شنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۷



مشک «همایونی»!

...
همانطور که گفتیم محور اصلی پروپاگاند سازمان سیا ارائة تصویر واژگون از حکومت‌های اسلامی‌ای است که به دست خود در منطقه ساخته و پرداخته؛ تصویری «دمکراتیک» که می‌باید به عنوان یک کالای مصرفی به افکار عمومی مغرب زمین عرضه شود. در راستای همین واژگون‌نمائی‌ها، «لیبراسیون» مورخ 7 فوریه 2009، در مورد انتخابات عراق می‌نویسد، «اگر چه برخلاف تمایل نومحافظه‌کاران آمریکا عراق به یک دمکراسی مانند دمکراسی‌های غرب تبدیل نشد ...!» و ما هم می‌باید بپذیریم که کارفرمایان جرج بوش و رامسفلد مایل بوده‌اند در عراق «دمکراسی» برقرار کنند، ولی همانطور که «میرزابنویس» سیا در جمکران می‌گوید، آمریکا در مقابله با «خیزش اسلامی» شکست خورد! اما در واقع چنین نیست!

می‌دانیم که پس از چند دهه حاکمیت یک حزب لائیک بر عراق، آنگلوساکسون‌ها با حملة نظامی به این کشور، به زندان انداختن مخالفان، ترور شخصیت‌ها و ارعاب مردم از طریق بمبگذاری در اماکن عمومی، ‌ دولت عراق را برای تصویب یک قانون اساسی در چارچوب قرآن به شیوه‌هائی که شاهد بودیم تحت فشار قرار دادند و یک قانون اساسی دینی بر مردم این کشور تحمیل کردند. این است آنچه در عمل رخداده، و مسلماً در این رخداد نشانی از تمایلات نومحافظه‌کاران ینگه‌دنیا برای استقرار «دمکراسی» در کشور عراق نخواهیم یافت! بله، این نوع تبلیغات حماقت‌پرور همانطورکه در وبلاگ «نسل نعلین»‌ هم گفتیم از رسانه‌های غرب آغاز می‌شود، چرا که منافع غرب با استقرار حکومت‌های اسلامی بهتر و بیشتر تأمین خواهد شد.

به همین دلیل، سه دهه پس از کودتای 22 بهمن، تبلیغاتچی‌های سازمان سیا تلاش می‌کنند بر چهرة پلید جیره‌خواران اسلام‌پرست خود صورتک «سوسیال ـ دمکرات» بزنند! و در راه تحقق این طرح «مقدس» تمامی بوق‌های استعمار تلاش دارند «نهضت عاظادی» و به ویژه شخص شیخ مهدی بازرگان را مخالف حکومت نعلین و طرفدار «سوسیال ـ دمکراسی» معرفی کنند. طبق آخرین پروپاگاند که در گویا نیوز، از قلم «هیکل»، روزنامه‌نگار معروف مصری به خورد مخاطبان داده ‌شده، شیخ مهدی بازرگان در فرانسه با فاشیسم و در اسپانیا بر ضد فرانکیست‌‌ها مبارزه می‌فرموده‌اند!

«محمد هیکل[...] در سال 1981 [...] نوشت [...] بختیار انسانی آزاده، روشنفکر که دشمن فاشیسم و استبداد بود [...] به همراه دوستش مهدی بازرگان با نازی‌ها در فرانسه و با فاشیست‌ها در اسپانیا جنگیده بود[...]»

متأسفانه افتخار مطالعة این مقالة «وزین» و کشکی را نداشتیم و نمی‌دانستیم شاپور بختیار از نظر سیاسی و عقیدتی دنباله رو شیخ مهدی بوده! اما دلیل انتشار چنین بی‌بی‌گوزک‌هائی روشن است؛ همه می‌دانند شاپور بختیار داوطلبانه در مبارزه بر علیه فاشیسم شرکت کرده بود، از اینرو بوق‌های تبلیغاتچی‌ها لازم دیده‌اند که مهدی بازرگان را هم در همین نبردها بر ضد فاشیسم شرکت دهند! ولی در واقع با توجه به گرایشات مذهبی شیخ مهدی و سوابق خدمات‌شان در بارگاه رمزی کلارک، می‌باید قبول کرد که اگر شیخک‌ ما در جنگ اسپانیا شرکت کرده، حتماً برای خدمت در گروهان فدائی فرانکیست‌ها و بر ضد سوسیالیسم بوده!

از قدیم گفته‌اند، «کار هر بز نیست خرمن کوفتن!» همانطور که در وبلاگ «مادربزرگ ناخداکلمب» گفتیم، این روزها پروپاگاندچی‌های سازمان سیا در سایت «بی‌بی‌سی» و شعبات آن تلاش فراوان دارند تا با استفاده از وجهة شاپور بختیار، ریزه خواران گروه برژینسکی، به ویژه مهدی بازرگان را «هم ‌سنگر بختیار» جلوه دهند. پیشتر هم سایت آخوند‌پرور زمانه تلاش کرده بود ابراهیم یزدی مفلوک را که در ویتنام به پادوئی برای ارتش جنایتکار آمریکا مشغول بود، به فیدل کاسترو وصله کند! فاشیست‌ها چون به اسطوره‌های مقدس یا همان بی‌بی‌گوزک‌های معروف ابراهیمی عشق می‌ورزند، می‌کوشند توهمات یا بی‌بی‌گوزک‌های خود را هم به «واقعیات» تبدیل کرده، به این ترتیب با تخریب رخدادهای تاریخی واقعیات را هم تحریف کنند.

منتهی تحریف واقعیت به شیوه‌ای که قابل قبول بنماید، شعور و زیرکی فراوان می‌طلبد. به عنوان نمونه، زمانیکه سخن از شاپور بختیار به میان می‌آید، آخرین نخست وزیر پهلوی مورد نظر است که علیرغم خروج شاه از ایران، علیرغم مزدوری ارتش و ساواک برای سازمان سیا، و علیرغم عربده‌جوئی «لات‌الله» و «داس‌الله» در خیابان‌های تهران و دیگر شهرهای بزرگ، با کودتای سازمان ناتو مخالفت کرد، و از پست نخست وزیری استعفا نداد.

همانطورکه گفتیم پس از گذشت سی‌سال تاریخ در مورد بختیار قضاوت کرد و نیازی به توضیح نیست که اگر پنتاگون و هم پیمانان‌اش در ناتو بر سرنگونی سلطنت مهر تأئید نزده بودند فردی چون شاپور بختیار هرگز برای نخست وزیری ایران «مناسب» تشخیص داده نمی‌شد. پیشتر گفتیم که رئیس دولت در کشور ایران، هم در گذشته و هم امروز با تأئید سفارت‌خانه‌های غرب منصوب می‌شود، و با تأئید اینان نیز به قتل می‌رسد یا برکنار می‌شود. و در راستای چنین سیاستی بهترین گزینة استعمار برای نخست وزیری ایران در دوران حکومت پهلوی همان امیرعباس‌ هویدا بود. همچنانکه که شاهد بودیم پس از ترور حسن‌علی منصور، سگ‌های هار ناخداکلمب یا همان فدائیان اسلام هیچ مشکلی با هویدا نداشتند، و هیچیک از فدائیان اسلام قصد ترور این موجود منفور را نکرد! همچنانکه پس از ترور رزم آرا نیز استعمار انگلستان از جانشینان وی، به ویژه از محمد مصدق کمال رضایت را داشت. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که «همایون مهمنش» در گویانیوز ادعا کرده، مصدق طرفدار دمکراسی و خواهان جدائی دین از سیاست بود!

بله، با گذشت زمان، مصدق، بازرگان و دیگر ریزه‌خواران عوامفریب و دین‌فروش استعمار، مطابق مدروز، رنگ عوض می‌کنند! کسی که همدست و همکار آخوند کاشانی بوده، و امام زمان در خواب بر او ظاهر می‌شد و ملی شدن نفت می‌طلبید، کسی که ادعا می‌کرد هر جا مردم باشند، مجلس همانجاست، پوپولیست و عوامفریب نبوده! طرفدار دمکراسی بوده! چرا؟ چون امروز مدروز و منافع استعمار چنین ایجاب می‌کند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به برنامة پایان سلطنت در ایران که در چارچوب اعمال سیاست انسداد در دستورکار گروه برژینسکی قرار داشت و با ریاست جمهوری جیمی‌کارتر آغاز شد.

تنها 8 ماه پس از استقرار جیمی‌کارتر در کاخ سفید بود که سرنوشت سلطنت در ایران رقم خورد. روز ششم اوت سال 1977، هویدا جای خود را به جمشید آموزگار سپرد، و ساواک به سازماندهی آشوب‌ها در دانشگاه و حوزه‌های به اصطلاح علمیه مشغول شد. سپس شریف امامی بجای آموزگار نشست. ساواک و شهربانی هم با بسیج اوباش‌الله همچنان به سرکوب و آشوب گسترش دادند تا «صدای انقلاب» در دربار شنیده شد، و از زبان شاه ایران به گوش ما مردم مبهوت هم رسید! و به دنبال سخنان شاه، ژنرال ازهاری در پست نخست وزیری قرار گرفتند. زمانیکه سران 4 کشور در نشست گوادالوپ خواستار «رفتن شاه» شدند، یا بهتر بگوئیم زمانیکه پایان سلطنت اعلام شد، نخست وزیری شاپور بختیار دیگر هیچ مانعی نداشت! چون نیروهای نظامی و امنیتی در پی گسترش آشوب و سرکوب جهت سازمان دادن به کودتا بودند و در هر حال از بختیار حمایت نمی‌کردند!

از سوی دیگر، نارضایتی مردم از شاه و آشفتگی روزافزون هیچ امکانی برای گذار قانونی به یک حاکمیت دمکراتیک باقی نگذارده بود. چرا که تغییر در چارچوب قانون نیازمند فضای قانونی یا حاکمیت نظم قانونی است. علیرغم خیانت‌ سران نیروهای «نظامی ـ امنیتی» که حافظ منافع بیگانگان بودند، شاپور بختیار طی 37 روز نخست وزیری تلاش کرد زمینة تغییر آرام و قانونی حکومت را فراهم آورد. ولی استعمار خواهان کودتا و براندازی «آرام» بود و از طریق جنجال رسانه‌ای و با همکاری صمیمانة فرماندهان ارتش موفق شد «کودتای آرام» و مطلوب خود را به ملت ایران تحمیل کند. حال پس از این مقدمة طولانی می‌پردازیم به مصاحبة «فریبا امینی» با فردی به ‌نام «همایون مهمنش» در مورد شاپور بختیار که در سایت «گویانیوز» منتشر شده. گویانیوز به ما می‌گوید، «مهمنش، رئیس هیات اجرائیه نهضت مقاومت ملی ایران بوده و اکنون عضو هیئت اجرائی سازمان‌های جبهه ملی در خارج از کشور و عضو شورایعالی نهضت مقاومت ملی ایران» است!

ولی همایون مهمنش، که افتخار آشنائی با ایشان را نداریم، ضمن تعریف و تمجید از شاپور بختیار که گزافه هم نمی‌نماید، در واقع به تحریف دمکراسی و تمجید از پوپولیسم می‌پردازد. مهمنش نوعی دمکراسی بیگانه با قانون اختراع کرده که به «معنویت» احتیاج دارد، و مانند کودتا، ‌ نیازمند مطالبات «تل منطق‌گریز» و توده‌های خشمگین است. بله! قانون و نظم قانونی کابوس فاشیست‌هاست در حالیکه عربده‌جوئی «مردم همیشه در صحنه» کارساز سرکوب فاشیستی خواهد بود.

حضرت مهمنش گویا هیچ شناختی از دمکراسی ندارند، و مانند دیگر نخبگان لجنزار فاشیسم، تحرکات عصبی از جانب «تل منطق‌گریز» توده‌ها را در ترادف با دمکراسی قرار می‌دهند. ایشان می‌‌فرمایند، اشتباه بختیار این بود که می‌پنداشت بدون «خواست اکثریت مردم» می‌توان کاری انجام داد! در واقع مهمنش علیرغم «بل، ‌بل» زدن‌های ظاهری برای دمکراسی و شاپور بختیار، با پدیده‌ای به نام «قانون» بکلی بیگانه است! و فراموش کرده که اعمال سیاست دمکراتیک فقط در چارچوب قوانین می‌تواند تحقق یابد:

«[شاپور بختیار] گاهی این سوءتفاهم را ایجاد می‌کرد که گویا بدون خواست و حرکت اکثریت مردم هم می‌توان کاری انجام داد[...]»

پیش از بررسی این سخنان مضحک می‌باید از همایون مهمنش پرسید، در یک نظام دمکراتیک قانون ملاک است یا خواست اکثریت مردم؟ آیا با تکیه بر آنچه «خواست اکثریت مردم» عنوان می‌شود می‌توان نظم قانونی بر جامعه حاکم کرد، یا در چنین شرایطی قانون جنگل حاکم خواهد شد؟ پاسخ به این پرسش‌ها روشن است. اکثریت مردم می‌باید الزاماً خواست خود را از مجاری قانونی مطالبه کنند، نه با حرکت گله‌ای در سطح شهر! از قرار معلوم طبق نظریة جناب مهمنش،‌ در دمکراسی‌ها دولت هر چه اکثریت مردم بخواهند همان را انجام می‌دهد! اگر اکثریت مردم بخواهند اقلیت را بکشند، دولت «دمکرات» بلافاصله اقدام به تأسیس کشتارگاه خواهد کرد تا اکثریت بتواند به اهداف‌اش برسد! و در قاموس همایون مهمنش به اینکار حتماً دمکراسی می‌گویند! این آخرین مدل گاری شکستة فاشیسم است که آبدارخانة سازمان سیا و شرکت‌های تابعه در ینگه‌دنیا قصد دارند آنرا به عنوان «دمکراسی» به ما ملت بفروشند. و به همین دلیل «گویانیوز» اقدام به انتشار آگهی فروش اسقاطی‌های استعمار کرده.

همچنانکه در ابتدای همین وبلاگ هم گفته شد استقرار دمکراسی در ایران با منافع استعمار غرب در تضاد قرار می‌گیرد، در نتیجه جیره‌خواران سازمان سیا تلاش دارند نوعی فاشیسم را در پوشش دمکراسی به ما ملت حقنه کنند. و در همین راستا چرندیات همایون مهمنش هم‌سوئی کامل با ترهات فریبا داوودی‌مهاجر نشان می‌دهد. مهمنش نیز برای استقرار دمکراسی مطلوب کارفرمایان‌اش به عامل «معنویت» نیاز پیدا کرده! آنهم نه هرمعنویتی، معنویت بالا! به عبارت دیگر دمکراسی، ویراست مهمنش یک نظام انسان‌ستیز است که در تضاد کامل با انسان‌محوری، رکن اساسی دمکراسی قرار می‌گیرد. روشن‌تر بگوئیم، همایون مهمنش همان چرندیات خمینی و رفسنجانی را با مهملات مهرانگیز کار و سپیده صلح‌جو درهم آمیخته، و ضمن مجیزگوئی از شاپور بختیار،‌ نهایت امر خواهان یک «دمکراسی معنوی» ‌شده!

البته فکر نکنید چنین نظام دمکراتیکی به آسانی نصیب ما ملت خواهد شد! ابداً! برای دستیابی به چنین «نعمت الهی» لازم است ابتدا تخم دمکراسی را بکارند تا سبز شود و مانند یک سرو هزار ساله در میان روشنفکران و مردم ریشه بدواند. به عبارت دیگر آنزمان که «نگاه‌مان» دمکراتیک شود، دمکراسی هم در «جیب» ما است! پس ابتدا باید یاد بگیریم چگونه نگاه دمکراتیک داشته باشیم! برای اینکار کافی است هر روز نیم ساعت در برابر آینه تمرین کنیم تا مثل خمینی و رفسنجانی و «داس‌الله» نگاه پر نفرت به اطراف افکنده، زیر لب زمزمه کنیم، دمکراسی، عامل فساد و کار «امپریاس» بوده و فقط به درد «بورژوازی منحط» می‌خورد. سپس مانند آخوند موسوی اردبیلی چند سرفه کرده یک جرعه آب بنوشیم، و به شیوة آخوند گیلانی چشم‌ها را خمار کنیم، و در حالیکه با زبان لب و لوچة خود را می‌لیسیم، با صدای بلند که همسایه‌ها هم بشنوند بگوئیم، هفتة آینده می‌پردازیم به «بحث شیرین لواط»! به این ترتیب است که دمکراسی ویراست همایون مهمنش و جبهة ملی در تفکرمان «ریشه» می‌دواند و خلاصه کار تمام است:

«برای رسیدن به دمکراسی احتیاج به معنویتی بالا، محتوائی غنی، توانائی‌های اساسی و از همه مهمتر به نهادها و تشکل‌های دمکراتیک [...] داریم. فقط زمانی که تفکر و فرهنگ دمکراسی میان روشنفکران و مردم ریشه دوانده باشد می‌توانیم به استقرار و تداوم آن امیدوار باشیم»

اگر نظر ما را بخواهید، این نظام رویائی و فریبنده فقط با ظهور امام زمان تحقق خواهد یافت! چرا که برای استقرار این نظام «نیست‌درجهان» لازم است «مردم» هم «تفکر» دمکراتیک را شناخته باشند و هم «فرهنگ» دمکراتیک را! تنها در این مرحله است که آقا امام زمان، اگر خودشان هم به دلیل هزار سال اقامت و خور و خواب و تخلی در چاه نتوانند بالا بیایند، از ته همان چاه جمکران، کمی دمکراسی با «معنویت بالا» برایمان در مشک «همایونی» گذاشته، طناب را سه بار تکان ‌می‌دهند تا آیت‌الله بهجت و ناصر مکارم، هر دو با هم مشک سرشار از «دمکراسی معنوی» را با چرخ چاه بالا بکشند و آنرا طی سه دهة آینده در سراسر کشور «تخلیه» بفرمایند! به امید فرا رسیدن این روز خجسته!



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

جمعه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۷



نسل نعلین!


...
پیرامون وبلاگ «ال‌مضحکات! ال‌بیانات!» تکرار می‌کنیم که قتل عبدالرحمن برومند سیاسی نبود. در مورد لاله و لادن برومند سایت «ایران رزیست» توضیح داده و لزومی ندارد وقت این وبلاگ را برای این مسائل تلف کنیم. برای روشن‌تر شدن وبلاگ دیروز تکرار می‌کنیم، اعلامیة جهانی حقوق بشر از«حقوق انسانی» دفاع می‌کند نه از آخوندهای بهائی، شیعی، ‌ یهودی و مسیحی! صدور این بیانیه‌های مضحک نشان می‌دهد که استعمار غرب به ویژه حاکمیت فرانسه از طریق وزارت امورخارجة این کشور در کنار آخوندکروبی، محفل عبادی و دیگر فاشیست‌های مدعی «اصلاح‌طلبی» قرار گرفته تا مبادا اسلام خدشه‌دار شود،‌ و نان پنتاگون آجر!

اربابان کودتاچیان «انقلاب شکوهمند» 22 بهمن 1357، نیازمند ارائة «تصویر دلپذیر» از دست‌نشاندگان‌شان‌ هستند. دمکراسی‌های غرب باید در برابر افکار عمومی خود این دروغ بزرگ را پیوسته تکرار کنند که «حکومت اسلامی یک حکومت دمکراتیک است و مردم ایران آنرا پذیرفته‌اند!» جهت حقنه کردن این دروغ شاخدار به شهروندان غرب لازم است به آنان گفته شود که در حکومت جمکران «انتخابات» وجود دارد و مردم در این انتخابات «حضور» گسترده دارند؛ دلیلی «روشن» برای مردمی بودن این حکومت!

البته رسانه‌های غرب تمام تلاش خود را به خرج خواهند داد تا پنج اصل اول قانون اساسی حکومت نعلین به گوش احدی نرسد چرا که در اینصورت عالم و آدم خواهند فهمید که برپائی انتخابات در یک حکومت مدعی تقدس الهی بیشتر مضحکه و شبیه سازی است و افشای چنین مسائلی تمامی تلاش‌های اعضای سازمان ناتو را نقش بر آب خواهد کرد.

از سوی دیگر شهروندان دمکراسی‌های غرب باید «ببینند» که ملت ایران از انتخابات این حکومت استقبال هم می‌کنند، و نتیجه بگیرند که حکومت اسلامی نه تنها یک حکومت دمکراتیک و متکی بر آراء عمومی است که «مردم» هنوز از این حاکمیت رضایت دارند و به همین دلیل در انتخابات‌اش فعالانه شرکت می‌کنند.

دلیل ملاقات شیرین عبادی با آخوندکروبی پشتیبانی محافل آخوندپرور فاشیسم بین‌الملل از «نعلین» و «نوبل» است. همین روزها است که ستاد شیخ کروبی شعارهای عوامفریب و ابلهانة تولیدی استعمار غرب را به مردم، توده‌ها، امت، خلق یا همان «تل منطق‌ستیز» محبوب فاشیست‌ها ارائه دهد. البته هیچیک از این شعارها تحقق نخواهد یافت، چرا که بر هیچ برنامة سیاسی و یا راهکار اجتماعی منطقی تکیه ندارد. ارائة این شعارها فقط برای «جلب مشتری» و تأمین «حضور» سیاهی‌لشکر در پای صندوق‌های «عبادی ـ شیادی» است.

به موازات پروپاگاند استعماری سازمان تبلیغات اسلامی که هر هفته در قالب وقوقیه به امت مستضعف حقنه می‌شود، پادوهای محفل فاشیسم بین‌الملل نیز همین تبلیغات انسان‌ستیز و خدامحور را در پوشش دفاع از حقوق‌ شهروندی و آزادی بیان و دیگر ارزش‌های دمکراتیک به خورد مردم می‌دهند. بیانیة ابلهانة «ما شرمگین‌ایم» که در وبلاگ «ال‌مضحکات! ال‌بیانات!» به آن پرداختیم از جمله همین تلاش‌ها است. امروز می‌پردازیم به پروپاگاند انسان‌ستیز استعمار غرب در وقوقیة جمعه، و مقالة «شیوای» فریبا داوودی مهاجر در سایت «مستقل» گویا نیوز!

وقوقیة‌ این جمعه «سکولاریسم» را به سلطنت پهلوی نسبت می‌دهد و ادعا می‌کند، سلطنت پهلوی «دین ستیز» بوده، و اینکه آمریکا از سلطنت شاه حمایت می‌کرد! و مطلب داوودی مهاجر،‌ در پوشش دفاع از آزادی بیان، در واقع به دفاع از آزادی توهم و تقدس دینی پرداخته. نویسنده مقوله‌های «عقیده» و «مذهب» را در هم می‌آمیزد، چرا که مسلماً قیاس به نفس کرده و مخاطبان را نادان و ابله انگاشته. اربابان سیدمهدی خاموشی نیز در ینگه‌دنیا می‌پندارند مردم ایران از سیاست انسداد گروه برژینسکی برای تبدیل منطقه به اتحاد جماهیر اسلامی مطلع نیستند و به همین دلیل چندین پشته مهمل و مزخرف به دست سیدمهدی خاموشی می‌دهند تا آنان را به هم ببافد و در قالب «وقوقیه» تحویل خطیب جمعه‌ دهد.

بله در راستای حماقت گستری سازمان «سیا» است که آخوند احمد خاتمی فراموش کرده حمایت آمریکا از شاه با ورود جیمی‌کارتر به کاخ سفید پایان یافت، و دلیل برکناری هویدا، پس از 13 سال نخست وزیری همین تغییر سیاست آمریکا بوده. مسلماً چاقو دستة خود را نخواهد برید و سگ هم نخواهد گرفت پاچة ارباب را! در نتیجه ما هیچ انتظار نداریم سازمان تبلیغات اسلامی وقوقیه‌های‌اش را در ضدیت با منافع غرب و در مسیر عکس پروپاگاند سازمان سیا تنظیم کند. سیدمهدی خاموشی را آورده‌اند تا تولیدات آبدارخانة پنتاگون و موساد را در پوشش نبرد بی‌امان با «امپریاس» به مخاطب تحویل دهد!

در نتیجه تعجب نمی‌کنیم که وقوقیة کذا ضمن حمایت از حماس، «جنبش» دست‌پروردة موساد، از تعطیلی تونل‌های رفح نیز ابراز نارضایتی کرده، خواهان بازگشائی مسیر قاچاق اسلحه به نوار غزه شود. یا اینکه تعجب نخواهیم کرد اگر سیدمهدی، میرزا بنویس «امپریاس» با توسل به واژگون‌نمائی ادعا کند، آمریکا با استقرار حکومت اسلامی مخالفت داشت،‌ و یا ملت ایران از آزادی و استقلال برخوردار‌است، چون نعلین‌ها انتخابات به راه می‌اندازند. بله هیچ تعجبی ندارد که آخوند جماعت دروغ سر هم کند، چرا که در غیر اینصورت «امپریاس» جیرة امام و امت‌شان را قطع می‌کند. کار دروغگوئی در وقوقیة این هفته آنقدر بالا گرفته که تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان و عراق برای استقرار حکومت اسلامی در این دو کشور، پیش‌گیری از «خیزش اسلامی» تفسیر شده:

«آمریکا در این سال‌ها با هدف پیشگیری از خیزش اسلامی در منطقه حضور یافت اما هرگز به اهدافش نرسید. [خاتمی] نعمت آزادی را در کشور از دیگر نعمت‌های پیروزی انقلاب اسلامی دانست [و گفت] به برکت انقلاب مردم تاکنون با حضور در 30 انتخابات بزرگ ...»
کد خبر: ‌ 341674، منبع: حنازرچوبه

بله «نعمت آزادی» در قاموس اربابان حکومت اسلامی همان کشاندن مردم به پای صندوق‌های شهرفرنگ جمکران است، در برابر دوربین‌ خبرنگاران غربی! ولی می‌دانیم که فعالیت‌های انتخاباتی حکومت جمکران ابتدا در ینگه ‌دنیا آغاز می‌شود. شعار‌های آن نخست توسط متخصصین هدایت افکار عمومی در آبدارخانة سازمان سیا «تولید» می‌شود، سپس فعلة فاشیسم ساکن ینگه‌دنیا و بلاد اروپا به «بازتولید» و یا بهتر بگوئیم به نشخوار آن در سایت‌هائی از قماش «گویا نیوز» و دیگر سایت‌های «مستقل» مشغول می‌شوند. محور اصلی این تبلیغات «خررنگ‌کن» که برای تشویق مردم به شرکت در مراسم مارگیری آخوندها ساخته و پرداخته شده، تحریف اعلامیة جهانی حقوق بشر و نفی انسان‌محوری در این اعلامیه است. روشن‌تر بگوئیم فعلة فاشیسم با حذف بشر از این اعلامیه، «بشر دینی» و «بشر قومی» را بجای آن نشانده‌اند که اسلام و «حقوق بشر نسبی» خدشه‌دار نشود.

برای تحقق چنین جابجائی‌های عوامفریبانه توسل به اصل جادوئی «ترادف کلی» یا مخدوش کردن مرز مفاهیم الزامی است. و به همین منظور می‌باید مردم ایران به دسته‌های متفاوت «دینی» و «قومی» تقسیم شوند تا پروپاگاند سرکوب استحماری بتواند در پوشش شعارهای آزادی، دمکراسی، حقوق شهروندی و دیگر مفاهیم و ارزش‌های انسان‌محور، در واقع فاشیسم را به ما ملت حقنه کند. به عنوان نمونه نگاهی خواهیم داشت به مهملاتی که فریبا داوودی مهاجر به هم بافته و در «گویانیوز» منتشر شده.

فریبا داوودی مهاجر محصولی است از سیاست تولید مخالف‌نما توسط ساواک جمکران. بر اساس این سیاست ساواک جیره‌خواران خود را از بازار داخلی‌ به ینگه دنیا صادر می‌کند. داوودی مهاجر عضو کمپین «آش‌پرستان» است که در سال 2007، یک جایزه از دیده‌بان حقوق بشر و جایزة‌ دیگری تحت عنوان «حقوق بشر اول» در آمریکا دریافت کرده! داوودی مهاجر که مانند همة زباله‌های ارسالی به غرب، «نویسنده» و «صاحب‌قلمی» به ویژه الکن و مبتذل است، خود را سخنگوی یک نسل از ایرانیان معرفی می‌کند و از زبان نسل کذا می‌‌گوید، دفاع از آزادی عقیده و «مذهب» را «شرافت» و «مسئولیت» خود می‌داند!

ابتدا باید به این نویسندة مدافع «حقوق بشردینی» بگوئیم «آزادی عقیده» و «آزادی مذهب» هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارد، چرا که «عقیده» در مفهوم اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و مالی اجباراً پای بر«منطق» می‌فشارد، در حالیکه مذهب ریشه در «باور» و «توهم» و «تقدس» دارد. بنابراین آبدارخانة «اینترپرایز»، «فریدام هاوس» و دیگر مراکز «پژوهشی» مغرب‌زمین در کمال حماقت از «جزء» به «کل» رسیده‌اند و در این میان ایرانیان را هم مانند سرکار نادان و کودن پنداشته‌اند.

در کمال تأسف حضور «نویسندة» محترم می‌باید عرض کنیم که مذهب، «عقیده» نیست! چرا که «عقیده» مقدسات را شامل نمی‌شود، و اینکه نهایت امر «منطق» و «توهم» در تضاد با یکدیگر قرار دارند. سرکار بهتر است پیش از نشخوار تولیدات رابرت‌مک‌فال کمی تعمق بفرمائید، تا دریابید که در یک حاکمیت دمکراتیک، حکومتی که شهروندان آن از آزادی بیان و عقیده برخورداراند، حق ابراز عقاید و خواسته‌های «منطقی» خود را خواهند داشت، نه حق دمیدن در شیپور توهم و باورهای مقدس!

از طرف دیگر همه می‌دانند که دین و مذهب شهروندان در یک دمکراسی در چارچوب «حریم خصوصی» قرار می‌گیرد و نیازی نیست که رهبر بینوایان فرهنگی، حاجیه خانم داوودی مهاجر دفاع از آن را «وظیفة» خود بدانند! چرا که چنین دفاعیات ابلهانه‌ای از نظر حقوقی، ضددمکراتیک و دخالت در حریم خصوصی افراد ‌به شمار خواهد رفت! به این دلیل است که در یک دمکراسی هنرمندان می‌توانند بدون واهمه از منهیات مذهبی خلاقیت خود را بروز دهند، چون عرصة اجتماعی از نکبت مقدسات زدوده شده. مسلماً امثال داوودی مهاجر با چنین مسائلی بیگانه‌اند، چرا که محافل استعماری برای توزیع جوایز حقوق بشر در میان پادوهای جهان سومی، به ویژه ریزه خواران جمکرانی خود معیارهای ویژه‌ای می‌طلب‌اند، و از آن جمله ‌است، فقر و بینوائی فرهنگی. و خواهر داوودی مهاجر با قلم شیوای خود در عمل ثابت کرده که واقعاً شایستة دریافت چنین جوایزی از دست مقدس «امپریاس» است:

«[...] نسل من [...] می‌خواهد که زن‌ها و مردها، شیعه و سنی، مسلمانان و غیرمسلمانان، همة اقوام ایرانی با هم در برابر قانون در داشتن فرصت‌های برابر برای زندگی، سهمی یکسان داشته باشند. [نسل من] دفاع از آزادی اندیشه و بیان و مطبوعات و اجتماعات و عقیده و مذهب را نه تنها یک شرافت بلکه مسولیت خود می‌داند»


بله دفاع از حقوق بشر با همین «نثر»شیوا و بشرستیز! نسل داوودی مهاجر، در واقع نسلی است که مانند خمینی و دیگر مقامات جمکران ذهن ایستا و علیلی دارد که در دورة کودتای سال 1357 یخ‌ زده. البته این جرم داوودی مهاجر بینوا نیست! منافع کودتای ژنرال هویزر در ایران همچون نگاه «مدوزا» متخصصین هدایت افکار عمومی در غرب را به سنگ تبدیل کرده. اینان آنچنان بر جمال بی‌مثال «پیروزی انقلاب» شیفته و مجذوب شده‌اند که اختیار از کف داده‌، می‌پندارند زمان هم متوقف شده و ما ملت نیز از شوق ریاست جمهوری جیمی کارتر و ذوق «انقلاب» هنوز به جست و خیز مشغول‌ایم، گذشت زمان را اصلاً احساس نکرده‌ایم، و به ویژه از گذشت روزگار هیچ نیاموخته‌ایم.

بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد
که حدیث‌اش همه جا بر در و دیوار بماند






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

پنجشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۷



ال‌مضحکات! ال‌بیانات!

...
شخصی با شیری جنگ می‌کرد، شیر نعره می‌زد و تیز می‌داد و دم می‌جنبانید. پرسیدند چرا نعره می‌زنی؟ گفت تا آدمی بترسد. گفتند چرا تیز می‌دهی؟ گفت من می‌ترسم. گفتند چرا دم می‌جنبانی؟ ‌گفت میانجی می‌طلبم.
منبع: کلیات سعدی، المضحکات.

بله! برنار کوشنر، دستی به سر و گوش شیرین عبادی کشید و ناگهان «گابریل» بر گلة گمشده ظاهر شد و «معجزه» کرد! گلة کذا به بهانة دفاع از حقوق بشر، برای دفاع از «حقوق بشر نسبی» قیام کرده، با صدور یک بیانیة مضحک از یکصدوپنجاه سال سرکوب بهائیان ابراز «شرم» فرمود! خلاصه بگوئیم، حاکمیت فرانسه در چارچوب سیاست‌های استحماری سازمان ناتو همواره از فاشیست‌های ایران دفاع می‌کند. و همانطورکه پیشتر هم گفتیم سرکوب ملت ایران در دستور کار سازمان ناتو قرار دارد، بنابراین اهدای جایزة سیمون دوبووار به فاشیست‌های مونث جمکران و ابراز تفقد وزیر امورخارجة فرانسه به شیرین عبادی در چارچوب منافع فرانسه و سازمان ناتو کاملاً توجیه می‌شود. در این چارچوب هم‌سوئی فعلة فاشیسم با حاکمیت فرانسه نیز قابل درک است.

هفتة گذشته هم در فرانسه «انقلاب» شد، چون به گفتة رسانه‌ها حدود دو میلیون نفر به خیابان ریختند، البته پس از کسب مجوز از وزارت کشور! ما هم طبق معمول در راه‌بندان «انقلاب» گیر کردیم و یک مسیر نیم ساعته را در چهار ساعت ناقابل طی نمودیم! از شما چه پنهان، پنداشتیم شاه رفته که مردم به خیابان‌ها ریخته‌اند! و کابوس شانزده ژانویه باز هم به سراغ‌مان آمد، ولی چون مادر محترم را در کنار خود ندیدیم متوجه شدیم که شاه نرفته،‌ بلکه نخبگان لوس و ننر و زپرتی خارج از مرزپرگهر باز هم یک بیانیة خنک صادر کرده‌اند که از شدت خنکی،‌ تابستان نیویورک را هم چلة زمستان می‌کند.

شنیدم درویشی را با مخنثی بر گرفتند. با وجود شرمساری و بیم سنگساری گفت، ای مسلمانان! قوت ندارم که زن کنم، و طاقت نه که صبر کنم، چه کنم؟[...] اغلب تهی‌دستان دامن عصمت[...] آلایند و گرسنگان نان ربایند.
چون سگ درنده گوشت یافت نپرسد
کاین شتر صالح است یا خر دجال

منبع: کلیات سعدی، باب هفتم

راستش ما که از شرمگینی شما نخبگان و فرهیختگان فرنگ‌نشین و ننر بی‌نهایت شرمگین‌ شدیم! بیانیه‌های مضحک و نامربوط شما شرمگینان بینوا، بیانیه‌های کشکی روشنفکرنمایان ساواک جمکران را تداعی می‌کند. شخصاً خود را مسئول اعمال یک حاکمیت دست‌نشانده نمی‌دانم، مگر اینکه شما خود را مسئول‌ اعمال وحشیانة حاکمیت ایران بدانید! پس چرا تاکنون حرفی نزده بودید؟ چه دلیلی دارد که توحش حاکمیت ایران را به حساب خود بگذاریم و شرمگین بشویم؟ در ضمن هیچ دلیلی ندارد که فقط از سرکوب اقلیت بهائی در ایران سخن به میان آورده شود، چرا که بهائیان ایران تنها گروه سرکوب شده نیستند. تا سدة گذشته زرتشتی‌ها در ایران به همین مراجع «عالیقدر» تشیع «جزیه» می‌پرداختند، مسیحیان ایران تا به امروز به زعم همین آخوندجماعت «نجس» به شمار می‌روند، و یهودیان نیز مانند آزادیخواهان ایران، ‌ همگی «دشمنان» اسلام هستند. اما باید بگوئیم که تبلیغات «طومارنویسی» را مسلماً آخوندجماعت‌ با حمایت استعمار به راه انداخته.

کریمخان زند که خود را وکیل‌الرعایا می‌خواند به این دلیل عزیز و گرامی گورکن‌ها شد که به قلع و قمع دراویش پرداخت. امیرکبیر شریف و بزرگوار نیز علاوه بر بهائیان دراویش را از ناز و نوازش‌های خود بی‌نصیب نگذاشت و به همین دلیل نعلین‌ها اینهمه به امیرکبیر ارادت پیدا کردند. و برخلاف تصور شما شرمگینان، تاریخچة سرکوب اقلیت‌های مذهبی و محافل مختلف عقیدتی به یکصدوپنجاه سال گذشته محدود نمی‌ماند. به هیچ عنوان! اما اگر شیوه‌های سرکوب و وحشی‌گری به ویژه در مورد دراویش و بهائیان از یکصدوپنجاه سال پیش به نحوی چشمگیر «بهینه» شده، ‌ یک دلیل دارد: پشتیبانی بی‌قید و شرط سفارتخانة انگلستان از آخوند جماعت. حمایتی که به «پیشرفت» فراوان اوباش در زمینة توحش کمک شایانی کرده. بی‌جهت نیست که این سفارتخانه را «کارخانة رجاله پروری» خوانده‌اند.

استعمار بریتانیا طی سالیان دراز همزمان با تشویق دستاربندان به توحش، وانمود می‌کرد که دولت انگلستان طرفدار بهائی و بابی و مشروطه‌طلب است. همین کفایت می‌کرد که دستاربندان و اوباش بتوانند مردم از همه جا بی‌خبر را بر علیه بهائیان و مشروطه‌طلبان «بسیج» کنند. همین سیاست را آمریکا و انگلستان پس از کودتای 22 بهمن 1357 در پیش گرفتند. به این ترتیب بود که آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک وکیل مدافع «دمکراسی»،‌ «حقوق بشر» و همة مفاهیم و ارزش‌های «انسان‌محور» در ایران شدند تا حکومت جمکران و داس‌الله بتوانند با نفی «انسان محوری» و انتساب آن به «امپریاس» یک سرکوب همه جانبه را در مملکت سازمان دهند.

در راستای همین سیاست سرکوب است که گلة خارج نشینان گم شده، همصدا با فاشیست‌های گروه عبادی از «حقوق بشر نسبی» طرفداری می‌کند. با نگاهی به فهرست امضاء کنندگان بیانیه نام نیلوفر بیضائی و شهلا شفیق، از مدافعان «فمینیسم بومی» یا همان «فاشیسم بومی» را مشاهده می‌کنیم. در ضمن شهلا شفیق به افتخار دلالی بین فاشیست‌های آش‌پرست و محفل کریستوا نیز نائل آمده. فرزندان «برومند» عبدالرحمن برومند نیز در زمرة امضاکنندگان قرار دارند. لاله و لادن برومند در گروه «چپ‌دینی» یا فاشیسم دینی فعالیت دارند و ... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! برومندها می‌پندارند از آنجا که پدرشان خزانه‌دار گروه بختیار بوده، و در پاریس با چاقو به قتل رسیده، هر یک به تنهائی یک شاپور بختیاراند! البته اشتباه می‌کنند! اولاً قتل عبدالرحمن برومند «سیاسی» نبود، ثانیاً برومند را در ترادف با شاپور بختیار نمی‌توان قرار داد. و بهتر است کسی دچار چنین توهماتی نشود. در ضمن لائیسیته، بیماری واگیردار نیست که از بختیار به برومند و سپس به فرزندان وی سرایت کرده باشد. خط سیاسی بختیار در کمال تأسف وارثی در خور نیافت. فکر می‌کنیم نیازی به توضیح بیشتر نباشد. پس بازگردیم به حضرات شرمگین و دفاع از «حقوق بشر نسبی».

فواید حقوق بشر کذا این است که فقط حقوق بشر «دینی» را به رسمیت می‌شناسد. در نتیجه هوچی‌های حرفه‌ای و هالوهای دنباله‌رو، بجای طرفداری از اعلامیة جهانی حقوق بشر، وکیل مدافع بهائیان می‌شوند! چرا؟ چون بهائیان دین و مذهب‌شان «مشخص» و «مسلم» و «محکم» است! چرا که بهائیان از سن 18 سالگی می‌توانند تعلق یا عدم تعلق خود را به بهائیت رسمیت بخشند. به عبارت دیگر بهائیان وارث دین نیاکان خود نیستند،‌ مگر اینکه «متعهد» و «مکتبی» باشند. با در نظر گرفتن این امر بیانیة کذا حتماً از شاهکارهای آخوند «دیان علائی» است که در پی ابراز لطف برنار کوشنر به شیرین عبادی در قالب چنین مطالب مضحکی متبلور شده.

ولی اتفاقاً ما هم شرمگین‌ایم که یکصدوپنجاه سال است، استعمار بریتانیا یک تکه استخوان جلوی آخوندهای شیعی‌مسلک می‌اندازد که با جویدن آن بتوانند بر ضد آزادی و انسان و انسانیت پارس کنند. ما هم شرمگین‌ایم که یکصدسال پیش یک کلنل پیزوری ارتش انگلیس بر ضد جنبش مشروطه کودتا کرد تا سرداران مشروطه را قلع و قمع کند. ما هم شرمگین‌ایم که از دل این کودتا مصدق‌السلطنه‌های مزدور را بیرون کشیدند تا نفت ایران را در انحصار آنگلوساکسون‌ها قرار دهند، بعد هم «خواب‌نما» شوند و نفت ملی کنند تا همین آنگلوساکسون‌ها، سلطنت قانونی محمدرضا شاه را به حاکمیت کودتا تبدیل کنند و همزمان با تشکیل ساواک قرارداد خفت‌بارکنسرسیوم را نیز به ما ملت تحمیل کنند. و مشتی شوت و پرت و مزدور هم ادعا کنند کودتای 28 مرداد بر ضد مصدق بوده!

ما هم شرمگین‌ایم که این میراث‌خوار استعمار به «قهرمان ملی» مشتی هالو تبدیل شده و باز هم بسیار شرمنده‌ایم که 25 سال پس از کودتای آنگلوساکسون‌ها، هم‌اینان برای تمدید قرارداد کنسرسیوم، مشتی تیغ‌کش و لات و اوباش را برای حکومت از فرانسه به ایران ارسال کردند و کودتای ننگین 22 بهمن را در پس پردة نارضایتی مردم پنهان داشتند.

ما هم شرمنده‌ایم که امثال مهدی بازرگان که بر اساس تبلیغات ساواک در سال 1332 به امضای قرارداد با کنسرسیوم معترض بود، پس از دریافت حکم نخست وزیری از دست‌های مقدس ژنرال هویزر، خوشحال و خندان و در سکوت کامل «فرهیختگان» این سرزمین همین قرارداد را «تمدید» فرمودند! و اعضای گروه مصدق‌پرستان که پشت سر ایشان در سنگر نشسته بودند، همه خفقان مرگ گرفتند. چرا که گرفتاری نانخورهای محفل رمزی کلارک این بود که کنسرسیوم قرارداد کذا را با «دیگران» امضا می‌کرد نه با اینان!

اول کس که علم بر جامه کرد و انگشتری در دست چپ، جمشید بود. گفتندش چرا زینت به چپ دادی که فضیلت «راست» راست؟ گفت، راست را زینت راستی تمام است.
همان منبع، باب هشتم.

در ادامة سخنان سعدی می‌باید بگوئیم، راست را زینت راستی تمام است، و چپ‌الله را کاستی و ناراستی کمال!

ما هم شرمگین‌ایم که بعضی‌ها بیشرمانه از اعلامیة جهانی حقوق بشر سوءاستفاده می‌کنند و با صدور بیانیه‌های ابلهانه برای محافل فاشیسم بین‌الملل دم می‌جنبانند و برای حفظ موجودیت ملایان اینگونه میانجی می‌طلب‌اند!



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

چهارشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۷



گابریل و ماهواره!

...
«در سال 1386، جبهة ملی ایران شاخة ‌اروپا، با صدور بیانیه‌ای [...] به قبول [پست نخست وزیری] از سوی بختیار [...] پرداخت و با تأئید داوری او درآن زمان [...] از آقای بختیار اعادة حیثیت کرد.»

این ترهات در سایت «بی‌بی‌سی»، مورخ 3 فوریة 2009 انتشار یافته. بهتر است بگوئیم جبهة ملی شاخة اروپا در سال 1386، با مشاهدة تغییر مسیر باد در واقع خواسته از خود اعادة حیثیت کند. چرا که پس از سی‌سال، تاریخ قضاوت کرد که خروج شاپور بختیار از این جبهة رسوا و بی‌حیثیت برای حفظ منافع ملی بود نه برای کسب قدرت. پس از سی سال تاریخ شهادت داد که جبهة‌ملی و دیگر تشکل‌های سیاسی ایران از جمله تشکل‌های چپ‌نما همگی برانداز و جیره‌خوار استعماراند. شهادت تاریخ را با «صدور بیانیه» نمی‌توان تغییر داد. آنکه نیازمند اعادة حیثیت است شاپور بختیار نیست، جبهة فاشیست‌هاست که امثال سنجابی را در لجنزار خود می‌پروراند.

شاپور بختیار هرگز به جبهة ملی بازنگشت، و هرگز تقاضای بازگشت به این جبهه را مطرح نکرد. امروز اگر نام پرافتخاری از بختیار در تاریخ بجای مانده فقط به دلیل خروج از جبهة بازاریان ریزه خوار استعمار است. پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، تکرار می‌کنیم که شاپور بختیار هرگز استعفا نکرد، چون کودتا را به رسمیت نمی‌شناخت. بختیار خود را نخست وزیر قانونی کشور می‌دانست. وی پس از خروج از ایران نیز هرگز حاکمیت کودتا را به رسمیت نشناخت. بنابراین بهتر است شیخ مسعود بهنود و هم قلمی‌های‌اش که آب دهان استعمار را جوهر دوات‌شان کرده‌اند و به تاریخ‌نگاری مشغول شده‌اند، مراقب ترهات پراکنی خود باشند. اگر استعمار غرب تلاش می‌کند این دروغ بزرگ را به ما حقنه کند که در ایران «انقلاب» شده، می‌باید چند نکتة پیش پا افتاده را حضور جیره‌خواران‌اش عرض کنیم.

نخست اینکه هر جا مردم از حاکمیت نارضایتی دارند، انقلاب نمی‌شود. دیگر اینکه هر جا مردم برای اعتراض به خیابان می‌ریزند انقلاب نمی‌شود،‌ چه در اینصورت می‌باید بپذیریم که روز 28 مرداد 1332 نیز در ایران انقلاب شد! چرا که مردم به خیابان ریخته بودند و ارتش هم از آنان حمایت کرد. همچنانکه در سال 1357، پس از خروج ژنرال هویزر از ایران، ارتش با اعلام بی‌طرفی آشکارا از براندازان و کودتاچیان حمایت کرد، و فرماندهان مخالف کودتا نیز «تصفیه» شدند. البته امروز مردم ایران نیک می‌دانند آنچه در ایران به «انقلاب» منجر شد، توافق سران چهار کشور در گوادالوپ بود که خواهان استقرار حکومت‌های دینی در کل منطقه بودند. چرا که هر جا ادیان ابراهیمی حضور فعال داشته باشند جبرئیل نیز شرکت سهامی «معجزه» را تأسیس می‌کند.

در زبان خاج‌پرست‌ها جبرئیل را «گابریل» می‌خوانند. گابریل همان فرشته‌ای است که به سراغ هر کس برود حداقل یک «معجزه» می‌کند. به عنوان نمونه این گابریل همان فرشته‌ای بود که به سراغ ابراهیم رفت و به او یک «وایاگرای الهی» داد که در سن نود و چند سالگی بتواند هاجر نود ساله را باردار کند. همین گابریل بود که به دیدار «مریم باکره» شتافت و عیسی مسیح را روی دست یوسف نجار گذاشت. مسلماً همین گابریل بود که پس از آزمایش اتمی هند، با پاکستانی‌ها ملاقات کرد و ناگهان دولت بینوای پاکستان را به سلاح هسته‌ای مجهز کرد. و بالاخره به برکت ملاقات همین گابریل بود که گورکن‌ها با نعرة «الله اکبر» ابتدا «موشک» هوا کردند، و دیروز هم یک ماهواره را در مدار زمین قرار دادند.

بله، همین گورکن‌ها که نان و گوشت و بنزین را از دست مقدس آمریکا دریافت می‌کنند، و ارز حاصل از چپاول نفت ایران را نیز بانک‌های غرب برایشان نگهداری می‌کنند، همین گورکن‌ها که از سوی آمریکا و شرکاء «تحریم» شده‌اند دیروز یک ماهواره در مدار زمین قرار دادند. کانال خبری «یورو نیوز» هم دست افشان و پای کوبان تصویر احمدی نژاد را نشان داد که گوشی تلفن به دستش بود، و به همراه چند بوزینة دیگر مرتب «الله‌اکبر» می‌گفت. بله ملاقات با گاوچران‌ها همیشه در ایران به معجزه منجر شده! مصدق هم برای تحقق معجزات خود سری به ینگه دنیا زد، بعد نوبت به شیخ مهدی بازرگان رسید که اصولاً نمک پروردة این بارگاه بود و ... و به همین دلیل سمساری ناخداکلمب تلاش می‌کند از این پادوی منفور سازمان سیا و دیگر مزدوران استعمار در جبهة به اصطلاح ملی «تصویر دلپذیر» ارائه دهد.

امروز «تصویر دلپذیر» برای ایرانیان تصویر «شاپور بختیار» است. بختیار برای عده‌ای آشناست،‌ ولی اکثریت مردم ایران فقط نامی از وی شنیده‌اند و شاید شنیده باشند که بختیار عضو جبهة ملی بود، و به دلیل مخالفت با کودتای نعلین از جبهة منفور هم اخراج شد. ولی بسیاری از ایرانیان نمی‌دانند که شاپور بختیار با پذیرش پست نخست وزیری، در واقع در برابر کودتای ارتش جنایتکار ناتو در ایران موضع‌گیری کرد.
تأکید مکرر بختیار بر «حاکمیت قانون» و رعایت «نظم قانونی» تأکید بر مخالفت وی با توطئة استعمار بود. اگر تل توده‌ها و امت مسلمان، و حتی غیرمسلمان، از حکومت شاه ناراضی بودند و نارضایتی خود را با فریاد زدن در خیابان‌ها بروز می‌دادند، نمی‌توان آن‌ها را سرزنش کرد. واکنش توده‌ها هرگز منطقی نبوده و دلیل عشق آتشین داس‌الله و لات‌الله به «توده» و «امت» و «خلق» و ... خلاصه بگوئیم به «گلة گمشده» در واقع همین منطق‌ستیزی اوست.

مردم از حکومت شاه ناراضی بودند، می‌پنداشتند شاه به تنهائی یک سیستم سرکوب استعماری را سازمان داده، در نتیجه در این توهم بودند که اگر شاه برود، استعمار هم خواهد رفت. یا اگر شاه را اعدام کنند، از همان لحظه ایران گلستان خواهد شد. چرا؟ چون هیچکس به امت مستضعف و خلق‌های قهرمان نمی‌گفت، با رفتن شاه، شبکة سرکوب یا همان شبکة «نظامی ـ امنیتی» استعماری تقویت خواهد شد. نه تنها ارتش، ساواک و شهربانی بر جا می‌مانند که سپاه پاسداران، بسیج، کمیته، ثارالله، انصارالله و هزار نکبت و ادبارالله دیگر هم به آن‌ها افزوده خواهد شد و اینهمه برای گسترش سرکوب و چپاول ثروت‌های شما ملت خواهد بود.

مسلماً اگر کسی هم چنین سخنانی تحویل مردم می‌داد واکنش «توده‌ها» تغییر نمی‌کرد، چرا که احساسات‌شان از طریق رسانه‌های داخلی و خارجی و به ویژه از طریق شایعه پراکنی‌های ساواک تا اوج مطلوب تحریک شده بود. در نتیجه نمی‌توان مردم را سرزنش کرد. روی سخن ما با کسانی است که مانند افراد صغیر و مهجور پاسخگوی رفتارشان نیستند. اینان عمل احمقانه‌ای را به عمد انجام می‌دهند، بعد می‌گویند «فکر کردیم» اگر اینکار را بکنیم بهتر می‌شود، از کجا می‌دانستیم که بدتر خواهد شد؟ البته روی سخن با جیره‌خواران سنتی استعمار نظیر بازرگان، یزدی، بنی‌صدر، حاج سیدجوادی و لباس‌شخصی‌های حکومت جمکران نیست. روی سخن با کسانی است که بالای هجده سال دارند و وابستگی محفلی هم ندارند. کسانی که باید بدانند برای «برخورد منطقی» با مسائل لازم است احساسات خود را مهار کنند. چه امثال بازرگان و بنی‌صدر نیازی به تفکر و تعمق ندارند. استعمار «فکر» می‌کند، اینان هم تفکرات استعمار را به زبان می‌آورند. روشن‌تر بگوئیم استعمار فرمان می‌دهد، اینان فرامین استعمار را اجرا می‌کنند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به شاپور بختیار که آخرین مدروز شده و لازم است همة‌ بوزینگان استعمار تصویر بختیار در آینة زمان باشند. در این راستا، سمساری ناخدا کلمب، مورخ 30 ژانویه 2009، بیهوده «می‌تلاشد» تصویر بازرگان منفور را به بختیار نزدیک کند.

در قصه‌های مادربزرگ کلمب چنین آمده که شیخ مهدی، عضو جبهة ملی‌ بود و به دلیل اعتراض به کودتای 28 مرداد از مقام استادی دانشگاه برکنار شد. مانند همة مبارزان کشکی مدتی را در زندان گذراند، و هیچ شکنجه و آزاری هم ندید. البته همین مبارز بزرگ که از استادی دانشگاه برکنار شده بود، بعداً ریاست شرکت دولتی آب و فاضلاب تهران را نیز بر عهده می‌گیرد! همین مبارز بزرگ در سال 1340 «نهضت‌عاظادی» را به راه می‌اندازد و فعالیت‌های وی از چشمان تیز بین ساواک پنهان می‌ماند. مادربزرگ کلمب سپس شیخ مهدی را در جایگاه «مخالف» حکومت اسلامی قرار داده، می‌گوید این مبارز بزرگ به دلیل مخالفت با اشغال سفارت آمریکا از نخست وزیری استعفا داد و اصلاً «مغضوب» حاکمیت شد!

مادربزرگ کلمب این مهملات را برای کسانی می‌بافد که نمی‌دانند شیخ مهدی پس از استعفای نمایشی، نه تنها عضو «شورای انقلاب» باقی ماند که امتیاز انتشار یک روزنامة مهوع به ‌نام «میزان» را نیز از ساواک دریافت کرده و همزمان با «تجارت» و بسازوبفروشی و زدو بند به تدریس قرآن در سیمای کریه جمکران مشغول شد! شیخ مهدی سپس در دوران سردار سازندگی به دور اروپا و آمریکا به راه افتاد و ایرانیان را به بازگشت به جمکران دعوت می‌کرد! ظاهراً شیخ مهدی با خود می‌گفت وقتی من مغضوب و مخالف‌ام و نان‌ام اینچنین در روغن است، ‌ پس نان بقیه هم می‌تواند در روغن بیافتد! در این ایام خجسته بیش از هفتاد بهار از عمر پر بار شیخ مهدی گذشته بود، ولی او همچنان به مزدوری ادامه می‌داد.

بله این سجود و رکوع به «دربار» قادر متعال خوی ذلت و حقارت و پستی را خیلی خوب در انسان تقویت می‌کند، و شیخ مهدی نیز از مؤمنان بود. از همان مؤمنانی که در کمال حماقت و یا به دلیل مزدوری می‌کوشند برای مخدوش کردن مرزهای منطق، مفاهیم و مقوله‌های متضاد را در ترادف با یکدیگر قرار دهند و دین و مذهب و اسطورة مقدس را به «علم»، خصوصاً هیدرولیک و ترمودینامیک پیوند بزنند! مادربزرگ کلمب می‌گوید شیخ مهدی خیلی مبارز و بی‌باک بود، چرا که از رفتار سیاسی خمینی انتقاد کرد و با ادامة جنگ با عراق هم مخالف بود و ... و از همه مهم‌تر، مادربزرگ کلمب مزورانه می‌کوشد بازرگان را «لائیک» هم جلوه دهد!

مادربزرگ می‌گوید بازرگان ابتدا به دخالت روحانیت در سیاست «معتقد» بود ولی پس از «انقلاب»، یک مقاله منتشر کرد و در آن ورود روحانیت به سیاست را «زیانبار» دانست! و خلاصه همین شیخ مهدی به ادعای مادربزرگ کلمب،‌ در آخر عمر با انتشار یک کتاب حتی خواهان جدائی کامل دین از سیاست نیز شد! البته کتاب شیخ مهدی را نخوانده‌ایم ولی اطمینان داریم که مادربزرگ کلمب برای اعادة حیثیت از نهضت‌عاظادی از پستوی سمساری خود یک بازرگان «سکولار» بیرون کشیده. به فرض که بازرگان کتابی هم نوشته ـ یا برای‌اش نوشته‌اند ـ که در آن جدائی کامل دین از سیاست توصیه می‌شود، آیا این امر نشان نمی‌دهد که نهضت منفور همچنان نورچشم استعمار است؟ آیا نشان نمی‌دهد که اربابان‌اش، همانطور که به طور کاذب نهضت کذا را در جایگاه مخالف حکومت اسلامی قرار دادند، امروز هم قصد دارند جایگاه مخالفان لائیک حکومت اسلامی را نیز با توسل به همین محفل استعماری اشغال کنند؟

بله شاید مهدی بازرگان عقب افتادة ذهنی بود و «دیر» می‌فهمید، ولی گاوچران‌ها نیک می‌دانند که دوران اسلام پروری در ایران دیگر به سر رسیده و دلیل بلبل‌زبانی ناخدا کلمب در باب مخالفت فرضی بازرگان با دخالت دین در سیاست ریشه در همین امر دارد. محفل استعماری «ملی ـ مذهبی»، که طی جنگ سرد، هم نقش ملی ایفا می‌کرد، هم نقش مذهبی، اکنون باید نقش سومی هم بر عهده گیرد و با صورتک «سکولار» به میدان سیاست پای بگذارد! شاید در آینده اگر منافع عموسام ایجاب کند، مهدی بازرگان در ترادف جادوئی با ارنستو چه‌گوارا هم قرار گیرد! در هر حال ما به کارفرمایان شیخ مسعود بهنود اطمینان می‌دهیم که با توسل به این مهملات نمی‌توان زنگار مزدوری را از چهرة یک کودتاچی بدنام همچون مهدی بازرگان زدود. عملکرد مهدی بازرگان را به یاد داریم. فراموش نکرده‌ایم که بازرگان، خمینی و دیگر مقامات این حکومت تحجر و توحش «مشروعیت» خود را همچون روسپیان، وامدار کودتا و «استقبال‌خیابانی» مردم‌اند.

در راستای بازنویسی تاریخ، مسعود لقمان نیز گفتگوئی ‌با علی میرفطروس دارد که در گویانیوز منتشر شده. در این مصاحبه، علی‌میرفطروس دخالت سازمان سیا در کودتای 28 مرداد را انکار می‌کند! البته از طریق توسل به همان اصل جادوئی «ترادف کلی»! وی می‌گوید اگر سازمان سیا در سرنگونی دولت مصدق دست داشت، پس چرا همین سازمان طی 48 سال هر چه تلاش کرده نتوانسته حکومت کوبا را سرنگون کند؟ اینجاست که سخنان میرفطروس در چارچوب تبلیغات استعماری سازمان سیا قرار می‌گیرد. مقایسة کشور کوبا با ایران، و رد هر گونه موضع‌گیری استراتژیک در مورد ایندو کشور در ارتباطات میان دو ابرقدرت آنزمان! به آقای میرفطروس باید بگوئیم که بر این نوع ساده‌انگاری‌های «معصومانه» نام دیگری نیز می‌گذارند: عوام‌فریبی!

علی میرفطروس با طرح چنین پرسش عجیب و نامربوطی در واقع به ما می‌گوید، رخداد 28 مرداد، برای سرنگونی دولت مصدق بود نه برای سرکوب ملت ایران و انعقاد قرارداد خفت بار با کنسرسیوم نفت و خصوصاً بازسازی شبکة نفوذ سرمایه‌داری غرب که پس از جنگ دوم جهانی نظارت بر ‌آن به سرعت از دست انگلستان خارج می‌شد! خلاصه بگوئیم بر این نوع «تاریخ‌نگاری» هم نام دیگری گذاشته‌اند: بی‌بی‌گوزک نگاری!

از سوی دیگر میرفطروس قصد آن دارد که به ما بگوید در تغییرات سیاسی کشوری که سه دهة پیش از کودتای 28 مرداد سال 1332، در آن استعمار انگلستان یک کلنل قزاق را بر تخت طاووس نشاند، بیگانه و یا سیاست‌های استعماری هیچ دخالتی ندارند! و از همه مهم‌تر، علی میرفطروس فراموش می‌کند که حاکمیت ایران از زمان کودتای میرپنج یک حاکمیت نظامی و دست نشاندة غرب بوده و هر بار که منافع غرب اقتضا کرده از طریق ترور، بحران و کودتا حکومت تغییر کرده و نخست‌وزیر و رهبر جابجا شده‌اند. البته این مهم را نه با توسل به آنچه اعزام نیروهای خارجی از ورای مرزها عنوان می‌شود، که صرفاً از طریق فعال‌سازی شبکه‌های داخلی صورت داده.

در ایران، پس از کودتای میرپنج شبکه‌های «امنیتی ـ نظامی» و اوباش، یا بهتر بگوئیم اهرم‌های قدرت در دست انگلیس قرار گرفت. و تردید در عملکرد اهرم‌های قدرت‌ساز در ایران به معنای چشم بستن بر مکانیسم سیاست‌سازی در منطقه است. در ایران اگر شهربانی دورة میرپنج تحت کنترل بیگانه بود، پس از کودتا ساواک و سپس سپاه پاسداران، و نهایت امر بسیج و ... نیز به این تشکیلات استعماری اضافه شدند. ولی در کوبا تا آنجا که ما می‌دانیم ارتش و سازمان امنیت طی چندین سال نبرد با نیروهای باتیستا سازمان یافتند و نمی‌توانستند تحت نظارت مستشاران نظامی آمریکا قرار گیرند، در نتیجه کودتا در کوبا با اشکالاتی مواجه می‌شود:

«با توجه به اینکه سازمان [سیا] حدود 48 سال [...] نتوانست حکومت کوچکی مانند حکومت کمونیستی فیدل کاسترو را سرنگون کند، چگونه ممکن است این سازمان [...] در آغاز تأسیس خود در بیش از یک قرن پیش [بتواند] یک حکومت ملی و مردمی را سرنگون سازد[...]»


البته جهت اطلاع آقای میرفطروس باید گفت،‌ کودتای 28 مرداد «بیش از یک قرن پیش» صورت نگرفته ... ولی سازمان سیا در سال 1357 نیز بدون دخالت ارتش توانست کودتا کند، چرا که «حضور مردم» و تکیه بر شبکة اوباش ساواک در سطح شهرهای بزرگ، همان شبکه‌ای که طی 25 سال پس از کودتا کاروان «جاویدشاه» و گاه کاروان «مرگ برشاه» در خیابان‌ها به راه می‌انداخت، برای ساخت و پرداخت حکومت‌های کودتائی کفایت می‌کند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

سه‌شنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۷



مادربزرگ ناخداکلمب!

...
اگر بصیر نصیبی، امروز رامین مولائی را معرفی نمی‌کرد، ما هنوز از خود می‌پرسیدم رامین‌مولائی، مترجم ساکن ایران چگونه در برلین مقیم است؟ و کسی که ساکن ایران است چگونه به مطالب وبلاگ «ناهید رکسان» لینک می‌دهد و ساواک جمکران مزاحم‌اش نمی‌شود؟ و اگر اوضاع به همین منوال پیش می‌رفت ما هم به این توهم دچار می‌شدیم که یک رامین مولائی وجود دارد که همزمان ساکن ایران و آلمان است، در ایران رمان «کورتاسار» ترجمه می‌کند، در آلمان وبلاگ می‌نویسد! خوشبختانه امروز بصیرنصیبی ضمن اشاره به حرفة رامین مولائی، به ما گفت که ایشان در واقع رامین‌ رضا مولائی هستند! بگذریم!

حکومت مفلوک جمکران چنان به افلاس افتاده که لباس‌شخصی‌های خارج نشین خود را هم دستگیر می‌کند، به این امید که بتواند جنجال و هیاهو به راه اندازد. امروز خبر رسید که رضوی فقیه، یکی از پادوهای حکومت جمکران که تحت عنوان دانشجو، در اروپا به تبلیغات برای اسلام و روضه خوانی و جاسوسی اشتغال داشته چند روز پس از بازگشت به جمکران دستگیر شده. ما هم با بی‌صبری منتظریم شیرین عبادی وکالت رضوی فقیه را بر عهده گیرد و مدافعان حرفه‌ای حقوق بشر نسبی برای آزادی این لباس شخصی منفور حکومت تظاهرات و مبارزات مفصلی به راه بیاندازند. می‌دانیم که مدافعان حقوق بشر نسبی مانند اربابان حکومت جمکران همیشه از حق و حقوق فاشیست‌ها دفاع می‌کنند.

یکبار دیگر تأکید می‌کنیم، از آنجا که بشر «نسبی» وجود ندارد، «حقوق بشر نسبی» فقط می‌تواند ابداع فاشیست‌ها باشد، و در این راستا شیرین عبادی مانند حکومت نعلین‌ها مدافع فاشیسم است نه مدافع «حقوق بشر.» بی‌دلیل نیست که محافل غرب به ویژه حاکمیت فرانسه اینچنین دست به سر و گوش حاجیه عبادی و همپالکی‌های‌اش می‌کشند. سه دهة پیش فرانسه با حمایت آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک یک آخوند روانپریش و بیسواد را به «رهبر کبیر انقلاب» تبدیل کرد. طعم شیرین این توطئه هنوز زیر دندان برگزارکنندگان نشست گوادالوپ باقی‌مانده و می‌پندارند گذشته‌های خوب را اینبار با توسل به شیرین عبادی می‌توانند از نو تکرار کنند.

در نتیجه مصلحت اینان چنین اقتضا می‌کند که ضمن پشتیبانی بی‌قید و شرط از فاشیست‌های مسلمان و چپ‌نمایان جمکران، آمریکا را هم مدافع «سکولاریسم» معرفی کنند! به این ترتیب با یک تیر چند نشان می‌زنند. نخست اینکه، با ارائة «تصویر دلپذیر» از اسلام پناهان غرب، گلة شوت و پرت‌ها را به حمایت از گاوچران‌ها تشویق می‌کنند. فراموش نکنیم که استعمار غرب، خارج از فاشیسم «دینی ـ‌ بومی» یا دور بستة تقدس «شیخ و شاه» هیچ گزینه‌ای برای ما ایرانیان در نظر نگرفته. دچار توهم نشویم، منافع سرمایه‌سالاری در سرکوب ملت‌هاست و این سرکوب در ایران تاکنون در قالب تقدس‌های «ملی ـ مذهبی» به بهترین نحو اجرا شده. بنابراین وقتی سایت ناخداکلمب ادعا می‌کند که در سال 1357، ایالات متحد خواهان «سکولاریسم» بود و مدتی هم از بختیار پشتیبانی کرد، در واقع مانند «چیچو ـ فرانکوی» خودمان بساط لودگی به راه انداخته!

این ترهات فقط از ذهن علیل پروپاگاندچی‌های شپشوی سازمان سیا می‌تواند تراوش کند، که مخاطب را هم ابله می‌پندارند. چگونه ممکن است که حاکمیت ایالات متحد در سال 1977، «سیاست انسداد» را در مصر و لبنان آغاز کند تا کل منطقه را در جهاد مقدس فروافکند ـ جهاد با اسرائیل و جهاد با کمونیسم ـ و در سال 1978، همین حاکمیت آمریکا هوس استقرار سکولاریسم و دمکراسی در کلیدی‌ترین کشور منطقه یعنی ایران را داشته باشد؟

اگر کسی چنین استدلال کند می‌باید بگوئیم یا با سیاست غرب در منطقه بیگانه است، یا حاکمیت آمریکا را احمق و ابله می‌پندارد! چرا که سیاست استعمار برخلاف سیاست دست نشاندگان‌اش «تداوم» دارد. تداومی که از طریق ایجاد گسست‌های پی‌درپی ـ کودتا، براندازی، بحران و آشوب ـ در کشورهای جهان سوم امکانپذیر می‌شود. در نتیجه تحلیل «سیاسی ـ کشکی» ناخدا کلمب در باب حمایت کارتر از شاه و به ویژه از بختیار فقط پوچ‌گوئی است. حضور ژنرال هویزر در ایران برای استقرار حکومت اسلامی بود و دیگر هیچ. در تداوم همین سیاست است که امروز حکومت اسلامی در عراق و افغانستان از طریق تهاجم نظامی به مردم این دو کشور تحمیل شده.

بنابراین وقتی سایت ناخدا کلمب ادعا می‌کند آمریکا از بختیار و سکولاریسم دفاع کرد، بیشرمانه به ما می‌گوید که براندازی 22 بهمن 1357 در دستورکار پنتاگون نبوده؛ می‌گوید استقرار حکومت اسلامی در ایران خواست آمریکا نبوده؛ و بر این دروغ بزرگ تأکید می‌کند که اوباشی از قماش یزدی، بنی‌صدر و دیگر سرنشینان هواپیمای ارفرانس جیره خواران استعمار نبودند و نیستند. این مطلب مزورانه و در واقع مضحک را شخص «زیدآبادی» یا همان تحلیل‌گر «مجرب» مسائل منطقه در سایت بی‌بی‌سی به ما تقدیم کرده!

بله همکاری با شیخ مسعود بهنود فواید بسیار دارد. و لباس‌شخصی‌های حکومت جمکران که در سایت‌های فارسی زبان از جمله «بی‌بی‌سی» به انجام وظیفه مشغول‌اند، موفق به «اختراعات» مهمی هم می‌شوند. تحلیل زیدآبادی را فراموش کنید! در بخش آلبوم عکس «انقلاب ایران»، مورخ 30 ژانویه 2009 و باز هم در سایت ناخداکلمب به ما می‌گویند:

«چند روز پس از ورود [...] خمینی به ایران شاهپور[شاپور] بختیار استعفا کرد[...]»

بله! بختیار به زعم تبلیغات‌چی‌های نانخور «سیتی» طوری «استعفا» کرد، که هیچکس نفهمید؛ البته جز گلة‌ تبلیغاتچی‌های کذا، و در رأس این گله، شیخ مسعود بهنود. شیخ مسعود که «تاریخ» را با قصه‌های مادربزرگشان اشتباه گرفته‌اند، ما را در جریان استعفای بختیار هم قرار می‌دهند! مسلماً شاپور بختیار استعفای‌اش را به مادربزرگ بهنود تقدیم کرده بود، چرا که جز شیخ والامقام «بی‌بی‌سی» کسی در جریان این استعفا نیست. البته داستان‌پردازی و جفنگ‌گوئی فعلة حکومت جمکران در لندن دلیل دارد!

شیخ مسعود و همراهان می‌پندارند همة مخالفان حکومت اعدام شده‌اند، و 70 درصد جمعیت ایران هم پس از کودتای 22 بهمن به دنیا آمده، در نتیجه لباس‌شخصی‌ها در سلاخ‌خانة کیهان و یا در سمساری «بی‌بی‌سی» می‌توانند با فراغ ‌بال به بازنویسی «تاریخ» بنشینند.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

دوشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۷

آشپزی هسته‌ای!


...
روز دوم فوریة سال 1943 میلادی، با شکسته شدن محاصرة «ولگوگراد»، سرنوشت ارتش آلمان نازی در جنگ دوم جهانی رقم خورد. به گزارش سایت نووستی، مورخ دوم فوریه سالجاری، نبرد «استالینگراد» که از تاریخ 17 ژوئیه 1942 برای پایان دادن به محاصرة «ولگوگراد» آغاز شد، 2 میلیون کشته بر جای گذاشت. شکسته شدن محاصرة ولگوگراد در واقع شکست جبهة فاشیسم را نوید داد. پس از پایان جنگ دوم جهانی قدرت‌های استعماری وقت به ویژه انگلستان و آمریکا ناچار شدند، ضمن حمایت از فرانکو، سالازار و دیگر فاشیست‌های جهان، ادعا کنند که با فاشیسم نیز مخالف‌اند! همچنانکه امروز اعضای سازمان ناتو بیشرمانه از مخالفت دروغین خود با فاشیسم اسلامی و پدیدة طالبان سخن می‌گویند.

در هر حال سیاست سازمان کذا هر چه باشد، ما برخلاف برنارکوشنر، وزیر امور خارجة فرانسه از فاشیست‌های مخالف‌نمای مؤنث و یا مذکر حکومت جمکران هیچ حمایتی نمی‌کنیم. هیچ بیانیه‌ای هم در دفاع از حقوق شیادان شریک حکومت و عوامل سرکوب امضاء نخواهیم کرد. امیدواریم این مطلب برای همة سینه زنان خمینی، قلم به مزدهای مخالف‌خوان و به ویژه «داس‌الله» مونث و مذکر و اربابان‌شان در غرب روشن شده باشد. در مورد خبرچینی چپ‌نمایان برای ساواک جمکران همانطور که در وبلاگ «راز امپریاس» هم گفته شد، خبرچین‌ها زندانی سیاسی نبودند، زیر شکنجه هم اعتراف نکرده بودند. خبرچین‌ها در دبیرستان حضور داشتند و در کمال «استقلال» و «آزادی» دانش‌آموزان مخالف را «لو» می‌دادند. و این «مبارزات» برگ زرینی خواهد بود در تاریخچة فعالیت‌های «سیاسی» فاشیست‌های چپ‌نما در کشورمان.

در هر حال همانطور که گفتیم «افشاگری‌» اسماعیل‌خوئی در رادیو «بی‌بی‌سی» بی‌دلیل صورت نگرفته. ناخدا کلمب به دلیل ورشکستگی «سیاسی ـ اقتصادی» می‌باید کارخانة تولید و پرورش «انقلابی‌های» بریتانیائی را تعطیل کند. فعلاً آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک به تولید «قهرمان» از زباله اشتغال دارند و نخستین تولیدشان، کلنل معمر قذافی است. ایشان قرار است در جایگاه رهبر و سخنگوی قارة آفریقا جهت مزدوری برای اربابان همانند محمد مصدق، نفت لیبی را هم «ملی» اعلام کند، تا پس از پرداخت خسارت کلان به شرکت‌های غرب «استقلال اقتصادی» لیبی تأمین شود! می‌دانیم که استقلال «سیاسی» لیبی با کودتای قذافی پیشتر تأمین شده بود، حال نوبت به کشورهای نفت‌خیز آفریقا می‌رسد که باید به «رهبر قذافی» اقتداء کنند تا به عنوان مثال دست شرکت‌های چینی از نفت نیجریه کوتاه شود و ... و این «تحولات» نشان از ناکامی در داووس دارد که البته به عرصة اقتصاد محدود نمی‌ماند و بزودی پیامدهای آن را در کنفرانس امنیتی مونیخ به صراحت شاهد خواهیم بود.

به دلیل عدم دستیابی به یک توافق نان و آبدار در داووس، گاوچران‌ها برنامة تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای را به مدت دو تا پنج‌ سال به تعویق انداختند. البته این سیاست‌های نوین از زبان البرادعی، یکی از آدمک‌‌های حاکمیت آمریکا اعلام شده. به گزارش نووستی، مورخ دوم فوریه 2009، البرادعی ضمن مصاحبه با شبکة «سی.ان. ان» اعلام داشته حکومت اسلامی زودتر از دو سال دیگر نمی‌تواند سلاح اتمی بسازد! متن این مصاحبه در «واشنگتن پست» منتشر شده.

تا چندی پیش اهود باراک، اولمرت، هیلاری‌کلینتون، جان بولتون و حتی سگ جرج بوش هم ادعا می‌کردند: کار تمام است و حکومت مترقی، مستقل و پیشرفتة چاه‌جمکران سلاح هسته‌ای ساخته! جان بولتون در این گزافه‌گوئی‌های ابلهانه که همزمان به منظور تهدید دولت روسیه و ارعاب مردم ایران صورت می‌گیرد، تا آنجا پیش رفت که اعلام داشت: «ایران به فناوری هسته‌ای دست یافت و ما شکست خوردیم!» فارس‌نیوز هم بلافاصله فرمایشات ارباب را منعکس کرد تا زمینة ارعاب مردم ایران توسط حاکمیت آمریکا فراهم آید،‌ و باز هم «روزآنلاین» تصاویر فریبندة رزمناوهای آمریکا در خلیج فارس را برایمان انتشار دهد، و آخوند اکبر بهرمانی هم برای ما ملت «شرایط ویژه» اعلام کنند. می‌دانیم که حکومت کودتای نعلین به دست سازمان سیا و به برکت «شرایط ویژه» استقرار یافت، و سه دهه است که این حکومت منفور با ایجاد بحران و تداوم «شرایط ویژه»، به چپاول ثروت‌های ملی و سرکوب و کشتار مردم ایران ادامه می‌دهد.

اغراق حاکمیت آمریکا در مورد قدرت و پیشرفت نوکران‌اش در جمکران چندین و چند «فایده» دارد. نخست اینکه با دمیدن در «بوق پیشرفت»‌ گورکن‌ها در عرصة نظامی، دولت آمریکا مستقیماً به تهدید دولت روسیه مشغول می‌شود. چون اگر شوت‌وپرت‌ها نمی‌دانند و جیره‌خواران استعمار غرب نیز پیرامون «خصومت» حکومت اسلامی با آمریکا به «اجماع جهانی» رسیده‌ و خفقان گرفته‌اند، حاکمیت آمریکا نیک می‌داند که حکومت اسلامی در واقع ساخته و پرداختة دست سازمان سیا است. در نتیجه وقتی آمریکا نیت آشکار کردن روابط با نوکران‌اش در جمکران را دارد، ابتدا فوت مفصلی در آستین جیره خواران‌اش کرده به آنان می‌گوید، «مشت‌های گره کرده» را باز کنند که آمریکا از گفتگو با آنان نترسد! ولی ما ایرانیان بهتر می‌دانیم که حکومت جمکران در واقع مشت آهنین آمریکاست که بر سر ملت ایران فرود آمده. و «استقلال» و «پیشرفت» چنین حکومتی در واقع استقلال در کشتار و سرکوب، و پیشرفت در چپاول ملت ایران است. در راستای چنین پیشرفت‌هائی است که امثال البرادعی و دیگر صورتک‌های استعمار غرب به بلبل‌زبانی مشغول می‌شوند و راه «پیشرفت» را به نوکران آمریکا در ایران نشان می‌دهند.

البرادعی که در کنفرانس مونیخ هم شرکت می‌کند، در مصاحبة خود مراحل مختلف دستیابی به سلاح هسته‌ای را برای روضه‌خوان‌ها درست مانند دستور آشپزی توضیح می‌دهد. ابتدا لازم است اورانیوم کافی از «بازار آزاد»، که در واقع تحت نظارت آمریکاست تهیه کنید، سپس ناظران آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را هم اخراج کنید:

«اگر تهران می‌خواهد به سلاح هسته‌ای دست یابد، باید در ابتدا مقدار کافی اورانیوم غنی شده دراختیار داشته باشد [...] علاوه براین ایران باید بازرسین آژانس بین‌المللی را اخراج نموده و از قرارداد منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای نیز خارج شود[...]»


بله! به این ترتیب می‌توان در آشپزخانة واشنگتن پست، برای پختن خوراک مطلوب تبلیغات استعماری به پخت و پز مشغول شد! این است پیام دولت اوباما به حکومت نعلین‌ها در جمکران. روشن‌تر بگوئیم منافع آمریکا چنین ایجاب می‌کند که دوباره برنامة تهدید نظامی علیه ایران آغاز شود تا ارتش ناتو پس از خروج از عراق و افغانستان بتواند پای به خاک ایران بگذارد.

دراین گیرودار که البرادعی از طریق «واشنگتن پست» پیام گاوچران‌ها را به گورکن‌ها می‌رساند، سخنان پاسدار لاریجانی پیرامون مذاکرات نعلین‌ها و عموسام برای برقراری روابط جالب توجه است! پاسدار لاریجانی ضمن کم اهمیت خواندن مذاکرات کذا فرموده‌اند، مذاکره و برقراری رابطه با آمریکا کم‌اهمیت‌تر از آن است که تأثیری بر «انتخابات» ایران بگذارد:

«من تردید دارم که موضوع مذاکرات با آمریکا اینقدر اهمیت داشته باشد که بتواند بر نتیجة انتخابات در ایران تاثیری داشته باشد.»

منبع: نووستی، مورخ 14 بهمن‌ماه سالجاری

اتفاقاً ما هم در هر دو مورد با غلامبچة سفارت کاملاً موافق‌ایم. اولاً برقراری روابط با آمریکا هیچ اهمیتی ندارد چرا که امروز همه می‌دانند «قطع رابطه» در واقع تحکیم روابط استعماری آمریکا با حکومت اسلامی بوده، تا پنتاگون بتواند از طریق یک نمایش مهوع سیاسی راه اعمال تحریم و جنگ به ملت ایران را هموار کند. و این بود بهای «پیشرفت» اوباش جمکران در همة زمینه‌ها که هنوز طعم شیرین آن در دهان علی‌خامنه‌ای و شرکاء باقی مانده.

از سوی دیگر در حکومت مدعی تقدس الهی «انتخابات»، به مفهوم واقعی کلمه نمی‌تواند وجود داشته باشد. در حکومت‌های انسان‌ستیز برپائی انتخابات یک «شبیه سازی»، یا بهتر بگوئیم یک شعبده است، که نشان از حماقت حاکمیت‌ها دارد. و بالاخره نتیجة انتخابات کذا هر چه باشد اهمیتی ندارد. چرا که حکومت مستقل و پیشرفتة جمکران مجری سیاستی است که از سوی آمریکا دیکته می‌شود. پس هیچ اهمیتی ندارد که احمدی‌نژاد می‌رود یا چه کسی بجای او می‌آید. مهم این است که اربابان حکومت اسلامی بدانند ما فریب «شعار» و «شخصیت‌های» آن‌ها را نخواهیم خورد.

نامزد «انتخابات» جمکران و شعارهای فریبنده‌اش در هر حال از چارچوب توحش و تحجر قانون اساسی «خدامحور» مشتی نعلین فراتر نخواهند رفت. و اینبار «امپریاس» و نوکران‌اش در جمکران چه روابط برقرار کنند، چه مذاکرات فرمایند، ‌ آرزوی «استقبال گستردة مردم از انتخابات» را مسلماً به گور خواهند برد.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

یکشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۷



راز «امپریاس»!

...
آخوند مکارم شیرازی چند روز وقت گذاشت تا یک معلق خوب برای عموسام بزند. معلق مکارم شیرازی در «فارس‌نیوز»، ‌ مورخ 31 ژانویه 2009 انتشار یافت. بله پیری است و هزار درد بی‌درمان! معلق زدن برای آخوند مکارم آنهم در این سن و سال کار ساده‌ای نیست. درست است که آخوندها را از کودکی برای معلق زدن در برابر ارباب زور و سرکشی در برابر قانون آموزش می‌دهند، ولی هر سنی اقتضائی دارد! حضرت آیت‌الله به اندازة کافی معلق زده‌اند، دیگر کسی از ایشان توقع ندارد! ولی ظاهراً خودشان اصرار داشتند که حتماً مراتب بندگی را ابراز کنند، به همین جهت در معلق زدن چنان اغراق فرمودند که سرودستار به سوئد انداختند! آخوند مکارم به محفل نوبل دستور داده تا نوبل صلح را به رجب اردوغان بدهد، به کسی که یک تنه در برابر «امپریاس» قیام کرده و اسرائیل را در جبهة داووس شکست داده.

پیرامون وبلاگ «شپش و امپریاس» لازم است به چند نکته اشاره کنیم. نخست اینکه جناب اسماعیل خوئی، شاعر سیاست پیشة ما در خاطرات‌شان نکتة مهمی را «فراموش» کرده‌اند و آن اینکه شاپور بختیار برای تغییر قانونی حکومت از سلطنت به جمهوری رسماً اعلام آمادگی کرده بود. ولی همانطورکه گفتیم پیروی از روند قانونی در کشورمان با منافع استعمار در تضاد قرار می‌گیرد به همین دلیل روسپی‌های سیاسی، و در رأس آن‌ها تشکل‌های دینی و داس‌الله به عربده‌جوئی در خیابان ادامه دادند، تا تغییر حکومت از مسیر غیرقانونی و کودتا صورت پذیرد، چرا که کودتاچی هم دقیقاً مانند روسپی مشروعیت خود را در مقبولیت‌های خیابانی می‌جوید.

دیگر آنکه، از قضای روزگار، اظهارات اسماعیل خوئی از نظر زمانی با دستگیری اعضای حزب «ناسیونال ـ بلشویک» روسیه تقارن زمانی پیدا کرده! به گزارش فیگارو، مورخ 31 ژانویه 2009، روز گذشته «ادوارد لیمونوف»، رهبر تشکل مذکور که در روسیه غیرقانونی شناخته شده قصد «تظاهرات» داشتند که دستگیر شدند. و اینجا بود که فریاد رسانه‌های دمکراسی پرور به آسمان برخاست که در روسیه آزادی نیست! چرا؟ چون «ادوارد لیمونوف» که رهبری یک تشکل فاشیست و غیرقانونی را بر عهده دارد، باید از حق تظاهرات هم برخوردار باشد، خصوصاً که ایشان تابعیت کشور فرانسه را هم دارند!

این حضرات می‌پندارند باز هم می‌توان یک لنین نوین خلق کرد تا برای‌شان کودتا کند و برای حداقل نیم قرن دیگر تنور جنگ‌بازی را گرم و داغ نگاه دارند. در هر حال روز 31 ژانویه، جیغ و فریاد فیگارو به آسمان برخاست که در روسیه اوپوزیسیون را سرکوب می‌کنند! و اوپوزیسیون کذا عبارت است از یک طیف گسترده از افراط‌گرایان عوامفریب که راست افراطی را تشکیل می‌دهند ولی مانند داس‌الله خودمان ادعای چپ‌گرائی هم دارند. و «ژرینوفسکی» در رأس این «اوپوزیسیون» قرار گرفته؛ از افتخارات این آزادیخواه دلسوخته، یکی اینکه ژان ماری لوپن، رهبر فاشیست‌ها در «جبهة ملی» فرانسه در مراسم ازدواج‌اش شرکت داشته!

یادآور شویم که در هر حال روسیه به دلیل تجربة هولناک استالینیسم، نمی‌تواند یکشبه به دمکراسی دست یابد. این نیز یکی از «فواید» خشونت و سرکوب است! بیش از دو دهه از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی می‌گذرد، ‌ ولی «خشونت»‌ همچنان بر فضای سیاسی اینکشور حاکم است. و دقیقاً در چنین شرایطی است که می‌توان از طریق قانون‌شکنی و شورش، دامنة سرکوب را گسترش داد. در نتیجه امثال ادوارد لیمونوف‌ که تابعیت کشور فرانسه را هم دارند نه تنها با ده پانزده نفر تشکل غیرقانونی بر پا می‌کنند که خواهان برخورداری از «حق قانونی» تظاهرات هم می‌شوند.

به گفتة فیگارو گروه لیمونوف خواهان استعفای نخست وزیر روسیه بود! به یاد کربلائی مسعود رجوی افتادم که پس از تحریم قانون اساسی جمکران خود را برای ریاست «جمهوری» نیز نامزد کرده بود تا اینکه «امپریاس» معروف پا در میانی کرده، از زبان خمینی به ایشان گفت، کسی که قانون اساسی را تحریم کرده نمی‌تواند نامزد انتخابات ریاست «جمهوری» شود. و از قضای روزگار اینبار حق با «امپریاس» بود.

بله این «امپریاس» برخلاف تصور بعضی‌ها بسیار زیرک و پدر سوخته است. هر وقت لازم باشد از خود برخورد «منطقی» هم نشان می‌دهد. منطق «امپریاس» وقتی بروز می‌کند که طرف مقابل حماقت و بلاهت خود را به اثبات رسانده باشد. به ویژه وقتی که بعضی‌ها کودتای سازمان ناتو را با «انقلاب» اشتباه گرفته، در بلاهت و توحش نعلین نور آزادی رؤیت کرده باشند. البته در اینجا روی سخن با تبلیغات‌چی‌های سازمان سیا است که در سایت‌های فارسی‌زبان «قلم» به دست گرفته‌اند، یا خاطرة کشکی نقل می‌کنند و یا سخنان مضحک بر زبان می‌رانند. خط تبلیغاتی اینان در همة سایت‌های فارسی زبان استعمار غرب به ویژه در سایت ناخداکلمب رویت می‌شود. چرا که «بی‌بی‌سی» در واقع «رهبری» تبلیغات کذا را بر عهده دارد. اینجاست که به اهمیت تقارن مصاحبة اسماعیل خوئی؛ حکایت «امپریاس» از زبان ایشان و دستگیری «ادوارد لیمونوف» پی‌ می‌بریم.

به نظر می‌رسد آنگلوساکسون‌ها به حمایت ابدمدت خود از فاشیست‌های چپ‌نما در روسیه پایان داده‌اند، البته این کار از روی اجبار و ناچاری صورت گرفته. چرا که به گزارش لوموند، مورخ 30 ژانویه 2009، انگلستان عملا در آستانة ورشکستگی قرار دارد. و این در شرایطی است که ناخداکلمب دیگر نمی‌تواند یک مصدق «قهرمان» در ایران دست و پا کند، یا جنگی در لبنان به راه اندازد که مصر و سوریه هم در «نعمت الهی» غرق شوند. البته معمر قذافی، نوکر ابدمدت آمریکا اشاراتی به «ملی کردن نفت» داشته، ولی به نظر نمی‌رسد که میهن‌پرستی قذافی و در واقع مزدوری وی برای استعمار امروز کارساز باشد. چرا که جهان در شرایط نوینی قرار گرفته. در نتیجه آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک دیگر نمی‌توانند از آشوب‌طلبان جهان، به ویژه در روسیه حمایت کنند. افشاگری دیرهنگام اسماعیل خوئی در «بی‌بی‌سی» خود شاهدی است بر این مدعا.

اسماعیل خوئی در مصاحبة خود آشکارا به خبرچینی حزب توده و فدائیان اکثریت برای ساواک جمکران اشاره می‌کند. البته ما هم پیشتر گفته بودیم که این روند «انقلابی» در دبیرستان‌های شمال شهر تهران بسیار رایج بوده، ولی از آنجا که ما افتخار عضویت در تشکل‌های چپ‌نمای مرزپرگهر را نداشتیم و نمی‌توانستیم منابع خود را معرفی کنیم، سخنان ما می‌توانست نوعی شایعه‌پراکنی تلقی شود. اما وقتی امثال اسماعیل خوئی به خبرچینی و جاسوسی «داس‌الله» برای ساواک جمکران اشاره می‌کنند، تفاوت می‌کند. در چنین شرایطی اگر «برادر» فرخ نگهدار و دیگر نعلین‌پرستان داس‌الله اظهارات خوئی را رسماً تکذیب نکنند، چنین نتیجه خواهیم گرفت که ما هم درست می‌گفتیم! آنهم پیش‌ از اینکه «تاواریش خوئی» برای ناخدا کلمب درد دل کرده، راز «امپریاس» را بر جهانیان آشکار کنند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی دی‌اف ـ داک‌ستاک

...