یکشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۵


فالاچی در «شوت‌آباد»!
...

26 سال پیش در چنین روزی، صدام حسین موافقت‌نامة الجزایر را به طور یکجانبه لغو کرد. برخلاف تبلیغات رسانه‌ای، لغو این موافقت‌نامه، پیامد بمب‌گذاری‌های عوامل ایران در پایتخت عراق بود. در واقع حاکمیت اسلامی ایران، علیرغم شعارهای ضد امپریالیستی، حاکمیتی وابسته به محافل «ملی ـ مذهبی‌های» آمریکا است، که با همیاری ناتو جهت تقویت جبهة مبارزه با کمونیسم در ایران استقرار یافت. و همین امر تهدیدی بود برای کشور‌های نزدیک به بلوک سابق شرق،‌ از جمله عراق. در نتیجه، با توجه به درگیر شدن ارتش سرخ در افغانستان، درگیر شدن حاکمیت استعماری و تازه نفس ایران در یک جنگ طولانی، برای هر دو بلوک: شرق و غرب، مفید تشخیص داده شد. در اینجا لازم به یادآوری است که جنگ‌ها همواره با صلاح‌دید ابرقدرت‌ها شعله‌ور شده و متوقف می‌شوند،‌ نه به دلخواه مترسک‌هایشان، و در ایران و عراق نیز چنین شد. این جنگ از یکسو امکان کمک رسانی حاکمیت ایران به مجاهدان افغان را کاهش می‌داد و از سوی دیگر متحدان آمریکا در منطقه، یعنی همسایگان عراق و ایران را در تهدیدی مداوم نگاه می‌داشت. و از این گذشته، سود سرشاری برای صاحبان صنایع نظامی نیز فراهم می‌آورد. همانطور که قبلاً اشاره کردم، در این دوره رامسفلد مامور فروش اسلحه به صدام حسین بود، و برژینسکی، مشاور امنیتی و مسئول سلاح‌های شیمیائی بود که به وفور بر ضد نظامیان و غیرنظامیان مورد استفاده قرار گرفت.

از سوی دیگر، جنگ ایران و عراق در داخل، زمینة سرکوب گستردة مخالفان حاکمیت هر دو کشور را نیز فراهم می‌آورد. زمینه سازی جهت سرکوب در داخل ایران را گروه‌های به ظاهر «مخالف» فراهم می‌آوردند که به حاکمیت انتصابی ناتو، اعلان جنگ مسلحانه داده بودند. و از اینراه دست حاکمیت «تحجر ـ توحش» را برای کشتار مخالفان، به ویژه در مناطق کردنشین بازگذارده بودند. در آن زمان تبلیغات رسانه‌ها پیرامون یک دروغ شاخدار متمرکز شده بود، و آن اینکه عراق از سوی آمریکا حمایت می‌شود،‌ تا به «انقلاب» ضربه زند! و البته امروز، پس از 27 سال همچنان بعضی‌ها براندازی 22 بهمن را «انقلاب» می‌نامند. ولی بسیارند ایرانیانی که در پس پردة «انقلاب ضد آمریکائی»، دست‌های توطئه‌گر آمریکا را شناخته‌اند. اهمیت تبلیغات رسانه‌ای، وارونه جلوه دادن واقعیت‌هاست. به عنوان مثال به تصویر دروغینی می‌پردازیم که طی بیش از دو دهه،‌ اوریانا فالاچی را به عنوان «چپ‌گرا» و «مترقی» به خورد جماعت داد، حال آنکه ایشان در واقع سر در آخور کلیسا داشتند.

اوریانا فالاچی در سال 1929 متولد شد، و به ادعای رسانه‌ها، در جریان جنگ دوم جهانی به مبارزان ضد فاشیست پیوست! با توجه به اینکه جنگ دوم جهانی در سال 1940 آغاز و در سال 1945 رسماً پایان یافت، متوجه می‌شویم که شخصیت ضد فاشیست ما، مبارزات خود را می‌باید از سن 11 سالگی آغاز کرده باشد! البته در جهان موجودات استثنایی فراوان‌اند، ولی تاکنون از مبارزات یک زن شهرستانی در ایتالیای دهه 40، آنهم در سن 11 سالگی هیچ نشنیده بودیم! اوریانا فالاچی به دنبال مبارزات ضدفاشیستی خود در سن 11 سالگی، به حق در سن 20 سالگی «خبرنگار» هم می‌شود! البته معلوم نیست در کدام مدرسه خبرنگاری تحصیل کرده، و یا از چه تجربیاتی می‌توانسته برخوردار باشد، ولی خوب، این‌ها را هم به حساب استعداد ذاتی ایشان باید گذاشت. نویسنده‌ای در مورد ابراهیم گلستان نوشته بود که وی تحصیلات در دانشکده حقوق را نیمه کاره رها کرد و مسئول روابط عمومی کنسرسیوم شد! حتماً ابراهیم گلستان هم از 11 سالگی در جبهه مبارزه با فاشیسم در شهر شیراز می‌جنگیده و ما نمی‌دانستیم. در اینجا برای خوانندگانی که از قصة «مبارزان ضد فاشیست» اروپائی بیخبرند، باید یادآور ‌شد که اکثر این مبارزان محترم، مانند گونترگراس و عالیجناب هابرماس، خود از اعضای فعال گروه‌های فاشیست بوده‌اند، که پس از پایان جنگ و شکست فاشیست‌ها، ناگهان آزادیخواه و ضد فاشیست از آب در آمده‌اند. به عنوان نمونه، باید از فرانسوا میتران، دبیر کل حزب سوسیالیست فرانسه، یاد کرد که عضو گروه راست افراطی «صلیب‌های آتش» بود و پس از شکست هیتلر، سوسیالیست شد و به ریاست جمهوری فرانسه نیز نایل آمد. به طور خلاصه ایرانیانی که غرب را نمی‌شناسند شاید ندانند که پس از شکست هیتلر، گروه‌های راست افراطی چگونه دچار دگردیسی شده‌اند! و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، همة این گروه‌ها چگونه مدافع ادیان شدند. البته این «دگردیسی» وسیع هم شامل سیاسیون می‌شود و هم روشنفکران! جمیع روشنفکران حکومتی فرانسه، امروز از ایمان و اعتقاد و «احترام به ادیان» سخن می‌گویند و تلویزیون دولتی کشور «لائیک فرانسه»، بحث شیرین حجاب اسلامی و اسلام و مسلمین را لحظه‌ای رها نمی‌کند!

حال بازگردیم به نابغة ضدفاشیست خودمان، اوریانا فالاچی که شهرتش را در ایران، مانند همه مشاهیر دست ساز غرب، مدیون ساواک و حماقت ساکنان «شوت آباد» است. در ایران شایع شده بود که آثار «یک‌لائی» خانم فالاچی، بدون اجازه ساواک تکثیر می‌شوند. و همین کافی بود تا اهالی «شوت آباد» بپندارند، علی‌آباد هم شهری است، و فالاچی حتماً ضدامپریالیست است! چون بر ضد جنگ ویتنام هم قلمفرسائی‌هایی کرده بود! «شوت‌آبادی‌های» عزیز فقط نمی‌دانستند که در اروپا، دو شاخة طرفداران و مخالفان جنگ در دست ایالات متحد‌اند. همچنان که کشور فرانسه، علیرغم حمایت مالی و استراتژیک از ارتش آمریکا در ویتنام، مرتباً مراتب مخالفت خود را نیز با همین جنگ اعلام می‌فرمود. فایدة کنترل دو شاخه این است که وقتی ایالات متحد، در یک جبهه شکست می‌خورد، جبهة مخالفان ظاهری، بلافاصله جهت جمع و جور کردن اوضاع در صحنه حضور یافته، آبروی ارباب را حفظ می‌کند و کمی آبرو هم برای خود دست و پا می‌کند. نمونه‌اش مخالفت ظاهری سازمان ملل، فرانسه و حتی واتیکان با جنگ عراق، با تهاجم اسرائیل به لبنان است. بله، باز گردیم به مخالفت سرسختانه ساواک با فالاچی! که با سفر نیکسون به ایران به اوج خود رسیده بود و ماموران ساواک کتاب «زندگی جنگ و دیگر هیچ» فالاچی را از کتابفروشی‌های تهران جمع کردند، و نام اوریانای مبارز در لیست سیاه ساواک قرار گرفت. دیگر هیچ شک و شبهه‌ای در ضدامپریالیست بودن فالاچی نبود، و اگر کسی جرأت می‌کرد بر ضد اوریانا سخنی بگوید خونش پای خودش بود. از چپ حسینی تا حسینیان چپگرا، همگی کمر به قتل مخالفان فالاچی می‌بستند! به ویژه که یکی از آن جایزه‌های فرمایشی هم به این کتاب «مقدس» تعلق گرفت! و خانم فالاچی با حمایت محافلی که در ظاهر آنان را نفی می‌کرد، اجازة مصاحبه با همه شخصیت‌های جهان را نیز کسب می‌کرد. و در سال 1973، موفق شد شاه ایران را نیز عصبانی کند! و به گفتة بی‌بی‌سی، چیزی نمانده بود که خانم فالاچی باعث تیره شدن روابط ایران و ایتالیا شوند! و اینجاست که اهمیت ایشان آشکار می‌شود! اوریانا، شاه را از کوره به در کرده بود! و به همین دلیل دربار مفلوک ایران از درگاه خانم فالاچی استدعای عاجزانه کرده بود که مصاحبه‌اش را تجدید کند! ولی از آنجا که فالاچی مبارزاتش را از سن 11 سالگی آغاز کرده و در 43 سالگی دیگر برای خودش «مردی» شده بود، نوار مصاحبه را توانسته بود از چنگ ماموران ساواک که به محل اقامتش آمده بودند، محفوظ نگاه‌ دارد!

چه دوره زمانه‌ای شده! این بی‌بی‌سی فکر می‌کند مردم ایران هنوز در سال 57 زندگی می‌کنند و هرچه به خوردشان بدهد، با کمال میل هضم می‌کنند. یک‌نفر نیست به اینان بگوید، اگر ساواک قصد ضبط نوار مصاحبه را داشت قبل از خروج خانم فالاچی از محل مصاحبه نوار کذا را ضبط می‌کرد. ولی بهتر است بگذاریم، بی‌بی‌سی تبلیغاتش را ادامه دهد و بگوید که در پی این مصاحبه، در بار ایران به یک روزنامه نگار در بار واتیکان اعلان جنگ داد و چند مقاله علیه وی در روزنامه‌های ایران چاپ شد و فالاچی مبارز هم شدیداً عکس‌العمل نشان داده مقالاتی بر ضد شاه ایران نوشت که در آن‌ها به گفته بی‌بی‌سی، اتهامات تازه‌ای متوجه مرد قدرتمند ایران نمود! این بی‌بی‌سی البته فراموش می‌کند که طبق قانون مطبوعات، حد اقل در اروپا، اگر روزنامه نگاری به افترا و توهین به مقامات سیاسی کشوری متوسل شود، با یک تذکر سفارتخانه آن کشور، یا معذرت خواهی می‌کند، یا اسناد و مدارک اتهاماتش را ارائه می‌دهد. بگذریم! اوریانا فالاچی نوشت که شاه ایران به الهامات غیبی معتقد است! مگر تعجبی دارد؟ شاه ایران طبق قانون اساسی مسلمان است و مسلمان، مانند مسیحی و یهودی به این مهملات باید معتقد باشد. کجای این اعتقاد عجیب بوده؟ شاه ایران مگر قرار بوده «چه گوارا» باشد؟ و مگر اعتقاد به این مسائل بجز مذهبی بودن دلیل بر چیز دیگری است؟ مگر همین خانواده‌های سلطنتی اروپا مذهبی نیستند؟ یا مگر پادشاه مخالف مذهب هم وجود دارد که ما نمی‌دانیم!

البته اوریانا فالاچی، که یکی از شگرد‌هایش به قول بی‌بی‌سی عصبانی کردن طرف مقابل بود، وقتی با اوباش تر از خود، یعنی روح الله خمینی مصاحبه می‌کند، متوجه می‌شود که برای عصبانی کردن دیگران در مصاحبه، نیازی به هوش و استعداد نیست، چرا که روح الله خمینی با رفتارش به مبارز ضد فاشیست ما ثابت کرد که از خودش زباله‌تر فراوان است. چرا اوریانا فالاچی را زباله می‌خوانم؟ به دلیل اینکه موضع ضد جنگ ویتنام وی به جز تبلیغات دروغین هیچ نبود! اگر کسی ضد جنگ باشد، نمی‌تواند جنگ لبنان را ببیند و تأیید کند. هنگامی که کتاب «انشالله» فالاچی را به ناچار مطالعه کردم تا خلاصه‌ای از آن ارائه کنم. متوجه شدم تا چه حد کسی می‌تواند در توحش و تعصب پیش رود. در این کتاب، فالاچی نظامیان غرب و به ویژه ایتالیا را گروهی «انتلکتوئل» جلوه می‌دهد که کارشان دفتر خاطرات نویسی یا نامه نگاری به دوستان است. و در نامه‌هایشان بحث‌های زبانشناسانه هم مطرح می‌کنند! مجسم کنید نظامیانی را که نه تنها بر علم زبانشناسی مسلط‌اند که مخاطبین‌شان نیز، از زن و فرزند و مادر پدر و سپور محله،‌ هم بر این علم احاطه دارند! و در مقابل این نظامیان «فرهیخته» و «کاتولیک»، مسلمانان جنایتکار ، متقلب و وحشی قرار دارند که با زبانشناسی و دنیای متمدن کلیسا بکلی بیگانه‌اند! و این برای کسانی که از نزدیک فجایع ارتش اسرائیل و غرب را در لبنان شاهد بوده‌اند، تنها می‌تواند ایجاد انزجار ‌کند. چطور ممکن است کسی در ویتنام با جنگ مخالف باشد و در لبنان با جنگ موافق؟ یادآور می‌شوم که کتاب «انشالله» اوریانا فالاچی حدود 10 سال قبل از وقایع 11 سپتامبر منتشر شد! و این نکته را ثابت کرد که امثال اوریانا فالاچی شهرت خود را تنها مدیون حماقت و ساده لوحی مردم‌اند! اوریانا فلاچی واقعی همان کسی است که در مقاله‌هایش خواستار اخراج مسلمانان از آمریکا و اروپا شده بود. اوریانا فالاچی واقعی همان کسی است که اشغالگران جنایتکار غرب در لبنان را «انتلکتوئل» جلوه می‌دهد و مسلمانان لبنان را که با اشغالگران مبارزه می‌کنند جنایتکار می‌نامد. ولی اوریانا فالاچی دوست داشتنی کسی است که در این هفتة نیک فرجام، جهانی را از پلیدی وجودش پاک کرد.

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت