..
در مراسم هالوین، آخرین شامگاه ماه اکتبر، کودکان با لباسها و ماسکهای ترسناک به در خانهها میروند، و میگویند، «یا آب نبات، یا کلک!» امروز حدود 30 تا 40 بچة قد و نیم قد با ماسک، شنل و کلاه جادوگری توی پارک جمع شده بودند. بزرگترها برای هالوین تمرین میکردند، کوچکترها هم، پا به پای برگهای هزار رنگ پائیزی به دویدن و بازیگوشی روی چمنهای سبز مشغول بودند. میخواستم امروز را به تماشای رقص برگها روی چمنها بگذرانم. میخواستم فراموش کنم که در تبعید زندگی میکنم. ولی برگهای پائیزی در پاریس رنگ دیگری دارند، رنگ شیطنت و بازیگوشی، رنگ قرمز و قهوهای و نارنجی، رنگ آتش. پائیز تهران برگهایش یک رنگ بیشتر نداشت. رنگ ناامیدی، رنگ پایان، رنگ پژمردگی، رنگ افسردگی. تنها رنگی که در تبعید در خاطرم مانده. امروز نمیخواستم بنویسم. نه امروز و نه روزهای گذشته. هر روز که مینویسم، هر یک از واژهها زخم این تبعید را عمیقتر میکند، ولی هر روز که مینویسم، هر واژه گامی است به سوی ایران، به سوی آفتاب، به سوی امید. و امروز، امروز که نمیخواستم بنویسم، برگهای پائیزی تهران، برگهائی که به آهنگ نسیم البرزکوه میرقصیدند، صدایم کردند: «ناهید بیا بازی کنیم ...»
بله باید به بازیها بازگشت. باید بازی را ادامه داد، این بازی، تا پایان زندگی ادامه خواهد داشت و پس از آنهم در دیگر سو ... کسی چه میداند؟!
امروز مصاحبهای تحت عنوان، «استثنای انقلاب، قاعدة اصلاحات» خواندم که جهت بازی بد نیست به تحلیل آن بپردازیم. مصاحبهای با آقای محمدعلی همایون کاتوزیان، که مصاحبه کننده، ایشان را از پژوهشگران برجستة تاریخ معاصر میخواند:
«وي از معدود پژوهشگراني است كه در كنار اقتصاد، تاريخ و جامعهشناسي ايران به ادبيات نيز توجه نشان داده است و [...] اکنون در دانشگاه آکسفورد به پژوهش و تدريس مشغول است»
در این مصاحبه از آقای کاتوزیان، راه غلبه بر دور باطل «استبداد ـ هرج و مرج» را میپرسند. میدانیم که در ایران، تا هنگام کودتای رضامیرپنج، حاکمیت، همواره استبدادی بوده. و حاکمیت استبدادی را در هر چارچوبی که تعریف کنیم، با حاکمیت استعماری ترادفی نخواهد داشت. و در مورد ایران یک نکتة مهم را نباید فراموش کنیم، و آن اینکه حاکمیت استبدادی تا قبل از کودتا، سنتی بوده. حال آنکه پس از کودتای رضامیرپنج، حاکمیت ایران دیگر استبدادی، خود کامه و جبار نیست، استعماری است و چپاولگر! به این معنا که موظف است، ملت را جهت حفظ منافع استعمار سرکوب کند. در واقع، حاکمیت رضامیرپنج در ایران گسستی است استعماری که تداوم آن تنها از طریق ایجاد گسست های پی در پی امکان پذیر میشود. لازمة تداوم حاکمیت استعماری، ممانعت از هر گونه تداوم در کشور استعمارزده است. همچنان که طی حدود یک سده، استعمار در ایران چنین شرایطی را حاکم کرده. ایجاد تزلزل مداوم توسط استعمار، پدیدهای است شناخته شده، و شاید مطلبی پیش پا افتاده، ولی در کمال تعجب مشاهده میکنیم که آقای کاتوزیان آنرا نادیده میانگارد! گوئی ایشان هیچ تفاوتی میان سلطنت نادرشاه افشار و رضا میرپنج نمیبیند! و همانطور که نادرشاه صفویه را از قدرت کنار زد، رضامیرپنج نیز، به زعم ایشان به سلطنت قاجار پایان داد. آقای کاتوزیان بدون اشاره به پدیدة استعمار، ادعا میکند:
«ويژگي کوتاه مدت بودن جامعة ايراني، برخاسته از فقدان تداوم و به علت ساختار بيثبات و ناامن آن است. معمولاً در اين جامعه، سرمايهگذاري بلند مدت انجام نميشود. انباشت بلند مدت سرمايه واقعاً در تاريخ ايران وجود نداشته است.[...] ماهيت کوتاه مدت جامعه با تمامي ابعاد عمومي و خصوصي زندگي ارتباط دارد.»
ولی کاتوزیان نمیگوید چه عواملی ناامنی و بیثباتی را در جامعه ایجاد کردهاند! میدانیم که هر گسست در تاریخ ایران، علاوه بر کشتار و ارعاب، فرار سرمایه و فرار مغزها را به همراه دارد. و اینهمه، خارج از فرار تدریجی سرمایه و اعزام یا اخراج دانشجویان به خارج از طرف دولت است! به عبارت دیگر حدود یک سده است که استعمار با هر گسست، روند موجود را تشدید میکند. به دلیل اینکه بیثباتی و تزلزل مداوم خود عامل فرار سرمایه خواهد بود.
چند سال قبل از بر اندازی سال 57، بسیاری از سرمایهداران، به دلیل بیثباتی، خانوادههای خود را در اروپا و آمریکا اسکان داده بودند. و به محض مشاهدة آشوبهای خیابانی در تهران، خود نیز به خانوادههایشان ملحق شدند. اکثر این افراد صاحبان صنایع «استعماری» یا «کمپرادورها» بودند. نتیجه خروج اینان از کشور، تنها به وخامت اوضاع انجامید. «صنایع» ایران در همان ردة صنایع مونتاژ ولی با شرایطی به مراتب بدتر به موجودیت خود ادامه داد. به عنوان مثال به شرکت ایران ناسیونال اشاره کنیم که امروز ایران خودرو نامیده میشود. رؤسای این شرکت برای تهیه قطعات یدکی پیکان دست به دامان خیامیهای فراری میشوند، که پیشتر خود در رأس ایران ناسیونال قرار داشتند! یا به طور مثال، کوکاکولا حاضر نشد امتیاز تولید این نوشابه را به «مسلمانان» واگذار کند. در گذشته، امتیاز کوکاکولا به یک خانواده مهاجر ارمنی تعلق داشت که پس از اشغال ارمنستان به ایران پناهنده شده بودند و در تبریز با سختی و فقر فراوان زندگی میکردند. این خانواده پس از صعود ناگهانی به قله ثروت، با ارامنة ایرانی، رابطة دوستانهای نداشتند، همچنان که پس از خروج از ایران نیز! حال بهتر است باز گردیم به سخنان آقای کاتوزیان در باب تئوری توطئه.
آقای کاتوزیان معتقدند ابداً توطئهای در کار نیست! و این طرز فکر بسیار مخرب است! به عبارت دیگر از حدود یک سده پیش تا به امروز، آنچه بر ملت ایران گذشته، ازچپاول و کشتار و سرکوب که با هر براندازی تشدید شده، حتماً به زعم ایشان خواست خداوند بوده! و آنچه در برابر چشمان ما در ایران، عراق و افغانستان میگذرد، واقعیت نیست، بلکه «طرز فکر» است:
«تئوري توطئه يکي از مخربترين طرز فکرها دربارة زندگي فردي و اجتماعي است. اين تئوري منحصر به افسانة "انگليسها" نيست، بلكه نوعي بيگانهترسي است [...] امروزه ميدان نفوذ اين طرز تفکر بسيار گستردهتر شده [...] در جامعة ايراني يک باور فراگير وجود دارد که بر اساس آن پشت هر حادثه و پديدهاي بايد يک انگيزة شيطاني يا توطئهاي سري نهفته باشد.»
به زبان سادهتر، ما ایرانیها، که یک سده است غارت میشویم، دچار توهم هم شدهایم! توطئهای در کار نیست! حمایت همه جانبه غرب، و به ویژه دولت بریتانیا از بنلادن، طالبان، حاکمیت مفلوک دستاربندان، بر اساس «نظریة» آقای کاتوزیان اصلاً «واقعیت» ندارد، «طرز فکر» مخربی است که میباید فراموشش کنید، تا بتوانیم «بهتر» زندگی کنیم! چرا که ایشان معتقدند، همین «طرز فکر مخرب» باعث بیاعتمادی هم میشود:
«اين اخلاق و عادات طبيعتاً بر رفتار فردي و اجتماعي، ازجمله طرز تفکر دربارة احزاب، تأثير ميگذارند. جدا از بياعتمادي رايج، حتي هنگامي که يک حزب سياسي (يا حتي يک رهبر خاص) مورد اعتماد مردم قرار ميگيرد، بايد دركوتاه مدت بهشت برين را ايجاد كند، و اگر نه هوادارانشان خواهند گفت که اينها هم دروغگو هستند و خواستهاند از ما سواري بگيرند»
بله، هم میهنان عزیز شنیدید که آقای کاتوزیان چه فرمودند؟ فرمودند در ایران «احزاب» وجود دارد! در حاکمیتی که چند لحظه پیش «استبدادی» خوانده شده بود، احزاب موجودیت پیدا کردهاند! همان تشکیلات حکومتی که زیر نظر سفارتخانههای غربی فعالیت «سیاسی» دارند تا منافع استعمار محفوظ بماند! ولی فراموش نکنید، اینهم توطئه نیست، غربیها از روی حسن نیت این عمله اکره را سازمان میدهند! اصغرزادهها، محسنرضائیها، خاتمیها و رفسنجانیها موجودیت و دوام خود را مدیون «توطئه» نیستند، حتماً مدیون معجزات الهیاند! و همین خاتمی، کی دروغ گفته؟! ما دروغ میگوئیم، خمینی، خاتمی و بازرگان هرگز به اربابان دروغ نگفتهاند، و آقای کاتوزیان این سخنان را از مکانی به نام «آکسفورد» حضور ملت ایران عرض میکنند، و به قول مشقاسم دروغ چرا؟ تا قبر «آ.آ.آ» اگر جز این بگویند، دیگر جایشان در آکسفورد نخواهد بود!
و اگر شما از شنیدن سخنان آقای کاتوزیان ناخشنودید، هیچ اهمیتی ندارد، سخنان آقای کاتوزیان برای حفظ منافع ویژهای ایراد میشود که اصلاً توطئه به شمار نمیآید! این منافع ویژه ایجاب میکند که اخراج رضامیرپنج از ایران در شهریور 20، مترادف با فرو ریختن رژیمهای استبدادی «معرفی» شود، و اگر پس از این تاریخ دیکتاتوری بر ایران حاکم شد، حتماً تقصیر ملت ایران بود:
«شما از خودسري دولت و بيمسئوليتي ملت به عنوان دو روي يک سکه نام بردهايد و معتقديد پس از شهريور20 که رژيمهاي استبدادي فرو ريختند، بيمسئوليتي ملت در بازگشت ديکتاتوري و استبداد، نقش بزرگي ايفا کرد. در اين گفته به صراحت، مردم و ملت را نقد ميكنيد، اما به نظر ميرسد روشنفکران ايراني علاقة چنداني به نقد مردم ندارند، صرفاً مجيزشان را می گويند و معمولاً در ادبيات روشنفکري ايران مردم بيعيب و نقص معرفي ميشوند. به نظر شما چرا چنين نقدي در ميان روشنفکران ايراني شکل نميگيرد و اين پديده چه عواقبي دارد؟»
بله این مصاحبه هم جزو توطئه نیست! همین مصاحبه که تلویحاً میگوید، دولت دستنشانده استعمار «مختار است» و خودسرانه، بدون صلاحدید اربابانش دست به عمل میزند! اگر استعمار برای حفط منافعش رضامیرپنج را به سلطنت رساند، اگر استعمار برای حفظ منافعش رضامیرپنج را از سلطنت خلع کرد، و اگر جنوب ایران به اشغال انگلیس در آمد و ارتش سرخ در شمال مستقر شد، اولاً همانطور که با جعل تاریخ ادعا میشود، دعوا بر سر نفت نبوده، ثانیاً کوتاهی از ملت ایران است! چرا که به زعم جناب کاتوزیان، در ایران، دولت به طور طبیعی، و نه با دخالت استعمار، در تضاد با جامعه قرار میگیرد! و در ایران همیشه استبداد بوده و شاه هم با شاه تفاوتی ندارد! بله بیخیال مشروعیت، اگر احمد شاه نباشد، رضاشاه که هست! چه تفاوتی دارد؟ اصل مطلب این است که در ایران از برکت امدادهای غیبی، دولت متکی بر طبقات نبود و دلیل پیروزی «انقلابها» در ایران همین امر است:
«اين مسأله به تضاد فراگير و بنيادي دولت و جامعه در ايران اشاره دارد. در ايران، دولت مبني بر استبداد بود. دليلش هم بد بودن اين شاه يا آن شاه نبود. در تاريخ ايران هم شاههاي خوب و هم شاههاي بد وجود داشتهاند. اين مسأله در مورد جامعه هم صادق بود. دولت متکي بر طبقات نبود[...] جامعه از دولت بيگانه بود. به اين دليل است که در انقلابهای ايران، هم انقلابهای سنتي و هم انقلابهای مدرن، حتي يک طبقه به طرفداري از دولت در مقابل انقلاب مقاومت نميکرد. انقلابها در ايران، برخلاف انقلابهاي اروپايي که در آنها طبقات بالاتر مخالف انقلاب بودند، نمونهاي از قيام كل جامعه عليه دولت هستند.»
مسلم است که انقلابهای اروپا برخلاف «انقلابهای ایران» بودهاند! در ایران، «براندازی استعماری» رخ میدهد، نه انقلاب! یادآور شویم که آقای کاتوزیان، تفاوتی میان شورش و انقلاب هم نمیبینند! شورش، بنا بر تعریف، واکنشی است طبیعی، بر پایة احساسات و غرائز، فاقد برنامه و نظریهپرداز. به زبان سادهتر، شورش حرکتی است مخرب که نخستین قربانیاش شورشگراناند. حال آنکه انقلاب، یک برنامة حساب شده است که با استفاده از شورش، یعنی تحریک افکار عمومی و کشاندن مردم به خیابانها، سعی دارد به اهدافی از پیش تعیین شده دست یابد. ولی به نظر میرسد، در بلاد آکسفورد، تعاریف ویژه از شورش و انقلاب مخصوص «شوت آبادیها» ابداع شده باشد! بنابراین تعاریف، مسئول شکست انقلاب مشروطه و فجایع پس از آن نیز جامعه ایران است:
«بنابراين جامعه يا مردم در واقع ضددولت و هرجومرجطلب بودند [...] اگر جامعه بعد از انقلاب مشروطه به گرايشات هرجومرجطلبانة خود رجعت نميکرد، آن انقلاب شکست نميخورد و مشروطه از دست نميرفت. برهمين اساس اگر جامعه در دهة 1320 به روشي هرجومرجطلبانه رفتار نميکرد، ديکتاتوري و متعاقب آن استبداد، قدرت بازگشت نداشت.»
ولی گذشته از تأئید بر «قصور» مردم، پیام اصلی مصاحبه با آقای کاتوزیان به خوانندة ایرانی این است که «شاخه حکومتی مدعیاصلاح طلبی» یعنی شیادان گروه محمد خاتمی، که امروز وابستگی مستقیمشان به استعمار غرب بر همه آشکار شده، مزدور استعمار نیستند، بلکه به گفته مصاحبه کننده، بدنامی اینان، میراث برخورد «روشنفکران چپ» است! البته آقای کاتوزیان هم چنین مهملاتی را مردود نمیدانند و در تأیید چنین ترهاتی مردم ایران را به برخورد افراطی هم متهم میکنند:
«عدهاي چنين پديدهاي را ميراث چپها ميدانند[...] فقط اصلاحطلبي نيست که مهر "سازشکاري" و سپس خيانتکاري بر آن حک شده، بلکه بر پيشانی هرگونه تلاش براي رسيدن به توافق- هر نوع مصالحهاي - چنين مهری میخورد. اين مسأله تا حدودي به روابط دولت - جامعه ارتباط دارد و ناشي از تضاد بنيادي دولت- جامعه است که در بالا به آن پرداختيم. اما مسأله فراتر از اين بوده و هست. جامعة ايراني [...] نسبت به همه چيز ديدگاهي آرمانگرايانه دارد.»
بله ملت شریف ایران، این مصاحبه دنباله سخنان تاسفبار پارسیپور در رادیو زمانه، دنبالة سخنرانی مضحک سروش در خانه نوری، و در راستای سیاست استحمار ملت ایران قرار میگیرد. همانطور که خانم پارسیپور در باب طنز هدایت فرموده بودند، ایرانیان، باید نگاه خود را به جهان تغییر دهند، و همانطور که سروش امر کرده، مردم باید مطابق توضیحالمسائل نوین استعمار، اعتقادات دینی خود را شکل دهند، و اکنون همانطور که کاتوزیان میگوید، مردم باید چشم خود را بر واقعیت دخالت استعمار فرو بندند، تا ببینند دولت دستنشاندة جنایتکاران ناتو در ایران، با دولت فرانسه، یا انگلیس تفاوتی ندارد. پس از اینکه ملت ایران «خودش را اصلاح کرد»، آقای کاتوزیان به عنوان اقتصاددان، به او میگویند که «اختیار» نفت هم به دست دولتهاست، نه به دست چند ملیتیها:
«من يکي از نخستين اقتصادداناني بودم که گفتم درآمدهاي نفتي نوعي بهرة مالکانه (رانت) هستند که مستقيماً به وسيلة دولتها دريافت و خرج ميشوند.[...] علاوه بر اين متذکر شدم که با توجه به گرايش تاريخي دولت به حکومت مطلقه و استبدادي، درآمدهاي نفتي با ارائة تسهيلات مالي[...] گرايش به تقويت قدرت دولت دارند.»
و اگر ملت ایران بچة خوب و مؤدبی هم باشد، و نگاهش را مطابق فرامین استعمار به جهان تغییر دهد، آقای کاتوزیان به او خواهند گفت که اختیار ارز حاصل از فروش نفت، و اینکه چگونه این درآمد مصرف شود نیز، نتیجة ویژگیهای جامعه ایرانی است. به عنوان نمونه، نروژ را برایمان مثال میزنند، که دهکورهای است در شمال اروپا، که محل پایگاههای ارتش آمریکا جهت مقابله با اتحاد جماهیر شوروی بوده، و امروز نیز جهت حفظ منافع ایالات متحد، حتی حق پیوستن به اتحادیة اروپا را هم ندارد!
«اين خصوصيات تاريخي جامعه و نه درآمدهاي نفتي است که نتيجة اين درآمدها را تعيين ميکند. نروژ هم درآمد نفت قابل ملاحظهاي دارد، اما اين درآمد به افزايش گسترة نفوذ دولت در آن کشور منجر نشده است. در مقابل، مردم نروژ هم از دولت توقع ندارند که آسايش روز افزوني براي آنها فراهم آورد و دائماً نق نميزنندکه چرا بدون اينکه تلاش بيشتري براي افزايش توليد داخلي بکنند، از امکانات بيشتر بهرهمند نميشوند.»
بله مردم نروژ که بالاترین سطح رفاه در اروپا را دارند، با ملتی مقایسه میشوند که «فقر» و «غارت» چندملیتیها مردمش را به زانو در آورده؛ جوانانش را در چهار راه ابتذال، زندان، اعتیاد و تبعید سرگردان کرده، زنان و کودکانش به امارات صادر میشوند، و بقیه نیز جهت ارتزاق، به تجارت کلیههایشان مشغول شدهاند! بله، ملت شریف ایران، از مردم نروژ یاد بگیرید! نق نزنید! در این شبهای «هالوین»، اگر کاتوزیان با ماسک «پژوهشگر» استعمار به در خانه شما آمده، آبنبات نمیخواهد، هزاران فریب و نیرنگ برایتان به ارمغانآورده!
منبع: هنوز، وبلاگ گروهی چند روزنامهنگار معمولی
7 آبانماه 1385 / علی اصغر سیدابادی
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت