین دلیل است که محفل «شیخ‌وشاه» یک دم از کوبیدن بر طبل «مردم» غافل نمی‌ماند،‌  باشد که فاشیسم،  حکومت نظامی و‌ تحجر پدرسالار را با «دمکراسی»،  سوسیال‌دمکراسی و لیبرالیسم در ترادف قرار دهد.

 

از گویانیوز شروع کنیم که پیرامون عبارت موهوم «حکومت مردم بر مردم» جنگ زرگری به راه انداخته:

 

«[...] اگر دموکراسی دينی،  دموکراسی نظامی،  دموکراسی سوسياليستی،  يا دموکراسی فاشيستی و يا دموکراسی در انواع ديگر وجود داشته باشد دموکراسی سکولار هم برای تأکيد بر متمايز بودن آن از ديگر انواع دموکراسی می‌توانست مطرح باشد.  اما دموکراسی در ادبيات ساده و واژگان محدود من فقط يک معنا دارد:  فرمانروائی مردم بر مردم [...]»

منبع:  گویانیوز،  مورخ 25 اوت 2013 

    

این اظهارات که در پوشش مخالفت با «دمکراسی سکولار» مطرح شده،   یک هدف مشخص را دنبال می‌کند؛  تحریف دمکراسی از طریق تثبیت «ویراست رسمی!»  ویراست رسمی از «دمکراسی» چیست؟‌  حکومت مردم بر مردم،  یعنی «حکومت باورها»،  حکومت سنتی،  یا بهتر بگوئیم حکومت «روابط یک‌سویه»،  همان حکومت مطلوب روح‌الله خمینی.   برای نشاندن این قماش حکومت بجای «دمکراسی»،   فعلة فاشیسم در داخل و خارج به اجماع رسیده و برای ارباب معلق می‌زنند.   یکی از تساهل و تسامح می‌گوید؛   دیگری بر طبل فرهنگ می‌کوبد و ... و در این میانه،  «پیک‌نت»،   دکان «مردمی» ساواک می‌خواهد ملاممد خاتمی را به عنوان «مدافع دمکراسی درست» به جماعت هالو بفروشد:   

 

«[...] معنای درست دموکراسی،  دیکتاتوری اکثریت نیست،  بلکه حاکمیت اکثریت است با رعایت حقوق اقلیت در جامعه.»

منبع: ‌ پیک نت،  مورخ 4 شهریور 1392

 

بله،  همه بدانند دمکراسی بر دو نوع است؛   دمکراسی درست و غلط!   عبارت پوچ   «دمکراسی درست» مانند دمکراسی ساده و دیگر انواع دمکراسی «نسبی» همان کودتای آیرون‌ساید است در بسته‌بندی نوین!   و جای تعجب نیست که 72 سال پس از فرار شاه کودتاچی،  خاتمی،   شیخ دست‌پروردة آلمان ‌اشغال شده به بازارگرمی برای همین کودتا بنشیند.   برای دریافت ابعاد حماقت و شارلاتانیسم ملاممد خاتمی نیم نگاهی به «تعریف»‌ ایشان از «دمکراسی درست» کفایت می‌کند.   به صراحت می‌بینیم که در نظام مطلوب شیاد اردکان،   هیچ اشاره‌ای به «قوانین انسان‌محور»،  یعنی پایه و اساس دمکراسی نشده.   روشن‌تر بگوئیم،   «دمکراسی درست»،‌  همان حکومت «‌خانوادگی» و «روابط یک‌سویه» است.  روابطی که فاقد هر گونه مبنای حقوقی است.  در این عرصة‌ توحش،   «اکثریت»‌ حاکم است و «حقوق اقلیت» را نیز هر جور که «مصلحت» بداند رعایت می‌کند.   خلاصه «دمکراسی درست» در واقع همین لات‌سالاری جمکران است که سران قوة مقننه‌اش «قانون‌شکنی» را نشان شهامت و شجاعت می‌دانند و ... و کار بجائی رسیده که سروصدای اهالی «روز» هم بلند شده:

 

«[به گزارش روز] اصول‌گرایان با برشمردن برخی دلائل رأی دادن به کابینه روحانی،  خواستار آن شده‌اند که وزرا بدون ترس از قانون،‌  تحریم‌ها را دور بزنند[...] نایب‌رییس مجلس [...] گفته است:   برای دور زدن تحریم‌ها شهامت نیاز است،  اما بعضی از دستگاه‌های قانونی از ترس قانون کار را انجام نمی‌دهند ... ما مدیری را نیاز داریم که کار را انجام دهد و از موضوع ترس نداشته باشد[...] در بحث رأی‌دهی به وزرا درخواست ما از نمایندگان این بود که به وزیری رأی دهند که شجاعت داشته باشد[...]»

 

گزارش سایت «روز» در بخش فارسی نووستی،  ‌ مورخ 27 اوت 2013 انعکاس یافته.  بله،  «حکومت قانون» که مقام معظم بر طبل آن می‌کوبیدند همین حکومت توحش است که ریشه‌اش را می باید در نتایج جنگ جهانی اول و کودتای آیرون‌ساید جستجو کرد،  نه در دوران محمد مصدق! 

 

دوران مصدق،  برخلاف ادعای صاحب‌نظران «فرهیخته» و مورخان و جامعه‌شناسان «سرگذر» آغاز دوران استعمار نیست!   استعمار در قرن بیستم،   باکودتای رضاخان به ایجاد «سنگر حق» برای آخوند و حجاب و شریعت پرداخت تا خشونت را در قالب توحش و تروریسم به «ارزش» بگذارد و دیدیم که موفق هم شد؛   استقرار حکومت اسلامی در کشورمان شاهدی است بر این مدعا.    اینک برای تحکیم پایه‌های همین حکومت،  همزمان با «تحریف دمکراسی» در ایران،  شاهد روند عادی‌سازی «حجاب» در اروپا هستیم.

 

پروپاگاند «عادی‌سازی» حجاب،‌   نماد خشونت پدرسالار،   که با مسابقات ورزشی المپیک در لندن «رسمیت» یافت،   پس از فرانسه و آلمان،  به سوئد رسید!   در کشور آلمان همچنانکه شاهد بودیم «هنر» به ابزار «عادی‌سازی» خشونت تبدیل شد؛   در فرانسه «انجام وظیفة پلیس» ـ‌ کنترل کارت شناسائی ـ  با «توهین به نوامیس» در ترادف قرار گرفت،  و ... و  در سوئد هم اوباش مونث به بهانة «همدردی» با زنی که بر اساس جنجال رسانه‌ها مورد تهاجم قرارگرفته بود،   «فیس‌بوک» را به ابزار «عادی‌سازی» نماد توحش پدرسالار تبدیل کردند. وارد جزئیات این سناریوی مهوع نمی‌شویم چرا که پیشتر حکومت جمکران همین سناریو را در تهران و سپس در مریوان به صحنه آورد،   تا پیرامون «احترام» به پوشش سنتی زن ایجاد اجماع کند و همچنانکه شاهد بودیم همة لوتی و عنترهای سیرک استعمار در فیس‌بوک به معلق زدن برای ارباب مشغول شدند.  ولی به صراحت می‌گوئیم،    سناریوی «اعتراض زنان سوئد» اهداف مشخصی را در داخل و خارج مرزها دنبال می‌کند.   

 

هدف اصلی در داخل سوئد،   تشویق سرکوب زنان «مسلمان» در چارچوب سنت خانواده است.   همان برنامه‌ای که  دولت «سوسیالیست» فرانسوا میتران به اجرا در آورد تا اقلیت‌های فرودست کشور فرانسه را صرفنظر از مذهب‌شان،   تحت نظارت اوباش «اسلام‌گرا» قرار دهد!   این شیوة‌ سرکوب،  اینک برای جبران ضعف واتیکان و پر کردن جای خالی توحش امثال «کلاوس باربی» به آمریکای لاتین هم صادر شده و این است دلیل روابط «نزدیک» کشورهای آمریکای لاتین با حکومت جمکران.  بله،  حال که دیگر با ژنرال‌های چهارستاره نمی‌توان ملت‌های آمریکای لاتین را سرکوب کرد،   وظیفة‌ سرکوب ملت‌ها به آخوندهای چهارستاره محول شده. 

 

چراکه احکام توحش اسلام بهترین ابزار سرکوب است،   و به همین دلیل،   در غیاب هیتلر و موسولینی،   «احترام» به نماد اصلی این توحش در اروپا نیز الزامی شده.  به ویژه که در پی ناکامی دربار بریتانیا در «تولید» یک  لورنس عربستان هزارة سوم با «لیدی دی»،   و «دودی الفاید»،  و همچنین شکست توطئة بهار عرب در سوریه،   سرزمین فراعنه هم آرام، آرام از نظارت لندن خارج می‌شود و این است دلیل ارسال «سلطان قابوس» به جمکران.

 

ایشان به همراه یک گله آخوند با لبادة خاکستری به تهران آمده‌اند،   تا مأموریت «جفری فلتمن» را ابتر کرده و چوب لای چرخ روابط ایران با دولت اوباما بگذارند.  این است دلیل افشاگری «فارین‌پالیسی» در مورد حمایت آمریکا از کاربرد سلاح شیمیائی توسط صدام حسین!  خلاصه بساط «افشاگری» مختص احمدی‌نژاد نیست؛   در واقع پاسخ منفی اوباما به دیوید کامرون واکنش منفی محافل آتلانتیست را در پی آورده.   خواست حضرات این است که ملایان جمکران،   علاوه بر گسترش لات‌بازی و عربده‌جوئی،  «نبرد با آمریکا»‌ و «حماسة» تف سربالای جمعی را گسترش دهند.  و به همین دلیل است که پس از استخراج حسن فریدون از مراسم «تف سربالای مردمی»،   گذشته از شتاب روند اعدام‌های جمعی،  و تعطیلی رسانه‌ها،  سرودة‌ یک شاعر هم «توهین به چادر» ارزیابی شد:

 

«[...] در هفتة پایانی تیرماه سالجاری [...] شماری از سایت‌های محلی وابسته به نهادهای نظامی و بسیج دانشجویی به بهانه انتشار شعری [...] از منصور اوجی [...] که [...]  در شماره فروردین ماه مجله بخارا منتشر شده بود این شاعر ساکن شیراز و مجله بخارا را متهم کردند که به چادر و زنان چادری توهین کرده[...]»

منبع:  رادیوفردا،  ‌مورخ 25 اوت 2013  

 

بله،  برخلاف ادعاها و سخن‌پرانی‌های رایج،   گسترش سرکوب آزادی بیان،  پیامد منطقی استخراج حسن فوتبال از صندوق‌های «تف سربالای جمعی» است.   حال می‌توان دریافت که پافشاری اوباش برای تشویق ایرانیان به شرکت در «انتخابات» ملایان با چه اهدافی صورت گرفته.   البته لوطی و عنترهای سازمان سیا بیهوده تلاش کردند،   چرا که در «تف سربالای جمعی» چندان مشارکتی  صورت نگرفت، ‌ هر چند نیویورک‌تایمز و دیگر بوق‌های تفنگ فروش‌ها «آمارهائی» اختراع کردند،   که همچون «بررسی» فریبا امینی از رخدادهای 28 مرداد 1332،   بر محتوای دفتر یادداشت «پدر محترم» و شریف‌شان منطبق بود!

 

«جونم براتون بگه»،   ‌خارج از ترهات‌پراکنی صاحب‌نظران «سرگذر» و «شاهدان عینی» که ادعا می‌کنند کودتا را به چشم دیده‌اند،   فریبا امینی هم با دفترچه یادداشت «پدرش» به تفسیر کودتا نشسته:

 

«[...] دکتر مصدق به خاطر صداقت و درستکاری،   پدرم را انتخاب کرده بود[...] در خاطرات پدرم آمده است: بنده در 28  مرداد در سازمان بیمه‌های اجتماعی بودم [...] این 28 مرداد شوکی بود برای من و بسیاری دیگر از مردم وطن‌خواه[...] عده‌ای از طرف سازمان نظامی [حزب توده] آمدند که به ما اسلحه بدهید تا ما در مقابل اینها ایستادگی کنیم.  آقای دکتر مصدق گفتند من فدا بشوم بهتر از این است که مملکت فدا شود[...] من دو دستی مملکت را تسلیم روس‌ها نمی‌کنم [...]»

 

همچنانکه می‌بینیم محمدمصدق خیلی اهل فداکاری بوده!   منتهی ایشان منافع ملی ایران را به راحتی فدای منافع ارباب کردند!   ولی خوب در دفترچه یادداشت پدر فریبا امینی،  تاراج و سرکوب ملت ایران نادیده گرفته شده؛   فقط حکایت خوبی‌ها و فداکاری‌های محمد مصدق  نوشته شده!   اتفاقاً از دوران کورش کبیر هم گفته‌اند،  ‌ «اگر بر دیدة مجنون نشینی،  به غیر از فداکاری مصدق نبینی!»   هر چند پدر فریبا «مجنون» نبوده،   «مفتون» بوده!   ‌مفتون تعارفات وزیر اقتصاد بریتانیا!   و از آنجا که فریبا هم شیفتة پدر است،   تعارفات کذا را به عنوان واقعیت تاریخی تحویل مخاطب می‌دهد:

 

«[...] وزیر اقتصاد انگلیس لسلی رووان مدت‌ها قبل از کودتا می‌گوید [...] مصدق که باعث شده سرمایه‌های انگلستان به خطر بیفتد باید [...] از بین برود[...] این کودتا برای نابودی تنها حکومت مردمی و دموکراتیک در ایران انجام گرفت[...]»

منبع:  رادیوفردا،  ‌مورخ 29 مردادماه سالجاری 

 

همچنانکه می‌بینیم لات‌بازی و چماقداری و ایجاد هرج و مرج با دولت دمکراتیک ‌ترادف یافته و دلیل هم روشن است!   در  متون ادیان ابراهیمی ـ   دفتر یادداشت پدر ـ  جز این نخواهیم یافت!

 

آندسته از هم‌میهنان گرامی که دفترچة یادداشت پدر درست‌کار و با صداقت در بساط ندارند،  و به ویژه هم‌میهنانی که از پرورشگاه به جامعة‌ بسیار «متمدن» جمکران پای گذاشته‌اند،  می‌توانند با مراجعه به دفاتر «ام. آی. 6 »و سازمان سیا انواع و اقسام پدر درستکار با دفترچة یادداشت ابتیاع کنند،   باشد که بی‌بی‌سی و رادیوفردا هم بتوانند هر چه بیشتر فضای سیاسی را با هیچ و پوچ «پر» نمایند،  و «خواهر» لادن برومند که ادعای دفاع از حقوق بشر دارد،  به آن‌ها بگویدکه،  «چقدر خوشبخت‌اند که پدر دارند!»   

 

این حقوق‌دان و جامعه‌شناس سرشناس در چارچوب پروپاگاند حماقت‌گستر آتلانتیست‌ها خوشبختی را در گرو «پدر داشتن» قرار می‌دهد تا باورها و توهمات «مردم» را به ارزش بگذارد و دامنة توحش را در جامعة‌ ایران فراگیر کند.   به این ترتیب،  کودکی که پدرش را به دلیلی از دست داده،   نه تنها در خانه،  که در جامعه نیز احساس کمبود خواهد کرد.  و نیازی نیست که بگوئیم با کوفتن بر این طبل توحش،  می‌توان کودکان پرورشگاهی را بهتر در انزوا قرار داد.  این روندی است که از دفتریادداشت پدر ادیان ابراهیمی استخراج شده. پدری که هیچ اسناد و شواهدی برای اثبات موجودیت‌اش وجود ندارد.

 

بله،  در کمال تأسف اکتشافات باستان‌شناسان نشان می‌دهد که پرسوناژ ابراهیم،  آنچنانکه در حکایات و روایات سامیان آمده،   فاقد تاریخی‌ات است.   به عبارت دیگر،   موجودی‌ات «قواد خلیل‌الله» را نمی‌توان با اسناد و شواهد به اثبات رساند؛   آنحضرت،  جایگاه و موجودی‌ات تاریخی ندارند و همچون حسن‌کچل و امیرارسلان نامدار از عرصة‌ «روایت» و «قصه» فراتر نخواهند رفت.  این مختصر را گفتیم تا جمکرانیان که برای اثبات «پیامبری» ‌محمدصاد به تورات و انجیل متوسل می‌شوند بدانند که این متون فاقد ارزش تاریخی است!  به همچنین است در مورد دفتریادداشت پدر درستکار فریبا امینی و دیگر پدرها!   ولی خوب بدون توسل به چنین «اسناد» سرنوشت‌سازی نمی‌توان خشونت و جنایت و خیانت را به ارزش گذاشت؛  نمی‌توان زندانبان را به «گلاب» مرتبط کرد،   و از پیامبر اسلام تصویر مبارز مارکسیست ارائه داد،   یا در غرب برای سرکوب آزادی‌بیان در کشورهای مسلمان‌نشین به الگوسازی پرداخت!   چنین فعالیت‌هائی بدون دفتریادداشت پدر امکانپذیر نیست.   پس مطلب را با «گلاب» ادامه می‌دهیم.  

 

‌به گزارش فارس‌نیوز،‌  مورخ 24 اوت 2013،‌   فیلم «گلاب»،  بر اساس داستانی ساخته و پرداختة «مازیار بهاری» تهیه می‌شود.   مازیار بهاری در سال 1388به عنوان خبرنگار و «مستندساز» نیوزویک به ایران می‌رود و در جریان هیاهوی میرحسین موسوی و شرکاء دستگیر می‌شود و 118 روز را در زندان جمکران می‌گذراند،   بدون اینکه زندانبان‌اش را ببیند!   و چون زندانبان مستر بهاری بوی گلاب می‌داد،  ایشان در داستان‌شان او را «گلاب» نامیده‌اند و ... و  «جان استوارت» ـ  مجری مراسم اسکار و دیلی‌شو ـ  با الهام از همین داستان،  فیلمنامه «گلاب» را تنظیم فرموده‌اند!   جای تعجب نیست که نیویورک‌تایمز به طبل زدن برای «گلاب» پرداخته تا جمکرانی‌ها بتوانند با بدگوئی از آن برای‌اش «بازاریابی» کنند.   

 

فیلم «گلاب» از یک‌سو به داستان یوسف ارجاع می‌دهد.   همان یوسف محبوب «یعقوب» که برادران‌اش از روی حسادت او را به چاه انداختند و ... و بوی پیراهنش «بینائی» را به پدر بازگرداند!   از سوی دیگر،‌  این فیلم برای «تلطیف» و «تقدیس» زندانبان او را به رایحة‌ «گلاب» مرتبط می‌کند.  اگر اشتباه نکنم،  اماکن مقدس شیعیان را با گلاب شستشو می‌دهند!   به این ترتیب،   پیوند زندانبان به اماکن مقدس تا حدودی از بار خشونت پرسوناژ  می‌کاهد.   اینهم یکی دیگر از شیوه‌های «عادی‌سازی» و تلطیف خشونت است که در قالب «فعالیت هنری» بروز می‌کند.   ولی «جنجال رسانه‌ای» برای عادی‌سازی توحش به مراتب کارسازتر است!   چرا که از طریق جنجال رسانه‌ای می‌توان با هدایت افکار عمومی به مسیر «خشم» و‌ «ترحم»،   به سادگی توحش و تعصب را توجیه کرد.  به عنوان نمونه در «سوئد»،   برای توجیه توحش پدرسالاری  ـ  حجاب ـ  به جنجال رسانه‌ای متوسل شده‌اند و در ایالات متحد،  هیاهوی رسانه‌ای را برای توجیه «چماقداری» برگزیده‌اند.    در نتیجه،   «تری جونز» را برای به راه انداختن نمایش «قرآن سوزی» به میدان آورده‌اند،   تا «هافینگتون‌پست» بتواند نانی برای «امت اسلام» به تنور توحش بچسباند و باد در بادبان تعصبات و تعلقات جمکرانیان بیاندازد:‌

 

«[...]هافینگتن پست [به] تصمیم مجدد تری جونز [...] برای تکرار سناریوی سوزاندن قرآن [ اعتراض کرد]»

منبع:  فارس‌نیوز،   مورخ 2 شهریورماه سالجاری  

 

حال این پرسش مطرح می‌شود که به چه دلیل «هافینگتن پست» به «آزادی بیان» در آمریکا اعتراض می‌کند؟   پاسخ به این پرسش روشن است.   فاشیست‌ها با توجیه «حجاب،  احترام به ادیان و افتخار به ملیت»،   در واقع می‌خواهند ارزش‌های منطقة موهوم «جهان اسلام» را در تقابل با غرب «تثبیت» کنند،   تا ضمن تضمین جایگاه برتر «اسرائیل» در منطقه،   برنامة‌ هیتلر،‌  یعنی جداسازی اقوام پست از قوم برتر را تداوم بخشند.  حفر خندق در مرز ترکیه و یونان، احداث دیوار در مرز اسرائیل و فلسطین به بهانة مبارزه با تروریسم،  و یا احداث دیوار در مرز ایالات متحد و مکزیک،   تداوم همین روند «جداسازی» هیتلری است.   در اروپا برای گسترش همین روند توحش به «حجاب زن» و «احکام شریعت» نیاز پیدا کرده‌اند.  از اینرو علاوه بر تلطیف زندانبان،  ‌ حجاب،  سرکوب آزادی بیان و ارائه تصویر دلپذیر از علی خامنه‌ای،  خواهر «لسلی هزلتون» را به لیفتینگ محمد صاد فراخوانده‌اند.   

 

هزلتون که از انواع مونث «مارتین ایندیک» است،‌   همچون «فاطمه مرنیسی» به «جامعه شناسی» در صدر اسلام‌ یا بهتر بگوئیم به «گورکنی» اشتغال دارد!   ایشان در هزاره سوم،  سری به «صدراسلام» زده و کشف کرده‌اند که،   90 درصد مردم از محمد طرفداری می‌کردند، چرا که آنحضرت با «وال ستریت» مخالف بوده!  از اینجا نتیجه می‌گیریم که وحشیگری محمدصاد «خواست اکثریت» بوده و «برحق» است!  گویا لسلی هزلتون هم برای ارائة این تحقیقات «علمی» به دفتریادداشت پدر درستکارش نگاهی انداخته باشد!   بله،  به این می‌گویند جامعه‌شناسی «درست!»   اگر لسلی به دفتریادداشت پدرش «درست» نگاه کند،  مسلماً عکس محمدصاد را در آن خواهد یافت.   و اگر به این عکس که به امضای آن حضرت هم رسیده «درست» نگاه کند از شباهت محمد صاد با چه‌گوارا مبهوت خواهد شد!  اهالی مرز پرگهر چه نشسته‌ایدکه سایت بی‌بی‌سی،  ‌مورخ 27 اوت سالجاری هم با مراجعه به همین نوع دفتریادداشت‌ها رمز موفقیت سیاسی کوروش،   بنیانگزار امپراتوری هخامنشی را کشف کرده!