شنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۵


بندیکت 16 و شرکاء
...
امروز 25 شهریورماه 1385، شصت و پنجمین سالگرد استعفای رضامیرپنج از سلطنت اهدائی استعمار انگلیس است. این استعفا پیامد اشغال نظامی ایران از سوی ارتش سرخ و ارتش بریتانیا در تاریخ سوم شهریور همان سال صورت پذیرفت. از آن زمان،‌ اگرچه خاک ایران به اشغال بیگانه در نیامده ولی بیگانگان هر گاه اراده کرده‌اند مشتی اراذل و اوباش را به بهانة دفاع از مقدسات و یا «منافع ملی»، که بیشتر منافع استعمار باید تعریف شود، به خیابان‌ها ریخته‌اند. و یا گروه‌های وابسته به اخوان‌المسلمین، دولتمردانی را ترور کرده‌اند که منافع انگلیس را در ایران به خطر می‌انداخته‌اند.

دو نخست وزیر ایران، به فاصله کمتر از 20 سال، به دست فداییان اسلام ترور شده‌اند: سپهبد رزم‌آرا و حسنعلی منصور. در مورد شرایط اعجاب‌آور ترور حسنعلی منصور قبلا نوشته‌ام، ولی ترور رزم‌آرا به مراتب از ترور منصور حیرت انگیز‌تر است. چرا که بنا به اظهارات یک شاهد عینی، قاتل در مقابل جمع حاضر در مسجد سپهسالار به سوی نخست وزیر شلیک می‌کند، و‌ هیچکس به سراغ رزم‌آرا که نقش زمین شده نمی‌رود،‌ جسد نخست وزیر ایران بر زمین افتاده و یکنفر در حال باز کردن ساعت مچی اوست! شاهد این صحنة تاسفبار که نمی‌توانم نامش را ذکر کنم، می‌گفت، آن روز، اسدالله علم دوبار تلفن کرد و خواهان حضور رزم آرا در مسجد سپهسالار شده بود، و هر دو بار رزم آرا پاسخ منفی داد. بار سوم، از دربار تلفن کردند و گفتند اعلیحضرت خواهان حضور شماست! پیامد خواسته اعلیحضرت را همه می‌دانند. ولی شاید بسیاری نمی‌دانند که رزم آرا ترور شد، چون مخالف طرح اسارت بار ملی شدن نفت بود!

روز 12 اسفند ماه 1329، رزم آرا در کمیسیون نفت حضور یافت و اعلام داشت موضوع ملی شدن نفت برای بررسی به متخصصين ارجاع شده و نمی‌توان بدون مطالعه و با شتاب به این کار دست زد. و چهار روز بعد، در16 اسفند ماه، رزم آرا ترور می‌شود. اطلاعات مندرج در کتاب «خواب آشفته نفت» حاکی از آن است که در فردای همان روز، یعنی در 17 اسفند ماه، «مصدق، پيشنهاد ملی شدن صنعت نفت را که تا آنروز تصويب نشده بود يک بار ديگر به رأی گذاشت و اعضای کميسيون به اتفاق آرا آنرا تصويب کردند. درجلسه 24 اسفند ماه، از 131 نماينده ، 95 نفر در جلسه حضور داشتند و همة آن‌ها به گزارش کميسيون نفت رأی مثبت دادند. مجلس سنا هم در آخرين روز سال، يعنی 29 اسفند 1329 اين گزارش را تصويب کرد.» حال باز گردیم به گروه فداییان اسلام که هر گاه منافع انگلیس در ایران به خطر افتاده، برای دفاع از «اسلام و مسلمین» در صحنة ترور و آشوب حضور یافته! به این منظور ناچاریم تاریخچة اخوان‌المسلمین را بررسی کنیم چرا که فدائیان اسلام در واقع، شاخة شیعی‌مسلک این گروه در ایران است.

شش سال پس از آنکه دولت فاشیست ایتالیا، موجودیت کشور واتیکان را به رسمیت شناخت، در فردای سقوط امپراطوری عثمانی، در سال 1928، سازمان اخوان‌المسلمین به رهبری حسن ال بنا، در مصر اعلام موجودیت کرد. هدف این تشکل، استقرار یک حاکمیت اسلامی بر اساس قوانین «شریعت» بود. به عبارت دیگر حاکمیتی مشابه حاکمیت فعلی «تحجر ـ توحش» در ایران. این سازمان در سال 1935، با مفتی فلسطین ارتباط برقرار کرده و در شورش فلسطینیان در سال 1936 نیز شرکت می‌کند. به دلیل حمایت مستقیم انگلیس، طی 10 سال، اعضای این سازمان از 2 هزار تن به 200 هزار بالغ می‌شود! در سال 1945،‌ فردی به نام «سعیدرمضان» شاخة فلسطینی اخوان‌المسلمین را با هدف مبارزه با صهیونیسم پایه‌گذاری می‌کند. در سال 1948،‌ محمود فهمی، نخست وزیر وقت مصر به دست اعضای اخوان‌المسلمین به قتل می‌رسد. مامورین امنیتی مصر، حسن ال بنا را که دوران خدمتش در سازمان سپری شده بود، در 12 فوریه 1949 به قتل می‌رسانند. و در سال 1954، انحلال رسمی اخوان‌المسلمین اعلام می‌شود. در سال 1957 عبدالکریم ناصر فعالیت اخوان‌المسلمین را ممنوع می‌کند. 2 هزار تن از فعالان سازمان روانة زندان می‌شوند، از جمله، ایمن الظواهری، مرد شمارة دو القاعده. سپس انور السادات و حسنی مبارک جهت مبارزه با گروه‌های چپ افراطی از اخوان‌المسلمین بهره می‌برند!

در سال 1982، رژیم سوسیالیست سوریه، شاخه نظامی اخوان‌المسلمین را نابود می‌کند و رسانه‌های حاکمیت «توحش ـ تحجر» تهران، شدیداً از کشتار مسلمانان در سوریه ابراز تاسف می‌نمایند! و بازماندگان اخوان‌المسلمین به کشورهای دوست و برادر، عربستان، کویت، اردن و پاکستان روی می‌آورند.

جماعت‌الاسلامی که شرح فعالیت‌هایش در وبلاگ «تریاک و دموکراسی» آمد، نیز با اخوان‌المسلمین روابط تنگاتنگی دارد. در فلسطین، با حمایت مستقیم آریل شارون، اخوان‌المسلمین جنبش حماس را پایه ریزی می‌کند، تا در برابر سازمان غیرمذهبی الفتح قرار گیرد. و می‌بینیم که شعار اصلی این جنبش «دست‌ساز» صهیونیسم، مانند شعار حاکمیت ایران، ‌«نابودی اسرائیل» شده. منابع مالی اخوان‌المسلمین نیز، مانند القاعده از طریق عربستان سعودی تأمین می‌شود.

پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، اخوان‌المسلمین،‌ مانند شبه اصلاح طلبان ایران، ناگهان ردای دموکراسی بر تن می‌کند! و اعضای جوان آن، مانند پاسدارهای حاکمیت متحجر ایران، به مانیفست نویسی در باب آزادی و جمهوری و حقوق زنان مشغول می‌شوند! و در سال 1996، رسماً خواستار تشکیل «حزب الوسط» می‌شوند! «اصلاح‌طلبان» اخوان‌المسلمین، مانند همپالکی‌هایشان در ایران راهی کنفرانس‌ها و همایش‌های بین‌المللی شده، و دقیقاً همان مهملات اصلاح طلبان ایران را همه جا تکرار می‌کنند، یعنی مدرنیزاسیون، لیبرالیسم و مردم‌سالاری بر پایة قرآن! ریاست این گروه بسیار اسلامی و بسیار مترقی را «رفیق حبیب» فرزند پیشوای فرقة آنگلیکان مصر به عهده دارد! با در نظر گرفتن سوابق ضد مردمی اخوان‌المسلمین، می‌توان آن را شاخه اسلامی واتیکان در منطقه به شمار آورد. حال بپردازیم به سوابق درخشان واتیکان!

در سال 1870، ویکتور امانوئل شهر رم را به عنوان پایتخت ایتالیا بر می‌گزیند. و به این ترتیب به حکومت پاپ‌ها خاتمه می‌دهد. پاپ، «پی نهم» به این امر اعتراض می‌کند. پاپ‌ها در این تاریخ، به مخالفت آشکار با سکولاریزاسیون اروپا برخاسته بودند، و در سال 1904، روابط آنان با دولت فرانسه، به دلیل آموزش غیرمذهبی در مدارس فرانسه به شدت تیره شده بود. و در این راستا، «پی نهم»، در اول سپتامبر 1910، ادای سوگند بر ضد مدرنیسم را برای کشیشان اجباری می‌کند! در جریان جنگ جهانی اول به اصرار دولت ایتالیا، کشورهای متحد، واتیکان را از کنفرانس‌های تصمیم‌گیری کنار می‌گذارند. «بندیکت 15»، که پاپ فعلی خود را پیرو سیاست وی می‌خواند، در سال 1917، ‌طرح صلحی در 5 ماده ارائه می‌کند که طرف‌های درگیر به آن ترتیب اثر نمی‌دهند. در سال 1919 موسولینی به قدرت می‌رسد، و سه سال بعد، عهد‌نامه «لاتران» موجودیت کشور واتیکان را به رسمیت می‌شناسد! در آغاز جنگ جهانی دوم، واتیکان اعلام بیطرفی می‌کند! و در اوایل سال 1945، ‌مقامات واتیکان، ‌رسماً به حمایت از آلمان و ژاپن می‌پردازند! در سال 1984، دولت ایتالیا، برتری کاتولیسیسم رم را به عنوان دین رسمی ایتالیا تأیید می‌کند، و در تاریخ دهم ژانویة همان سال روابط دیپلماتیک میان ایالات متحد و واتیکان که از سال 1867 قطع شده بود، دوباره برقرار می‌شود. در 30 ام دسامبر 1993، ‌واتیکان و اسرائیل یک توافق نامه اساسی به امضا می‌رسانند.

امروز، با در نظر گرفتن مواضع واتیکان می‌توان دریافت که سخنان پاپ فعلی تنها با هدف ایجاد بحران ایراد شده. واقعیت این است که عرصة جوامع مسلمان امروز در انحصار استعمار قرار دارد. به عنوان مثال نگاهی به ایران بیندازیم، هر گاه حاکمیت از ایجاد بحران عاجز می‌ماند، استعمار جهت ایجاد بحران پای به صحنه می‌گذارد، از رمان سلمان رشدی، به کاریکاتور محمد در رسانة دانمارکی رسیدیم و در این هفته، سخنان یک پاپ بی‌مقدار، عرصة جوامع مسلمان را به تشنج کشیده. پیامد چنین بحران‌هائی در کشور ایران، اشغال صحنة سیاست توسط ارذل اوباشی است که جهت حفظ منافع استعمار به خیابان‌ها می‌ریزند. واقعیت این است که بر طرف شدن تهدید جنگ، زیان‌های فراوانی برای صاحبان صنایع نظامی غرب به همراه آورده. و حال که دست استعمارگران از حربة جنگ کوتاه شده، با هدف ارعاب ملت ایران، به ایجاد بحران می‌پردازند. امروز روشن است که موجودیت پاپ‌های منفور، به موجودیت دستاربندان مزدور در ایران گره خورده است. ولی اهالی واتیکان یک نکته را فراموش کرده‌اند و آن اینکه نفرت ملت ایران از دستاربندان مسلمان مترداف با استقبال آنان از آخوندهای مسیحی نخواهد بود. عقب نشینی غرب در منطقه، که از لبنان آغاز شده نیز، به ایران ختم نخواهد شد. و در این راستا کشیش‌های منفور واتیکان نیز باید دست و پای خود را از این منطقه برچینند. بندیکت 16 و جانشینانش ناچارند در همان مسیری گام بردارند که اربابان‌شان پای گذارده‌اند. این عقب نشینی، یک جبرتاریخی است.

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت