...
ایرانیان با اسطورة ضحاک یا «آزیدهاک» اوستائی بیگانه نیستند. ضحاک، نجیبزادهای است عرب، که فریب ابلیس را خورده، پدر را میکشد. پس ابلیس او را در آغوش میکشد، و به ناگاه، بر شانههای ضحاک مارهای سیاهی میرویند که تنها خوراکشان مغز آدمیزاده است. پس آنگاه که جمشید فرایزدی را از دست داد، ضحاک پادشاه ایران زمین شد. و شبی در خواب دید که نوزادی از تبار جمشید شاه، سرو قامت جوانی شده، که گرز بر دست، او را در بند کرده، به چاهی میافکند. یکی از معبران، ضحاک را میگوید که این خواب تعبیر خواهد شد. گویند فریدون، به یاری فرشتگان و با کمک کاوه آهنگر، ضحاک را در کوه دماوند به زنجیر کشید. امروز اسطورة ضحاک را ملت ایران به گونة دیگری تجربه میکند. سپاه اهریمن، بر دیدگان مردم پرده میافکند، تا ضحاک را پنهان دارد، و کاوه را به نبرد با سایهها روانه کند. سپاه اهریمن امروز، تباهی فریدونها را در سر میپروراند.
از هنگامی که علی شریعتی تلاش کرد تا پیوند ناممکن میان دین و «اگزیستانسیالیسم» را به خورد دانشجویان ایران دهد، چند دهه میگذرد. در این دهههای سترون، هیچیک از گروههای چپ، هیچیک از «شخصیتهای» رسمی چپ، زحمت تحلیل سخنان شریعتی را بر خود هموار نکردند. چرا که جهت گرمی بازار علی شریعتی، شایع شده بود که ایشان مغضوب دستگاهاند! ماهواره در این روزها، معادل شریعتی در آنروزها است. شریعتی «مخالفربا» شده بود! همچون «کهربا» مخالفان دستگاه را میربود، و دستگاه حاکم هم، هفتهای یکبار برای همین مخالفان تور «حسینیة ارشاد» به راه میانداخت، تا جوانان به سوی مخالف «فرضی» دستگاه رانده شوند! درست به شیوة امروز حاکمیت اسلامی، که با اعلام ممنوعیت دروغین ماهواره، مردم را به سوی ابتذال ماهوارهها میراند. ولی از آنروزها چند دهه گذشته، و هدایت مردم به سوی «ابتذال» شدت و شتاب بیشتری گرفته، امروز کل جامعه را شامل میشود.
پیشتر گفتیم که، در اسطورههای ایران زمین، مارهائی که بر شانة ضحاک روئیده بودند، تنها از مغز جوانان تغذیه میکردند، ولی امروز در اسطورهها سیر نمیکنیم، ضحاک مدرن، دیگر به مغز جوانان اکتفا نمیکند، نه تنها مغز تمامی افراد یک جامعه باید خوراک ضحاک مدرن شود، که کاوهها نیز میباید در انتظار تولد فریدونها زندگانی را سپری کنند. امروز، گروهی قربانی ابتذال «نخبگان» حکومتیاند، و دیگران قربانیان ابتذال ماهوارهها. «نخبگان» و «ماهوارههائی» که به دروغ شایع شده، در تخالف با دستگاهاند!
در گذشته، جوانان جهت حضور در جامعه، «هدف والا» را با حضور در «حسینیة ارشاد» توجیه میکردند. و چه کسی مانع حضور فرزندش در یک مکان مقدس چون «حسینیه» میشد؟ دختران و پسرانی که اختلاط در جامعه را برنمیتابیدند، آنان که حتی امروز، برقراری ارتباط جنسی را تنها در چارچوب ازدواج مجاز میدانند، همگی پامنبریهای شریعتیها در حسینیه میشدند. همچنان که امروز گروهی پای منبر طباطبائیها، سروش ها و نیکفرها مینشینند.
خطری که «نخبگان حکومتی» برای جامعة ایران دارند، به مراتب بیش از خطر اعتیاد به مواد مخدر است، به مراتب بیش از همان خطر ابتذال فرهنگیای است، که سوار بر توسن ماهواره، به قلب و روح ملت ایران میتازد. چرا که ابتذال ماهوارهها و اعتیاد به مواد مخدر از سوی جامعه تخطئه میشود. ولی همین جامعه، طی کردن مدارج تحصیلی را «ارزش» شناسائی میکند، و یک یا چند مدرک دکترا میتواند بر ارزش دارندة آن بیافزاید! (مراجعه شود به سخنان اکبر هاشمی در وبلاگ دیروز) به ویژه اگر این مدارک از دانشگاههای غرب افتخار صدور یافته باشند! بیدلیل نیست که کلیة فعلة فاشیسم، به هر قیمت، در پی ابتیاع دیپلم دانشگاهی برآمدهاند! از محسن آرمین تا محسن رضائی، از اللهکرم، هاشمی، نجفی تا سروش، از خاتمی، نبوی تا احمدی نژاد، همه و همه با عناوین «دکتر»، «مهندس»، یا «آیتالله» شناسائی میشوند. چرا که جامعه، مدارج تحصیلی اینان را از جایگاهشان به عنوان وزیر، رئیس جمهور، رهبر و ... مهمتر ارزیابی میکند. و البته با در نظر گرفتن پوشالی و مضحک بودن حاکمیت اسلامی ایران، و خاستگاه اجتماعی حاکمان، تا حدودی شاید حق با جامعه باشد. ولی هنجارها را نخبگان تعیین میکنند نه جامعه. و از آنجا که نخبگان حکومت از ابتذال حکومت بری نیستند، هنجارهای عوام بر جامعه حاکم شده. حال بازگردیم به علی شریعتی، که با وصله پینه کردن فلسفة مدرن به مذهب، معجونی آفرید که مانند همة پدیدههای «فرهنگی» فاشیسم، فاقد هر گونه ریشه و ژرفا است.
شریعتی، با پیوند یک پدیده ایستا، یعنی مذهب به یک پدیده پویا، در واقع همان فریبی را تکرار کرد که چند دهه پیش از او، در شعار استعماری «سیاست ما عین دیانت ماست»، بر زبان مدرس جاری شده بود. و امروز نخبگان حکومتی تهاجم چند جانبهای را جهت تبلیغ همین مهملات آغاز کردهاند. سخنان نخبگان حکومت جمکران همگی بر حذف «مدرنیته» تمرکز پیدا کرده. به این ترتیب که اینان سعی دارند، با میانبر زدن، از فلسفة کلاسیک خود را به «پسامدرنیسم» مرتبط کنند! آنچه در سخنان این شارلاتانها حذف میشود، مفاهیمی کلیدی است که مدرنیته بر آنها تکیه دارد: فردگرائی، داروینیسم، تکثر و ... در مورد «مدرنیته» و مفاهیم آن، در وبلاگهایم فراوان نوشتهام، حال بپردازیم به ویژگی کلام شارلاتانهای جمکران!
نفی تداوم تاریخی و جغرافیائی، یعنی نفی زمان و مکان، ویژگی سخنان نخبگان فاشیسم است. و میبینیم که روحانیت نیز بر نفی زمان و مکان پای میفشارد. «بازگشت به صدر اسلام» که با براندازی 22 بهمن در ایران مطرح شد، شاید بهترین نمونة نفی زمان و مکان باشد. ولی این امر به صورت دیگری نیز در سخنان مبلغان فاشیسم مطرح میشود. اینان، معمولاً همچون فردید، در جامعهشناسی، پدیده شناسی، فلسفه و ... به «معرکهگیری» میپردازند، در زمینهای که صرفاً مدعی «شناخت» از آن هستند! معرکهگیریهائی که با «پرش» در زمان و مکان، «پرش» در مکاتب و مقولهها، صرفاً جهت مخدوش کردن مرزها صورت میگیرد! از «پیشوایان» مبلغین فاشیسم، میتوان «هابرماس»، «رابرتپلا»، «اومبرتواکو» و دیگر جیرهخواران کلیسا را نام برد. سعی عمدة پیروان اینان باوراندن این مطلب است، که برخی فرهنگها از توسعه و رشد عاجزاند! به عنوان مثال، اگر استعمار غرب خاک کشورهای خاورمیانه را به توبره کشیده، به دلیل این است که فرهنگ اینان اسلامی است! و فرهنگ استعمار مسیحی! با تأکید بر چنین مهملاتی، فعلة فاشیسم، تلویحاً دین را جایگزین تمدن و فرهنگ میکنند ـ یعنی تکمیل همان بنائی که «روژهگارودی» و سپس «هانتینگتون»، سالها پیش شالودههای آنرا پیریزی کردهاند! ولی، به دلیل موجودیت یک کشور صنعتی و غیر مسیحی، همچون ژاپن، پای چنین استدلالی واقعاً چوبین است. چرا که ژاپن تنها کشور آسیائی است، که استعمار نوین را نیز تجربه نکرده. جهت رفع اشکال، مبلغان فاشیسم، پیشرفت و توسعة کشور ژاپن را ناشی از دنبالهروی اینکشور از غرب مسیحی به شمار میآورند!
دیگر ویژگی کلام مبلغان فاشیسم، توسل به واژههای تهی، جهت قیاس پدیدههای غیرقابل قیاس با یکدیگر است. به عنوان مثال، اینان دولت کشور صنعتی ژاپن را با دولت دست نشانده یک کشور جهان سوم به قیاس میکشند! چرا که واژة «دولت» را تعریف نمیکنند، «دولت»، در نظر اینان «دولت» است، همانطور که «کشور»، «کشور» است! با توسل به این شیوه، پردة غیرقابل نفوذی، عامل اصلی، یعنی استعمار را از دیدگان پنهان نگاه میدارد. و خواننده میپندارد که اگر در ایران شرایط چنین اسفبار است، نخست به دلیل مذهب غیرمسیحی است، یعنی اسلام، که با رشد و توسعه در تضاد قرار گرفته! و سپس به دلیل «قصور» دولت است! و به این ترتیب، «تحجر مسیحیت»، و اعمال سیاستهای استعماری بکلی «لوث» میشود! با در نظر گرفتن شرایط کشور استعمارزدة ایران، نتیجة چنین تبلیغاتی، افزایش بحران و تنش، یعنی تقویت ابزار حاکمیت فاشیسم در جامعه است. به این ترتیب، مشاهده میکنیم که نقش نخبگان جمکران: جامعه شناس، پدیده شناس و فیلسوف، با نقش مارهائی که بر شانة ضحاک اسطورهای روئیدند، تفاوت بسیار دارد. این «نخبگان» به مراتب از آن مارها خطرناکترند، چرا که هدفشان نابودی فریدونهای بالقوهای است، که ممکن است روزی بتوانند بر ضحاک مدرن فائق آیند. هدف اینان، نومید کردن مردم از «رهائی» است.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت