شنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۶

پروپاگاند ناکام!
...

در «پروپاگاند جنگ»، بهترین شیوه برای هدایت افکار عمومی، تکرار چکش‌وار عباراتی است که با واژة «ویژه» ترکیب می‌شوند. و همانطور که می‌دانیم، مدت‌هاست اکبر رفسنجانی، از پادوهای وفادار استعمار در ایران، دست به دامان «شرایط ویژه» شده! پس از سفر «ولادیمیر پوتین» به تهران، علی لاریجانی نیز توانست به «ادبیات» سیاسی جمکران، «پیام ویژه» را بر «شرایط ویژه» بیافزاید. و امروز که لاریجانی استعفا «داده شد»، سخنگوی دولت اعلام می‌کند، «پیام ویژه‌» اصلاً در کار نبوده، رسانه‌ها اشتباه کرده‌اند! بزودی، در صورت برکناری رفسنجانی، خواهیم دید، «شرایط ویژه» هم دیگر به کار نخواهد آمد.

به دنبال تضعیف سیاست استعمار در ایران، امروز لاریجانی، ‌ «غلام‌بچة» سفارت و به اصطلاح «مسئول» پروندة هسته‌ای، ناچار به استعفا ‌شد. کنار گذاشتن لاریجانی از این جهت حائز اهمیت است که او نیز مانند اکبر رفسنجانی عامل سیاست یهودستیزان غرب و خواهان تداوم «شرایط ویژه»‌ در کشورمان است. «شرایط ویژه» همان شرایطی است که از آغاز براندازی بهمن 57،‌ جهت تأمین منافع استعمار غرب، بر ما ایرانیان تحمیل شده. طی این مدت، ملت ایران از بحرانی به دامان بحرانی عمیق‌تر فرو افتاده‌؛ از بحران اختلافات «ساختگی» نهضت آزادی با روح‌الله، به بحران اشغال سفارت آمریکا و جنگ استعماری با عراق رسیدیم،‌ و پس از 8 سال جنگ خانمانسوز، ‌ سرکوب ما ملت، همراه با غارت و چپاول میهن‌مان تحت عنوان «سازندگی» تداوم یافت! تا نهایتاً رسیدیم به «اشغال‌طلبی» و سیدمحمد خاتمی که، چند روز پس از روی کار آمدن حزب کارگر انگلیس، ‌ از صندوق انتخابات مضحک جمکران بیرون کشیده شد، تا همزمان با عادی سازی روابط با غرب، از طریق ایجاد آشوب در دانشگاه‌ها زمینة براندازی را هم فراهم آورد، ‌ طرحی که خوشبختانه شکست خورد.

استعمار پس از 8 سال توطئة «اشغال طلبان»، ایجاد بحران از طریق یهودستیزی و بحران هسته‌ای را در دستور کار خود قرار داد. و به یاد داریم که احمدی نژاد از نخستین روزها، این وظیفه را به بهترین صورت ممکن انجام داد. و اگر امروز ایشان و سخنگوی به اصطلاح دولت‌شان، به ناچار دست از پروپاگاند یهودستیزی و جنگ‌طلبی برداشته‌اند، تنها به این دلیل است که اربابان غربی تضعیف شده‌اند،‌ و دیگر چون گذشته‌ها نمی‌توان «شرایط ویژه» را بر ما ملت «تحمیل» کرد. «شرایط ویژه»، کلید واژة «پروپاگاند» استعمار شده، و این روزها توسط اکبر رفسنجانی و شرکای‌اش به عناوین مختلف مرتب تکرار می‌شود. رفسنجانی به هر سو نگاه می‌کند، «شرایط ویژه» می‌بیند، و پس از او، نوبت به لاریجانی و دریافت «پیام ویژه» از سوی «ولادیمیر پوتین» رسید! پامنبری‌های استعمار هم طوطی‌وار تکرار می‌کردند، «پیام ویژه، پیام ویژه!» ‌ ولی از آنجا که فرمان پروپاگاند از سوی آنگلوساکسون‌ها به پادوهای‌شان ابلاغ می‌شود،‌ جهت «بررسی»، بهتر است بپردازیم به سرچشمة پروپاگاندی که تلاش می‌کند حاکمیت شرایط اضطراری را بر ما ملت تداوم بخشد. چرا که در سایة همین شرایط اضطراری، استعمار به سرکوب ما و چپاول ثروت‌های‌مان مشغول می‌شود. پس بازگردیم به سرچشمة همین «پیام ویژه»!

دو روز پس از سفر «ولادیمیر پوتین» به تهران، روز 18 اکتبر 2007، رئیس جمهور روسیه در یک گفتگوی مستقیم تلویزیونی اعلام کرد،‌ روسیه توانائی دارد از منافع خود در روسیه و در دیگر مناطق جهان دفاع کند. این اظهارات در پاسخ به ترهاتی بود که دمکرات‌های آمریکا در مورد منابع انرژی در روسیه از زبان «مادلن البرایت» پخش کرده بودند. «مادلن البرایت» همان کسی است که هم‌صدا با روزی‌نامه «گاردین»، برای نصب سپردفاعی در اروپای شرقی، و تجهیز جمکران به سلاح هسته‌ای سینه چاک می‌دهد. و پیشتر نیز مرگ بیش از یک میلیون کودک عراقی را به دلیل اعمال تحریم‌ها و بمباران‌های دوران کلینتون،‌ به عنوان «بهای دمکراسی» توجیه کرده بود! بگذریم، همزمان با پخش اظهارات «ولادیمیر پوتین» از تلویزیون دولتی روسیه، نیویورک‌تایمز، ارگان محفل یهودستیزان جنگ‌پرست در ایالات متحد، که به حزب دموکرات نیز نزدیک است، به «پیام ویژة» ولادیمیر پوتین در زمینة هسته‌ای اشاره کرد. و به یاد داریم که ابتدا لاریجانی در ایسنا، «پیام ویژه» را به اطلاع ما ملت رساند، سپس نوبت به سایت رعایای الیزابت دوم رسید، تا ضمن طبل زدن پیرامون «پیام ویژه»، جنگ جهانی سوم را نیز از زبان بوش مطرح کرده، ‌ و از قول یک ژنرال آمریکائی، تهدید تهاجم نظامی را هم تداوم دهد. و شاهدیم که روزی‌نامه «اعتماد ملی»، مانند سایت مضحک «روزآن‌لاین» و بسیاری دیگر از شیپورهای شناخته شدة استعمار، پروپاگاند ضد ایرانی سایت «بی‌بی‌سی» را دامن می‌زنند، و در تنور «شرایط ویژه» و «پیام ویژه» می‌دمند. امروز سخنگوی کاخ سفید قصة «جنگ جهانی سوم» را رسماً تکذیب کرد، و پس از استعفای اجباری لاریجانی، سخنگوی دولت مهرورزی نیز از خواب گران برخاسته و گفت:‌

«این مسئله که برخی رسانه‌ها از قول آقای لاریجانی اعلام کرده‌اند پوتین برای ایران پیشنهاد هسته‌ای داشت، ناشی از برداشت ناقص رسانه‌ای است.»

بله، امروز که این «پروپاگاند» شکست خورده، و پادوهای محافل یهودستیز غرب در کشورمان، در انزوای کامل قرار گرفته‌اند، بالاخره‌ مشخص شد که برداشت رسانه‌ها «ناقص» بوده! حال این پرسش مطرح می‌شود که، اگر برداشت رسانه‌ها از سخنان لاریجانی ناقص بوده‌، ‌ نیویورک تایمز، که منبع اصلی چنین پیامی است با چه کسی صحبت کرده؟! نیویورک تایمز هم حتماً پس از گفتگو با غلام‌بچة سفارت برداشت «ناقص» کرده بود! شاید «ناقص»، همان درک ریزه‌خواران فاشیسم در جمکران از شکست اربابان‌شان باشد! به نظر می‌رسد، پادوهای یهودستیزان در جمکران،‌ هنوز در خواب خوش فرو رفته، و متوجة ابعاد گستردة عقب‌نشینی تاریخی محافل یهودستیز غرب در ایران نشده‌اند!

این عقب نشینی، ‌آغاز فروپاشی چپ‌نمایان اروپا نیز هست. گروه‌هائی که پس از شکست نظامی آلمان نازی از ارتش سرخ، از شکم «ناسیونال‌ ـ سوسیالیسم» بیرون کشیده شدند، تا با تبدیل سوسیالیسم به ابزار سرمایه‌داری غرب، هم جنبش‌های کارگری را در برابر دولت‌ها ابتر کنند، و هم با تشویق ناسیونالیست‌ها، راست سنتی را در سکون نگاهداشته، راه هرگونه تحول در جامعة اروپا را به نفع سرمایه‌داری آمریکا سد کنند. در واقع، پیش از پایان جنگ دوم جهانی، محافل سرمایه‌داری با استفاده از شرایط اضطراری حاکم بر اتحادجماهیر شوروی، ملت‌ها را در غرب و شرق به «سکون» کشاندند. و بد نیست بدانیم که توافق برای به سکون کشاندن جامعة جهانی، در کنفرانس تهران امکانپذیر شد.

در ماه نوامبر سال 1943، تقریبا 18 ‌ماه پیش از پایان جنگ جهانی دوم، روزولت، چرچیل و استالین در تهران ملاقات کردند. در این هنگام بیش از دو سال از محاصرة لنینگراد توسط ارتش آلمان نازی می‌گذشت، رضامیرپنج در تبعید به سر می‌برد، ‌ و دولت ایران ناچار شده بود، آشکارا از مواضع اربابان غربی خود فاصله گرفته، به آلمان نازی اعلان جنگ بدهد! در چنین موقعیتی بود که قدرت‌های بزرگ بر سکون ملت‌ها مهر تأئید زدند، و اتحادجماهیر شوروی،‌ به توقف انقلاب بلشویکی در پشت مرزهای ایران متعهد شد.

تقریباً سه ماه پس از کنفرانس تهران، ارتش سرخ به صورتی «معجزه‌آسا» موفق ‌شد محاصرة لنینگراد را در هم بشکند! و شکسته شدن محاصرة لنینگراد،‌ در عمل «جنگ سرد» را برای جهانیان به ارمغان آورد. نیازی نیست بگوئیم علیرغم تغییر مسیر ظاهری دولت وقت ایران، و پیوستن به جبهة متفقین،‌ ما ایرانیان در عمل از بازندگان واقعی جنگ دوم جهانی بودیم، چرا که سرکوب سیاسی و اقتصادی را همزمان متحمل شدیم: انحصار اقتصادی غرب بر ثروت‌های ملی، و سرکوب سیاسی تحت عنوان مبارزه با کمونیسم! ابتدا محمد مصدق،‌ در دو گام، انحصار اقتصادی را بر ما تحمیل کرد، سپس شهربانی و ساواک زمینه‌ساز سرکوب فراگیر شدند. پس از براندازی سال 57، سپاه پاسداران و بسیج نیز به بازوهای سرکوب استعماری افزوده شدند، و حاکمیت سیاسی، اسلام استعماری را با چماق و سرکوب همه روزه بر ملت تحمیل کرد. همزمان با به قدرت رسیدن «اسلام استعماری» در ایران است که، سوسیالیست‌های فرانسه پس از سال‌ها دوری از قدرت به حاکمیت می‌رسند، و در سیاست خارجی، ضمن حمایت ظاهری از حقوق فلسطینیان، از اسرائیل حمایت کرده، در داخل مرزها، زمینه‌ساز یهودستیزی و طالبانیسم می‌شوند، تا رشد فاشیست‌های مسیحی در داخل کشور فرانسه را هم تضمین کرده باشند!

سوسیالیست‌ها در فرانسه همچون سوسیالیست‌ها در دیگر کشورهای اروپا، با الهام از دموکرات‌های آمریکا، از یک‌سو، آشکارا به حمایت بی‌قید و شرط از اسرائیل می‌پردازند، و از سوی دیگر، در نهان، یهود ستیزی را مورد تشویق قرار می‌دهند. به عنوان بهترین نمونه می‌توان به مهملات اخیر برژینسکی و کارتر اشاره کرد، که حتی به صورت کتاب منتشر شده، ‌ و نزد کلیة ریزه‌خواران سفرة فاشیسم از مرجعیت برخوردار است! در نظر داشته باشیم که روزی‌نامه «نیویورک‌تایمز»، ‌مانند گاردین،‌ سخنگوی همین محفل «سوسیالیست‌نما» و یهودستیز است. و آن «پیام ویژه» در زمینة هسته‌ای،‌ که توسط لاریجانی شنیده شده بود، و «بی‌بی‌سی»‌ و رسانه‌های جمکران پیرامون آن به طبل زدن مشغول شدند، نخستین بار در همین «نیویورک تایمز»، ‌مورخ 18 اکتبر سالجاری مطرح شد.

فردای همان‌روز، سایت حاکمیت انگلستان هم از زبان تونی بلر، «شرایط ویژه» اعلام کرد! تونی بلر، که وزیر امورخارجه‌اش، «رابین کوک»،‌ پس از مخالفت با جنگ عراق، ‌ به مرگ «ناگهانی» درگذشت، اخیراً از سوی «ایسنا»، و به نقل از سفیر انگلیس در ایالات متحد، به مخالفت با تهاجم نظامی به عراق شهرت یافته بود. ولی به دلیل تغییر شرایط، تونی بلر، بار دیگر به مواضع اصلی خود بازگشته، و ضمن دفاع از تهاجم نظامی به عراق، انگشت اتهام را به سوی کشورمان گرفته، و در مورد ظهور دوبارة فاشیسم اعلام خطر فرموده‌اند!

البته هنوز هیچکس فرمایشات بیشرمانه «دز براون»، وزیر دفاع انگلیس را که، در تاریخ 25 سپتامبر سالجاری، بر «تعهد» کشورش به اسلام و طالبان تأکید کرده بود، فراموش نکرده! باید دید چه پیش آمده که محفل «ناسیونال سوسیالیسم» جهانی اینچنین به تب و تاب افتاده! واقعیت این است که سفر «ولادیمیر پوتین» به تهران، ‌ در تضاد با سیاست طالبان‌پرور و اسلام پناه آنگلوساکسون‌های این‌ سوی آتلانتیک قرار گرفته. چرا که آنگلوساکسون‌های آن ‌سوی آتلانتیک، که در رأس شرکت‌های نفتی و صنایع نظامی مادر قرار دارند، و سیاستگزاران اصلی ایالات متحد به شمار می‌روند، گویا سیاست نوینی در پیش‌گرفته‌اند. سیاستی که در مرحلة نخست با حاکمیت چین در تضاد قرار خواهد گرفت.

دعوت رسمی کاخ سفید از «دالائی‌لاما»، از یک سو هشداری است به حاکمیت چین که‌ تبت را به اشغال در آورده، و از سوی دیگر، ‌ نشانه‌ای است از حمایت حاکمیت سنتی ایالات متحد از «صلح». صلحی که رهبر بودائیان تبت پیام‌آور آن است، صلحی که پیام آور فروپاشی قدرت کاذب چین خواهد بود. کشوری که از دوران ریاست جمهوری نیکسون، مورد حمایت سرمایه‌داری غرب قرار گرفت تا تبدیل به ابزاری جهت اعمال فشار بر هند و اتحادجماهیر شوروی شود. امروز که اتحادجماهیر شوروی دیگر وجود خارجی ندارد، ‌ و ایالات متحد در جبهه‌های عراق و افغانستان زمین‌گیر شده، طبیعی است که حمایت‌اش را از چین کاهش دهد. پیامد این امر را هم در انفجار پاکستان، مشاهده کردیم!

انفجار بمب در پاکستان، که پس از اظهارات رسمی «ولادیمیر پوتین» در مورد لزوم خروج اشغالگران از افغانستان صورت پذیرفت، در واقع جهت تقویت بی‌نظیر بوتو، کارگزار صدیق استعمار انگلیس انجام شد. بی‌نظیر بوتو که در دوران نخست وزیری از حامیان بی‌قید و شرط طالبان در افغانستان بود، امروز ادعا کرده بمب‌گذاری توسط طرفداران ضیاءالحق انجام شده! به نظر می‌رسد، استعمار انگلیس قصد دارد خیمه شب بازی «اصلاح طلبان» جمکران را اینبار در پاکستان به راه اندازد، تا بتواند به «تعهد» خود به اسلام و طالبان نه تنها در افغانستان، که در کل منطقه پای بند باقی بماند. بی‌جهت نیست که برخی روزی‌نامه‌های جمکران،‌ نور دمکراسی را در پاکستان رویت کرده‌اند، و تونی بلر هم در ایران احساس خطر کرده!

تونی بلر که از کاتولیک‌های متعهد و مکتبی است، مرگ طالبان شیعی مسلک را در ترادف با آجرشدن نان واتیکان و شرکاء دیده، و «آه» از نهادش برآمده! بلر، که در مراسم سورچرانی نخستین نامزد کاتولیک مسلک ریاست جمهوری در ایالات متحد در شهر نیویورک شرکت کرده بود، پیش از تهاجم به میز غذا، به آئین کاتولیک‌ها، به شکرگزاری پرداخته. و طبیعی است که تونی بلر «شکر» فاشیست‌ها بگزارد، که از متحدان طبیعی و تاریخی «کاتولیسیسم» به شمار می‌روند. و سپاس از فاشیسم، به طریق نعل وارونه، به بهانة مبارزه با طالبان، و در واقع در راستای حمایت از آنان انجام می‌پذیرد. بنابراین تونی بلر، طالبان را نه در افغانستان و پاکستان، که در ایران مشاهده کرده! چون هر جا منافع آنگلوساکسون‌های این‌سوی آتلانتیک تهدید شود، طالبان همانجا باید باشند، و صلح و آرامش را هم تهدید ‌کنند! چرا که به چشم تونی بلر، در عراق، افغانستان و به ویژه در پاکستان، جز «صلح و آرامش» هیچ نیست.

وقتی «مش‌قاسم» معروف می‌گفت، «این انگلیسی‌های چش چپ»، واقعاً حق داشت! بجای مشاهدة اتحاد ارتش انگلستان با طالبان در موسی قلعة افغانستان، تونی بلر، مرگ طالبان شیعی مسلک در جمکران را فاجعه‌ای برای بشریت قلمداد کرده، و پس از اعلام «شرایط ویژه» جهانی، در مورد افراط‌گرائی هشدار داده! همین روزهاست که کاتولیک‌های شیفتة فاشیسم، تو سری مناسبی دریافت کنند، و الهام باز هم بگوید، «برداشت رسانه‌ها از سخنان تونی بلر ناقص بوده!»


جمعه، مهر ۲۷، ۱۳۸۶

داد از غم تنهائی!
...

گفتیم که بزرگترین تهدید برای فاشیسم استعماری «صلح» و «آرامش»، یا شرایط عادی است و استعمار جهانی با توسل به حکومت‌های دست‌نشاندة خود زمینة بحران و جنگ فراهم می‌آورد، تا هم دست نشاندگان خود را تقویت کند، و هم تنور جنگ را در بیرون مرزهای‌اش گرم نگاهدارد. در این راستا، اخیراً سازمان بسیار باهوش و ذکاوت «سیا»، یک طرح «پروپاگاند»، سرشار از نبوغ تمام تهیه کرده بود، که خوشبختانه ناکام ماند. جریان از این قرار بود که، از دوران پرافتخار ریاست اکبر رفسنجانی بر قوة مجریه جمکران، ایالات متحد و شرکایش در اروپای غربی، تجهیز گورکن‌ها به فناوری هسته‌ای را آغاز کردند، تا به مرور زمان نوکران ضدامپریالیست خود را به دشمنان بسیار خطرناک بشریت تبدیل کنند. مرحله دوم طرح فوق این بود که، برای مقابله با چنین دشمن خطرناکی، «جامعة‌ جهانی» چاره‌ای بیندیشد،‌ و در کشورهای اروپای شرقی جهت مبارزه با این «خطر»، چند «سپر دفاعی» هم نصب کند! البته تمام این سیرک مهوع برای محاصرة کشور روسیه با تهدیدات هسته‌ا‌ی به راه افتاد! حال ببینیم چرا چنین طرحی ناکام ماند!

دلیل شکست پروژة هوشمندانة آمریکا را در شرایط واقعی روسیه باید جستجو کنیم. و می‌دانیم که شرایط واقعی هر کشور، توان دفاعی یا به زبان ساده‌تر امکانات نظامی‌ای است که از آن برخوردار است، و کوچکترین ارتباطی با شعار رهبران یا تمایلات ملت‌ها ندارد. به زبان ساده‌تر امکانات واقعی، فقط امکانات فیزیکی است: نیروی انسانی، کادرهای متخصص و سلاح‌های پیشرفته! و روسیه طی دو ماه گذشته این امکانات را آشکارا به نمایش گذارد: از سرگیری پروازهای استراتژیک در سطح بین‌المللی، حفظ برتری نیروی هوائی، آزمایش «بمب مکنده» که قوی‌ترین بمب غیراتمی جهان معرفی می‌شود، و نهایت امر تهدید مکرر مرزهای هوائی انگلستان، نروژ و ایالات متحد با جنگنده‌ها و هواپیماهای ویژة حمل این «بمب».

این مختصر را گفتیم تا روشن شود پایه و اساس سیاست داخلی و خارجی هر کشور بر واقعیات پای می‌فشارد، و نمی‌تواند هیچ ارتباطی به مسائل «معنوی» داشته باشد! حال این پرسش مطرح می‌شود که حکومت مفلوک جمکران، با تکیه بر کدام امکانات واقعی، با جنجال و هیاهو پیرامون پیشرفت‌های فرضی در فناوری هسته‌ای، زمینه ساز تهدید کشور روسیه شده بود؟ پاسخ به این پرسش مسلماً چندان دشوار نخواهد بود! کافی است نگاهی به رسانه‌های جمکران در داخل، و سایت‌های مخالف نمایان این حکومت منفور در خارج از مرزها بیفکنیم، و واکنش اینان به حضور ولادیمیر پوتین در تهران بررسی کنیم، تا بتوانیم نشانه‌های آشکار «پروپاگاند» سازمان سیا را مشاهده کرده، ریزه‌خواران سفرة فاشیسم را بهتر بشناسیم. پروپاگاند سازمان «سیا» پس از مسافرت «ولادیمیر پوتین» به ایران، یک گام دیگر به سوی اغراق در «حماقت»، «تقدیس» و «تقدس» برداشت. البته امکان بررسی تک، تک رسانه‌ها وجود ندارد. بنابراین رسانه‌های داخلی را به دو گروه «رسمی» و «اصلاح‌طلب»، و رسانه‌های خارج نشینان را به نیز به دو گروه چپ و راست تقسیم می‌کنیم.

در داخل مرزها، آخوند «درایتی»، از نوچه‌های محمد خاتمی، ‌ هم‌صدا با فدائیان شاخة اکثریت، و مقیم مسجد لندن، کشف کرده‌اند که شرایط بحرانی است و حضور پوتین در تهران نشانة جنگ است! البته به یاد داریم که چپ‌های «مسجدنشین» چندی پیش خواستار «تحریم» ما ملت هم شده بودند! بنابراین بررسی تحلیل «چپ‌الله» مانند بررسی ترهات آخوند درایتی، صرفاً اتلاف وقت خواهد بود، چرا که امروز مشخص است، اینان سر در آخور مشترکی دارند. اگر در سال‌های پنجاه، به دلیل ممنوعیت‌های ساواک از افتخار آشنائی با افکار متعالی «روح‌الله» و «خلقیون» محروم شدیم، پایان جنگ سرد و آغاز ارتباطات آزاد برای ما ایرانیان این امکان را فراهم آورد که با مبارزان جیره‌خوار استعمار بهتر آشنا شویم، و بدانیم چه گروه‌هائی، مانند فمینیست‌های اسلامی و دانشجونمایان، در تقابل با منافع ملی ما، موجودیت‌شان به ایجاد بحران و آشوب پیوند خورده. پس «چپ‌الله» را رها کرده می‌پردازیم به بررسی واکنش دیگر گروه‌های سیاسی به حضور «ولادیمیر پوتین» در تهران!

در دو وبلاگ قبلی به «پروپاگاند» ارائه «تصویر دل‌آزار» از ولادیمیر پوتین و روسیه در «ایرنا»، «کیهان»، «آفتاب یزد»، «اعتماد»، و «اعتماد ملی» پرداختیم. پس امروز می‌پردازیم به بررسی واکنش رسانه‌های «چپ‌نما» به حضور رئیس جمهور روسیه در تهران، و این بررسی را از سایت «عصرنو» که همیشه مطلبی هم از مارکس و مارکسیسم درآن خودنمائی می‌کند، آغاز می‌کنیم. این سایت مطلب وزینی از «صادق زیبا کلام»، پامنبری جاودان اکبر رفسنجانی و استاد سروش منتشر کرده. «زیباکلام» که گفته می‌شود «استاد علوم سیاسی» است، ارتباط‌اش با «کلام» همان ارتباط زنگی و کافور باید باشد! و به دلیل همین نام بی‌مسمائی که دارد، چنان ترهاتی ردیف کرده که خواننده بی‌اختیار به یاد سخنان حکیمانه روح‌الله در باب سیاست جهانی می‌افتد. زیباکلام، ضمن ارائة یک تحلیل شکمی و آبدوغ‌خیاری، «شیره را خورده و گفته شیرین است!» بله، جناب «دکتر» زیبا کلام، نبوغ فراوانی در تحلیل به خرج داده می‌گویند، روسیه یک راه حل ارائه داده و خواهان آن است که ما پیشنهادش را بپذیریم تا در پرونده هسته‌ای از ما حمایت کند! می‌گویند اگر این پیشنهاد را نپذیریم، نباید روی حمایت آن‌ها حساب کنیم!

شاید به زعم«استاد»، روسیه باید پیشنهادی ارائه می‌داد، و می‌گفت اگر این پیشنهاد را نپذیرید از شما حمایت می‌کنیم! تا صادق‌خان به عنوان ریزه‌خوار اکبر رفسنجانی ابراز رضایت کنند! چرا که، استاد زیبا کلام پیشنهاد روسیه را هیچ نپسندیده‌اند، از آن رو که با مطالبات اربابان حکومت جمکران در غرب گویا سازگاری ندارد! با مشاهدة‌ چنین استدلال و براهین «منطقی» می‌توان به جرأت تأکید کرد که اگر یک لنگه کفش را چند سال در دانشگاه به حال خود رها می‌کردند، از استاد زیبا‌کلام به مراتب درک و فهم بیشتری پیدا می‌کرد، و منطقی‌تر هم سخن می‌گفت، هر چند برخی ادعا کنند که، «کفش زبان ندارد!» بله، به همین دلیل که کفش قدرت کلام ندارد، بررسی این مطلب وزین را در همینجا به پایان می‌بریم. مطلبی که نه تنها در سایت به اصطلاح چپ «عصرنو»، که در «اخبار روز»،‌ «آفتاب نیوز» و «گویانیوز» و شاید در بسیاری از سایت‌های مخالف نمای چپ و راست دیگر همزمان انتشار یافته! و شاهدی است بر وقاحت و حماقت نخبگان حکومت جمکران و مصیبت ما ملت، که امروز باید شاهد باشیم یک بادمجان دورقاب‌چین حرفه‌ای در مورد مسائل مهمی چون روابط کشورمان با ابر قدرت همسایه، روسیه چنین اظهار نظرهای ابلهانه‌ای بکند، و این نظرات صد من یک‌قاز و شکمی، در مقیاس وسیع نیز بازتاب یابد! بله، امروز نه تنها سایت «بی‌بی‌سی» در شیپور استعمار می‌دمد، که سایت‌های کذا نیز با انتشار چنین مهملاتی، وظیفه پامنبری بنگاه خبرپراکنی بیگانه را بر عهده گرفته‌اند، تا «امام تنها نماند!» چون سخنان زیباکلام بیشتر به «نفس‌کش طلبی» شباهت دارد، ‌ تا اظهار نظر کارشناسانه و از این نظر به سخنرانی‌های مضحک و عربده جوئی‌های روح‌الله می‌ماند، که هم روزی‌اش را از دست ایالات متحد دریافت می‌کرد، و هم روابط با آمریکا را ممنوع کرده بود، تا دست زیاد نشود! پس استاد زیبا کلام را رها می‌کنیم و می‌پردازیم به سایت «نوروز»، شیپورچی جناح «اشغال‌طلبان» ریزه‌خوار استعمار انگلیس.

این سایت که توسط دارودستة «محمدرضا خاتمی» به راه افتاده، چنان بررسی «دقیقی» از مسافرت پوتین به ایران انجام داده که از شدت دقت، حتی تاریخ سفر نیکولاسرکوزی، کاندی رایس و رابرت گیتس به مسکو را نیز جابجا کرده! بله، در کمال تعجب در می‌یابیم که، در سایت «اشغال طلبان»، نیکولا سرکوزی، پس از حضور رایس و گیتس در روسیه به این کشور سفر کرده! حال آنکه، کاندی رایس و رابرت گیتس، دو روز پس از ورود سرکوزی به مسکو رفته بودند! بله سایت مشارکت‌چی‌ها از هول حلیم توی دیگ افتاده! چرا که، ورود رئیس جمهور روسیه به کشورمان، پیش از هر چیز، در واقع مرگ طالبان شیعی مسلک را نوید می‌دهد! به همین دلیل، در گیرودار مسافرت ولادیمیر پوتین، محمدرضا خاتمی، قصد تشکیل «مجلس نجات ملی» کرده بود! البته در واقع محمدرضا خاتمی، به فکر نجات «اشغال طلبان» است که با حمایت آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک، 28 سال فاشیسم را بر ما تحمیل کرده‌اند، و اینک زمان مرگ‌شان فرا رسیده. پس بازگردیم به بررسی «دقیق» سایت مشارکت‌چی‌ها از سفر «ولادیمیر پوتین» به ایران، که مانند استاد «زیباکلام»، شیره را خورده و گفته‌اند شیرین است! چرا که، کشف کرده‌اند، «پوتین»، پیش از آمدن به تهران، پیشنهاد خود را با سران آمریکا و اروپا در میان گذارده!

چه کشف بزرگی! مسلم است که روسیه بدون مشورت با ایالات متحد و اروپا تصمیم یک جانبه نمی‌گیرد! روسیه که جمکران نیست! اروپا و ایالات متحد شرکای تجاری روسیه‌اند، کدام ذهن علیلی می‌پذیرد که روسیه بدون جلب موافقت ایالات متحد و اروپا به حکومت پوشالی جمکران «پیشنهاد» بدهد، به توافق هم برسد؟ دولت روسیه که مثل دولت امام زمان «مستقل» و «ضدامپریالیست» نیست! روسیه که مثل «شما» برای معنویات «انقلاب» نکرده! و برای نجات اسلام جنگ به راه نیانداخته! روسیه، مانند هر کشور مستقل دیگری با واقعیت‌های زمان و مکان باید کنار بیاید. تنها در حکومت جمکران است که هنوز امثال اکبر رفسنجانی بیشرمانه بر طبل «جنگ در راه خدا» می‌کوبند، و برای «قران» و «خدا» انقلاب هم می‌کنند، چرا که مانند دیگر فعلة فاشیسم از تضعیف ایالات متحد وحشت کرده‌اند. روز جمعه 27 مهرماه، اکبر رفسنجانی، ضمن سینه‌زنی و مرثیه‌خوانی برای اشغالگران آمریکائی که در عراق کشته می‌شوند، یادی هم از روزهای «خوش» جنگ با عراق کرده، و کمی هم زیر سبیل‌ نداشته‌اش برای آمریکا شاخ و شانه کشیده، تا در واقع بگوید، کجائی! ای «آقا»؟ بیچاره شدیم:

«كجا هستند صداميان [...] و آن آمريكائي كه، از صدام حمايت مي‌كرد؟»

بله، کجا است آن آمریکا‌ که از صدام حمایت می‌کرد، تا از ما هم کمی حمایت بکند؟ کجا رفتند آن‌ روزهای خوب، که صدام‌ بود، نبرد با آمریکا بود، عشق بود و امید، و راه قدس هم از کربلا می‌گذشت، و اکبر رفسنجانی می‌توانست تا سرنگونی «رژیم بعثی» جنگ را ادامه دهد؟! افسوس که آن‌ روزها رفت، صدام رفت، جنگ هم رفت، بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت، و «شرایط ویژه» به پایان رسید! و امروز ممکن است، حتی «صلح» هم در راه باشد! کجاست آن آمریکا، که 28 سال شرایط ویژه برایمان تأمین کرد؟ بله، «دیگر این شیراز ما شیراز نیست»! آمریکا هم آمریکای قدیم! صدام! کجائی که یادت به خیر!

البته رفسنجانی، در ادامة روضه‌خوانی و ترهات‌ سنتی‌اش، باز هم موفق به اکتشافات نوینی در «تاریخ ایران» شده! چرا که، سردار اکبر اصولاً از طرفداران علم «تاریخ» است! و این هم دلیل دارد! دلیل اینکه، واژة پنج حرفی «تاریخ»، پنج نقطه هم دارد، که مسلما همگی، مانند شکم حاج اکبر از شدت نبرد با ‌آمریکا برجسته‌ شده‌اند. رفسنجانی جنگ استعماری میان ایران و عراق را «نقطة برجسته» تاریخ چند هزار سالة ایران نامیده! به قول «مش قاسم» دروغ چرا؟ راستش ما تا امروز نمی‌دانستیم در تاریخ نقطه‌های «برجسته» هم وجود دارد، آنهم در تاریخ چند هزار ساله ایران! اگر سرداراکبر می‌گفت در تاریخ اسلام و امام، شاید می‌توانستیم دلنگرانی‌شان را درک کنیم! ولی در تاریخ چند هزار سالة ایران تنها یک «نقطه برجسته‌» وجود دارد، که آنهم نقطة حملة عرب و تحمیل دین «اسلام» باید باشد؛ «اسلام» هم که اصلاً «نقطه»‌ ندارد!

بله، حاج اکبر که روز پنجشنبه، همین هفته، در شهرک گلشهر «اسلام شهر» برای شهدای جنگ مرثیه می‌خواندند، ‌ دوباره یاد آنروزها کرده که جهانیان به رهبری آمریکا، بر ضد یک جفت نعلین بسیج شدند، و یک جفت نعلین هم بر جهانیان پیروز شد! البته در عالم معنوی! چرا که در جهان واقعی، کرکس‌ها و کفتارهائی چون رفسنجانی پیروز شدند، و ملت‌های ایران و عراق بازندگان اصلی بودند. ولی تبلیغات سازمان سیا به واقعیات کاری ندارد. در نتیجه، امثال رفسنجانی هر چه دل تنگ‌شان بخواهد می‌توانند در مورد «خدا»، «قرآن» و «حقانیت» ‌دروغ بگویند، و ادعا کنند که جنگ با عراق، برای تأمین منافع غرب نبوده:

«آن روز تمام دنيا دست در دست هم داده بودند تا ما را از بين ببرند، آنان همه چيز داشتند، ولي ما تنهاي تنها بوديم. اما آن چيزي كه ما را حفاظت كرد حقانيت ما بود. ما از انقلاب و قرآن دفاع مي‌كرديم و تمام انقلاب ما براي خدا و قرآن بود[...]»

البته سوگواری رفسنجانی بیشتر مربوط به شرایط فعلی است، نه دوران جنگ. چرا که طی 8 سال جنگ با عراق، ایالات‌متحد و نوکران‌اش، به ویژه اسرائیل از دستاربندان کم حمایت نکردند. حمایت‌هائی که باعث شد جنگ با «موفقیت» سال‌ها ادامه یابد! امروز است که فعلة فاشیسم در جمکران، مانند اولمرت دراسرائیل دست تنها مانده‌اند، نه آمریکا و نه متحدانش نمی‌توانند به حمایت از آنان برخیزند! بله، کجاست آن آمریکا؟!





پنجشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۶

پوتین و «اشغال‌طلبان»!
...

با توجه به اهمیت سفر «ولادیمیر پوتین» به کشورمان، لازم است یادآور شویم که بر خلاف جنجال رسانه‌ها در مورد عدم توافق روسیه و آمریکا، رئیس جمهور روسیه، فقط پس از دستیابی به توافق کامل با ایالات متحد در تاریخ 12 اکتبر سالجاری، به این مسافرت اقدام کرده. روز 12 اکتبر، رابرت گیتس و کاندی رایس در مسکو حضور به هم رساندند، و «ولادیمیر پوتین» طی ملاقات با آنان، وجود هر گونه سلاح هسته‌ای در مرزهای روسیه را غیرقابل قبول خوانده، وی همچنین تهدید کرد که روسیه به طور یکجانبه از پیمان نظامی «اف.ان.آی» خارج خواهد شد. پیمان «اف.ان.آی»، در سال 1987 میان روسیه و ایالات متحد منعقد شده، و از سال 1988 به مدت نامحدود مفاد آن «محترم» شمرده می‌شود. بر اساس این پیمان، «حذف» و «ممنوعیت دائم» یک رده از موشک‌های میانبرد هسته‌ای شوروی سابق و آمریکا، با برد 500 تا 550 کیلومتر تضمین شده است.

روز 12 اکتبر،‌ ساعت 14 و 27 دقیقه به وقت پاریس، «آسوشیتدپرس» و «فرانس‌پرس» در یک «خبر فوری» گزارش می‌دهند که، ولادیمیر پوتین ضمن به حضور پذیرفتن کاندی رایس و رابرت گیتس در محل اقامت خود در «نوو اوگاره‌وو» اعلام کرده، در صورت نصب سپرهای دفاعی در اروپای مرکزی روسیه به صورت یکجانبه از پیمان «اف.ان.آی» خارج خواهد شد. به گفته این خبرگزاری‌ها، ولادیمیر پوتین، سپس بدون ذکر نام کشور بخصوصی، خطاب به رایس و رابرت گیتس می‌گوید، ما نمی‌پذیریم که در مرزهای‌مان، کشورهائی به نیروی هسته‌ای مجهز شوند! آسوشیتدپرس می‌افزاید، کاندی رایس و رابرت گیتس که از لحن تند پوتین غافلگیر شده بودند، گفتند، ما سعی خواهیم کرد، راهی برای همکاری و تفاهم بیابیم، حتی اگر اختلافاتی داریم، وجوه مشترک‌مان از اختلافات مسلماً بیشتر است. به گزارش آسوشیتدپرس،‌ رابرت گیتس اعلام کرد، پنتاگون آمادة گفتگوهای گسترده‌تردر مورد روابط نظامی دوجانبه با روسیه است. گیتس افزود، ما در مورد توسعة سیستم‌های موشکی توسط دیگر کشورهای منطقه، به ویژه ایران، یک برنامه مفصل داریم که امنیت روسیه و ایالات متحد را شامل می‌شود.

با توجه به این اظهارات، می‌توان دریافت چرا «بی‌بی‌سی» به همراه دیگر ریزه‌خواران سفرة استعمار سعی داشتند با هدایت افکارعمومی به سوی «تقسیم خزر»، عقب نشینی ایالات متحد را پنهان نگاه دارند. بله، ‌ برخلاف جنجال فعلة فاشیسم در مورد «تقسیم خزر»، حضور ولادیمیرپوتین در تهران، در واقع پیامد توافق روسیه با ایالات متحد، جهت پایان دادن به برنامة تجهیز جمکران به سلاح هسته‌ای توسط عمو سام بوده! ولی این مسائل در پس پردة پروپاگاند «تقسیم خزر»، پنهان ‌ماند، و جهت پنهان داشتن همین عقب نشینی تاریخی است، که هنوز این پروپاگاند به اشکال مختلف، همچنان بر ارائة «تصویر دل‌آزار» از روسیه و رهبران‌اش پای می‌فشارد. در وبلاگ دیروز به ارایه تصویر دل‌آزار از «ولادیمیر پوتین» پرداختیم، امروز می‌پردازیم به ارائة تصویر دل‌آزار از کشور روسیه.

چنین پروپاگاندی بر «اغراق» و «سکوت» تکیه دارد. «اغراق» در مورد پیامدهای حضور ولادیمیر پوتین در تهران،‌ و «سکوت» در مورد اهمیت حضور وی! این دو شیوه را در تیترهای دو رسانة حکومت اسلامی که، به مصداق «به عکس نهند نام زنگی کافور»، عناوین «اعتماد» و «اعتماد ملی» بر خود گذارده‌اند، تا ایجاد بی‌اعتمادی و تردید کنند، مشاهده می‌کنیم. روزی‌نامة «اعتماد» یک مبلغ نجومی ارائه کرده،‌ و ادعا می‌کند این مبلغ قراردادهای منعقد شده میان روسیه و ایران ‌است! و البته نیازی نیست بگوئیم که این رسانه هیچگونه شواهدی برای اثبات مدعای خود ارائه نمی‌دهد! و خبر کذا، شباهت فراوان به شبنامه‌های ساواک در سال 57 دارد، که در مورد ثروت خانوادة پهلوی و دیگر مقامات «افشاگری» می‌کردند، تا بیشتر به تحریک افکار عمومی بپردازند. نمونة دیگر، تیتر رسانة شیخ کروبی است، که ادعا می‌کند، پوتین «پیام ویژه» آورده! باید از شیخ کروبی پرسید،‌ از کی تا به حال پوتین نقش «پیام‌آور» دیگران را به عهده گرفته؟ مسلماً پاسخی برای این پرسش نخواهد بود. خواننده باید این «خبر» را به عنوان «وحی آسمانی» یا فتوی «ولی فقیه» بپذیرد، چرا که پدران ما در یکصدوپنجاه سال اخیر شاهدند، و ما هم طی این 28 سال دیده‌ایم که، شیخ جماعت اصولاً دروغ نمی‌گوید، شارلاتان هم نیست،‌ به ویژه اگر جهت ارائة خدمات صادقانه به استعمار، نعلین‌های‌اش را در میدان سیاست گذاشته باشد. نمونه‌اش شیخ کروبی، اکبر رفسنجانی و دیگران! همگی فاشیست، طرفدار حقوق بشراسلامی، قصاص، ‌دموکراسی دینی، سنگسار و همگی «اشغال‌طلب»! بله، نوکران ضدامپریالیست آمریکا از اینکه نتوانستند زمینة جنگ و اشغال نظامی ایران را فراهم آورند، ‌ بسیار دلخور شده، به هذیان‌گوئی افتاده‌اند، و از آنجا که زورشان به اربابان آمریکائی نمی‌رسد، به تبلیغات بر ضد روسیه روی آورده‌اند. همچنان که پیشتر گفتیم،‌ بزرگ‌ترین تهدید برای ریزه‌خواران ایالات متحد در منطقه، وجود «صلح» و «شرایط عادی» است. و حکومت اسلامی از آغاز موجودیت‌اش تاکنون، با حمایت اربابان‌اش در غرب، «شرایط ویژه» بر ما تحمیل کرده، تا بتواند کشتار، سرکوب و چپاول را تداوم بخشد.

زمانی که ایالات متحد با بهره‌گیری از ضعف نظامی روسیه، جنگ دوم خلیج فارس را به راه انداخت، گروه بهزاد نبوی، که امروز مانند مشارکت‌چی‌ها، میمون‌وار ادای آزادی‌خواهی در می‌آورد، بلافاصله خواستار اتحاد با صدام حسین شد، تا با آمریکا بجنگد! و می‌دانیم که اگر فعلة فاشیسم می‌توانستند چنین جنایتی مرتکب شوند، اشغال نظامی کشورمان و حضور نظامی ایالات متحد در دریای خزر تضمین می‌شد! ولی همانطور که بارها در این وبلاگ گفته شد، روسیه‌ به عنوان یک کشور مستقل، تا زمانی که قدرت نظامی‌اش اجازه دهد، مانع بروز جنگ در مرزهای‌اش خواهد شد. بنابراین «برادر» بهزاد نبوی، مانند دیگر نوکران ضدامپریالیست آمریکا ناچار شدند سلاح‌های آمریکائی و اسرائیلی‌شان را غلاف کرده، دست از مبارزات ضدامپریالیستی با اربابان خود بردارند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به «پروپاگاند جنگ».

گفتیم که «پروپاگاند»، با تحریک احساسات راه بر استدلال منطقی می‌بندد و زمینة تنش و جنگ را فراهم می‌آورد. یکی از شیوه‌های رایج پروپاگاند جنگ، همین «سکوت» و «اغراق» در مورد قدرت واقعی دولت‌ها ‌است. «سکوت» در مورد قدرت واقعی ایالات متحد، و «اغراق» در مورد دولت‌های دست نشانده‌ائی که می‌باید از طریق «جنگ»،‌ منافع غرب را تأمین کنند. و به همین دلیل، از یکسو، رسانه‌های غرب، همگام با رسانه‌های حکومت اسلامی، به اغراق در مورد قدرت اسرائیل می‌پردازند. و از سوی دیگر، رسانه‌های اسرائیل، هم‌صدا با رسانه‌های غرب، به طبل زدن در مورد قدرت نظامی حکومت اسلامی می‌نشینند. به یاد داریم که پیش از تخلیة روح‌الله و شرکاء در تهران، روح‌الله خمینی، یک‌شبه در رسانه‌های غرب، تبدیل به مردی شد که «غرب را به لرزه در می‌آورد»! همچنین به یاد داریم که، سال گذشته، در اوج بحران دروغین هسته‌ای، هفته نامة «اکسپرس»، ارگان قبیلة «شرایبرها» که دلالان بین‌المللی اسلحه‌اند، «احمدی‌نژاد» را مردی معرفی می‌کرد که «جهان را به هراس می‌افکند.» و این احمدی نژاد، همان ‌کسی است که، اگر آمریکا صدور بنزین به ایران را تحریم کند،‌ مانند میلیون‌ها ایرانی دیگر، به جمع قحطی‌زدگان خوشبخت این جهان می‌پیوندد! ولی هیچیک از رسانه‌های به اصطلاح «مستقل»، به این «واقعیات» اشاره نمی‌کند، به این واقعیت که چنین حاکمیت وابسته‌ای چگونه می‌تواند تهدیدی برای جهان به شمار آید. چرا؟ چون «ما» باید از «واقعیت‌ها» دور نگاهداشته شویم، تا فاشیسم بین‌الملل بتواند با فراغ بال هر روز دشمن جدیدی در میان نوکران‌‌اش کشف کرده، ‌ به گزاف او را نیرومند جلوه دهد، و جهت نابود کردن این دشمن دروغین، لشکرکشی به راه اندازد. طی دو دهة اخیر شاهد چنین صحنه سازی‌هائی در مورد «میلوسویچ» و صدام حسین بودیم، و تا چندی پیش قرار بود احمدی‌نژاد هم به جمع این گروه «افتخارآفرین» بپیوندد. خوشبختانه چنین نشد.

روز 12 اکتبر، پس از اولتیماتوم «ولادیمیر پوتین» به ایالات متحد بود که حکومت پوشالی جمکران از زبان علی آهنی، سفیر خود در فرانسه، رسماً از مواضع خود عقب نشینی‌کرد. علی‌آهنی طی مصاحبه‌ای با رادیو بین‌المللی فرانسه، عاجزانه تقاضا کرد که شانس دیگری به حکومت جمکران بدهند،‌ تا بحران هسته‌ای از طریق آژانس بین‌المللی انرژی اتمی حل شود! علی‌آهنی، همچنین گفت، حکومت اسلامی آماده است تمام تضمین‌های لازم را جهت صلح آمیز بودن برنامه هسته‌ای‌اش به جامعة جهانی ارائه دهد. آهنی در ادامه افزود، «آقای پوتین، با پروندة ما و وضع منطقه آشنائی بیشتری دارند، تحمل داشته باشید، این شانس را به البرادعی بدهید، و اجازه دهید داده‌های واقعی این پرونده از زبان آقای پوتین شنیده شود!» مشروح این مصاحبه، در ساعت 24 و یک دقیقه به وقت تهران، در سایت «حنازرچوبه» منعکس شده.

تنها پس از توافق ایالات متحد با روسیه، و عقب نشینی حکومت اسلامی بود، که ولادیمیر پوتین روز 24 مهرماه به تهران آمد، و بر 28 سال انزوای سیاسی، که غرب از طریق حکومت دستاربندان بر ما ملت تحمیل کرده بود، نقطه پایان گذاشت.



نقش فیزیک در پیشبرد فناوری

چهارشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۶

پوتین و تصویردل‌آزار!
...
با توجه به اهمیت بیانیة 24 مهرماه در تهران، امروز می‌پردازیم به «پروپاگاند» محافل فاشیست که در مخالفت با بیانیة فوق، در سایت‌های «شبه‌مخالفان» خارج نشین، و در خبرگزاری‌های رسمی حکومت اسلامی منتشر شده. «پروپاگاند» این محافل، نخست در چارچوب «منافع ما» در خزر به راه افتاد، و پس از صدور بیانیة خزر، با توجه به اینکه در این بیانیه کوچک‌ترین اشاره‌ای به تقسیم دریای خزر نشده بود، «پروپاگاند» تغییر جهت داد، و به ارائة «تصویردل‌آزار» از «ولادیمیر پوتین»، از طریق انتساب وی به احمدی نژاد و پاسدار شریعتمداری پرداخت. اما پیش از ادامة این مطلب لازم است یادآور شویم که منافع فاشیسم بین‌الملل با ایجاد بحران، بر افروختن آتش جنگ و براندازی پیوند خورده، چرا که تنها در چنین شرایطی است که می‌توان با تحمیل «شرایط ویژه» بر ملت‌ها، و با توسل به ارعاب یا شعارهای عوامفریبانه، آزادیخواهان واقعی را سرکوب کرد. براندازی بهمن ماه 57 شاهدی است بر این مدعا. در واقع از بهمن سال 57، ‌ از سرکوب و بحران‌سازی توسط نهضت به اصطلاح آزادی،‌ به سرکوب، گروگان‌گیری،‌ تحریم و جنگ در دوران بنی‌صدر منفور رسیده‌‌ایم، و طی دوران جنگ، دقیقاً به دلیل همان «شرایط ویژه»، سرکوب و کشتار به دل‌خواه در مورد مردم اعمال شد، و پس از پایان جنگ با عراق، سرکوب‌ها در دورة اکبر رفسنجانی و محمدخاتمی تشدید شد، و این جریان ادامه یافت تا به بحران «فناوری هسته‌ای» و یهودستیزی پرزیدنت «مهرورزی» برسیم. بحرانی که به مدت دو سال، با تداوم تهدید تهاجم نظامی بر ما ملت، مخالفت با حکومت سرسپردة استعمار غرب را در انحصار فاشیست‌های مسلمان، یا همان شبه‌اصلاح طلبان شریک حکومت قرار داده. آخرین تهدید رسمی به تهاجم نظامی، در عمل، سه روز پیش از امضای بیانیة خزر، و از سوی نهضت منفور آزادی، از زبان ابراهیم یزدی، پادوی رسمی سازمان سیا در کشورمان در سایت‌های فارسی‌زبان منتشر شد.

سخنان ابراهیم یزدی را پیشتر در وبلاگ «دموکراسی ابراهیمی» بررسی کردیم، و گفتیم که ایشان و شرکاء، جهت مردم‌فریبی، دموکراسی را در ترادف با برگزاری نماز جماعت قرار داده‌اند! پس از ابراهیم یزدی نوبت به اکبر رفسنجانی رسید که «آزادی احزاب»، «انتخابات آزاد» و دیگر مفاهیم دموکراسی مدرن را در قران کشف کند! بله، تمام نوکران ضدامپریالیست آمریکا، مفاهیم دموکراسی مدرن و حقوق بشر را جدیداً در قران کشف می‌کنند، و ادبیات سیاسی هزارة سوم را به توحش چهارده سده پیش پیوند می‌زنند! فریب آزادیخواهی و دمکراسی‌طلبی‌های دروغین شبه اصلاح طلبان را نخوریم. اینان همگی شریک جنایات و کشتار حکومت اسلامی‌اند. فریب مدافعان شیاد حقوق زنان را هم نخوریم، حقوق زنان هرگز در چارچوب توحش قرآن و با فتوی این یا آن دستاربند تأمین نخواهد شد. و به یاد داشته باشیم که، بدون رهائی قانون اساسی از اسارت زنجیر تقدس‌های فاشیستی، حقوق فردی و اجتماعی را نمی‌توان تأمین کرد، پس فریب مدافعان دروغین حقوق بشر اسلامی را هم نخوریم. و از همه مهمتر فریب براندازان را نباید خورد. منافع ملت‌ها فقط در صلح و آرامش به دست خواهد آمد. صلحی که بدون بیانیة خزر نمی‌تواند تأمین شود، و آرامشی که بدون حاکمیت «صلح» بر مرزهای کشور تأمین نخواهد شد.

همانطور که بارها در همین وبلاگ گفته‌ایم، ‌ منافع روسیه، مانند هر کشور مستقل دیگر، ایجاب نمی‌کند که در مرزهایش جنگ به راه اندازند. تنها حکومت‌های سرسپرده چون ترکیه، پاکستان و حکومت اسلامی، از حضور نظامی بیگانگان در مرزهای‌شان «استقبال» می‌کنند، چرا که به این ترتیب می‌توانند جنگ و بحران را به داخل مرزهای‌شان کشانده، سرکوب و چپاول مردم را تداوم بخشند. و در این راستا شاهدیم که حکومت جمکران در دورة خاتمی شیاد،‌ از تهاجم نظامی ایالات متحد به دو کشور همسایه ما ، افغانستان و عراق با آغوش باز «استقبال» کرد. همچنین شاهدیم که همین حکومت در دورة مهرورزی، تا آخرین نفس کوشید تا پای نظامیان آمریکا را به کشورمان باز کند. و زمانی که حضور نظامی آمریکا در ایران غیر ممکن می‌نمود، حاکمیت ایالات متحد با به راه انداختن جنجال کلمبیا کوشید تا زمینة عادی سازی «روابط علنی» را فراهم آورد، ولی باز هم موفق نشد. چرا که جبهة غرب از زمان عقب نشینی ارتش اسرائیل از لبنان در سیر قهقرائی قرار گرفته، و پیامدهای منطقی تضعیف جبهه ناتو در منطقه، شکست طرح تجزیة عراق، اخراج نواز شریف از پاکستان، و خصوصاً صدور بیانیة 25 ماده‌ای خزر در 24 مهرماه سالجاری است.

می‌دانیم که پیش از صدور بیانیة فوق، ریزه خواران سفرة فاشیسم بسیج شده بودند تا به ما بگویند «ولادیمیر پوتین» به ایران می‌آید تا طرح تقسیم دریای خزر را به ما تحمیل کند! و به یاد داریم که نخستین مدافع منافع ما در خزر بنگاه سخن پراکنی «بی بی‌سی» شده بود! و تاج زاده، بهنود و دیگر به اصطلاح «کارشناسان خزر»، به پیروی از بی‌بی‌سی به جنجال پرداخته بودند. و روز دوشنبه نیز گروهی از «شبه» نمایندگان مجلس جمکران در روزی‌نامه «آفتاب یزد»، خواستار حق و حقوق «ما» در دریای خزر شدند! اما پس از انتشار متن بیانیة خزر، از آنجا که هیچ اشاره‌ای به تقسیم دریای خزر نشده بود، مسیر تبلیغات فعلة فاشیسم تغییر کرد. ابتدا نانخورهای اکبر رفسنجانی سعی کردند «ولادیمیر پوتین» را به پاسدار شریعتمداری پیوند بزنند! در نتیجه ادعا کردند پوتین شیفته و فریفتة مقالات پاسدار شریعتمداری در کیهان است و هر شب، همة‌ آن‌ها را با دقت فراوان می‌خواند! سپس رضاپهلوی بیانیه‌ای داد و فرمود اگر به ایران بازگردد، هیچ قراردادی را به رسمیت نخواهد شناخت! البته رضا پهلوی به دلیل سکونت در واشنگتن و با توجه به پیشینة سیاسی خانواده‌اش، مشخص است که از کجا دستور می‌گیرد، بنابراین بیانیه‌هایش بازتاب منافع کاخ سفید باید باشد. پس «حضرت والا» را به حال خودشان رها می‌کنیم، تا با نازنین افشین جم، عباس میلانی، پاسدار اکبر و دیگر زندانیان نفوذی ساواک، دموکراسی‌شان را در حومة واشنگتن بر پا کنند. و اما دیگر مدافعان حقوق ملت ایران در دریای خزر بهتر است وقتی از واشنگتن به صحرای حجاز ارسال می‌شوند، پیش از پرش به دریای خزر، سر راهشان ابتدا حقوق ما را در خلیج فارس استیفا کنند، تا ببینیم بعد چه می‌شود. در هر حال خارج نشینان مخالف‌خوان و شبه‌اصلاح طلبان، دست‌شان رو شده و نمی‌توانند موذیانه، با توسل به ابزار «منافع ملی»، «دموکراسی نماز جماعت»، و «آزادی احزاب در قرآن» مردم را بفریبند. ما نیک می‌دانیم که منافع اینان، مانند منافع استعمار به جنگ و بحران پیوند خورده، و از آنجا که بیانیة خزر صلح را در منطقه تأمین می‌کند، با منافع حقیر اینان در تضاد قرار گرفته.

پس «پروپاگاند» مضحک شبه اصلاح طلبان را رها کرده، می‌پردازیم به «پروپاگاند» کیهان و خبرگزاری «حنازرچوبه»! کیهان تهران مورخ 25 مهرماه سالجاری به بهانة دفاع از مسافرت «ولادیمیر پوتین»، و با توسل به لغزش ساختاری، رئیس جمهور روسیه را مدافع تحریم ملت ایران وانمود کرده! کیهان ابتدا می‌نویسد، پوتین بر خلاف تمایلات آمریکا به ایران آمد، و سپس می‌افزاید، پوتین تلاش کرد کشورهای 1+ 5 را بر علیه ایران بسیج کند! حال آنکه می‌دانیم، کشورهای مذکور جهت تحریم ایران، به خواست آمریکا و به پیشنهاد فرانسه قرار بوده در پائیز نشستی برقرار کنند، و به دلیل مسافرت ولادیمیر پوتین به ایران است که این نشست برگزار نخواهد شد. و کشور چین نیز، امروز رسماً عدم تمایل خود به شرکت در این نشست را اعلام داشت. بله، رسانه کیهان، به بهانه طرح مخالفت روسیه با فشارهای سیاسی ایالات متحد علیه کشورمان، قضیه را عملاً واژگونه جلوه داده، می‌نویسد:

«آمريكا به شدت تلاش مي‌كرد كه پوتين به ايران سفر نكند ولي پوتين به ايران آمد و اصرار داشت كشورهاي 1+5 را عليه ايران متحد كند»

این «پروپاگاند» با توسل به شیوة «تداخل ساختاری» در دستور زبان انجام می‌گیرد. به این ترتیب که یک خبر دروغ را در امتداد دو خبر واقعی قرار می‌دهد، و با جابجائی و حذف حرف ربط، در ارتباط منطقی میان «فعل» و «فاعل» گسست ایجاد می‌کند. در واقع خبر کیهان باید به صورت زیر نوشته می‌شد:

« آمريكا اصرار داشت [كشورهاي 1+5 را عليه ايران متحد كند و] به شدت تلاش مي‌كرد كه پوتين به ايران سفر نكند ولي پوتين به ايران آمد.»

بله از آنجا که روزی‌نامه کیهان شیپور تبلیغات «هریتیج کلاب» آمریکا است، پاسدار شریعتمداری هم به ناچار می‌باید منافع اربابان را در نظر گیرد. و در قالب تمجید و ستایش از سفر رئیس جمهور روسیه به ایران، وی را مدافع تحریم کشورمان «معرفی» کند. به همچنین است در مورد خبرپراکنی «حنازرچوبه» که سعی دارد «ولادیمیر پوتین» را مدافع احمدی نژاد معرفی کند، تا بدون دردسر، نفرت جامعه از احمدی‌نژاد را، به پوتین منتقل کند. می‌دانیم‌که تبلیغات فاشیستی در راستای ایجاد دو قطب کاذب، سعی دارد جبهة واحد حکومت جمکران را به دو قطب کاذب «نیک» و «بد» تقسیم کرده، احمدی نژاد و علی خامنه‌ای را در جبهة «بد» قرار داده، اکبر رفسنجانی و دیگر فعله فاشیسم در نهضت‌آزادی، جبهة‌ملی و دارودستة اصلاح طلبان را در جبهة «نیک» جای دهد. و در راستای همین تبلیغات فاشیستی است که «حنازرچوبه» مورخ 25 مهرماه سالجاری به دروغ از قول مطبوعات روسیه «تیتر» می‌زند:

«مطبوعات روسيه سفر پوتين به تهران را در راستاي حمايت از احمدي نژاد دانستند»

ولی هنگامی که متن خبر را مطالعه کنیم خواهیم دید هیچیک از مطبوعات روسیه چنین ادعائی نکرده! و این فقط خبرپراکنی «حنازرچوبه» است که، در راستای پروپاگاند اربابانش، با توسل به «اصل ترادف کلی» و مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد، فرد را با «کشور» و «منافع ملی» در ترادف قرار داده، احمدی نژاد را مترادف با منافع ملی ایران می‌خواند! در نتیجه حمایت «ولادیمیر پوتین» از منافع ملی ما، یا همان «استقرار صلح»، تبدیل می‌شود به حمایت پوتین از احمدی نژاد! تا چنین نتیجه‌گیری ابلهانه‌ای از مطبوعات روسیه تحقق پذیرد! بله، سایت دستاربندان جمکران، ‌صلح و منافع ملی ملت را در ترادف با «احمدی نژاد» قرار می‌دهد، حال آنکه احمدی نژاد، به هیچ عنوان نمی‌تواند همسنگ منافع ملی ما به شمار آید. احمدی نژاد، به عنوان فرد، و به عنوان مقام بلندپایة یک حکومت دست نشاندة غرب، هرگز مدافع منافع ملی ما نبوده و نخواهد بود. ولی حمایت از «صلح» در منطقه حمایت از منافع ملی ماست. و امروز این حمایت از جانب روسیه انجام می‌گیرد، نه به دلیل اینکه روسیه شیفته و فریفتة ملت ایران است، بلکه تنها به این دلیل که یک کشور مستقل هرگز از آشوب و جنگ در مرزهای‌اش استقبال نخواهد کرد.

«حنازرچوبه» علاوه بر توسل به «اصل ترادف کلی»، به نقل از روزنامة «ایزوستیا» تعبیر عجیبی نیز ارائه می‌دهد که، مبنی بر وجود «حسن اعتماد» میان «ولادیمیر پوتین» و احمدی نژاد است! و سپس این تعبیر را به دلخواه و مطابق منافع اربابانش تعبیر و تفسیر می‌کند! به پندار «حنازرچوبه» آگاهی از این امر که «ولادیمیر پوتین»، طبق قانون اساسی روسیه، برای بار سوم به ریاست جمهوری روسیه نخواهد رسید، نشانة «حسن اعتماد» میان طرفین است! بر اساس «استدلالی» اینچنین منطقی، حتماً میان ولادیمیر پوتین، و تمام کسانی که می‌دانند وی برای بار سوم نمی‌تواند رئیس جمهور شود،‌ از جمله دشمنان خونی وی، همین «حسن‌اعتماد» حاکم خواهد بود! و این «حسن‌اعتماد» هم از سوی «حنازرچوبه»، به عنوان «پشتیبانی» ولادیمیر پوتین از دوستان و دشمنان‌اش تعبیر خواهد شد! بله، در قاموس فعلة فاشیسم، معنای واژه‌ها و ارتباط مفاهیم را منافع سازمان سیا تعیین می‌کند، نه واژه نامه و منطق! و در این چارچوب است که مسیر «پروپاگاند» ضد ایرانی، آگاهی از قوانین را «حسن‌اعتماد» می‌خواند، تا در مرحله بعد «حسن اعتماد» را «پشتیبانی» معنا کند:

«روزنامه ايزوستيا [...] نتيجه‌گيري مي‌كند: به نظر مي‌رسد احمدي نژاد كاملاً از سرنوشت آينده سياسي پوتين آگاه است و اين يعني نشانه‌اي از حسن اعتماد ميان دو طرف.»

بله به زعم متخصصین هدایت افکار عمومی در جمکران، اینکه احمدی نژاد بداند پوتین یک بار دیگر رئیس جمهور روسیه نخواهد شد، «حمایت پوتین از احمدی نژاد» معنا می‌دهد!



سه‌شنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۶

روشنائی‌های جاودان!
...


چنین گفت زرتشت
برپا دارید جشن
آغاز و انجام مهرگان را
پس آنگاه تا سی روز،
جشن بود، هر روز مهر

امروز آخرین روز مهرماه درگاه‌شمار زرتشتیان ایران باستان است. این روز در اوستا، «انگره راوشه» یا روز «روشنائی‌های جاودان» نام دارد، ولی امروز آنرا «انارام» می‌خوانند. می‌گویند «انارام»،‌ نام ایزد نگاهبان «پیمان» است. سال دینی زرتشتیان از دوازده ماه سی روزه تشکیل شده. نخستین روز هر ماه زرتشتی‌ با نام «اورمزد»، پروردگار یکتا در ایران باستان آغاز می‌شود، و دیگر روزها به نام ایزدان دیگر خوانده می‌شود. هر ایزد، مظهر کردار نیک است، و باور نیاکان ما این بود که به زبان راندن نام هر ایزد، خوی نیک او را نیز در انسان جاری خواهد ساخت.

امروز 24 مهرماه، با امضاء بیانیة 25 ماده‌ای سران کشورهای حاشیة خزر، استعمار غرب گامی دیگر به عقب رانده شد. روز 24 مهرماه، بدون شک نقطة عطفی است در تاریخ کشورمان ایران، که پس از جنبش مشروطه، به‌ ابزار تأمین منافع آنگلوساکسون‌ها در برابر روسیه تبدیل شده بود؛ منابع نفتی‌اش در انحصار غرب قرار داشت، و حاکمیت‌اش جهت تأمین منافع غرب، به ابزار سرکوب ملت ایران تبدیل شد، و آزادی‌خواهان‌اش به زنجیر اسارت توحش شیخ و شاه گرفتار! یکصد و یک‌سال از جنبش مشروطه می‌گذرد، و امروز شاهد شکسته شدن نخستین حلقة زنجیر اسارت‌ ایرانیان‌ایم. فردا، روز اهورامزدا را آغاز خواهیم کرد. خجسته باد روز «روشنائی‌‌های جاودان».

می‌ستائیم مهر را
که زندگانی بخشد،
و شهریاری

می‌ستائیم مهر را
خداوند اسبان زیبا،
و گردون‌ها

می‌ستائیم مهر را
خداوند دشت‌های فراخ
که پیش از جاودان خورشید
تیز اسب برآید بر فراز هرا
بنگرد مهر از آن فراز
منزل‌گاهان آریائی را

و هشت تن از یارانش
نگران‌اند پیمان‌شکنان را



دوشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۶


پروپاگاند و پوتین!
...


در آستانة سفر «ولادیمیر پوتین» به کشورمان، می‌پردازیم به بررسی یکی از انواع «پروپاگاند» روسی؛ «پروپاگاند جنگ»، و تهدید به دخالت نظامی، که بر همان شیوة «تداعی معانی» استوار است، و محور اصلی آن‌ بر یک واقعیت تاریخی تکیه دارد. پیش از ادامة مطلب لازم است به رده‌های مختلف پروپاگاند در غرب اشاره‌ای داشته باشیم. به طور مثال، «پروپاگاند مردمی»، نوعی «پروپاگاند» است که در چارچوب برنامه‌های ناتو، به صورت روزانه در رسانه‌ها و در فعالیت‌های فرهنگی و انتشارات به خورد خلق‌الله داده می‌شود. بنابراین وقتی یک «رمان» می‌خوانیم، و یا یک فیلم تماشا می‌کنیم، در حال دریافت پیام این «پروپاگاند» هستیم. البته اگر بتوانیم پیام «پروپاگاند» را دریابیم، استفاده از کالاهای «فرهنگی» هیچ زیانی برایمان نخواهد داشت. اشکال زمانی پیش می‌آید که مصرف کننده نداند چه نوع کالائی را به مصرف می‌رساند، و به زبان ساده‌تر نداند که خود، هدف چه نوع تبلیغاتی قرار گرفته! در چنین شرایطی «مصرف‌کننده» از زیان «پروپاگاند» هم در امان نخواهد ماند. درست حکایت زمانی است که بیمار می‌شویم، و اگر پزشک نتواند بیماری را تشخیص دهد، دارو و شیوة درمان مناسب را نیز نمی‌تواند تجویز کند، و بیماری همچنان ادامه خواهد یافت، و پیامد دوام بیماری، ‌ کاهش روزافزون مقاومت بدن است. و در همین راستا شاهد بودیم که، خارج از کودتا‌ها و براندازی‌ها، تسلیم بی‌چون و چرای افکار عمومی در ایران به پروپاگاند غرب، و تدوام چند دهه از این نوع «پروپاگاند» در کشورمان، نهایت امر منجر به فاجعه‌ای به نام حکومت اسلامی شد.

آن روزها که رادیو «بی‌بی‌سی»، بلندگوی روح‌الله خمینی شده بود، ‌ و فعلة ساواک مشتی شوت و پرت و گروهی فرصت‌طلب را جهت دستیابی به «استقلال» و «آزادی» به خیابان‌ها کشانده بودند،‌ هیچ رسانه‌ای به «پروپاگاند» اشاره نمی‌کرد. چرا که رسانه‌ها، به ویژه «اطلاعات» و «کیهان»، خود جزئی از همان «پروپاگاند» بودند. و تا زمانی که براندازی حاکمیت ایران قطعی نشده بود، بنگاه سخن پراکنی «بی‌بی‌سی»، با پخش اخبار و تفسیرهای به اصطلاح خبری، به صورت غیرمستقیم به شنونده تفهیم می‌کرد که در ایران، «مشت آهنین» حکومت می‌کند. در حالی که «کیهان» و «اطلاعات»، این دو پایگاه اصلی تبلیغات آنگلوساکسون‌ها، به تأئید «بی‌قیدو شرط» از حاکمیت ایران می‌پرداختند. در صفحات نخست این دو رسانة استعماری، تصاویر محمدرضا پهلوی، و دیگر اعضای خانواده سلطنت همه روزه از «جایگاه» ویژه‌ای برخوردار بود. سپس نوبت به منفورترین اعضای دولت می‌رسید: ‌امیرعباس هویدا و شرکاء. عنوان خبرهای نخست نیز جهت تحریک افکار عمومی تهیه می‌شد، تا زمینه برای شورش عمومی پیوسته مهیا باشد.

هنگامی که براندازی حکومت پهلوی در دستورکار سازمان سیا قرار گرفت، و مقالة مضحک و معروف «رشیدی مطلق» منتشر شد، تا زمینة اعتراض طلاب ساواک در قم فراهم آید،‌ رادیو «بی‌بی‌سی» نیز «مدافع» حقوق بشر شد، در حالیکه «اطلاعات»، و به ویژه «کیهان» در کنار تأئید بی‌قیدو شرط حاکمیت، نوک حمله را متوجه این یا آن «دستاربند» کرده بودند! خارج از دورة اعتصاب، از روز 16 ژانویه 1979، که شاه ایران را ترک کرد، ‌ تیتر اول اطلاعات، «شاه رفت» بود، همچنین تصویری از روح‌الله خمینی به همراه متن ویراست شدة سخنرانی مضحک‌اش در باب مخالفت ابلهانه با «کاپیتولاسیون!» بله، در اطلاعات «مسعودی‌ها»، ‌ ناگهان «شاهنشاه آریامهر» به «شاه» تبدیل شد! و از 16 ژانویه، چرخش آشکاری در خط تبلیغاتی شیپورهای استعمار در ایران را مشاهده کردیم. رادیو «بی‌بی‌سی»، هر روز به نقل از کاخ سفید اعلام می‌کرد، «آمریکا از شاه ایران حمایت می‌کند»،‌ چرا که به این ترتیب می‌توانست باعث افزایش خشم مردم شود. و مسلماً توده‌های محترم و «خشمگین» در موقعیتی نبودند که بتوانند، ارتباط منطقی میان کودتای نظامی اتحاد جماهیرشوروی در افغانستان، خروج شاه از ایران، و آشوب در ترکیه و پاکستان را با نشست فوق‌العادة سران 7 کشور صنعتی در «گوادلوپ» برقرار کنند. رهبری گروه‌های «خلقی» از مجاهد و فدائی نیز دقیقاً در راستای «پروپاگاند» غرب فعالیت می‌کردند. بنابراین تعداد مردمی که به خیابان‌ها می‌ریختند و «مرگ بر شاه» می‌گفتند،‌ هر روز افزایش می‌یافت. و کیهان و اطلاعات هرچه بیشتر ادعای آزادیخواهی می‌کردند! ولی روند آزادیخواهی شیپورهای استعمار پس از تخلیة روح‌الله و شرکاء در فرودگاه مهرآباد، رو به کندی گذارد، تا زمانی که قرار شد، «قلم‌ها خودشان را اصلاح کنند»، و اوباش ساواک به دفتر آیندگان حمله بردند. از آن‌هنگام بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» نیز، به پخش «خبر» مشغول شد و «اطلاعات» و «کیهان»، روح‌الله و دارودسته‌اش را بجای محمدرضا پهلوی و اعضای دولت در صفحة اول گذاشتند. جالب این است که طی این مدت، رادیو مسکو سکوت کامل اختیار کرده بود! بله، این بررسی مختصری بود از مسیر پروپاگاند براندازی، و اگر امروز، نسخه‌های دیجیتال «کیهان» و «اطلاعات» در دورة ریاست جمهوری «جرالد فورد»، و آغاز ریاست جمهوری «جیمی کارتر»، ‌ بر شبکة مجازی در دسترس عموم قرار نمی‌گیرد، به این دلیل است که خط تبلیغات استعمار باید از ما ملت پنهان داشته شود، تا اینان بتوانند ما را در این دور باطل نگاه دارند. شرایطی تقریباً مانند هم امروز! که علیرغم پایان «جنگ سرد»، پروپاگاند غرب همچنان در دوران «جنگ سرد» یخ زده، و کافی است نگاهی به سایت «بی‌بی‌سی» و صفحات نخست کیهان و اطلاعات بیاندازیم، تا متوجه شویم «پروپاگاند» غرب چه مسیری را می‌پیماید. ولی اگر به تجربه و تا حدودی می‌توانیم از پروپاگاند غرب کشف رمز کنیم، پروپاگاند روسیة امروز هنوز برایمان ناشناخته باقی مانده.

پس بپردازیم به شایعة کشف طرح ترور «ولادیمیر پوتین» در تهران، ‌چرا که این «خبر» در چارچوب «پروپاگاند» روسیه در کشورهای غرب پخش شده، و به همین دلیل بازتاب چندانی در رسانه‌های حاکمیت ایالات متحد نیافت. همانطور که گفتیم، استقلال واقعی هر حاکمیت، با استقلال رسانه‌های‌اش نسبت کاملاً مستقیم دارد. پس طبیعی است که پروپاگاند غرب در روسیه بازتاب چندانی نداشته باشد، همچنان که جنجال مهرورزی در «کلمبیا» نیز اصلاً به روسیه نرسید! ولی رسانه‌های حکومت امام زمان هنوز در تنور یخ‌زدة کلمبیا می‌دمند! بله، امروز در سایت «نووستی» اعلام شد که گروهی قصد ترور رئیس جمهور روسیه در تهران را دارند!

حال ببینیم «تداعی معانی» این «خبر» چیست؟ ابتدا متذکر شویم که هدف چنین «پروپاگاندی» همزمان مردم روسیه، مردم کشورهای غرب، و به ویژه سران جبهة ناتو است. افراد عادی که چنین خبری را می‌شنوند، بر اساس «تداعی معانی»‌، خود به خود «موارد مشابه» را به خاطر می‌آورند؛ در صورتی که موارد مشابه را بشناسند. در مورد افراد عادی، موارد مشابه، به طور مثال می‌تواند ترور «فرانسوا فردیناند»، آرشی‌دوک اطریش در صربستان باشد که به جنگ اول جهانی منجر شد. ولی امروز در دروة دیگری زندگی می‌کنیم، پس شرایط جنگ جهانی اول را نمی‌توان بازتولید کرد. پس باید بپردازیم به واقعیات این دوره. و واقعیت این است که، اگر رئیس جمهور روسیه در کشور ایران، که حاکمیت‌اش دست نشاندة ایالات متحد است، ترور شود، چه پیش خواهد آمد؟ ابتدا مسئله پاسخگوئی حکومت اسلامی به حاکمیت روسیه مطرح خواهد شد، چرا که مسئولیت تأمین امنیت جان میهمان با کشور میزبان است. سپس مسئلة واکنش روسیه به ترور رأس هرم قدرت سیاسی‌اش مطرح خواهد شد. و می‌دانیم که در چنین مواقعی، حکومت «امام زمان» و اربابان‌اش از نظر حقوق بین‌المللی هیچ عذر و بهانه‌ای نخواهند داشت، و می‌باید پاسخگو باشند. و نیازی به توضیح نیست که پیامد ترور رئیس جمهور روسیه در ایران در تقابل با منافع ایالات متحد قرار خواهد گرفت. چرا که در صورت واکنش نظامی روسیه، حکومت طالبان شیعی مسلک دود خواهد شد،‌ و از نظر حقوقی هیچ دولتی هم نمی‌تواند به این تعرض نظامی اعتراض کند. چرا که واکنش به تروریسم را، حتی سازمان ملل نیز به رسمیت شناخته. و با توسل به همین دستاویز بود که ایالات متحد پس از وقایع 11 سپتامبر، تهاجم نظامی به افغانستان را «توجیه» کرد. با توجه به پیامدهای «ناگوار» ترور پوتین برای حکومت «امام زمان» و اربابان‌اش در غرب می‌توان نتیجه گرفت که هدف از پخش چنین خبری، در واقع تهدید ایالات متحد و نوکران‌اش در حکومت اسلامی است.

تهدیدی مستقیم به احتمال اشغال نظامی ایران، تهدیدی غیرقابل تردید به احتمال اشغال تنگة هرمز و ... و اینهمه در صورتی که اراذل و اوباش حکومت اسلامی در حمایت از منافع آنگلوساکسون‌ها پافشاری کنند!




یکشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۶

دمکراسی «ابراهیمی»!
...

در مورد وبلاگ دیروز یادآور شویم که در هر «پروپاگاند»، یک «محور اصلی» وجود دارد، ‌ و چندین محور فرعی،‌ که طبیعتاً از اهمیت کمتری برخوردارند. در مورد سفر «ولادیمیر پوتین» به ایران، محور اصلی پروپاگاند، یک آغاز افسانه‌ای به نام «اقوام ایرانی» دیده می‌شود، و دو شکست تاریخی معاصر، «ترکمانچای» و «گلستان»، که با هدف پنهان داشتن واقعیات زمان حال از مخاطبان، محور اصلی «پروپاگاند» را تشکیل می‌دهند. از آنجا که «پروپاگاند» بر روند «تداعی معانی» تکیه دارد، پیام‌های‌اش مستقیماً ضمیرناخودآگاه را هدف می‌گیرد، تا با تحریک احساسات، استدلال منطقی را ابتر کند. بعداً شاید در این‌مورد مفصل‌تر توضیح دهیم. ولی جهت بررسی بی‌پایه بودن ادعاهای حکومت جمکران در مورد سهم 50 درصدی ایران از دریای خزر، لازم است به اظهارات همان آقای «عباس مالکی»، یا ملکی ـ هنوز سایت سیدصادق در مورد نام مبارک‌شان تصمیم قطعی نگرفته ـ در «ایسنا»، مورخ 21 مهرماه سال‌جاری نگاهی داشته باشیم. ایشان گفته‌اند، در آستانة سفر محمد خاتمی به عشق‌آباد، قرار شد سطح توقع را آنقدر بالا ببریم، که کشورهای دیگر با سهم 20 در صد ایران موافقت کنند! به همین سادگی! و به همین جهت الهه کولائی گفت، «سهم ما 50 درصد است!» و البته جناب مالکی گفته‌اند، این ادعا هرگز موضع رسمی وزارت امورخارجه نبوده! این مختصر را گفتیم، تا مشخص شود مواضع حکومت جمکران تا چه حد «شکمی» و شیرتوشیر ‌است! و به چه صراحتی می‌توان دید که «کارشناسان‌اش»، سر در کدام آخور دارند! در هیچ کشور دنیا، کسی به خود اجازه نمی‌دهد بر خلاف مواضع رسمی وزارت امور خارجه موضع‌گیری «رسمی» کند. ولی در جمکران، مشتی حاجیةخانم نخبه، همچون کولائی، که مشخص نیست از کدام اندرونی پای بیرون گذاشته‌اند، در مورد مسائلی که به همسایه‌ شمالی‌مان مربوط می‌شود، هر جور مایل باشند، اظهار نظرهای «آزادانه» و بی‌در و پیکر می‌کنند. الهه کولائی گویا پنداشته، «نشست عشق‌آباد»، کفاشی سرکوچه است، و می‌توان به شیوة رایج ‌«خواهران»، با صاحب مغازه «چانه» هم زد! ولی خارج از اظهارات مضحک کولائی، باید دید چرا مهملات این خواهر «فرهیخته» در رسانه‌های جمکران و بیانیه‌های جبهة به ظاهر «ملی» نیز منتشر می‌شود! و چرا حکومت مفلوک جمکران که شیخک‌های کازینونشین خلیج فارس، هفته‌ای یکبار تمامیت ارضی‌اش را به زیر سئوال می‌برند، و جرأت دم زدن هم ندارد، در برابر کشور روسیه، که ابر قدرتی هسته‌ای است، این چنین جسارت به خرج می‌دهد؟! مسلماً بی دلیل نیست! دلیل‌اش همانطور که گفتیم حمایت یانکی‌هاست. و با تکیه بر همین یانکی‌هاست که باز هم، غلامان سازمان سیا در ایران، از قبیل ابراهیم یزدی، جهت حفظ کیان اسلام، به سلطنت روی آورده و منتقد حکومت جمکران شده‌اند! داستان از این قرار است که این روزها در ذهن علیل فعلة فاشیسم، «دموکراسی» در ترادف با برگزاری «نمازعید فطر» قرار گرفته! در نتیجه ابراهیم یزدی جهت اقامة نماز، به «اوپوزیسیون» پیوسته و زبان به «افشاگری» گشوده، تا ترهات یهودستیزانة «جیمی‌کارتر» و «برژینسکی» را به عنوان واقعیات سیاسی به خورد ملت ایران بدهد! چون ممکن است ایران موفق به تنش زدائی در روابط خود با همسایة شمالی شود، و از اینرو، بعضی‌ها سعی دارند، سیاست نان و آبدار «مرگ بر اسرائیل» را همچنان در ایران تداوم دهند!

چرا که بدون تنش در منطقه، و در روابط ایران با همسایگان‌اش، به ویژه با ابرقدرت روسیه، نان آتلانتیست‌ها آجر خواهد شد! به یاد داریم که پس از سقوط سایگون، و فرار ارتش قدر قدرت آمریکا از ویتنام، در ماه آوریل 1975، آرامش در جبهة ایران و عراق نیز حاکم شد، و در ماه مارس همان سال، توافق الجزایر بر اختلافات ایران و عراق در اروندرود پایان داد! ولی این آرامش دوام نداشت چرا که در ماه مارس 1977 به محض آنکه جیمی کارتر پایش به کاخ سفید رسید، علی‌اصغر حاج سید جوادی، از طریق امدادهای غیبی، احساس «تکلیف» کرد، و یک نامة‌ سرگشاده به محمد رضا پهلوی نوشت! و فراموش نکرده‌ایم که همین حاج‌سیدجوادی در روزی‌نامة منفور «جنبش» به حکومت اسلامی هم رأی مثبت داد! و به یاد داریم که همین فرد، چند روز پیش دوباره به نوشتن نامة سرگشاده پرداخته، ‌ و خارج از مهملاتی که ردیف کرده، به انتقاد از حکومتی نشسته که 28 سال است امثال حاج سید جوادی و شرکاء را با عملکردهای‌اش به «روشنفکر» تبدیل کرده. کسانی که نه تنها «روشنفکر» نیستند که اصولاً با «تفکر» هیچ سنخیتی ندارند. بله، همچنان که بارها در همین وبلاگ گفتیم، استعمار سفله‌پرور است، و فاشیسم نیز به همچنین. از اینرو، فاشیسم استعماری، دو برابر استعمار سفله‌پرور خواهد شد. و در حکومتی چون جمکران، امثال حاج سید جوادی و ابراهیم یزدی نیز می‌باید «اوپوزیسیون» شوند، تا سازمان سیا بتواند نیروهای سیاسی را در کنترل کامل نگاه دارد. نیروهائی که ، به دلیل «تعهد» انگلستان به «اسلام» و «طالبان»، نمی‌توانند خارج از چارچوب طرح برژینسکی موجودیت داشته باشند. سخنان بیشرمانة «دز براون»، وزیر دفاع انگلیس را در تعهد به اسلام و طالبان فراموش نکنیم! بر اساس همین سیاست استعماری است که، ابراهیم یزدی، به بهانة سرزنش حکومت جمکران به تعریف و تمجید از «نظام شاهنشاهی» پرداخته، و خواهان الگوی سیاسی «احمدشاه مسعود» در افغانستان شده! بله، اکنون می‌توان دریافت چرا روزی‌نامه «همشهری» خبر مرگ فرح پهلوی را انتشار داد! اینبار «پروپاگاند» سازمان سیا از یکسو بر تحمیل الگوی «احمد شاه مسعود»، و از سوی دیگر، بر بازگرداندن «نظام شاهنشاهی» تمرکز یافته. «پروپاگاندی» که فقط مشوق «جنگ» و «براندازی» خواهد بود.

چرا که، شرط لازم و کافی برای اعمال سیاست استعمار در این خلاصه شده که، ابراهیم یزدی و شرکاء بتوانند نماز عید فطرشان را با خاطر «آسوده» بخوانند! بله، تمام مشکل ما ملت این است که پادوهای سازمان سیا بتوانند مراسم نماز عید فطر برگزار کنند! بقیة مسائل کشور، در برابر نماز عید فطر فعلة فاشیسم از کوچکترین اهمیتی برخوردار نیست! پایان کار حکومت جمکران نزدیک است، و سازمان سیا جهت سازمان دادن «اوپوزیسیون» دست‌پروردة خود فعال شده. پس حاج سید جوادی نامة «سرگشاده» می نویسد، ابراهیم یزدی هم، ضمن انتقاد از حکومت جمکران می‌گوید:

«[...] در نظام شاهنشاهی جلوی نماز ما را نگرفتند[...] این نماز در نظام شاهنشاهی برگزار می‌شد [...] حداقل مانند شاه عمل کنند، در زمان شاه هیچ گاه مزاحم مهندس بازرگان نشدند که چرا نماز می‌خواند[...] »


البته ما هم می‌دانیم که در نظام شاهنشاهی، نه تنها کسی با فعلة فاشیسم کاری نداشته‌ و ندارد، که همین نظام شاهنشاهی، دست پروردگان خود، از قبیل خمینی، رفسنجانی، چمران، یزدی، بهشتی و خاتمی را به دست خود به «اوپوزیسیون» تبدیل کرد. همچنان که حکومت جمکران، ابراهیم یزدی را در جایگاه «اوپوزیسیون» محفوظ نگاه داشته، تا وی به ستایش از نظام شاهنشاهی مشغول باشد. و به یاد داریم که ابراهیم یزدی همان کسی است که به کیهان گفته بود، «آمده‌ایم تا 2500 سال استبداد را نابود کنیم»! مسلماً پس از پایان کار جمکران، ابراهیم یزدی به کیهان خواهد گفت، «آمده‌ایم 2500 سال استبداد را باز گردانیم!» البته وقتی امثال یزدی سخن از استبداد می‌گویند، باید بدانیم که جهت پنهان داشتن دست اربابان استعمارگر‌شان است که به اسلام و طالبان در منطقه «تعهد» دارند! اربابانی که فقط در چارچوب سلطنت یا حکومت‌اسلامی می‌توانند به اهداف استعماری خود دست یابند. و جهت گرم نگاهداشتن تنور استعمار لازم است، آرمان سیاسی ملت ایران، از الگوی ملی«احمد شاه مسعود» در افغانستان، «الهام» بگیرد! بله، کشور افغانستان که به دلیل استقرار حکومت اسلامی در ایران، بیش از 28 سال است در باتلاق جنگ و نکبت توحش اسلام گرفتار شده، امروز «الگوی» حاکمیت دلخواه اربابان ابراهیم یزدی در ایران است، کسانی که نام مضحک «روشنفکری دینی» هم بر خود گذارده‌اند. البته الگوی عبدالله گل در ترکیه هم وجود دارد، ولی نوع افغانی آن به دهان ابراهیم یزدی بیشتر مزه کرده، چرا که در سفر اخیر خود به افغانستان، گویا از نزدیک آنرا «مشاهده» فرموده‌اند! و به این نتیجه رسیده‌اند که «روشنفکری دینی در تمام دنیا رو به گسترش است!» چون «دنیا» برای امثال یزدی، همان جائی است که نظامیان آمریکا خیمه زده‌اند. و هر جا ارتش یانکی‌ها حضور نداشته باشد، «دنیا» هم نیست. ویژگی دنیای یزدی این است که همه در آن مسلمان‌اند، و همه به جنگ با دشمن مشغول‌، تا تنور تفنگ فروشان غرب گرم و داغ باقی بماند:

«جریان روشنفکری دینی در تمام دنیا رو به گسترش است. ما نمونة آن را در سفر اخیر به افغانستان دیدیم. احمد شاه مسعود یک چمران دوم بود. در گروه او هم شیعه هزاره بود و هم پشتون و هم ازبک. همه با هم بودند و علیه دشمن مشترک فعالیت می‌کردند. همان الگوی ملی در حال حاضر در دولت افغانستان اجرا می‌شود.»


می‌بینیم که چه دنیای دلپذیری است! کشور افغانستان که توسط نظامیان ناتو به مرکز تولید مواد مخدر تبدیل شده، محل تجلی «روشنفکری دینی» است، که جز در سایة حمایت ارتش ناتو نمی‌تواند دوام داشته باشد. همچنانکه در کشورمان، به زور سر نیزة ناتو، ‌ امثال «شریعتی»، «مطهری»، «سروش» و «جلائی‌پور» در جایگاه روشنفکر قرار گرفتند، تا امروز، همین پدیدة استعماری، از طریق امثال ابراهیم یزدی، بازهم فعالیت براندازانه را آغاز کند. ابراهیم یزدی که در این 28 سال خفقان گرفته بود، اکنون همزمان با طبل زدن برای «الگوی ملی» جنگ در افغانستان، به مخالفت با جنگ و گروگانگیری هم پرداخته! و «مسئولینی» هم در حکومت جمکران پیدا کرده، که امروز، نه آنزمان که روح‌الله می‌گفت، «جنگ نعمت الهی است»، ادامة جنگ با عراق را اشتباه می‌دانند! بله، این «مسئولین» که هر گاه منافع آمریکا اقتضاء کند، کشف می‌کنند «راه قدس از کربلا می‌گذرد»، امروز که یانکی‌ها نمی‌توانند در عراق بمانند، هم با گروگانگیری، و هم با جنگ «سابق» ایران و عراق مخالفت می‌کنند:

«[...] بسیاری از گروگان گیران سفارت آمریکا اکنون به اشتباه خود پی برده‌اند. بسیاری از مسئولین نظام اکنون معتقدند که باید پس از فتح خرمشهر جنگ را تمام می‌کردند.»


بله، امروز وقت صلح طلبی و آشتی با آمریکا شده! دانشگاه کلمبیا از احمدی نژاد دعوت کرد، دانشگاه فردوسی هم از بوش دعوت کرد، تا بر نوکران‌اش در جمکران منت گذارد. امروز هم ابراهیم یزدی از طرف گروگان‌گیران و «مسئولین» اعلام می‌کند، «مست بودند اگر گهی خوردند»، یا احمق بودند، نمی‌فهمیدند! یا بهتر بگوئیم، «مزدور» بودند و اکنون هم چون مزدوراند، مانند ابراهیم یزدی، صدوهشتاد درجه تغییر جهت داده‌اند. ابراهیم یزدی در ادامة ترهات‌اش به «تاریخ» و «حافظة تاریخی» هم لجن‌پراکنی کرده، در چند جمله، فاقد انسجام زمانی، به حکومتی‌ها می‌گوید، بدانند که «روزگار» همانطور که به «گردن» شاه زد، به «گردن‌شان» می‌زند:

«این‌ها حافظه تاریخی ندارند. فکر می‌کردند[می‌کنند] که شاه بلد نبود و ایشان بلدند چه کار کنند؛ درحالیکه روزگار به گردن این‌ها هم خواهد زد.»

البته می‌دانیم، آنکه به «گردن» شاه زد، همان ژنرال هویزر خودمان بود، که گویا به ابراهیم یزدی، خودش را با نام مستعار «روزگار» معرفی کرده! و یزدی می‌پندارد، ژنرال «روزگار» هنوز هم فرماندهی ارتش ناتو را بر عهده دارد، و به زودی براندازی نوینی در ایران سازمان خواهد داد، تا باز هم مانند دوران «شیرین» بهمن 57، «روشنفکری دینی»، تحت منویات ارتش ناتو، «دنیا» را فتح کند! ابراهیم یزدی، ضمن انتقاد از حکومت جمکران، طبق معمول به دم‌جنبانی برای اربابان یهودستیز جمکران هم مشغول می‌شود، و یک بررسی «کارشناسانه» و بسیار شکمی از سیاست‌های کلان در منطقه ارایه می‌دهد، تا سیاست توحش ایالات متحد و متحدانش در غرب را به اسرائیل نسبت دهد. بله، در راستای «پروپاگاند» ارائة «تصویر دهشتناک» از اسرائیل، ریزه‌خواران سازمان سیا در ایران، گویا بازگوئی قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» از قدرت فرضی این کشور را در رأس امور قرار داده‌اند! همانطور که پیشتر هم دیدیم چگونه روزی‌نامه‌های ایالات متحد و «لوموند دیپلماتیک»، به بهانة بررسی کتاب اخیر «جیمی کارتر»، تحت عنوان «فلسطین، صلح، نه آپارتاید» ادعا کرده بودند، اسرائیل مانع از اعمال سیاست‌های آمریکا در منطقه می‌شود! در همین وبلاگ، با استناد به مصاحبة «نوام چامسکی» با «دیوید بارسامیان»، در کتاب «در باب پروپاگاند»، گفتیم که چنین ادعائی بی‌پایه و اساس است، چرا که از دوران جیمی کارتر، سیاست ایالات متحد در منطقه بر «انسداد» هرگونه پیشرفت دیپلماتیک پافشاری می‌کند، تا بتواند به جنگ افروزی بپردازد. و ابراهیم یزدی، بدون در نظر گرفتن این امر، با استناد به ترهات «برژینسکی» و «جیمی کارتر» به بررسی سیاست منطقه می‌پردازد تا ملت ایران را نیز به خیال خود مرعوب کند. یزدی با تکیه بر «بی‌بی‌گوزک‌های» برژینسکی و کارتر، می‌گوید، هر بار آمریکا خواسته صلح در منطقه استقرار یابد اسرائیل مانع شده، و اکنون هم قرار است به ایران حمله کند:

«من آخرین کتاب‌های کارتر و برژینسکی را خوانده‌ام [...] هر دو معتقدند که بزرگ‌ترین مانع صلح خاورمیانه اسرائیل است. چه در دوران کارتر و چه در دوران بوش پدر[...] وقتی او به اسرائیل برای برقراری صلح فشار آورد ناگهان عراق به کویت حمله کرد[...] اکنون نیز [...] اسرائیل نیاز دارد [...] درگیری ایجاد کند. به نظر من اسرائیل به برخی از نقاط کلیدی ایران حمله خواهد کرد.»


و چنین است قدرت اسرائیل، که با ولینعمت خود هم به مخالفت بر می‌خیزد! و عجیب است که در مقابل نافرمانی اسرائیل، ایالات متحد در سازمان ملل با وتو کردن تمامی قطعنامه‌هائی که اسرائیل را محکوم می‌کنند، نافرمانی اسرائیل را پیوسته «تشویق» هم می‌کند! و هم کارتر، و هم برژینسکی در مورد این واقعیات خفقان گرفته‌اند، تا ابراهیم یزدی بتواند از ترهات‌شان جهت ارعاب ملت ایران و پروپاگاند یهودستیزی استفاده کند. گویا پادوی سازمان سیا فراموش کرده، که سال گذشته در تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان، دو فروند هواپیمای فانتوم بر فراز بیروت هدف قرار گرفت، که خلبانان‌شان آمریکائی بودند! حتماً «به نظر» یزدی، این خلبانان را، با هواپیماهای‌شان، اسرائیل فریب داده بود! همانطور که گفتیم استعمار سفله‌پرور است، و از اینروست که امثال ابراهیم یزدی در جایگاه «اوپوزیسیون» حکومت اسلامی قرار می‌گیرند، تا مطالبات اربابان‌ یهودستیزشان را در نماز «عید فطر» اعلام دارند. امروز که همه می‌دانند گروگانگیری در سفارت آمریکا به فرمان سازمان سیا و با هدف اعمال تحریم و جنگ بر ملت ایران انجام گرفت، یزدی اعلام می‌کند، گروگانگیری در جهت منافع اسرائیل بوده! البته، یزدی هرگز نخواهد گفت که در راستای تأمین منافع ایالات متحد، اسرائیل از شبه کودتای نوژه هم حمایت کرد، تا نیروی هوائی ایران پیش از جنگ «ابتر» شود. یزدی هرگز نخواهد گفت که عامل کودتا از فرودگاه مهرآباد خارج شد، و امروز هم روابط دوستانه‌ای با حکومتی‌ها دارد! نه! ابراهیم یزدی وظیفه دارد، به دروغ اسرائیل را متهم کند، تا نقش ایالات متحد به عنوان پشتیبان جنایات حکومت اسلامی از چشم همگان پنهان داشته شود. البته در راه فداکاری برای حفظ آبروی اربابان، ابراهیم یزدی به ما می‌گوید، «قرار» بوده، گروگان‌های سفارت را پس از 3 روز آزاد کنند! و ما هم متوجه‌ می‌شویم که گویا هیچکس جز ملت ایران، در جریان گروگان‌گیری غافلگیر نشده، چرا که همه «قرارهای‌شان» را گذاشته بودند تا گروگان بگیرند، و جناب یزدی هم حتماً در جریان بوده‌اند. ولی اگر در این چند سال سیاست خفقان در پیش گرفته بودند، مسلماً دلیلی داشته:

«دانشجویان خط امام گفته بودند که قرار است تنها 3 روز گروگان‌ها را نگه دارند؛ پس چرا گروگانگیری طولانی شد؟[...] این حرکت دقیقا در جهت منافع اسراییل بود.»


به هر تقدیر، حداقل امروز، ابراهیم یزدی صریحاً اعلام می‌کند که این گروگان‌گیری در جهت منافع ملت ایران نبوده! ولی آنروزها که بیانیه‌های ساواک از زبان روح‌الله به ما می‌گفت که گروگان‌گیری «انقلاب دوم» است، ابراهیم یزدی کر، کور و لال شده بود! و از «قرار و مدار» با لات و اوباش خط روح‌الله، هم هیچ حرفی به میان نمی‌آورد. چون هنوز چمران منفور، و دارودسته‌اش با بمب‌گذاری در عراق، «الگوی ملی» احمد شاه مسعود، برایمان پیاده نکرده بودند. بله، پس از چنین مهملاتی، ابراهیم یزدی، فراموش می‌کند که موجودیت خود را هم مرهون سیاست استعماری ایالات متحد است، و اعلام می‌کند، سیاست آمریکا به ضرر جنبش دموکراتیک در ایران است! البته نیازی نبود که ابراهیم یزدی این واقعیت را برایمان آشکار کند. اگر سیاست آمریکا حمایت از دموکراسی در ایران بود، در بهمن‌ماه سال 57، مشتی تیغ‌کش و اوباش، از قبیل ابراهیم یزدی در رأس هرم قدرت قرار نمی‌گرفتند! ولی بهتر است بدانیم که دموکراسی مورد نظر حاج ابراهیم خان، همان برگزاری نماز عید فطر است:

«[...] برای نماز خواندن هم باید از ولی فقیه اجازه گرفت [...] متاسفانه سیاست دولت آمریکا به ضرر جنبش دموکراسی خواهی داخل ایران است. حکومت[...] حتی نماز عید فطر را هم تعطیل می‌کند»

بله این است مفهوم واقعی «دموکراسی» در قاموس پدیدة استعماری «روشنفکری دینی»: برگزاری نماز جماعت!