جمعه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۵

تاریخ و تزویر!
...
بامداد 17 شهریور 1357، هنگامی که گروه‌هائی از مردم در راه میدان ژاله بودند، رادیو تهران در اخبار خود اعلام کرد که هرگونه تجمع ممنوع است! آنچه پس از اعلام دیر هنگام این ممنوعیت رخ داد، تا به امروز در پردة ابهام باقی مانده. هنوز کسی نمی‌‌داند به طور دقیق چند نفر در تیراندازی‌های 17 شهریور جان باختند. هنوز کسی نمی‌داند، به چه دلیل، بدون دستور پراکنده شدن به تجمع‌کنندگان ـ که بسیاری از آنان حتی در جریان خبر دیرهنگام رادیو نیز نبودند ـ فرمان گشودن آتش صادر شد؟ و هرگز کسی ندانسته چه کسی این فرمان خیانت‌بار را صادر کرده است؟ و از آن روز تاکنون، کسی نمی‌داند روز 17 شهریور 57 در میدان ژاله چه گذشت؟ ولی علیرغم این مسائل، بعد از ظهر همان روز، اعلامیه‌هائی از «آمار دقیق شهدا»، از 4 تا 5 هزار شهید در میدان ژاله حکایت داشت!

در واقع تعداد تلفات واقعی میدان ژاله هیچ اهمیتی نداشت، مهم بهره‌برداری تبلیغاتی از کشتاری بود که با همکاری وزارت اطلاعات، ساواک و نیروهای انتظامی در تهران رخ داد. علیرغم این واقعیت که مزدوران استعمار پنهان نمودن رخدادهای تاریخی را هدف اصلی خود می‌دانند، آنچه در پی 17 شهریور آمد، از یاد‌ها زدوده نشده. دو روز پس از واقعة میدان ژاله، کاخ سفید در یک اعلامیة رسمی، حمایت جیمی‌کارتر منفور از محمدرضا پهلوی را رسماً اعلام کرد، تا از این راه تحریک افکار عمومی شدت گیرد! و امروز همگان می‌دانند که نخستین و پرحرارت‌ترین مدافع طرح براندازی حاکمیت ایران، همین جیمی کارتر بود، و مشخص می‌شود چرا دو روز پس از واقعة میدان ژاله، حمایت رسمی کارتر از محمدرضا پهلوی می‌بایست اعلام شود، و چرا این حمایت دروغین چنین بازتاب گسترده‌ای در رادیو‌های فارسی زبان خارج نشین بیابد.

در پی «شهادت چند هزار نفر‌» در میدان ژاله، که هنوز آمار دقیقش از مردم ایران پنهان مانده، آنچه در پیش روی متخصصان هدایت افکار عمومی قرار داشت، تهییج مردم با تکیه بر این کشتار بود. تکمیل طرح توطئه بر عهدة مردمی بود که پس از 6 دهه استعمار، قهرمانان دروغینی به نام حسین و مصدق پیدا کرده‌ بودند. و عدالت و آزادی را در ساده‌انگاری‌های حسین و دروغ‌های سیاسی مصدق جستجو می‌کردند. و متاسفانه گروه‌های چپ ایران نیز که در جو استعمار و خفقان جنگ سرد شکل گرفته بودند، بیش از آنکه بر آرمان‌های چپ تکیه داشته باشند، به افراطیون حسینی نزدیک شدند. گروه‌های چپ ناگهان «علمیت» و «عینیتی» را که به آن‌ها می‌بالیدند از دست داده، همگی گام در مسیر شهادت گذاردند. و از این هنگام بود که تفاوت‌های ایدئولوژیک میان راست افراطی و چپ، تنها به واژه‌های روی جلد دو کتاب محدود شده بود؛ راست افراطی قرآن در دست داشت و چپ افراطی، کتاب مارکس! هر دو نیز خواستار «عدالت» و «آزادی» بودند! و در کمال تأسف هر دو نیز با محتوی کتاب‌های‌شان بیگانه! ولی اگر محتوی قرآن بجز سلطه و اسارت برای انسان‌ها نداشته و نخواهد داشت، نظریه مارکسیسم، هرگز انسان را به بردگی و اسارت فرانخوانده! پیروی گروه‌های چپ ایران از افراطیون راستگرا را، ‌ به دو صورت می‌توان تحلیل کرد. یا گروه‌های چپ ایران، چپ حسینی‌اند، یعنی با تکیه بر روایات بی‌پایة تشیع و حکایات مضحک «اسلام و مسلمین» شعار عدالت اجتماعی سر می‌دهند، یا مانند «جبهة ملی» و «نهضت آزادی» خود سر در آخور استعمار دارند. ولی جهت‌گیری‌های بسیاری از گروه‌های چپ در سال‌های پس از براندازی، و بخصوص حمایت از مطالبات «اسلام و مسلمین» در کوسوو ـ که تأیید آشکار سیاست آمریکا در یوگسلاوی سابق بود، نشانگر آن است، که تحلیل دوم بیشتر قابل قبول می‌نماید. و امروز ملت ایران در برابر دو شاخة راست افراطی قرار گرفته‌: یک شاخه که بنا بر مصالح استعمار به دو گروه «اصلاح‌طلب کاذب» و «اصول‌گرایان» تقسیم ‌شده‌اند، و یک شاخة دیگر، همان سازمان‌های چپ آمریکائی هستند که نهایتاً مسیر راست افراطی را در پیش خواهند گرفت. امروز تفاوت میان حاکمیت ایران و گروه‌های چپ همان تفاوت صوری میان دو واژة «اسلام» و «مارکسیسم» شده است. اسلامی که پس از27 سال حاکمیت هنوز تعریف نشده، و مارکسیسمی که برای گروه‌های چپ،‌ هنوز در ترادف با عاشورای حسینی قرار دارد. به عبارت دیگر، چپ ایران هنوز شهامت موضع‌گیری مستقل را پیدا نکرده.

هیاهوی کاریکاتور دانمارکی و موضع‌گیری گروه‌های چپ نشانگر آن است که این گروه‌ها «احترام به ادیان» را از «واجبات» می‌شمارند، ولی فراموش می‌کنند که «ادیان» تنها در صورتی می‌توانند احترام داشته باشند که «غیرادیان» نیز محترم شمرده شوند. به عبارت دیگر احترام باید «عام» باشد تا شامل «خاص» نیز بتواند بشود. ادیان همانقدر محترم‌اند که دیگر اعتقادات غیردینی! پس از پایان جنگ سرد، ایرانیان حق دارند بدانند که چپ در ترادف با استالینیسم نیست. و آنچه در اتحاد جماهیرشوروی رخ داده، در زمان و مکان دیگری نمی‌تواند تکرار شود. این یک اصل علمی است. امروز بیش از یک دهه از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی گذشته و هنوز تبلیغات استعمار غرب بر افکار ایرانیان سایه انداخته است، و هنوز پس از 28 سال توحش اسلامی، برخی درک نکرده‌اند که مارکسیسم یک نظریة علمی است، و آیات قرآن کلام «زور و سلطه». هنوز برخی درک نکرده‌اند که براندازی ارتش ناتو را «انقلاب» نمی‌نامند! و هنوز پس از 28 سال، کسی نمی‌خواهد به یاد آورد که «انقلاب»، واژه‌ای بود که در روز 13 آبان سال 57، با تأیید ساواک در سخنان محمدرضا پهلوی بازتاب رسمی یافت. و هنوز کسی در مورد 17 شهریور 28 سال پیش خواستار شواهد و مدارک تاریخی نشده؛ با 17 شهریور همان برخوردی می‌شود که با اسطوره‌های ساخته و پرداخته دستاربندان ‌شده! تا زمانی که تاریخ جایگاه واقعی خود را در میان گروه‌های چپ نیافته، تا زمانی که اشتباه تحلیل از وقایع سال 57 جبران نشده، امکان تکرار اشتباه، تنها مسیر موجود در جامعة ایران خواهد بود.


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت