جمعه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۵


سعدی و آنجلا مرکل!
...
بالاخره جهانیان به آرزوی دیرین خود رسیدند! پس از روزها انتظار، متن نامة پرزیدنت «مهرورزی» به صدراعظم آلمان منتشر شد! پرزیدنت مهرورزی که مسئولیتش به مسافرت در استان‌های «مجاز» و نامه‌پراکنی به اربابان غربی محدود می‌شود، قبلاً هم به جرج بوش نامه نوشته بود و وی را «نصیحت شده بود که اسلام بیاورد»! البته جرج بوش نپذیرفت! دلیلش هم این بود که آمریکا، به تنهائی رهبری توحش و تحجر اسلام، ‌ مسیحیت و یهودیت را عهده‌دار است و از این گذشته هرچه این ادیان الهی از تحجر و توحش کم داشته باشند، سیا و ‌پنتاگون جبران خواهند کرد. به عنوان مثال، جهت مبارزات ضدامپریالیستی در بلاد اسلام و مسلمین، مخارج زباله‌های بازیافتی را در قم، نجف، قاهره و ... به عهده می‌گیرند تا افرادی از قماش خمینی، بن‌لادن، صدر، حکیم و ... حسابی با امپریالیسم مبارزه کنند. ولی این حرف‌ها به گوش مهرورزی نمی‌رود، و پرزیدنت جنگ‌آور ما با بی‌اعتنائی جرج بوش، دعوت به اسلام را ترک نمی‌کند! نامة مهرورزی به صدراعظم آلمان در راستای همین پشتکار «مهرورزانه» قرار دارد. و به همین جهت در وبلاگ امروز به این نامه می‌پردازم که نسیم خوش گذشته‌های دور در آن می‌وزد، همان زمان که غربی‌ها با پشتکار فراوان از هیتلر حمایت مالی و نظامی می‌کردند، به این امید که پیراهن‌قهوه‌ای‌ها ارتش سرخ را نابود خواهند کرد. همان زمان که فعلة فاشیسم در ایران به ما یادآور شدند که گویا نژادمان هم آریائی است! همان زمان که فروغی مزدور، جهت حفظ شعائر اسلامی، کلیات سعدی را هم سانسور کرد!

بله پیوند مزدوران استعمار در ایران با فاشیسم به زمانی باز می‌گردد که هنوز محاصرة استالینگراد شکسته نشده بود، و هنوز آنگلوساکسون‌ها، مخالفتی با هیتلر پیدا نکرده بودند، در نتیجه هنوز رضا میرپنج بانی «ایران نوین» بود و با اطاعت مطلق از اربابان، دسته دسته دانشجو به خارج اعزام می‌کرد و گروه گروه مخالف هم اعدام و اخراج می‌نمود! همان زمان که مانند امروز، هنوز این خادم وفادار یک تنه به مخالفت با اربابان برنخاسته بود! بله امروز هم مانند همان روزها است که جهانیان از شبه دولت ایران خواهش می‌کردند که دست از همکاری با اصحاب هیتلر بردارد و دولت قدرقدرت ایران، از حقوق حقة خود صرفنظر نمی‌کرد! تفاوت امروز با آن روزها در این است که آن روزها، رضامیرپنج،‌ گرفتار مصادرة اموال و املاک دیگران بود، تا انگلیس بتواند سفارتخانه‌اش را در خانه دیگران علم کند! و خلاصة مطلب، رضامیرپنج «گرفتار» بود و فرصت نامه‌پرانی نداشت. ولی مهرورزی کمی دیر رسیده. غارت و مصادره انجام شده، ‌ مسافرت به دور ایران هم پایان یافته، و اجازة ورود به خوزستان را هم در هر حال به ریاست جمهور قدرقدرت ایران هسته‌ای نمی‌دهند، ‌در نتیجه بزرگان قوم صلاح و مصلحت در این دیده‌اند که مهرورزی را به «کار» نامه‌نگاری مشغول نگاهدارند که حوصله‌اش زیاد سر نرود!‌ و در این راستا چه کاری بهتر از نامه نوشتن به آنجلا مرکل!

آنجلا، در آلمان امروز و جهان غرب، از همة جهات مصداق استضعاف است. نخست به دلیل تابعیت آلمان شرقی، در درجة دوم به دلیل آخوند بودن ابوی محترم‌شان، و از همه مهم‌تر به دلیل زن بودن، آن هم زن مطلقه و پا به سن گذاشته! نهایت استضعاف اجتماعی شامل حال‌شان می‌شود! در نتیجه،‌ مهرورزی دست به دامن آنجلا شده، شاید این بانوی مستضعف درد اسلام و مسلمین را دریابد!

البته نامة مهرورزی به آنجلا، توسط همان بیانیه نویس رسمی حاکمیت ایران نگاشته شده. همان جمله‌های بی‌سروته که از دهان خمینی مانند سطلی از لجن به سرو روی ملت ایران پخش می‌شد، همان مهملات راست افراطی که در بیانیة شبه فعالان سیاسی، روشنفکران سر پل تجریش و نویسند‌گان «سرقبرآقا» به چشم می‌خورد، همان مهملات یهودستیزان غرب در نامة مهرورزی هم منعکس شده است. چرا که سخنگویان سیاست‌های استعماری در این منطقه، همیشه از میان ساکنان همین منطقه انتخاب شده‌اند. امروز حکومت سرسپردة ایران، که مانند اسلافش در سدة گذشته، مأموریت تأمین منافع استعمار غرب در منطقه را به عهده دارد، ‌ خواستار نابودی اسرائیل هم شده. اسرائیلی که موجودیتش نهایتاً دلیلی بر موجودیت همین مزدوران است! اسرائیلی که موجودیتش به مراتب از موجودیت شبه کشور پاکستان مشروعیت بیشتری دارد. هرچند که پاکستان نیز مانند اسرائیل موجودیتش در گرو سیاست استعمار است، ولی اگر مردم اسرائیل، و نه حاکمیت آپارتاید صهیونیست‌ها، یک دلیل موجه برای حضور در منطقه داشته باشند،‌ هیچ دلیل موجهی برای موجودیت کشور پاکستان وجود ندارد. پاکستان با تجزیة هند، و تنها به دلیل بحران آفرینی در منطقه ایجاد شده. موجودیت پاکستان به آوارگی 12 میلیون هندی و با کشتار بیش از یک میلیون انسان تامین شده است. ولی هیچکس مشروعیت پاکستان را به زیر سوال نمی‌برد. چرا که حضور نظامی پاکستان، امروز کارساز استعمار غرب شده. ولی حضور اسرائیل در منطقه می‌رود که برای همین غرب دردسرآفرین شود.

امروز در اسرائیل بسیارند کسانی که نه رؤیای اسرائیل بزرگ دارند، و نه در پی نابودی فلسطینیان‌اند. و بسیارند کسانی که خواهان یک کنفدراسیون اسرائیل فلسطین‌ هستند. موجودیت همین گروه از مردم اسرائیل است که، در تضاد با منافع استعمار قرار گرفته و تداوم جنگ و بحران در منطقه را می‌تواند مورد تهدید قرار دهد. فریادهای «مرگ بر اسرائیل» مزدوران استعمار در ایران به همین دلیل اوج گرفته. تهدید مردم اسرائیل، برای آنکه بعضی‌ها بتوانند به افراط‌گرائی‌ها در داخل اسرائیل دامن زنند. چرا که با اوج گرفتن افراط‌گرائی، همچون موارد جنگ‌ها و براندازی‌ها، تنها‌ گروه‌های ضد استبداد تضعیف می‌شوند.

ثمرة دیگر شعار «مرگ بر اسرائیل» از سوی حاکمیت متحجر تهران، همگرائی با گروه‌های راست افراطی و صهیونیست‌های غرب است. چرا که صهیونیسم از احساست ضدیهود در جهان تغذیه می‌کند. در واقع حاکمیت متحجر تهران با فریاد مرگ بر اسرائیل، ‌سرسپردگی به اربابان غربی را به ثبوت می‌رساند. و هیاهوی نابودی اسرائیل با سلاح هسته‌ای ایران، و هیاهوی بمباران ایران از سوی اسرائیل در همین راستا اوج می‌گیرد. یعنی از طریق ارعاب دو ملت. هدف از جنگ زرگری میان دستاربندان ایران و صهیونیست‌های اسرائیل، فراهم کردن زمینة مناسب برای رشد گروه‌های افراطی در ایران و اسرائیل است، ‌چرا که در هر دو کشور، افراطیون مذهبی در انزوا قرارگرفته‌اند. نفس‌کش طلبیدن دلقک‌های استعمار در ایران،‌ از سوی دیگر، به تقویت افراط‌گرائی در اروپا نیز می‌انجامد و فضا را جهت حفظ بحران‌های قومی مستعد می‌سازد. تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان در همین راستا انجام گرفت، ولی عدم پیروزی ارتش اسرائیل باعث شد که غرب نتواند بهره‌برداری مورد نظر را صورت دهد. علت کشفیات ناگهانی دستاربندان در زمینة هسته‌ای نیز از همینجا سرچشمه می‌گیرد. هنگامی که خاتمی برای تأکید بر «استقلال»، به ژاپن رفت، ناگهان فاش شد که ژاپن به ایران ابزار تولید بمب هسته‌ای فروخته! کشور ژاپن! یعنی کشور متحد نظامی غرب. و به دنبال فاش شدن خبر فروش چند دستگاه «استقلال»،‌ ژاپن ناچار به بازداشت رئیس و چهار تن از مسئولان شرکت «استقلال فروش» ژاپنی شد. و البته روضه خوانان، طبق معمول خبر را تکذیب کردند! ولی کمک‌های بی‌شائبه استعمار به دستاربندان ایران واکنش منفی برخی اعضای دائم شورای امنیت را به همراه داشته به همین دلیل دلقک‌های حاکمیت متحجر تهران، در سه جبهة متفاوت فعال شده‌اند. از یکسو به شاخ و شانه کشیدن برای مخالفین در شورای امنیت پرداخته، «استقلال، استقلال» می‌کنند! از سوی دیگر، بر صلح‌طلبانه بودن برنامة هسته‌ای ایران مرتب تأکید می‌کنند، و در درجة سوم، به دم جنبانی و نامه‌نگاری برای اربابان غربی افتاده‌اند، تا نقش میانجی را در شورای امنیت برایشان ایفا کنند. فعالیت حاکمیت متحجر تهران در سه جبهه، انسان را به یاد حکایت سعدی می‌اندازد! به روایت کلیات، شخصی با شیر جنگ می‌کرد. شیر نعره می‌زد،‌ و تیز می‌داد و دم می‌جنبانید. پرسیدند چرا نعره میزنی؟ گفت تا آدمی بترسد. گفتند چرا تیز می‌دهی؟ گفت چون خودم می‌ترسم. پرسیدند چرا دنباله می‌جنبانی؟ گفت میانجی می‌طلبم. گویا شیرشیخ اجل هم از قماش نره شیران بلاد اسلام بوده!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت