شنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۸


ندای مرگ!
...

خط سوم کودتا با توسل به شعار «آزادی» و «ندا» پروپاگاند خود را آغاز کرد. شکست مفتضحانة طاعون سبز جهت دوقطبی کردن فضای جامعه پیرامون «خط‌امام» و «حق مردم»، باعث شد تا اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن برای ایجاد اجماع، علاوه بر «جسد ندا»، به شعار پوچ فریبنده‌تری متوسل شوند: آزادی! این شعار پس از شکست استعمار در ایجاد اجماع پیرامون «جنبش سبز» و خط ‌توحش امام برسرزبان‌ها افتاد. به عبارت دیگر «خط ندا» و حرکت به سوی سراب «آزادی» بجای «خط امام» و «بازگشت به گذشته»‌ نشست. اما هر دو مسیر گنگ و مبهم است،‌ بهتر بگوئیم راه‌ به مرگ و نیستی می‌برد. در واقع «خط امام،‌ آزادی،‌ ‌ندا و بازگشت به گذشته» اجزاء مجموعة مرگ‌ و ابهام‌اند.

خارج از چارچوب قوانین و مقررات «صریح» و فاقد ابهام، یعنی قوانین انسان‌محور، «آزادی» جز هرج‌ومرج و شورش و مرزشکنی نخواهد بود. هر چند همة‌ سگ‌های دست‌آموز عموسام با شعار گنگ و پوچ «آزادی» به معلق زدن پرداخته‌اند، اربابان حکومت اسلامی بی‌جهت به این شعار متوسل شده‌اند. آزادی، انسانی است و خارج از قوانین انسان‌محور نمی‌توان آزادی‌های فردی و اجتماعی را تعریف و تعیین کرد.

آزادی، خارج از قوانین انسان‌محور، ‌ فقط کارساز گروه‌های تبهکار نظیر دارودستة آخوند منتظری و باند مهدی‌هاشمی خواهد بود. در وبلاگ «پاپ و مریم»، ‌ بخشی از نامة آخوند کروبی خطاب به حسینعلی منتظری را آوردیم و گفتیم که اگر ارتباط پنهان حکومت اسلامی با آمریکا از طریق باند منتظری فاش نشده بود، مهدی هاشمی با تأئیدات شخص حسینعلی منتظری و دیگر آخوندهای شناخته شده و یا ناشناس این حکومت می‌توانست همچنان به جنایات خود ادامه دهد. و مسلم بدانیم اوباش جنایتکار همواره در اطراف «آیات عظام» حضور خواهند داشت، ‌ چرا که «مجری فتوی» هم اینان‌اند. در واقع اوباش اهرم‌های قدرت دستاربندان‌اند و همچنان که زنده‌یاد کسروی دهه‌ها پیش گفته، «پیوند بین دستاربند و اوباش، پیوندی است ناگسستنی!» پس جای تعجب نیست ‌که شیپورهای استعمار نظیر «بی‌بی‌سی» و «رادیوفردا» اینچنین به دستاربندان ارادت ‌ورزند. کارفرمایان این شیپورها برای اعمال سیاست‌های استعمار به اراذل و اوباش حامی ملایان نیاز فراوان دارند.

پس جای تعجب نیست که پس از مرگ حسینعلی منتظری، اوباش مؤنث و مذکر از جمله حاجیه عبادی به مداحی این کودتاچی جنایتکار نشسته‌، در کمال بلاهت بکوشند تا این شیخ پلید و مزور و تاریک‌اندیش را «مدافع حقوق بشر»‌ معرفی کنند. در این راستا مصاحبة بلاهت‌گستر حاجیه عبادی با رادیوفردا، مورخ 4 دیماه 1388 را از دست ندهیم! در این مصاحبه سرگذشت آخوند منتظری شباهت فراوانی به بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان پیرامون خلیفة چهارم دارد. از آنجمله است، این دروغ مفتضحانه که، آنحضرت در راه دفاع از حق مردم از مال و مقام چشم پوشی فرمودند و ... و خلاصه اگر ایشان «رهبر» می‌شدند حتماً به دمکراسی می‌رسیدیم، و‌ همه مدیون ایشان‌اند و مزخرفاتی از این قماش. حاجیه «عبادی ـ توسلی»، حتی پس از مرگ منتظری هم از احوالات او برای‌مان خبر می‌آورند تا ادبیات سیاسی را هر چه بیشتر در مقدسات و مزخرفات غرقه کنند. عیال حاج توسلی شخصاً مشاهده کرده که هم اکنون «روح» آخوند منتظری بر «دوش فرشتگان بهشت» است! خلاصه اگر تاکنون گورکن‌ها فقط با مردگان «صحبت» می‌کردند، از روز گذشته اینان توانائی‌های نوین یافته همچون عبادی می‌توانند مردگان را ببینند، البته ضمن مصاحبه با رادیوفردا!

مصاحبه کننده با طرح یک پرسش، حاجیه عبادی را به شاهراه «خررنگ‌کن» دروغ‌پردازی و سراب شرم‌آور «تحریف» رهنمون می‌شود. ایشان می‌فرمایند، شما که از نقش سرنوشت‌ساز آخوند منتظری در زندان، جهت نزدیک کردن چپ و راست آگاه‌اید، فکر می‌کنید اگر ایشان به مقام «رهبری» می‌رسیدند، راه‌گشای نظام دمکراسی و نزدیکی تمام نیروهای سیاسی در ایران می‌شدند؟ در واقع این پرسش مزورانه دو هدف را دنبال می‌کند، پنهان نگاه داشتن نقش حسینعلی منتظری در سرکوب و کشتار چپ در ایران، و نهایت امر در ترادف قرار دادن دمکراسی سیاسی با نزدیک شدن «نیروهای سیاسی» و‌ غیردمکراتیک به یکدیگر! نیروهائی که هیچکدام مطالبات دمکراتیک نداشته و ندارند. حاجیه عبادی هم در جواب به این پرسش گوساله فریب به نشخوار مطلب معروف شیخ مسعود بهنود در «بی‌بی‌سی» مشغول شده، می‌گوید، طالقانی و منتظری در زندان که بودند خیلی با مسلمین مبارز و چپ انقلابی خوشرفتاری می‌کردند! می‌دانیم که چپ‌نمایان ایران و مسلمانان به اصطلاح مبارز، هر دو در سنگر مقدس فاشیسم نشسته‌اند و طی سه دهة اخیر سرسپردگی‌شان به آستان مقدس گاوچران‌ها عملاً به اثبات رسیده، و نزدیکی این دو گروه به ظاهر «متضاد» هدفی جز سرکوب ملت ایران نداشته و ندارد. اما در ذهن علیل عبادی همین است نشان دفاع حسینعلی منتظری از «دمکراسی» و حقوق بشر. همچنانکه در وبلاگ «دیوید و فانی»گفتیم ‌آن حقوق‌بشری که عبادی از آن دفاع می‌کند و آخوند منتظری را «پدر» آن خوانده ثمرة شیرین ازدواج فرخندة سازمان‌سیا با محفل نوبل است و طعم شیرین ثمرة چنین ازدواجی از شیرینی چارچوب آن یعنی «جنگ، تجارت برده و قاچاق اسلحه و موادمخدر» ناشی می‌شود. به عبارت دیگر این نوع ویژه از «حقوق‌بشر» در واقع حقوق امثال عبادی و موسوی و دیگر جیره‌خواران شبکة قوادان و قاچاقچیان محترم است که از ارکان سیاست استعمار در جهان سوم‌اند. البته حاجیه عبادی ضمن تکرار سوگنامة‌شیخ مسعود فراموش کرده که طالقانی پس از استقرار حکومت اسلامی، از مخالفان منتظری به ویژه در مورد مبحث ولایت فقیه در قانون اساسی جمکرانی‌ها به شمار می‌رفت، و فقط پس از مرگ طالقانی اصل ولایت‌فقیه به تصویب مجلسی رسید که همین آقای منتظری «رئیس‌» آن شده بود، شاید فقط به همین «دلیل» طالقانی خیلی زود این جهان را ترک گفت.

در واقع نسبت به مواضع فکری آخوند منتظری همه روشنفکر خواهند بود، حتی خر ملانصرالدین! بی‌دلیل نیست که دست‌های مقدس استعمار ایشان را برای جانشینی خمینی دجال مناسب تشخیص داد، و زمانیکه به دلیل جنایات اوباش‌الله و نزدیکان‌شان، نام منتظری از برنامة‌ جانشینی قانونی خمینی حذف شد، مصلحت اربابان بر این قرار گرفت تا این شیخ جنایتکار به «تابو» تبدیل شود، و مخالفان «جذب» ایشان شوند. از اینرو، به برکت شایعات ساواک، سرگذشت منتظری به تدریج به بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان در باب امامان‌شان شباهت پیدا کرد؛ وی در«حصر» قرار گرفت و رنج فراوان برد و ... و حتی شیخ صادق صبا نیز که به دیدار ایشان رفته بود، به ما می‌گفت که ملاقات با منتظری «خطرناک» است! و ما را از جو تهدید و خطر در اطراف وجود ذیجود حضرت‌شان آگاه می‌کرد!

خلاصه برنامة تابوسازی بخوبی پیش می‌رفت و اینک که ایشان در قید حیات نیستند، برنامة بی‌بی‌گوزک‌سازی آغاز شده؛ نوبت به میرحسین رسیده که در جایگاه «تابو‌»‌ قرار گیرد. در نتیجه، پس از مرگ منتظری، میر«حسین شهید» از پست ریاست آکادمی «هنر زوزه» و روضه و سوگواری «عزل»‌ شد، و این امر باعث اندوه فراوان پیروان آن‌حضرت و طرفداران «دمکراسی» در ایران شده! می‌بینیم که با تحمیل انزوا بر «تابو» چگونه هر لحظه بر جذابیت وی ‌افزوده می‌شود! به همین دلیل است که «رادیوفردا» از زبان آخوند کدیور تلویحاً خواستار «بازداشت» میرحسین شهید می‌شود تا بازار کساد ایشان هر چه گرم‌تر شود. بله «رادیوفردا» باز هم آخوندکدیور، نظریه‌پرداز استخراج دمکراسی از خلخال آن زن یهودی را از پستو بیرون کشیده تا مطالبات حاکمیت آمریکا را از زبان ایشان برای‌مان بیان کند، ‌ چرا که رسانه‌های رسمی ایالات متحد نمی‌توانند آشکارا برای دولت‌های غرب تعیین تکلیف کنند. چنین موضع‌گیری‌هائی باعث خواهد شد که به دلیل دخالت در امور داخلی یک کشور پاسخگو نیز باشند. اما ایرانی‌نمایان ساکن ینگه دنیا درست مانند حکومت توحش جمکران کاملاً غیرمسئول و از هفت دولت آزادند، اینان همچون کودکان صغیر و مهجور پاسخگوی گفتار و کردار خویش نیستند.

در نتیجه، هر گاه آمریکا بخواهد مطالبات مرزشکنانه و فراقانونی خود را در برابر ملت ایران مطرح کند، به حکومت جمکران متوسل می‌شود، ‌ و هر گاه بخواهد مطالبات قانون‌شکنانه خود را در سطح جهان مطرح کند دست به دامن طرفداران «طاعون سبز» خواهد شد. همچنانکه برای سرکوب آزادی بیان فارسی‌زبانان بر روی شبکة مجازی «سایبر ارتش آمریکائی»‌ به راه انداخته بودند، و برای رد گم کردن ادعا می‌کردند که این ارتش قدرقدرت اول از همه به سایت طاعون سبز و توئیتر حمله کرده! روند همان روند 11 سپتامبر است. ایالات متحد برای قانون‌شکنی و چپاول و سرکوب نیاز به یکجانبه‌گرائی دیگران داشت، و به همین دلیل عملیات 11 سپتامبر را به متحدان و نوکران خود نسبت داد تا بتواند به منطقه لشکر کشی کند. و حزب دمکرات با تکیه بر همین واقعیت و مسلماً اسنادی که از آن در اختیار داشت توانست طرح اصلاحی نظام درمانی در ایالات متحد را به کنگرة آمریکا حقنه کند. حزب دمکرات از زبان «جان کری»، تلویحا حزب جمهوریخواه را به افشاگری در مورد حوادث 11 سپتامبر تهدید کرده بود.

خلاصة‌ مطلب روز 24 دسامبر 2009 سنای آمریکا طرح بیمة درمانی عمومی را تصویب کرد! هر چند که پس از تحمل اصلاحیه‌های متعدد از طرح کذا تقریباً چیزی برجای نمانده، ولی از هیچ بهتر است! از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به حکومت اسلامی و طاعون سبز، به عنوان ابزار قانون‌شکنی و یکجانبه‌گرائی در دست دولت ایالات متحد.

ایندو صورتک به دلیل نشستن در «سنگر حق» هیچ مسئولیتی ندارند، پاسخگوی گفتار و کردار خود هم نیستند چرا که ادعا می‌کنند مجری قوانین الهی‌اند! و از این‌ نظر درست به واتیکان می‌مانند. پاپ، رهبر کاتولیک‌های جهان نیز اعمال کاتولیک‌های متعهد را «توجیه» می‌کند و همچنانکه گفتیم اخیراً جناب پاپ جنایات هیتلر را نیز به حساب «اومانیسم» گذاشت! ‌ حال آنکه کلیسای آنگلیکن، به ویژه کلیسای کاتولیک در کل اروپا هیچ مخالفتی با جنایات هیتلر نداشتند و از این ‌نظر با «جهان اسلام» در یک سنگر واحد توحش نشسته‌اند. به همین دلیل است که دین اسلام به ابزار سیاست‌گذاری در منطقه و به ویژه در ایران تبدیل شده. و به همین دلیل است که محفل جنگ‌فروشان و شبکة دلالان اسلحه به دین اسلام اینهمه علاقه دارند. از اینرو، «اشپیگل»، بوق جنگ‌فروشان محفل یوشکافیشر با آخوند کدیور مصاحبه کرده و رادیوفردا، مورخ 5 دی‌ماه سالجاری به این بهانه عکس کدیور را در سایت خود چسبانده، و بخشی از مهملات قانون‌شکنانة او را نیز برای‌مان نقل می‌کند.

شیخ محسن کدیور، که خود را در جایگاه رهبر مخالفان حکومت اسلامی رویت فرموده، همچون ماشاالله قصاب لگدی نثار مقررات و قوانین بین‌الملل کرده، از کشورهای غرب می‌خواهد حکومت ایران را فاقد مشروعیت بدانند! البته آخوند کدیور اگر ذره‌ای شعور می‌داشت چنین مهملاتی بر زبان نمی‌آورد، ولی از آنجا که ایشان به اندازة کافی از حماقت بهره‌منداند نمی‌توانیم چنین انتظار بی‌موردی داشته باشیم! باید سئوال کرد محسن کدیور به عنوان یک ملای ساکن ینگه دنیا در جایگاهی قرار گرفته که بتواند مشروعیت حاکمیت ایران را به زیر سئوال ببرد؟ با تکیه بر کدام مستندات؟ با تکیه بر سرکوب تظاهرات غیرمجاز که با شایعه‌پراکنی به راه افتاد؟ کدام دولت غرب می‌تواند برخلاف پروتکل‌های رایج حکومت اسلامی را فاقد مشروعیت بداند؟ مسلما هیچ دولتی در غرب چنین برخورد ساختارشکنانه‌ای با دولت جمکران نخواهد داشت، دلیل نیز روشن است. دمکراسی‌های غرب خود را به رعایت چارچوب‌های حقوقی سازمان ملل موظف می‌دانند، ‌چرا که می‌باید پاسخگوی سیاست‌های بین‌المللی خود باشند. در صورتیکه حکومت اسلامی به دلیل حمایت همه جانبة آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک خود را موظف به رعایت چارچوب‌ها و ساختارهای حقوقی نمی‌بیند،‌ و به همچنین است در مورد مواضع اوپوزیسیون رسمی این حکومت که ـ در داخل و خارج مرزها ـ به شن‌های روان می‌ماند. بله سیاست شن‌های روان سیاستی است که از سوی استعمار همزمان در مورد حکومت اسلامی و مخالف‌نمایان‌اش اجرا می‌شود، و اینان را هر لحظه به اتخاذ مواضعی متناقض وادار می‌کند.

به عنوان نمونه،‌ طاعون سبز دیگر «رایش» یا بهتر بگوئیم «رأی فرضی» خود را نمی‌خواهد، بلکه خواهان «آزادی» شده! اما این قماش «آزادی» همچنانکه بالاتر گفتیم، جز شعار پوچ نیست. شعاری است که فقط با هدف گسترش قانون‌شکنی و سرکوب مطالبات صنفی و به بیراهه کشاندن جنبش‌مدنی برسرزبان‌ها می‌افتد. در راستای چنین مسیری است که عبارات ابلهانة «آزادی درونی» و «آزادی فکر» ‌را از زبان عیال «روشنفکر» موسوی می‌شنویم، همان کسی که اینروزها برای تغذیه به «جسد ندا» چنگ انداخته و می‌خواهد «ندا» را نقاشی کند! «آزادی فکر» و «آزادی درونی» آزادی‌هائی است که هرگز در قالب کلام یا در قالب هنر تجلی نخواهد کرد، به عبارت دیگر این سخنان ابلهانه فقط پوچ‌پردازی و عوامفریبی است. و اما حاجیه رهنورد به شیادی اکتفا نمی‌کند، وی مخالفان خود را نیز «واپسگرا» خوانده، ‌چرا که الطاف «فارین پالیسی» به اوباش و خاله‌شلخته‌های «طاعون سبز» جایگاه «روشنفکری» اعطا کرده! چه کسی از روشنفکر انتقاد می‌کند؟ کوته فکر، واپسگرا، متحجر و ... و ازجمله نویسندة همین وبلاگ که طرفدار دمکراسی و آزادی مطبوعات است! بله این است فواید «برگزیده» شدن لات و اوباش به عنوان روشنفکر و هنرمند و غیره از طرف دکان آزادی‌فروشان غرب.

«فارین پالیسی» و دیگر محافل سفله‌پروری غرب برای برگزیدگان خود در همان جایگاهی قرار می‌گیرند که خداوند ابراهیم برای پیام آوران‌اش: در جایگاه «حق مطلق!» و از اینرو طبیعی است که مخالفان این «برگزیدگان» ممتاز، برگزیدگانی که محافل سفله‌پروری بر سرشان گذاشته و «حلوا، حلوا» می‌کنند، خود به خود در جایگاه «باطل» قرار ‌گیرند. پس «بخش دوم» مصاحبة ژیلا بنی‌یعقوب با همسر روشنفکر موسوی را در سایت «گویا» از دست ندهید که واقعاً «گویا» است. گویای بیشرمی و ابتذال و وقاحت و لاف‌زدن و حماقت و بلاهت و پوچگوئی زهرة کاظمی که در این مصاحبه به اوج می‌رسد:‌

«جنبش سبز تبلور همة آرمان‌های ما [...] است [...] جنبش سبز تازه به دوران رسيده نيست. به واژة‌ سبز نگاه کنيد. سبز تبلور بسياری از آرمان‌های [...] مردم ماست، چه در زندگی مادی و چه در زندگی معنوی[...]»


بله ما هم به «واژة سبز» نگاه کردیم! همة «آرمان‌های مردم» در آن تبلور یافته! چرا که واژة سبز همچون «آرمان‌های مردم» گنگ و مبهم و فاقد هر گونه صراحت است، در نتیجه می‌تواند بهترین پناهگاه فاشیسم و استعمار باشد. تداعی سبز همه چیز می‌تواند باشد جز دمکراسی، جز اعلامیة جهانی حقوق‌بشر، جز انسان‌ آزاد و قوانین انسان‌محور. و بی‌دلیل نیست که آخوند کدیور، حسینعلی منتظری را رهبر معنوی همین جنبش کذا می‌داند:

«آیت‌الله منتظری چراغی روشنی‌بخش برای ایران بود و در پایان هم به رهبر معنوی جنبش سبز تبدیل شد [...]»

البته آخوند کدیور بهتر است در همان دانشگاهی که بودجه‌اش از سوی قبیلة دلالان اسلحه تامین می‌شود به تدریس ادامه دهد و از طرف دارودستة خودش صحبت کند. کسی که قادر است با نهج‌البلاغه و خلخال زن یهودی در هزارة سوم میلادی «دمکراسی»‌ بر پا ‌کند مسلم است که باید جنایتکاری همچون منتظری را هم چراغ روشنی‌بخش خط نورانی خود بخواند. حال بازگردیم به شعار آزادی.

«آزادی»، فریبنده‌ترین شعاری است که می‌تواند به ابزار سیاست استعمار تبدیل شود. با توسل به این واژة جادوئی می‌توان همة شوت وپرت‌ها را در اردوی غرب بسیج کرد. به همین دلیل است که این واژه را از زبان مقامات حکومت و مخالف‌نمایان حکومت کذا می‌شنویم. در واقع هر دو گروه حکومتی به یکسان از تکه استخوان اهدائی ارباب بهره‌مند می‌شوند. اما آنچه اهمیت دارد، این است که این آزادی در ابهام کامل قرارگرفته و از مرحلة شعار عوام‌پسند فراتر نمی‌رود. از اینجهت تبلیغات رسانه‌ای بر واژة «آزادی» متمرکز شده.

ابتدا رسانه‌ها از زبان آخوند منتظری نوشتند، «مطالبات مردم نسبت به گذشته بیشتر شده»، پس از مرگ منتظری،‌ از زبان احمدی‌نژاد شنیدیم که «در ایران آزادی حکومت می‌کند». همچنین از زبان «فاشیست ـ مسلمان‌های» طاعون سبز مطالب مشابهی شنیدیم که «مردم» ‌دیگر به رأی خود در انتخابات اهمیت نمی‌دهند و خواهان «آزادی‌اند.» دلیل تمرکز بر آزادی این است که این واژه به دلیل ابهام خود همه را جذب می‌کند. هیچکس مخالف آزادی نیست ولی هیچکس نمی‌داند چارچوب آزادی کذا چیست! بله، آزادی زمانیکه فاقد چارچوب باشد، بسیار فریبنده می‌شود. به همین دلیل اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن جهت ایجاد «اجماع» در ایران از یکسو به «ندا» و از سوی دیگر به شعار پوچ و مبهم «آزادی» متوسل شده‌اند.






...

جمعه، دی ۰۴، ۱۳۸۸


پاپ و مریم!
...
آفرین جان‌آفرین‌ پاک را
آنکه جان بخشید و ایمان خاک ‌را
[...]
آسمان چون خیمه‌ای برپای کرد
بی‌ستون کرد و زمین‌اش جای کرد

مدتی است افراد «روانپریش» در ایتالیا فراوان شده‌، به «مقامات» هم حمله می‌کنند! چند روز پیش سر و صورت برلوسکنی، ‌نخست وزیر ایتالیا به خون کشیده شد، شب گذشته هم پاپ بندیکت دوست داشتنی و نازنازی ما را به زمین انداختند! یک زن جوان از شدت علاقه،‌ یقة ایشان را گرفته، آنقدر کشید تا آن‌حضرت نقش زمین شدند. و تا محافظان محترم آمدند به خود بجنبند، دیگر دیر شده بود. در این مراسم الهی یک کاردینال «شنل» قرمزی فرانسوی هم پای‌ مقدس‌شان شکست؛ ولی پاپ بندیکت شانس آوردند که زیر دست و پا له نشدند! البته کلاه‌شان بر زمین افتاد؛ آرایش موهای‌شان نیز درهم ریخت، و محافظان بدون توجه به «پروتکل‌ها» هول‌هولکی کلاه را بر سر مبارک‌شان گذاشتند. خلاصه زمانیکه «پدر مقدس» جهت برگزاری مراسم اعلام آمادگی فرمودند، بالای گوش راست‌شان یک حلقه مو بجای اینکه سر به زیر داشته و سجده کند، دست به آسمان برده بود! حتماً دعا می‌کرد!

بله رسانه‌ها گفتند آن زن جوان بیمار روانی است! مسلم است هر کس به رهبر کاتولیک‌های جهان حمله کند، باید بیمار روانی باشد. اما چند روز پیش که همین رهبر گرانقدر پس از تبرک «پاپ پی 12»، همکار هیتلر، به اورشلیم مشرف شده، همان ‌هیتلر را به قول گورکن‌ها،‌ «خداناباور» خواندند، هیچکس حرفی نزد. کسی نگفت پاپ دیوانه شده، ‌ و طوطی‌وار تبلیغات حلقة فرانکفورت و مهملات امثال یورگن‌هابرماس را نشخوار می‌کند. چرا؟ چون در «باورعام» ‌و طبق تبلیغات اسلامی سازمان سیا،‌ هر کس مرتکب جنایت شود، به خداوند ابراهیم «ایمان» ندارد! برای این نوع «ایمان» هم یک «ایمان‌سنج» وجود دارد که فقط در دست‌های مقدس سازمان سیاست. به همین دلیل است که جنایت داریم تا جنایت! بعضی جنایت‌ها ناشی از ایمان به خداوند است،‌ از جمله کودک‌بارگی کشیش‌ها.

افتضاحات کلیسای کاتولیک همچون عشق آخوند جماعت به خداوند، هرگز پایان نمی‌پذیرد. چرا که دکان این قماش عشق و عاشقی پررونق است و با گذشت زمان نسبت مستقیم دارد. هر چه بر سن و سال خدافروشان افزوده شود، بازارشان نیز پر رونق‌تر خواهد شد، در صورتیکه در مورد روسپی‌ها اصلاً چنین نیست. خودفروش‌ هر چه جوان‌تر باشد درآمد بیشتری خواهد داشت، ولی شاهدیم که ‌نرخ فروش آخوند جماعت در پیری سرسام‌آور می‌شود. به عنوان نمونه همین آخوند منتظری خودمان را در نظر بگیریم که دم مرگ چقدر عاشق دلخسته داشتند، به ویژه در رادیوفردا،‌ بی‌بی‌سی و شورای امنیت کاخ سفید.

حنازرچوبه، ‌مورخ دوم دی‌ماه سال‌جاری متن نامه‌ای را که آخوند کروبی در سال 1367 خطاب به ایشان نگاشته با کد: 860266 تحت عنوان «بازخوانی نامة‌ تاريخي مهدی کروبی به آيت‌الله منتظری»‌ منتشر کرده. البته می‌دانیم که مطالب رسانه‌های جمکران را می‌باید با «احتیاط» فراوان ‌بررسی کنیم، همچنین می‌دانیم شیخ کروبی، نویسنده نامة می‌تواند ادعا کند هرگز چنین نامه‌ای ننوشته! و خلاصه بگوئیم از آنجا که شیخ جماعت پفیوز و اهل تقیه و خودانکاری است، و حکومت اسلامی نیز حکومت تقیه و پفیوزی است، مسئولیت صحت و سقم مطالب مطروحه در نامة ‌کذا با همان حنازرچوبه است. باری چنین گفته می‌شود که شیوخ، حمید روحانی، ‌ امام جمارانی و مهدی کروبی در تاریخ 29 بهمن‌ماه سال 1367 خورشیدی،‌ حسینعلی منتظری را به حمایت از مهدی هاشمی، قاتل،‌ کارمند ساواک و ... متهم کرده از او «گلایه» می‌کنند. و البته شاهدیم که حسینعلی منتظری به دلیل حمایت از مهدی هاشمی هرگز مورد پیگرد قانونی قرار نگرفت و مهدی هاشمی نیز فقط به دلیل لو رفتن بده‌بستان‌های پنهان حکومت اسلامی با آمریکا اعدام شد. باری در نامة‌ کذا صفات پسندیدة مهدی هاشمی و تزویر و دوروئی آخوند منتظری را چنین شرح داده‌اند:

«شما [...] ‌می‌دانید که [مهدی هاشمی] و باند او [...] مرحوم شمس‌آبادي و نيز روحاني ديگري را به جرم، عدم اعتقاد به مبارزه [...] به قتل رسانيدند. [مهدی پس از دستگیری] در خدمت ساواک قرار گرفت [او پس از انقلاب اسلامي] حشمت و دو فرزند [...] او را [...] به قتل رسانيد و آنگاه که از سوي حضرتعالي [...] به مسئوليت نهضت‌ها گماشته شد [...] در افغانستان [...] کشت و کشتار و برادرکشي راه انداخت[...] سيد هادي هاشمي بنابر اتهاماتي که در پرونده او موجود است [...] طبق قانون به بازجوئي فراخوانده شد. حضرتعالي [...] اعلام داشتيد که بازجوئي و محاکمة او بازجوئي و محاکمة من است [...] شما [...] طي يک سخنراني اعلام مي‌داريد که تبعيض غلط است، ما نبايد ميان خودي و بيگانه فرق بگذاريم! ما بايد از حکومت حضرت علي درس بياموزيم [...]»


فکر می‌کنم به اندازة کافی با این روحانی «شریف»‌ و برگزیدة دکان حقوق‌بشرآمریکا آشنا شده باشیم. در هر حال، آخوند منتظری در بین دستاربندان سیاست‌زدة‌ جمکران «مشتی است نمونه خروار». ولی از آنجا که این شخصیت فرهیخته از برگزیدگان «بی‌بی‌سی» بودند، هنوز که هنوز است «مردم» برای برپائی مراسم زوزه و روضه در سوگ ‌ایشا‌ن با پلیس درگیر می‌شوند و «خبرموثق» آنهم به نقل از منبع مبهم «شاهدان عینی» برای‌مان نقل می‌شود! همچنانکه فرانس‌پرس و بی‌بی‌سی، خبر شرکت ده‌ها و بلکه صدها هزار تن در مراسم تشییع جنازة این جانور وحشی را برای‌مان پخش کردند و ما هم دریافتیم که سازمان سیا قصد دارد با استقرار «جسد منتظری» در جایگاه رهبرکبیر «انقلاب»، با توسل به یک نعش برای‌مان کودتای «مردمی» سازمان دهد!

در وبلاگ «دیوید و فانی» گفتیم که حکومت اسلامی برای بازگذاشتن دست اربابان در شایعه‌پراکنی و «عقیده سازی» انزوای رسانه‌ای را بر کشور حاکم می‌کند تا راه برای کودتاچیان هموار شود، و اینان بتوانند همچون سال 1357، ‌ در رسانه‌های‌شان میلیون‌ها فدائی و عاشق و شیفته برای «رهبرنوین» خلق کرده، به امر مقدس «معلق زدن» مشغول شوند. در وبلاگ سردبیران «بی‌بی‌سی»، مورخ 22 دسامبر 2009، شیخ صادق صبا، تاواریش سابق در مطلبی تحت عنوان «یک مشکل همیشگی»، ضمن تکذیب شایعه‌سازی، پخش «اخبار» مربوط به تشییع جنازة منتظری را چنین توجیه می‌کنند که، راستش خبرنگار در محل حضور نداشت، پلیس هم به ما آمار دقیق نداد و ... و خلاصه 20 سالی است که در مورد ایران با چنین مشکلی دست‌وپنجه نرم می‌کنیم!

ایشان می‌گویند، تعیین تعداد دقیق شرکت کنندگان در رویدادهای مختلف نه تنها برای ما که برای بسیاری از رسانه‌های «مستقل» و «بی‌طرف» دنیا کار صعبی است. «کاماراد» صبا از مشکلات خبررسانی شکوه و گلایة فراوان کرده می‌گویند اگر «ما» در ایران دفتر داشتیم، می‌توانستیم مستقلاً تحقیق کنیم، ولی دولت ایران به «بی‌بی‌سی» فارسی اجازة فعالیت نمی‌دهد! و اینجاست که از مشاهدة مصائب «کاماراد» اشک از چشمان نویسندة این وبلاگ سرازیر شد. ایشان در مورد شرکت کنندگان در مراسم تشییع جنازة آخوند منتظری می‌فرمایند،‌ کیهان نوشت 5 هزار نفر، مخالفان گفتند بیش از یک میلیون نفر، یکی از خبرگزاری‌های خارجی از عدد صدها هزار نفر استفاده کرد و ... و خلاصه ما با سردبیران ارشد تلویزیون یک جلسه فوری برگزار کردیم و به این نتیجه رسیدیم که ده‌ها هزار نفر «معقول‌ترین» است! ولی خوب میزان دقیق شرکت کنندگان را بدون در دست داشتن مساحت محل تجمع نمی‌توان تعیین کرد.

البته هیچ رسانه‌ای نمی‌تواند میزان «دقیق» شرکت‌کنندگان در یک تجمع را به اطلاع دیگران برساند، مگر اینکه اقدام به شمارش افراد حاضر در محل کرده باشد. آنچه اهمیت دارد، این است که تعداد «تقریبی»، و نه تعداد «معقول» شرکت کنندگان در یک تجمع به اطلاع مخاطب برسد. ولی در مورد تظاهرات قم موضوع متفاوت است. چرا که بعضی‌ها به ویژه در ینگه دنیا می‌کوشند ضمن تبدیل «منتظری» به «تابو»، وی را چنان بنمایانند که هرگز نبوده. ساده‌تر بگوئیم، انواع «مستقل» و «بیطرف» بوق‌های استعمار قصد ارائة «چهرة دلپذیر» از یک کودتاچی جنایتکار و مزور را دارند.

البته به یاد داشته باشیم که «برادر» صادق صبا برای بزک کردن چهرة کریه منتظری و تبدیل وی به «تابو» زحمات فراوان کشیده‌اند، ایشان حتی برای زیارت حضرت «آیت‌الله» رنج سفر به قم بر خود هموار کرده، در این شهر مذهبی یک آیت‌الله «لیبرال ـ دمکرات» برای‌مان اختراع کرده بودند.‌ خلاصه اگر برنامة هیزاکسلنسی به صورت دقیق اجرا می‌شد، امروز اوضاع در جمکران متفاوت می‌بود! ولی اگر هم نشد اشکالی ندارد. به شیخ صادق اطمینان می‌دهیم که دولت احمدی‌نژاد به اندازة دارودستة میرحسین در «خط‌امام» قرارگرفته، و هر دو در سنگر مزدوری برای لندن و واشنگتن می‌رزمند. به عنوان نمونه اگر طرفداران طاعون سبز فقط «شعار مرگ بر روسیه» سر می‌دادند، مهرورزی در عمل نیز به نبرد با روسیه مشغول شده! سخنرانی ابلهانة وی در کپنهاگ، جارو جنجال برای دریافت خسارت جنگ دوم جهانی و عربدة‌ خلع‌سلاح هسته‌ای در کنار دروغ‌پردازی‌های حنازرچوبه و بازنویسی «تاریخ» شاهدی‌ است براین مدعا! البته انزوای رسانه‌ای را نیز نمی‌باید از نظر دور داشت که دست همة رسانه‌های «مستقل» غرب را برای شایعه پراکنی باز می‌گذارد.

پیش از ادامة مطلب باید حضور شیخ صادق بگوئیم، حاکمیت انگلستان اگر بخواهد اطلاعات دقیق در مورد مسائل جمکران در اختیار خبرگزاری‌ها قرار گیرد، کافی است به حکومت پوشالی و دست‌نشاندة خود یک هشدار بدهد، اشکال این است که اعمال «سیاست انزوای رسانه‌ای» در ایران، منافع غرب را بیشتر تأمین می‌کند، تا «خبررسانی شفاف» که راه بر ابهام و شایعه می‌بندد. بگذریم! «برادر» صادق صبا در سوگ عزیز از دست‌ رفته نشسته‌اند و نمی‌باید از ایشان انتظار بیش از حد داشته باشیم. پس نگاهی خواهیم داشت به اظهارات اشک‌آور حداد عادل در بیروت!


خرها وکیل ملت و ارکان دولت‌اند
بنگر که بر چه پایه رسیده مقام خر

حنارزرچوبه، ‌مورخ 26 آذرماه 1388، در گزارشی با کد: 848426 می‌نویسد حداد عادل، رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس جمکران در بیروت گفته، هر چه ما پیشرفت می‌کنیم آمریکا بیشتر برای‌مان مشکل ایجاد می‌کند، کافیست یک لبخند بزنیم تا مشکلات حل شود:‌

«به هر ميزان که کشور ما پيشرفت مي‌کند اين مشکلات نيز بيشتر مي‌شود. اگر ايران [در مورد مسلة فلسطین] يک لبخند به غربي‌ها [...] بزند مشکلات‌اش حل مي‌شود[...]»


بله یک لبخند کافی ‌است! ولی حداد عادل که از طرف «ایران» صحبت می‌کند حاضر نیست بخندد،‌ او هم از گورکن‌ها یاد گرفته و ترجیح می‌دهد روضه و زوزه سر دهد. فقط حداد عادل فراموش کرده که نوکر را برای لبخند زدن به کار نمی‌گمارند! باری حداد در بیروت مزخرفات دیگری هم تحویل حنازرچوبه داده که نشان از درک و فهم عمیق وی از مسائل کشور دارد. از آنجمله است این مسئلة اساسی که، پس از «انقلاب» مردم ایران فقط می‌خواستند امور داخلی خود را اصلاح کنند، و قصد تجاوز به هیچ کشوری را نداشتند! عجیب است اولاً‌ که سخن از «مردم» در میان نیست، ثانیاً گورکن‌ها می‌پندارند هیچکس به یاد ندارد که در دورة‌ نخست‌وزیری شیخ مهدی بازرگان،‌ خمینی همه روزه از «صدور انقلاب» به سراسر جهان سخن می‌گفت و کشورهای همسایه را تهدید می‌کرد! ما که فراموش نکرده‌ایم، در هر حال آمریکا این انقلاب‌ «خردرچمن» را برای جنگ‌افروزی در منطقه به راه انداخت اگر نه امثال حداد عادل امروز در ناکجاآباد به سینه‌زنی و نوحه‌خوانی برای امام‌شان مشغول بودند.

شد دائمی ریاست خرها به ملک ما
ثبت است بر جریدة‌ عالم دوام خر.

حال خرها را رها کرده، بپردازیم به رهبرشان و نگاهی داشته باشیم به بخشی از برنامة‌ فرهنگی دفتر مقام‌معظم که در حنازرچوبه، ‌مورخ 3 دی‌ماه سالجاری با کد: 861013 انتشار یافته. شب اول، پنج شنبه 7 محرم، علاوه بر سخنرانی علیرضا پناهیان و مداحی سماواتی، مراسم عزاداری توسط حسین سازور و «حاج منصور ارضی» اجرا می‌شود. حاج منصور را که فراموش نکرده‌ایم، از ارکان نظام‌اند. و در چنین نظام نظم‌گریزی مهرورزی برای دریافت خسارت از متفقین قیام کرده.

احمدی نژاد که برای سازمان دادن به جنگ از سمساری سازمان سیا بیرون کشیده شده بود، و قصد پاک کردن اسرائیل از نقشة جهان را داشت، اینک ضمن شاخ‌وشانه کشیدن برای ارباب به انگلستان و روسیه هم پارس می‌کند. خلاصه به دستور ایشان قرار شده خسارات وارده به ایران، نه در جنگ با عراق که در جنگ دوم جهانی برآورد شود تا پرزیدنت مهرورزی بلافاصله آنرا نقد کرده در یکی از بانک‌های آمریکا به امانت بگذارند! مهرورزی می‌گوید، علیرغم اعلام بی‌طرفی،‌ ‌ کشور ایران اشغال شد! بله مهرورزی مانند دیگر پادوهای مستقل استعمار نمی‌داند اعلام بیطرفی نمی‌تواند «یکجانبه» باشد، به عبارت دیگر طرف مقابل هم باید این بی‌طرفی را بپذیرد و در مورد خاص ایران چنین توقعی بی‌جا بوده. متأسفانه به دلیل حضور نظامیان آلمان در کشورمان دولت ایران نمی‌توانست اعلام بیطرفی کند، چرا که در عمل بی‌طرف نمانده بود. حضورمستشاران نظامی و جاسوسان آلمان نازی در ایران در کمال تأسف واقعیت دارد. مراکز جاسوسی اینان با تمام تجهیزات‌اش حتی پس از استقرار حکومت اسلامی همچون اماکن مقدس نگهداری می‌شد و ... بهتر است احمدی نژاد پیش از جاروجنجال، ابتدا این مراکز را «پاک» کند تا افتضاح پناهندگی دختر بن‌لادن به سفارت عربستان در ایران تکرار نشود!

به محض اینکه خبر پناهندگی صبیة بن‌لادن در ایران انتشار یافت رسانه‌های جمکران «تقیه» آغاز کرده، آنرا توطئة‌دشمن خواندند! همچنین سخنگوی وزارت امور‌خارجة جمکران موضوع را تکذیب کرد. امروز معلوم شد 25 نفر از اعضای قوم و قبیلة بن‌لادن در ایران لانه کرده‌اند. به گزارش «پیک ایران»، مورخ 4 دیماه 1388،‌ «عمر بن‌لادن» در گفتگو با العربیه اظهار داشت:

«[خواهرم] از دست مأموران ایرانی فرار نکرده [...] افراد خانواده‌ام نیز در آنجا بازداشت نیستند،‌ آن‌ها میهمان دولت ایران هستند و ما از آن‌ها تشکر می‌کنیم که در طول این مدت از آن‌ها محافظت کردند[...]»


این مطلب با کد: 11219 در سایت پیک‌ایران منتشر شده. حتماً مستشاران نظامی نازی‌ها هم میهمان دولت ایران بوده‌اند! حال که مشخص شد اطلاعات مقامات جمکران تا چه حد از میهن اسلامی دقیق است، ‌ بازگردیم به ماجرای پاپ بندیکت که شب گذشته توسط یک زن جوان «ضربه فنی» شدند و دامن‌شان به یک طرف رفت و کلاه‌شان به طرف دیگر. گفته شد طرف از فرط علاقه به پاپ مثل ببر روی سر ایشان پریده! خلاصه یک‌نفر با زبان حضرت پاپ، یعنی با زبان الهی با‌ ایشان گفتگوی مختصری صورت داد تا رهبر کاتولیک‌ها بدانند گفتگوی «فیزیکی» چه طعم شیرینی دارد! و البته ایشان شانس آوردند که «ابراز عشق» آن زن نامتعادل همچون ابراز عشق زکریا شدید نبود! اگر نه ممکن بود ایشان هم به سرنوشت مریم باکره دچار ‌شوند.

باز آنرا بین که دل پر جوش شد
اره بر سر دم نزد خاموش شد

طبق روایات مسلمین، پدر یحیی تعمید دهنده، زکریا تنها کسی بود که با مریم ملاقات می‌کرد،‌ و چون مریم باردار شد یهودیان به زکریا تهمت زده خواهان قتل او شدند. حضرت زکریا هم مانند همة برگزیدگان خداوند ابراهیم که هنگام ضعف همواره فرار را بر قرار ترجیح داده‌، و هنگام قدرتمداری همچون سگ‌هار مزاحم مردم شده‌اند، پا به فرار گذاشت و همچنانکه ایشان می‌فراریدند، آوای درختی را شنیدند که می‌گفت، «یا نبی‌الله» به جانب من بیا! زکریا به سوی درخت رفت، درخت از وسط شقاق برداشته آنحضرت را در جوف خود پنهان کرد و دوباره به صورت اول درآمد. اما امان از این شیطان که گوشة جامة زکریا را گرفت که از درخت نیکوکار بیرون بماند! و چون یهودیان رسیدند از شیطان که خود را به صورت انسان درآورده بود پرسیدند کسی را با این مشخصات ندیدی؟ شیطان هم پاسخ داد، من شخصی ساحرتر از او ندیدم که به افسون این درخت بشکافت و درون آن پنهان شد، اینهم گوشه‌ای است از جامة او... پس مردم با اره به جان درخت افتاده آنرا به دونیم کردند، حضرت زکریا هم در این گیرودار به دو نیم شدند.

اما در کتب مقدس مسیحی داستان زکریا متفاوت است و در تورات اصلاً چنین زکریائی وجود ندارد. حال باید ببینیم اسناد و مدارک مهرورزی تا چه حد با اسناد و مدارک انگلستان، حامی اصلی نظامیان هیتلر در ایران هم‌سوئی خواهد داشت! خلاصه ببینیم و تعریف کنیم که زکریای حکومت اسلامی با نوع آمریکائی آن چه تفاوت‌ها و تشابه‌هائی خواهد داشت!

گم شدم در بحر حیرت ناگهان
زین همه سرگشتگی بازم رهان




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد
...

چهارشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۸


دیوید و فانی!
...
ازین تاختن گوز و ریدن به راه
نه دانگ و نه غزو و نه نام و نه گاه

در فرهنگ دهخدا در باب فعل «ریدن» چنین آمده است: ریدن، برادر شاشیدن،‌ تخلیة شکم کردن،‌ بیرون ریختن فضولات شکم از راه مقعد، تغوط کردن و... و اما نه در فرهنگ دهخدا و نه در فرهنگ‌های دیگر این «فعل مقدس» در ترادف با فعل «خبررسانی» قرار نگرفته. ولی خبرگزاری‌های غرب و طرفداران میرحسین جلاد، به ویژه در سایت «جرس» برای پخش «اخبار موثق» و «مقالات» سرشار از بلاهت خود چنین ترادفی را نه تنها «جایز» که «واجب شرعی» نیز به شمار آورده‌اند.

خبرگزاری‌های غرب فقط مانده از توالت عمومی برای کسب «اخبار موثق» ایران و تجمع «میلیون‌ها ایرانی» در شهر قم و دیگر شهرهای کشور استفاده کنند. سی سال پیش بوق‌های کفتاران جنگ‌فروش برای سازمان دادن به براندازی به همین ترفند متوسل شدند: شایعه پراکنی بجای خبررسانی! امروز شبکة «بی. اف. ام. تی. وی» به نقل از «طرفداران احمد منتظری» خبر هم پخش می‌کرد! البته با در نظر گرفتن منافع آدمخواران مدافع «حقوق‌بشر دینی» در ایران،‌ حفظ آخوند در «جایگاه ویژه» هیچ تعجب ندارد‌. در این راستا نگاهی خواهیم داشت به مصاحبة «بی‌بی‌سی» با دیوید میلی‌بند،‌ وزیر امورخارجة بریتانیا. بله، مستر عنایت فانی، در این مصاحبه پرسش‌های متین و «معقول» مطرح می‌کنند، و پاسخ های «بجا» هم به‌ ایشان داده می‌شود. طی این مصاحبه، میلی‌بند که گویا فراموش کرده ما می‌دانیم ایشان از کجا آمده‌اند، یک نمایندة حقوق بشر برای‌مان تعیین کرده به نام شیرین عبادی! سپس ضمن هارت‌وپورت و تهدید و طرفداری از حقوق بشر، میلی‌بند کاسة‌ گدائی هم به دست گرفته خواهان ارسال دانشجو از ایران به انگلستان شده‌اند‌ و ... و از همه مهم‌تر ایشان آشکارا تمایل خود را برای ایجاد تقابل بین ایران و روسیه جهت حفظ منافع انگلستان در افغانستان اعلام داشته‌اند! تنها کاری که این گدای پررو انجام نداده همان «تخلی» در عالم واقع است. امر مقدسی که به صورت مجازی در کمال موفقیت انجام گرفته!

بعد از اين بر وطن و بوم و برش بايد ريد

به موازات پخش «خبر موثق» از توالت عمومی، ‌ و به دلیل کسادی بازار طاعون سبز، دارودستة‌ ملاممد خاتمی یک جبهة موازی گشوده و با توسل به شعارهای فریبندة «لائیسیته» و «دمکراسی»‌ در واقع مهملات همان پاسدار ساواکی را بازتولید می‌کنند. بله وقتی مرجع «توالت عمومی»‌ باشد کار به همینجا هم خواهد ‌رسید، و باز هم بگوئیم جای تعجب نیست. حضور «فاشیست ـ مسلمان‌هائی» که خود را مدافع دمکراسی ولائیسیته جا زده‌اند عرض کنیم، ‌ با یورگن هابرماس،‌ مدعی «دین عقلانی» و شیپورچی حلقة‌ فرانکفورت که برای حفظ ‌منافع اربابان‌اش در بارگاه مقدس پنتاگون، اعتقادات و باورهای فردی را از حریم خصوصی به عرصة عمومی وارد کرده، هیچکس به دمکراسی و لائیسیته نمی‌رسد. با تبلیغات حلقة فرانکفورت که برای نفی «انسان‌محوری»، در کمال بیشرمی «تاریخ» را به عنوان «نگرانی»، و توهم و خرافات دین را «عقلانی» تعریف می‌کند‌ به تنها جائی که خواهید رسید همان توالت عمومی یا خلای محبوب‌تان است. یعنی منبع الهام اعضای حلقة‌ فرانکفورت و دغدغة اصلی بنیانگذار حکومت اسلامی. ایشان در مسائل31، 59، 60 ، ‌64 از رسالة گرانبهای خود در باب آداب تخلی یا همان «ریدن شرعی» و «دینی» چنین می‌فرمایند:

«موقع تخلى بايد طرف جلوى بدن يعنى شكم و سينه رو به قبله و پشت به قبله نباشد[...] در چهار جا تخلى حرام است، ‌ در كوچه‏هاى بن‌بست [...] در ملك كسى كه اجازه تخلى نداده[...] در اماکن موقوفه روى قبر مؤمنين در صورتى كه بى‏احترامى به آنان باشد[...] واجب اسـت انسان وقت تخلى و مواقع ديگر, عورت خود را از كسانى كه مكلف‌اند[...] بپوشاند, ولى زن و شوهر لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند [...]»


حجاب نام و ننگ از پیش بردار
که محرم ک..ن نپوشاند ز محرم

حال که با «خط‌» تفکر بنیانگزار حکومت مقدس بهتر آشنا شدیم، بهتر است نگاهی داشته باشیم به سایت پیروان «خط‌امام» که در راستای همین «خط» نورانی حاجیه عبادی بدون پوشاندن عورت «سر قدم رفته» و آخوند منتظری را «پدر حقوق‌بشر» خوانده. البته آن حقوق‌بشری که «عبادی» مدافع آن شناخته می‌شود، ‌ منتظری هم باید پدرش باشد. چرا که این قماش حقوق‌بشر ثمرة شیرین ازدواج فرخندة سازمان‌سیا با محفل نوبل است و طعم شیرین ثمرة چنین ازدواجی از شیرینی چارچوب آن یعنی «جنگ، تجارت برده و قاچاق اسلحه و موادمخدر» ناشی می‌شود. به عبارت دیگر این نوع ویژه از «حقوق‌بشر» در واقع حقوق امثال عبادی و موسوی و دیگر جیره‌خواران شبکة قوادان و قاچاقچیان محترم به شمار می‌آید که پیشتر هم «نوبل حسین» در اسلو به «شرافت‌شان» گواهی داده بود. قوادان و قاچاقچیانی که با حمایت ارتش جنایتکار ناتو منطقه را به باغ وحش تبدیل کرده‌،‌ و از ارکان سیاست استعمار در جهان سوم‌اند. از اینرو سیاست کذا را «قاف،‌ ‌قاف» ‌خوانند، این سیاستی است که با «شعار» حقوق ‌بشر اعمال می‌شود. ولی حقوق مذکور با اعلامیة جهانی حقوق‌بشر که ما از آن دفاع می‌کنیم هیچ ارتباطی ندارد.

اعلامیة جهانی حقوق‌بشر را حقوقدانان غرب با تکیه بر قوانین «انسان‌محور»‌ تنظیم کرده‌اند و «فرزند» احدی نیست. روشن‌تر بگوئیم کسی نمی‌تواند بر این اعلامیه ادعای پدری و مهتری داشته باشد. در عوض حقوق‌بشردینی، همچنانکه گفتیم، هم پدر دارد، هم مادر و از اینرو «دیوید میلی‌بند» نیز در مصاحبة خود با «عنایت فانی» از آن دفاع به عمل آورده. میلی‌بند را که همه می‌شناسیم! پیشتر در مورد محفل‌اش توضیح مفصل داده شده. ایشان از فرهیختگان دوران افلاس انگلستان‌اند که جهت حفظ جبهة طالبان در منطقه یا همان سنگر «قاف، قاف» می‌بایست همچون تونی بلر، یک شبه ره صدساله می‌رفتند که خوب هم رفتند. منتهی رتبة میلی‌بند از بلر پائین‌تر است چرا که بلر مسیحی و انگلیسی است، حال آنکه خانوادة میلی‌بند در ردة مهاجران یهودی اروپای شرقی قرار گرفته. در نتیجه، اینان برای حفظ منافع تفنگ‌فروشان از تونی بلر هم پای را فراتر خواهند گذارد. پیش از ادامة مطلب لازم است یک پرانتز باز کنیم و برای آندسته از هم‌میهنان گرامی که با «توحش کلیسا» در اروپای غربی آشنائی ندارند نکاتی را به صورت شتابزده توضیح دهیم.

یهودیان به طور کلی در اروپا منفوراند. ریشة نفرت همچنانکه گفتیم در تبلیغات کلیساست که «یهودی» را مسئول مرگ عیسی می‌داند، حال آنکه پدرومادر عیسی یعنی یوسف نجار و مریم از اقوام سامی‌اند! البته در اینجا «پدرآسمانی» آنحضرت را از این بحث کنار می‌گذاریم. باری در انگلستان اوضاع یهودیان وخیم‌تر است. پیشتر هم گفتیم که در قرن 12 میلادی، یهودیان را از این کشور متمدن اخراج کردند تا جزیرة کذا «مسیحی» و «پاک» باقی بماند. به هر تقدیر در باور عام، یهودیان اروپای شرقی از یهودیان اروپای غربی «پست‌تر» نیز شمرده می‌شوند، ‌ حتی اگر به یک محفل واحد وابسته باشند. به عنوان نمونه ردة «رابین کوک»، وزیر اسبق امورخارجة بریتانیا، به مراتب از ردة میلی‌بند بالاتر است و ... و خلاصه کنیم که خانوادة میلی‌بند در پائین‌ترین ردة یهودیان اروپائی در انگلستان قرار گرفته، ‌ در نتیجه نفرت بیشتری شامل حالش خواهد شد. البته فکر نکنید اینان به دلیل یهودیت‌شان مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند، نه چنین نیست. ولی تحقیر و نفرت جامعه را حس می‌کنند و همین برای تخریب و تزلزل‌شان کفایت خواهد کرد.

در نتیجه به دلیل همین تزلزل اکثر اینان برای حفظ خود از گزند جامعه تلاش می‌کنند به «قدرت» نزدیک شوند. با توجه به اینکه ریشه‌های قدرت را در «قدرت پنهان» یعنی در باندهای تبه‌کار و فروشندگان جنگ می‌باید جستجو کرد، آسیب‌پذیرترین و متزلزل‌ترین افراد جذب همین محافل جنگ‌طلب و خشونت‌پرور می‌شوند و برای حفظ این «جایگاه امن» به هر کاری تن خواهند داد. پس سخنان موهن و بیشرمانة میلی‌بند در مورد ایران و افغانستان را با در نظر گرفتن جایگاه یهودیان مهاجر اروپای شرقی در کشور انگلستان می‌باید بررسی و تحلیل کرد، چرا که توحش و خشونت و حماقتی که در این اظهارات موج می‌زند فقط می‌تواند بازتاب همان توحشی و تحقیری باشد که از باورهای جامعة آنگلیکن بریتانیا به ذهن و ضمیر امثال میلی‌بند منتقل شده.

خواستم تا زحلی گویم و منحوس ترا
بازگویم نه، که صدبار از او نحس‌تری
ملخ از تخم تو چیزی نتواند که خورد
که تو از گرسنگی تخم ملخ را بخوری

میلی‌بند در مورد افغانستان، چند آیة الهی نازل کرده، می‌گوید این کشور خاستگاه تروریسم است! وی ادامه می‌دهد که جهان متمدن، یعنی غرب که در واقع افغانستان را عمداً به پایگاه تروریسم تبدیل کرده، باید این پایگاه را از دست‌پروردگان خود پس بگیرد! به عبارت دیگر، سیاست طالبان‌پروری آنگلوساکسون‌ها که پیش از استقرار حکومت اسلامی جمکران در این کشور اعمال می‌شد،‌ هیچ نقشی در شرایط اسفبار امروز افغانستان ندارد! ‌ افغانستان چنین «است» همچنانکه محمد پیامبر خداست و آن‌ها که افغانستان را به بهانة وقایع 11 سپتامبر اشغال کرده‌اند همگی در سنگر «تمدن» لنگر انداخته‌اند. و از آنجا که میلی‌بند هم از اشغال نظامی افغانستان حمایت می‌کند، بنابراین خوانندگان این مصاحبة «متمدن» می‌باید ایشان را هم متمدن به شمار ‌آورند، هر چند که اظهارات‌شان در عمل خلاف این امر را ثابت کند:

«افغانستان خاستگاه ایده‌ال تروریسم بین‌المللی است. جهادی‌های جهانی می‌توانند در هر جائی باشند ولی خاستگاه و ماوای ایده‌آل آن‌ها مرز افغانستان و پاکستان است. لازم است که بدانیم [پس] گرفتن این خاستگاه ایده‌آل از تروریسم بین‌المللی برای دنیای متمدن ضروری است.»


بله این جوانک یاوه‌گو که از ناکجاآباد سیاست استخراج شده، و خود را متمدن می‌انگارد، نمی‌داند پیش از دخالت غرب در افغانستان چه شرایطی بر این کشور حاکم بوده. به همین دلیل است که به شیوة خمینی دجال سخن می‌گوید. کافی است در سخنان وزیر امورخارجة بریتانیای کبیر «اسلام» را بجای واژة «تمدن» بگذاریم، تا دو جبهة جادوئی حق و باطل ایجاد شود و از آنجا که میلی‌بند در سنگر حق نشسته، افغانستان به خودی خود تبدیل می‌شود به خاستگاه باطل! و نبرد حق علیه باطل نیز روشن است که نبرد خدا علیه شیطان خواهد بود! پس لازم می‌آید میلی‌بند همچنان در افغانستان به جنگ «برحق» خود ادامه دهد. باری متن مصاحبة میلی‌بند در سایت بی‌بی‌سی،‌ مورخ 22 دسامبر 2009 در دسترس مشتاقان قرار دارد و ما به فرازهائی از سخنان خشونت‌گستر جوان‌ترین وزیر امورخارجة تاریخ انگلستان اکتفا خواهیم کرد. فقط یادآور شویم تمام پرحرفی‌های میلی‌بند که سراسر توهین به ایرانیان و ملت افغانستان است یک هدف اصلی را دنبال می‌کند، و آن این است که حکومت مفلوک جمکران در کنفرانس 28 ژانویة 2010 باید از مواضع توحش‌گستر و طالبان‌پرور انگلستان حمایت کند تا منافع «دنیای متمدن» ‌حفظ شود.

میلی‌بند در مورد برنامة هسته‌ای ایران هم اظهارنظر کرده، ولی از آنجا که تصمیم در این مورد نه با انگلستان که با پنتاگون است، نظرات وی را نادیده می‌گیریم. میلی‌بند می‌گوید ما علاقمندیم که روابط خود را با ایران گسترش دهیم، و خیلی دل‌مان می‌خواهد منافع این روابط نصیب «مردم ایران»‌شود! وی همچنین تأکید کرده که مسائل داخلی ایران به «مردم» مربوط است ولی مناظره‌های ابلهانة پیش از انتخابات جمکران را سازنده دانسته، هر چند از شمارش آراء و «نقض حقوق بشر» پس از انتخابات ابراز نگرانی می‌کند. و دقیقاً همینجاست که مذاکرات هسته‌ای به حقوق‌بشر گره می‌خورد! به این ترتیب که عنایت فانی صحبت میلی‌بند را قطع کرده به وی می‌گوید مخالفان دولت معتقدند، الویت شما در رابطه با ایران فقط مسئلة هسته‌ای است و اصلا به حقوق‌بشر اهمیتی نمی‌دهید، و دیوید میلی‌بند می‌گوید، «نات ات‌ال!»‌ یعنی به هیچ عنوان، مگر بیانیه‌های «ما» را نخوانده‌اند؟ من هفتة گذشته با «خانم» عبادی ملاقات کردم، همین امسال دولت بریتانیا 50 یا 60 بار از برخورد ایران با مسئلة حقوق‌بشر انتقاد کرده، ایران اصول اساسی حقوق‌بشر را رعایت نمی‌کند ما این مسائل را فراموش نمی‌کنیم و ... و پوچیاتی از این دست!

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، پس از افتضاحات جمکران گروه 8 با صدور بیانیة رسمی از حکومت اسلامی درخواست کرده بود به سرکوب‌ها پایان دهد. ولی وقتی دست حمایت آنگلوساکسون‌ها بر سر حکومت جمکران کشیده می‌شود، این بیانیه‌ها فقط به گسترش سرکوب منجر خواهد شد، چرا که حکومت اسلامی با مراجعه به قطب‌نمای بصیرت بلافاصله رعایت حقوق بشر را «خواست دشمن» شمرده و سرکوب را افزایش می‌دهد. به ویژه که آخرین ابزار و شیوه‌های سرکوب از دست‌های مقدس ارباب در لندن و واشنگتن به جمکران ارسال می‌شود؛ البته در برابر دلارهای حاصل از چپاول نفت که در بانک‌های غرب «محفوظ» است.

اگر محکم ببندی بند شلوار
هنوزت عقد صحبت نیست محکم

باری میلی‌بند پس از معرفی آخوند شیرین عبادی به عنوان سرپرست دکان حقوق‌بشر در جمکران، ضمن تأکید بر استقلال «بی‌بی‌سی» از دولت بریتانیا، و ابراز رضایت از این «فضای باز»، کاسة گدائی را درآورده خواهان مبادلات فرهنگی می‌شود:

«مسأله هسته‌ای مهم است، حقوق بشر مهم است [...] اضافه بر اینها مسأله [...] مبادلة دانشجو، که باید میان ایران و بریتانیا وجود داشته باشد. تعداد زیادی دانشجوی ایرانی در این کشور هستند که بسیار هم خوب است [...] بی‌بی‌سی فارسی [...] مستقل است.[...] بی‌بی‌سی از طرف دولت بریتانیا نیست. این شبکه اخبار مستقل در اختیار مردم می‌گذارد. بنابراین همة‌ این‌ها خوب است. ما از این باز بودن فضا استقبال می‌کنیم و امیدواریم بیشتر شود.»

بله فضای «بی‌بی‌سی» بخصوص خیلی «باز» است، البته برای گسترش تقدس، آخوند پروری و دین‌فروشی. آنقدر فضای این رسانه باز شده و آنقدر از دولت بریتانیا مستقل شده که پرسش‌های مربوط به سیاست‌های این دولت را نیز سانسور می‌کند، ‌چرا که قادر نیست به آن‌ها پاسخ دهد. این رسانه، همچون رادیوفردا و دیگر بوق‌های ناتو حتی یک مورد طنز در مورد خود منتشر نمی‌کند! حتماً خود را «مقدس» هم می‌انگارد. ولی میلی‌بند مصاحبه نکرده تا واقعیت را بگوید، این «وزیرک» را آورده‌اند تا مزخرفات «فاشیست ـ مسلمان‌های» گروه ملاممد خاتمی را برای‌مان تکرار کند. از اینرو میلی‌بند، ‌ ضمن تأکید بر نیت خیر بریتانیا از «خواست مردم ایران»‌ نیز آگاه شده ‌می‌گوید، این «ملت تحصیلکرده» ضمن «حفظ اعتقادات» خود می‌خواهد با جهان ارتباط داشته باشد. بله، می‌بینیم که خیمه زدن توله‌های اصلاح‌طلبان و بورسیه‌های خبرچین ساواک در منچستر و لندن چه معجزاتی کرده! میلی‌بند که حرف می‌زند اگر چشم‌ها را ببندیم احساس می‌کنیم شیخ صادق‌صبا، حاجیه عبادی و شیخ مسعود بهنود گروه هم‌سرایان تشکیل داده‌اند:

«من می‌دانم که مردم ایران چه می‌خواهند. آن‌ها یک ملت تحصیلکرده هستند که می‌خواهند با جهان خارج ارتباط داشته باشند، در حالیکه به اعتقادات خود هم پایبند بمانند[...] اما روشن نیست که دولت ایران اصلا اجازه چنین مبادلاتی را بدهد. از نظر ما این مبادلات بسیار مفیدند. درها باز است و تعهد به مبادلات فرهنگی، دانشجوئی و شخصی بسیار قوی است. آنچه ما نداریم تعهد دولت ایران است که این مبادلات را امکانپذیر کند.»


بله اصل مطلب این است که دولت جمکران تعهد کند با ارسال دانشجو مخارج دانشگاه شکسته‌ها و پروفسورهای پوسیدة بریتانیا را با ارز حاصل از چپاول نفت تأمین خواهد کرد، باشد که این مبادلات اگر برای ما ملت جز خسارت هیچ ندارد به حال حاکمیت انگلستان سخت مفید افتد. به ویژه که پس از کودتای ناکام هیزاکسلنسی، آنچه بریتانیا می‌خواهد این است که ایران یک عضو مورد احترام جامعة بین‌المللی باشد و در این ‌راه آماده جان‌فشانی است. فانی از میلی‌بند می‌پرسد، وقتی «شایعة» دخالت انگلستان در آشوب‌های اخیر را می‌شنوید، چه احساسی دارید؟ وزیرک هم می‌گوید، «من حس می‌کنم»، این شایعات «دروغ» است، و آنرا به شدت تکذیب می‌کند. خلاصه رخدادهای شش‌ماه اخیر با احساسات دیوید میلی‌بند پیوند یافته! و احساس ایشان این است که پس از برگزاری انتخابات، حق مسلم مردم است که در پی یک شایعه، تظاهرات غیرقانونی هم به راه بیاندازند!

البته مسلم است هیچ دولتی نمی‌گوید حامی کودتاچیان بوده. کودتاها «رخ» می‌دهد؛ بدون دخالت بیگانه! همچنانکه 22 بهمن 57 نیز دقیقاً همینطور شد. اما در مورد 28 مرداد، میلی‌بند می‌فرماید، بله از سوی «دو طرف» اشتباهی پیش آمده ولی «فورگت ایت» بهتر است به سوی آینده بنگریم، تظاهرات مردم ایران به خواست ما نبوده. ‌ ولی ما باید از حقوقی که «فکر می‌کنیم»‌ ایرانی‌ها به دنبال‌اش هستند دفاع کنیم! می‌دانیم که میلی‌بند گفته بود می‌داند ما ملت تحصیلکرده چه می‌خواهیم:

«من حس می‌کنم که این اظهارات تحریف واقعیت است. این که بریتانیا مسئول تظاهرات مربوط به انتخابات در ایران است ذره‌ای واقعیت ندارد. تصمیم مردم ایران که تظاهرات کنند یا نظرشان را بگویند، به خواهش و تشویق ما یا از طرف ما نیست. بنابراین واکنش من این است که ما باید از حقوقی که فکر می‌کنیم ایرانی‌ها به دنبالش هستند قویا دفاع کنیم، حق حرف زدن از سوی خودشان، نه از طرف ما.»

ما هم معتقدیم میلی‌بند باید از سوی خود و دولت متبوع‌اش صحبت کند، نه از طرف ایرانیان. کودتای 28 مرداد «اشتباه» هیچ طرفی نبوده، پیامد توطئة محمد مصدق و فدائیان اسلام و دیگر جیره‌خواران کارخانة رجاله پروری است که با حفظ اعتقادات‌شان مبادلات فرهنگی را آنطور که لندن در نظر داشت افزایش دادند. همچنین ابراز نظر «مردم» بر اساس شایعه‌پراکنی آنهم با تظاهرات خیابانی خواست حاکمیت بریتانیاست! خوب است که مسئول ستاد تبلیغاتی میرحسین جلاد هم از انگلستان صادر شده بود و خلاصه این سیاست ایجاد آشوب مسبوق به سابقه و «قدیم» است و از دوران قاجار رایج بوده.

میلی‌بند در پاسخ به عنایت فانی خیلی به گرفتن «درس از تاریخ» ابراز علاقه می‌کند، و به همین دلیل همچون رضا پهلوی که از اشتباهات گذشته هیچ نیاموخته بود، مورد خطاب و عتاب فانی‌ قرار نمی‌گیرد. بله این دیوید میلی‌بند خیلی بچة خوبی است و در مورد «تاریخ» هم حرف‌های مهمی می‌زند، از جمله می‌گوید در تاریخ‌شان اشتباه هم وجود داشته! یا اینکه نباید درگذشته زندگی کنیم و ... و اگر زندگی کردن در گذشته خوب نیست شاید این جوان رعنا بتواند به ما بگوید به چه دلیل به اعتقادات ملت ایران چسبیده و چرا در افغانستان سنگ مذاکره با طالبان را بر سینه می‌زند؟ اعتقادات و شیوة طالبان متعلق به زمان حال است؟ نه! ولی دهه‌هاست که همین اعتقادات به توحشی میدان داده که کارساز سیاست خیرخواهانة انگلستان شده، پس دلیلی ندارد که از آن دست بشویند:‌

«فکر می‌کنم مهم است که از تاریخ درس بگیریم [...] یقین دارم همة طرف‌های درگیر مرتکب اشتباهاتی شده‌اند [...] اشتباه حتماً در تاریخ ما هم وجود داشته. اما حالا باید نگاه مان به امروز و آینده باشد. از گفتگوئی صادقانه دربارة کج‌روی‌های گذشته استقبال می‌کنم ولی در عین حال از تیره کردن گذشته سودی نمی‌بریم. نباید در گذشته زندگی کنیم. نگذاریم که لغزش‌های گذشته، زمان حال و آینده را تحت تاثیر قرار بدهد.»


آری همین حرف‌های دلنشین بود که باعث شد عنایت فانی حکایت آن 1،5 میلیارد دلار کذا را پاک فراموش کند! تا میلی‌بند به صراحت و البته در کمال وقاحت مواضع آیندة نوکران لندن در جمکران را در نشست 28 ژانویه تعیین نماید، به‌ این بهانة واهی که منافع ملت ایران با منافع انگلستان هم‌سوئی دارد! حداقل میلی‌بند چنین وانمود می‌کند:

«ثبات افغانستان به سود ایران است. ایران از تولید مواد مخدر در افغانستان آسیب زیادی می‌بیند [...] ایران باید انتخاب کند که آیا می‌خواهد ثبات را تقویت کند و کنار ما بایستد یا ثبات را تضعیف کند[...] ‌مایل‌ام که ببینم دولت ایران در کنفرانس لندن چنین تصمیمی می‌گیرد.»


بله ایشان مایل‌اند گورکن‌ها همچون دیگر نوکران ارتش ناتو از طالبان حمایت کنند تا یکبار دیگر لندن بتواند ملت ایران به سپر بلای خود در برابر هند و روسیه تبدیل کند. می‌دانیم که هند و روسیه پیشتر مخالفت خود را با این سیاست ـ ‌مذاکره با طالبان خوب ـ اعلام کرده‌اند. البته از امروز تا 28 ژانویه ممکن است تحولاتی در جهان رخ دهد که گورکن‌ها نتوانند به دم‌جنبانی برای ارباب ادامه دهند، ‌ هر چند که مهرورزی پس از ابراز مراتب نوکری در کپنهاگ، از هم اکنون پروندة جنگ دوم جهانی را گشوده و حضور مستشاران نظامی آلمان نازی را در ایران تکذیب می‌کند! می‌دانیم که آلمان هیتلری با حمایت انگلستان در ایران لانه کرده بود، و خسارت این سیاست را هم ملت ایران متحمل شد.

طریقت‌خواهی از سعدی بیاموز
ره اینست ای برادر تا جهنم

اینبار هم از قضای روزگار انگلستان قصد دارد ما را به ابزار حمایت خود از طالبان تبدیل کند و می‌بینیم که هم طاعون سبز و هم مهرورزی «مبارز» خفقان اختیار کرده‌اند، و در واقع مواضع ارباب را کاملاً تائید می‌کنند. خلاصه همه از ارباب و نوکر در خط «تفکر» امام روشن‌ضمیر به صف شده به تخلی یا همان «ریدن دینی» مشغول‌اند و از آنجا که سیاست‌شان عین دیانت‌شان است، ریدمان‌شان هم در واقع سیاسی می‌شود. کار بجائی رسیده که مهرورزی برای لغزخوانی‌های‌اش اسناد و مدارک هم پیش‌بینی کرده! شاید بهتر باشد بجای این شیرین زبانی‌ها، «شواهد» و «مستندات» حضور نظامیان آلمان را در ایران «پاک» کند، همانطور که ایشان پیشتر قصد «پاک کردن» اسرائیل را داشتند.

گفتا شکرم بیار و بادام
گفتم نخرم سرت به گ..زی

به گزارش فرانس پرس در فیگارو، مورخ 23 دسامبر 2009، تعداد 10 هزار نفر از بیکاران سیرالئون برای تأمین امنیت عراق به این کشور اعزام خواهند شد! ما هم از 28 ژانویه 2010 جوانان ایران را به دو دسته تقسیم کرده، یک گروه را برای تأمین امنیت و ثبات افغانستان به این کشور اعزام می‌کنیم، گروه دوم را هم برای مبادلات فرهنگی می‌فرستیم به انگلستان تا «تحصیلکرده» شوند و پس از بازگشت به ایران در جایگاه رفیع بیکار و یا مزدوری برای اجنبی قرار گرفته، بعداً برای تأمین امنیت به عراق صادر شوند.



...

سه‌شنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۸


لافی‌جانی!
...
یکی در خواب حاصل کرد ملکی
برو بر حاصل و محصول می‌خند
سئوالی گفت کوری پیش کری
دلا بر سائل و مسئول می‌خند
چو نقدت دست داد از نقل بس کن
خمش بر ناقل و منقول می‌خند

زنده یاد جرج اورول در باب «اجماع» یا همان «وحدت کلمه» سخنان حکیمانه‌ای دارند که در این وبلاگ بارها آنرا نقل کرده‌ایم، ولی چنین سخنانی هر چه تکرار شود کم است؛ پس تکرار مکررات خواهیم کرد. جرج اورول می‌فرمایند، سگ‌های ‌سیرک با شنیدن صدای شلاق مربی معلق زدن آغاز می‌کنند، ولی بهترین سگ‌ها برای معلق زدن در حضور ارباب نیازی به شنیدن صدای شلاق هم نخواهند داشت. ولی از آنجا که سخنان حکیمانة حضرت جرج اورول انسانی است، پس نه تنها جهان‌شمول نیست که شامل مرور زمان هم خواهد شد. به ویژه اگر در هزارة سوم باشیم، و در برابرمان اهالی مرزپرگهر صف کشیده باشند، آنهم پس از درگذشت آیت‌الله حسینعلی منتظری «مبارز!»

بله در چنین شرایط ویژه‌ای، سگ علیرغم شامة بسیار قوی، راه به صاحبش نخواهد برد و هر چه ارباب شلاق را در هوا تکان دهد بی‌فایده است پس برای ممانعت از فروپاشی این «نظام مقدس» که از زمان ابراهیم خلیل‌الله، ارتباط سگ را همزمان با صاحب‌اش و با گلة ایشان تنظیم کرده، می‌باید چاره‌ای اندیشید. سگ به دلیل اینکه انسان نیست، رفتار غریزی دارد و نمی‌اندیشد. گله نیز به همچنین، پس می‌ماند صاحب سگ! ایشان باید فلک را سقف بشکافند و طرحی نو در اندازند، در غیراینصورت هم سگ را از دست می‌دهند، و هم گوسفندان را.

آری، درگذشت حسینعلی منتظری دست حکومت اسلامی و اربابان‌اش را چنان در پوست گردو گذاشت که همگی در یک صف قرار گرفته، ‌ برای قهرمان‌سازی، قلم حماقت از نیام بلاهت بیرون کشیده، بی‌بی‌گوزک‌بافی آغاز کردند. در واقع تا پیش از درگذشت حضرت آیت‌الله همه چیز بخوبی پیش می‌رفت، با شایعه پراکنی، ‌ یک جنجال به راه می‌انداختند و بلافاصله یک قهرمان از خم رنگرزی بیرون ‌کشیده، به سربازگیری مشغول می‌شدند. به عنوان نمونه «شایعة تقلب» در شبه‌انتخابات جمکران، یک جنایتکار خودفروخته به نام میرحسین موسوی را به «رهبر جنبشی» خیالی تبدیل کرد و آنزمان که کار کودتا به بن‌بست رسید، ‌ و رهبر جمکران ناچار شدند همه را به رعایت قانون دعوت فرمایند، رهبر جنبش کذا نیز همه را به پیروی از خط مزدوری امام‌شان فرا خواندند. پس آنگاه رسیدیم به جنجال جهانی پیرامون قتل رسانه‌ای «ندا» و انتشار سخنان نامزد فرضی وی در بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» و آغاز امام‌زاده‌سازی توسط رسانه‌های بریتانیا. در این‌مورد خاص مفصلاً توضیح داده‌ایم، پس ماجرای مبهم «ندا» را رها می‌کنیم. اما برای پیگیری مسیر قهرمان‌سازی چرا راه دور برویم؟ در تاریخ 16 آذرماه سالجاری، حنازرچوبه، خبرگزاری رسمی حکومت جمکران با انتشار تصاویر «میم‌ته» هدف مشابهی را دنبال می‌کرد: تبدیل یکی از اهرم‌های سرکوب حکومت، یا همان تشکل‌های دولتی دانشگاه، به قهرمان جنبش دانشجوئی از طریق تخریب انسان.

بیا ای زیرک و بر گول می‌خند
[...]
چو مرده، مرده‌ا‌‌ی را کرد معزول
تو خوش بر عازل و معزول می‌خند

به محض انتشار تصاویر کذا، برنامة «معلق زدن» سگ‌های دست‌آموز در داخل و خارج از مرزها آغاز شد. همچنانکه گفتیم هدف پروپاگاند تحریک احساسات جهت به چالش کشیدن منطق انسانی است، در نتیجه همة‌ صاحب‌نظران فرهیختة چاه جمکران بحث‌های عمیق و «جامعه شناسانه»‌ پیرامون چادر و مقنعه را آغاز کردند! حال آنکه اصل مطلب هیچ ارتباطی با انتشار تصاویر یک مرد در لباس زنانه نداشت، اصل این بود که «دلیل» دستگیری «میم‌ته» در ابهام قرار گرفته بود. به عبارت دیگر می‌بایست از «اتهام» یا «جرم» میم‌ته آگاه می‌شدیم که نشدیم، ‌ چرا که به دلیل اعمال «انزوای رسانه‌ای» تمام رخدادهای 16 آذرماه سالجاری در ابهام فرو افتاد! و همة ‌رسانه‌ها به نقل از «شاهدان عینی» دست به «خبرسازی» زدند. روشن‌تر بگوئیم، با همکاری دولت مهرورزی، «شایعه‌پراکنی» رسماً از طرف خبرگزاری‌های «معتبر» غربی‌ جای خبررسانی را گرفت.

جالب‌ اینجاست که هیچیک از «شاهدان عینی» به متن سخنرانی «میم‌ته» اشاره نمی‌کند و نیروهای انتظامی جمکران نیز در اینمورد سکوت کامل اختیار کرده‌اند. می‌بینیم که آشوب‌طلبان و نیروهای انتظامی جمکران چگونه در هم‌سوئی کامل با یکدیگر قرار می‌گیرند و عجیب است که «شاهدان عینی» حاضر در جلسة سخنرانی «میم‌ته» ‌نیز در اینمورد هیچ نگفته‌اند! در عوض بازار اظهارنظرهای عمیق و ابلهانه بسیار داغ و گرم شده. به عنوان نمونه یکی از زینب‌های جمکران که از قضای روزگار فرزند خلخالی جنایتکار نیز از آب در آمده می‌گوید،‌ «مشکلات زنان باید به دست زنان حل شود و مردان حق ندارند برای حل این مشکلات اقدام کنند!» و این اظهارات بلاهت‌گستر در سایت آخوندپرور «زمانه» منعکس شده. حال که صحبت از خلخالی به میان آمد، بهتر است بازگردیم به مواضع آیت‌الله منتظری و نهضت «عاظادی» در مورد جنایات فجیع خلخالی، به ویژه در کردستان.

همچنانکه پیشتر هم اشاره کردیم، به محض استقرار حکومت اسلامی سرکوب همه جانبه با تهاجم به زنان آغاز شد. شمه‌ای از سرکوب‌ها را در تهران تشریح کرده‌ایم،‌ پس امروز نگاهی داشته باشیم به جنایات حکومت اسلامی در کردستان. در «بهار آزادی»، همزمان با اجرای نمایش مهوع تلویزیونی «بحث آزاد» پیرامون کردستان که جناب دکتر «محمد مکری» پای ثابت آن بود، ارتش «آریامهری ـ اسلامی» سرکوب کردها را آغاز کرد. بهانه نیز همان بهانة ابله‌پسند همیشگی بود، شایع کردند که کردها تجزیه طلب‌اند! پس لازم آمد که ارتش قهرمان و آمریکائی تجزیه‌طلبان را قلع و قمع کند. و از آنجا که حکومت در دست آخوند جماعت بود، آخوند خلخالی هم برای اجرای عدالت به سوی کردها شتافت تا چمران و صیاد شیرازی دست‌ تنها نمانند.

بمباران کردها با «بمب ناپالم» و بمب‌های خوشه‌ای یکی از اقدامات «مردمی» حکومت بود که مورد تأئید دولت خیابانی شیخ مهدی بازرگان نیز قرار گرفت، و آیت‌الله طالقانی و همچنین آخوند منتظری در مورد این جنایات سکوت کامل اختیار فرمودند. اما خارج از کشتار جمعی کردها توسط حکومت اسلامی، اعدام یک پزشک به جرم معالجة مجروحین و مصدومین را نیز می‌باید از جنایات قهرمانة دولت محبوب و مردمی بازرگان به شمار آوریم. در تابستان 1358، دکتر «رشوند سرداری» را به «جرم» پایبندی به سوگندنامة‌ بقراط تیرباران کردند. سوگندنامه‌ای که پزشک را موظف می‌کند بدون در نظر گرفتن جبهة دوست و دشمن به مداوای مصدومین اقدام کند چرا که هدف «نجات جان انسان»‌ است نه مداوای دوستان و «برادران».

در تاریخ 30 مردادماه 1358،‌ دکتر ابوالقاسم رشوند سرداری، به جرم مداوای تمام زخمی‌های جنگ کردستان در بیمارستان شهر پاوه دستگیر و در پشت دیوار محل کارش تیرباران می‌شود. رشوند سرداری فقط‌ 27 سال داشت. این جنایت سبعانه، قطره‌ای است از دریای توحش حکومت اسلامی در ایران. حال باید ببینیم مسئولان «شریف» بی‌بی‌سی به چه دلیل روضه نامة شیخ مسعود را تحت عنوان، «آنها دو تن بودند» منعکس می‌کنند؟ نکند فکر می‌کنید، ملت ایران به فراموشی دچار شده؟ نه هیچکس فراموشی نگرفته! آنکه گرفتار آلزایمر سیاسی است، بدون تردید کارفرمایان آدمخوار بوق حاکمیت بریتانیا باید باشند که همچنان در دوران شیرین جنگ سرد یخ زده و خواهان «هدایت» حکومت اسلامی به مسیر جادوئی «یکجانبه‌گرائی» در زمینة هسته‌ای‌اند.

کار ندارم جز این، کارگه و کارم اوست
لاف زنم، لاف لاف چونکه خریدارم اوست

به گزارش ایسنا، مورخ 30 آذرماه سالجاری، پاسدار علی «ال‌لاریجانی»، غلامبچة سفارت که برای رفع و رجوع امور ارباب در مصر به سر می‌برد، ‌ زمزمة خروج از «ان. پی. تی» سر داده. علی‌کوچیکه می‌گوید اگر همه خلع سلاح هسته‌ای نشوند، چه دلیلی دارد که ما به تعهدات خود در «ان. پی. تی» عمل کنیم؟! بله می‌بینیم که «مرد قدرتمند» جمکران، که در واقع نوکر نشان‌دار انگلستان است، در بحران دست‌ساز هسته‌ای درست در همان مسیر «استقلال» و «قانون‌شکنی»‌ محمد مصدق گام برمی‌دارد: سرپیچی از مقررات بین‌المللی، یکجانبه‌گرائی و عربده‌جوئی با شعار منافع ملی. لاریجانی می‌گوید، از آنجا که اسرائیل تعهدی به «ان. پی. تی» ندارد و آمریکا و دیگر کشورها هم سلاح هسته‌ای دارند، عمر «ان.‌ پی. تی» به پایان رسیده! البته این پاسدار مفلوک فراموش کرده که اسرائیل هرگز قرارداد منع گسترش سلاح‌های اتمی را امضا نکرده، ولی دولت ایران متعهد شده مفاد پیمان مذکور را اجرا کند. در نتیجه رئیس مجلس‌چاه جمکران برای توجیه منافع اربابان‌اش در لندن نمی‌تواند ایران را با اسرائیل، هند و دیگر کشورهائی که «ان. پی. تی» را امضاء نکرده‌اند مقایسه کند. همچنین حکومت گورکن‌ها نمی‌تواند خود را در جایگاه اعضای دائم شورای امنیت قرار دهد.

لازم است غلامبچة سفارت در جایگاه واقعی خود، یعنی رئیس فرمایشی، یک مجلس فرمایشی و دست‌ساز در یک حکومت پوشالی و دست‌نشاندة آمریکا قرار گیرند، تا دریابند کسی که در چنین جایگاه پرافتخاری نشسته نمی‌تواند از این گنده‌گوئی‌ها بکند. در ضمن اگر ایشان قصد القاء این مطلب را دارند که اسرائیل، حزب‌کارگر انگستان و حزب دمکرات آمریکا با تجهیز حکومت اسلامی به سلاح اتمی مخالف‌اند، مسلماً مخاطبان خود را ابله پنداشته‌اند. پس حضورشان بگوئیم کارفرمایان هاآرتز، گاردین و نیویورک‌تایمز از مدافعان پروپاقرص اتمی شدن چاه جمکران به شمار می‌روند، و بارها و بارها «ایران اتمی» ‌را در گزارشات و مقالات «تحقیقی» خود ستایش کرده‌اند. خلاصه، «زاغ اگر عاشق سرگین آمد، گو باش!» اما اشکال این عشق و عاشقی اربابان‌تان این است که مخالف واقعی تجهیز حکومت طالبان جمکران به سلاح اتمی کرملین است، نه کاخ سفید!

باری، سایت نووستی،‌ مورخ اول دی‌ماه سالجاری، به نقل از ایسنا سخنان پاسدار لاریجانی را منعکس کرده‌. ایشان فرموده‌اند، آمریکا و کشورهائی که سلاح هسته‌ای دارند «بازی» را بر هم زدند! به عبارت دیگر «ما» هم دیگر بازی نکرده، از «ان. پی. تی» خارج می‌شویم! پاسدار لاریجانی همچنین گفته‌اند، اسرائیل یک رژیم «غلط» است چون در منطقه ایجاد دردسر می‌کند. بله،‌ می‌بینیم حال که پای منافع انگلستان به میان آمده حکومت «مستقل» اسلامی، ‌ که اجرای تعهدات بین‌المللی را «بازی»‌ به شمار می‌آورد، «درست» است و هیچ دردسری هم در منطقه ایجاد نکرده. خلاصه بگوئیم، این حکومت هرگز از طالبان و القاعده حمایت نکرده، با اشغالگران عراق هم هیچ همکاری نداشته و ... و از همه مهم‌تر حکومت کذا کشور ایران را به باغ وحش ناتو تبدیل نکرده:

«[...]کسانی که بازی را بهم زدند آمریکا و کشورهائی بودند که سلاح هسته‌ای دارند[...] [...] با این رفتارهائی که آژانس [...] در مورد پروندة هسته‌ای ایران از خود نشان داد، آخرین میخ‌ها را به تابوت ان. پی. تی زد[...] ما برای این جیغ‌هائی که رژیم صهیونیستی می‌کشد اهمیتی قایل نیستیم، چون بیشتر از روی ترس است [این رژیم] در منطقه دایماً دردسر ایجاد می‌کند و یک رژیم غلط است.»


روباه لنگ گفت که بر شیر عاشقم
گفتم که این به دمدمه و های و هوی نیست

بله سخنان لاریجانی در مورد آمریکا، اسرائیل و مسئلة هسته‌ای آمیزه‌ای است از نطق‌های آتشین مصدق و زوزه‌های دل‌نشین خمینی که با زدن نعل وارونه و شاخ‌وشانه کشیدن ظاهری، در واقع برای تأمین منافع غرب در برابر ملت ایران ایراد می‌شد،‌ و جز حمایت از منافع ارباب‌ هدفی را دنبال نمی‌کرد. اما «ارباب» امروز دیگر آن ارباب قدرتمند گذشته نیست! در نتیجه نمی‌تواند برای چپاول ملت ایران با ایجاد جنجال و هیاهو «قهرمان‌سازی» کند و قهرمان دست‌ساز را به یک‌جانبه‌گرائی و مرزشکنی در عرصة بین‌المللی تشویق نماید. به همین دلیل شاهدیم که «قهرمانک‌های» متعددی نظیر موسوی، لاریجانی، و ... از خم رنگرزی ارباب بیرون کشیده می‌شوند، تا مطالبات‌ ارباب «مقدس» را پیوسته در حاشیة تحولات اجتماعی زیر لب برای ما ملت «زمزمه» کنند. که از دوران موسی کلیم‌الله گفته‌اند، «رهرو آن است، که آهسته و پیوسته رود‌.» از اینروست که علی‌کوچیکه، قهرمان کارخانة رجاله‌پروری سخنرانی «میهنی» خود را در مصر ایراد می‌کند. پاسدار لاریجانی هم پیوسته و آهسته مطالبات ارباب را تکرار می‌کند، فقط نمی‌داند که حضرت موسی نه تنها لکنت زبان داشته که هرگز پای به «سرزمین موعود» نگذاشت! پیشتر گفتیم که لاریجانی از نخستین افرادی بود که به پیروی از طاعون سبز، برای حفظ منافع بریتانیا،‌ تعهدات ایران در برابر آژانس را «فریب» خواند، و خلاصه به دلیل خط‌ سیاسی‌ای که لاریجانی با کمک هیزاکسلنسی به مسیر تحولات تزریق کرد، حکومت «مستقل» ضمن تأمین دو ماه فرصت‌ بیشتر برای اربابان در لندن و واشنگتن،‌ توانست ارائة پاسخ به پیشنهاد آژانس را به 31 دسامبر سالجاری موکول کند.

ای مرده‌ای که در تو ز جان هیچ بوی نیست
رو، رو که عشق زنده ‌دلان مرده‌شوی نیست

همزمان با شعارهای پاسدار لاریجانی در مصر، رهبر حکومت اسلامی نیز خواهان ایجاد «اتاق فکر» برای کشف ظرفیت‌های ناپیدای حج شده‌اند! می‌بینیم که از هر چه بگذری «سخن دوست خوش‌ترست!» سخنان مهم ایشان با کد: 8809 ـ 9094 در ایسنا، مورخ 30 آذرماه 1388 منتشر شده. و خلاصه در این گیرودار آقای امیر انتظام، نخستین «تابوی» دست‌ساز غرب در حکومت اسلامی بر سایت‌های فارسی زبان دوباره ظهور فرموده‌اند. بله، فراموش نکرده‌ایم که حکومت جمکران برنامة «تابوسازی» را با امیرانتظام آغاز کرد، سپس نهضت عاظادی نیز در این جایگاه رفیع قرار گرفت، و بعد نوبت به فقیه عالیقدر، حضرت منتظری رسید و از 23 خردادماه سالجاری همة اینان به اضافة میرحسین موسوی جلاد و کروبی شیاد نیز به گوشوارة «تابو» تبدیل شده‌ا‌ند! چرا که کفگیر ارباب دیگر واقعاً به ته‌ دیگ خورده. و اینجاست که پیامدهای مرگ حسینعلی منتظری، یعنی واقعیت در زمان و مکان مشخص سخنان جرج اورول در باب اجماع و معلق زدن سگ‌های دست‌آموز را به چالش می‌کشاند.

گیرم که سوز و آتش عشاق نیست‌ات
شرمت کجا شده‌ است، ترا هیچ روی نیست
با خر میا به میدان زیرا که خر سوار
از فارسان حمله و چوگان و گوی نیست

پس از درگذشت فقیه عالیقدر، از داریوش همایون ساواکی تا حزب حقیقت‌فروش «توده»، و از نوقلم‌های ینگه‌دنیانشین تا جوجه‌های مسجد لندن، همگی هم‌زمان با «بی‌بی‌سی» و رادیوفردا معلق زدن برای ارباب در ینگه دنیا را آغاز کرده، دست در دست پاسداران بی‌مقدار و حاج فرخ نگهدارها، مثل ابر بهاری بر مرگ این مبارز نستوه گریستند! به اراده الهی اشک‌های‌شان برف شده، فرودگاه‌ها بسته شد، ترن‌ها از حرکت بازایستاد، و ... و ساواک جمکران هم یک انزوای رسانه‌ای بر شهر قم تحمیل کرد تا رسانه‌های ارباب بدون هیچ مسئولیتی «اخبار موثق» تظاهرات میلیونی، و درگیری و دستگیری و اعدام صدها تظاهر کننده را از زبان «شاهدان عینی» به گوش اهالی مرزپرگهر برسانند و همچون سی‌سال پیش در ماه مبارک «محرم» کاری حسینی کنند! که ناگهان انتشار «خبر» ده‌ها هزار، بلکه صدها هزار تظاهر کننده در فرانس پرس و بی‌بی‌سی کاسه کوزه‌ها را در هم ریخت، و خلاصه آن 24 میلیون نفر که به میرحسین رأی داده بودند به قول مش قاسم، پنداری دود شدند و رفتند به هوا! اینجا بود که که ارباب متوجه شد معلق زدن سگ‌های دست‌آموز دیگر کارساز نیست پس با صدور بیانیه‌ای فقیه عالیقدر را «مدافع حقوق‌بشر» معرفی کرد، و پا به پای سگ‌های گریان، خود نیز به معلق زدن پرداخت.

سگ ار چه بی‌فغان و شر نباشد
سگ ما چون سگ دیگر نباشد





...

دوشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۸


خورشید و «دیوار»!
...
امشب ستاره‌ها همه در من چکیده‌اند
[...]
هرقطره‌ای ز خون تنم شعله می‌کشد
من آتش روان‌ام، من آتش ترم

امشب، میلاد خورشید، ‌ شب یلدا را جشن می‌گیریم. آخرین روز آذرماه کوتاه‌ترین روز سال است، و با هیچ ترفندی نمی‌توان بر عمر کوتاه آن، حتی یک لحظه نیز افزود! همچنانکه با توسل به سیاست شناخته شدة تحمیل «انزوای رسانه‌ای» و «ممنوعیت» نمی‌توان «تابوسازی» به راه انداخت! اگر می‌پندارید از طریق تابوسازی می‌توانید برای به اصطلاح «جنبش سبز» بازارگرمی کنید، آب در هاون می‌کوبید! باری، در راستای همین سیاست تابوسازی است که امروز رسانه‌های جمکران شایع کردند، ‌ دولت پخش اخبار مربوط به گروه موسوی را در یک یا چند رسانه ممنوع کرده. تابوسازی روندی است‌که معجزات فراوان دارد. در واقع با این شیوه «قطب‌نمای بصیرت» را به دست شوت‌وپرت‌ها می‌دهند تا سروپا برهنه بشتابند به سوی تابو!

به محض اینکه فرد یا افرادی از طریق پروپاگاند در افکار عمومی به «تابو» تبدیل ‌شوند، افکار عمومی به سوی اینان «جذب» خواهد شد. این شیوة هدایت افکارعمومی شناخته شده ‌است. همچنانکه در وبلاگ «تابوفروشان»‌ گفتیم، «واکنش» افراد به «تابو» یک واکنش غریزی و در نتیجه «غیرمنطقی» است. حکومت اسلامی یا بهتر بگوئیم اربابان‌اش هم می‌خواهند ملت ایران را به بیراهة واکنش غریزی، یعنی «تابوشکنی» هدایت کنند، از اینرو تلاش دارند از میرحسین موسوی تابو بسازند. پیشتر این روند در مورد خمینی و شریعتی اعمال شد و نتیجة بسیار مطلوب از آن به دست آمد،‌ سپس همین شیوه در مورد آیت‌الله منتظری تکرار شد، ولی علیرغم تحمیل «انزوای رسانه‌ای» بر مراسم تشییع‌جنازة ایشان امروز شکست این سیاست مزورانه در عمل به اثبات رسید.

هیچیک از رسانه‌های دروغ‌پرداز غرب، از جمله «بی‌بی‌سی» نتوانست ادعا کند که امروز برای تشییع جنازة آیت‌الله منتظری، ‌«تظاهرات میلیونی» به راه افتاد! حال آنکه رهبران طاعون سبز امروز را «عزای عمومی»‌ اعلام کرده بودند! و منطقاً اگر به ادعای دارودستة‌ طاعونیان،‌ 24 میلیون ایرانی به میرحسین موسوی «رأی» داده بودند، با در نظر گرفتن جمعیت تهران و اصفهان، امروز می‌بایست حداقل یک میلیون نفر در قم تجمع می‌کردند،‌ ولی دیدیم که چنین نشد. علیرغم جاروجنجال رسانه‌های غرب، علیرغم شایعه‌پراکنی سایت‌های ‌مخالف‌نما در مورد «جلوگیری مأموران از ورود اتوبوس عزاداران به قم» و مهملاتی از این قماش، هیچ رسانه‌ای به خود جرأت نداد تا برای‌مان افسانة «تظاهرات میلیونی» بسراید. چنین سیاستی اگر سی‌سال پیش برای «عقیده‌سازی»‌ کارساز افتاد، امروز دیگر کارآئی خود را از دست داده.

اما کو گوش شنوا! دولت جمکران با تحمیل انزوای رسانه‌ای بر تجمعات گروه موسوی می‌کوشد، از طریق شایعه‌پراکنی برای این گروه کسب وجهه کرده،‌ جنایتکاران «پیرو خط امام» را در جایگاه اوپوزیسیون بنشاند. هر چند آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کنند، مرگ حسینعلی منتظری دست حکومت اسلامی و اربابان‌اش رو کرد و نشان داد که اصولاً «مشروعیت 85 درصدی» در کار نبوده.

«مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز»،‌‌ به همین دلیل است که حکومت اسلامی با صلاحدید ارباب، ‌ بر همة تجمعات طاعون سبز «انزوای رسانه‌ای»‌ حاکم کرده، تا تل‌ موهوم «شاهدان عینی»‌ با «شایعه‌پراکنی» برای شوت‌وپرت‌ها «خبرسازی» کنند و رسانه‌های «معتبر» غرب، بدون کمترین مسئولیتی شایعات کذا را به خورد افکار عمومی دهند و چنین وانمود کنند که ملت ایران نه تنها «پیرو خط‌امام»، ‌ که یک دل نه صد دل عاشق و شیدای کروبی و موسوی، دو جلاد مزدور کارخانة‌ رجاله‌پروری است! به همین دلیل است که در «خبرها» اعلام می‌دارند، انتشار اخبار مربوط به دارودستة ‌موسوی را دولت ممنوع کرده! حال آنکه این «اخبار» در شبکة مجازی،‌ بر سایت‌های مورد تأئید حکومت اسلامی در دسترس همه است و هیچ سانسوری نیز بر آن‌ها اعمال نمی‌شود. دولت مهرورزی برای گرم کردن بازار طاعونیان، ‌ رسانه‌های جمکران را از انتشار بیانیه‌های مضحک موسوی و کروبی و پخش اظهارات پامنبری‌های‌شان منع می‌کند، و خبر این ممنوعیت هم در همة رسانه‌ها پخش می‌شود! این است روند «تابوسازی»!

«پیام» این تحرکات مزبوحانه چیست؟ رسانه‌ها قصد القاء این دروغ بزرگ را دارند که گروه مهرورزی از محبوبیت گروه موسوی به هراس افتاده، و پخش اخبار مربوط به این گروه را ممنوع کرده! حال آنکه واقعیت جز این است. در واقع گروه مهرورزی می‌کوشد با توسل به روند «تابوسازی» به هر ترتیب برای میرحسین موسوی در افکار عمومی جذابیت ایجاد کند. هدف از این تبلیغات روشن است: تبدیل موسوی به «رهبر»‌ محبوب و مردمی! برای اعمال چنین سیاستی لازم است آخوند کروبی، ‌ ضمن ایفای نقش سگ هرزه‌مرس و گاو حاج میرزا آغاسی، با ارسال نامة سرگشاده برای این و آن خود را ‌مدافع «حق مردم» بخواند. حال آنکه این شیخ متقلب و مزدور در واقع مدافع «حق» استعمار است و با حمایت سفارتخانة ‌کذا در برابر رئیس قوة قضائیة جمکران که او نیز از غلامان خانه‌زاد همان سفارت به شمار می‌رود به «قدرت‌نمائی» پرداخته! البته حضور هیزاکسلنسی بگوئیم که این صحنه‌سازی‌ها راه بجائی نخواهد برد! لگدپرانی‌های آخوند کروبی، بازتولید حقیرانة مرزشکنی و نفس‌کش طلبی‌های خمینی دجال است.

پیش از ادامة مطلب، در مورد وبلاگ «از قم تا کپنهاگ»‌ حضور هم‌میهنان گرامی توضیح دهیم، به فرض محال که حسینعلی منتظری از سال 1360 با سیاست سرکوب و کشتار مخالفت کرده باشد، ایشان پیش از سال 1360، هیچ مخالفتی با روند سرکوب نداشته‌اند. تهاجم به دفاتر روزنامه‌ها، ‌ دستگیری و اعدام روزنامه نگاران و به ویژه سرکوب اقوام ایرانی که از فروردین‌ماه‌ سال 1358 در کردستان آغاز شد مورد تأئید ایشان بوده. پس بهتر است برای ما «شخصیت‌سازی» نکنید. البته ما انتظار نداشتیم حسینعلی منتظری از تظاهرات زنان بر علیه حجاب اجباری در 8 مارس 1979 دفاع کند، ولی کشتار غیرنظامیان در کردستان، ‌ خوزستان، آذربایجان و ... که به محض استقرار این حکومت توحش آغاز شد، همچنین گروگان‌گیری و تداوم جنگ با عراق هرگز مخالفت ایشان و دیگر آیات عظام سیاست‌زده را برنیانگیخت. دلیل هم روشن است، آنروزها ماشالله قصاب به عنوان «مردم» هر روز خیابان‌های تهران را اشغال می‌کرد، و حضرات آیات عظام نیز «در کنار مردم»، و در «سنگر حق» علیه باطل لنگر انداخته بودند. در نتیجه، همة جنایات دولت موقت و جانشینان‌اش مورد تأئید ایشان بوده.

در هر حال در دوران حیات آقای منتظری، بیانیه‌های ایشان به عنوان شواهد سرکوب در وبلاگ ما تحلیل شده و اکنون که ایشان در قید حیات نیستند بهتر است بررسی مواضع‌شان را پایان دهیم. آنچه می‌باید به خاطر سپرد، ‌ این مهم است که سخنگوی‌ شورای امنیت ملی کاخ سفید در کمال بیشرمی از ایشان به عنوان «مدافع حقوق‌بشر» یاد کرده! حال آنکه حضرت آیت‌الله همچون دیگر روحانیون ادیان ابراهیمی، هرگز اعلامیة‌ جهانی حقوق‌بشر را تأئید نکرده‌اند، ‌ چرا که این اعلامیه «انسان‌محور» است. علیرغم چنین موضع روشن و مشخصی، حاکمیت آمریکا، نه تنها منتظری را مدافع آزادی و حقوق‌بشر می‌خواند که رسماً اعلام می‌دارد از همة کسانیکه «اینگونه» از حقوق‌بشر دفاع کنند،‌ حمایت هم خواهد کرد. به عبارت دیگر حاکمیت ایالات متحد نه تنها حقوق‌بشر را برای ملت ایران در چارچوب اسلام قرار داده، که ایرانیان را برای دفاع از حقوق‌بشر نسبی یا همان فاشیسم به قانون‌شکنی نیز دعوت ‌می‌کند. همچنانکه می‌بینیم مرگ حسینعلی منتظری نه تنها دست حکومت‌اسلامی که دست حاکمیت فاشیست‌پرور آمریکا ‌را نیز بخوبی رو کرد.

به گزارش رادیوفردا، مورخ 30 آذرماه 1388، روز گذشته مایک‌هامر، سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید، در بیانیه‌ای اعلام داشت:

«ما درگذشت آيت‌الله العظمی حسينعلی منتظری را تسليت می‌گوئيم. [تعهد تزلزل‌ناپذير] اين روحانی ايرانی در دفاع از حقوق بشر برای وی احترامی جهانی به همراه داشت [...] ما [...] از همة کسانی که در پی اعمال حقوق بشر و آزادی‌هائی باشند که آيت‌الله منتظری پیوسته مدافع آن بوده حمایت خواهیم کرد.»

ما که در برابر چنین بیانیة مبتذل و بی‌شرمانه‌ای قدرت کلام‌ را از دست داده‌ایم، راستش زبان‌مان از اینهمه پرروئی و وقاحت بند آمده! پس بهتر است به «شرافت» سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید «شهادت» دهیم و حضور گاوچران‌ها عرض کنیم، «انسان محوری»‌را نمی‌توان با «خدامحوری» و «مردم محوری» در ترادف قرار داد. درست است که شما به «گله پروری» و قبیله نوازی و قوم‌ستائی و تاراج عادت کرده‌اید، اما در سدة‌ گذشته، نیاکان ما برای «جدائی دین از سیاست» و اجرای «قانون بجای شریعت» به پا خاستند و جانفشانی‌ها کردند. هر چند به همت برادران دینی شما در اینسوی اقیانوس اطلس مبارزات‌شان به شکست انجامید، ولی آرمان‌های مشروطه هنوز پا برجاست. پس اینبار اگر خواستید «بیانیه» بصدورید، کمی در باب تاریخچة مبارزات ملت ایران در دورة معاصر مطالعه فرمائید تا چنین مزخرفاتی سرهم نکنید. سرکار و همکاران‌تان در حزب دمکرات سی سال است که با شعار حقوق‌بشر، آشکارا به حمایت از توحش و تروریسم القاعده و طالبان در افغانستان و ایران اشتغال دارید و صراحتاً بگوئیم در جایگاهی نیستید که برای ملت ایران «مدافع حقوق‌بشر» تعیین کنید. فراخوان شورش هم صادر نفرمائید. اگر آرشیو واتیکان درمورد جنگ دوم جهانی باز شود، خواهیم دید «موسولینی» و «هیتلر» از سوی دولت‌هائی حمایت می‌شدند که امروز حسینعلی منتظری را مدافع حقوق بشر می‌خوانند.

قصه دراز است بلی، آه ز مکر و دغلی
گر ننماید کرم‌اش، این شب ما را سحری

سی سال پیش جیمی کارتر نیز از همین قماش حقوق‌بشر دفاع کرد: شورش و قانون‌شکنی جهت سازمان دادن به براندازی. اما امروز همه از پیامدهای منفی مرزشکنی و یکجانبه‌گرائی آگاه‌اند. ساختارشکنی و نقض قوانین همچنانکه از دوران فتوی میرزای شیرازی شاهدیم، نتیجه‌ای جز گسترش خشونت و تاراج ثروت‌های ملی ما نداشته. مستر «هامر»! بجای مرثیه ‌خوانی و روضه و زوزه برای حسینعلی منتظری و دعوت به قانون‌شکنی‌ بهتر است فکر جشن و شادی باشید که تولد پیامبرتان نزدیک است. اگر هم خاج پرست نیستید، می‌توانید برای بزرگداشت 130امین سالگرد تولد ژوزف استالین شادی کنید. ولی از آنجا که همچون شهید «مک‌کارتی» مرگ را بیشتر می‌پسندید و ردای تزویر و مرده‌پرستی و سوگواری بر قامت‌ چون سروتان برازنده‌تر است، به یاد رفیق استالین یک روضة امام حسین در کاخ سفید بخوانید و برای ابراز تأسف از درگذشت او در سال 1953، همان سال کودتا در ایران، بیانیه‌ای خطاب به ملت روسیه صادر کنید:

ما درگذشت ژوزف‌ استالین را تسليت می‌گوئيم. اين تاواریش چهرة‌ شناخته شده‌ای بود و تعهد تزلزل‌ناپذيرش در دفاع از حقوق بشر برای وی احترامی جهانی به همراه داشت. ما در فکر و دعای خود به ياد خانوادة‌ ژوزف‌ استالین و همة آن‌هائی خواهیم بود که به دنبال اعمال حقوق بشر و آزادی‌هائی هستند که او، ‌ ژوزف استالین پيوسته مدافع‌شان بود.

مشابه همین بیانیه را می‌توانید برای هیتلر، سالازار، فرانکو و دیگر هم مسلکان‌تا‌ن ‌ صادر کنید. با صدور چنین بیانیه‌هائی است که حاکمیت آمریکا در جایگاه واقعی خود قرار می‌گیرد. شما گاوچران‌ها هرگز مدافع حقوق‌بشر نبوده‌اید، پس به خود تهمت نزنید! بهتر است صورتک حقوق‌ بشر را از چهرة پلید و فریبنده‌تان بردارید.

دیوار ببر زینجا، این عرصه به ما واده
در عرصة جان باشد دیوار تو مرداری




...

یکشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۸


از قم تا کپنهاگ!
...
بهترین راه برای پایان دادن به جنگ زرگری دو جناح کاذب حکومت اسلامی طرح مطالبات صنفی است. با حمایت از مطالبات صریح «صنفی» کارگران، معلمان،‌ کارمندان و دیگر اقشار جامعه، دکان صدور بیانیه‌های بی‌سروته موسوی و نامه‌نگاری‌های ابلهانة کروبی تعطیل خواهد شد و حضرات همگی در جایگاه واقعی‌شان، یعنی در طویلة رهبری آرام خواهند گرفت.

به هوش باشیم! اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن هدفی جز سرکوب و به بیراهه کشاندن مطالبات ما ملت ندارند. اینان برای تحقق سیاست‌های‌شان به تجمع مردم، تظاهرات خیابانی و اجماع پیرامون «شعار پوچ» و «والا» نیازمندند. و یکی از راه‌های ابتر کردن این سیاست، طرح «مطالبات صنفی» و خودداری از شرکت در تظاهرات با اهداف گنگ «سیاسی» است.

خداوند حکومت اسلامی را خیلی دوست دارد، مرگ حسینعلی منتظری ممکن است بتواند زمینه را برای لشکرکشی‌های خیابانی طاعون سبز فراهم آورد. اگر حکومت اسلامی تلاش می‌کند مرگ حسینعلی منتظری را به سکوت برگذار کند، حداقل یک دلیل موجه دارد: تشویق «فاشیست ـ مسلمان‌ها» برای برگزاری مراسم روضه و زوزه و نوحه،‌ و اقدام به دستگیری‌های نمایشی جهت گسترش هیاهو و گرم کردن بازار طاعون سبز. در این راستا بوق‌ تفنگ‌فروشان امروز جنجال و هیاهوی رسانه‌ای را آغاز کرد. شیپورهای استعمار به ما می‌گوید، «مرگ آیت‌الله حسینعلی منتظری، لیدر اوپوزیسیون، مخالفان را در ماتم فرو برد!» رسانه‌های غرب، از جمله «یورونیوز»‌ مراسم سوگواری و نوحه‌خوانی مفصلی برای آیت‌الله حسینعلی منتظری،‌ «لیدر اوپوزیسیون» به راه انداختند و خلاصه از مرده‌پرستی و مرده‌فروشی و مرده‌نوازی فروگذار نکردند. می‌دانیم که اینان همچون کفتار از جسد تغذیه می‌کنند و خلاصه به محض اینکه رایحة دلنشین مرگ در فضا پراکنده شود، بوق‌های سازمان ناتو به فغان درآمده، شیون و زاری و ناله و زوزه می‌آغازند.

یکی از فواید برپائی مراسم روضه و زوزه این است که شما زندگی را فراموش می‌کنید! چرا که در مراسم مرده‌پرستی به شما گوشزد خواهد شد که، این جهان فانی است و بی‌جهت غم جهان فانی نخورید و بجای طرح مطالبات صنفی، به فکر آیندة خود در آن‌ جهان باشید که جاودان است، و احتیاجات مادی نیز درکار نیست. چرا که آن‌جهان «معنوی» است و نیازهای مادی در آن وجود نخواهد داشت. به عبارت دیگر در آن‌جهان فرضی یک خداوند وجود دارد که به اهالی «سنگر حق» پاداش می‌دهد و مخالفان‌شان را نیز در آتش جهنم کباب می‌کند. درست مثل دوران طلائی تفتیش عقاید. آنروزهای خوب نیز کلیسا حکومت معنوی را بر اروپا حاکم کرده، خود را «حق» و مخالفان را «باطل» می‌شمرد، پس «باطلان» را دستگیر کرده و پس از محاکمه در دادگاه مقدس با تقلید از خداوندگار، حکم الهی را در موردشان به اجرا می‌گذاشت. به این ترتیب در میدان شهر هیزم فراوان می‌انباشتند و اومانیست‌ها را به عنوان مخالفان خداوند در برابر دیدگان «شهروندان» مردم‌سالاری دینی در آتش می‌افکندند تا بقیه هم بدانند، اومانیسم به پایان رسیده ـ این مطلب را اخیراً مهرورزی در کپنهاگ اعلام کرد ـ و اینچنین بود که «عدالت» اجرا می‌شد!

امروز خبر درگذشت حسینعلی منتظری در سراسر جهان پخش شد، به ویژه در بی‌بی‌سی،‌ مورخ 20 دسامبر 2009! و ما متوجه شدیم که حقوق‌بشر فروشان در دکان حاجیه عبادی که چندی پیش در روز جهانی حقوق بشر تندیس کذا را به آیت‌الله منتظری اهداء کرده بودند دروغ گفته‌اند! بیانیة دکان عبادی حاکی از این بود که آیت‌الله منتظری از سال 1360 با کشتار و سرکوب ملت ایران مخالفت کرده‌اند، حال آنکه چنین نیست! نخستین بار ایشان در سال 1367 به دلیل افشای روابط پنهان حکومت اسلامی با آمریکا و اعتراض به اعدام‌های جمعی از مقام ولایتعهدی عزل شدند. به گفتة «بی‌بی‌سی»،‌ آیت‌الله منتظری در سال 1376 نیز به مرجعیت خامنه‌ای اعتراض کرد و به همین دلیل حسینیه و دفتر وی تخریب شد و چند سال تحت «حصر خانگی» قرار گرفت. اما آیت‌الله منتظری از هیچکس و هیچ چیز نمی‌ترسیدند! از مصاحبه با رسانه‌های خارجی هم ابائی نداشتند و ... و همچنانکه شاهد بودیم پس از کاروان خردجال طاعون سبز، تمثال مبارک‌شا‌ن زینت‌بخش «بی‌بی‌سی» و رادیوفردا و شرکاء شده بود. به یاد داریم که سه دهة پیش نیز بوق‌های استعمار با کوفتن بر طبل «آیت‌الله خمینی» این موجود وحشی و عربده‌جو را به «رهبرکبیر انقلاب» تبدیل کردند.

باری، «بی‌بی‌سی» در وصف احوالات آیت‌الله منتظری، داستان‌های فراوان به هم بافته و خلاصه سرگذشت ایشان را تا حد امکان بر بی‌بی‌گوزک‌هائی که در وصف «ائمه» ساخته شده منطبق کرده. از آنجمله ‌است، آنحضرت از شاگردان این حضرت بودند، در راه حق و عدالت به زندان یزید زمان افتادند، شکنجه شدند ولی هرگز در برابر «ظالم» تسلیم نشدند و ... و سرانجام نیز به دست حاکم ظالم شهید شدند! البته این بخش از داستان چند سال دیگر به سرگذشت ایشان افزوده خواهد شد، چرا که فعلاً موضوع فوق محرمانه است.

آورده‌اند که شب گذشته، علی‌خامنه‌ای به «توپ لیزری» ساخت گاوچران‌ها فرمان داد که حسینعلی منتظری را هدف قرار دهد، باشد که طرفداران‌اش به کمک شهربانی و ساو‌اک شهر قم را به آشوب کشند و گورکن‌ها بتوانند شرایط را به دوران طلائی نخست‌وزیری شاپور بختیار بازگردانند و باز هم تل «مردم» را پیرامون شعارهای عوامفریبانه گردآورند، و بر اساس هیچ‌وپوچ‌هائی همچون «استقلال»، «آزادی»، «منافع ملی» و ... ایجاد «اجماع» کنند. سه دهة پیش چنین شد، پس بهتر است مراقب باشیم. اگر مطالبات ملت ایران با آنچه در سال 1357 مطرح می‌شد تفاوت کرده، اهداف استعمار هیچ تفاوتی نکرده! شاید بهتر باشد بگوئیم مطالبات استعمار از ملت ایران بفزونی یافته. به همین دلیل است که دفتر احمدی‌نژاد برای تطهیر محمد مصدق و پنهان داشتن خیانت‌های وی در راه تأمین منافع انگلستان اقدام به انتشار 4 جلد کتاب حاوی «اسناد» نخست‌وزیری دوران پهلوی می‌کند!

بارها در مورد خیانت‌های مصدق و به ویژه خسارات ملی‌کردن نفت سخن گفته‌ایم، ‌ پس تکرار مکررات نمی‌کنیم. فقط این اصل اساسی را گوشزد می‌کنیم که در ایران، «یکجانبه‌گرائی»‌ و نقض قوانین و مقررات بین‌المللی با توسل به شعار پوچ «استقلال» همواره حرکتی بوده در مسیر تأمین منافع اربابان حکومت در لندن و واشنگتن. این «استقلال» پوشالی با کودتای کلنل آیرون‌ساید پایه‌گذاری شد و تا زمانی که دست استعمار از ایران کوتاه نشود، حکومت‌ ایران با سر دادن عربدة «استقلال» و «حفظ منافع ملی»، یا «منافع اسلام» و مزخرفاتی از این دست، ضمن سرکوب ما، ثروت‌های‌مان را به بانک‌های غرب سرازیر خواهد کرد. تردیدی‌ نیست که برای سرکوب همه جانبة ملت ایران، استعمار‌ ضمن پشتیبانی پنهان از حکومت، در رسانه‌ها خود را مدافع حقوق بشر نیز جلوه دهد تا به این ترتیب راه را برای شورش باز نگاهدارد. به این دلیل است که آنگلوساکسون‌ها با پشتیبانی از حکومت جمکران از حل بحران هسته‌ای ممانعت می‌کنند و همزمان، جهت ارعاب ملت ایران، زبان به تهدید می‌گشایند تا مزدوران خود را به یکجانبه‌گرائی و خروج از «ان.‌ پی.‌ تی» تشویق کنند.

بهترین نمونة یکجانبه‌گرائی و قانون شکنی، سرباز زدن حکومت اسلامی از اجرای تعهداتی است که آن‌ها را در مذاکرات ژنو و مذاکرات وین پذیرفته بود. همین چند روز پیش بود که متکی، وزیر امورخارجة گورکن‌ها که هیچ نقشی در مذاکرات هسته‌ای ندارد، وارد این مقوله شده و از «تبادل اورانیوم» در «کیش» سخن می‌گفت. در حالیکه چند روز بعد پرزیدنت مهرورزی به فرانس‌پرس اعلام داشتند، اگر با زبان خوش با ما صحبت کنند، به تعهدات‌مان عمل خواهیم کرد! و این سخنان در سایت بی‌بی‌سی، مورخ 18 دسامبر 2009 نیز انتشار یافت. این مسائل تزلزل و شکاف در حکومت جمکران را نشان می‌دهد که بازتاب تضعیف آنگلوساکسون‌هاست در کل منطقه.

به همین دلیل است که اینان برای ارائة «تصویر قدرتمند» و مستقل و مقتدر از نوکران‌شان به تبلیغات عجیب و غریب روی آورده‌اند. یک روز توان موشکی جمکرانی‌ها را به رخ شوت‌وپرت‌ها می‌کشند، روز دگر اینان را به «سایبرارتش»‌مجهز می‌کنند تا سانسور فارسی زبانان روی اینترنت را به ارتش کذا نسبت دهند، حال آنکه سایت‌ها و وبلاگ‌های ما به طرق مختلف مستقیماً از غرب سانسور می‌شود. به عنوان نمونه برای کاهش امکان ارتباط مخالفان با ایران، «هشدار ویروس» روی سایت‌ها و وبلاگ‌هائی می‌گذارند که در کنترل شرکت‌های خارجی است و ... و این «خدمات» قهرمانانه از سوی کشورهای غرب در اختیار جمکران قرار گرفته. هم‌ اینان که خود را به گزاف مدافع حقوق‌بشر می‌خوانند و برای قربانیان سرکوب در ایران اشک تمساح سرازیر می‌کنند در واقع حامیان اصلی حکومت اسلامی‌اند.

در تبلیغات رسانه‌های اینان است که حکومت اسلامی به تهدید جهانی تبدیل می‌شود، و یا قصد نابودی اسرائیل می‌کند. تمام سخنانی که از زبان مقامات حکومت اسلامی و مخالف‌نمایان‌اش می‌شنویم،‌ مطالبات استعمار از ملت ایران است و بس. اگر مسیر این تبلیغات تغییر کند، ‌ حکومت جمکران یک شبه تبدیل می‌شود به دوست صمیمی اسرائیل و مسلم است که در اینصورت اوپوزیسیون مفلوک‌اش می‌باید به مخالفت با اسرائیل بپردازد! به عنوان نمونه، در پی اجرای نمایش مهوع پاره کردن عکس خمینی، یکی از نوسوادان مؤنث حکومتی در سایت «گویا» تعریف نوینی از دمکراسی ارائه داده و خواهان حکومتی شده بود که در آن بتوان «عکس امام» ‌را هم پاره کرد!

بله این است «اهداف سیاسی» جیره‌خواران صادراتی جمکران به غرب: طرح مسائل ابلهانه و نامربوط جهت به بیراهه کشاندن مطالبات جنبش مدنی. البته باید بگوئیم نخستین بار است که «پاره کردن عکس» به عنوان مطالبات سیاسی مطرح می‌شود، اما با در نظر گرفتن سابقة درخشان زینب کذا در مزخرف‌بافی و پوچ‌گوئی جای تعجب نیست. این گلة حماقت‌گستر و بلاهت‌نواز از سفله‌گان خودی را با ارز حاصل از چپاول نفت به ینگه دنیا صادر کرده‌اند تا تبدیل‌شان کنند به «اوپوزیسیون!» چرا که اربابان حکومت‌اسلامی چنین پنداشته‌اند که می‌توان با بازگشت به گذشته، سیاست‌های دوران جنگ سرد را از نو در جهان اعمال کرد.

به عنوان نمونه رسانه‌های غرب «نشست کپنهاگ» را که با شکست کامل روبرو شد به عنوان پیروزی در بوق و کرنا گذاشته‌اند، و گروه لوتی و عنتر و علاف که روزهاست شمع به دست، در اطراف «بلاسنتر» نمایش روحوضی اجرا می‌کنند از توافق کپنهاگ انتقاد می‌کنند، حال آنکه اصولاً هیچ توافقی در کار نبوده. یک ورقه امضاء شده که از نظر حقوقی «الزام‌آور» هم نیست! به عبارت دیگر، امضا شدن و نشدن آن علی‌السویه است! در کپنهاگ،‌ کشورهای جهان سوم هیچ به دست نیاوردند، کشورهای اروپائی هم هیچ از دست‌ ندادند، ولی در پروپاگاندشان چنین گفتند که چین و هند به امضای این توافقنامة پوچ تمایل نداشتند و خلاصه «ما پیروز شدیم!» در صورتیکه این هوچی‌گری برای تهدید کشورهای جهان سوم به راه افتاده. از یکسو در نشست کذا هیچ به دست نیامد، و از سوی دیگر برای ممانعت از دستیابی به هرگونه توافق ملموس و الزام‌آور، طی دوازده روز یک نمایش مهوع با 300 هزار علاف در کپنهاگ اجرا می‌شد. روشن‌تر بگوئیم، ایالات متحد و شرکاء برای ابتر کردن مطالبات کشورهای دیگر، معادل 30 لشکر را برای ارعاب مخالفان‌شان به کپنهاگ آورده بودند. باید ببینیم در ماه دسامبر چه ‌کسانی می‌توانند مدت 12 روز در دانمارک خیمه و خرگاه بر پا کنند؟ فصل تعطیلات هنوز آغاز نشده. در نتیجه این جمعیت عظیم نه دانشگاهی است، نه کارمند، نه کارگر! اقشار مرفه اروپا هم اهل عربده جوئی در کوچه و خیابان نیستند؛ برنامه‌های مفرح‌تری دارند، و در این فصل سال سرشان به کار گرم است، پس باید ببینیم مخارج هتل و خوراک 300 هزار خیابان‌گرد کذا از کجا تأمین می‌شود؟ مسلماً «اد میلی‌بند»، وزیر حفظ محیط زیست انگلستان، که در نشست کپنهاگ مثل سگ‌هار به نمایندة یکی از کشورهای آفریقائی معترض به «پیشنهادات»‌ پوچ سران 30 کشور پارس می‌کرد، می‌تواند به ما بگوید سربازان کذا چگونه «بسیج» می‌شوند.

چون سگ صیاد جنبان کرده دم
سنگ را می‌کرد ریگ او زیر سم

«اد میلی‌بند» شباهت عجیبی به آن‌یکی میلی‌بند، وزیر امورخارجة بریتانیا داشت و خلاصه قبیلة «میلی‌بند» کابینة گوردون براون را اشغال کرده‌اند. بگذریم و بازگردیم به رویاهای فاشیست‌ها برای «بازگشت به گذشته.» به گزارش فرانس پرس،‌ رهبر واتیکان تصمیم گرفته «پی 12»، یکی از پاپ‌های خوب و نازنازی مدافع آدولف هیتلر را «تبرک» کند. «برن‌هایم»، خاخام اعظم فرانسه از کلیسا تقاضا کرده از اینکار صرفنظر فرماید و اسرائیل جهت افشای سوابق درخشان «پی 12»، خواهان گشایش آرشیو واتیکان شده. و اما نمونة دیگر روند عادی‌سازی فاشیسم را در گرجستان مشاهده می‌کنیم. در این کشور «بنای افتخار»، بنای یادبود سربازانی که طی جنگ دوم جهانی در نبرد با ارتش هیتلر جان باخته‌اند منفجر شد و دو نفر هم در این انفجار کشته شدند. به گزارش نووستی، مورخ 28 آذرماه سالجاری، قرار بوده «بنای افتخار» بازسازی شود! و اما بهترین نمونة تحریف تاریخ را در جمکران خودمان خواهیم یافت، در همان 4 جلد کتاب‌ حاوی «اسناد مداخلة انگلستان در امور ایران» که در وبلاگ «پشه و اندیشه» به آن اشاره کردیم.

جلد اول این مجموعه به ما می‌گوید که، طرفداری ایران از آلمان نازی یک «تهمت» بوده و انگلستان بعضی از ایرانیان را به اتهام طرفداری از دولت‌های محور ـ آلمان، ایتالیا و ژاپن ـ بازداشت کرده:

«اسناد جلد نخست [...] شامل روابط ايران و انگليس در دورة‌ اشغال کشور توسط متفقين و تحميل پيمان اتحاد سه جانبه [...] مداخله مستقيم در امور [...] ايران با استناد به متن پيمان‌نامة‌ مذکور[...] بازداشت مقامات و مديران دولتي و غيردولتي [...] به اتهام طرفداري از دولت‌هاي محور[...] و مواردي از اين قبيل [...] اسناد در اين مجلد بيشتر مربوط به سال‌هاي 1320 تا 1326 است.»


بله طرفداری دولت «مستقل» و مقامات‌اش از فاشیست‌ها یک «اتهام» بوده! دروغ می‌گویند که حکومت مستقل ایران، ‌ برای حفظ منافع بریتانیا، با هیتلر همکاری داشته! فقط «اسناد» نخست‌وزیری پهلوی، ‌ ویراست حکومت جمکران واقعیت را بازتاب می‌دهد چون حکومت جمکران در سنگر حق نشسته! ولی حمایت دولت ایران از دولت‌های محور و حضور مستشاران نظامی آلمان نازی در مناطق مرکزی و شمال ایران آنهم تحت حمایت سفارت انگلستان یک واقعیت تاریخی است، که با انتشار چنین مزخرفاتی نمی‌توان آنرا پنهان داشت. اگر آرشیو اسناد واتیکان پیرامون جنگ دوم جهانی گشوده شود، مسلماً آرشیو شرکای هیتلر در دو سوی آتلانتیک نیز گشوده خواهد شد و «فاشیست ـ مسلمان‌های» جمکران متوجه می‌شوند که تاریخ را نمی‌توان با کاغذپاره تحریف کرد.

حیله‌هاشان را همه برهم زنم
وآنچ افزایند من بر کم زنم
آب را آرند و من آتش کنم
نوش و خوش گیرند و من ناخوش کنم




...