پنجشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۵


استعمار و رختخواب!
...

از آنجا که از یکنواختی بیزارم، امروز از قارة آمریکا خارج شده، پرسه‌ای در قاره‌های دیگر می‌زنم. بهترین خبری که در قارة آسیا، در مورد ایران به چشم‌ می‌خورد، تعلیق پرداخت وام چند میلیارد دلاری کشور ژاپن به حکومت جمکران است. و بر این مژده گر جان فشانم رواست! حتی ودکا ابسولوت هم کفایت نخواهد کرد! پرداخت وام به کشور ایران، که میلیاردها دلار موجودی ارزی در بانک‌های غرب دارد، چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟! مگر نه این است که همة شیادان وانمود می‌کنند که، ذخائر ارزی «متعلق» به دولت ایران است؟ پس چرا این دولت ثروتمند می‌باید از کشور ژاپن چند ده میلیارد دلار وام تقاضا کند؟ مگر نفت ایران «ملی» نشده؟ مگر ارز حاصل از فروش نفت، بر اساس تبلیغات، متعلق به دولت نیست؟ پاسخ همة این پرسش‌ها را در واقع، در همان خبر کوتاه و به ظاهر بی‌اهمیت می‌توان یافت. اگر ژاپن پرداخت وام به ایران را به تعلیق در آورده، مسلماً به نفع ژاپن نیست. پرداخت وام به کشورهای استعمارزده‌ای چون ایران که به زینت حاکمیت «مستقل» مذهبی هم آراسته شده‌‌اند، به شیوه‌های تشکیلات مافیائی متخصص تجارت زنان و کودکان، شباهت دارد.

برای ساده‌تر شدن مطلب به یک مثال اکتفا می‌شود. فرض کنیم دختر جوانی که به دلیل خشونت‌های خانوادگی و «غیره» از خانه گریخته، وارد یک شهر بزرگ می‌شود. دختر فراری، نه کسی را می‌شناسد، نه سرپناهی دارد و نه پولی! علاوه بر این، ترس و وحشت نیز بر او مستولی شده. در چنین شرایطی، این زن جوان، تبدیل به بهترین «طعمه» جهت شبکة «محترم» تجارت انسان می‌شود. و اشتباه نکنید، این دختر بی‌پناه را نمی‌دزدند، که با زور و تهدید به خودفروشی وادار کنند. خیر!

نخستین گام برای به دام انداختن وی، «پیشنهاد کمک» است! کمک برای یافتن سر پناه، کمک برای خرید لباس و دیگر لوازم، جهت «کسب اعتماد» او. این مرحله مدت‌ها ادامه دارد. تا اینکه دختر فراری به «ناجی» خود، که در واقع دژخیم اوست، «اعتماد» کافی بیابد، و در عین حال، به اندازة کافی، بر اساس مقررات و قوانین جاری «کشور»، در مقابل دفاتر «ثبت اسناد»، مقروض نیز بشود! اینجاست که می‌باید جهت بازپرداخت وام‌ها، وام‌هائی که تماماً «قانونی» نیز هستند، «قربانی»، آغاز به «فعالیت» حرفه‌ای کند. و اینجاست که زور، تهدید و خشونت آغاز می‌شود. و هر چه «فراری» بیشتر کار می‌کند، وکلا و صاحبان «دفاتر ثبت اسناد»، چنان می‌کنند که مقروض‌تر از روز پیش ‌باشد! چرا که «وام»، در عرف رایج، «بهره» هم دارد. از این گذشته، در مرحلة آغاز به «کار»،‌ معمولاً از ابزار «شگفت‌انگیز» اعتیاد هم به اندازة‌ کافی استفاده خواهد ‌شد. مواد مخدر، همانطور که می‌دانید، گران است! چرا که نرخ آنرا، ارتش ناتو تعیین می‌کند. و یکی از اهداف انسانی حضور ناتو در افغانستان، تولید هر چه بیشتر مواد مخدر، جهت پائین آوردن بهای آن است! حال بازگردیم به پرداخت وام «استعمارگر» به «استعمارزده».

این وام هم به همان ترتیب فوق بر ملت ایران تحمیل می‌شود. حاکمیت ایران باید نفت بیشتری بفروشد، محرومیت ملت را افزایش دهد و هرگز توانائی پرداخت این وام را هم نخواهد داشت. زمانی که کشور‌های استعمارگر وام نمی‌دهند، نوبت چپاول به «بانک جهانی» و «صندوق بین‌المللی پول» می‌رسد. اینهمه، پیامد اقداماتی است که جهت ملی شدن نفت، از سال 1944، آغاز شد و ملت ایران از آن سهمی جز محرومیت، سرکوب، کودتا و چپاول نداشته. و هر ساله در آستانة نوروز، ‌ یک روز را، جهت گرامیداشت این «نعمات استعماری» تعطیل عمومی هم اعلام می‌کنند! یک روز به نام مصدق: «قهرمان استقلال»! آن‌ها که پشت سپر ملی شدن نفت پنهان شده‌اند، هیچگاه از خود پرسیده‌اند، ملت ایران از ملی شدن این نفت چه سودی برده؟ فکر نمی‌کنم این سئوال مطرح شده باشد! بسیارند آن‌ها که هنگام برخورد با نام‌ها، شعارها و جنجال‌های رسانه‌ای، خود را در برابر «حقایق آسمانی» می‌پندارند. چند هفته پیش، در وبلاگ فیلتر و یا تعطیل شدة «روزبه کلانتری» مطلبی خواندم تحت عنوان «وقتی حاج مهدی عراقی به داریوش فروهر درس آزادیخواهی و مدارا می‌دهد». نویسندة این وبلاگ، «روزبه کلانتری»، ضمن محکوم کردن جنایاتی که دارودستة خاتمی ارتکاب به آنان را به دیگران نسبت دادند، مطلب بسیار مهمی مطرح کرده و می‌نویسد:

«داریوش فروهر[...] در سال 1377[...] به شکل فجیعی به قتل رسید[...] اما علیرغم نفرت و محکومیتی که باید نثار این عمل[...] ضد انسانی نمود، بستن کارنامه سیاسی او و جریان متبوعش و پنهان نمودن برخی نکات جالب و آموزنده آن زیر آوار خروارها زندگینامه و یادنامه و خاطرات و مدایح و ... کار درستی بنظر نمی‌رسد چرا که [...] بسیاری از دوستداران و همفکران او علاقه دارند او را به عنوان «عمود خیمه آزادیخواهی در ایران زمین» به ما معرفی کنند[...] او فعالیت سیاسی‌اش را به همراه محسن پزشکپور با تأسیس حزب ملت ایران[...] آغاز کرد و به شیوة موسولینی دست به تشکیل اوباش پیراهن قهوه‌ای موسوم به سومکا زد که [...] شانه به شانه چاقوکش‌های مظفر بقائی و دربار[...] به شغل شریف همة فاشیست‌ها در سراسر دنیا یعنی کاردی کردن کمونیست‌ها و شکم توده‌ای‌ها و فعالین اجتماعی و کارگری را سفره کردن و بر هم زدن میتینگ‌های چپ اشتغال داشتند.»

«روزبه کلانتری» می افزاید «آتش» ضدکمونیستی آقای فروهر چنان تند بوده و چنان بر طبل جنگ، یا برخورد فیزیکی با کمونیست‌ها می‌کوبید که، در سال 1356، حاج مهدی عراقی ـ که پس از براندازی 22 بهمن، به فرمان خمینی به ریاست زندان قصر منصوب شد ـ یکی از اعضای رده بالای فدائیان اسلام و از نزدیکان نواب صفوی، به ایشان می‌گوید:

«ما با کمونیست‌ها تفاوتی نداریم و با آنها هم نمی‌توانیم کنار بیائیم، ولی لبه تیزتیغ خود را نیز نبایستی متوجه آنان کنیم [...] نمی‌دانم به چه علت آقایان تمام وقت خود را صرف اینکار می‌کنند؟» منبع: شرق، 5 شهریورماه 1385، ص. 22

این قسمت از وبلاگ «روزبه کلانتری» را به این جهت آوردم که مدت‌هاست بر صفحة نخست بعضی سایت‌های ظاهراً چپگرا، تصویر بزرگی از داریوش و پروانه فروهر خودنمائی می‌کند، تصویری که عملاً تمامی سایت را تحت‌الشعاع خود قرار داده! می‌گویند قدرت جذاب و فریبنده است، و شیفتگان قدرت هم بسیاراند. شکی نیست! قدرت، بدون ثروت هم فریبنده و جذاب می‌شود. قدرت حتی به صورت پوشالی، و «استیجاری» هم مسحورکننده و جادوئی است. اگر چنین نبود، چگونه کسانی، برای دستیابی به قدرت، در یک کشور استعمارزده چون ایران، اینچنین خود را به آب و آتش می‌زنند؟ کشوری که، در شرایط فعلی، و شاید در آینده، قدرت سیاسی در آن همانند شعارهایش پوشالی است. کشوری که قدرت حاکمیت یا در ارتباط مستقیم با «هیچ» و یا در ارتباط با «همخوابگی» قرار می‌گیرد!

بله، «همخوابگی»! امروز که بحران ساختگی اتمی فروکش کرده و پرونده مضحکة اتمی این رژیم از شورای امنیت به آژانس انرژی اتمی بازگردانده شده، مهمترین مسئله در ایران، فیلم عشقبازی یک زن «شناخته شده»، با مردی «ناشناس» است! فیلمی که حاکمیت ابتذال خود در پخش آن مسلماًً مهم‌ترین نقش را بازی کرده. و رسانه‌ها،‌ چه حکومتی و چه ظاهراً مخالف حکومت، به جنجال پیرامون همین «فیلم» مشغول شده‌اند. البته هر دو جناح مسئله را از «جنبة ناموسی» مورد بررسی قرار می‌دهند! حکومتی‌ها خواهان تنبیه و مجازات عاملان ترویج «ابتذال» شده، و «آزاد زنان» نیز، از اینکه مردم و خصوصاً مردها این فیلم را «تماشا» کرده‌اند سخت برافروخته شده‌اند! و اگر نیم نگاهی به نوشتار «آزاد زنان» حکومت بیندازیم، خواهیم دید که همگان «ارتباط» جنسی را عملاً در ترادف با «هرزگی» تحلیل می‌فرمایند، البته این «ترادف» جادوئی فقط برای زن‌ها صحت پیدا می‌کند! چرا که به قول همین خانم ها،‌ «مردها افتخار» هم می‌کنند!

بله، بی‌جهت نیست که حکومت اسلامی ایران، با میلیاردها دلار سپردة ارزی، می‌باید از بانک‌های استعماری وام درخواست کند، وامی که استعمار در اعطای آن «مردد» هم هست! مردان حکومت جمکران، همبستر شدن با یک زن را «فتح» امپراتوری رم به حساب می‌آورند. و زنان همین حکومت هم، همبستر شدن با یک مرد را، در ترادف با شکست در نبرد «ماراتون» ارزیابی می‌کنند! حکومتی که نبرد سرنوشت را در «رختخواب» برگزار ‌کند، در صحنة جهانی، عرصة واقعی نبرد، به همان «مردی» ماند که در رختخواب، خنجری به کمر بسته بود. وی را ‌‌پرسیدند، «کی این خنجر از بهر چیست، گفت از برای آنک هر کی با من بد اندیشد اشکم‌اش بشکافم!» مولوی آورده است:

چونک مردی نیست خنجرها چه سود
ص. 950 دفتر پنجم

پس بی‌حکمت نیست که «مقامات» حکومت جمکران، سه دهه است به بهانة نبرد با استعمار، همواره در سطح جامعه «مسلح» ظاهر می‌شوند!‌


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت