شنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۵

سنگ‌پای «میلاد»!
...

«مهرنیوز»، به نقل از مدیرعامل شرکت «یادمان سازه»، گزارش می‌دهد:

«برج میلاد از ساعت 16 روز پنجشنبه، به عنوان چهارمین برج بلند دنیا، و دومین برج بلند آسیا و تنها برج بلند خاورمیانه اعلام خواهد شد! [...]»

البته، ارتفاع این برج در واقع 315 متر است، ‌و از برج ایفل هم کوتاه‌تر است، ولی از اسفند ماه سال گذشته، یک دکل 120 متری روی آن نصب شد، تا اسلام و مسلمین باز هم رکورد دار جهان باقی بمانند!

بله، خوشبختانه حکومت جمکران، و حتی عمله اکره‌اش در خارج، در بسیاری موارد، رکورد دار جهان بوده و هنوز هم هستند. به عنوان مثال، رکورد دار مصاحبه با نوام چامسکی هم‌ اینان‌اند! به سایت چامسکی مراجعه کنید،‌ و اگر نام مصاحبه‌کنندگان را نیافتید، بدانید حتماً چامسکی دروغ می‌گوید! چون دلارهای حجت‌الاسلام «زم» هرگز دروغ نگفته‌اند! و اصولاً نه دلار، و نه حجت‌الاسلام، هیچیک اهل دروغ نیستند! مگر خاتمی وقتی به آفتاب نیوز می‌گوید:

«[...] اسلام امام به دنبال‌آزادی و پیشرفت است و تکیه ما بر مردمسالاری نیز از همین جا نشأت می‌گیرد [...]»
دروغ گفته؟! هرگز! 27 سال است که ملت ایران «آزادی و پیشرفت» را در «قصاص»، «جزیه»، «قطع دست و پا»، «سنگسار»، «فساد مالی«، «آدم‌ربائی» و «مزدوری» تجربه می‌کند. اگر «ملت» معنای آزادی و پیشرفت را نمی‌فهمد، که تقصیر «شیاد اردکان» نیست! مقصر اصلی ملتی است که «فرهیخته» نیست! و قدر «پروژة معنویت» را که در «هریتیج کلاب» یا «روتاری» برایش طراحی کرده‌اند نمی‌شناسد! و در «قدرناشناسی» تا آنجا پیش می‌رود که «الجزیره»، عصای دست بنگاه بی‌بی‌سی، هم‌ در بخش خبری امروز خود تلویحاً می‌گوید، این توطئة ناتو نبود که براندازی سال 57 را سازمان داد، «نماز جمعه» بود:

«نماز جمعه نقش برجسته‌ای در زندگی مذهبی سیاسی و اجتماعی مردم ایران حتی قبل از تأسیس جمهوری اسلامی داشت[...] همین نماز در بسیج مردم علیه شاه نقش سرنوشت سازی ایفا کرد!»


بله! نماز جمعه، در سال 57، سلطنت پهلوی را ساقط کرده، سلطنت جمکران را هم جایگزین آن کرد! و به احتمال زیاد، ژنرال هویزر هم در همین نماز جمعه شرکت داشته، و یا حداقل خطبة اول را می‌نوشته! و از بیانات الجزیره چنین بر می‌آید که «نماز جمعه» باز هم در حال سازمان دادن «انقلاب» دیگری باشد! چرا که چنین ادامه می‌دهد:

«اکنون[...] اهمیت و نقش نماز جمعه [...] بسیار بیشتر شده [...] نماز جمعه [...] عامل و انگیزه حرکت افکار عمومی است و اکثر اعتراض‌ها علیه سیاست آمریکا و تظاهرات حمایت از ملت‌های منطقه مانند ملت عراق، فلسطین و لبنان از مکان‌های برپائی نماز جمعه آغاز می‌شود.»


می بینید که اهمیت نماز جمعه تا کجاست! و خطبه نویس ساواک در صحن دانشگاه تهران چه انقلابی در سطح جهان به راه انداخته! حکومت جمکران از تهاجم نظامی غرب به عراق در سطح وزارتخانه‌ها حمایت می‌کند، ساواک هم در دانشگاه تهران، در نماز جمعه از ملت عراق حمایت می‌کند! بالاخره همانطور که «انتخابات»، قرار است «انتخابات» باشد! «حمایت» هم «حمایت» است، ‌چه در واقعیت، از تهاجم نظامی صورت گیرد، و چه در شعار، از ملت عراق!

فایدة شعار پوشالی و تهی همین است: هرچه دروغ و فریب بخواهید در آن می‌چپانید! مثل شعارهای صلح‌طلبان غربی که ناگهان میلیون میلیون، به خیابان‌های واشنگتن، لندن و پاریس می‌ریزند و با جنگ مخالفت می‌کنند، چون بنزین گران شده! و مثل سیاستمداران آیندة فرانسه که راهی لبنان می‌شوند و از آشوب طلبی‌های شیخ‌نصرالله منفور حمایت می‌کنند! تا عربده‌های حزب‌الله بتواند، صدای مطالبات تمامی نیروهای ضد استبداد را در هیاهوی خود گم کند. و از اینراه، جنایتکارانی چون میشل آعون و سمیر جعجع، بتوانند آشوب‌های دهه 80 را باز هم در لبنان سازماندهی کنند. تا بحران و تنش در منطقه همچنان تداوم یابد. و اینجاست که متوجه می‌شویم چرا جیمی کارتر، ناگهان ضدیهود شده؟! و چرا هفته‌ای یکبار، اسرائیل را مسئول شرایط اسفبار منطقه معرفی می‌کند؟! جیمی کارتر که به دلیل جنایت‌هایش نوبل صلح هم دریافت کرده، ناگهان از دولت اسرائیل «لولوئی» ساخته که به گفتة خودش، حتی آمریکائی‌ها هم نمی‌توانند از او انتقاد کنند! کارتر، اخیراً طی مصاحبه با رسانه‌ای در سرزمین فاشیست پرور اطریش اعلام داشته:

«اسرائیل بسیاری از قطعنامه‌های سازمان ملل[...] را نقض می‌کند[...] در آمریکا هیچکس از اسرائیل انتقاد نمی‌کند[...] حامیان اسرائیل در آمریکا نقش بسیار با نفوذی در روند سیاسی دارند[...]‌ در حالی که دفاع از حقوق فلسطینی‌ها[...] جایگاهی در واشنگتن ندارد[...] دولت های سابق آمریکا [...] در حرف و عمل نشان دادند که [...] برای فلسطینی‌ها نگران بودند[...] اما اکنون دیگر کاری انجام نمی‌شود!»


منظور کارتر از «کار» همان «کشتار» است که در «صبرا و شتیلا» رخداد ـ دو حرف ناقابل «شین و ت» را از آن حذف کرده‌! اگر کسی نمی‌دانست رؤسای جمهور آمریکا در واقع کارگزاران صاحبان صنایع و تجار محترم مواد مخدراند، باورش می‌شد که این گاوچران «ملی ـ مذهبی»، برای فلسطینی‌ها دل می‌سوزاند! ولی جیمی‌کارتر هم، مانند دیگر «ملی ـ مذهبی‌ها»، از مرحله پرت است! بر خلاف گفتة او،‌ نه تنها «کار» انجام می‌شود، که «کار هسته‌ای» هم انجام می شود! خبرگزاری «نووستی» گزارش می‌دهد که روز 25 ژوئیه سال‌جاری، نیروی هوایی اسرائیل «بمب هوشمندی» به منطقه خیام در لبنان پرتاب کرد، که باعث مرگ 4 افسر ناظر سازمان ملل شد! در واقع این بمب خیلی هم ابله بود! ولی به مصداق شعار فرستادگان سرداراکبر که می‌گویند «انتخابات»،‌ «انتخابات» است، بمب هم حتماً بمب است! اگر ابله هم بوده، حفره‌ای ‌ایجاد کرده، که از آن تشعشعات رادیو آکتیو به میزان 800 میکروزیورت، یعنی 15 تا 20 برابر میزان مجاز ساطع می‌شود. این تشعشعات ناشی از وجود اورنیوم غنی شده در کلاهک بمب‌ها و موشک‌های «هوشمند» است. نووستی می‌افزاید:

«این نوع سلاح، نسل جدید سلاح‌هائی است که ارتش آمریکا در افغانستان و عراق از آن استفاده کرد، اما استفاده از آن را نمی‌توان به ثبوت رساند، چرا که نیروهای نظامی انگلیس و آمریکا از ورود کارشناسان مستقل به مناطق اصابت بمب یا موشک ممانعت می‌کنند. [...] پنتاگون وجود آنها را در زرادخانه خود تایید کرده[...] اکنون در لبنان غبار اورنیومی وجود دارد که با وزش باد ساکنین مناطق مسکونی را حتی در اسرائیل تهدید می‌کند»


بله، نه تنها در عراق، افغانستان و لبنان که در یوگسلاوی نیز ارتش جنایتکار ایالات متحد از اورانیوم غنی شده استفاده کرد، و بی‌بی‌سی هم اعتراضی نکرد، چرا که سلاح‌های به کار رفته کاملاً شناخته شده بودند! ولی از 24 نوامبر، گوش فلک از هیاهو و جنجال بی‌بی‌سی کر شده، چرا که روس‌ها برای سر به نیست کردن یکی از مأمورین امنیتی سابق خود، از سلاحی استفاده کرده‌اند که حاوی اورانیوم است، به راحتی می‌توان آن را حمل کرد، انفجاری هم ایجاد نمی‌کند، درست هم اصابت می‌کند به هدف! و همین امر، خاطر رعایای الیزابت دوم را بسیار پریشان کرده! نشانه‌گیری روس‌ها با نشانه‌گیری فعلة ملکه انگلستان در ایران نسبت عکس دارد! هرچه تیر اولی درست به هدف اصابت می‌کند، تیر دومی، مانند تیر اربابانش فقط به سنگ می‌خورد! اینبار، هدف «حکومت مستقل جمکران»، ایجاد بحران در لرستان ایران بود! و یک نشریه هم به دلیل «توهین به اقوام» تعطیل شد! ولی داستان «احترام به ادیان و اقوام و غیره»، چنان مضحکه‌ای شده، که «مرده‌شوی»، یعنی حکومت هم به گریه افتاده و مقاماتش فرموده‌اند :

«این جریانات از خارج از ایران هدایت می‌شوند!»

کسی در صحت این امر شکی نمی‌تواند داشته باشد! مگر در این 27 سال، از داخل ایران به جز جنایت، ابتذال و وقاحت جریان دیگری هم هدایت شده؟! نه! نمونه‌اش سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی. این سازمان که با هدف ارعاب، ایجاد بحران و جنگ صلیبی بر علیه مجاهدین خلق، مستقیماً از سوی استعمار به راه افتاد، امروز، پرچم «آزادیخواهی» برافراشته! بهزاد نبوی، که نامش زینت بخش تمامی پرونده‌های فساد مالی و تصفیه‌های خونین در مقر حزب جمهوری اسلامی و انفجار نخست وزیری است، امروز گستاخانه خواستار «انتخابات آزاد» شده! بهانه هم احیای دورة حکومت خاتمی منفور است! همین شریک 27 سال جنایت و سرکوب، امروز می‌گوید:

«من [...] نسبت به خطراتی که از ناحیه حاکمیت استبداد[...] کشور و نظام را تهدید می‌کند هشدار داده بودم.»

بله، به زعم ایشان، استبداد با «مهروزی» در ایران آغاز شد، دورة جنایات بهزاد نبوی و شرکاء حتماً دورة دموکراسی بوده! از همان نوعی که در زرادخانة پنتاگون موجود است و در عراق و افغانستان هم ایجاد شد! ولی به دلیل ممانعت شدید نیروهای نظامی استعمار، ملت ایران نتوانست به دموکراسی دسترسی پیدا کند! بنگاه بی‌بی‌سی، مورخ 26 نوامبر، مطلبی تحت عنوان «حال برلوسکونی در حین سخنرانی به هم خورد» منتشر کرده. حتماً برلوسکونی، نخست وزیر سابق ایتالیا، حالش از سخنان خودش به هم خورده است! ولی از آنجا که در ایران برای هیچیک از فعلة استعمار چنین حادثه‌ای رخ نداده، باید گفت، اگر برلوسکونی هم به اسلام مشرف می‌شد، مسلماً هرگز از «مزخرفاتی» که به خورد مردم می‌داد حالش به هم نمی‌خورد! ‌ بله، در اسلام همه چیز هست، از جمله «سنگ‌پا»! نمی‌نویسم «سنگ‌پای قزوین»، چون به بهانة «اهانت» به «ملت قزوین»، ممکن است ساواک در قزوین هم انقلاب به راه بیاندازد! می‌نویسم «سنگ پای میلاد»، بلندترین سنگ پای خاورمیانه، که در ایران قرار دارد!

جمعه، آذر ۱۰، ۱۳۸۵


لرزه و دمکراسی!
...


گفتار از پندار بر می‌آید، کردار هم از گفتار. گفتار فاشیست‌ها همانطور که می‌دانیم، بر قالب‌های پوچ و واژه‌های تهی استوار شده. به عبارت دیگر نقشی است بر آب. و در این راستا، کلام محمد خاتمی، بهترین نمونه‌هاست. خاتمی، مانند دیگر «فرهیختگان حکومت جمکران» با عمق معنای واژه‌ها اصولاً بیگانه است، «تعاریف» اصولی مفاهیم را نمی‌شناسد، ولی در تمام مسائل نیز صاحبنظر به شمار می‌رود! محمد خاتمی، در هنگام تشرف به آستان اسقف کانتربری، در باب دموکراسی می‌گوید:

«بذر دموکراسی در سرزمین اسلام باید با شرایطی دیگر کاشته شود [...] در ایران با توجه به اهمیت اسلام و هویت دینی کشور[...] هر کس می‌خواهد [...] تغییرات فرهنگی و سیاسی مثبت ایجاد کند باید با این هویت دینی همراه باشد». منبع ایسنا 2 نوامبر 2006

ولی هم امروز، همین آقای خاتمی به این نتیجه رسیده که دموکراسی در ایران وجود دارد! و اگر مردم در انتخابات «خبرگان رهبری» شرکت گسترده نداشته باشند، این دموکراسی لرزان خواهد شد! به همین دلیل از شبه‌اصلاح طلبان می‌خواهد:

«علیرغم اینکه وسائل رسمی ارتباطات آنان را با مردم بسته است بکوشند[...] رابطه خود را با مردم بیشتر کنند و آنان را برای حضور در انتخابات تشویق کنند. باید توجه داشته باشیم که رای کم دموکراسی لرزان می آورد [...] زمانی که مردم بیایند اصلاً مهم نیست چه کسی سر کار می‌آید مهم این است که مردم با آگاهی انتخاب کنند» منبع: آفتاب نیوز

محمد خاتمی مانند شیادان دیگر حکومت جمکران پنداشته، اگر واژة دموکراسی از دهانش بیرون آید، دموکراسی در واقعیت موجودیت می‌یابد. البته کودکان نیز درک مشابهی از مسائل جهان دارند. آنان نیز به طور مثال می‌پندارند اگر واژة «لولو» بر زبان کسی جاری شد، «لولو» پدیدار خواهد شد! ولی محمد خاتمی «کودک» نیست، بیش از شش دهه را پشت سر گذارده و کسی که در این سن و سال برخورد کودکانه دارد، یا می‌باید عقب افتاده ذهنی باشد، یا ابله. این ویژگی تمامی سردمداران فاشیست است که بلاهت خود را نمی‌بینند و دیگران را ابله می‌پندارند. بخصوص که حاکمیت فاشیسم در ایران، همزمان حاکمیتی است استعماری. از اینرو نمی‌توان آنرا با نظام هیتلر یا موسولینی مقایسه کرد. حاکمیت ایران در نوع خود واقعاً «یگانه» است. و حماقت سردمدارانش نیز از همین ویژگی برخوردار! اینان با حمایت استعمار، با اشاره به گذشتة پرافتخاری که کوچکترین شناختی نیز از آن ندارند، به پرگوئی و گزافه‌گوئی افتاده‌اند! و می‌پندارند تا ابد می‌توانند به پریشانگوئی‌های خود ادامه دهند. حکایت گردو خاک کردن و دور برداشتن خاتمی‌ها به حکایت آن موش در مثنوی ماند، که افسار شتری را به دندان گرفته می‌کشید. شتر در حال دویدن بود و موش پنداشت که نیروی اوست که شتر را به دویدن واداشته، پس به خود گفت، من پهلوانم! شتر، غره شدن موش را دریافت، و در دل گفت، خوش باش، به وقتش نشانت خواهم داد! موش همچنان افسار شتر را می‌کشید، و شتر دوان دوان می‌رفت، تا ناگهان به کنار رود خروشانی رسیدند و موش از حرکت باز ایستاد. شتر به وی گفت چه شد؟ تو که پیشاهنگ بودی و من در پی تو روان، از چه رو ایستاده‌ای؟ مردانه پای در آب گذار! موش لابه کنان گفت، می‌ترسم غرق شوم! شتر پای در آب نهاد و:
گفت تا زانوست آب ای کور موش
از چه حیران گشتی و رفتی ز هوش
گفت مور تست و ما را اژدهاست
که ز زانو تا به زانو فرق‌هاست
...
گفت گستاخی مکن بار دگر
تا نسوزد جسم و جانت زین شرر

مثنوی، دفتر دوم، ص. 363

محمد خاتمی و شرکاء هم پنداشته‌اند، شتر استعمار پیوسته به دویدن ادامه خواهد داد! ولی امروز اگر چه حکومت جمکران مصداق همان موش شده، استعمار، دیگر مصداق شتر نیست! شرایط چنان شده که «شتر» هم در کرانة دجله، از بیم غرق شدن قصد فرار کرده! و اگر پای در آب گذارد، با موش هر دو غرق خواهند شد! به عبارت دیگر، بر خلاف گفتة خاتمی، آنچه «لرزان» است، دموکراسی نیست، ارباب است!

حال، پیش از غرق شدن موش‌های هزارة سوم، که در حکومت جمکران، دموکراسی هم یافته‌اند، چند اصل اساسی از دموکراسی را یادآور شویم، باشد که اینان نادان از این جهان نروند!

«دموکراسی، حکومت مردم است بر مردم، توسط مردم و برای مردم ایجاد می‌شود.» این سخنان «پریکلس» یونانی است، که آبراهام لینکلن نیز در سخنرانی خود به آن استناد کرده. نظام دموکراتیک دو الزام اساسی دارد. بیان عقیدة خود، و احترام به عقاید دیگران. «احترام» به هیچ عنوان به معنای «پذیرش» این عقاید نیست. و اینجاست که تفاوت دموکراسی با «استبداد اکثریتی» یا پوپولیسم، مشخص می‌شود. دموکراسی، به هیچ عنوان عقاید اقلیت را حذف نمی‌کند. دموکراسی تضمین می‌کند که هیچکس به قدرت نمی‌رسد، مگر آنکه بتواند مردم را به مفید و مستدل بودن برنامة خود متقاعد کند. بنا براین، دموکراسی نوع کاملاً مؤثر «عمل، بدون توسل به خشونت است.» واژة دموکراسی، از واژة مرکب یونانی «دموس»، مردم و «کراتوس»، قدرت، تشکیل شده، و نوعی نظم سیاسی است که در آن قدرت به مردم تعلق دارد. دموکراسی در معنای اصیل خود بر شیوه «مشورت با مردم» استوار است. در یک دموکراسی، مجموعه شهروندان، بدون در نظر گرفتن «خاستگاه اجتماعی، دارائی و قابلیت‌ها» قدرت را در دست دارد، و ارادة خود را از طریق رای اعلام می‌کند، به این ترتیب که هر فرد، از یک رأی برخوردار است. و با وجود آنکه دموکراسی، انواع مختلف دارد، ولی همة نظام‌های دموکراتیک، پنج وجه مشترک دارند:

ـ انتخاب رهبران سیاسی از طریق انتخابات آزاد
ـ وجود یک اوپوزیسیون آزاد و سازمان یافته که قادر به بیان مواضع خود باشد
ـ وجود یک نظام قضائی، که بر اساس «قوانین مدنی» قضاوت می‌کند
ـ وجود رسانه‌های مستقل و آزاد
ـ به قدرت رسیدن احزاب مخالف، حداقل دوبار!

این نوع حاکمیت، آزادی بیان، تساوی حقوق در برابر قانون،‌ آزادی انجام مراسم دینی، ممانعت از فساد مالی منتخبین و ماموران دولت، و کاهش شکاف طبقاتی، از طریق وصول مالیات را ایجاب می‌کند. دموکراسی یک افق سیاسی است، که دولت‌ها تلاش می‌کنند به آن دست یابند. هر دموکراسی پیرامون سه اصل اساسی شکل می‌گیرد:

ـ گفتگو : تبادل آزاد عقاید میان افراد، جهت اتخاذ تصمیم
ـ بنیاد: جهت فراهم کردن زمینه گفتگو و اجرای تصمیمات
ـ دادگری: برای نظارت بر اجرای تصمیمات با رعایت حداکثر دادگری ممکن.

مهم‌ترین ویژگی دموکراسی، گسترش دامنة آن در طول زمان است. به عنوان مثال در فرانسه، زنان در سال 1948 از حق رأی برخوردار شدند. یا در برخی کشورها، حق ازدواج همجنس‌گرایان، اخیرا به رسمیت شناخته شد.

و لازم به یادآوری است که «حقوق بشر» و «دموکراسی» در ترادف با یکدیگر نیستند. «حقوق بشر»‌ مجموعه اصولی است که بر طبق آنان، هر موجودی که به نوع بشر تعلق دارد، از مجموعه «حقوقی» برخوردار است. این مفهوم، متعلق به قرن 18 میلادی است که بسیاری از متفکرانش، بر خلاف «دیدرو»، به «برده‌داری» هیچ اعتراضی نداشتند. ولی دموکراسی نظریه‌ای است سیاسی، که به قرن 5 قبل از میلاد در یونان باستان باز می‌گردد، در دموکراسی یونان، حقوق بشر وجود نداشت؛ زنان، بردگان، خارجی‌ها و ورشکستگان از حقوق شهروندی برخوردار نبودند.


می بینیم که هیچیک از اصول دموکراسی در حکومت جمکران وجود ندارد، و هیاهوی امثال خاتمی و شرکاء جهت تشویق مردم به شرکت در «مضحکه‌ای» که جمکرانیان، «انتخابات» می‌خوانند، مدیون حمایت استعمار از «دموکراسی دینی و حقوق بشر اسلامی» است!

پنجشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۵


ارسطو در تبعید
...


پس از استقرار کاردینال راتزینگر، که اخیراً همه ایشان را پاپ بندیکت شانزده می‌‌نامند. در واتیکان، جنگ زرگری تمام عیاری میان مسلمان، کاتولیک و آنگلیکان بر پا شده است. همانطور که در وبلاگ «گفتگوی سیر و پیاز» نوشتم، یهودیت، مسیحیت و اسلام همه ریشه در توحش و تحجر دارند. کافیست کتب مقدس این ادیان را مطالعه کنید تا به ابعاد توحش پی ببرید.

در مورد سابقة افتخارآفرین «واتیکان» نیز قبلاً نوشته‌ام، اینکه موجودیت کشوری به نام واتیکان، مدیون موسولینی باشد، خود «حدیثی است مفصل»! طی جنگ دوم جهانی کلیسا، به ویژه کلیسای کاتولیک از حامیان «رسمی» فاشیسم و فاشیست‌ها بود و ماهیت فاشیستی خود را نیز هنوز محفوظ نگاه داشته. و اگر به تابعیت پاپ‌های 3 دهة اخیر، ژان‌پل‌دوم، و بندیکت شانزده، نظر افکنیم، خواهیم دید که اولی از کشور لهستان، و دومی از آلمان به واتیکان پای نهاده‌اند. و این امر کاملاً سیاسی است. هنگامی که یک لهستانی به عنوان پاپ برگزیده شد، در کشور لهستان خیمه شب بازی «لخ والسا» نیز آغاز شده و شرکت سهامی «سولیدارنوشک» با سرمایة ناتو به ثبت رسیده بود. و اگر به یاد داشته باشید، روح‌الله خمینی،‌ بنی‌صدر و همراهان، تقریباً در همین دوره از کشور فرانسه در ایران تخلیه شدند.

وارد جزئیات نمی‌شوم، ولی فضای سیاسی به نفع اعضای ناتو به سرعت در حال شکل گیری بود، و اگر در حد ابتدائی فیزیک خوانده باشیم، می‌بینیم که تقویت جبهة ناتو به دلیل تضعیف جبهة مقابل یعنی اتحاد شوروی بود، که در تلة افغانستان گیر افتاده بود. چرا که دارودستة جیمی کارتر، یک جبهه جنگ مذهبی علیة کمونیسم در افغانستان به راه انداخته بودند، و طبیعی بود که جهاد مسلمانان به جهادعلیه کمونیست ها محدود نماند. به همین دلیل یک پاپ لهستانی وارد کشور واتیکان شد. و هنوز عرق ایشان خشک نشده، جنگ اسلام با مسیحیت نیز آغاز شد. به این ترتیب که یک تبعة ترکیه، به نام «علی اقصا»، به جان «پاپ نورسیده» سوءقصد می‌فرمایند، آنهم با چاقو! پس از هیاهوی تبلیغاتی بر سر این سوءقصد که با هدف تبلیغاتی صورت گرفته بود، اعلام شد که آن تبعة محترم ترکیه در زندان است، سپس اعلام شد که پاپ به دیدار ایشان رفته و عاقبت جناب علی اقصا آزاد شده، به میهن خود بازگشتند، و به محض رسیدن به ترکیه، دوباره دستگیر شدند، چون چاقوکشی فرموده بودند! و عاقبت معلوم شد که «علی اقصا» زمانی که در ایتالیا به جان پاپ سوءقصد ‌کرده بود، طبق قانون ترکیه می‌بایست در زندان بوده باشد!!!

بله، «ملی ـ مذهبی‌ها»، از یهودی تا مسلمان، از جنگ مذاهب تغذیه می‌کنند، و از این نظر حتی کفتاران و لاشخورها هم بر اینان شرف دارند، چرا که بدون در نظر گرفتن دین و مذهب جسد، به خوردن آن می‌پردازند. ولی «ملی ـ مذهبی‌ها»، ابتدا باید از «پاکی و نجسی، حلالی و حرامی» آن اطمینان حاصل کنند! مبادا در آن دنیا خدای ابراهیم از حوری و غلمان محروم‌شان کند!

حال بازگردیم به واتیکان! ژان‌پل دوم، برای ریاست جمهوری «لخ والسا» تبلیغات فراوانی به راه انداخت، چون والسا نیز کاتولیک «مکتبی و متعهدی»‌ بود. ولی در سال 1995، علیرغم تبلیغات پاپ، والسا نتوانست به ریاست جمهوری لهستان انتخاب شود، و در سال 2000 تنها یک درصد آراء نصیب کاتولیک‌های مؤمن شد. چرا که تغییرات فراوانی در جهان رخ داده بود. اتحادجماهیر شوروی وجود نداشت و هیئت حاکمة فدراسیون روسیه حضور چشمگیری در کلیسای جامع مسکو داشتند. و همانطور که می‌دانید، اکثر روس‌ها، یونانیان و اسلاوها ارتودوکس‌اند، و به دلیل حمایت واتیکان از هیتلر، کلیسای ارتودوکس با کلیسای کاتولیک روابط پر تنشی دارد. به همین دلیل نیز پاپ قبلی را به مسکو راه ندادند. و در یونان نیز به وی اجازه برپائی مراسم نیایش در محراب کلیسا داده نشد. و عاقبت، پاپ لهستانی آرزوی دیدار از مسکو را نیز با خود به گور برد. ولی جانشین وی، کاردینال راتزینگر ممکن است بتواند با اسقف اعظم مسکو دیدار کند. چرا که مواضع کشور آلمان به روسیه نزدیک شده و علیرغم جنجال بی‌بی‌سی و تبلیغات رسانة لوموند بر علیه پاپ فعلی، وی نمی‌تواند از سیاست سلف خود، یعنی لیسیدن پای جبهة ناتو پیروی کند. بله! اگر جنگ مذهبی خوب است، فواید آن می‌تواند شامل همه شود، از آنجمله فدراسیون روسیة امروز!

بی‌دلیل نیست که سخنرانی پاپ در دانشگاه «رگنسبورگ» در باب «بحث آزادی» میان مانوئل دوم و یک مدرس ایرانی اینچنین کک به تنبان اسلام‌پرستان جیره‌خوار ناتو انداخت. نخستین دلیل برای هیاهوی فعلة استعمار این است که پاپ، مطلبی را مطرح کرده که در یهودیت و مسیحیت نیز وجود ندارد: پاپ در مورد «بحث آزادی» سخن گفته. و در ادیان ابراهیمی که انسان را تنها در چارچوب «بندگی خداوند و بردگی بندة خداوند» به رسمیت می‌شناسند، سخن از «آزادی» نباید گفت! آزادی آنگونه که در مفهوم «مدرن» تعریف شده، «آزادی انتخاب در چارچوب قوانین مدنی» است. انتخاب دین، انتخاب بی‌دینی، انتخاب مسیر زندگی، انتخاب همسر و ... و این «آزادی انتخاب»، همان است که در ادیان ابراهیمی، به ویژة در اسلام، «محکوم» است. در پی سخنان پاپ، پس از موضع‌گیری رسمی حکومت جمکران، یا لات بازی‌های رایج و عربده‌جوئی‌های سنتی، نوبت به آقای ابوالحسن بنی‌صدر رسیده که پس از اخراج از پست ریاست جمهوری، انقلاب‌شان را در حومة پاریس ادامه می‌دهند! جناب بنی‌صدر که همه چیز را در اسلام دیده‌اند، حتی آنچه وجود ندارد، مقاله‌ای در مورد سخنان پاپ به رشته تحریر در آورده‌اند که در آن، هم مچ مانوئل دوم را به جرم دروغگوئی و تقلب گرفته‌اند، هم مچ پاپ را، و هم مچ خودشان به دلیل کم سوادی گیر افتاده!

آقای بنی‌صدر، پس از داد و فریاد و شیون و زاری، می‌گویند، اسلام خوب است، مانوئل و پاپ دروغ گفته‌اند، خامنه‌ای و مصباح یزدی هم پیرو فلسفه ارسطوئی‌اند! نمی‌دانم آقای بنی‌صدر که «حقوق بشر» در قرآن یافته‌اند، از روحانیان ادیان ابراهیمی کسی را هم شناخته‌اند که پیرو فلسفه نیچه باشد؟! اینکه فلاسفة اسلامی، مسیحی و یهودی به ارسطو تکیه دارند، از بدیهیات فلسفه است! مگر خارج از فلسفة ارسطو می‌توان سلطة خداوند ابراهیم را توجیه کرد؟ سلطه در یهودیت، مسیحیت و اسلام، از روز نخست، با تکیه بر فلسفة ارسطو توجیه شده،‌ و امکان ندارد مهملات ادیان ابراهیمی را به ترتیب دیگری، از نظر فلسفی، به جویندگان راه حق حقنه کرد. آقای بنی‌صدر! شما که «اقتصاد توحیدی» اختراع کردید، فلسفة غیرارسطوئی دین اسلام را هم اختراع فرموده‌اید؟ چگونه است که بدون کوچکترین شناخت از فلسفة کلاسیک و مدرن، به خود اجازه می‌دهید، خارج از حوزة تخصصی خود اظهار نظر کنید؟ شما نه فلسفه می‌دانید و نه اسلام‌شناس هستید .به همین دلیل است که با بیان یک جملة کوتاه، عدم شناخت خود را به ثبوت می‌رسانید، و تمام استدلالات و براهین شما در مورد موضوع مطروحه، ‌ بی‌اساس و بی‌پایه می‌شود. می‌گوئید:

«مانوئل 9 سال پس از مباحثه، با رجوع به حافظه و یادداشت‌های خود آنرا نوشته [...] بنا براین هرگز دانسته نیست که آیا این مباحثه ساختگی[...] است یا خیر؟»


بسیار خوب. اگر چنین است، شما در برابر «نص صریح قرآن» چه دارید که بگوئید؟ نص صریح قرآن در کمال تأسف، دو قرن پس از مرگ پیامبر اسلام، توسط افراد مختلف گردآوری شده. پس در مورد نص صریحی که دو قرن پس از مرگ محمد نوشته شده چه می‌توان گفت؟ نص صریح مجموعه‌ای است از حکایات و روایات. ولی فرض کنیم، نص صریح یگانه‌ای وجود دارد که مورد نظر شماست. و همانطور که می‌گوئید:

«اجتهاد در برابر نص باطل است»

‌اگر چنین است، مسلمانان وارد یک دور باطل می‌شوند. هر مجتهدی حرفی می‌زند و امثال شما هم نص صریح ویژه خود را در برابر آن قرار می‌دهید و این قافله تا به حشر حیران خواهد بود! ولی اگر مانند بعضی شارلاتان‌های هزاره سوم، رویای «پروتستانتیسم اسلامی»‌در سر می‌پرورانید، بهتر است صریحا اعلام کنید، تا حضورتان بگوئیم، که دلیل رشد و توسعه در غرب، «پروتستانتیسم» نیست! ولی از همة این مسائل گذشته، مانوئل دوم کاملاً حق داشته که بگوید:

«ایمان ثمره روح است و تنها از راه اقناع می‌توان کسی را به ایمان آورد. به هیچ رو با اکراه و خشونت بدنی نمی‌توان کسی را به ایمان آورد. دینی که آهن وجنگ را ابزار انتشار خود می‌کند دین خوبی نیست[...] افزون بر این کفرآمیز است زیرا با دریافت پول اجازه می‌دهد ناباوران آزادی زندگی در بی‌ایمانی داشته باشند[...] »

جناب بنی‌صدر، که اخیراً اصحاب آکادمی‌های سوئد را شیفتة «حقوق بشر قرآنی» خود کرده‌اند، جهت مچ‌گیری، به عذر بدتر از گناه متوسل شده، توحش مسلمانان را، که به زور سرنیزه، دین خود را تحمیل می کردند،توجیه ‌کرده و می‌گوید اسلام بین «اهل کتاب» و «غیراهل کتاب» تفاوت قائل است:

« مانوئل از تفاوتی بی‌اطلاع است که اسلام میان اهل کتاب و غیراهل کتاب قائل می‌شود[...] فلسفه مورد نظر پاپ فلسفه ارسطو است[...] به هنگام مباحثه مانوئل[...] تفتیش عقاید در دنیای مسیحی[...] ادامه داشته [...] کلیسا جنگ مقدس بر ضد مسلمانان را از 1095 آغاز کرده[...] و تا امروز در پوشش استعمار و دموکراسی و دخالت به خاطر حقوق انسان ادامه یافته [...] دستگاه پاپ دستگاه مجهزی نیست وگرنه نیازمند رجوع به مباحثه مانوئل دوم و مدرس ایرانی نمی‌شد[...]»

بله، امروز نیز اگر کسی در ایران، «غیراهل کتاب» باشد، یعنی بودائی، هندو و غیره، باید به آقای بنی‌صدر جزیه بپردازد! جناب بنی‌صدر! مانوئل از «تفاوت» بی‌اطلاع است یا شما از تفاوت جهان دموکراتیک و جهان توحش تازیان صدراسلام؟ می‌گوئید جهان «مسیحی ـ یهودی»، به جنگ مذاهب آمده، مگر سرکار با این «ترهات» در مدح و ستایش اسلام و نکوهش فقه «یهودی ـ مسیحی»، به چه کار مشغول شده‌اید؟ خود را «صلاح الدین ایوبی» پنداشته‌اید؟‌ محض اطلاع سرکار، صلاح الدین ایوبی، همدانی نبود، کرد بود! و کردها، مردمان بسیار شریفی‌اند! و بالاخره، دستگاه پاپ، بر خلاف تصور سرکار، با حوزه‌های علمیه از زمین تا آسمان تفاوت دارد. نه تنها «مجهز» است و «شناخت» دارد، که امکانات مادی هم بسیار دارد! و در برابر این دستگاه مجهز، فقر فرهنگی و مادی دستگاه شیعیان ایران قرار گرفته. با کمال تأسف باید گفت آنکه از «تفاوت‌ها» بی‌اطلاع است مانوئل نیست، آنکه دروغ می‌گوید پاپ نیست؛ آنانکه به جنگ مذاهب دامن می‌زنند، دارودستة «گارودی ـ هانتینگتون»،‌ در داخل و خارج از ایران‌اند! اینان نه با فلسفه ارسطو، نه با منطق و نه باایمان مردم، که با «مدعیان آزادیخواهی در تبعید»، به جنگ مذاهب دامن می‌زنند. هنگامی که حقوق بشر در «نص صریح» اختراع می‌فرمائید، به یاد داشته باشید که امروز، در هزاره سوم، برای انسان‌ها تفاوتی میان «اهل‌کتاب» و «غیراهل کتاب» نیست. امروز، «تن آدمی شریف است به جان آدمیت!» امروز تنها «نص صریح»، همان «حقوق بشر» است، و هرگونه «اجتهادی» ـ حتی اگر جوائز تمام آکادمی‌های پوسیده و رنگارنگ غرب را نیز برباید، در برابر این «حقوق» محکوم به فنا است.


چهارشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۵


ابله و اورانیوم!
...
«دانائی»، مجموعه قابلیت‌های ذهنی‌ای است که هدف‌ غائی‌اش به دست دادن «دریافتی» است عقلانی، به دور از هرگونه «ذهنیت»: هیجانات و احساسات! بدیهی‌ است که این مجموعه قابلیت‌ها در تقابل با حماقت، بلاهت و نادانی قرار ‌گیرد. این تعریف مختصر ارائه شد، تا هنگامی که در این وبلاگ از این واژگان استفاده می‌شود، خواننده منظور دقیق نویسنده را دریابد. و فراموش نکنیم که یکی از محسنات ایرانی بودن، این است که جهت ارائه نمونه‌های بارز «نادانی»، گنجینة سرشاری در تمامی زمینه‌های فرهنگی در دسترس داریم. به عنوان مثال، زمانی که فردی از مدرنیته سخن می‌گوید، در حد «شناخت فردی» خود می‌تواند آنرا تحلیل کند. «شناخت فردی» نیز محصول مطالعه، و ادارکات فرد از موضوع مورد مطالعه است. ولی شناخت فرد، به نوبة خود در چارچوب فرهنگ همان فرد، در مقام سبک و شیوة بیان ویژة او بروز خواهد کرد. به عنوان نمونه، سخنان روحانیت سیاست پیشه حاکمیت اسلامی را در نظر می‌گیریم. چرا که «سیاست» عرصة «عام» است و کسی که به جهان سیاست پای گذارد، خود را در برابر دیدگان جامعه قرار می‌دهد. و دلیل پرداختن به روحانیت این است که در ایران، همچون دیگر جوامع سنتی، روحانیت نه تنها واسطه میان قدرت الهی و قدرت سیاسی است، که منطقاً، «وارث» قدرت، ثروت و دانش گذشتگان نیز به شمار می‌آید.

روحانی «کلام الهی» را اشاعه می‌دهد و کلام الهی، از جنبة ادبی، و نه از جنبة علمی، یکی از غنی‌ترین کلام‌ها است. چرا که زبان ادیان اسطوره است، و اسطوره، خود خاستگاه ادبیات: حماسه، تراژدی، رمان و ... همه و همه ریشه در اسطوره‌ها دارند. یادآور شویم که در فلسفة کلاسیک، کلام پدیده‌ای است الهی. پس روحانی که وظیفة اشاعة کلام الهی را بر عهده دارد، می‌باید بر کلام تسلط داشته باشد. حال، همین روحانی هنگامی که پای به عرصة سیاست می‌گذارد، می باید نه تنها بر «کلام»، در مفاهیم فوق، که بر «کلام»، در مفاهیم سیاسی نیز تسلط کافی داشته باشد. به عبارت دیگر، می‌باید با مفاهیم مدرن سیاست آشنا باشد.

ولی اگر به عرصه سیاست ایران بنگریم، خواهیم دید که روحانیت نه تنها بر کلام سیاست تسلط ندارد، که به دلیل نادانی، سخنانش در همة زمینه‌ها مضحکه‌ای بیش نیست، چرا که بر کلام الهی نیز تسلطی ندارد! از خمینی، خامنه‌ای و رفسنجانی،‌ به دلیل ابتذال کلامشان نمونه‌ای آورده نخواهد شد. از محمد خاتمی آغاز می‌کنم، که «دردانه» محافل استعماری است، و اخیراً به افتخار ملاقات با اسقف کانتربری نیز نائل آمده!

محمد خاتمی اخیراً در کانون توحید لندن، مورد استقبال کارآموزان استعمار، یعنی انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی قرار گرفت. اینان به نوبة خود نسل دوم پادوهای استعمار در ایران‌اند. به عبارت دیگر، حدود 40 سال پیش، استعمار پدران بسیار محترم‌ اینان را جهت مبارزه با توسعة جنبش‌های «پیشرو» سازمان داد. یکی از بنیانگذاران این سازمان استعماری، صادق طباطبائی است که همه با سوابق درخشان وی آشنائی داریم. وی از منسوبین خمینی است و نظارت بر امور مربوط به مواد مخدر و خرید اسلحه در انحصار ایشان است!

جهت آشنائی بیشتر با میزان درک و فهم اعضای انجمن اسلامی، بهتر است بدانیم که در سالن کانون توحید، مجسمة علی شریعتی نیز برپا شده! و تشییع جنازة وی از همین محل صورت گرفته است! به عبارت دیگر، «کانون توحید» همان «حسینیة ارشاد» در لندن است، که محل تجمع اسلامگرایان مزدور استعمار به شمار می‌رود. و از آنجا که مزدوری، پیشه‌ای‌ است موروثی، معمولاً اعضای انجمن اسلامی در غرب، جای خود را به فرزندان خود واگذار کرده، خود در رأس امور کشور ایران قرار می‌گیرند. شناخت اکثریت قریب به اتفاق اینان از غرب، همان‌قدر سطحی است که از مملکت خودشان. شناخت اینان از زبان کشور محل اقامت معمولاً در حد شناخت روح‌الله خمینی از زبان عربی است!

همانطور که می‌دانید، روحانیت مسلمان، جهت تفسیر قرآن و مطالعة متون قدیمی اسلام می‌باید به زبان عربی آشنائی کافی داشته باشد. ولی چنین نیست، یا حداقل در مورد روحانیت «سیاسی» این مطلب صحت ندارد. بهترین نمونه‌اش روح‌الله خمینی بود، که به اصطلاح «آیت‌الله» بود و چندین سال هم مقیم نجف. خمینی نه تنها زبان فارسی را به ابتذال آلود، که جهت گفتگو با یاسر عرفات، نیازمند حضور مترجم شد! به عبارت دیگر نه سواد فارسی داشت، و نه شناخت کافی از زبان عربی. حال بازگردیم به حکایت خاتمی «فرهیخته» در بارگاه استعمار، به نقل از بی‌‌بی‌سی مورخ 2 و 5 نوامبر سالجاری.

محمد خاتمی در باب اشغال سفارت آمریکا در تهران، یا «کودتای سیزده آبان» ، که جنگ و تحریم را بر ملت ایران تحمیل کرد، چنین می‌فرمایند:

«آن واقعه واکنش ظلمی بود که در 28 مرداد به مردم ایران روا داشته شد»

به عبارت دیگر در واکنش به کودتای 28 مرداد، کودتای دیگری سازمان یافت، که ملت ایران قدر 28 مرداد را خوب بداند! محمد خاتمی، پس از توجیه، یک عمل توجیه ناپذیر، به حساب خود دست به کار تعریف «هویت و بی‌هویتی» می‌شود! البته بدون ارائه کوچکترین تعریفی از «هویت»، سعی دارد که پیامد‌های «بی‌هویتی» را به حضار گوشزد می‌کند:

«بی‌هویتی به نهیلیسم و در نهایت نابودی خود می‌انجامد»


بر اساس سخنان «شیوا» و «مستدل» محمد خاتمی، «بی‌هویتی»، «ویروس» ویژه‌ای‌ست‌ که «خود»، باعث نابودی خودش می‌شود! سپس، سخنران فرهیخته، از آنجا که «اطمینان» کامل دارد که، «مسلمانان» عامل وقایع 11 سپتامبر بوده‌اند، می افزاید:

«تروریست‌های [مسلمان] هم عموما در دنیای مدرن پرورش یافته‌اند، چنان که عوامل حمله [...] به برجهای تجارت جهانی[...]»


این شخصیت حکومت جمکران، که از شدت فرهیختگی به مرحله «پسافرهیختگی» رسیده، در ادامة بیانات‌شان به دو نوع «هویت» نیز اشاره می‌کنند: «هویت متقاطع» و «هویت متداخل»! طبق فرمایشات محمد خاتمی، هویت خوب همان نوع «متداخل» است که همزمان با سیاست‌های استعمار انگلیس و اسلام همخوانی تمام و کمال دارد:

«هویت متداخل، مطابق با تعالیم اسلامی است، و بر اساس آن می‌توان در مرز هویت‌ها زیست و بی‌مرز دوست داشت!»

آقای خاتمی به احتمال زیاد پس از دیدار با اسقف کانتربری موفق به «کشف» اخیر شده‌اند. چرا که آنگلوساکسون‌ها، دهه‌هاست، سیاست «یک هویت، یک مرز»‌، یا به عبارت دیگر «یک کشور، یک مذهب» را اعمال می‌کنند. و بهترین نمونه‌اش ایجاد کشور پاکستان در همسایگی ایران است. اینجاست که آشکارا می‌بینیم، تعالیم اسلام و سیاست آنگلوساکسون‌ها تا چه حد به یکدیگر نزدیک‌ند! و در اینجاست که معنای واقعی «اصلاحات» را درک می‌کنیم! در همین جلسه که خاتمی چنین بیانات گهرباری ایراد نموده، سعید رضوی‌فقیه، دبیر اتحادیة انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا و آمریکا، در ستایش «محمد خاتمی» چنین می‌گوید:

«فضیلت وی او را در میان دولتمردان مشخص می‌کرد، فضیلت بر بنیاد عقلانیت [...] باید گفت اصلاحات هست چون خاتمی هست.»

می‌بینیم که حکومت جمکران، با همیاری استعمار، نه تنها جهت تداوم بحران در منطقه، اورانیوم در کشور غنی می‌کند، که با «غنی‌سازی» گروهی «احمق»، «ابله» و «مزدور» در خارج مرزها، سعی در تداوم بخشیدن به بقای حاکمیت استعماری در ایران نیز دارد.

سه‌شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۵


کوتوال ضحاک
...

ایرانیان با اسطورة ضحاک یا «آزیدهاک» اوستائی بیگانه نیستند. ضحاک، نجیب‌زاده‌ای است عرب،‌ که فریب ابلیس را خورده،‌ پدر را می‌‌کشد. پس ابلیس او را در آغوش می‌کشد، و به ناگاه، بر شانه‌های ضحاک مارهای سیاهی ‌می‌رویند که تنها خوراک‌شان مغز آدمیزاده است. پس آنگاه که جمشید فرایزدی را از دست داد، ضحاک پادشاه ایران زمین شد. و شبی در خواب دید که نوزادی از تبار جمشید شاه، سرو قامت جوانی شده، که گرز بر دست، او را در بند کرده، به چاهی می‌افکند. یکی از معبران، ضحاک را می‌گوید که این خواب تعبیر خواهد شد. گویند فریدون، به یاری فرشتگان و با کمک کاوه آهنگر، ضحاک را در کوه دماوند به زنجیر کشید. امروز اسطورة ضحاک را ملت ایران به گونة دیگری تجربه می‌کند. سپاه اهریمن، بر دیدگان مردم پرده می‌افکند، تا ضحاک را پنهان دارد، و کاوه را به نبرد با سایه‌ها روانه کند. سپاه اهریمن امروز، تباهی فریدون‌ها را در سر می‌پروراند.

از هنگامی که علی شریعتی تلاش کرد تا پیوند ناممکن میان دین و «اگزیستانسیالیسم» را به خورد دانشجویان ایران دهد، چند دهه می‌گذرد. در این دهه‌های سترون، هیچیک از گروه‌های چپ، هیچیک از «شخصیت‌های» رسمی چپ، زحمت تحلیل سخنان شریعتی را بر خود هموار نکردند. چرا که جهت گرمی بازار علی شریعتی، شایع شده بود که ایشان مغضوب دستگاه‌اند! ماهواره در این روزها،‌ معادل شریعتی در آنروزها است. شریعتی «مخالف‌ربا» شده بود! همچون «کهربا» مخالفان دستگاه را می‌ربود، و دستگاه حاکم هم، هفته‌ای یک‌بار برای همین مخالفان تور «حسینیة ارشاد» به راه می‌انداخت، تا جوانان به سوی مخالف «فرضی» دستگاه ‌رانده شوند! درست به شیوة امروز حاکمیت اسلامی، که با اعلام ممنوعیت دروغین ماهواره، مردم را به سوی ابتذال ماهواره‌ها می‌راند. ولی از آنروزها چند دهه گذشته، و هدایت مردم به سوی «ابتذال» شدت و شتاب بیشتری گرفته، امروز کل جامعه را شامل می‌شود.

پیشتر گفتیم که، در اسطوره‌های ایران زمین، مارهائی که بر شانة ضحاک روئیده بودند، تنها از مغز جوانان تغذیه می‌کردند، ولی امروز در اسطوره‌ها سیر نمی‌کنیم، ضحاک مدرن، دیگر به مغز جوانان اکتفا نمی‌کند، نه تنها مغز تمامی افراد یک جامعه باید خوراک ضحاک مدرن شود، که کاوه‌ها نیز می‌باید در انتظار تولد فریدون‌ها زندگانی را سپری کنند. امروز، گروهی قربانی ابتذال «نخبگان» حکومتی‌اند، و دیگران قربانیان ابتذال ماهواره‌ها. «نخبگان» و «ماهواره‌هائی» که به دروغ شایع شده، در تخالف با دستگاه‌اند!

در گذشته، جوانان جهت حضور در جامعه، «هدف والا» را با حضور در «حسینیة ارشاد» توجیه می‌کردند. و چه کسی مانع حضور فرزندش در یک مکان مقدس چون «حسینیه» می‌شد؟ دختران و پسرانی که اختلاط در جامعه را بر‌نمی‌تابیدند، آنان که حتی امروز، برقراری ارتباط جنسی را تنها در چارچوب ازدواج مجاز می‌دانند، همگی پامنبری‌های شریعتی‌ها در حسینیه می‌شدند. همچنان که امروز گروهی پای منبر طباطبائی‌ها، سروش ها و نیکفر‌ها می‌نشینند.

خطری که «نخبگان حکومتی» برای جامعة ایران دارند، به مراتب بیش از خطر اعتیاد به مواد مخدر است، به مراتب بیش از همان خطر ابتذال فرهنگی‌ای است، که سوار بر توسن ماهواره، به قلب و روح ملت ایران می‌تازد. چرا که ابتذال ماهواره‌ها و اعتیاد به مواد مخدر از سوی جامعه تخطئه می‌شود. ولی همین جامعه، طی کردن مدارج تحصیلی را «ارزش» شناسائی می‌کند، و یک یا چند مدرک دکترا می‌تواند بر ارزش دارندة آن بیافزاید! (مراجعه شود به سخنان اکبر هاشمی در وبلاگ دیروز) به ویژه اگر این مدارک از دانشگاه‌های غرب افتخار صدور یافته باشند! بی‌دلیل نیست که کلیة فعلة فاشیسم، به هر قیمت، در پی ابتیاع دیپلم دانشگاهی برآمده‌اند! از محسن آرمین تا محسن رضائی، از الله‌کرم، هاشمی‌، نجفی تا سروش، از خاتمی، نبوی تا احمدی نژاد، همه و همه با عناوین «دکتر»، «مهندس»، یا «آیت‌الله» شناسائی می‌شوند. چرا که جامعه، مدارج تحصیلی اینان را از جایگاهشان به عنوان وزیر، رئیس جمهور، رهبر و ... مهم‌تر ارزیابی می‌کند. و البته با در نظر گرفتن پوشالی و مضحک بودن حاکمیت اسلامی ایران، و خاستگاه اجتماعی حاکمان، تا حدودی شاید حق با جامعه باشد. ولی هنجارها را نخبگان تعیین می‌کنند نه جامعه. و از آنجا که نخبگان حکومت از ابتذال حکومت بری نیستند، هنجارهای عوام بر جامعه حاکم شده. حال بازگردیم به علی شریعتی، که با وصله پینه کردن فلسفة مدرن به مذهب، معجونی آفرید که مانند همة پدیده‌های «فرهنگی» فاشیسم، فاقد هر گونه ریشه و ژرفا است.

شریعتی، با پیوند یک پدیده ایستا، یعنی مذهب به یک پدیده پویا، در واقع همان فریبی را تکرار کرد که چند دهه پیش از او، در شعار استعماری «سیاست ما عین دیانت ماست»، بر زبان مدرس جاری شده بود. و امروز نخبگان حکومتی تهاجم چند جانبه‌ای را جهت تبلیغ همین مهملات آغاز کرده‌اند. سخنان نخبگان حکومت جمکران همگی بر حذف «مدرنیته» تمرکز پیدا کرده. به این ترتیب که اینان سعی دارند، با میانبر زدن، از فلسفة کلاسیک خود را به «پسامدرنیسم» مرتبط کنند! آنچه در سخنان این شارلاتان‌ها حذف می‌شود، مفاهیمی کلیدی است که مدرنیته بر آن‌ها تکیه دارد: فردگرائی، داروینیسم، تکثر و ... در مورد «مدرنیته» و مفاهیم آن، در وبلاگ‌هایم فراوان نوشته‌ام، حال بپردازیم به ویژگی کلام شارلاتان‌های جمکران!

نفی تداوم تاریخی و جغرافیائی، یعنی نفی زمان و مکان، ویژگی سخنان نخبگان فاشیسم است. و می‌بینیم که روحانیت نیز بر نفی زمان و مکان پای می‌فشارد. «بازگشت به صدر اسلام» که با براندازی 22 بهمن در ایران مطرح شد، شاید بهترین نمونة نفی زمان و مکان باشد. ولی این امر به صورت دیگری نیز در سخنان مبلغان فاشیسم مطرح می‌شود. اینان، معمولاً همچون فردید، در جامعه‌شناسی، پدیده شناسی، فلسفه و ... به «معرکه‌گیری» می‌پردازند، در زمینه‌ای که صرفاً مدعی «شناخت» از آن هستند! معرکه‌گیری‌هائی که با «پرش» در زمان و مکان، «پرش» در مکاتب و مقوله‌ها، صرفاً جهت مخدوش کردن مرزها صورت می‌گیرد! از «پیشوایان» مبلغین فاشیسم، می‌توان «هابرماس»، «رابرت‌پلا»، «اومبرتواکو» و دیگر جیره‌خواران کلیسا را نام برد. سعی عمدة پیروان اینان باوراندن این مطلب است، که برخی فرهنگ‌ها از توسعه و رشد عاجزاند! به عنوان مثال، اگر استعمار غرب خاک کشورهای خاورمیانه را به توبره کشیده، به دلیل این است که فرهنگ اینان اسلامی است! و فرهنگ استعمار مسیحی! با تأکید بر چنین مهملاتی، فعلة فاشیسم، تلویحاً دین را جایگزین تمدن و فرهنگ می‌کنند ـ یعنی تکمیل همان بنائی که «روژه‌گارودی» و سپس «هانتینگتون»، سال‌ها پیش شالوده‌های آنرا پی‌ریزی کرده‌اند! ولی، به دلیل موجودیت یک کشور صنعتی و غیر مسیحی، همچون ژاپن، پای چنین استدلالی واقعاً چوبین است. چرا که ژاپن تنها کشور آسیائی است، که استعمار نوین را نیز تجربه نکرده. جهت رفع اشکال، مبلغان فاشیسم، پیشرفت و توسعة کشور ژاپن را ناشی از دنباله‌روی اینکشور از غرب مسیحی به شمار می‌آورند!

دیگر ویژگی کلام مبلغان فاشیسم، توسل به واژه‌های تهی، جهت قیاس پدیده‌های غیرقابل قیاس با یکدیگر است. به عنوان مثال، اینان دولت کشور صنعتی ژاپن را با دولت دست نشانده یک کشور جهان سوم به قیاس می‌کشند! چرا که واژة «دولت» را تعریف نمی‌کنند،‌ «دولت»، در نظر اینان «دولت» است، همانطور که «کشور»، «کشور» است! با توسل به این شیوه، پردة غیرقابل نفوذی، عامل اصلی، یعنی استعمار را از دیدگان پنهان نگاه می‌دارد. و خواننده می‌پندارد که اگر در ایران شرایط چنین اسفبار است، نخست به دلیل مذهب غیرمسیحی است، یعنی اسلام، که با رشد و توسعه در تضاد قرار گرفته! و سپس به دلیل «قصور» دولت است! و به این ترتیب، «تحجر مسیحیت»، و اعمال سیاست‌های استعماری بکلی «لوث» می‌شود! با در نظر گرفتن شرایط کشور استعمارزدة ایران، نتیجة چنین تبلیغاتی، افزایش بحران و تنش، یعنی تقویت ابزار حاکمیت فاشیسم در جامعه است. به این ترتیب، مشاهده می‌کنیم که نقش نخبگان جمکران: جامعه شناس، پدیده شناس و فیلسوف، با نقش مارهائی که بر شانة ضحاک اسطوره‌ای روئیدند، تفاوت بسیار دارد. این «نخبگان» به مراتب از آن مارها خطرناکترند، چرا که هدف‌شان نابودی فریدون‌های بالقوه‌ای است، که ممکن است روزی بتوانند بر ضحاک مدرن فائق آیند. هدف اینان، نومید کردن مردم از «رهائی» است.


دوشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۵


پائیز استعمار!
...


از دوم آبانماه تا امروز، این دومین بار است که رهبر مفلوک حکومت جمکران در زمینه چینی برای کودتا شکست می‌خورد! بار سومی دیگر وجود نخواهد داشت. نخستین بار که علی خامنه‌ای سعی در فراهم آوردن زمینة کودتا کرد ـ به بهانة تعطیلات طولانی عیدفطر مسلمانان، جهت باز نگاهداشتن صحنه برای عبور و مرور نظامیان، ‌چماقداران و دیگر فعلة ساواک بود. همانطور که به یاد دارید، به مناسبت ناکام ماندن این «راهبرد»، فرماندة نیروی هوائی ارتش از کار برکنار شد. چرا که کودتای نظامی، همواره نیازمند حمایت نیروی هوائی است. ولی ازآنجا که اربابان حکومت جمکران پشتکار فراوان دارند، و به این سادگی‌ها دست بردار نیستند، طرح دومین کودتا به اجرا گذاشته شد. و همانطور که آگاهی دارید، طرح‌های مختلف و متعدد جنگ، براندازی و کودتا، با در نظر گرفتن شرایط متفاوت، ماه‌ها قبل از اجراء تهیه می‌شوند، تا اگر یک طرح شکست خورد، «استعمار» دست‌خالی نماند! در این راستا، پس از افتضاح دوم آبانماه، علی خامنه‌ای، روز 4 آذرماه سال‌جاری، با حضور در جمع بسیجیان،‌ «چراغ سبز» دخالت نظامی را داده، گفت که نظامیان ما مانند نظامیان دیگر نیستند، خیلی مهربان و ملوس‌اند! و تلویحاً حکومت نظامی را تأیید کرد!

همانطور که در وبلاگ دیروز هم نوشتم، بعضی «هزاره‌گرا‌ها»، هنوز در انتظار معجزة بازگشت به سال‌های شیرین براندازی‌های جنگ سرد‌ند! و از قضای روزگار، همگی را «شرکت سهامی ناتو» به استخدام‌ خود درآورده! روز شنبه 4 آذرماه سالجاری، علی خامنه‌ای، سخنان «علمی ـ کشکی» بسیار مهم و مبسوطی در باب تفاوت حکومت نظامیان در اسلام با نظامیان جهان «مادی» بیان کرد! همانطور که می‌دانید، حکومت جمکران، پای در جهان «مادیات» ندارد! این حکومت «آسمانی و معنوی» است، در نتیجه «حکومت نظامی» جمکران همان «عبادت» است! و معنای «عبادت» مزدوارن استعمار در ایران، همان سرکوب، چپاول و کشتار می‌شود. ایرنا، مورخ 4 آذرماه سال‌جاری، به نقل از علی خامنه‌ای می‌نویسد:

«رهبر[...] با تاکید بر تفاوت منطق نظامی‌گری در اسلام با نظامی‌گری در دنیای مادی تصریح کردند، نیروهای مسلح در نظام جمهوری اسلامی پیشقراولان ملت برای دفاع از عدالت، حقوق مردم و مستضعفان و حفظ امنیت ملی و حافظ ارزشهای اسلام و انقلاب هستند! [...] در نظام اسلامی نیروهای مسلح از هنگام ورود به عرصه نظامی به دلیل منطق والای اسلام در واقع وارد میدان عبادت می‌شوند! [...] سپاه [...] نیازمند انسان‌های مصممی است که با وجود حاکم نبودن شرایط اول انقلاب [...] بتوانند با همان ارزشهای انقلابی آماده دفاع از ملت باشند.»


متن مبتذل خبرگزاری حاکمیت جمکران را ویراست نمی‌کنم، تا «اصالت » خود را از دست ندهد! ولی به دنبال فرمایشات «مقام معظم رهبری»، که «شکم معظم‌شان» را برای جنگ و براندازی صابون مفصلی زده بودند، سفر جلال طالبانی به ایران هم به تعویق افتاد! ولی هنوز مرکب خبر ایرنا خشک نشده بود که، چند سر از نیروهای «حافظ ارزشهای اسلام» با هواپیمای آنتونوف وارد صحنة عبادت شدند! و همزمان جلال طالبانی هم به ایران آمد!

سفر جلال طالبانی به تهران، در ظاهر به این بهانه که «فرودگاه بغداد تعطیل است!» به تعویق افتاده بود، ولی به محض ارسال پاسخ سخنان رهبر فرزانه، یعنی منفجر شدن چند سر از اعضای نیروی هوائی سپاه، جلال طالبانی توانست، امروز از همان «فرودگاه بستة» بغداد وارد تهران شود!

داستان ناکامی براندازی در ایران دیگر «کهنه» حکایت شده. خاتمی با بحران کوی دانشگاه، و اکبرهاشمی با «نامة افشاگری»، پیشتر سعی کرده بودند، زمینه‌ساز یک براندازی نظامی یا کودتا شوند. ولی همانطور که در وبلاگ‌های «نفت، نامه، کودتا!» و «تنبان و براندازی» و برخی وبلاگ‌های دیگر نوشته‌ام، زمینة کودتا دیگر از نظر سیاست جهانی فراهم نیست! «جنگ سرد» به پایان رسیده، و از آنجا که استعمار همیشه مزدورانش را از میان ابله‌ترین برمی‌گزیند، رهبران حکومت اسلامی از درک این نکتة ساده عاجزند!

بهترین نمونة حماقت آنان را می‌توان در جنگ «دولتی» هاشمی با مهرورزی مشاهده کرد. اکبر هاشمی که بیش از 3 دهه است در «حاکمیت معنوی جمکران»، به چپاول مادی و جنایت مشغول شده، روز 2 آذرماه، دو روز قبل از چراغ سبز خامنه‌ای به پاسداران، «مهرورزی» را به خیانت متهم کرد چون «مانع تحصیل» مردم می‌شود! در معنویت اسلامی، بر سر تقسیم غنائم مادی، جنگ تمام عیاری به راه افتاده. و گروه «نورسیده»، در پی چنگ انداختن بر منابع غارت گروه قدیم است. از آنجمله «مترو، دانشگاه آزاد اسلامی و...!»

«دانشگاه آزاد اسلامی»، دکان چند دهنه‌ای است که دارودسته هاشمی جهت غارت هر چه بیشتر ملت ایران باز کرده‌اند. کسانی که با پرداخت شهریة گزاف از این دانشگاه فارغ التحصیل می‌شوند، یا بیکار می‌مانند، یا ناچارند به فرنگ «مشرف» شوند و در آنجا مستقیماً به اربابان هاشمی «جزیه» بدهند. ولی از آنجا که طبق سخنان علی خامنه‌ای، حاکمیت اسلامی «معنوی» است و مادیات در آن هیچ جائی ندارد، پدیده‌ای به نام «بیکاری» نیز مسلماً از اهمیت برخوردار نیست، اصل مهم و حیاتی همان «مدرک تحصیلی» است، ‌یعنی همان «معنویت» خودمان! ساعت شانزده و بیست و دو دقیقه روز دوم آذرماه سال‌جاری، اکبرهاشمی در تأیید همین امر به آفتاب نیوز می‌گوید:

«البته لیسانس بیکار بهتر از دیپلم بیکار است و دکتر بیکار بهتر از آندو است چون فردی که تحصیل می‌کند دارای شخصیتی می‌شود که زاینده و سازنده است!»


به عبارت دیگر وقتی با در دست داشتن دیپلم دکترا، جهت فروش «کلیه‌هایتان» مراجعه می‌کنید، برای شما احترام فراوان قائل می‌شوند! و اتفاقا، اکبر هاشمی هم پسرانش را جهت کسب «شخصیت» به بلژیک فرستاد! بله، کسی که یک‌شبه از تیغ‌کشی برای ساواک، خود را در رأس مهم‌ترین نهاد‌های یک حاکمیت «من‌درآوردی» می‌بیند، درک و شعورش هم باید در همین حد باشد، در غیر اینصورت، در امتحان گزینش استعمار پذیرفته نمی‌شود! هنوز در ذهن علیل جنایتکاری که یک شبه ره صد ساله رفته، مدرک تحصیلی از اهمیت برخوردار است! هاشمی می‌گوید:

«بدترین خیانت مسئولان یک کشور این است که راه تحصیل افراد را ببندند»

این نمونه‌ای است از بلاهت فعلة استعمار. بلاهت کسی که قادر نیست به خود بنگرد و از خود سئوال کند به اعتبار کدام تحصیلات و کدام علم و دانش، سه دهه است در رأس حاکمیت اسلامی جا خوش کرده! این فرد، حتی قادر نیست به یادآورد که هزاران دانشجو به دلیل «انقلاب فرهنگی» این حکومت، نه تنها از حق تحصیل که از حق زندگی هم محروم شدند!

حال باز گردیم به کودتای ناکام علی‌خامنه‌ای! این ناکامی به نابودی چند نظامی جیره‌خوار استعمار ختم نمی‌شود. تمامی جبهة استعمار در منطقه ناچار به عقب نشینی شده، و مواضع دولت اسرائیل و ناتو، بلافاصله یکصد و هشتاد درجه تغییر کرد!

ساعت 13 به وقت پاریس، خبرگزاری فرانسه گزارش داد، اهود اولمرت، آمادة پذیرش طرح صلح «گروه چهار» و عقب نشینی از بسیاری از سرزمین‌های اشغالی است! در ساعت 19، سولانا، جلاد یوگسلاوی، اعلام داشت، «گروه چهار: آمریکا، روسیه، اروپا و سازمان ملل»، آمادة نظارت بر اجرای آتش بس و صلح در منطقه خاور نزدیک و عراق است. وی افزود، سوریه می‌تواند در این طرح نقش داشته باشد! یادآور شویم که ایالات متحد، اروپا، و سازمان ملل، از سال گذشته، به بهانة ترور «رفیق حریری»، عملاً خواهان خلع سلاح حزب‌الله و تغییر رژیم سوریه بودند! همزمان با اظهارات سولانا، خبرگزاری فرانسه اعلام کرد که در پی تیراندازی، یک مأمور امنیتی فرانسه در شهر بصره به قتل رسیده و یک تن دیگر نیز به سختی مجروح شده! نام این دو تن، طبق قوانین فرانسه، فاش نمی‌شود، ولی معلوم نیست مأمورین امنیتی فرانسه ـ ‌کشوری که مدعی مخالفت با تهاجم نظامی به عراق بود ـ در شهر بصره، زیر نظر ارتش انگلستان چه می‌کرده‌اند؟! و همزمان با انتشار این خبرها، نیویورک تایمز، مورخ 27 نوامبر می‌نویسد، اعضای کمیسیون «بیکر ـ هامیلتون»، امروز با اعضای کنگره، نظامیان و مسئولان سیاسی ملاقات خواهند کرد. نیویورک تایمز می‌افزاید، پیشنهاد این کمیسیون،‌ مذاکره با ایران و سوریه با توسل به یک دیپلماسی فعال است. هر چند که برنامه زمانبندی شدة عقب‌نشینی از عراق هنوز مشخص نشده! چند روز قبل از این تحولات گسترده، که از اصلاحات نسبی در «قوانین اسلامی» کشور پاکستان آغاز شده، نخست وزیر انگلیس، تونی بلر، سفری به این‌کشور داشت. و همانطور که مشاهده می‌کنیم، پیامدهای این سفر در تقابل کامل با آرزوهای خام «هزاره‌گرایان استعمار» قرار گرفته. و بر خلاف امام زمان مسلمین، که جهت استقرار «عدالت»، به شیوة چنگیز و تیمور، می‌باید آنقدر آدم بکشد، که خون تا زانوی «مبارک» اسب‌اش برسد، «امام زمان ناتو»، باید دست از جنایت بشوید و خودش تا زانو به گل نشیند!

یکشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۵


نعل و استعمار!
...

در وبلاگ‌های قبلی بارها نوشته‌ام، که جهت دریافت مسیر سیاست استعمار در منطقه، لازم است تحولات سیاسی در کشور پاکستان را از نزدیک دنبال کنیم. به این دلیل که پس از استقرار سیاست استعماری در پاکستان، گام بعدی در ایران برداشته خواهد شد. هر چند که راهبردهای «جنگ‌سرد» دیگر به عرصة سیاست جهانی پوشش نمی‌دهد، منافع استعماری هنوز پا برجاست. و این مهم را هیچگاه در تحلیل شرایط منطقه نباید فراموش کرد. چرا که در غیر اینصورت تحلیل‌های سیاسی، همانند تحلیل‌های به اصطلاح مارکسیست‌های ایران، در گیرودار براندازی سال 1357، یا تحلیل‌های به‌اصطلاح «ضدامپریالیست‌های» حسینیة ارشاد، کاملاً بی‌پایه و مضحک خواهد ‌شد! به این دلیل که هر دو گروه، عامل اصلی و تعیین کنندة سیاست منطقه، یعنی سازمان ناتو را فراموش کرده بودند! یادآور شویم که «ناتو» یک تشکیلات «سیاسی ـ اقتصادی» است، که جهت نیل به اهدافش از «تشکیلات نظامی» بهره ‌می‌گیرد. به عبارت دیگر، اعضای ناتو از جنگ تغذیه می‌کنند، و هنگامی که سخن از جنگ به میان می‌آوریم، علاوه بر کشتار، ویرانی و غارت، باید تجارت انسان، تجارت مواد مخدر و فراهم آوردن زمینه‌های «گسترش» شرایط جنگی را نیز یادآور شویم. به عنوان مثال آنچه امروز در ایران می‌گذرد، نوع «تلطیف» شدة جنایاتی است که در کشور عراق رخ می‌دهد.

اخیراً، به دلیل تضعیف ناتو در منطقه، حکومت‌های جمکرانی نیز تا حدودی تضعیف شده‌اند! ولی اعضای محترم ناتو، و اعضای ظاهراً «بیطرف» ناتو چنین پنداشته‌اند که پیروزی اخیر دموکرات‌ها در ایالات متحد، همانند پیروزی دارودسته کارتر در اوج جنگ سرد، می‌تواند پیامد‌هائی یکسان به همراه داشته باشد. و به همین دلیل نیز اصحاب «دموکراسی» در غرب، دست به دامن شرکای سابق حکومت اسلامی ایران شده، گروهی «مریم رجوی» و گروهی دیگر «ابولحسن بنی‌صدر» را پسندیده‌اند. و به این ترتیب به ایرانیان در تبعید و به ملت ایران، با زبان بی‌زبانی و با گستاخی تمام «گزینة» خود را نیز تفهیم می‌کنند: اسلام!

همانطور که بعضی‌ها در انتظار ظهور ناجی، امام زمان و «ولی‌امر»، «هزاره شماری» می‌کنند، اعضای ناتو هم هزاره‌های خود را با طلوع و غروب دموکرات‌ها و جمهوریخواهان در ایالات متحد می‌شمارند! و اینبار نیز، دستاربندان ایران، در انتظار معجزات برژینسکی، کارتر و انترناسیونال «ملی ـ مذهبی‌ها»، جهت براندازی آماده می‌شوند. امید به معجزات «رابرت گیتس»، جهت بازگشت ایالات متحد به شیوه‌های دهه 80، لبخند‌های ملیح برژینسکی و مادلن‌آلبرایت به حکومت جمکران، افشاگری‌ها و سخنرانی‌های آتشین سرداراکبرهاشمی در مورد جنگ، سپاه پاسداران و تجهیزات اتمی، «آزادیخواه» شدن شرکای حکومت جمکران، حمایت دستاربندان از «دموکراسی»، سیاستمدار شدن «حقوقدان‌های» روز مزد، «حقوقدان» شدن شعرای متوسط، بحران‌های دست ساز ساواک، و ... و دیگر «معجزات» هزارة سوم در ایران، بی‌دلیل نیست! همه در انتظار معجزه‌اند! حال همانطور که عنوان شد، بهتر است بپردازیم به تحولات سیاسی در پاکستان.

پاکستان، یا بهتر بگوئیم، سرزمین کودتاها، به دلیل موجودیت کاملاً استعماری‌اش، از بدو تشکیل، در دور باطل اسلام گرفتار آمده. اینهمه برای آنکه منافع استعمار در برابر هند تضعیف نشود. در آغاز بحران دهة 1980، و از اوائل دورة ریاست جمهوری جیمی کارتر، جهت مقابله با حضور اتحادجماهیر شوروی، حمایت ناتو از افراطیون مذهبی، در قالب حکومت ژنرال ضیاءالحق بروز کرد. پس از کودتا، ژنرال اجرای «قوانین و حدود اسلامی» را الزامی نمود. و شاهد بودیم که پس از براندازی 22 بهمن، در ایران نیز،‌ بازگشت به صدر اسلام، با حمایت ناتو در دستور کار حکومت جمکران قرار گرفت. ما ایرانیان با قوانین اسلامی جاری در کشور خود آشنائی داریم، ولی کمتر کسی با عمق توحش و تحجر اسلام در پاکستان آشنائی دارد.

روزنامة لوموند مورخ 25 نوامبر سال‌جاری، گزارشی از قوانین حدود اسلامی در پاکستان منتشر کرده که جهت دریافت بهتر و عمیق‌تر از «حقوق زن در اسلام»، خواندن آن ضروری می‌نماید. بر طبق این قوانین، جهت اثبات تجاوز جنسی، زن می‌بایست 4 شاهد مرد مسلمان و «مکتبی» به دادگاه اسلامی معرفی کند! از آنجا که به گفتة آخوندها، عقل بشر از دریافت «حکمت» خداوند عاجز می‌ماند، عقل سلیم نیز، از درک ژرفای حماقت و وقاحت قانونگزاران اسلامی، «پای در گل» می‌ماند! طبق این «قوانین»، 4 مرد «مسلمان و مکتبی» می‌باید در محل تجاوز حضور داشته و در عین حال، کوچک‌ترین دخالتی نیز جهت ممانعت از این تجاوز به عمل نیاورند! شاید که از تماشای این «صحنه» محظوظ نیز بشوند، سپس در دادگاه اسلامی حضور یافته شهادت دهند که مردی به زنی، اینچنین تجاوز کرد! ما هم شاهد بودیم و دیدیم!

اگر در کشور فرانسه فردی به دادگاه مراجعه کرده، مدعی شود در حضور 4 نفر به وی تجاوز شده، آن 4 شاهد، که به حکم قانون اسلام «عادل» هم به شمار می‌آیند، شریک جرم شناخته خواهند شد! حال آنکه، در «حدود اسلامی» پاکستان، ‌شرکای جرم، «شهود عادل‌اند»! و اگر این «شهود» شهادت ندهند، شاکی، یا زنی که مورد تجاوز قرار گرفته، از سوی دادگاه متهم به «زنا» شده و محکوم به مرگ خواهد ‌شد! بله، می‌بینید که مطابق فرمایشات خانم شیرین عبادی، اسلام نه تنها هیچ تضادی با دموکراسی ندارد، که در پاکستان، طبق اختراعات و اکتشافات آقای بنی‌صدر، «حقوق بشر» نیز در قرآن وجود دارد! این «حدود الهی، دموکراتیک و حقوق بشری»، از زمان حکومت ضیاءالحق، ژنرال چهار ستارة آمریکائی، در حق زنان پاکستان جاری است، بدون آنکه سازمان‌های «عفو بین‌الملل»، «دیده‌بان حقوق بشر» و دیگر تشکیلات غیر دولتی ناتو، کوچکترین اعتراضی به آن‌ داشته باشند! پس از عقب نشینی «مفتضحانة» ارتش اسرائیل از لبنان است که حکومت دست‌نشاندة پاکستان ناچار شده، در همین «قوانین دموکراتیک» تجدید نظر مختصری صورت دهد. به این ترتیب که دیگر نه حضور «شهود محترم» الزامی است، و نه مراجعه به دادگاه‌های اسلامی. ‌ شاکی می‌تواند به دادگاه مدنی مراجعه کند. و از سوی دیگر، مجازات رابطة نامشروع جنسی، دیگر «مرگ» نیست، جریمة نقدی است و زندان! و از همه مهم‌تر اینکه،‌ تهمت رابطة نامشروع به زنان، می‌تواند تا 10 سال مجازات زندان به همراه بیاورد. البته همانطور که می‌بینیم علیرغم «مصوبات دمکراتیک»، دخالت دولت در حریم خصوصی افراد هنوز هم مانند «حجرالاسود» پا بر جا مانده!

ولی همین تجدید نظر مختصر نیز، که در تاریخ 23 نوامبر به تصویب «سنای» پاکستان رسید، اعتراض شدید اسلام و مسلمین را برانگیخته! به گزارش لوموند، هنگام قرائت متن قانون جدید، «سناتورهای» احزاب اسلامی به پا خاسته شعار می‌دادند، «هرکه با آمریکا دوستی کند خائن است!» ولی جالب‌تر اینجاست که همین «قانون بد»، به دلیل رأی ممتنع همین «سناتورها» توانست به تصویب برسد! می‌بینیم که شرایط با ایران چندان تفاوتی ندارد! کوچکترین حرکتی در راه «توحش زدائی» از قوانین اسلامی، «خیانت» است و «خیانت» در ترادف دوستی با آمریکا قرار می‌گیرد! به عبارت دیگر «ضیاءالحق»، که مانند دارودسته خمینی، پادوی آمریکا بوده، دشمن آمریکا معرفی می‌شود! چنین اظهاراتی را «نعل وارونه» می‌نامند! پنتاگون، ارباب اعضای ناتو، و پادوهای «ملی ـ مذهبی‌شان» در منطقه، حدود 3 دهه است که از این نوع «نعل»‌ استفاده‌ها کرده‌اند. حال می‌باید «نعل فرسوده» را عوض کرد، در غیر اینصورت، اسب از حرکت باز می‌ماند! و اگر چنین اتفاقی بیفتد، سوارکار محترم ـ استعمار ـ نه تنها باید بقیه راه را پای پیاده طی کند، که زین اسب را هم می‌باید خود بر دوش کشد! اگر اعضای پنتاگون، راه و رسم سوارکاری را از یاد برده‌اند، در هر حال «الزامات» سوارکاری تغییری نخواهد کرد: اگر نعل اسب را به موقع تعویض نکنند، زین را هم می‌باید بر دوش بگذارند!