دوشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۵


براندازی دمکراتیک!
...

در وبلاگ دیروز، در مورد ریشه‌های تاریخی بحث «نخبگان» حکومت جمکران، و ارتباط این حکایات با دربار خلفای عباسی مطالبی آوردم. شاید برای گروهی، این سئوال پیش آید که امروز، اهمیت بحثی که 13 قرن پیش در مورد «ازلی» بودن و یا «آفریده» بودن قرآن مطرح شده در چیست؟ واقعیت هم این است که امروز چنین بحثی هیچ اهمیتی نمی‌تواند داشته باشد، و اصولاً از ریشه و اساس بی‌پایه است. ولی هر آنچه از اساس بی‌پایه باشد، الزاماً در نظر «استعمار» بی‌فایده نمی‌نماید، چرا که عرصة سیاست کشور را با تکیه بر چنین مسائل بی‌پایه‌ای می‌توان به راحتی مخدوش کرد. حال بازگردیم به کتابی به نام «قرآن» که موضوع بحث «معتزله» و «سنت‌گرایان» بوده، و عملاً پس از مرگ پیامبر به رشتة تحریر در آمده، و از آن نسخه‌های فراوانی وجود دارد، که معروف‌ترین آن‌ها قرآن‌های «ابوبکر»، «علی» و «عثمان» هستند!

قرآن پس از مرگ محمد در سال 632 میلادی به رشته تحریر در آمد. طبق تحقیقات «رشدی ال‌عیلی» مورخ و جامعه شناس، ابوبکر به توصیة عمر، از «زیدابن تابت الانصاری»، خزانه‌دار پیامبر، درخواست کرد که آیات «نازل» شده را گردآوری کند. نسخة تهیه شده توسط «زید»، پس از مرگ ابوبکر، در سال 634، به عمر واگذار ‌شد، و عمر هم آن را به دخترش «حفصه»، همسر پیامبر، ‌سپرد. یک سال پس از مرگ ابوبکر، «زید» نیز دارفانی را وداع می‌گوید. ولی نسخه دیگری هم از قرآن موجود است، که می‌گویند، «علی»، داماد پیامبر، آنرا گردآوری کرده، نسخه‌ای نیز به نام «عبید ابن کعب» وجود دارد که از نسخة ابوبکر، دو سوره و یک آیه بیشتر دارد. نسخه‌ای هم منسوب به «عثمان ابن‌عفان» است که با دو دختر پیامبر ازدواج کرده بود و ... این مختصر، برای آنکه بدانیم از قرآن ویراست‌های متفاوتی موجود است. شاید در این مورد، در فرصت دیگری بنویسم. حال بازگردیم به اصل مطلب!

مطلب اساسی این است که «معتزله و سنت گرایان» پیرامون موضوعی به جدل پرداخته بودند که واقعیت وجودی‌اش را در عمل نمی‌توان اثبات کرد. مسئله‌ای که در مورد کتب مسیحیان و یهودیان نیز صدق می‌کند. در میان پیامبران، مانی تنها پیامبری است که در زمان حیات خویش آموزه‌های دین خود را شخصاً به رشته تحریر در آورده. حال بهتر است به موضوع سیاسی‌ای بپردازیم که بحث بی‌اهمیت سروش و دیگر پادوهای استعمار در ایران به راه انداخته: دین خواص، دین عوام، اسطوره‌زدائی از دین، دین عقلانی، و دیگر مهملاتی از این دست.

اهمیت این سخنان صد من یک قاز در این است که با دو قطبی کردن کاذب فضای «اجتماعی ـ فرهنگی»، به ساواک امکان داده می‌شود که براندازی را سازماندهی ‌کند. به این ترتیب که روند «گزینش و حذف» هر لحظه تشدید شده، و به اوج خود برسد. در حکومت فاشیستی، دو قطبی کردن کاذب فضای اجتماعی، فقط جهت حذف «گروه سوم» صورت می‌گیرد. این روند تا آنجا تکرار می‌شود که امکان تقسیم و حذف به پایان خود برسد. به عبارت دیگر، اگر به زبان ریاضیات سخن گوئیم، مرحله آخر هر حاکمیت فاشیستی، رسیدن به یک «عدد اول» است. یعنی زمانی که همة «درون‌گروه‌ها» حذف و نابود می‌شوند. و می‌دانیم که «اعداد اول»، مانند یک، سه، پنج، هفت، یازده و ... بجز خود به هیچ عددی قابل قسمت نیستند. آنگاه که حاکمیت به «عدد اول» مورد نظر خود دست یافت، زمانی است که نابودی‌اش فرا رسیده. این روند طبیعی حاکمیت فاشیسم است، ولی در ایران عامل استعمار نیز به آن افزوده شده، و سعی دارد که از طریق «براندازی»، از مرگ فاشیسم پیشگیری کند. به ‌این ترتیب که در دورة بحران، زمانی که دیگر حکومت قابل تقسیم به «درون‌گروه‌های‌» خود نیست، حاکمیت «فاشیستی» تازه نفسی را جایگزین حاکمیت فرسوده می‌کند. این «براندازی»‌ با حمایت استعمار صورت می‌گیرد، ولی در عمل با همکاری خود حاکمیت و ساواک سازمان می‌یابد. حکومت جمکران، اکنون در حال رسیدن به همین مرحله «عدد اول» است. اگر سال آخر سلطنت محمدرضا پهلوی را در نظر آوریم، آنزمان که شرکای حاکمیت پهلوی به «منتقدان» حکومت تبدیل می‌شدند، خواهیم دید که حاکمیت فعلی ایران، دقیقا در جایگاه حاکمیت پهلوی در سال‌های براندازی قرار گرفته. با این تفاوت که جنگ سرد پایان یافته.

امروز رسانه‌های حکومتی اسلامی، با فریاد و فغان از «فیلترینگ»، دست به دامان «هادی خرسندی» شده‌اند! به عبارت دیگر امروز «علی» مانده و حوض‌اش، همانطور که دیروز شاه مانده بود و خودش! و همچنان که جامعة ایران به مسائل حیاتی از قبلی «همخوابگی» فلان هنرپیشه، مبارزات آخوند بروجردی، آب گرفتن تخت‌جمشید، کاهش تعطیلات نوروز و افزایش تعطیلات مذهبی و... مشغول است، طرح براندازی جیمزرابین، گام به گام پیش می‌رود. ولی نباید اشتباه کرد، این براندازی همانند براندازی سال 57 یا کودتای 28 مرداد نخواهد بود. جنگ سرد به پایان رسیده و زمینه تاریخی متفاوتی در منطقه ایجاد شده. ولی جهت مشاهدة تعیین کنندگان واقعی حکومت در ایران یا «‌مردم همیشه در صحنه»، بهتر است نگاهی به عکس‌های کودتای 28 مرداد بیندازیم. مخالفان شاه، که روز 26 مردادماه مجسمه وی را سرنگون می‌کنند، همانند طرفداران کودتا در روز 28 مردادماه، چماق به دست دارند!

بله، بازگردیم به براندازی خودمان! همانطور که در وبلاگ دیروز نوشتم، تاریخ تکرار نخواهد شد، مگر به صورت مضحک! اینرا مارکس می‌گوید! و بنا براین، براندازی آینده در ایران، در آرامش و ثبات به سامان خواهد رسید، از طریق دموکراتیک! و از طریق دموکراتیک، «هلاکوخان» هزارة سوم، بساط خلافت را بر خواهد ‌چید!

می‌گویند، زمانی که هلاکو، خان مغول، فرمان به قتل خلیفه عباسی داد، «علما و بزرگان» گفتند اگر خلیفه کشته شود، دنیا زیر و زبر خواهد شد! و هلاکو پس از مشورت با خواجه نصیرالدین طوسی، دستور داد خلیفه را در نمدی بپیچند و به نمدمالی وی بپردازند تا به محض مشاهدة نشانه‌های زیر و زبر شدن جهان، نمد مالی را متوقف کنند. پس بزرگان خرد هلاکو را ستودند، خلیفه عباسی در حین عملیات نمد مالی خفه شد و جهان نیز همانطور که می‌دانیم به پایان نرسید! مسلما در هزاره سوم، هیچکس مناسب‌تر از محمد خاتمی، برای ایفای نقش خواجه نصیرالدین خردمند، پیدا نخواهندکرد! چرا که در این هزارة رویائی هیچ نیازی به «خرد» نیست! بله، بازگردیم به سناریوی براندازی دموکراتیک!

سناریوی نخست این است که در انتخابات ریاست «جمهوری»، اهرم‌های قدرت از چنگ رابین‌هود جمکران و دارودسته‌اش خارج شود و گروه «هلاکو» به قدرت برسند. البته هم‌میهنان عزیز دچار توهم نشوند، بساط «چپاول» کماکان ادامه خواهد داشت. از آن‌ها که حمله مغول را شاهد بوده‌اند بپرسید، به شما خواهند گفت، همانطور که زیگموند فروید فرموده، تحولات سیاسی مانند تحولات ضمیر ناخودآگاه، از طریق روند «جایگزینی» صورت می‌پذیرند! بنا براین اصل مسلم، همانطور که حاکمیت استعماری پهلوی با حاکمیت استعماری جمکران جایگزین شد، حاکمیت استعماری «هلاکوئی» نیز جایگزین سلسلة استعماری جمکران‌ها خواهد شد. و همانطور که طی روند جایگزینی، واکنش‌های غیرمنطقی ضمیر ناخودآگاه تلطیف می‌شود، چپاول و سرکوب استعماری نیز کمی تلطیف خواهد شد. این در صورتی است که توافق میان ایالات متحد و فدراسیون روسیه ادامه یابد. در غیر اینصورت، سناریوی دوم اجرا خواهد شد.

اگر مذاکرات 15 نوامبر سال‌جاری، بین جرج بوش و کلنل پوتین، به بن بست برسد. در اینصورت، آن هلاکوئی که جیمز رابین عزیز، هنگام دیدار با خواهر همسرش در تهران برگزیده، ممکن است برنده انتخابات نشود! در این صورت باید همگی از آیت‌الله مکارم ـ که مدعی وجود شواهد و مستندات در مورد ظهور امام زمان، در بیداری، بر حسن ابن‌مثله است، بخواهیم عکس «آن‌حضرت» را به ما نشان دهد، تا ببینیم «رهبر آینده» چه شکل و شمایلی خواهد داشت؟! موسیقی‌دان معروف آمریکائی، «بی‌بی‌کینگ»، یک آهنگ با «ستیوی واندر» اجرا کرده،‌ که مطلع آن این است: «شناختن تو، همان شیفته شدن بر توست». کسی چه می‌داند، شاید با رؤیت تمثال مبارک «آن‌حضرت»، ما هم شیفتة «رهبر آینده» شویم! مگر نه این است که «فاشیسم»، همواره نیازمند شیفتگان قدرت است؟!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت