چهارشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۵


نفت، نامه، کودتا!
...

هیاهوی رسانه‌ای در ایران و سایت بی‌بی‌سی، پیرامون انتشار «نامة کذائی» نشانگر آن است که استعمار «فعالیت‌های انتخاباتی» در ایران را آغاز نموده، و اینبار ایفای نقش «قهرمان ملی» را به اکبر هاشمی جنایتکار واگذار کرده. جنجال رسانه‌ای استعمار جهت خلق «چهرة مردمی» و به قول صادق هدایت، «دموکراسی‌چی»، اینبار به سبک «شکنجة چینی» آغاز نشد. از آنجا که شرایط بسیار حساس است، تبلیغات استعمار اینبار به «شیوة انفجاری» و غافلگیرکننده رخ می‌دهد! بر خلاف شیوة «شکنجة چینی» که نیل به هدف را در دراز مدت می‌جوید، «شیوة انفجاری» با هدف دستیابی سریع به نتیجة مطلوب آغاز می‌شود. شتاب محافل استعمار بی‌دلیل نیست.

طی ده روز اخیر، دولت روسیه امتیاز استخراج نفت چند ملیتی «داچ شل» در سیبری را لغو کرد، و شرکت «بریتیش‌پترولیوم» را نیز به لغو قرارداد استخراج نفت و گاز سیبری شرقی تهدید نمود و همچنین دیروز، یکی از رؤسای «بریتیش‌پترولیوم» که با شرکت روسی «ت.‌ان.‌کا» در پروژة استخراج نفت همکاری می‌کند با شلیک یک گلوله در روسیه به قتل ‌رسید! و موضوع مذاکرات ولادیمیرپوتین، ژاک شیراک و آنجلا مرکل، در 22 سپتامبر سال‌جاری در پاریس، تأمین انرژی فرانسه و آلمان از سوی روسیه بوده. در ضمن زمینة قبلی همین مذاکرات، تهدید روسیه به لغو امتیاز شرکت فرانسوی «توتال‌فینا» جهت استخراج نفت در روسیه بود! دلایل واقعی آغاز جنگ زرگری در ایران، به خطر افتادن منافع «داچ‌شل» و «بریتیش‌پترولیوم» است. به همین دلیل دو رده «نیک و بد» از چند سر پاسدار، روضه‌خوان و «سیاست‌چی» در برابر هم صف آرائی کرده‌اند تا بر سر یک «نامه» که به روح‌الله خمینی نسبت داده می‌شود، «هیاهو» به راه بیاندازند. بی‌بی‌سی و سرسپردگان استعمار در داخل می‌پندارند که اینبار با به زیر سئوال بردن پاسدارها، که همراه با بسیج، منفورترین ردة حکومت اسلامی‌اند، خواهند توانست از مهلکة سقوط جان به در برند.

پس از فاجعة «اصلاحات‌چی‌ها» و بیرون کشیده شدن محمدخاتمی از صندوق مضحکة انتخابات، جناح استعمار فعالیت انتخاباتی خود را از هم اکنون به رهبری اکبرهاشمی منفور آغاز کرده. اینبار اصلاً صحبت از اصلاحات نیست، مردم ایران «بالاجبار» باید جنایتکاری به نام هاشمی بهرمانی را به عنوان صلح‌طلب و میانه رو برگزینند! چرا که ایالات متحد «تهدید» تهاجم نظامی به ایران را تا آنجا ادامه خواهد ‌داد که با «ارعاب» نتیجة مطلوب را بگیرد. نتیجة مطلوب،‌ حفظ همین دارودسته جنایتکار بر اریکة قدرت است که از 27 سال پیش تاکنون زمینة چپاول و سرکوب در ایران را روز به روز گسترده‌تر کرده. همان کسانی که طی اینمدت، به نوبت نقش «قهرمان» و «ضدقهرمان» را بر عهده گرفته‌اند.

تحقیقات «ولادیمیر پروپ» در مورد ساختار افسانه‌های کودکان نشانگر آن است که ارزش والای «قهرمان» با فرومایگی «ضد قهرمان»‌ نسبت عکس دارد و قهرمان داستان، جهت پیروزی از کمک یک یا چند «پرسوناژ» دیگر بهره‌مند می‌گردد؛ «پروپ» آن‌ها را «کمکی» نامیده. اگر مدل «ولادیمیر پروپ» را با صحنة سیاست ایران مقایسه کنیم خواهیم دید که دستاربندان «برون صحنه‌ای» عرصة سیاست، نقش «کمکی» دارند.

از آنجا که جهت حفظ منافع استعمار، حاکمیت ایران باید به طیف اراذل و اوباش فعلی محدود بماند. هر از گاه، یکی از اراذل نقاب آزادیخواهی بر چهره می‌زند و با شرکایش جنگ زرگری به راه می‌اندازد. یک روز مهدی بازرگان در برابر «تندروها» قرار دارد، روز دیگر خاتمی، و امروز هاشمی! به موازات دجال‌های سیاسی، همواره چند سر شیخ و حجت‌الاسلام نیز روانة میدان جنگ زرگری می‌شوند. به عبارت دیگر سیاسیون، نقش «قهرمان» و شیوخ برون صحنه نقش «کمکی» را به عهده می‌گیرند. مراجعه شود به مضحکة «رقابت» میان خاتمی و ناطق نوری که «روتاری‌کلاب» لندن در آن نقش عمده ایفا می‌کرد. یعنی نقش «آغازگر»! اگر به یاد داشته باشید، داستان این چنین آغاز شد که رسانه‌ها از محتوای گفتگوی لاریجانی با « نیک براون» مطلع شدند! و آنرا برای «شوت آبادی‌ها» نیز نقل کردند، و ساواک هم به هیچ عنوان مانع پخش چنین خبری نشد! چون این خبر در واقع همان بود که استعمار می‌خواست منتشر کند. چون واکنش اهالی «شوت آباد» در برابر چنین خبری کاملاً شناخته شده بود: ناطق نوری مورد حمایت خامنه‌ای منفور بود، انگلستان منفور بود، و لاریجانی مانند پدرش پادوی انگلیسی‌‌ها، و از لج همة این‌ها، مردم به خاتمی رأی دادند، که در واقع همدست همین‌هاست! امروز وضعیت ایجاب می‌کند که جنگ زرگری از مرحلة رقابت دو روضه‌خوان فراتر رود. به همین دلیل سرداراکبر جهت به پا کردن آشوب وارد صحنه شده. باشد که با امدادهای غیبی، سپاه از چنین توهینی به ساحت مقدسش عصبانی شده کودتا کند، یا مشتی ابله باور کنند که تصمیم «آغاز» و «پایان» یک جنگ استعماری به عهدة پاسدارمحسن رضائی یا روح الله خمینی بوده‌! چرا که نه؟ تا ابله در جهان هست، مفلس در نمی‌ماند.

حال که اکبر بهرمانی «قهرمان» شده، نقش «کمکی» به عهدة «منتظری» و آیت‌اللهی به نام «بروجردی» است و احتمالاً موسوی اردبیلی، موسوی تبریزی و چند سر «موسوی» رنگ‌ووارنگ دیگر هم نقش‌هائی «کمکی» عهده‌دار خواهند شد!

در کشور استعمارزدة ایران، بدون دستاربندان کارها پیش نمی‌رود. بیش از یک سده است که اینان ستون اصلی سیاست استعمارند. دستاربندان یک پا در ساواک دارند، یک پا در بازار، و برای شعبان جعفری‌ها و نواب صفوی‌ها تأمین بودجه می‌کنند، در ضمن از خمس و زکات «تجار محترم»، حق امام سفارتخانه‌های غربی را نیز می‌پردازند. سفارتخانه‌های غربی در ایران مانند اتاق بازرگانی نرخ دارند. همانطور که مراجعین به اتاق بازرگانی یک لیست در اختیار دارند که بدانند نرخ هر کارمند در اتاق بازرگانی، برای انجام هر کار «چقدر» است. لیست سفارتخانه‌ها را هم همیهنان در دست دارند. چون طی گذشت زمان، «بازرگانی» در ایران در ترداف با «رشوه دادن» به کارمندان اتاق بازرگانی و سفرای غربی قرار گرفته.

چند سال پیش، سرو صدای دریافت رشوة کارمندان سفارت آلمان در ایران به روزنامه لوموند هم رسید. البته از سفارت فرانسه در ایران سخنی به میان نیامد! ولی چند ماه پیشتر سفارت فرانسه در روسیه، به دنبال اعتراض مسکو، ناچار شد چهار سر از کارمندان شریف خود را که رشوه می‌گرفتند اخراج کند. ولی دولت سر سپردة ایران هرگز به سفارتخانه‌های خارجی اعتراض نخواهد کرد، چرا که خودش نانخور همین چپاولگران است.

حال بازگردیم به مضحکة «نیک و بد»، در عرصة سیاست ایران.‌ از آغاز استقرار حاکمیت «تحجر ـ توحش» در ایران. پس از مرگ آیت‌الله طالقانی، آخوند حسینعلی منتظری همواره نقش «مخالف» را عهده‌دار بوده! امروز «آیت‌الله بروجردی» هم در نقش «کمکی» به جمع مخالفان مشرف شده‌اند! در صف طرفداران سرداراکبر سازندگی، دارو دستة بهزاد نبوی نیز قرار دارند. و همین کافی است که ایرانیان بدانند پشت پردة هیاهوی انتشار نامة کذا، همان جنایتکاران 27 سال پیش بسیج شده‌اند. اکبر بهرمانی، محمد خاتمی، بهزاد نبوی، احمدی نژاد، و تمامی شرکای جنایتکارشان با صحنه‌سازی در پی آماده کردن زمینة کودتا در ایران بر‌آمده‌اند، مگر نه این است که منافع «بریتیش‌پترولیوم» و «داچ‌شل» در روسیه به خطر افتاده، پس منافع از دست رفته را باید در جای دیگری تأمین کنند. کجا بهتر از ایران که حاکمیتش سه ده سابقه مزدوری غرب را دارد؟ امروز هاشمی منفور «صلح طلب» شده، و نوچه‌اش محمود احمدی نژاد «جنگ طلب!» و تهدید تهاجم نظامی و تحریم را نیز هر لحظه «افزایش» می‌دهند. شاید بعضی‌ها پنداشته‌اند که با تنش جنگ زرگری میان فعلة استعمار و ارعاب ملت ایران، صحنه آماده یک کودتا به سبک تایلند خواهد شد! و منافع از دست رفته در روسیه را می‌توان دو چندان در ایران تأمین کرد. ولی استعمار و مزدورانش یک نکته را فراموش کرده‌اند: به فرض آنکه ملت ایران همانطور که آنان فکر کرده‌اند، کودکی ساده لوح باشد، ولی هیچ کودک ساده لوحی را نمی‌توان با افسانه‌های تکراری فریفت!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت