شنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۷



داس در آینه!

...
بالاخره طلسم شکسته شد! تکه سیب زهرآلودی که در گلوی «سپیدبرفی» گیر کرده بود و او را به خوابی جادوئی فرو برده بود، بالاخره از دهان‌اش خارج شد! و داس‌الله پذیرفت که نقش اساسی در پیروزی «انقلاب شکوهمند» را ژنرال هویزر بر عهده داشته! البته این مهم پس از گذشت سی سال رخ داده! حال باید دید ارتباط داس‌الله با سپید برفی چیست؟ هر دو ریشه در «افسانه» دارند، آنهم نه هر افسانه‌ای! افسانة ژرمانیک! داستان سپید برفی از یک افسانة ژرمانیک اقتباس شده، و ویراست‌هائی مختلف دارد، که معروف‌ترین آن‌ها در سال 1812 توسط ویلهلم و ژاکوب «گریم» انتشار یافت. ولی داستان سپیدبرفی‌های هزارة سوم، یک رخداد واقعی است که نقش چپ‌نمایان ایران و اتحادشان را با راست افراطی آشکار می‌کند.

یکی بود، یکی نبود! در یکی از روزهای سخت زمستان، ملکه در کنار پنجره‌ای از چوب آبنوس گلدوزی می‌کرد که سوزن به انگشت‌اش فرو رفت و چند قطره خون بر برف‌ها فروچکید. ملکه با خود زمزمه کرد، کاش فرزندی داشتم که پوستش چون برف سپید، لب‌های‌اش چون خون سرخ فام، و موهای‌اش به رنگ آبنوس بود! چندی نگذشت که ملکه به آرزوی خود رسید، ولی هنگام زایمان درگذشت. نوزاد یک دختر بود با پوستی به سپیدی برف از اینرو او را «سپیدبرفی» نام نهادند.

پس از مرگ ملکه، پادشاه همسر زیبائی اختیار کرد که بدجنس و خودخواه بود، و به سپید برفی حسد می‌ورزید. ملکه هر روز از آینة جادوئی خود می‌پرسید: آینه! زیباترین زن این ملک کیست؟ و آینه به او پاسخ می‌داد که وی همچنان زیباترین زن قلمرو پادشاهی است. تا اینکه یکروز، آینه «سپید برفی» را زیباتر از ملکه خواند. پس ملکه از یک شکارچی خواست که هنگام شکار سپیدبرفی را به جنگل برده به قتل برساند. ولی شکارچی سپیدبرفی را در جنگل رها کرد و قلب یک آهو را بجای قلب او برای ملکه آورد. سپیدبرفی به طور اتفاقی به خانة هفت کوتوله رسید و در آنجا پنهان ماند. و اما آینة جادوئی به ملکة بدجنس خبر داد که سپیدبرفی کجا زندگی می‌کند. پس ملکه خود را به شکل یک زن دهاتی درآورده نزد او رفت و یک سیب جادوئی به او داد. به محض اینکه سپیدبرفی سیب را گاز زد بیهوش برزمین افتاد. کوتوله‌ها وقتی به خانه بازگشتند پنداشتند سپید برفی مرده. با اشک و آه پیکر او را در یک تابوت شیشه‌ای گذاشتند که همه بتوانند زیبائی‌اش را تحسین کنند. تا اینکه یکروز شاهزاده‌ای با اسب سپید به شکار آمد و با دیدن سپید برفی یک دل نه صد دل عاشق او شد، و از کوتوله‌ها اجازه گرفت که تابوت را به قصر خود ببرد. پس خدمه تابوت شیشه‌ای را بر دوش گرفته و به راه افتادند. راه پر نشیب و فراز بود و جاده ناهموار. پای یک‌تن از خدمه لغزید تابوت لنگر سختی خورده بر زمین اوفتاد، تکه سیب مسموم که در گلوی سپیدبرفی گیر کرده بود از دهان‌اش خارج شد. سپید برفی چشم‌های خود را گشود، و شاهزاده او را به همسری برگزید. در جشن ازدواج سپیدبرفی، ملکة بدجنس و حسود را وادار کردند یک جفت کفش از آهن گداخته به پا کند و آنقدر برقصد تا بمیرد!

بله این روزها درسایت‌های نعلین‌پرست سپیدبرفی‌های فراوانی را پیدا می‌کنیم که از خواب جادوئی بیدار شده‌اند. سپیدبرفی‌های سازمان سیا که خواهان بازگشائی شاخک محفل نوبل هستند. در میان سپیدبرفی‌های سازمان سیا، نام ابراهیم یزدی، و قوم و قبیلة بازرگان، احمدزاده، مرتاضی لنگرودی و ... و خلاصة مطلب آن‌هائی را می‌یابیم که طی سه دهة اخیر در چپاول و سرکوب ما ملت شریک آخوند شده و همزمان جایگاه مخالفان حکومت توحش را نیز در اشغال خود داشتند، تا مبادا حلقة مزدوری سازمان سیا شکسته شود. البته مادام «دیان علائی»، رئیس کانون بهائیان در پاریس، که می‌گوید پدرش را به جرم بهائی بودن اعدام کرده‌اند، در یک بیانیة جداگانه به طبل زدن برای شیرین عبادی پرداخته‌اند. حضور مادام علائی بگوئیم ما حساب بهائیان ایران را از آخوندهای بهائی جدا می‌دانیم، و از اتحاد مقدس سگ‌های هار نعلین‌پوش با آخوندهای دیگر نیز نیک آگاه‌ایم. همچنین بخوبی می‌دانیم دلیل حمایت سرکار از کانون یوسف‌آباد ریشه در کدام محافل دارد.

از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به مهم‌ترین سپیدبرفی هزارة سوم که پس از سه دهه به یاد آورده کنفرانس گوادالوپ و ژنرال هویزر نقش عمده‌ای در «انقلاب با شکوه» ایفا کرده‌اند. این سپیدبرفی سپس تصمیم گرفته این مهم را در مطلبی تحت عنوان «فاشیسم بومی، فاشیسم بیگانه» در سایت نعلین‌پرست اخبار روز برای ما شوت‌وپرت‌ها فاش سازد.

خلاصه حضرت‌شان پس از لغزش پای خدمه، چشم باز کرده و از تابوت شیشه‌ای بیرون پریده‌اند تا حرف‌های ما را پیرامون «انقلاب شکوهمند» از زبان «داس‌الله» تکرار کنند، البته در راستای سیاست روس‌ستیزی آنگلوساکسون‌ها. روشن‌تر بگوئیم:

گوهر مخزن اسرار همان است که بود
حقة مهر بدان مهر و نشان است که بود

داس‌الله خواهان براندازی حکومت فرسوده‌ای است که باید جای خود را به دیکتاتوری کارگری بدهد، البته تحت نظارت عالیة امپریالیسم غرب! چرا؟ چون در شرایطی که دیگر خطر حمایت اتحادشوروی از حکومت‌های چپ‌گرا وجود ندارد، هر نوع دیکتاتوری مورد تائید اربابان مسجد لندن است، حتی دیکتاتوری کارگری! به شرط اینکه پرولتاریای محترم همچنان نوکر سازمان سیا باقی بماند. مگر هوگوچاوز در ونزوئلا «سوسیالیسم» کشکی به راه نینداخته؟ چه اشکالی دارد؟ زمانی که افسار حکومت در دست مقدس سازمان سیا باقی می‌ماند، دیکتاتوری کارگری هم بسیار نیکوست! مگر ایالات متحد با حکومت چین مشکلی دارد؟ ابداًً‍! دولت مائوئیست، کارگر ارزانقیمت در اختیار شرکت‌های آمریکائی می‌گذارد، بازارهای جهان را با کالای «مید. این. چاینا» پر می‌کند، هر وقت هم آمریکا بخواهد بر دولت چین فشار وارد کند، در محصولات تولیدی این تودة یک‌میلیاردی همه نوع درد و مرض کشف کرده، به قول مش‌قاسم صدای مشکوک به گوشش می‌رسد. چند کارفرمای چینی هم مانند همان همشهری مش‌قاسم که بادی از او خارج شده بود و از درد بی‌ناموسی خودکشی کرد، نوامیس‌شان خدشه دار می‌شود و خودکشی خواهند کرد. سپس همه چیز به روال عادی باز می‌گردد. کشور چین باز هم در رسانه‌های غرب «غول اقتصادی» جهان معرفی خواهد شد و نیش «هوجین تائو» هم در پوسترهای تبلیغاتی تا بناگوش باز!

بله، آمریکا با دیکتاتوری‌ها هیچ مشکلی ندارد. عربستان، چین، پاکستان و ... و اصلاح‌طلبان و «ملی ـ مذهبی‌های» جمکران همانقدر محبوب و دوست داشتنی‌اند که داس‌الله و لات‌الله و همة گروه‌های آشوب‌طلب که دانشگاه را در واقع به طویله تبدیل کرده‌اند. هر چند که طویله هم نظم ویژه‌ای دارد که دانشگاه‌های جمکران فاقد آن‌اند، چرا که اگر «نظم و امنیت» در دانشگاه برقرار شود دانشجویان ممکن است دریابند که دانشگاه محل آموزش است نه محل فعالیت سیاسی برای این یا آن گروه جیره‌خوار استعمار. و آنگاه نان عموسام آجر خواهد شد، چون یکی از مهم‌ترین اهرم‌های فشار خود را بر فضای سیاست ایران از دست می‌دهد و دیگر کسی «16 آذر» برای‌مان نخواهد آفرید.

اشکال عمدة ایالات متحد در واقع با گروه‌های آزادی‌خواه است. گروه‌هائی که از الگوی حکومت گله‌داری و گله‌پروری پیروی نمی‌کنند و حضورشان به دوقطبی کردن کاذب فضای سیاسی منجر نخواهد شد. ساده‌تر بگوئیم گروه‌هائی که نه دین‌ستیز هستند و نه دین‌پرست؛ فعالیت‌شان هم به برگزاری «مراسم» برای آن رفیق و این شهید محدود نمی‌ماند. بله منظور گروه‌های لائیک است که نهایتاً پای در سازمانپذیری فرهنگی جامعه می‌گذارند، و لات‌الله و داس‌الله به یکسان با آن‌ها در تضاد قرار می‌گیرند. چرا؟ چون خط سیاسی گروه‌های لائیک فاقد هرگونه «ابهام» است. در حالیکه لات‌الله در «ابهام دین»، و داس‌الله در «ایدئولوژی ابهام» شناوراند.

به عنوان نمونه در اوایل کودتای 22 بهمن، داس‌الله بیانیه پشت بیانیه صادر می‌کرد که «مبادا حضرت امام اشتباه مصدق را تکرار کنند و زمینة کودتا فراهم آید!» ولی همین داس‌الله امروز پامنبری آخوند محمدخاتمی شده که از اعضای شریف ساواک در دوران پهلوی بود و پس از کودتای 22 بهمن ارتقاء درجه یافت. اصولاً یکی از فواید ابهام همین است! بی‌جهت نیست که چپ‌نمایان در ابتدا یا در پایان مقالات و تحلیل‌های «علمی» خود چند عبارت مبهم و خارج از زمینه از درون آثار مارکس بیرون می‌کشند و «نقل قول» می‌کنند. البته روی سخن با چپ‌نمایان انجیرفروش نیست که انجیر به دهان قصد دارند به دامان «مادرملکوتی» خود بازگردند! روی سخن بطور کلی با عوامفریبان و شارلاتان‌هائی است که در یک لحظه از چپ‌افراطی به راست افراطی تبدیل می‌شوند و خلاصة مطلب از نظر سیاسی «نرمش» عجیبی از خود نشان می‌دهند! نرمشی که از قضای روزگار این گروه‌ها را همواره در مسیر شاخة سیاست روس‌ستیز آنگلوساکسون‌ها قرار داده! مهم نیست روس‌ها کمونیست باشند یا نه! مهم این است که حضور روسیه در ایران منافع غرب را تهدید می‌کند و جیره‌خواران استعمار غرب باید بکوشند تا «سیاست انسداد» دوران جنگ سرد همچنان بر روابط بین ایران و روسیه حاکم باشد.

هر چند امروز کودتای بلشویک‌ها در روسیه امکانپذیر نیست، ولی زمینة کودتا در ایران فراهم است. کافی است روسیه در برابر چنین کودتائی «سکوت» اختیار کند! همچنان که از سال 1921 تا 1979 مسکو سه کودتای غرب را در ایران به سکوت کامل برگذار کرد، و البته چوب‌اش را هم مفصلاً نوش‌جان نمود. ظاهراً اینبار روسیه حاضر نیست اشتباهات گذشته را در مورد ایران، ترکیه و خاورمیانه تکرار کند. در نتیجه سگ‌های هار جمکران به دو گلة کاذب تقسیم شده، پارس می‌فرمایند به جانب هند و روسیه و به ویژه حمایت می‌فرمایند از پدیده‌ای که به غلط «جبهة نجات‌ملی» نام گرفته!

نوع نعلین‌پوش سگ‌های هار جمکران در کشور هند خرافات رؤیت کرده، و گلة فاشیست‌های جمکران را هم «لیبرال ـ دمکرات» می‌خواند، تا به خیال خود برای اینان حسابی بازارگرمی کرده باشد! نوع چپ‌نما، که خادم مسجد لندن و پیرو نعلین است، از شرکت ولادیمیر پوتین و دیمیتری مدودف در مراسم ادای احترام به آلکسی دوم در کلیسا، تابوت شیشه‌ای‌اش سخت تکان خورده و تکه سیب جادوئی پس از سه دهه از دهان مبارکش بیرون پریده. اینان از شدت عصبانیت به نقش هویزر و نشست گوادالوپ اشاراتی می‌کنند و خلاصة مطلب «انقلاب شکوهمند» را بجای خودشان در تابوت شیشه‌ای گذاشته می‌فرمایند، «انقلاب ما را مصادره کردند!» بله اینچنین بود «انقلاب» این حضرات؛ از نارضایتی گستردة مردم، تا تظاهرات خیابانی با شعارهای پوچ و سپس سرنگونی سلطنت از طریق کودتای سازمان ناتو! خلاصه بگوئیم، یک انقلاب واقعی!

از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود

برادر، یا رفیق ایرج فرزاد ـ در هر حال تفاوتی نمی‌کند ـ در مقاله‌ای سراپا شعار و عربده، تحت عنوان «فاشیسم بومی و فاشیسم بیگانه»، سخنان دیمیتری مدودف را، که به مناسبت شصت‌امین سالگرد تصویب اعلامیة جهانی حقوق بشر ایراد شده و در آن از فاشیسم در اروپای شرقی به ویژه در اوکراین و استونی انتقاد به عمل آمده، بهانه قرار داده، تا ضمن اشاره به «کارنامة خونین اسلام سیاسی» که «انسانیت» ‌را به قول ایشان خیلی پای‌مال کرده، حکومت فعلی روسیه را هم بدیل فاشیسم بخوانند! چرا حاکمیت روسیه از نظر برادر فرزاد بدیل فاشیسم شده؟ چون بر اساس مطالب ایشان، رئیس جمهور و نخست وزیر روسیه پس از درگذشت آلکسی‌دوم در کلیسا حضور یافته و صلیب کشیدند، و به وی ادای احترام کردند! البته هر چند به زعم رفقا کشیدن صلیب کار بدی است، «برادران»، از صلیب کشیدن آنگلوساکسون‌ها هیچ ناراحت نمی‌شوند!‌

پیشتر در مورد آلکسی دوم توضیح داده‌ایم، وی از مخالفان فاشیسم، کودتا و خشونت نظامی بود و دخالت دین در امور سیاسی را تشویق نمی‌کرد. ساده‌تر بگوئیم، آلکسی دوم یک روحانی بود که در چارچوب سنت فئودال، یعنی همان جایگاه واقعی روحانی جماعت باقی مانده بود. و همین امر بر چپ‌الله بسیار گران آمده! چرا که به زعم اینان، روحانی جماعت می‌باید مانند خمینی لات و اوباش و خشونت طلب باشد، و خصوصاً خارج از موضع و مقام واقعی خود به عنوان نمایندة یک نگرش واپس‌گرا و فئودال، نقش چه‌گوارا و «انقلابی» دوآتشه را نیز برای حضرات به روی صحنة خوش رقصی برای ارباب بیاورد. نقشی که ایفای آن از جانب آقایان مراجع تقلید شیعی‌مسلکان به فاجعه‌ای منجر شده که سه دهه است در ایران آن را شاهدیم. در چنین شرایطی به عقیدة داس‌الله، روحانی تبدیل به یک «انقلابی» می‌شود، و باب دندان! و داس‌الله می‌تواند در کنار این «قماش» روحانی، سال‌های سال افتخار خدمت در مسجد لندن را داشته باشد!

بله، در غیر اینصورت چه دلیل دارد که برادران پس از سه دهه «مبارزات» در سایة نعلین‌های جیره‌خوار استعمار، ناگهان اسلام‌ستیز شده، ایدئولوژی اسلامی ساخته و پرداختة سازمان سیا را به اسلام دوران صفویه پیوند بزنند و به نبرد با دین اسلام و اعتقادات مردم قیام کنند؟ رفیق فرزاد هم، به پیروی از فرامین اربابان سازمان تبلیغات اسلامی گویا قصد تغییر عقاید مذهبی و باورهای «غیرمنطقی» مردم را فرموده‌اند! و این مهم همانطور که منافع آنگلوساکسون‌ها ایجاب می‌کند، فقط از طریق مخالفت با حاکمیت روسیه صورت می‌پذیرد:

«این بدیل و گزینه و آلترناتیو تماماً دمکراتیکی است که این چنین بی‌پرده [...] سرنوشت جامعه و [...] مبارزان ضدفاشیستی [ضد فاشیست] [...] را به ریشخند گرفته است. این‌ها سخنان دیمیتری مدویداف، رئیس جمهور فدراسیون روسیه [...] است [...] رئیس جمهور گرانقدری که همین چند روز پیش در مراسم دفن کاردینال مسکو [...] همراه با پوتین حضور به هم رساندند و نه یکبار که چند بار بر سینة خود [...] صلیب کشیدند [...] راهزنان و مزایده‌چی‌هائی که در پس جشن پایان کمونیسم [...] در میدان نازنین دمکراسی به میداندار [...] ‌ارتقاء یافته و...»

بله، می‌بینیم که «ما» ـ مقصود همان داس‌الله است ـ از شدت فقر فرهنگی و یا به دلیل عوامفریبی، رئیس جمهور و نخست وزیر روسیه را در ترادف با آخوندهای جیره‌خوار آنگلوساکسون‌ها در ایران قرار می‌دهیم! اگر از صلیب‌کشیدن تونی‌بلر و جرج بوش اصلاً ناراحت نمی‌شویم، پشت سر هم تکرار خواهیم کرد که انقلاب «ما» را در نشست گوادالوپ «مصادره» کردند!

ـ ای آینه! در کشور ایران، مزدورترین کیست؟‌
ـ همچنان شما!

کشتة غمزة خود را به زیارت دریاب
زانکه بیچاره همان دل نگران است که بود


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

جمعه، دی ۰۶، ۱۳۸۷



نوبل و قمه!

...
داس‌الله و لات‌الله هرگز اینچنین به یکدیگر نزدیک نشده بودند. بیانیة اخیر محفل نوبل، شاخة جمکران به نامه‌های فدایت شوم رفیق کیانوری به علی‌خامنه‌ای شباهت فراوان یافته. همانطور که در وبلاگ‌های پیشین گفتیم نمایش تعطیلی کانون دارودستة عبادی در واقع برای رونق دکان محفل نوبل در ایران بود. و از آنجا که اهالی محفل کذا با نزاکت و حق‌شناس‌اند، پس از خوردن نمک، نمکدان را پر از شکر کرده به شرکاء باز می‌گردانند! به این صورت که برای ابراز مراتب «حق‌شناسی» خود از تعطیل «کانون» توسط دولت جمکران، اینان یک بیانیه در مدح و ستایش قانون اساسی حکومت توحش و دولت قبلی صادر کرده‌، سپس خواهان بازگشائی دفتر کانون شده‌اند.

بیانیة کذا شباهت فراوانی به نامة ارسالی نورالدین کیانوری از اوین به درگاه علی‌‌خامنه‌ای مفلوک دارد. به یاد داریم که «رفیق» کیانوری در نامة خود در واقع بر این امر پای می‌فشردند که «قانون اساسی حکومت اسلامی بر رعایت حقوق بشر تأکید دارد ولی این حقوق در زندان اوین رعایت نمی‌شود و دلیل شلاق خوردن فرضی مریم فیروز همین است!» به عبارت دیگر حتماً به زعم «کاماراد» کیانوری، خارج از زندان اوین حقوق بشر کاملاً رعایت می‌شد، و ما شوت‌وپرت‌ها از آن بی‌خبر بودیم! در هر حال بیانیة شاخک محفل نوبل در ایران دقیقاً در همین چارچوب قرار می‌گیرد: «ارائة تصویر دلپذیر» از قانون اساسی جمکران.

علامت تعجب نمی‌گذاریم، چرا که اگر جیره‌خواران استعمار برای قوانین شریعت و احکام توحش تبلیغ نکنند، چه کسی این «تکلیف الهی» را عهده‌دار خواهد شد؟ هیچکس! پس بازگردیم به بیانیة «کانون حقوق بشر نسبی» یا همان حقوق‌بشر آمریکائی که در سایت اخبار روز، مورخ پنجم دیماه سالجاری منتشر شده. این بیانیه پاسخی است به اظهارات قشقاوی، شاگرد حجرة منوچهر متکی.

به زبان ساده‌تر، پس از دخالت نیروهای انتظامی جمکران جهت فراهم‌آوردن زمینة جنجال و هیاهو برای شاخک محفل نوبل، نوبت فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی برای محفل کذا به وزارت امورخارجة جمکران رسید. به همین جهت خداوند، جبرئیل را فرستاد تا در میدان توپخانه آیات «نوبل‌الله» را بر قشقاوی نازل کند. پس‌ آنگاه جبرئیل قشقاوی را ندا داد: اقراء باسم ...! و قشقاوی هم گفت: کانون تعطیل شد چون جواز نداشت! ولی کار به اینجا خاتمه نیافت! جبرئیل پیش از بازگشت به عرش الهی، یک پاکت مهروموم شده به دست قشقاوی داد و فرمود: برسد به دست «کانون» عبادی در یوسف‌آباد! همین موهبت الهی برای دفتر «نوبل‌الله» کفایت می‌کرد! بیانیة سراپا تزویر را از درون پاکت الهی خارج کرده، برای سایت‌های فارسی زبان «فاکس‌الله» نمودند. طبق حدیث مسلم و فرمایش معصوم، متن آیات نوبل‌الله تأکید دارد که مطابق قانون اساسی توحش و ابتذال:

«نهادهای مردمی برای فعالیت نیازی به گرفتن مجوز از حکومت ندارند.»

و می‌دانیم که در چارچوب قانون اساسی جمکران نهادهای مردمی فقط در صورتی می‌توانند فعالیت داشته باشند که دو اصل اول و دوم قانون کذا را ـ دو اصلی که با اعلامیة جهانی حقوق بشر و همة آزادی‌های شناخته شدة مدنی در تضاد کامل قرار می‌گیرد ـ رعایت کنند! همچنین می‌دانیم، هر فرد یا گروهی که دو اصل مذکور را به رسمیت نشناسد مخالف قانون اساسی و در نتیجه مخالف «نظام مقدس» خواهد بود. پس کانون شیرین عبادی که خواهان فعالیت مردمی و دفاع از حقوق بشر است باید دو اصل ناقض اعلامیة جهانی حقوق بشر را که در آغاز همین به اصطلاح «قانون‌اساسی» آمده بپذیرد، آنگاه می‌تواند با تکیه بر «قانون اساسی» جمکران به دفاع از حقوق بشر قیام کند!

بله حقوق‌دانان کانون کذا گویا فراموش کرده‌اند که دفاع از حقوق بشر در ایران با در نظر گرفتن قانون اساسی حکومت اسلامی، اصولاً نقض صریح این قانون به شمار می‌رود و نهایت امر «جرم» است! به دلیل همین فراموشی است که در بیانیة «نوبل‌الله» اصول 26 و 27 و غیره را برای‌مان مطرح می‌کنند، و می‌گویند در زمان محمدخاتمی با گشایش این دفتر موافقت شد. در نتیجه بر همگان ثابت می‌شود که قانون اساسی جمکران هیچ تضادی با اعلامیة جهانی حقوق بشر ندارد، محمد خاتمی یکی از مدافعان پروپاقرص حقوق بشر بوده، و احمدی نژاد تنها مخالف حقوق بشر در این حکومت است. خلاصه، نوبل‌اللهی‌ها با یک بیانیة مختصر و مفید چندین و چند نشان سیاسی زده‌اند: ارائة «تصویر دلپذیر» از قانون اساسی جمکران و ترسیم تصویری دلپذیرتر از محمد خاتمی، به عنوان مدافع حقوق بشر! اتفاقاً شیمون پرز هم از درگاه کاخ سفید استدعا کرده از گفتگو با حکومت جمکران تا هنگام انتخابات خودداری کند. خلاصه مهر محمد خاتمی به دل اسرائیل هم افتاده. به نظر می‌رسد قتل مترجم اعلامیة جهانی حقوق بشر در دوران پرافتخار «اصلاحات»، به دلیل شدت علاقة محمد خاتمی به همین «حقوق» صورت گرفته باشد.

در ادامة بیانیة «نوبل‌الله» آمده که، در عصر طلائی محمد خاتمی وزارت کشور هم خیلی خوب بوده، و «آقای جنتی» که در آن روزهای خوب معاونت سیاسی آن‌ وزارتخانه و ریاست کمیسیون مادة 10 احزاب را بر عهده داشتند، رسماً اعلام کرده بودند که، «با فعالیت‌های کانون هیچ مخالفتی ندارند!» بله آقای جنتی معاون سیاسی وزارت کشور چقدر مامانی و طناز بودند! اصلاً سید ابراهیم نبوی هم از همین «جایگاه» فرهیختگان، یعنی معاونت سیاسی وزارت کشور طنزنویسی آغازیده‌اند! این «وزارت کشور» به دلایلی که بر ما پوشیده‌ مانده، طنازترین وزارتخانة جمکران به شمار می‌رود، به همین دلیل مسئولیت حفظ نظم و امنیت کشور بر عهدة همین وزارتخانه‌ است. بیانیة نوبل‌‌اللهی‌ها در پایان، به دعای پیش از صرف آش نذری شباهت پیدا می‌کند، که واژة خدا را از آن حذف کرده باشند:

«[خدایا] دستور فرما[...]، [خدایا] مسئولین ذیربط وزارت کشور را ارشاد فرما تا [...] اقدام عاجل به عمل آورند[آمین!]»


بله این چنین است که پس از «مراسم» صدور بیانیه و صرف آش نذری می‌رسیم به وق‌وقیة این هفته که توسط آخوند امامی کاشانی در دانشگاه سابق تهران برگزار شد. متن وق‌وقیة ایشان در تداوم گنده‌گوئی‌های جوادی آملی در فیضیه پیرامون خرافات تنظیم شده بود. و به راستی که تمام نبوغ سیدمهدی خاموشی در این متن تجلی یافته. یا بهتر بگوئیم سید مهدی تلاش کرده که حماقت و بلاهت ذاتی‌اش را به اثبات ‌رساند، و در این مهم کاملاً موفق شده. به طور مثال، امروز گلة نمازگزاران جمکرانی کشف کردند که:

«قمه‌زنی نه در دین، نه در روایات و نه در عصر ائمه بوده است؛ بلکه حرکتی جاهلانه است که اصلاً اساس ندارد و برای اسلام مضر است.»


می‌بینیم که هر چه اساس ندارد برای «اسلام» مضر می‌شود! اسلام است و «اساس»، البته به جز خود اسلام که بی‌نیاز از هر گونه اساس است! کاشانی در ادامه عربده می‌زند، شنیدم بعضی‌ها در محرم سال گذشته خود را به زمین انداخته و صورت‌شان را به زمین کشیده‌اند! این کارها آبروی حکومت پرافتخار اسلامی را بر باد می‌دهد! امام جعفر صادق گفته‌اند، این کارها ننگ اسلام است! البته برای مشاهدة «چهرة تابناک و پرافتخار» اسلام و حکومت اسلامی فقط کافی ‌است نگاهی به ویرانه‌های بم بیاندازیم، نبوغ امام جعفر و بقیة قضایا دستگیرمان می‌شود!

کاشانی نازنازی کاملا حق دارد. اعتقادات مردم برای حکومت اسلامی مضر است، ولی چپاول ثروت‌های ملی و سرکوب مردم توسط اوباش مسلح و لباس‌شخصی‌های حکومت اسلامی از جمله مسائل «مفید» به شمار می‌رود. اینکه مردم مستاصل به امامزاده‌های جمکران روی آورند، بسیار هم خوب است. چرا که کیسة سگ‌های‌هار نعلین پوش را حسابی پر می‌کند. ولی اگر همین مردم طبق باورهای سنتی به زیارت بروند چهرة پرافتخار توحش اسلامی مخدوش خواهد شد. و به همین دلیل بود که روز گذشته قلادة جوادی آملی را باز گذارده بودند تا برای مبارزه با خرافات به جانب کشور هند پارس کند. بله راه دور نرویم، این حکومت دین را بهانه کرده، اصل سرکوب مردم است؛ امروز سرکوب مردم به مرحلة سرکوب عقاید مذهبی شیعیان رسیده که در حرم امام هشتم‌شان می‌باید مطابق فرامین اربابان حکومت اسلامی «زیارت» کنند:

«بعضی‌ها موقع رفتن به حرم امام رضا [...] صورت‌شان را به زمین کشیده‌اند [...] اکنون که [حکومت اسلامی] به برکت انقلاب، اسلام، امام، خون شهدا، رهبری و فداکاری و شعور مردم در دنیا جلوه کرده است چرا باید اقداماتی انجام گیرد که خرد شود.»


امامی کاشانی هنگام ایراد چنین ترهاتی از متن شیوای پیام احمدی‌نژاد به درگاه ناخداکلمب بی‌خبر بود. اگر نه می‌گفت:

بعضی‌ها موقع رفتن به حرم ناخداکلمب با مژگان زمین را روبیده و آستان مقدس کلمب‌‌الله را با اشک چشم شستشو داده‌اند. به برکت اسلام، امام، رهبری، بعضی‌ها بی‌شعوری و مزدوری خود را به اثبات رسانده‌اند تا حکومت اسلامی خرد نشود.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

پنجشنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۷



خر و خرافات!


...
حنازرچوبه، شیپور رسمی سازمان سیا در کشورمان، پروپاگاند برای شیرین عبادی را آغاز کرد تا او را به طور غیرمستقیم به سلطنت طلبان پیوند داده برای‌اش کسب وجهه کند. این تبلیغات در تداوم پروپاگاند کیهان برای شیرین عبادی صورت می‌گیرد. به یاد داریم که در تاریخ ششم شهریورماه سالجاری رسانة کیهان، بوق تبلیغاتی «هریتیج کلاب» با انتشار مطالب فردی به نام «فضلی‌نژاد»، به ارادت و جان نثاری شیرین عبادی به «انقلاب مقدس شاه و ملت» و حزب رستاخیز اشاره کرد، و قرار بود متن سخنرانی بادمجان دورقاب‌چینانة تحفة محفل نوبل را نیز در شمارة بعد منتشر کند که پرزیدنت مهرورزی، برگزیدة ناخداکلمب وارد صحنه شدند و پاسدار شریعتمداری را فرمودند، هنوز برای تحویل اوپوزیسیون به «شاه‌الله» زود است، کمی درنگ کنید! و پاسدار شریعتمداری پروپاگاند خود را برای حاجیه عبادی در همانجا متوقف کرد، البته نه به خواست احمدی نژاد که به فرمان ارباب یانکی وی.

پادوهای استعمار یکدیگر را نیک می‌شناسند. پاسدار شریعتمداری بخوبی می‌داند احمدی نژاد سخنگوی کیست، احمدی نژاد هم می‌داند شریعتمداری از کجا دستور می‌گیرد. بگذریم! به این ترتیب بود که سخنرانی شیرین عبادی پیرامون «انقلاب مقدس شاه و ملت» در کیهان منتشر نشد، و فارس نیوز هم به زبان ابتذال عبادی «شاه پرستی» او را تکذیب کرد. ولی این مسائل در واقع پیش درآمدی شد برای پیوند مخالف‌نمایان حکومتی در داخل مرزها به سلطنت و شخص رضاپهلوی، آنهم از طریق «اعلامیة جهانی حقوق بشر!»

ولیعهد ایران اخیراً در مجلس عوام انگلستان سخنان مهمی ایراد کرد که بسیار دلپذیر و منطقی بود. رضاپهلوی در سخنرانی خود خواهان تدوین قانون اساسی ایران بر مبنای اعلامیة جهانی حقوق بشر شد. ما هم نظر موافق خود را نسبت به سخنان ایشان صریحاً اعلام کردیم. بعید به نظر می‌رسد کسی آشکارا با اعلامیة جهانی حقوق بشر مخالفت کند. حتی دولت گاوچران‌ها که سال‌هاست از طریق ترویج «حقوق بشر نسبی» عملاً کمر به نقض اعلامیة جهانی حقوق بشر بسته‌، هنوز از نظر بیشرمی و وقاحت به پای گورکن‌ها و شیرین عبادی نرسیده که تضاد حکومت دینی با روح اعلامیة «حقوق بشر» را انکار کند. می‌توان گفت که در مورد اعلامیة جهانی حقوق بشر، در افکار عمومی یک اجماع گسترده در سطح جهانی وجود دارد.

و دقیقاً به همین دلیل بود که مجلس عوام انگلستان از رضا پهلوی دعوت به عمل آورد که در باب حقوق بشر و تغییر قانون اساسی ایران سخنرانی کند! به گواهی تاریخ، حاکمیت انگلستان هرگز خواهان استقرار یک نظام دمکراتیک در ایران نبوده. این حاکمیت همواره با توسل به دستاربندان و اوباش در ایران «جنبش» و «نهضت» به راه انداخته و از طریق سرکوب ملت ایران و چپاول ثروت‌های ملی ما منافع خود را تأمین کرده. در اینجا یک پرانتز باز می‌کنیم تا نگاهی داشته باشیم، هر چند گذرا، به دلایل شکست جنبش مشروطه در ایران. شکستی که نهایتاً دخالت روزافزون دین و دین‌پناهی در سیاست کشور را به همراه آورد.

حضور روحانی‌نمایان در صفوف مشروطه طلبان دلیل اصلی شکست انقلاب مشروطه ‌است. دستاربندان همانطور که طی سال‌های اخیر نیز شاهد بوده‌ایم، در دوران انتقال به دو دستة کاذب تقسیم می‌شوند، و تحت نظارت کارخانة رجاله پروری گروهی به مخالفت و گروه دیگر به جانبداری ظاهری از «جنبش» می‌پردازند. نتیجة این دسته‌بازی در دوران مشروطیت آن شد که امپراطوری انگلستان به فاصلة حدود 4 سال از دو کودتا در منطقه حمایت کرد: کودتای بلشویک‌ها در روسیه و کودتای میرپنج در ایران. کودتاهای مذکور همزمان سیاست انسداد را بر ایران و روسیه تحمیل کرده، رابطة طبیعی ایران با همسایة شمالی را قطع کرد. در روسیه جنگ داخلی حاکمیت «وحشت» را به قدرت رساند، و در ایران تقابل کاذب و دست‌ساز شیخ و شاه، با نابودی محورهای سیاستگذاری فئودال و سنتی گسترش اسلام را به همراه آورد.

البته استعمار در ایران از طریق واژگون‌نمائی موفق شد حاکمیت سرکوبگر و دست پروردة خود را «لائیک» جلوه داده و جیره‌خواران دستگاه استعمار از قبیل مدرس را مخالف استعمار معرفی کند! نتیجه آن شد که «لائیسیته» در ترادف با خط سیاسی اعمال شده از جانب استعمار قرار گرفت و «سیاست» نوکران ناخداکلمب هم در پس همین پرده «عین دیانت‌شان» شد! هر چند مسلم است که دخالت آشکار استعمار در کودتای میرپنج را نمی‌توان با حمایت پنهان انگلستان از بلشویک‌ها به قیاس کشید. ولی سیاست استعمار همواره حامی جنگ، کودتا و براندازی بوده و تاکنون تغییری در سیاست کذا داده نشده. پس می‌باید به یاد داشته باشیم که شیفتگی همزمان مجلس عوام انگلستان بر اعلامیة جهانی حقوق بشر و رضا پهلوی دلائلی دارد! و این دلائل به هیچ عنوان شامل حمایت انگلستان از اعمال حقوق بشر در کشور ایران نمی‌شود؛ ابداً!

استعمار انگلیس دهه‌هاست که در کل منطقة خاورمیانه سازمان‌های جنایتکار اخوان‌المسلمین، فدائیان اسلام، القاعده، طالبان و دیگر گروهک‌های دین‌پرست را مورد حمایت قرار می‌دهد. به طور مثال، ارتش پاکستان به صورت علنی تحت نظارت انگلستان در هند و افغانستان به ارعاب و عملیات خرابکارانه مشغول است. به گزارش سایت نووستی، مورخ پنجم دیماه سالجاری، به نقل از روزنامة «آرمان ملی» افغانستان، بر پایة اعترافات صریح مجرمین جنایات قندهار، نیروهای امنیتی پاکستان،‌ «آی. اس.آی» در پاشیدن اسید به صورت دختران دانش‌آموز شهر قندهار دست داشته‌اند. «آی. اس.آی» همانطورکه می‌دانیم تحت نظارت آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک قرار دارد و مانند طالبان از حمایت بیقید و شرط حاکمیت چین برخوردار است. و اتفاقاً به همین دلیل است که گورکن‌ها بر ضد هند قیام کرده‌اند. چون هند، بر خلاف چین یک دمکراسی است و همین امر باعث نگرانی گورکن‌ها و اربابان‌شان شده.

به گزارش حنازرچوبه، مورخ چهارم دیماه 1387، کد خبر: 274916، آخوند جوادی آملی، از ریزه خواران سرشناس کارخانة رجاله‌پروری، در گردهمائی مبلغین در مدرسة فیضیة قم می‌گوید، در دورة معاویه «بت مرصع» به هندوستان می‌فرستادند و حسین برای مبارزه با «کفر» قیام کرد و اصلاً قصد خلافت نداشت. بله! این ترهات نوین همزمان با «بازنویسی تاریخ» توسط سید ابراهیم نبوی در سایت ابتذال پرور رادیوزمانه، و اختراع «آثار» فردید، «فیلسوفی» که هیچ اثری از خود بجای نگذاشته، صورت می‌پذیرد! آخوند آملی در ادامة چرندیات خود می‌گوید، مبلغین باید با «خرافات» مبارزه کنند تا مثل جامعة هند نشویم:

«اگر حوزه‌های علمیه در جامعه تبلیغ نکنند همانند جامعة هندوستان دچار خرافات زیادی خواهیم شد.»


آخوند جوادی آملی که از جمله سگ‌های هار و نعلین پوش جمکران است، در شرایطی این ترهات را در مورد بزرگ‌ترین دمکراسی جهان به زبان می‌آورد که دیگر به سنت رایج نمی‌توان برای تأمین منافع انگلستان، فتوی «جهاد» با کمونیست‌های روسیه صادر کرد. در نتیجه دم جنبانی برای ناخدا کلمب را به بهانة مبارزه با خرافات، صورت می‌دهد، قلادة می‌گشاید و به پارس‌کردن به کشور هند مشغول می‌شود. جالب این است که مبارزات بی‌امان آخوند آملی با خرافات، درست در کنار چاه جمکران، مرکز خرافات حکومت اسلامی صورت می‌پذیرد! در راستای همین خط استعماری است که تیغ‌کش‌های مؤتلفه، ضمن تبلیغات برای محمد خاتمی از اسلام پروری چینی‌ها ابراز رضایت کرده‌اند.

بله، اوباش مؤتلفه نیز به پیروی از پاسدار شریعتمداری و از طریق زدن نعل وارونه به حمایت از خاتمی مشغول‌اند. به این صورت که عسگراولادی تأکید می‌کند، قتل منصور، نخست وزیر ایران به فتوی خمینی صورت گرفته. سپس محمد خاتمی در سخنرانی خود می‌گوید «خمینی نوفل لوشاتو» مورد تأئید من است! خاتمی تلویحاً این شبهه را القا می‌کند که خمینی واقعی را نمی‌پسندد! بعد نوبت به دبیرکل تیغ‌کش‌ها می‌رسد که در حنازرچوبه، فارس نیوز و ... دم از مخالفت اصولگرایان با محمد خاتمی زده، بگوید «همة اصولگرایان در برابر خاتمی می‌ایستند!» البته این مهملات با هدف تحریک افکار عمومی ایراد می‌شود، تا شوت‌وپرت‌ها از لج اصولگرایان در برابر حوزه‌های مارگیری ردیف شوند و حکومت امام زمان در رسانه‌های غرب مشروعیت مردمی خود را یک بار دیگر «کسب» کند! ولی راه‌های دیگری هم پیش‌بینی شده. از آنجمله است پیگیری راه مقدس کیهان یا وصله پینه کردن شیرین عبادی به سلطنت از طریق «حقوق بشر!» و این مهم را حنازرچوبه بر عهده گرفته.

حنازرچوبه، مورخ سوم دیماه 1387، در گزارش ویژة خود با کد خبر: 273279، در یک پیوند چند مرحله‌ای، ابتدا رسانة مصری «الاهرام» را به شیرین عبادی وصله می‌کند، سپس از طریق بازگشت به گذشته و انتشار اسناد و مدارک «ثابت» می‌کند که «الاهرام» از طرفداران دربار پهلوی و شخص محمدرضا شاه هم بوده. پس خواننده می‌باید نتیجه بگیرد که شیرین عبادی هم در همین رابطه «شاه‌پرست» می‌شود. این نتیجة دلخواه را حنازرچوبه ‌پس از زدن دور شمسی و قمری‌ در احوالات «الاهرام» به دست می‌آورد. البته امثال عبادی، مانند دیگر فعلة فاشیسم اهل «پرستش‌اند» و هر چه اربابان‌شان مقدس بدانند: شاه، امام، انقلاب سفید یا سیاه، عمامه و تاج و حزب یا گروه، برای‌شان «مقدس» خواهد شد؛ اینان به ویژه آستان مقدس نوبل را بی‌چون چرا می‌پرستند. و به همین دلیل بهترین گزینة استعمار برای حاکمیت آینده‌اند.

به زبان ساده‌تر، سرنگونی سلطنت محمدرضا پهلوی با جنجال رسانه‌ای پیرامون عدم رعایت حقوق بشر در ایران آغاز شد، و به نتیجه رسید! حضرات اینبار هم می‌خواهند از طریق تکرار همان ترفند گذشته به نتیجه‌ای مشابه دست یابند! به عبارت دیگر به زعم محافل استعماری «زمان» و شرایط زمان و مکان در ایران و در منطقه با سه دهة پیش هیچ تفاوتی نکرده. پس باز هم با توسل به «شعار» حقوق بشر می‌توان در ایران براندازی «دلپذیر» سازمان داد و اینبار «شخص» رضا پهلوی را به ابزار این براندازی تبدیل کرد، و پروژة ابلهانة «رابرت مک‌فال» را تحقق بخشید.

ولی اشتباه کارفرمایان مک‌فال اینجاست که علاوه بر نادیده گرفتن تحولات زمان و مکان، تحولات جامعة ایران را نیز بکلی از یاد برده‌اند، اینان می‌پندارند اگر سی‌سال پیش گروهی با «شعار» آزادی به خیابان‌ها ریختند، تا مشتی آدم‌کش با دستار و بی‌دستار کشور ایران را به پشت جبهة طالبان تبدیل کنند، امروز هم می‌توان در را بر همان پاشنه ‌چرخاند.

اینبار حضرات سخت در اشتباه‌ افتاده‌اند! مردم برای «شخص» و «شعار» دیگر به خیابان‌ها نخواهند آمد! آیا انگلستان مایل است قانون اساسی ایران ـ همانطورکه رضا پهلوی تأکید کرده ـ با تکیه بر اصول اعلامیة جهانی حقوق بشر تدوین شود؟ بسیار خوب! فرض می‌کنیم چنین باشد! فرض محال که محال نیست. می‌دانیم که رضا پهلوی حقوق‌دان نیست و سلطنت هم با حقوق بشر ارتباطی ندارد. روشن‌تر بگوئیم، می‌دانیم که به سلطنت رسیدن رضا پهلوی الزاماً به تدوین یک قانون اساسی بر پایة مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر منجر نخواهد شد. از اینرو بجای نمایشات روحوضی در «بی‌بی‌سی»، حقوقدانان را بفرمائید تا پیش‌نویس همین قانون کذا را بر خطوط اینترنت قرار دهند تا ما هم ببینیم این «قانون» تا چه حد می‌تواند بر اساس اعلامیة جهانی حقوق بشر تدوین شود. در اینصورت می‌توان از مردم ایران خواست تا پس از آشنائی با قانون اساسی نوین، نظر خود را نه از طریق تظاهرات خیابانی، که از طریق قانونی، و با شرکت در یک رفراندوم اعلام دارند. ولی مطمئن باشیم این راه‌حل را انگلستان در دستورکار خود قرار نداده! برای حاکمیت انگلستان «حقوق بشر» در ایران اهمیت ندارد، مهم منافعی است که آنگلوساکسون‌ها می‌توانند برای سرکوب ملت ایران از طریق دمیدن در شیپور «حقوق‌بشر» به دست آورند.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

چهارشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۷



کلمب و کدو!


...
این روزها تمامی پروپاگاندهای مختلف عموسام، همچون «شیشة عمر» دیو در افسانه‌های کودکان خرد می‌شود و می‌شکند؛ از پرتاب کفش الزیدی گرفته تا تعطیلی دکان شیرین عبادی! از جمکران آغاز کنیم که نمایش تعطیلی دکان «حقوق ‌بشر اسلامی» متعلق به شیرین عبادی و شرکاء، علیرغم دخالت مستقیم کاخ سفید مشتری نیافت، و حضرات ناچار شدند بگویند، «تعطیلی موقت است»! مفهوم این جملة ساده این است که دیگر «بود و نبود» کانون گسترش آشوب و شورش محفل نوبل در تهران نمی‌تواند کارساز پروپاگاند استعمار شود. و خلاصه اینکه پاسدار شریعتمداری در کیهان و دارودستة اکبر بهرمانی در «روزآن‌لاین» زحمت بیهوده کشیدند و بس بر آب گو..یدند!

و اما بپردازیم به مبارزات کفش‌های «قهرمان» و «ضدامپریالیست» الزیدی، متعلق به کفاشی مقتدی صدر! این کفش‌های «مبارز» مانند همة نوکران ضدامپریالیست غرب توسط سرمایه‌داری ساخته شده‌اند، مرکز تولید کفش‌های قهرمان و ضدامپریالیست در کشور ترکیه، از اعضای دائم سازمان ناتو است. و اما پشت پردة جنجال پرتاب کفش چه بود؟

با استعفای المشهدانی، رئیس مجلس شورای ملی عراق دلائل واقعی «مبارزات» الزیدی نیز بر ما روشن شد! چرا که پس از امضای توافق‌نامه امنیتی عراق با ایالات متحد، مجلس عراق می‌بایست پیش از 31 دسامبر 2008 در مورد تداوم حضور نظامیان انگلستان در عراق تصمیم می‌گرفت، در غیراینصورت از نظر قوانین بین‌المللی ارتش انگلستان در عراق هیچ مسئولیتی نداشت و می‌توانست خاک این کشور را ترک گوید. در تاریخ 14 دسامبر الزیدی برنامة ضدامپریالیستی پرتاب کفش را با موفقیت به انجام رساند و جنجال و هیاهوی فعلة فاشیسم در باب «قهرمانی‌های» الزیدی فضا را پر کرد. دیدیم که به ویژه در عراق، اوباش گروه مقتدی صدر تظاهرات به راه انداختند و در جمکران هم لات‌الله نماز کفش بجای آوردند! نهایت امر کار به «گاردین»، «نیوزویک» و فیگارو و لوموند هم رسید. چرا که عطر خوش «کباب» قهرمان‌سازی و لات پروری مشام‌شان را خیلی نوازش داده بود! این خاج پرست‌ها کباب خیلی دوست دارند، به ویژه اگر خام بوده و از گوشت ملت‌های تحت ستم درست شده باشد؛ کباب خون‌دار و خون‌چکان!

سه روز پس از معرکة الزیدی، در تاریخ 17 دسامبر 2008، گوردون براون به بغداد رفت و اعلام داشت کلیة نظامیان انگلستان ظرف پنج‌ ماه آیندة خاک عراق را ترک خواهند گفت! به گزارش سایت «لوموند»، مورخ 24 دسامبر 2008، فرماندة ارتش آمریکا هم برای جایگزین کردن سربازان بریتانیا با نظامیان آمریکا ابراز آمادگی کرده بود و همه چیز به خوبی و خوشی و طبق برنامه پیش می‌رفت. چرا که همه اطمینان داشتند سیرک الزیدی موفقیت آمیز بوده و شوت‌وپرت‌ها را نیک مشغول کرده. ولی از قضای روزگار در اوج جنجال جیره‌خواران سنتی ناخدا کلمب در رسانه‌های جهان برای جان الزیدی، و هیاهوی گروه مقتدی صدر در عراق، ناگهان لگدی به عقبة مبارک‌ ال‌مشهدانی، ریاست مجلس ‌عراق فرود آمد، و حضرت‌شان را از درب «پارلمان» به بیرون پرتاب کرد! سپس مجلس عراق در تاریخ 23 دسامبر سالجاری طرح تمدید مأموریت نظامیان ناخداکلمب را به مدت شش ماه به تصویب رساند!

به عبارت دیگر، نخست وزیر انگلستان نیز مانند پاسدار شریعتمداری و «روزآن‌لاین» بر آب گو..یدند! انگلستان می‌باید در عراق بماند و حتی مشخص نیست پس از شش ماه هم بتواند اوباش و چاقوکش‌هایش را از این کشور خارج کند. به گزارش لوموند، 4100 نظامی انگلستان مسئولیت حفاظت از فرودگاه بصره را بر عهده دارند. و با تصویب طرح تمدید حضور نظامیان بریتانیا در عراق کنترل فرودگاه بصره همچنان در دست بریتانیاست، و مسئولیت نقل‌وانتقالات از این پایگاه به دست گروه مقتدی صدر نخواهد افتاد! پس سیاست در عراق را رها کنیم و بازگردیم به سیاست‌بازی هم‌میهنان.

هیئت «سیاسی ـ اجرائی» سازمان بسیار پرافتخار فدائیان خلق اکثریت، یکی از شاخه‌های نعلین‌پرست داس‌الله، پیشنهادی سرشار از نبوغ ارائه داده که علیرغم یقین در مزدوری هیئت کذا برای استعمار، انسان در سلامت عقل‌ اعضای این هیئت به راستی شک می‌کند! این هیئت از «نوابغ»، یک بیانیة تحلیلی صادر کرده که در سایت «اخبارروز»، مورخ سوم دی‌ماه سالجاری انتشار یافته.

طبق تحلیل «رفقا»، لازم آمده مردم فعالانه در «انتخابات» شرکت کنند، تا دمکراسی برقرار شود! می‌دانیم که اخیراً استالینیست‌های نازنازی ما به دمکراسی، حقوق بشر، آزادی مطبوعات و دیگر ارزش‌ها که در «افاضات» 80 سال گذشته‌شان متعلق به «بورژوازی منحط» بود خیلی علاقمند شده‌اند! دلیل هم روشن است، پای ارباب در عراق و افغانستان در گل گیر کرده، و به هر ترتیب که شده می‌باید برای حکومت نعلین مشروعیت مردمی تأمین شود! در نتیجه «رفقا» به این نتیجه رسیده‌اند که مخالفین باید یک کاندیدای «مستقل» و «ضد ولایت فقیه» معرفی کنند، تا مردم را با نظرات خود آشنا کنند!

کاندیدای ضد ولایت فقیه به احتمال زیاد باید همان آخوند حسینعلی منتظری خودمان باشد که چندی پیش کاماراد سابق، صادق صبا در قم به حضورشان شرفیاب شد و نور لیبرالیسم و دمکراسی را در ریش و پشم و نعلین ایشان مشاهده کرد. اتفاقاً این روزها آخوند منتظری هم خیلی «ضدولایت مطلقة» فقیه شده! در هر حال سازمان پرافتخار فدائیان اصلاً با قانون اساسی جمکران که در تقابل کامل با دمکراسی و انتخابات آزاد و سکولاریسم و این «حرف‌ها» قرار گرفته ندارد! این سازمان می‌گوید، «از لج خامنه‌ای» در انتخابات شرکت کنید تا نظام توحش را به سوی دمکراسی رهنمون شویم!

بله! به زعم رفقا «حضور مردم» در شبیه‌سازی انتخابات کافی است تا حکومت اسلامی را به یک نظام دمکراتیک تبدیل کند. داس‌الله در تحلیل کشکی خود می‌گوید مسبب همة نابسامانی‌ها «بلوک حاکم به رهبری خامنه‌ای» است! درست همانطور که سی سال پیش نیز در تحلیل‌های شکمی «داس‌الله» مسبب همة نابسامانی‌ها بلوک حاکم به رهبری شخص شاه بود! سی سال پیش هم رفقا یک کاندیدای دمکرات، آزادیخواه و سکولار پیدا کرده بودند که از طریق رادیوی «بی‌بی‌سی» و اوباش‌بازار و ... هر روز و هر شب مردم را با «برنامه‌های» خود آشنا می‌کرد، و دیدیم که نظام حاکم را بخوبی به یک نظام دمکراتیک تبدیل نمود. بله، هنوز فراموشی نگرفته‌ایم و نام این کاندیدای «مستقل» را به یاد داریم: روح‌الله الموسوی‌ الخمینی!

درست همانطورکه آن پری افسانه‌ای با یک ضربة چوبدست، کدو تنبل را به یک کالسکة اشرافی تبدیل کرد تا سیندرلا بتواند در میهمانی شاهزاده شرکت کند، ما ملت هم می‌توانیم با صف کشیدن در برابر حوزه‌های مارگیری جمکران کدو تنبل و پوسیدة حکومت اسلامی را برای «رفقا» به کالسکه‌ای زرین تبدیل کنیم، تا اینان بتوانند با کالسکة کذا حداقل چهارسال دیگر به میهمانی شاهزاده در مسجد لندن مشرف شوند. کریسمس را به دولت ناخداکلمب که قصد فرار از عراق داشت و نتوانست، «تسلیت» و شادباش گفته، برای فدائیان خلق «اکثریت» آرزوی «حداقل» سلامت عقل داریم.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

---

سه‌شنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۷



الاغ و طلاق!

...
در توضیح پیرامون «کلبی و مدنی» یادآور شویم که اتفاقاً به این دلیل با براندازی حکومت چاه جمکران مخالف‌ایم که پس از فرهیختگان فعلی، نوبت حکومت به سگ‌های ولگرد خواهد رسید که مانند ابراهیم یزدی، محسن سازگارا، چمران و ... یکی پس از دیگری از ینگه دنیا به ایران «صادر» خواهند شد. آنوقت آمریکا برای هریک از «مقامات» باید یک دیلماج «پارس‌سگ» به زبان انگلیسی و یک مترجم هم برای همان دیلماج به زبان «فارسی شکر است» برای‌مان «تربیت» کند! هیچ فکر ما ملت را کرده‌اید که روزگارمان چقدر سیاه خواهد شد؟ به طور مثال، وق‌وقیه‌های جمعه باید سه «صدائی» اجرا شود. «کلب جماعت» پارس می‌کند، دیلماج پارس آنحضرت را به انگلیسی ترجمه می‌کند، و سپس مترجم انگلیسی متن خطبه را برای گلة نمازگزاران به زبان فردوسی طوسی ترجمه خواهد کرد. ولی کار به این سادگی‌ها که فکر می‌کنید نیست! بله! مسائل پیچیده‌تر از آنست که به نظر می‌رسد.

به عنوان نمونه وقتی نمازگزاران عربده می‌کشند و شعار می‌دهند، خطیب جمعه به عقیدة شما چه می‌کند؟ ممکن است وق‌وق‌زنان از ترس پا به فرار بگذارد و اصلاً بی‌خطیب شویم، یا ممکن است مانند بسیاری از سگ‌های خانگی با شنیدن صدای ناهنجار نمازگزاران با شدت هرچه تمام‌تر پارس کردن آغاز فرماید، و دیلماج و مترجم نتوانند متن پارس‌های آنحضرت را برای‌ نمازگزاران ترجمه کنند. و از همه مهم‌تر ممکن است امام جمعة محترم خشمگین شده به سوی نمازگزاران حمله برده آن‌ها را گاز بگیرند که در اینصورت اپیدمی «هاری» هم به فهرست پیشرفت‌های حکومت اسلامی افزوده خواهد شد. البته بیماری هاری در بین مقامات حکومت جمکران در حال حاضر نیز به صورت پراکنده وجود دارد، و مقامات مؤنث حکومت جمکران هاری را در واقع از مقامات مذکر «واگرفته‌اند»، یا بهتر است بگوئیم «یاد» گرفته‌اند.

چرا که «خواهران» برای حضور و موفقیت در یک جامعة زن‌ستیز به این نتیجة «منطقی» رسیده‌اند که می‌باید به مراتب زن‌ستیزتر از مردان باشند. دلیل پافشاری شیپورهای استعمار بر «حضور زنان» در جامعه، بجای تأکید بر «رعایت حقوق زنان» در واقع توسعه و گسترش «زن‌ستیزی» در جامعة ایران است. کافی است نگاهی به زنان حکومتی جمکران بیفکنیم تا ببینیم تا چه حد در حماقت و توحش از مردان پیشی گرفته‌اند.

زنان حکومتی را به دو دسته تقسیم می‌کنیم. گروه به اصطلاح پیشرفته یا دارودستة عبادی و مرضیه مرتاضی که فقط ظاهرشان با امثال عشرت شایق یا فرحناز قندفروش تفاوت دارد. همانطور که ظاهر اعضای «نهضت عاظادی» با آخوند غفاری و تیغ‌کش‌های مؤتلفه تفاوت‌هائی دارد. ولی این اختلاف فقط ظاهری‌ است. امثال مرضیه مرتاضی از نظر تفکر اجتماعی هیچ تفاوتی با عشرت شایق ندارند، هر دو اینان به طرق مختلف زن‌ستیزاند. مرتاضی جنسیت زن را نفی می‌کند، و خواهان این است که مردان به زنان «نگاه جنسیتی» نکنند، عشرت شایق، قندفروش و دیگر سگ‌های چادرسیاه موجودیت زن خارج از چارچوب خانواده را به رسمیت نمی‌شناسند؛ خلاصه می‌رسیم به یک صورتبندی واحد، حذف زن و زنانگی از صحنة جامعه!

به گزارش روز آنلاین،‌ مورخ سوم دیماه 1387، فرحناز قندفروش، مشاور استاندار تهران در امور زنان، طی نشست خبری فرموده‌اند، «طلاق» زنان را «فاسد» می‌کند. علامت تعجب نمی‌گذاریم چون در چاه جمکران اصولاً موجودیت زن به عنوان انسان مستقل به رسمیت شناخته نمی‌شود. زن همواره می‌باید زیر سایة الطاف مردانه زندگی کند؛ یا تحت قیمومت پدر باشد، یا قیمومت همسر را بپذیرد، در غیر اینصورت عامل فساد شناخته خواهد شد. و این از اکتشافات قندفروش، عیال همسر برادر هاشمی ثمره است. بله! ایشان اصلاً باید می‌فرمودند‌ که، مسئول چپاول و جنایات طبسی، بهرمانی، لاریجانی، خزعلی، ابراهیم یزدی، خاتمی، طباطبائی و شرکاء فقط همین زنان پلیداند که از شوهران خوب و مامانی خود جدا شده‌اند و می‌خواهند استقلال مالی هم داشته باشند، کار کنند، و ... و ما هم به این نتیجه رسیده‌ایم که تولة آخوند اکبر بهرمانی به دلیل وجود همین زنان مطلقه از شرکت توتال رشوه گرفته، و تولة آخوند واعظ طبسی به دلیل مشابهی کلاهبرداری می‌کند و اگر حکومت جمکران در مناطق آزاد شرکت‌های صادرات زن و کودک به روسپی‌خانه‌های عربستان و دوبی تأسیس کرده دلیل همان است که گفتیم! اصلاً چرا راه دور برویم، همین زنان پلید و «طلاق دوست» ایران نه تنها باعث کلاهبرداری 50 میلیارد دلاری «مادوف» در نیویورک شدند که در «خودکشی» جانگداز یکی از همکاران‌ مادوف، «تی‌یری ماگون دو لا ویل‌هوشه»، از اشراف فرانسه که امروز جسد مبارک‌شان در یک آپارتمان چند صدمیلیون دلاری شهر نیویورک کشف شد نیز دست داشتند. و به همین دلیل قندفروش گفته، این مسائل به دلیل «تضعیف جایگاه پدر» در جامعه ایجاد شده!

بله این دخترحاجی‌های فرهیخته را دستکم نگیریم، در زن‌ستیزی و توحش گوی سبقت از همة نعلین‌ها می‌ربایند، چرا؟ چون در خانواده تحت نظارت مادرشان «تربیت» شده‌اند. مادری که شیفتة پسرش بوده، و برتری مرد را در خانوادة خود نه تنها تجربه کرده که این برتری را هم پذیرفته. همین «پذیرش برتری» است که اهمیت پیدا می‌کند. چرا که در اکثر خانواده‌های ایرانی «مردپرستی» یک سنت پسندیده به شمار می‌آید، ولی همة زنان ایران مردپرست و برده از آب در نمی‌آیند و همین امر برای حکومت چاه جمکران و به ویژه برای سگ‌های مؤنث نازی‌آباد که مانند قندفروش‌، در ردة نخبگان حکومت کودتا قرار گرفته‌اند ایجاد اشکال کرده. اینان برای اثبات «شایستگی» خود در باغ وحش ولایت فقیه می‌باید توحش مقامات مذکر را دو چندان کرده، آن را بر زنان اعمال کنند تا «مهتر» از آنان راضی باشد.

قندفروش توحش و حماقت را تا جائی پیش برده که از آخوندهای جمکران پیشی گرفته به آخوندهای کاتولیک نزدیک می‌شود ـ بین خودمان بماند، نعلین‌ها به مراتب از آخوندهای کاتولیک پیشرفته‌تراند ـ باری قندفروش به زبان الکن اندرونی می‌گوید باید جلوی طلاق گرفته شود:

«اگر جلوی موضوع طلاق گرفته شود جلوی بسیاری از آلودگی‌ها و مشکلات پزشکی برای [افراد مجرد و مطلقه] گرفته می‌شود.»


سخنان این روانپریش مؤنث چنین القاء می‌کند که هر کس طلاق می‌گیرد، «فاسد» است. و می‌دانیم که «فاسد» در قاموس عملة مؤنث فاشیسم همواره «زن» است، زنی که برخلاف اینان عضو گلة بردگان نیست. ولی قندفروش، اگر چه در گلة سگ‌های مونث حضور فعال دارد، راه مبارز با «فاسد» را کشف کرده: اعطای جایگاهی مشابه جایگاه پدر به همسر! یا مبارزه با طلاق! همانطورکه پدر می‌تواند مانع از ازدواج دخترش شود، حکومت جمکران هم طرحی ارائه می‌کند تا نه تنها طلاق را برای زنان مشکل‌تر کند که زندگی نیز بر زنان مطلقه غیرممکن شود. ساده‌تر بگوئیم زنان به زندگی با همسرشان «محکوم» خواهند شد! و فرحناز قندفروش در این راستا طرحی ارائه می‌دهد که از «اشتغال‌ زنان» و استقلال مالی آنان جلوگیری کند، چرا که اشتغال زنان و استقلال مالی از سوی ارگان معاونت برنامه ریزی دولت، از علل طلاق برآورد شده:

«می‌توان به مواردی مانند بیکاری، اعتیاد، افزایش اشتغال زنان، افزایش استقلال مالی زنان و... اشاره کرد.» ‏

بله اگر همسرتان معتاد و بیکار باشد، و شما بخواهید طلاق بگیرید، عیال هاشمی‌ثمره کاری خواهد کرد که پس از طلاق نتوانید استقلال مالی هم داشته باشید. اگر نظر ما را بخواهید بهتر است زنان مطلقه را سنگسار کنند، چون به محض اینکه زنی طلاق بگیرد فاسد می‌شود. مگر زن مؤمن و مسلمان که «فاسد» نباشد طلاق می‌گیرد؟ ابداً! زن مؤمن را شوهرش طلاق می‌دهد! پس بنا بر اصل جهانشمول «علاج واقعه قبل از وقوع»، شما هم در کنار در خروجی دادگاه خانواده یک چاله حفر کنید و «فروز رجائی‌فر» و دیگر بوزینه‌های کفن‌پوش را با قلوه سنگ در کنار آن «بسیج» کنید. زن‌های مطلقه که به محض خروج از دادگاه «فاسد» می‌شوند، هنگام خروج در همین چاله می‌افتند، و گلة‌ مسلمین می‌توانند بریزند بر سرشان و حکم الهی را در موردشان به اجرا بگذارند. سنگ اول را هم شخص قندفروش می‌زند، چرا که در هر حال هرگز طلاق نخواهد گرفت؛ هست و نیست خود را مدیون پدر و همسر است.

قندفروش ضمن سخنرانی ابلهانة خود ادعا کرده، پدیدة «فرزندسالاری» از غرب آمده و جایگاه پدر را تضعیف کرده! می‌‌بینیم که این جانوران وحشی کوچک‌ترین شناختی از خانواده در غرب و نظم حاکم بر آن هم ندارند. اینان لات و اوباش غرب را ملاک جوامع غرب می‌پندارند و به همین دلیل چنین مهمل می‌بافند:

«در کشور آمار نگران کننده‌ای در موضوع [مورد] فروپاشی خانواده وجود دارد [...] با الگوبرداری از خانواده‌های غربی و ترویج فرهنگ فرزندسالاری [...] جایگاه پدر در خانواده در کشور ما پائین آمده[...] بلافاصله بعد از طلاق خانم خانواده به فکر امرار معاش خود می‌افتد[...]»

درگیرودار چرندیات و شکرخوری‌های قندفروش، فردی به نام علیزاده، معاون دادستان کل جمکران می‌گوید، دستگاه قضائی حامی زنان است و جنجال پیرامون تبعیض علیه زنان در ایران انگیزة سیاسی دارد. در نتیجه در تأئید سخنان علیزاده باید بگوئیم چرندیات قندفروش هم حتماً جهت فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی برای جنجال علیه حکومت جمکران ایراد شده است! بله بی‌جهت نیست که می‌گوئیم «حکومت کلبی» برای ما ایجاد مشکلات فراوان خواهد کرد.

امروز آخوند تقوی، رئیس سیاست‌گزاری ائمة جمعه اعلام داشت، اگر چه در قرآن به واژة «سیاست» اشارة صریح نشده، ولی سیاست نمی‌تواند از دیانت جدا باشد. بالاخره معلوم شد برخلاف ترهات خمینی، بنی‌صدر، شیرین عبادی و دیگر فعلة فاشیسم، «همه چیز در قرآن وجود ندارد!» این یکی از مهم‌ترین پیروزی‌های جنبش لائیک است! البته ممکن است همین روزها در یکی از «احادیث مسلم» یا «فرمایشات معصوم» که صدرحاج سیدجوادی و اربابان بر مبنای آن قانون اساسی جمکران را تدوین کرده‌اند، واژة سیاست اختراع و سپس کشف شود، ولی فعلاً نشده! پس ما به وبلاگ خود ادامه می‌دهیم! تقوی امروز چرندیاتی بس حکیمانه به هم بافته که در«فارس نیوز»، مورخ سوم دی‌ماه سال‌جاری منتشر شده.

تقوی ابتدا «دین» را از دیدگاه «دانشمندان» برای‌مان به صورتی «تعریف» کرده که درک آن عملاً غیر ممکن است:

«دین [...] مجموعه قوائد [قواعد] و آدابی ‌است که انسان می‌تواند به خوشبختی دو جهان برسد و جنبه‌های آسمانی داشته باشد[...]»


اگر کسی معنای این جملات پریشان را دریافت ما را هم در جریان بگذارد. در هر حال ما به یک جهان بیشتر اعتقاد نداریم و آنهم همین جهان است که موجوداتی از قماش قندفروش و تقوی آنرا به نکبت وجودشان آلوده‌اند. بگذریم، تقوی پس از ارائة این تعریف عالمانه از «دین» تعریف ابلهانه‌ای نیز از سیاست تقدیم مخاطبان کرده، می‌گوید حکم راندن بر رعیت همان حکومت بر ملت است و دین از سیاست نمی‌تواند جدا باشد:

«سیاست در اصل به معنای پروراندن و پرورش اسب آمده که به مرور توسعه یافته و در تربیت فرد و جامعه نیز به کار رفته است که پرورش نیز با ریاست، تدبیر و سرپرستی امور همراه است، در نتیجه سیاست به معنای حکم راندن بر رعیت، اداره کردن امور ملک ملت و حکومت کردن است.»

ترجمة سخنان این آخوند روان‌پریش را به فرصت دیگری موکول کرده یادآور می‌شویم که این جانوران وحشی «ملت» را با «رعیت» در ترادف قرار می‌دهند. تقوی که مانند دیگر نعلین‌ها متخصص پیوند گ... به شقیقه است، فرموده هر چند در قرآن به «سیاست» اشاره نشده ولی «خلیفه» و «خلافت» با سیاست «ارتباط تنگاتنگی» دارند. و البته تقوی از یک نظر حق دارد چون خلیفه اگر سوار بر «اسب» باشد ارتباط‌اش با سیاست خیلی «تنگاتنگ» می‌شود. اگر خلیفه از «اسب» به زیر اوفتد و لگدی هم از اسب مذکور نوش جان کند و از شدت درد نفس در سینه‌اش تنگ شود، تنگاتنگی ارتباط «سیاست» و خلیفه و خلافت خود به خود به اثبات می‌رسد. ولی از آنجا که تقوی در قرآن «سیاست» را پیدا نکرده، به «روایات و احادیث» متوسل می‌شود که برخلاف قرآن همه چیز در آن‌ها می‌توان یافت. و در این گنجینة حکمت است که تقوی مفهوم سیاست را یافته می‌گوید حکومت همان سیاست است. به عبارت دیگر حکومت بلاهت جمکران یا حکومت توحش عربستان همان سیاست است و بر اساس چنین منطق بلاهتی می‌توان گفت یک سیاست بیشتر وجود ندارد، هر جا حکومت باشد، این سیاست هم وجود خواهد داشت:

«در روایات و احادیث به امر سیاست اشاره شده [...] فرمانروائی و حکومت جز سیاست [...] نیست.»

و تقوی استدلال کشکی خود را همچنان ادامه می دهد تا اصل اساسی استعمار یا سیاست دینی را توجیه کرده بگوید آن‌ها که بحث جدائی دین از سیاست را مطرح می‌کنند، در اشتباه‌اند، و ما که می‌گوئیم «سیاست ما عین دیانت ماست» درست می‌گوئیم! تقوی پس از تصحیح اشتباهات ما به تکرار چرندیات محمد خاتمی در باب اصل طلائی قانون اساسی جمکران پرداخته می‌گوید:

«ما معتقدیم در سیاست اسلامی حاکمیت از آن خداست و هیچ انسانی حق ندارد دیگران را بدون اذن خدا محدود کند.»


اینجاست که زیان‌های حکومت کلبی بر ما آشکار می‌شود و متوجه می‌شویم که اگر به جای فرهیختگان جمکران سگ‌های ولگرد بر ما حاکم شوند، این اصل طلائی قانون اساسی نقض خواهد شد. چون طبق بیانات شیوای تقوی، هیچ انسانی حق ندارد بدون «اذن خدا» دیگران را محدود کند، و این حق و حقوق شامل سگ‌های سیا نمی‌شود و در یک حکومت کلبی سگ‌ها بدون اینکه از خداوند اجازه بگیرند برای دیگران محدودیت ایجاد می‌کنند و این خلاف اسلام خواهد بود! و هر چه خلاف اسلام باشد «کفر» است و باید با آن «جهاد» کرد.

آخوند تقوی در پایان سخنان مضحک خود «سکولاریسم» را هم طبق فرامین آخوند ویلیامز و کاردینال راتزینگر «تعریف» کرده تا حق نوکری را نیک بجای آورده باشد. می‌دانیم که بر اساس تبلیغات فاشیسم بین‌الملل، دمکراسی و سکولاریسم ریشه در «مسیحیت» دارد. و در رأس چنین تبلیغاتی علاوه بر واتیکان، رسانه‌های استعمار غرب قرار گرفته‌اند. اینان با تحریف تاریخ، تبلیغات به راه انداخته‌اند که «رنسانس» و فرهنگ یونان باستان و تقدس زدائی سکولاریسم ریشه در مسیحیت دارد! آخوند تقوی نیز همین ترهات را طوطی‌وار تکرار کرده می‌گوید، جدائی دین از سیاست ریشه در غرب دارد! چون انجیل را تحریف کرده بودند تا با علم در تضاد قرار گیرد در نتیجه انجیل را کنار گذاشتند تا عقل و علم پیشرفت کند:

«جدائی دین از سیاست ریشه در غرب دارد [...] بر اثر تحریف انجیل [تضادهای علمی و عقلی پیش آمد] بر اساس یک نهضت اصلاح دین، حاکمیت کلیسا متزلزل شده و سکولاریسم شکل گرفت.»


از اینجا نتیجه می‌گیریم کوروش کبیر و اصولاً هخامنشیان که دین حکومتی هم نداشتند یا مسیحی بودند و یا به دلیل تحریف اوستا، نخواستند شاهنشاهی زرتشتی برپا کنند! یا اینکه بودائی‌های هند که حکومت لائیک دارند حتماً غربی و مسیحی‌اند! بله، بسیاری از مسائل که در بدو امر «ساده» به نظر می‌رسد، در واقع پیچیده و بغرنج می‌شود! می‌بینیم که اگر «حکومت کلبی» می‌داشتیم هیچ سگ تربیت شدة سازمان سیا نمی‌توانست در باب سیاست و سکولاریسم به اندازة آخوند تقوی «اطلاعات» به ما بدهد، بی‌جهت نیست که قلادة ایشان را شل کرده‌اند!


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

دوشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۷



کلبی و مدنی!


...
بنگر این بیغوله را از دور
طاق‌ها‌ی‌اش ریخته، دروازه‌های‌اش رو به ویرانی
پایه‌های‌اش، آیه‌هائی از پریشانی
وصف آبادانی‌اش در داستان‌های کهن، مستور
قصة ویرانی‌اش مشهور
[...]

«بهترین نقشی که می‌توان برای دولت ایالات متحد قائل شد این است که حامی نهادهای مدنی باشد که دمکراسی را در کشورها تقویت می‌کنند و کشورها را به صورت علنی و در زمانی که اقدامات سرسختانه‌ای علیه آن‌ها اعمال می‌شود، پاسخگو نگهدارد.»

منبع‌: بی‌بی‌سی، مورخ 20 دسامبر سالجاری.

این بخشی است از اظهارات رایس، وزیر امورخارجة ایالات متحد که دلیل واقعی هجوم سگ‌های هار جمکران به دکان حقوق بشر عبادی را بخوبی آشکار می‌کند. در واقع عموسام به عنوان «حامی دمکراسی»، از دولت مفلوک جمکران خواهد خواست که در برابر این نمایش نوین «پاسخگو» باشد. تا همه بدانند و آگاه باشند که کانون کذا ـ این کانون در واقع مدافع حقوق بشر اسلامی و حکومت آخوندی است ـ مدافع دمکراسی است، آنهم در نظام توحش جمکران که قانون اساسی‌اش خود در تقابل کامل با دمکراسی قرار می‌گیرد! سپس فعلة فاشیسم، از جمله گروه ‌خاتمی به حمایت از کانون «عبادی» قیام‌ می‌کنند و ... بله به این می‌گویند «حمایت از دمکراسی» به سبک گاوچران‌ها! و بشکند دستی که نمک ندارد!

نرگس محمدی، یکی از اعضای دارودستة عبادی که با روسری سبز، روژلب قرمز و ابروهای تیره، خود به تنهائی پرچم جمکران را با آن آرم عنکبوت تداعی می‌کند، در روزآن‌لاین گلایه کرده که «بدون مجوز دادستانی» کانون کذا را تعطیل کردند! بجای اینکه از ساواک جمکران برای گرم نگاهداشتن تنور کانون سپاسگزار باشد، طلبکار هم شده!

شبیه‌سازی و ایجاد تشکل‌های موازی روشی است که فعلة فاشیسم سه دهه است بر ما ملت تحمیل می‌کنند، و دکة شیرین عبادی یکی از همین تشکل‌های موازی است. حکومت اسلامی و نعلین‌ها به پیروی از ارباب عربدة «حقوق بشر اسلامی» سرداده‌اند، عبادی هم چند روز پیش در مقر اروپائی سازمان ملل تأکید کرده که «روشنفکران ما» ثابت کرده‌اند تقابلی بین اسلام و حقوق بشر وجود ندارد. با توجه به این سخنان می‌باید بگوئیم دکة شیرین عبادی هم تقابلی با خیمة برادر لاریجانی، معاون آخوند شاهرودی ندارد، چرا که برادر علی‌کوچیکه در یونسکو، دقیقاً چرندیاتی مشابه مهملات عبادی برزبان آورده بود.

«به روباه گفتند شاهدت کیست گفت: دمم!» سایت روز آن‌لاین را گفتند شاهدت کیست؟ گفت کیهان! می‌بینیم که پاسدار شریعتمداری در نقش دم روباه، از طریق زدن نعل وارونه وارد پروپاگاند ارائة «تصویر دلپذیر» از شیرین عبادی شده و می‌فرماید: «این کانون را باید زودتر می‌بستند!» روز آنلاین هم ترهات پاسدار شریعتمداری را منتشر کرده تا به ما ثابت کند که «اصولگرایان» به خون شیرین عبادی تشنه‌اند، و خلاصه بشتابید به پای صندوق‌های رأی، تا جنایتکار فرهیخته‌ای به ‌نام عبدالله نوری، نمایندة سابق خمینی در «سازمان عقیدتی ـ ‌سیاسی» سپاه پاسداران، مزدور شناخته شدة غرب را به عنوان اصلاح‌طلب به شما حقنه کنند و در چارچوب قانون اساسی توحش و تحجر حداقل تا چهار سال دیگر چماق «مردم‌سالاری دینی» و لات‌بازی و اوباش پروری را بر فرق سر‌تان فرود آورند.

رسانه‌های غرب به فراخور حال خود در باب تعطیلی دکة عبادی چند سطری نوشته‌اند. و البته از همه بیشتر دل اهالی «لوموند» به درد آمده! می‌دانیم که اینان ارادت فراوانی به اسلام دارند! روزی که نام عبادی به عنوان برندة خوشبخت بخت‌آزمائی نوبل از کیسة فاشیسم بین‌الملل بیرون کشیده شد، روزنامة لوموند یک عکس فریبنده از عبادی با حجاب اسلامی، آنهم به رنگ سیاه منتشر کرد تا همه با واقعیت وجودی ایشان بهتر آشنا شوند، و بدانند صلح نوبل چقدر برازندة عزاداران حسینی است. البته ما می‌دانستیم محفلی که به جیمی‌کارتر منفور جایزة صلح می‌دهد طرفدار مکتب توحش و حماقت خواهد بود. ولی بسیاری از هم‌میهنان از اینکار خشمگین شدند و رسانة تفنگ فروشان «لاگاردر» را به باد ناسزا گرفتند. در هر حال عبادی یک دکة حقوق بشر اسلامی هم در این گیرودار در جمکران باز کرده تا حقوقدانان زبده‌اش در آن سخنرانی‌ها کنند و فراوان پرت و پلا بگویند و به بهانة دفاع از حقوق بشر به تشویق «قانون شکنی» و آشوب مشغول باشند. پیشتر در همین وبلاگ به چند نمونه از سخنرانی‌های کانون کذا به ویژه سخنان ابلهانة شیرین عبادی اشاره داشته‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نیست.

راستی‌ آیا کدامین دست با این نطع بدفرجام بازی کرد؟
یا کدامین فاتح اینجا ترک‌تازی کرد؟

به گزارش بنگاه ‌خبرپراکنی بی‌بی‌سی، مورخ 20 دسامبر 2008، کاندی رایس اعلام داشت، آمریکا قصد تعویض حکومت ایران را ندارد، و نمی‌تواند هر رژیمی را تغییر دهد. بله! مگر آمریکا دیوانه شده که حکومت اسلامی چاه جمکران را تغییر دهد؟ سی سال است این نماد توحش را با ماشاالله قصاب، خمینی، دانشجوی پیرو خط امام، تیغ‌کش و چماقدار مؤتلفه و جانوران وحشی از قبیل بهرمانی و خامنه‌ای و محسن رضائی سر پا نگاهداشته، کار این‌ها هم «جهاد» با کمونیست‌ها بود. آنهم نه با کمونیست‌های چین و ماچین که خود کارگران عموسام و طرفداران طالبان‌اند، که فقط «جهاد» با کمونیست‌های شوروی سابق!

و اگر چه اتحاد جماهیر شوروی دیگر وجود ندارد، و روسیه هم کمونیست نیست، نبرد آمریکا با کمونیست‌های اتحاد شوروی همچنان ادامه دارد! دلیل تهاجم نظامی به افغانستان و عراق نیز نبرد با همین قماش کمونیست‌ها بود. تحمیل قانون اساسی توحش اسلامی بر عراق و افغانستان نیز ریشه در همین «جهاد مقدس» آنگلوساکسون‌ها دارد. و فراموش نکنیم که تهاجم وحشیانه به افغانستان و عراق با همکاری سپاه پاسداران مزدور آمریکا صورت پذیرفت. چه دلیل دارد که امروز ایالات متحد چنین نوکران وفاداری را جایگزین کند؟ مگر می‌تواند مزدورانی بهتر از آخوند و پاسدار بیابد؟ تازه اکبر بهرمانی می‌خواهد ضمن افتتاح دکان «فقه و تقلید تخصصی» یک «دانشگاه»، ‌ ویژة گسترش حماقت و بلاهت تأسیس کند و لات و اوباش حوزه را به مدرک «دکتری» بیاراید. دیگر چه دلیلی برای تغییر نظام وجود دارد:

«وزیر امورخارجه آمریکا گفته است که این کشور در صدد تغییر رژیم ایران نیست و نمی‌تواند هر رژیمی را در کشورهای جهان تغییر دهد.»

البته ما هم می‌دانیم آمریکا نمی‌تواند هر رژیمی را تغییر دهد، به ویژه رژیم نوکران وفادارش در جمکران را. ولی انصاف داشته باشیم! عموسام حکومت اسلامی را براندازد و بجای آن یک حکومت «اسلامی‌تر» بیاورد، با یک قانون اساسی اسلامی‌تر و یک «ولایت فقیه‌تر»؟ چنین کاری ممکن نیست. در تاریخ بشر چاهی عمیق‌تر از چاه توهم و تحجر جمکران نمی‌توان یافت و سه دهه است که حاکمیت ایران در اعماق چنین چاهی سقوط کرده. سقوط بیش از این ممکن نیست. مگر آنکه در نتیجة پیشرفت علوم و فناوری، روزی، روزگاری یانکی‌ها بتوانند سگ‌های ولگرد را هم در «مرزپرگهر» به حکومت برسانند! آن روز سروکلة کاندی رایس باز هم پیدا می‌شود تا بگوید:

ما برای حمایت از دمکراسی تصمیم به براندازی حکومت جمکران و برقراری یک «حکومت کلبی» در ایران گرفته‌ایم. باشد که حقوق‌ ایرانیان در پناه این سگان وحشی محفوظ باشد و آمریکائی‌ها هم به وظیفة «انسانی» خود عمل کرده‌ باشند!

بنگر این بیغوله را از دور
هرچه می‌بینی در او، مرگ است و ویرانی
عرصة جاوید آشوب و پریشانی
مهرة شاه‌اش از این لشکرکشی‌ها، مات
با چنین شطرنج نفرین کردة تاریخ
هیچ دستی نیست تا بازی کند، هیهات!




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

یکشنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۷



کانون «عبادی»!


...
«مردم نیز باید پای صندوق‌ها بیایند [...] و اگر نیامدند انتظار نداشته باشند آنچه می‌خواهند تحقق یابد.»
منبع: ایلنا، مورخ اول دیماه سالجاری.

این «فرمان» بیشرمانه از سوی آخوند محمد خاتمی برای مردم ایران صادر شده! اربابان حکومت اسلامی دست از دامان دین و دستار نخواهند شست، ولی با تحریم معرکة مارگیری این حکومت مضحک می‌توان به آنگلوساکسون‌ها تفهیم کرد که دکان نوکران‌شان دیگر خریدار ندارد. و برای بازارگرمی، حتی تعطیل دکة کلاشی شیرین عبادی هم کارساز نخواهد بود.

محفل نوبل، پس از اینکه در غرب و از سوی دولت سوئد رسماً به دریافت رشوه و فساد مالی متهم شد، برای جبران مافات دکان شهیدپروری و مظلوم نمائی خود را در جمکران فعال کرده. نخستین شهید راه شهرت محفل نوبل دکان حقوق بشر حاجیه عبادی بود. فرانس پرس این خبر را زمانی پخش کرد که ما وبلاگ «نوبل علوی» را به پایان رسانده و درگیر برگزاری مراسم شب یلدا بودیم. غافل از اینکه اهالی نوبل پاتک خود را از نقطة ضعیف و فروپاشیده، یا همان حکومت چاه جمکران آغاز خواهند کرد. بله! جهت فراهم آوردن زمینة جنجال و هیاهو در کشورمان نیروهای انتظامی جمکران که می‌دانیم تنها وظیفه‌شان سرکوب مردم جهت گسترش آشوب و بی‌نظمی است، کرکرة دکان حقوق بشر اسلامی شیرین عبادی را هم پائین کشیدند. تا با این لات‌بازی‌ها گروهی شوت و پرت را به طرفداری از همان «حقوق بشر اسلامی» مطلوب ایالات متحد تحریک کنند. و جماعت تهییج شده را جهت همراهی با اوباش حکومتی به کوچه و خیابان آورده هیاهو به راه اندازند، البته اینهمه به بهانة دفاع از «آزادی بیان»!

چرا که «آزادی بیان» اخیراً در قلم و کلام آزادیخواه‌نمایان «تقدس» هم یافته! بله این «تأکیدات» هر چند بسیار باعث تأسف است، کم خنده‌دار نیست! اهالی مرزپرگهر اصولاً به «تقدیس» عادت کرده‌اند و هر چه را به خیال خود خیلی می‌پسندند، آناً «مقدس» می‌‌خوانند! در صورتیکه آزادی بیان و «حقوق بشر» در تقابل کامل با هرگونه «تقدس» و مقدسات قرار می‌گیرد! اعلامیة جهانی حقوق بشر به این دلیل تدوین شد که «حقوق انسانی» در چارچوب حقوق و قوانین «انسان محور» به رسمیت شناخته شود. و از آنجا که انسان «مقدس» نیست، حقوق انسانی را نمی‌توان مقدس شمرد. آزادی بیان، مانند دیگر حقوق انسانی، حقوقی است که اعلامیة جهانی حقوق بشر برای انسان‌ها به رسمیت می‌شناسد. این حقوق از پایگاه قانون «انسان محور» برخوردار است. قانونی که فاقد هرگونه «منبع الهی»، دینی، خدائی و آخوندی به شمار می‌رود.

حال بازگردیم به افتتاح دکان شهیدپروری محفل نوبل در جمکران. این دکان با هدف جذب هم‌میهنان هالو و شوت‌وپرت به شرکت فعال در شبیه‌سازی انتخابات حکومت اسلامی صورت پذیرفته، تا دارودستة «اصلاح‌طلبان» دست در دست «داس‌الله»، لات‌بازی و آشوب دردانشگاه‌ها را تحت عنوان «آزادیخواهی» یکبار دیگر رونق بخشند.

خواهیم دید که بزودی دکان اصلاح‌طلبان و کانون نویسندگان جمکران، به رهبری «داس‌الله‌های» سرشناس به حمایت از شیرین عبادی، صدور بیانیه‌های مضحک و به ویژه مبتذل خود را آغاز خواهند کرد. هیئت رئیسة کانون کذا همواره به صورتی «انتخاب» می‌شود که در هم‌سوئی کامل با هر نوع جنجال و آشوب قرار گیرد. کانون نویسندگان ایران از کودتای 22 بهمن استقبال کرد، و شاهد بودیم که چند تن از اعضای آن، از جمله «خانم» سیمین دانشور، به گفتة خودشان به دیدار «حضرت آیت‌الله امام خمینی، رهبر مبارزات ضداستبدادی و ضداستعماری ملت ایران»‌ شتافتند! کانون کذا با این عمل در واقع خود را در سنگر عوامگرائی مستقر کرد، و علیرغم برخورد وحشیانة حکومت اسلامی با نویسندگان و رسانه‌ها در دوران نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان در «بهار آزادی»، همین کانون، پس از اشغال سفارت آمریکا توسط فعلة ساواک، در حمایت از گروگان‌گیری هم بیانیه صادر کرد، و درک وسیع خود از آزادی بیان و مبارزات ضداستعماری را به ملت ایران در عمل ثابت نمود.

«محسن یلفانی» در سایت خود مطلب مفصلی تحت عنوان «آزموده‌ها و آزمون‌ها» پیرامون فعالیت‌های همین کانون منتشر کرده که علاقمندان به کانون نویسندگان می‌توانند به آن مراجعه کنند. در هر حال چون فعلاً ریاست کانون در اختیار «داس‌الله» حکومتی از جمله آقایان زرافشان و رئیس‌دانا قرار گرفته، می‌باید منتظر صدور بیانیه‌های بسیار شگفت‌انگیزی باشیم. البته تاکنون که «رفقا» ما را ناامید نکرده‌اند و ضمن صدور بیانیه، خواهان آزادی برگزاری مراسم سوگواری و وردخوانی و مرده‌پرستی و ضجه و زوزه بر مزار شاملو شده‌اند! فراموش نکنیم که برادران با «آثار شاملو» اصلاً کاری ندارند. نقد و بررسی و این حرف‌ها در کار نیست، حضرات به موازات فعالیت‌ نعلین‌ها فقط تبلیغات مرده‌پرستی و زوزه‌کشی به راه می‌اندازند. و پابه‌پای نعلین‌ها که ذکر می‌گیرند و آیات و اوراد و حدیث و روایت قرقره می‌کنند، رفقا هم سروده‌های شاملو و بعضی شاعران هم‌مسلک خود را «تکرار» می‌کنند، و البته با فروغ فرخزاد و شاعری چون نادر نادرپور هیچ ‌کاری ندارند! چرا؟ چون این به اصطلاح نویسندگان نیز «سیاست‌شان عین نویسندگی‌شان شده!»

سیاست رفقا چیست؟ به ادعای خودشان: مبارزه با امپریالیسم! ولی در عمل مبارزات ضدامپریالیستی «داس‌الله» در راستای سیاست‌های «امپریالیسم» و تقویت مشی داش‌الله بوده! چون حضرات به طور مثال، در تحلیل‌های عمیق خود فاشیست‌های گروه شیخ مهدی بازرگان را «لیبرال» و طرفدار آزادی‌های فردی معرفی می‌کنند! حتماً آنروزها که «بهار آزادی» لقب گرفته بود، و ساواک ماشاالله قصاب‌ها را روانه خیابان‌های تهران می‌کرد تا به دفتر روزنامه‌ها حمله کنند در «تحلیل» رفقا روزهای «لیبرالیسم» دولت بازرگان بوده!

بالاخره زمانیکه به قول همین «داس‌الله»، با یک «انجیر» می‌توان عرفان، مارکسیسم و نظریة فروید را در ترادف با یکدیگر قرار داد، حضور «چماقداران همیشه در صحنه» هم می‌تواند «دفاع» از آزادی‌های فردی ارزیابی شود! در این میان مسلماً بین انجیر کذا و چماق «پیوندی معنوی» وجود دارد که چشم «نامحرم» از مشاهدة آن عاجز است. که از دوران حمورابی گفته‌اند: «گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش.»

تردیدی نیست که مصراع فوق در نقش برجسته‌های «بابیلون» حتماً موجود است، البته اگر تاکنون توسط نظامیان آمریکا از موزة بغداد به سرقت نرفته باشد. بی‌دلیل نیست که یکی از «رفقا» در سایت «اخبارروز»، در ستایش کفش الزیدی مقاله‌ای بس شیوا و مبتذل قلمی فرموده‌اند، تا به شیوة محمد خاتمی و دیگر فعلة فاشیسم فرصت لیچارگوئی به فیلسوف مدرنیته را هم از دست نداده باشند.

ولی به گفتة محسن یلفانی و در راستای مبارزه با امپریالیسم، حزب توده خواهان راندن لیبرال‌ها از حکومت و جایگزین کردن‌شان با نمایندگان «خرده بورژوازی» بوده، و این جایگزینی از نظر «داس‌الله» چنان فوریت داشته که هیچکس نمی‌بایست با طرح آزادی‌های فردی مزاحم «انقلاب» و «رهبری آن» شود! در نتیجه کانون نویسندگان ظاهراً به دلیل دفاع از آزادی‌های فردی، و در «مخالفت» با این سیاست، اقدام به اخراج پنج تن از اعضای سرشناس خود کرده، ولی همزمان از اشغال سفارت آمریکا در تهران نیز حمایت می‌کند:

«کانون نویسندگان ایران، در همان روزی که اخراج پنج عضو طرفدار نظریات حزب توده را تصویب کرد، بیانیه‌ای صادر نمود و در آن از گروگان‌گیری کارمندان و دیپلمات‌های سفارت آمریکا در تهران طرفداری کرد.»


بله! این مختصر را نوشتیم تا با مشی کانون نویسندگان بهتر آشنا شویم و بدانیم که فعالیت تشکل کذا هیچ ارتباطی با فعالیت یک «تشکل صنفی»، خصوصاً یک صنف مدعی فعالیت دماغی و روشنفکرانه ندارد. اینان درست در مسیر تشکل‌های استعماری دینی از قماش دانشجونمایان و به ویژه خرابکاران فدائیان اسلام، قصد آن دارند که بدون هرگونه اساسنامة سیاسی و مشخصی به همة امور مملکت، از موضع «نویسنده» دخالت کرده، با قدرت‌ حاکم هم زد و بند بفرمایند. و مطمئن باشیم همین روزهاست که کانون کذا به طرفداری از عبادی و شبه اصلاح‌طلبان یک «بیانیة» پرسوز وگداز صادر خواهد کرد:

مردم نیز باید پای صندوق‌ها بیایند [...] و اگر نیامدند انتظار نداشته باشند کانون از آن‌ها حمایت کند.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...