چهارشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۵

روانشناسی دینی!
...


ناصر مکارم شیرازی که عنوان آیت‌الله را نیز یدک می‌کشد، جهت توجیه آیة قرآن در مورد تنبیه زنان، دست به دامان فروید شده! نه، تعجب نکنید، خودش نمی‌داند که دست به دامان که شده، ما می‌دانیم! ‌ البته ایشان چون آیت‌الله هستند، این «توسل» را به طریق اسلامی صورت داده‌اند، یعنی طوطی‌وار مطالبی را که از این در و آن در شنیده‌اند، به هم وصله کرده سپس، با عقلانیت اسلامی، که عمق آنرا این چند دهه ملت ایران به درستی دریافته، آن‌ها را وفق داده‌اند، و چنین نتیجه گرفته‌اند که جهت «تسکین» روحی مازوخیست‌ها، تنبیه ملایم لازم است!

البته فراموش نکنیم که این مکارم، همان «مکارم» است که مدعی شده، امام زمان در بیداری به حسن‌ابن مثله فرمان احداث مسجد جمکران را داده! و خلاصة مطلب اگر «شواهد و مستندات» برای دکان جمکران پیدا شد، زیر سر همین مکارم بود! البته بین خودمان بماند، «مستندات‌شان» مثل حکومت‌شان «کشکی» است، ولی ظاهراً حضرت آیت‌الله عادت کرده‌اند، «کشکی» افاضات می‌کنند؛ و این عادت گریبانگیر تمامی «نخبگان» حکومت اسلامی است!

همانطور که می‌دانیم، جهان سوم در آینة منافع استعماری می‌باید یک «مجموعة» هماهنگ باشد. ویژگی این مجموعه، حاکمیت مزدور استعمار، تحکیم پایه‌های فقر فرهنگی، و گسترش فقر اقتصادی است. رشد منافع استعمار، با افزایش فقر «فرهنگی ـ اقتصادی» نسبتی کاملاً مستقیم دارد. به عنوان مثال، ملت ایران حدود یک سده پیش، در بطن جنبش مشروطیت، خواستار رهائی قوه قضائیه از چنگال دستاربندان شده بود. ولی همین ملت، به دلیل رشد منافع استعمار چنان در گرداب فقر فرهنگی فرو افتاد که «نخبگانش» در هفتادمین سالگرد جنبش مشروطه، استقلال و آزادی را در دامان همین آخوندها و همین دین اسلام جستجو ‌کردند! و سخن اینجا تنها از دانشجویان و دانشگاهیان درون مرزی نیست؛ در اروپا نیز، ایرانیان «مستفرنگ» و «تحصیل‌کرده» به همین درد مبتلا شده بودند.

شاید کسانی پیوستن به حرکت‌های مخالف حکومت پهلوی را جهت ابراز نارضایتی عملی کاملاً منطقی بدانند. ولی به عقیدة من شرایط ملت ایران به کسی می‌ماند که در باتلاق شن گرفتار آمده. در چنین شرایطی، کوچکترین حرکت به فرو رفتن بیشتر در قلب همان باتلاق منجر خواهد شد. طبیعی‌ترین واکنش انسان، و هر موجود زنده‌ای، هنگام افتادن در باتلاق شن، دست و پا زدن جهت خروج است و همین «واکنش طبیعی»، در این شرایط ویژه، موجود زنده را در مسیر مخالف حفظ موجودیت‌اش قرار داده، و خطر مرگ افزایش می‌‌یابد. امروز نیز شرایط ملت ایران ایجاب می‌کند که تمایل طبیعی به واکنش را تا حد ممکن مهار کند تا زمینة براندازی نوین فراهم نیاید. سعی استعمارگران بر این است که حاکمیت فرسوده را با یک حاکمیت «فاشیستی» تازه نفس جایگزین کنند. نتیجه این جایگزینی، همچنان که در مورد براندازی سال 57 شاهد بودیم، تشدید سرکوب و افزایش فقر اقتصادی و فرهنگی خواهد شد. همانطور که قبلاً نوشته‌ام، هر گسست در ایران، مترادف با افزایش منافع استعمار است. اگر مردم ایران به این ترتیب از یک براندازی به براندازی دیگر رانده شوند، روزی خواهد رسید که افرادی چون مکارم شیرازی نیز آرزوهائی «دست نیافتنی» جلوه کنند. بله باز گردیم به سخنان حضرت مکارم شیرازی در مورد لزوم تنبیه زنان، بر طبق اصول روانشناسی:

«این نکته لازم به یادآوری است که در بعضی زنان ـ طبق نظریه روانشناسان ـ همواره یک حالت مازوخیسم (آزارخواهی) وجود دارد که گاهی به عللی تشدید می‌گردد و به صورت یک بحران روانی بروز می‌کند؛ در اینگونه موارد بحرانی و استثنائی تنبیه ملایم در تسکین روحی آنها موثر است. به این نکته نیز باید توجه داشت که تنبیه مزبور نباید طوری باشد که موجب مجروح شدن یا حتی سیاه و کبوده و سرخ شدن بدن گردد.»
پیک ایران، کد خبر 34570

بله می‌بینید! همانطور که خانم عبادی فرموده‌اند، اسلام با دموکراسی هیچ تضادی ندارد. سخنان آیت الله مکارم خود شاهدی است بر این مدعا!

حال برای اینکه بدانیم این مجموعه اطلاعات «علمی» ریشه‌اش کجاست، باید یادآور شویم که زیگموند فروید در «قرائت‌های مقدماتی نوین در روانکاوی»، بر وجود سه نوع «خودآزاری» اشاره کرده، که یکی از انواع آن «خود آزاری زنانه» نام دارد. فروید در سال 1924، در «مشکل اقتصادی خود آزاری» در این مورد بخصوص و در مورد انواع دیگر «خود آزاری»‌ ـ اخلاقی و شهوانی ـ توضیحاتی داده است. به عقیدة فروید، «خودآزاری زنانه» از طریق دستیابی به «فانتاسم‌های» خودآزارانة مردانه تحقق می‌یابد، که معمولاً بر اساس «خودارضائی» است. به عقیدة فروید، زن از طریق شناسائی کردن خویش با این نوع «خودآزاری»، خویشتن را با مجازات و تحقیری مرتبط می‌کند که در دنیای مردانه در برابر «خودارضائی» قائل می‌شوند. این امر در واقع تجربة مردانه «کاستراسیون» یا از دست دادن آلت تناسلی است، که زن از طریق «خودارضائی» در آن شریک می‌شود. در نظریة فروید، «وانهادگی»، نشانه‌ای از «خودآزاری» و زنانگی است، که در تقابل با طبیعت فعال «سادیسم» قرار می‌گیرد، که به «مردانگی» نسبت داده می‌شود. البته نه زیگموند فروید، و نه هیچ روانکاو و روانشناسی در جهان، جهت تسکین «خودآزاری»، تنبیه را تجویز نکرده، حکایت توسل مکارم شیرازی‌ها به نظریة روانشناسان، حکایت طوطی مثنوی را تداعی می‌کند. مولوی می‌گوید، همچنان که انسان صدای حیوانات را تقلید می‌کند، طوطی نیز سخن انسان را تکرار می‌کند:

هم صفیر مرغ آموزند خلق
کین سخن کار دهان افتاد و حلق
...
گفت را آموخت زان مرد هنر
لیک ازمعنی و سرش بیخبر
از بشر بگرفت منطق یک به یک
از بشر جز این چه داند طوطیک

مثنوی، دفتر پنجم، ص. 895

ولی در مورد آیت‌الله مکارم، مشاهده می‌کنیم که «طوطی» شیرین سخن حوزة علمیه قم، اصلاً به تکرارطوطی‌وار اکتفا نکرده‌اند، ایشان یک مکتب روانشناسی جدید که مسلماً نام «مکتب جمکران» باید بر آن گذاشت، پایه‌گذاری کرده‌اند، تا حسابی از خجالت «روانکاوی» و «روانشناسی» غربی درآیند.



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت