...
روز 4 نوامبر، یا 13 آبان خودمان، از آن روزهای جادوئی تاریخ است. طی نیم قرن اخیر اکثر وقایعی که در مسیر تأمین منافع استعمار بوده در این روز فرخنده رخداده! در 13 آبان بود که اعلیحضرت «صدای انقلاب را شنیدند»، و دولت نظامی «آبدوغ خیاری» به ریاست ازهاری، یکی از هزاران ژنرال «اسلحه ندیدة» ارتش شاهنشاهی، تشکیل شد. در همین 13 آبان بود که ساواک اراذل و اوباش را به سوی سفارت آمریکا در تهران «هی» کرد. و 13 آبان، فردای روزی است که «مرکز مطالعات دموکراسی» دانشگاه وستمینستر، یک روز تمام را به بررسی «اندیشههای» عبدالکریم سروش، نظریه پرداز فاشیسم اختصاص داد. و درست 2 روز پس از همین روز جادوئی است که، شیرین عبادی در کاخ الیزه «افتخار حضور» یافته، دفاع مفصلی از اسلام مترقی میکند! البته چند روز پیش از این روز جادوئی نیز، همین شیرین عبادی، مانند دیگر فعلة حکومت جمکران، خود را سخنگوی ملت ایران پنداشته و از عدم آمادگی ملت ایران جهت پذیرش جدائی دین از سیاست سخنها گفته بودند! این مهملات، حتی صدای اعتراض داریوش همایون را نیز در «مصاحبه با خبرنامة جنبش رفراندوم» بر امواج اینترنت طنین افکن کرد!
بله در این گیرودار، و دو سه روز پس از این روز تاریخی بود، که از سخنان خانم عالمی و آقای داریوش سجادی چنین دستگیرمان شد که روزنامه نگاران «مخالف» اعزامی سردار اکبر به فرنگ، در واقع جیب یکی از همین حجتالاسلامها را هم سر راه زدهاند! بله، به این دزد میگویند «شاه دزد»، شاه دزد کسی است که جیب دستاربند چنین حکومتی را میزند، و بعد برای دفاع از«آزادیها»، به نرخ «روز» می آید به اروپا، و «آن لاین» هم میشود! امروز هم «آف لاین» شدهاند، چرا که ظاهراً هوا پس است!
حال بازگردیم به سخنان سروش در باب دموکراسی و عدالت. به نقل از «سایت ملکوت»، جناب سروش طبق معمول به توجیه فاشیسم پرداخته و «عدالت» را به «اخلاق» مرتبط کرده، سپس فرمودهاند که هر عمل اخلاقی، عادلانه و موجه است! البته جای هیچ نگرانی نیست، چرا که در آینده، «اخلاق» را سروش، مطابق منافع ارباب از نو تعریف خواهد کرد. و خواهیم دید کدام اعمال عادلانه به شمار خواهند آمد! حدس و گمان در مورد این اعمال کار سادهای است، چرا که مشابه اعمالی خواهند بود که در 3 دهة اخیر توسط حاکمیت توجیه شدهاند. اگر اربابان آیندة آقای سروش هنوز مشخص نشدهاند، منافع آنان که تغییرپذیر نیست. به همین دلیل، استاد سروش در حصار توحش فقه اقامت خود را «تمدید» کرده، تنها راه دستیابی به عدالت را همان «رنگ و روغن زدن» بر چهرة کریه فقه میداند:
«برای عادل بودن کافی است اخلاقی باشید چون اخلاقی بودن یعنی موجه کردن افعال [...] فقه آئینه عدالت در اسلام است[...] البته معضلی پیش میآید[...] پس باید در نسبت اخلاق، فقه و عدالت بازنگری کرد. و بازار این بازنگری لاجرم عقلی تازه است»
و از آنجا که سروش، مانند همة فاشیستهای اسلامگرا سعی بر ایستا کردن عرفان هم دارد، یقة مولوی را رها نمیکند، و با استناد به یک بیت شعر مولوی قصد بر پا کردن ایدئولوژی «عقلگرای» نوین خود را دارد:
«در دیده عالم نه عدلی نو و عقلی نو»
و البته برای فیلسوف «نوسواد» حکومت جمکران اهمیتی ندارد که مولوی عارف است، و عرفان در پویائی مدام. اهمیتی ندارد که نه عرفان ایدئولوژی است، و نه مولوی نظریهپرداز حکومت. مهم این است که «مرکز مطالعات دموکراسی» در قبلة مزدوران جهان اسلام، با «سنتز» پریشانگوئیهای «نخبگان» بیمایة مسلمان، راههای نوین سرکوب را مورد بررسی قرار دهد! در ادامة این جلسه، یک نفر به سروش یادآوری کرده که عرفان را نمیتوان به فلسفه «وصله» کرد، و استاد سروش، هم فوراً ملاصدرا را مثال زده! به عبارت دیگر نخبة حکومتی چندان از مرحله پرت است که نمیداند ملاصدرا فیلسوف بوده، و اگر به عرفان نیز پرداخته، دلیل بر این نیست که عرفان نوعی فلسفه باشد! سپس، استاد سروش به سبک همپالکیهای خود، به بندبازی در سیرک فاشیسم پرداخته، و با نفی «دموکراسی دینی»، دموکراسی در چارچوب اسلام تجویز میفرمایند:
«به نظر من سخن گفتن از دموکراسی اسلامی بیمعناست[...] به همان اندازه که سخن گفتن از «دموکراسی مسیحی» و «دموکراسی یهودی» [...] من از دموکراسی در اسلام حرف میزنم! [...] مسلمانان زیادی در کشورهائی هستند که حاکمیت دموکراتیک دارند و در این کشورها بدون هیچ مشکلی زندگی میکنند لذا هیچ دلیلی ندارد بگوئیم مسلمانان از دموکراسی خوششان نمیآید یا یک مسلمان نمیتواند دموکرات باشد»
بله به این میگویند استدلال منطقی، علمی و حتی فلسفی! اگر در یک کشور دموکراتیک، مسلمان زندگی میکند، پس این فرد «دموکرات» است و از «دموکراسی» خوشش هم میآید! بیاناتی از این مستدلتر شنیده بودید؟ بر اساس همین استدلال، مسیحیان، یهودیان، و دیگر اقلیتهای مذهبی که در ایران زندگی میکنند، از «حکومت جمکران» هم خوششان میآید! و شیری عبادی هم در کاخ الیزه، قبل از دریافت «نشان افتخار» کشور فرانسه، همین مهملات را به نحو دیگری تکرار کرده و میگوید، مجازات سنگسار قطع دست و دیگر شیوههای اعمال عدالت اسلامی به هیچ عنوان اسلامی نیستند! و استدلال خانم عبادی هم این بود که این مجازاتها در برخی کشورهای اسلامی منسوخ شده! استدلالی، مانند استدلال استاد سروش، کاملاً «علمی ـ کشکی»:
«ایران به حاکمیت خود پایبند است[...] قانونگزاران ایران باید پاسخگوی این سوال باشند که آیا فقط آنان قادر به درک شریعت اسلام بوده و سایر مسلمانان در کشورهای دیگر راهی به خطا رفتهاند؟»
فصل مشترک سروش و شیرین عبادی همین است که نه اولی از فلسفه شناختی دارد، و نه دومی ازحقوق! به عنوان مثال، در مورد بیانات فوق، حکومت جمکران هم میتواند از شیرین عبادی سئوال کند: آیا فقط آنان قادر به درک شریعت اسلام بودهاند و مسلمانان ایران راهی به خطا رفتهاند؟ به زبان سادهتر شیرین عبادی با این موضعگیری به هیچ عنوان قادر نیست جهت محکومیت توحش اسلامی، استدلالی منطقی ارائه دهد. چرا که نمیخواهد از چارچوب اسلام خارج شود. وی «مأموریت» دارد که به این ترتیب بر مشروعیت این حاکمیت کودتائی پافشاری کند، و همزمان از «انتخابات آزاد» در حاکمیتی سخن به زبان آورد که با توجه ادعای مشروعیت الهی، هیچ نیازی به مشروعیت مردمی نخواهد داشت. از «مطبوعات آزاد» در حاکمیتی سخن به میان آورد که آزادی را در تخالف با دین قرار میدهد، و از همه مضحکتر در چارچوب تحجر ادیان ابراهیمی که به جز بنده و برده نمیشناسند، با نفی آیات قرآن، از «حقوق زنان» نیز دفاع کند!
«تبعیضات[...] همچنان حقوق زنان در ایران را پایمال میکند [...] هنوز شهادت دو زن معادل یک مرد است و هنوز تعدد زوجات در ایران قانونی است ... »
بله، شیرین عبادی، سروش، متخصصان خوردن نان به نرخ «روز»، و دیگر پادوهای استعمار، نیک میدانند که استقرار حاکمیت لائیک در ایران، ناقوس مرگ آنان را به صدا در خواهد آورد. به همین دلیل تغییر دموکراتیک حاکمیت در ایران را برنمیتابند. موجودیت سفلهگان ظاهراً «مخالفخوان» در گرو موجودیت همین حاکمیت است. شیرین عبادی وقاحت را تا به آنجا رسانده که در هامبورگ مدعی شده، «مردم ایران هنوز آماده پذیرش امر جدائی دین از حکومت نیستند».
به همین دلیل نیز ژاک شیراک رئیس جمهور فرانسه، قبل از بیانات شیوای شیرین عبادی، این حقوقدان «نخبه» و متخصص «دموکراسی اسلامی» را فراوان تشویق میکند:
«خانم وکیل! شما [...] از این دید خاص ایرانی دفاع میکنید که بر سازگاری ارزشهای اسلام با معیارهای دموکراسی و حقوق بشر تائید میکند[...] اطمینان داشته باشید برای دفاع از شایستگی بشر، حق و آزادی ما همیشه در کنار شما خواهیم بود.»
بله، میبینید که این «دید خاص ایرانی»، برای چه کسانی جذابیت دارد! ژاک شیراک هم فریفته شده! رئیس جمهور فرانسه، اگر چنین «ترهاتی» در برابر حزب راستگرائی که خود بنیانگزارش بوده به زبان آورد، ناچار به «عذرخواهی» رسمی در مطبوعات فرانسه خواهد شد. چرا که «این دید خاص ایرانی»، در یک دمکراسی«دیدی» است «ضددمکراتیک»، ولی چنین «دیدی» باید در ایران تشویق شود، و بر ملت ایران اعمال! تا عبادیها و سروشها به عنوان «مدافع دموکراسی در اسلام»، راه چپاول و سرکوب ملت ایران را هموار سازند. و در این مسیر علاوه بر آقای لاهیجی، استعمار هم «در کنار آنان خواهد بود». شیرین عبادی میپندارد هر چه بیشتر دمجنبانی کند، بیشتر نقل و نبات جایزه میگیرد، ولی این روال هم مانند آزمایشات پائولوف، دانشمند و روانشناس روس، آزمایشی بیش نیست.
آزمایش پائولوف جهت اثبات نظریة «رفتارگرائی» بر این اساس بود که زنگولهای را به صدا در میآورد و متعاقب آن به سگی غذا میداد. به این ترتیب سگ مذکور شنیدن صدای زنگوله را با خوردن غذا در ارتباط قرار داده بود. ولی یکروز پائولوف زنگوله را به صدا در آورد، بدون آنکه غذائی به سگ دهد. حیوان در انتظار غذا، آب از لب و لوچهاش روان شد، ولی غذائی در کار نبود. در آن روز آزمایش پائولوف به پایان رسید، و دیگر نیازی هم به وجود «سگ» نبود. شاید آن روز هم چهار نوامبر بود.
در این روز، مردم روسیه «جشن وحدت مردمی» بر پا میکنند. روز 4 نوامبر سال 1612، سربازان داوطلب روس، به فرماندهی «دیمیتری پوژارسکی»، نجیبزادة درباری و «کوسما مینین»، کدخدای «نیژنی نووگوراد»، اشغالگران لهستانی را از مرکز مسکو بیرون راندند. مجسمة یادبود ایندو در میدان سرخ هنوز پا برجاست.
سروشها، عبادیها، ودیگر «جایزه بگیران» حرفهای استعمار، روزی خواهد رسید که در ازای خوش رقصیها، بجای جایزه، کیفر خیانتها را دریافت کنند. آن روز دور نیست. کسی چه میداند؟ شاید آن روز هم، 4 نوامبر باشد!
بله در این گیرودار، و دو سه روز پس از این روز تاریخی بود، که از سخنان خانم عالمی و آقای داریوش سجادی چنین دستگیرمان شد که روزنامه نگاران «مخالف» اعزامی سردار اکبر به فرنگ، در واقع جیب یکی از همین حجتالاسلامها را هم سر راه زدهاند! بله، به این دزد میگویند «شاه دزد»، شاه دزد کسی است که جیب دستاربند چنین حکومتی را میزند، و بعد برای دفاع از«آزادیها»، به نرخ «روز» می آید به اروپا، و «آن لاین» هم میشود! امروز هم «آف لاین» شدهاند، چرا که ظاهراً هوا پس است!
حال بازگردیم به سخنان سروش در باب دموکراسی و عدالت. به نقل از «سایت ملکوت»، جناب سروش طبق معمول به توجیه فاشیسم پرداخته و «عدالت» را به «اخلاق» مرتبط کرده، سپس فرمودهاند که هر عمل اخلاقی، عادلانه و موجه است! البته جای هیچ نگرانی نیست، چرا که در آینده، «اخلاق» را سروش، مطابق منافع ارباب از نو تعریف خواهد کرد. و خواهیم دید کدام اعمال عادلانه به شمار خواهند آمد! حدس و گمان در مورد این اعمال کار سادهای است، چرا که مشابه اعمالی خواهند بود که در 3 دهة اخیر توسط حاکمیت توجیه شدهاند. اگر اربابان آیندة آقای سروش هنوز مشخص نشدهاند، منافع آنان که تغییرپذیر نیست. به همین دلیل، استاد سروش در حصار توحش فقه اقامت خود را «تمدید» کرده، تنها راه دستیابی به عدالت را همان «رنگ و روغن زدن» بر چهرة کریه فقه میداند:
«برای عادل بودن کافی است اخلاقی باشید چون اخلاقی بودن یعنی موجه کردن افعال [...] فقه آئینه عدالت در اسلام است[...] البته معضلی پیش میآید[...] پس باید در نسبت اخلاق، فقه و عدالت بازنگری کرد. و بازار این بازنگری لاجرم عقلی تازه است»
و از آنجا که سروش، مانند همة فاشیستهای اسلامگرا سعی بر ایستا کردن عرفان هم دارد، یقة مولوی را رها نمیکند، و با استناد به یک بیت شعر مولوی قصد بر پا کردن ایدئولوژی «عقلگرای» نوین خود را دارد:
«در دیده عالم نه عدلی نو و عقلی نو»
و البته برای فیلسوف «نوسواد» حکومت جمکران اهمیتی ندارد که مولوی عارف است، و عرفان در پویائی مدام. اهمیتی ندارد که نه عرفان ایدئولوژی است، و نه مولوی نظریهپرداز حکومت. مهم این است که «مرکز مطالعات دموکراسی» در قبلة مزدوران جهان اسلام، با «سنتز» پریشانگوئیهای «نخبگان» بیمایة مسلمان، راههای نوین سرکوب را مورد بررسی قرار دهد! در ادامة این جلسه، یک نفر به سروش یادآوری کرده که عرفان را نمیتوان به فلسفه «وصله» کرد، و استاد سروش، هم فوراً ملاصدرا را مثال زده! به عبارت دیگر نخبة حکومتی چندان از مرحله پرت است که نمیداند ملاصدرا فیلسوف بوده، و اگر به عرفان نیز پرداخته، دلیل بر این نیست که عرفان نوعی فلسفه باشد! سپس، استاد سروش به سبک همپالکیهای خود، به بندبازی در سیرک فاشیسم پرداخته، و با نفی «دموکراسی دینی»، دموکراسی در چارچوب اسلام تجویز میفرمایند:
«به نظر من سخن گفتن از دموکراسی اسلامی بیمعناست[...] به همان اندازه که سخن گفتن از «دموکراسی مسیحی» و «دموکراسی یهودی» [...] من از دموکراسی در اسلام حرف میزنم! [...] مسلمانان زیادی در کشورهائی هستند که حاکمیت دموکراتیک دارند و در این کشورها بدون هیچ مشکلی زندگی میکنند لذا هیچ دلیلی ندارد بگوئیم مسلمانان از دموکراسی خوششان نمیآید یا یک مسلمان نمیتواند دموکرات باشد»
بله به این میگویند استدلال منطقی، علمی و حتی فلسفی! اگر در یک کشور دموکراتیک، مسلمان زندگی میکند، پس این فرد «دموکرات» است و از «دموکراسی» خوشش هم میآید! بیاناتی از این مستدلتر شنیده بودید؟ بر اساس همین استدلال، مسیحیان، یهودیان، و دیگر اقلیتهای مذهبی که در ایران زندگی میکنند، از «حکومت جمکران» هم خوششان میآید! و شیری عبادی هم در کاخ الیزه، قبل از دریافت «نشان افتخار» کشور فرانسه، همین مهملات را به نحو دیگری تکرار کرده و میگوید، مجازات سنگسار قطع دست و دیگر شیوههای اعمال عدالت اسلامی به هیچ عنوان اسلامی نیستند! و استدلال خانم عبادی هم این بود که این مجازاتها در برخی کشورهای اسلامی منسوخ شده! استدلالی، مانند استدلال استاد سروش، کاملاً «علمی ـ کشکی»:
«ایران به حاکمیت خود پایبند است[...] قانونگزاران ایران باید پاسخگوی این سوال باشند که آیا فقط آنان قادر به درک شریعت اسلام بوده و سایر مسلمانان در کشورهای دیگر راهی به خطا رفتهاند؟»
فصل مشترک سروش و شیرین عبادی همین است که نه اولی از فلسفه شناختی دارد، و نه دومی ازحقوق! به عنوان مثال، در مورد بیانات فوق، حکومت جمکران هم میتواند از شیرین عبادی سئوال کند: آیا فقط آنان قادر به درک شریعت اسلام بودهاند و مسلمانان ایران راهی به خطا رفتهاند؟ به زبان سادهتر شیرین عبادی با این موضعگیری به هیچ عنوان قادر نیست جهت محکومیت توحش اسلامی، استدلالی منطقی ارائه دهد. چرا که نمیخواهد از چارچوب اسلام خارج شود. وی «مأموریت» دارد که به این ترتیب بر مشروعیت این حاکمیت کودتائی پافشاری کند، و همزمان از «انتخابات آزاد» در حاکمیتی سخن به زبان آورد که با توجه ادعای مشروعیت الهی، هیچ نیازی به مشروعیت مردمی نخواهد داشت. از «مطبوعات آزاد» در حاکمیتی سخن به میان آورد که آزادی را در تخالف با دین قرار میدهد، و از همه مضحکتر در چارچوب تحجر ادیان ابراهیمی که به جز بنده و برده نمیشناسند، با نفی آیات قرآن، از «حقوق زنان» نیز دفاع کند!
«تبعیضات[...] همچنان حقوق زنان در ایران را پایمال میکند [...] هنوز شهادت دو زن معادل یک مرد است و هنوز تعدد زوجات در ایران قانونی است ... »
بله، شیرین عبادی، سروش، متخصصان خوردن نان به نرخ «روز»، و دیگر پادوهای استعمار، نیک میدانند که استقرار حاکمیت لائیک در ایران، ناقوس مرگ آنان را به صدا در خواهد آورد. به همین دلیل تغییر دموکراتیک حاکمیت در ایران را برنمیتابند. موجودیت سفلهگان ظاهراً «مخالفخوان» در گرو موجودیت همین حاکمیت است. شیرین عبادی وقاحت را تا به آنجا رسانده که در هامبورگ مدعی شده، «مردم ایران هنوز آماده پذیرش امر جدائی دین از حکومت نیستند».
به همین دلیل نیز ژاک شیراک رئیس جمهور فرانسه، قبل از بیانات شیوای شیرین عبادی، این حقوقدان «نخبه» و متخصص «دموکراسی اسلامی» را فراوان تشویق میکند:
«خانم وکیل! شما [...] از این دید خاص ایرانی دفاع میکنید که بر سازگاری ارزشهای اسلام با معیارهای دموکراسی و حقوق بشر تائید میکند[...] اطمینان داشته باشید برای دفاع از شایستگی بشر، حق و آزادی ما همیشه در کنار شما خواهیم بود.»
بله، میبینید که این «دید خاص ایرانی»، برای چه کسانی جذابیت دارد! ژاک شیراک هم فریفته شده! رئیس جمهور فرانسه، اگر چنین «ترهاتی» در برابر حزب راستگرائی که خود بنیانگزارش بوده به زبان آورد، ناچار به «عذرخواهی» رسمی در مطبوعات فرانسه خواهد شد. چرا که «این دید خاص ایرانی»، در یک دمکراسی«دیدی» است «ضددمکراتیک»، ولی چنین «دیدی» باید در ایران تشویق شود، و بر ملت ایران اعمال! تا عبادیها و سروشها به عنوان «مدافع دموکراسی در اسلام»، راه چپاول و سرکوب ملت ایران را هموار سازند. و در این مسیر علاوه بر آقای لاهیجی، استعمار هم «در کنار آنان خواهد بود». شیرین عبادی میپندارد هر چه بیشتر دمجنبانی کند، بیشتر نقل و نبات جایزه میگیرد، ولی این روال هم مانند آزمایشات پائولوف، دانشمند و روانشناس روس، آزمایشی بیش نیست.
آزمایش پائولوف جهت اثبات نظریة «رفتارگرائی» بر این اساس بود که زنگولهای را به صدا در میآورد و متعاقب آن به سگی غذا میداد. به این ترتیب سگ مذکور شنیدن صدای زنگوله را با خوردن غذا در ارتباط قرار داده بود. ولی یکروز پائولوف زنگوله را به صدا در آورد، بدون آنکه غذائی به سگ دهد. حیوان در انتظار غذا، آب از لب و لوچهاش روان شد، ولی غذائی در کار نبود. در آن روز آزمایش پائولوف به پایان رسید، و دیگر نیازی هم به وجود «سگ» نبود. شاید آن روز هم چهار نوامبر بود.
در این روز، مردم روسیه «جشن وحدت مردمی» بر پا میکنند. روز 4 نوامبر سال 1612، سربازان داوطلب روس، به فرماندهی «دیمیتری پوژارسکی»، نجیبزادة درباری و «کوسما مینین»، کدخدای «نیژنی نووگوراد»، اشغالگران لهستانی را از مرکز مسکو بیرون راندند. مجسمة یادبود ایندو در میدان سرخ هنوز پا برجاست.
سروشها، عبادیها، ودیگر «جایزه بگیران» حرفهای استعمار، روزی خواهد رسید که در ازای خوش رقصیها، بجای جایزه، کیفر خیانتها را دریافت کنند. آن روز دور نیست. کسی چه میداند؟ شاید آن روز هم، 4 نوامبر باشد!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت