
میدانیم که پس از چند دهه حاکمیت یک حزب لائیک بر عراق، آنگلوساکسونها با حملة نظامی به این کشور، به زندان انداختن مخالفان، ترور شخصیتها و ارعاب مردم از طریق بمبگذاری در اماکن عمومی، دولت عراق را برای تصویب یک قانون اساسی در چارچوب قرآن به شیوههائی که شاهد بودیم تحت فشار قرار دادند و یک قانون اساسی دینی بر مردم این کشور تحمیل کردند. این است آنچه در عمل رخداده، و مسلماً در این رخداد نشانی از تمایلات نومحافظهکاران ینگهدنیا برای استقرار «دمکراسی» در کشور عراق نخواهیم یافت! بله، این نوع تبلیغات حماقتپرور همانطورکه در وبلاگ «نسل نعلین» هم گفتیم از رسانههای غرب آغاز میشود، چرا که منافع غرب با استقرار حکومتهای اسلامی بهتر و بیشتر تأمین خواهد شد.
به همین دلیل، سه دهه پس از کودتای 22 بهمن، تبلیغاتچیهای سازمان سیا تلاش میکنند بر چهرة پلید جیرهخواران اسلامپرست خود صورتک «سوسیال ـ دمکرات» بزنند! و در راه تحقق این طرح «مقدس» تمامی بوقهای استعمار تلاش دارند «نهضت عاظادی» و به ویژه شخص شیخ مهدی بازرگان را مخالف حکومت نعلین و طرفدار «سوسیال ـ دمکراسی» معرفی کنند. طبق آخرین پروپاگاند که در گویا نیوز، از قلم «هیکل»، روزنامهنگار معروف مصری به خورد مخاطبان داده شده، شیخ مهدی بازرگان در فرانسه با فاشیسم و در اسپانیا بر ضد فرانکیستها مبارزه میفرمودهاند!
«محمد هیکل[...] در سال 1981 [...] نوشت [...] بختیار انسانی آزاده، روشنفکر که دشمن فاشیسم و استبداد بود [...] به همراه دوستش مهدی بازرگان با نازیها در فرانسه و با فاشیستها در اسپانیا جنگیده بود[...]»
متأسفانه افتخار مطالعة این مقالة «وزین» و کشکی را نداشتیم و نمیدانستیم شاپور بختیار از نظر سیاسی و عقیدتی دنباله رو شیخ مهدی بوده! اما دلیل انتشار چنین بیبیگوزکهائی روشن است؛ همه میدانند شاپور بختیار داوطلبانه در مبارزه بر علیه فاشیسم شرکت کرده بود، از اینرو بوقهای تبلیغاتچیها لازم دیدهاند که مهدی بازرگان را هم در همین نبردها بر ضد فاشیسم شرکت دهند! ولی در واقع با توجه به گرایشات مذهبی شیخ مهدی و سوابق خدماتشان در بارگاه رمزی کلارک، میباید قبول کرد که اگر شیخک ما در جنگ اسپانیا شرکت کرده، حتماً برای خدمت در گروهان فدائی فرانکیستها و بر ضد سوسیالیسم بوده!
از قدیم گفتهاند، «کار هر بز نیست خرمن کوفتن!» همانطور که در وبلاگ «مادربزرگ ناخداکلمب» گفتیم، این روزها پروپاگاندچیهای سازمان سیا در سایت «بیبیسی» و شعبات آن تلاش فراوان دارند تا با استفاده از وجهة شاپور بختیار، ریزه خواران گروه برژینسکی، به ویژه مهدی بازرگان را «هم سنگر بختیار» جلوه دهند. پیشتر هم سایت آخوندپرور زمانه تلاش کرده بود ابراهیم یزدی مفلوک را که در ویتنام به پادوئی برای ارتش جنایتکار آمریکا مشغول بود، به فیدل کاسترو وصله کند! فاشیستها چون به اسطورههای مقدس یا همان بیبیگوزکهای معروف ابراهیمی عشق میورزند، میکوشند توهمات یا بیبیگوزکهای خود را هم به «واقعیات» تبدیل کرده، به این ترتیب با تخریب رخدادهای تاریخی واقعیات را هم تحریف کنند.
منتهی تحریف واقعیت به شیوهای که قابل قبول بنماید، شعور و زیرکی فراوان میطلبد. به عنوان نمونه، زمانیکه سخن از شاپور بختیار به میان میآید، آخرین نخست وزیر پهلوی مورد نظر است که علیرغم خروج شاه از ایران، علیرغم مزدوری ارتش و ساواک برای سازمان سیا، و علیرغم عربدهجوئی «لاتالله» و «داسالله» در خیابانهای تهران و دیگر شهرهای بزرگ، با کودتای سازمان ناتو مخالفت کرد، و از پست نخست وزیری استعفا نداد.
همانطورکه گفتیم پس از گذشت سیسال تاریخ در مورد بختیار قضاوت کرد و نیازی به توضیح نیست که اگر پنتاگون و هم پیماناناش در ناتو بر سرنگونی سلطنت مهر تأئید نزده بودند فردی چون شاپور بختیار هرگز برای نخست وزیری ایران «مناسب» تشخیص داده نمیشد. پیشتر گفتیم که رئیس دولت در کشور ایران، هم در گذشته و هم امروز با تأئید سفارتخانههای غرب منصوب میشود، و با تأئید اینان نیز به قتل میرسد یا برکنار میشود. و در راستای چنین سیاستی بهترین گزینة استعمار برای نخست وزیری ایران در دوران حکومت پهلوی همان امیرعباس هویدا بود. همچنانکه که شاهد بودیم پس از ترور حسنعلی منصور، سگهای هار ناخداکلمب یا همان فدائیان اسلام هیچ مشکلی با هویدا نداشتند، و هیچیک از فدائیان اسلام قصد ترور این موجود منفور را نکرد! همچنانکه پس از ترور رزم آرا نیز استعمار انگلستان از جانشینان وی، به ویژه از محمد مصدق کمال رضایت را داشت. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که «همایون مهمنش» در گویانیوز ادعا کرده، مصدق طرفدار دمکراسی و خواهان جدائی دین از سیاست بود!
بله، با گذشت زمان، مصدق، بازرگان و دیگر ریزهخواران عوامفریب و دینفروش استعمار، مطابق مدروز، رنگ عوض میکنند! کسی که همدست و همکار آخوند کاشانی بوده، و امام زمان در خواب بر او ظاهر میشد و ملی شدن نفت میطلبید، کسی که ادعا میکرد هر جا مردم باشند، مجلس همانجاست، پوپولیست و عوامفریب نبوده! طرفدار دمکراسی بوده! چرا؟ چون امروز مدروز و منافع استعمار چنین ایجاب میکند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به برنامة پایان سلطنت در ایران که در چارچوب اعمال سیاست انسداد در دستورکار گروه برژینسکی قرار داشت و با ریاست جمهوری جیمیکارتر آغاز شد.
تنها 8 ماه پس از استقرار جیمیکارتر در کاخ سفید بود که سرنوشت سلطنت در ایران رقم خورد. روز ششم اوت سال 1977، هویدا جای خود را به جمشید آموزگار سپرد، و ساواک به سازماندهی آشوبها در دانشگاه و حوزههای به اصطلاح علمیه مشغول شد. سپس شریف امامی بجای آموزگار نشست. ساواک و شهربانی هم با بسیج اوباشالله همچنان به سرکوب و آشوب گسترش دادند تا «صدای انقلاب» در دربار شنیده شد، و از زبان شاه ایران به گوش ما مردم مبهوت هم رسید! و به دنبال سخنان شاه، ژنرال ازهاری در پست نخست وزیری قرار گرفتند. زمانیکه سران 4 کشور در نشست گوادالوپ خواستار «رفتن شاه» شدند، یا بهتر بگوئیم زمانیکه پایان سلطنت اعلام شد، نخست وزیری شاپور بختیار دیگر هیچ مانعی نداشت! چون نیروهای نظامی و امنیتی در پی گسترش آشوب و سرکوب جهت سازمان دادن به کودتا بودند و در هر حال از بختیار حمایت نمیکردند!
از سوی دیگر، نارضایتی مردم از شاه و آشفتگی روزافزون هیچ امکانی برای گذار قانونی به یک حاکمیت دمکراتیک باقی نگذارده بود. چرا که تغییر در چارچوب قانون نیازمند فضای قانونی یا حاکمیت نظم قانونی است. علیرغم خیانت سران نیروهای «نظامی ـ امنیتی» که حافظ منافع بیگانگان بودند، شاپور بختیار طی 37 روز نخست وزیری تلاش کرد زمینة تغییر آرام و قانونی حکومت را فراهم آورد. ولی استعمار خواهان کودتا و براندازی «آرام» بود و از طریق جنجال رسانهای و با همکاری صمیمانة فرماندهان ارتش موفق شد «کودتای آرام» و مطلوب خود را به ملت ایران تحمیل کند. حال پس از این مقدمة طولانی میپردازیم به مصاحبة «فریبا امینی» با فردی به نام «همایون مهمنش» در مورد شاپور بختیار که در سایت «گویانیوز» منتشر شده. گویانیوز به ما میگوید، «مهمنش، رئیس هیات اجرائیه نهضت مقاومت ملی ایران بوده و اکنون عضو هیئت اجرائی سازمانهای جبهه ملی در خارج از کشور و عضو شورایعالی نهضت مقاومت ملی ایران» است!
ولی همایون مهمنش، که افتخار آشنائی با ایشان را نداریم، ضمن تعریف و تمجید از شاپور بختیار که گزافه هم نمینماید، در واقع به تحریف دمکراسی و تمجید از پوپولیسم میپردازد. مهمنش نوعی دمکراسی بیگانه با قانون اختراع کرده که به «معنویت» احتیاج دارد، و مانند کودتا، نیازمند مطالبات «تل منطقگریز» و تودههای خشمگین است. بله! قانون و نظم قانونی کابوس فاشیستهاست در حالیکه عربدهجوئی «مردم همیشه در صحنه» کارساز سرکوب فاشیستی خواهد بود.
حضرت مهمنش گویا هیچ شناختی از دمکراسی ندارند، و مانند دیگر نخبگان لجنزار فاشیسم، تحرکات عصبی از جانب «تل منطقگریز» تودهها را در ترادف با دمکراسی قرار میدهند. ایشان میفرمایند، اشتباه بختیار این بود که میپنداشت بدون «خواست اکثریت مردم» میتوان کاری انجام داد! در واقع مهمنش علیرغم «بل، بل» زدنهای ظاهری برای دمکراسی و شاپور بختیار، با پدیدهای به نام «قانون» بکلی بیگانه است! و فراموش کرده که اعمال سیاست دمکراتیک فقط در چارچوب قوانین میتواند تحقق یابد:
«[شاپور بختیار] گاهی این سوءتفاهم را ایجاد میکرد که گویا بدون خواست و حرکت اکثریت مردم هم میتوان کاری انجام داد[...]»
پیش از بررسی این سخنان مضحک میباید از همایون مهمنش پرسید، در یک نظام دمکراتیک قانون ملاک است یا خواست اکثریت مردم؟ آیا با تکیه بر آنچه «خواست اکثریت مردم» عنوان میشود میتوان نظم قانونی بر جامعه حاکم کرد، یا در چنین شرایطی قانون جنگل حاکم خواهد شد؟ پاسخ به این پرسشها روشن است. اکثریت مردم میباید الزاماً خواست خود را از مجاری قانونی مطالبه کنند، نه با حرکت گلهای در سطح شهر! از قرار معلوم طبق نظریة جناب مهمنش، در دمکراسیها دولت هر چه اکثریت مردم بخواهند همان را انجام میدهد! اگر اکثریت مردم بخواهند اقلیت را بکشند، دولت «دمکرات» بلافاصله اقدام به تأسیس کشتارگاه خواهد کرد تا اکثریت بتواند به اهدافاش برسد! و در قاموس همایون مهمنش به اینکار حتماً دمکراسی میگویند! این آخرین مدل گاری شکستة فاشیسم است که آبدارخانة سازمان سیا و شرکتهای تابعه در ینگهدنیا قصد دارند آنرا به عنوان «دمکراسی» به ما ملت بفروشند. و به همین دلیل «گویانیوز» اقدام به انتشار آگهی فروش اسقاطیهای استعمار کرده.
همچنانکه در ابتدای همین وبلاگ هم گفته شد استقرار دمکراسی در ایران با منافع استعمار غرب در تضاد قرار میگیرد، در نتیجه جیرهخواران سازمان سیا تلاش دارند نوعی فاشیسم را در پوشش دمکراسی به ما ملت حقنه کنند. و در همین راستا چرندیات همایون مهمنش همسوئی کامل با ترهات فریبا داوودیمهاجر نشان میدهد. مهمنش نیز برای استقرار دمکراسی مطلوب کارفرمایاناش به عامل «معنویت» نیاز پیدا کرده! آنهم نه هرمعنویتی، معنویت بالا! به عبارت دیگر دمکراسی، ویراست مهمنش یک نظام انسانستیز است که در تضاد کامل با انسانمحوری، رکن اساسی دمکراسی قرار میگیرد. روشنتر بگوئیم، همایون مهمنش همان چرندیات خمینی و رفسنجانی را با مهملات مهرانگیز کار و سپیده صلحجو درهم آمیخته، و ضمن مجیزگوئی از شاپور بختیار، نهایت امر خواهان یک «دمکراسی معنوی» شده!
البته فکر نکنید چنین نظام دمکراتیکی به آسانی نصیب ما ملت خواهد شد! ابداً! برای دستیابی به چنین «نعمت الهی» لازم است ابتدا تخم دمکراسی را بکارند تا سبز شود و مانند یک سرو هزار ساله در میان روشنفکران و مردم ریشه بدواند. به عبارت دیگر آنزمان که «نگاهمان» دمکراتیک شود، دمکراسی هم در «جیب» ما است! پس ابتدا باید یاد بگیریم چگونه نگاه دمکراتیک داشته باشیم! برای اینکار کافی است هر روز نیم ساعت در برابر آینه تمرین کنیم تا مثل خمینی و رفسنجانی و «داسالله» نگاه پر نفرت به اطراف افکنده، زیر لب زمزمه کنیم، دمکراسی، عامل فساد و کار «امپریاس» بوده و فقط به درد «بورژوازی منحط» میخورد. سپس مانند آخوند موسوی اردبیلی چند سرفه کرده یک جرعه آب بنوشیم، و به شیوة آخوند گیلانی چشمها را خمار کنیم، و در حالیکه با زبان لب و لوچة خود را میلیسیم، با صدای بلند که همسایهها هم بشنوند بگوئیم، هفتة آینده میپردازیم به «بحث شیرین لواط»! به این ترتیب است که دمکراسی ویراست همایون مهمنش و جبهة ملی در تفکرمان «ریشه» میدواند و خلاصه کار تمام است:
«برای رسیدن به دمکراسی احتیاج به معنویتی بالا، محتوائی غنی، توانائیهای اساسی و از همه مهمتر به نهادها و تشکلهای دمکراتیک [...] داریم. فقط زمانی که تفکر و فرهنگ دمکراسی میان روشنفکران و مردم ریشه دوانده باشد میتوانیم به استقرار و تداوم آن امیدوار باشیم»
اگر نظر ما را بخواهید، این نظام رویائی و فریبنده فقط با ظهور امام زمان تحقق خواهد یافت! چرا که برای استقرار این نظام «نیستدرجهان» لازم است «مردم» هم «تفکر» دمکراتیک را شناخته باشند و هم «فرهنگ» دمکراتیک را! تنها در این مرحله است که آقا امام زمان، اگر خودشان هم به دلیل هزار سال اقامت و خور و خواب و تخلی در چاه نتوانند بالا بیایند، از ته همان چاه جمکران، کمی دمکراسی با «معنویت بالا» برایمان در مشک «همایونی» گذاشته، طناب را سه بار تکان میدهند تا آیتالله بهجت و ناصر مکارم، هر دو با هم مشک سرشار از «دمکراسی معنوی» را با چرخ چاه بالا بکشند و آنرا طی سه دهة آینده در سراسر کشور «تخلیه» بفرمایند! به امید فرا رسیدن این روز خجسته!

...