دوشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۵


شورش و شرافت!
...

متن سخنرانی رضاپهلوی در تاریخ 19 مهرماه 85 را دیروز در سایت گویا خواندم و بینهایت متأسف شدم! رضاپهلوی در حال حاضر «رسماً» ولیعهد ایران است و هرچند جهت سلطنت در ایران می‌باید در پی کسب مشروعیت باشد، تنها کسی است که قبل و پس از براندازی 22 بهمن 57، هیچ فعالیت سیاسی در ایران نداشته، و مستقیم یا غیرمستقیم، دستش به هیچیک از جنایات حاکمیت‌های 80 سال اخیر آلوده نیست. با در نظر گرفتن ماهیت حاکمیت اسلامی ایران، این خود امتیازی بسیار بزرگ است. ولی چرا از سخنان رضاپهلوی متأسف شدم؟ تأسف از این جهت بود که از ورای این سخنان مسائلی نمایان شد که می‌تواند سخت نگران کننده باشد. همانطور که می‌دانیم در سخنان شخصیت‌های سیاسی، هر واژه از اهمیت برخوردار است، چرا که نشانگر جهت‌گیری و دیدگاه‌های آن‌هاست. و تحلیل سخنان رضاپهلوی نشانگر مسائل ناخوشایند بسیاری است که به ترتیب اهمیت به آنان می‌پردازم. در مجموع این سخنان را می‌توان به فریبی دو لایه تشبیه کرد. از یک سو ارائه چهره‌ای دروغین از حاکمیت فعلی ایران به عنوان حکومتی مستقل و ضد آمریکائی، و از سوی دیگر ارائه چهره‌ای دروغین از آمریکا به عنوان دشمن همین حاکمیت و حامی دموکراسی!

در سخنان رضاپهلوی، تائید شیادان شبه اصلاح‌طلب به رهبری محمد خاتمی، تکرار شعار فاشیستی «گفتگوی تمدن‌ها»، که قبلاً در مورد آن نوشته‌ام و حمایت از «اسلام میانه رو» صریحاً به چشم می‌خورد. این سخنان حاکی از آن است که گویا محمدخاتمی جزئی از مجموعة حاکمیت اسلامی نبوده و تافته‌ای است جدا بافته، و اینکه «متأسفانه‌» تلاش‌هایش نافرجام مانده! از این گذشته سخنان رضاپهلوی نشانگر آن است که دو نوع اسلام وجود دارد: اسلام «بد» و اسلام «خوب میانه‌رو»! وی می‌گوید:

«نشانه‌های آشکاری دال بر برخورد واقعی تمدن‌ها ميان قرائت اسلام ملايان حکومتگر در ايران، با تعليمات اسلام ميانه‌رو وجود دارد. چه رسد به ديگر مفاهيم مدرن و سکولار، که مدرنيته و ليبراليسم آن‌ها را در خود جمع دارد»


همانطور که قبلاً نیز اشاره کرده‌ام سلطنت بنا بر تعریف پایه در مذهب دارد، و مشروعیت سلطنت در تمامی نظام‌های سلطنتی جهان، از بنیاد مذهب می‌آید. بنا بر این کسی از رضاپهلوی، به عنوان پادشاه فرضی آیندة ایران، انتظار ندارد «لائیک» و یا «ضدمذهب» باشد. چرا که چنین امری مضحک خواهد بود! از این گذشته هیچکس از پادشاه آیندة ایران انتظار نخواهد داشت که از جمله مبلغان لائیسیته باشد. ولی این انتظار وجود دارد که پادشاه ایران تکلیف خود را با حاکمیت حوزه‌های علمیه و آیت‌الله‌های جیره‌خوار غرب روشن کند، و به عنوان نخستین و اساسی‌ترین گام، ترمیم بنیاد مذهب را ـ که با حمایت استعمار و کودتای رضامیرپنج به بنیادی «سیاسی» و صرفاً «برانداز» تبدیل شده ـ در برنامة سیاسی خود قرار دهد.

این امر از آن جهت اهمیت دارد که به نفوذ استعمار در بنیاد مذهب می‌باید پایان داد. نتیجة مخرب مذهب سیاسی بیش از یک سده در ایران تجربه شده و استعمار با تشکیل و تقویت «اخوان المسلمین»، حاکمیت تمامی کشورهای مسلمان را به گروگان گرفته. حمایت استعمار از گروه‌های جنایتکار اسلامگرا در ایران، حمایت سازمان امنیت ایران را در پی دارد، که حلقة رابط میان بازار، حوزه و ماشالله قصاب‌ها شده. علاوه بر این، رسانه‌های کشور نیز تحت کنترل سازمان امنیت فعال‌ شده‌اند. تا زمانی که فعالیت حوزة علمیه در جهت تأمین منافع استعمار است، امنیت «اجتماعی» نمی‌تواند در ایران بر قرار شود، حقوق شهروندی به رسمیت شناخته نخواهد شد، و هر دستاربندی با یک فتوی قادر خواهد بود قوانین کشور را بر اساس منافع گروهی خود زیر پا گذارد. بنابراین، بر خلاف گفتة رضاپهلوی، نمی‌توان قبول کرد که،‌ خمینی ناگهان از آسمان به عرصة سیاست ایران فرود آمده:

«ظهور آيت‌الله خمينی در صحنة سياسی ايران در ۱۹۷۹، به جرأت ايران را به گهواره و سنگر اسلام واپسگرای دنيای مدرن امروز تبديل کرد.»

سانسور و شایعه پراکنی‌های ساواک نقش اصلی را در این «ظهور» به عهده داشته‌اند. ممنوعیت انتشار توضیح‌المسائل خمینی ـ که اکنون موضوع خنده و تفریح همگان است ـ در ایجاد توهم «مبارز» بودن وی نقشی اساسی بازی کرده است. پنهان داشتن این واقعیت که کاپیتولاسیون در تمامی کشورهای عضو ناتو اعمال می‌شود، باعث شد که برخی ایرانیان بپندارند روح‌الله‌خمینی، خواستار «استقلال» کشور ایران است، و شخص حسنعلی‌منصور مخالف چنین استقلالی است! و ...

و امروز پس از گذشت نزدیک به سه دهه از براندازی حاکمیت پهلوی، بسیاری از ایرانیان بر این واقعیت آگاهند که بیگانگان با همدستی «دربار پهلوی» سرنوشت میهن‌شان را رقم زده‌اند. بله این یک واقعیت است که حاکمیت‌پهلوی را بیگانه مستقر کرد، و بیگانه هم این حاکمیت را بر کنار کرد. و اینهم یک واقعیت است که منافع بیگانه در ایران تعیین کنندة اصلی سیاست‌های‌ این حاکمیت بوده و هیچ دلیلی وجود ندارد که امروز بپذیریم بیگانگان به نفع ملت ایران از منافع خویش صرفنظر کرده خواهان استقرار حاکمیتی «دموکراتیک» شده‌اند!

اگر روند گسست‌های پیاپی بر حاکمیت ایران چیره شده، تنها به دلیل تداوم منافع استعماری است. پس از تجارت نفت و مواد مخدر، منافع استعمار با تجارت اسلحه تأمین می‌شود، به عبارت دیگر از طریق جنگ افروزی. تا امروز هیچ واقعیتی عکس این مطلب را به ثبوت نرسانده. حال چگونه است که در سخنان رضاپهلوی تهاجم وحشیانة اسرائیل به لبنان واژگونه جلوه داده می‌شود؟

«اخيراٌ نيز، با خصومت هولناکی که تابستان گذشته، بمدت ۳۴ روز ناگوار ميان حزب الله و اسرائيل روی داد، حقيقت تازه و غيرقابل انکار ديگری آشکار گرديد [...] رژيم ملايان در تهران [...] مجدانه می کوشد که با استفاده از دست نشاندگانش مانند حزب الله و حماس و دامن زدن به اغتشاشات منطقه، هدف های خويش را در جهان اسلام پيش برد.»

حضرت والا! «34 روز ناگوار میان حزب‌الله و اسرائیل»، یا ناکامی «ناگوار » اسرائیل پس 34 روز تهاجم وحشیانه علیه مردم بی‌دفاع لبنان؟ چگونه است که در این جملة کذا، حزب‌الله بر اسرائیل تقدم یافته؟ مگر حزب‌الله آغازگر تهاجم بود؟ و مگر حکومت دست نشانده دستاربندان ایران اختیار تحویل سلاح و تجهیزات به حماس و حزب‌الله را دارد؟ مگر اعضای گروه شما، نویسندگان متن سخنرانی‌های‌تان نمی‌دانند که جنگ‌های استعماری بدون موافقت استعمارگران آغاز نمی‌شود؟ و به فرض که چنین مطالبی را ندانند، مگر ارتش اسرائیل شعبة پنتاگون در منطقه نیست؟ آیا کشور ایران از نظر تجهیزات نظامی در موقعیتی قرار دارد که با پیشرفته‌ترین سلاح‌های پنتاگون رقابت کند؟
درست است که مردم در ایران، اصولاً با این حرف‌ها کاری ندارند، ولی مسئله اینجاست که گروهی از درون حاکمیت ایران، جهت فراهم کردن زمینة براندازی، در پی سازش با سلطنت‌طلب‌ها هستند، تا منافع استعمار در ایران آسیبی نبیند! تنها در این چارچوب است که سخنان رضاپهلوی را می‌توان ارزیابی کرد. بزرگ‌نمائی و اغراق در مورد توانائی حکومت مفلوک ایران، حکومتی که اگر ایالات متحد خرید نفتش را تحریم کند، یک هفته نیز دوام نخواهد آورد فلسفة وجودی‌اش چیست؟ این چنین حکومتی را رضاپهلوی ضدآمریکائی خوانده می‌گوید به هر قیمتی در پی حفظ خویش است:

«رژيم اسلامی، [...] قادر بوده است که همزمان با انتشار عقيده اسلام ستيزه گر خود، موجبات تقويت [...] افکار و احساسات ستيزه جويانه و ضد آمريکايی را در سراسر جهان اسلامی فراهم آورد [...] امروز [...] استراتژی آنها برای بقای خويش، تهديد و رشوه به دنيای خارج است»

همانطور که در بالا آمد، حکومت اسلامی ایران، دست نشاندة استعمار غرب است و موجودیتش را نیز مدیون حمایت غربی‌هاست. تا همانطور که رضا پهلوی گفته:

«به ارعاب و وحشيگری عليه مردم در داخل ادامه دهد»

مگر بدون سرکوب مردم ایران منافع غرب می‌تواند تامین شود؟ آیا غربی‌ها قصد اعمال سیاست‌های بشردوستانه نوینی را دارند؟ از نوع رعایت «حقوق‌بشر طالبان» در افغانستان؟ اگر رضاپهلوی نمی‌داند که فاجعه‌ای به نام اسلامگرائی افراطی، ساخته و پرداخته غربی‌هاست، مردم ایران نیک می‌دانند دستاربندان جنایتکار را چه کسی حمایت می‌کند. حال بپردازیم به بخش دوم سخنان رضاپهلوی، یعنی ترسیم چهره‌ای نوین از جنایتکارانی که دست در دست ایالات متحد زمینة غارت و چپاول را در کشور‌های جهان سوم فراهم می‌آورند. رضاپهلوی می‌گوید:

«بايد اين فکر تقويت شود که متحدان ايالات متحده مردمان شرافتمند، و درخور احترامی هستند که توانايی مقبوليت هموطنانشان، و جلب اعتماد و احترام آنان را دارا ميباشند.»

حضرت والا! ممکن است بفرمائید چگونه می‌توان «این فکر را تقویت کرد» که متحدان جنایتکاران، مردمانی شریف و محترم‌اند؟ یک نمونه از این متحدان شرافتمند را می‌توانید نام ببرید؟ مگر ماهیت جنایتکارانه حاکمیت آمریکا، شرافت برمی‌تابد؟ چگونه است که در ایران، طی سدة اخیر، تنها قربانی حکومت‌ها، فقط افراد شرافتمند این مملکت بوده‌اند؟ نکند پس از «آن 34 روز ناگوار»، دست اندرکاران سیاست ایالات متحد با پدیده‌ای به نام «شرافت» آشنا شده‌اند؟ حال‌که اینان «شرافت» را شناخته‌اند و متحدانشان، فرضاً شرافتمند ارزیابی می‌شوند، دعوت به شورش را در سخنان این افراد شرافتمند چگونه باید تعبیر کرد؟‌

«در عين حال بسيار مهم است که تاکيد شود، ايرانيانی که به قيام عليه ديکتاتور فعلی برانگيخته شده اند، برايشان اهميت بسيار دارد که مورد معامله و مصالحه قرار نگيرند [...] آنچه که در سال ۱۹۹۱ برای مردم عراق گذشت، در ذهن هم ميهنان من همچنان زنده است. [...] قوت و صداقت پيامهای پرزيدنت بوش که بارها در گذشته خطاب به مردم ايران تکرار گرديده [...] ايالات متحده بر آنست که ايرانيان را در راه حصول به دموکراسی و حقوق بشر پشتيبانی کند. دموکراتهای سکولار در ايران و در سراسر خاورميانه مورد حمايت قرار گيرند[...] بسيار مهم است، اين پيام بازتاب داده شود که ايالات متحده می تواند به مردم عادی ايران، در رهايی اشان از اسارت، و در تقويت روحیه تضعيف شده اشان کمک کند»

حضرت والا! مردم ایران باید شورش کنند تا براندازی دیگری به نفع آمریکا و متحدانش سازماندهی شود؟ به چه مناسبت مردم ایران باید چنین حماقتی مرتکب شوند؟ منافع ایالات متحد هرگز ایجاب نکرده، نمی‌کند و نخواهد کرد، که در ایران از دموکراسی حمایت شود. و ایران به عنوان کشوری با اقتصاد تک محصولی، بر اساس برنهادة تعدد مراکز تصمیم‌گیری اقتصادی، هرگز نمی‌تواند به دموکراسی دست یابد؛ این نوع دمکراسی تنها در رسانه‌های استعماری بنیانگذاری می‌شود. شعارهای پوچ پرزیدنت بوش از این رو باب شده که در پی شکست تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان، ارتش ناتو در منطقه تضعیف شده و جهت تجدید قوا نیازمند غارت و چپاول بیشتر در منطقه است. و راه دستیابی به چنین هدفی استقرار ناتو در سواحل دریای خزر تشخیص داده شده.

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت