...
عاقبت استاد عبدالکریم سروش، در تاریخ30 شهریور ماه سال جاری، مشتاقان راه «عقلانیت و خردورزی دینی» را از انتظار درآورده، نسبت به سخنان پاپ بندیکت 16، واکنشی در خور «اقتدار و عزت اسلام و مسلمین هستهای» نشان دادند! ایشان ابتدا با ابزار «درکسنج» خود که از لوازمالتحریر فروشی نبش «هاروارد» ابتیاع فرمودهاند، درک پاپ قدیم ـ همان که در سیزدهم فروردین سال گذشته جهان را از وجود پلیدش پاک کرد ـ را با درک بندیکت 16 سنجیده و نتیجه گرفتهاند که پاپ قدیم درکش بیشتر از این یکی بوده! و براهین مستدل دال بر درک بیشتر پاپ پیشین، از نظر استاد این است که، «وی فیلسوف و فنومنولوژیست بوده!» این مراسم با شکوه «درک سنجی»، در مشهد و در حضور دانشجویان بینوای استاد برگزار شده است:
«پاپ قدیم درک بهتری از ادیان دیگر داشت و خود یک فیلسوف و فنومنولوژیست بود.»
البته منظور استاد از «فنومنولوژیست» همان «پدیده شناس» است! که آقای سروش گویا مترادفش را در فارسی نمیشناسد، البته حتماً خودشان نمیدانند «پدیده شناسی» چیست! در حکومت اسلامی، «پدیده شناسی» عرصه استاد دکتر سیدجواد طباطبائی است که سخنان پر مغزش در مورد صدر مشروطیت را قبلاً حضورتان تقدیم کردهام! و البته ما که «فنومنولوژیست» و استاد هاروارد نیستیم میدانیم که فیلسوف بودن و فنومنولوژیست بودن تنها دلیل فیلسوف بودن و فنومنولوژیست بودن است و بس! و نه دلیل درک و فهم بیشتر! چون هر چیز دلیل خود است. «آفتاب آمد، دلیل آفتاب»، و نه بیشتر! هر چند سروش، به برکت زحمات مرحومة مغفوره، «آنماری شیمله»، مثنویشناسی هم بود، ولی گویا این یک بیت مولوی را فراموش کرده! و همین فراموشی باعث شد که استاد سروش جهت رد سخنان پاپ که همه میدانیم نقل قولی از یک منبع تاریخی بوده، به جای ارائه مستندات تاریخی، به قرآن متوسل شود!
«پاپ بندیکت از زبان فردی دیگر، خدای اسلام را خدایی غیرمسئول، خودکامه و فوق نقد و سوال توصیف کرده بود. سروش با اشاره به آیاتی از قرآن کریم کوشید نادرست بودن این برداشت پاپ از اسلام را نشان دهد.»
این عجیبترین واکنش در برابر اظهارات پاپ است. مجسم کنید یکنفر امروز در خیابان به شما تنه بزند و به زبان انگلیسی یک «اکسکیوزمی» هم نثارتان کند، و شما بجای لبخند، یک آیه قرآن برایش بخوانید و چند حدیث و روایت از توضیح المسائل برایش بیاورید، تا متوجه شود از این بببعد نباید به اسلام و مسلمین تنه بزند! این همان کاری است که استاد دکتر عبدالکریم سروش «مثنوی شناس»، «فیلسوف» و همه «چیزدان ما» انجام دادهاند، آنهم با استفاده از زمان ماضی بعید!
استاد سروش به پاپ اعتراض کرده. نه به این دلیل که پاپ در حال آب ریختن به آسیاب فاشیستهای مسلمان است، بلکه به این دلیل که وی نقل قولی را به زبان آورده که با تمایلات فعلی عبدالکریم سروش در تضاد قرار میگیرد! و به همین دلیل استاد سروش، به قول صادق هدایت، یک آیة حاضر و آماده از توی لنگشان بیرون کشیده، ادعا میکنند خداوند حق انسانها در پرسیدن را به رسمیت میشناسد!
«مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجه بعدالرسل، این آیه میگوید اگر خداوند پیامبران را برای هدایت آدمیان فرو نمیفرستاد، آدمیان در مقابل خداوند حجت داشتند و این یعنی انسانها حق پرسیدن و حجت داشتن در مقابل خداوند را دارند و خداوند چنین حقی را به رسمیت می شناسد.»
کدام خداوند؟ خداوند شیعیان یا خداوند سنیها؟ خداوند کدام گروه از شیعیان یا سنیها؟ و اگر کسی سئوالی از این خدواند داشته باشد از چه طریق با ایشان میتواند تماس گرفته و سئوال خود را مطرح کند؟ و اگر سئوالی هم مطرح شد این خداوند اختراعی آقای سروش چگونه پاسخ آن را میدهد، با «ایمیل» میفرستد یا با نامة سفارشی دو قبضه؟
البته آقای سروش، با رعایت سنت غربی، سعی کرده «نسبیت» را در سخنانش حفظ کند ولی اینکار را به صورتی مضحک صورت داده! سروش گفته «ظاهر پارهای از آیات قرآن برداشتی مطابق سخنان پاپ را القاء میکند!» البته حتماً منظور استاد سروش این بوده که «باطن» این آیهها چنین برداشتی را القاء نمیکند! چون ظاهرآیهها هر چه باشد، باطن آنها را استاد سروش «تعیین» میکنند! و پس از پیروزی حزب کارگر در انتخابات انگلستان رأی استاد سروش بر این قرار گرفته که خداوند مانند نخست وزیر یک کشور دموکراتیک، «پاسخگو و مسئول» است:
«ظاهر پاره ای از آیات قرآن، برداشتی مطابق سخنان پاپ را القاء میکند [ وی با استناد به آیه] لا یسئل عمایفعل و هم یسئلون، گفت در تاریخ تفکر اسلامی نیز اشاعره با استناد به همین دسته آیات، از خداوند تلقی موجودی خودکامه، فوق سوال و اعتراض و فوق عقل را داشتند.»
و از آنجا که «اشاعره» با عقاید «معتزله» در تضاد بودند، مسلم است که «معتزله» با سروش هم عقیده بودهاند! حال قبل از اینکه به ادامة پرت و پلاگوئیهای استاد سروش بپردازیم ببینیم «معتزله» که بودند.
معتزله گروهی از عالمان مسلمان بودند که به تکیه به فلسفه یونان باستان برای «عقل» در معنای کلاسیک اولویت قائل میشدند. تفکرات معتزله بر دو پایه اساسی تکیه داشته: «عدل و یگانگی خداوند». معتزله عقیده داشتند که خداوند به انسانها «عقل» داده و قرآن را بر انسانها نازل کرده. پس انسان آزاد است و مسئول صلاح و رستگاری خود! به عبارت دیگر معتزله برای انسان «اختیار» قائل بودند. طبق عقاید معتزله، هیچ موجود، شیئی و آفریدهای، حتی قرآن نمیتواند به خداوند مرتبط شود. به زعم معتزله، پیام قرآن به پیامبر نازل شده و دیگر ارتباطی با خداوند ندارد. بنابراین «جاودانه» نیست. قرآن مانند بشر، آفریدة خداوند است، بنابراین تاریخیت شامل آن میشود! به عبارت دیگر، معتزله انسانها را مسئول و مختار میدیدند. البته تقاضا داریم که «نخبگان» حکومتی لطف کرده و در جواب ما پا برهنه به میدان ندوند و نگویند که مثلاً معتزله اگزیستانسیالیست بودهاند، و یا اینکه هایدگر و سارتر اعضای جنبش معتزله به شمار میآیند! چرا که معتزله و اگزیستانسیالیسم هیچ ربطی به هم ندارند، یکی تفکری اساساً مذهبی است و دیگر مکتبی است «مذهبستیز»، و حتی اگر امثال شریعتی و «فرهیختگان کلیسا» اگزیستانسیالیسمی «مذهبی» اختراع کرده باشند، بهتر است همینجا حق مطلب را ادا کنیم!
بله، جدیداً گویا استاد سروش از معتزله خوشش آمده! چون پس از شکست سیاست اسلام پرستی ناتو در منطقه، حال وهابیون، سلفیستها و آخوندهای شیعه و طالبان همه بد شدهاند، ولی خوب اسلام که بد نمیشود! اسلام همچنان خوب و مفید باقی میماند. پس باید به تعریف معتزله از خداوند بچسبیم و حداقل 30 سال دیگر سرکوب و کشتار را، اینبار با کمک «خداوند پاسخگو و مسئول» سازماندهی کنیم! استاد سروش هم به همین دلیل زیر عبای معتزله پناه گرفته:
«معتزله گروهی بودند که تلقی اشاعره از خداوند را نمی پذیرفتند و خدا را موجود مطلقی میدانستند که خود، مختارانه خویشتن را مقید به اخلاق کرده است.»
سروش را که از پا منبریهای فاشیسم مدرن به رهبری هابرماس و پاپ بندیکت است، در اینجا در حال طبل زدن برای دین عقلانی و خداوند مسئول مشاهده میکنیم! عملی در حد اعمال همان استاد «فردید»، فیلسوف کبیر ایران زمین در سده اخیر، که عرفان را با فلسفه یکی میپنداشت. سروش عرفا را نیز به «سورپریز پارتی» فاشیسم در مشهد فرا میخواند:
«استاد سابق دانشگاه هاروارد با اشاره به پاره ای از عرفا که در آثار خود حتی به خدا اعتراض میکردند و با ذکر یک نمونه از مصیبت نامه عطار، گفت: عامه مومنان از خداوند تلقی موجودی فوق عقل و سوال را دارند اما از سطح عامه که فاصله بگیریم و به عارفان و فیلسوفان که نزدیک شویم. مساله صورت دیگری پیدا می کند.»
مسلم است که عرفا و مردم عادی در یک رده نیستند، سروش عجب کشف بزرگی کرده! همانطور که سارا شریعتی در مهملاتش به «دین خواص و دین عوام» اشاره کرده بود، سروش نیز «دین برتر» را نزد عرفا یافته! از فردا همة مردم ایران باید تبدیل به مولوی و عطار و ملاصدرا شوند تا پاپ بندیکت شانزده متوجه شود که سروش حق داشته! و فاشیسم اسلامی «دین خواص» است! بیش از نیم قرن از شکست فاشیسم میگذرد و «نخبگان» بیمایه حکومت اسلامی هنوز درک نکردهاند، که بنیاد دین، عوام و خواص ندارد. اینان هنوز تفاوت میان «ایمان فردی» و «دین» را به عنوان «بنیاد جمعی» نمیشناسند. فاجعه بیسوادی نخبگان حکومت اسلامی تا به این درجه رسیده که «فیلسوفش» عقاید عرفا را «دین خواص» مینامد! و آنها را ملاک اسلام قرار داده! به عبارت دیگر قرآن را فراموش کنید، دیوان شمس را بخوانید تا «اسلام خواص» را دریابید!
در مورد کمسوادی عبدالکریم سروش قبلاً نوشتهام. سروش از گروه نخبگانی است که با لیسانس بیولوژی به لندن رفته. و با دکترای فلسفه از نوع قالیچهای به ایران بازگشته تا در رأس بنیاد آموزش عالی کشور قرار گیرد و تصفیه و کشتار دانشجویان را توجیه «فلسفی» نماید! اطمینان دارم که عبدالکریم سروش از پس امتحانات سال اول فلسفه در دانشگاههای انگلیس یا فرانسه بر نخواهد آمد! سروش همانقدر فیلسوف است که سیدحسین نصر و جهانبگلو فیلسوفاند! اینان مشتی شارلاتان از قماش فردیداند، کسی که «عرفان» و «فلسفه» را با هم اشتباهی گرفته بود! فردید را که میشناسید، یگانه فیلسوف ایران زمین و متخصص هایدگر که نه زبان آلمانی میدانست، نه زبان انگلیسی و به عمرش هیچ کتابی هم ننوشته! مراجعه کنید به وبلاگ «فردید هایدگر و جنگ کازرون». به زودی قسمتی از مصاحبة فردید را نیز در یک وبلاگ تحلیل خواهم کرد. حال بازگردیم به استاد سروش که به بهانة پاسخ به پاپ، تبلیغ دربار خلیفه عباسی میکند و همانطور که آخوند شریعتی بازگشت به صحرای کربلا را توصیه میکرد، سروش هم بازگشت به افکار معتزله را توصیه کرده:
«این پژوهشگر مثنوی، حرکت های نواندیشانه و احیا گرانه در جهان اسلام را حرکت هایی در جهت احیاء تفکر معتزلی دانست و گفت ما نیازمند پرستیدن خدایی اخلاقی و مسئول هستیم.»
بازگشت «استاد» سروش به افکار معتزله را میباید به این معنا تحلیل کنیم که علیجناب هابرماس و دیگر محافل فاشیسم بینالملل تعریف نوینی از خداوند مسئول و اخلاقی ارایه دهند که بتوان با آن کشتار و سرکوب نوینی را سازماندهی کرد، و چپاول و غارت را سرعت بخشند. زمینه هم بسیار مناسب است: در افغانستان کشت خشخاش و برداشت محصول رو به افزایش است، و پاسداران ایران و ارتش پاکستان نیز در امر محافظت از میراث فرهنگی ناتو ـ کشتزارهای خشخاش ـ کوشش فراوان مبذول خواهند داشت. زمینة «اسلام پرستی» هم در هر سه کشور مناسب و مساعد است! پس بیجهت نیست که استاد سروش با اشاره به سخنان یکی از نخبگان دستگاه تبلیغاتی غرب، «برنارد لویس»، به تکرار مهملات خمینی پرداخته:
«برنارد لوئیس [...] پیش بینی کرده است که به علت مهاجرت و زاد و ولد بالا تا پایان قرن بیست و یکم اکثر اروپا را مسلمانان تشکیل خواهند داد [...] بیشک نگرانی آنها از گسترش اسلام و همچنین بنیادگرایی موجب ایراد چنین کلماتی شده است.»
و عجیب است که جملات سروش هم به زبان الکن خمینی شباهت بسیار پیدا کرده! با جملة «اکثر اروپا را مسلمانان تشکیل خواهند داد»، فیلسوف حکومت اسلامی، به جای بازگشت به «معتزله» به «مؤتلفه» بازگشته، و کلام فلاسفه میدان بارفروشان را به شاگردانش تقدیم میکند. به نظر میرسد همانطور که استاد سروش مدعی شده که، پاپ به دلیل بنیادگرائی «چنین کلماتی را ایراد کرده»، خود ایشان هم، به همان دلیل چنین مهملاتی را «ایراد کرده» باشند! در هر حال پس از سه دهه سینه زنی در صحرای کربلا و «حسین، حسین کردن»، گویا استاد سروش عزاداران را جهت رفع تشنگی، در هزاره سوم، به بارگاه مامون دعوت میکند!
منبع :
http://www.iqna.ir/news_detail.php?ProdID=70336
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت