...
بجز اقتصاد تکمحصولی و حکومت دست نشاندة استعمار، یک کشور جهان سوم چه ویژگیهای دیگری دارد؟ مهمترین ویژگی یک کشور جهان سوم، تاریخ پنهان و شفاهی است. واقعیتهای تاریخی در جهان سوم هیچگاه آشکار نمیشوند، و هرگز مورد تحلیل قرار نمیگیرند. اگر شرایط کنونی ایران را در نظر آوریم، خواهیم دید که تاریخ، به ویژه تاریخ سدة اخیر، فقط به صورت شایعه در سطح جامعه حضور دارد. امروز سالگرد تهاجم وحشیانة ناتو به کشور افغانستان است. کمتر از یکماه پس وقایع 11 سپتامبر، ارتش ناتو به بهانة نابودی طالبان به افغانستان حمله برد. ولی نتیجة حضور نظامیان ناتو در افغانستان، تقویت همان طالبان، رونق تولید و تجارت مواد مخدر، رونق کشتار و سرکوب و توسعه روزافزون فقر بوده و بس. امروز در هیچیک از رسانههای ایران یادی از جنایات ارتش ناتو در افغانستان نشده. در وبلاگ های ایرانیان هم به همچنین! این فراموشی نیز از ویژگیهای جهان سوم است!
چگونه یک ایرانی میتواند سرنوشت خود را جدا از سرنوشت همسایگانش ببیند؟ چگونه یک ایرانی میتواند بر وقایع پاکستان چشم بسته و فراموش کند که حدود 28 سال پیش، بر افغانستان و پاکستان همان گذشت که بر ایران. و چگونه یک ایرانی میتواند فراموش کند که 28 سال پیش در ایران چه گذشت؟
شاید کسانی بگویند فراموشی در کار نبوده! ولی چنین نیست. اگر فراموشی در کار نبود، رسانههای فارسی زبان در داخل و خارج به دنبال هیاهوی دستاربندی به نام «بروجردی» طبل نمیزدند. یک روز بروجردی نماد دموکراسی و آزادیخواهی میشود، روز دگر نقش «کاوه آهنگر» ایفا میکند، و عدهای هم در خانهاش بست مینشینند و «آماده» مرگ میشوند! تا بالاخره معلوم شود که حضرت آیتالله به خاطر مزار پدرشان اینهمه جار و جنجال به پا کردهاند! به راستی بعضی از هممیهنان و در رأس آنان رسانهها تا کی میخواهند به بیماری فراموشی مبتلا باشند؟ و تا کی قصد پنهان کردن واقعیتها را دارند؟ چرا از روز نخست کسی به انگیزة اصلی هیاهوی «بروجردی» اشاره نکرد؟ چرا عدهای سعی داشتند که با سکوت مصلحتآمیز خود، بروجردی را مانند گنجی و دیگر شارلاتانهای حکومت به رهبر جنبش آزادیخواهی کشور تبدیل کنند؟
این سکوت اگر مغرضانه نیست چه دلیلی میتواند داشته باشد؟ امروز در چندین سایت با نام عبدخدائی برخورد کردم. عبدخدائی رهبر فعلی فدائیان اسلام، شعبه شیعی مذهب اخوانالمسلمین در ایران است. در مورد سابقة اخوانالمسلمین، سازمان تحت حمایت عالیه انگلستان، قبلاً نوشتهام. و در مورد ترور «رزم آرا» و «منصور» توسط فدائیان اسلام نیز دو وبلاگ نوشته شده. ولی امروز با مطالعة مقالات مربوط به عبدخدائی متوجه شدم که همه به سوابق وی در زندان اشاره میکنند بدون آنکه در مورد این سوابق توضیحی ارائه دهند. عبدخدائی پس از سوءقصد نافرجام به جان حسین فاطمی، وزیر امور خارجة مصدق، در سن 15 یا 16 سالگی، به مدت دهسال به زندان میافتد. مقالات سایتها حاکی از آن است که روحالله خمینی به دلیل سوابق وی در زندان به او روی خوشی نشان نمیداد، و عبدخدائی پس از مرگ خمینی و خانه نشین شدن خلخالی توانسته ریاست سازمان جنایتکار فدائیان اسلام را به دست گیرد. عبدخدایی مانند دیگر مقامات عالیرتبة حکومت اسلامی سواد درستی ندارد، و با توجه به اینکه از 16 سالگی تا سن 26 در زندان بوده، و با در نظر گرفتن مسائل ویژة زندان، میتوان حدس زد که عبدخدائی هنگام خروج موجودی بوده «تمام» شده. ولی چرا هیچکس به سوابق وی در زندان اشاره نمیکند؟ این سوابق چه بوده که با مرگ خمینی فراموش شده؟ اینکه کسی در سن شانزده سالگی آماده ارتکاب به قتل باشد، گویای بسیاری از ناهنجاریهای شخصیتی است که پس از 10 سال همنشینی و همجواری با جنایتکاران گوناگون به مراتب تشدید شده. ولی همین موجود، با چنین سابقهای در رأس تشکیلاتی قرار میگیرد که در حاکمیت ایران از نفوذ برخوردار است. به عبارت دیگر امثال عبدخدائی بهترین مهرههای استعمارند. همة ویژگیهای لازم جهت فراهم آوردن زمینة مناسب برای اعمال سیاستهای استعماری در وجود امثال عبدخدائیهاست. کسی که در 16 سالگی تبدیل به یک آدمکش شده. کسی که در زندان متحمل انواع خشونت شده و پس از خروج از زندان نیز بجز زبان خشونت هیچ نمیشناسد.
اینهم یکی دیگر از ویژگیهای جهان سوم است. قرار گرفتن جنایتکاران در رأس امور، در همة سطوح اجتماعی. عبدخدائی در 16 سالگی به جان وزیر امور خارجه سوء قصد میکند، مخملباف در 17 سالگی با سلاح سرد به یک پلیس حمله میکند، محسن رضائی در گروه «منصورون» به بمبگذاری میپردازد، عبدی، اصغرزاده و مشتی اوباش دیگر به سفارت آمریکا حمله میبرند و ... و همگی در کشور ایران، یکشبه ره صدساله نیز میپیمایند. چرا که سوابق اینان پنهان نگاهداشته میشود. و پس از گذشت دههها از ترور رزم آرا، منصور و سوء قصد به جان حسین فاطمی، اسناد و مدارک این جنایات در ساواک از چشم بیگانه، یعنی ملت ایران، در امان است! چرا که با پنهان کردن سوابق این افراد میتوان یکشبه از آنان آنچه نیستند نیز آفرید. همچنان که هنوز اسناد و مدارک ارتباط آیتالله کاشانی با کودتاچیهای 28 مرداد پنهان مانده. دیشب هنگام پرسه زدن روی سایتها، عکسی از آخوند کاشانی و شعبان جعفری، دو ماه پس از کودتای 28 مرداد را روی سایت «راه توده» دیدم. ملکه اعتضادی و همکارانش در این جمع حضور نداشتند، چون مجلس اسلامی و مردانه بود! ولی بد نیست بدانید که پسر همین آیتالله کاشانی، به اعتبار «خدمات ویژة» پدرش، نقش تعیینکنندهای در اقامه دعوی ایران علیه ایالات متحد بر عهده داشت، و گروه «نخبگان» همکار ایشان در ترجمة این پروندة «عظیم» حقوقی، شامل چند «سر» دیپلمة دبیرستان از تک و طایفه وزرای وقت میشد، که جهت خدمت به «منافع ملی»، فصل تابستان را در هلند میهمان ملت ایران بودند!
بله محو گذشته، گوشهای از ویژگیهای جهان سوم است که به عرصة فرهنگی نیز سرایت کرده! آفتاب نیوز، ساعت نه و سیچهاردقیقه روز هفدهم تیرماه سالجاری، در خبری تحت عنوان «داریوش شایگان و اسکیزو فرنی فرهنگی» مینویسد:
«داریوش شایگان گفت کتابی را در حال نگارش دارد که به مساله اسکیزو فرنی فرهنگی می پردازد. این کتاب «نگاه شکسته» نام دارد ... »
لازم به یادآوری است که این کتاب در سال 1989، توسط انتشارات «آلبن میشل» به زبان فرانسه منتشر شده! و بهتر است بدانیم که جناب آقای شایگان در رده همان «روشنفکرانی» قرار دارند که سعی بر یکسان نمایاندن «مدرنیسم» و «مدرنیته» دارند. به عبارت دیگر ایشان فاشیسم را بجای «مدرنیته» به مخاطبان «فرهیختة» خود تقدیم میکنند! و در کتاب کذا هم، که 17 سال قبل در فرانسه منتشر شده به همین مهم پرداختهاند! «نتیجهگیری» مهم ایشان در این کتاب، این است که کودتای رضا میرپنج همان مدرنیته بوده! ولی چه دلیلی دارد که داریوش شایگان ادعا کند، کتابی را که 17 سال قبل نوشته شده، در دست نگارش دارد؟ از قرائن چنین برمیآید که «دروغ گفتن»، «حرف مفت زدن» و «لاف زدن» را هم میباید به ویژگیهای «نخبگان» جهان سوم بیافزائیم!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت