...
از هنگام حملة اسکندر مقدونی به امپراطوری پارس، تا زمانی که تخت جمشید، پایتخت اداری امپراطوری به تسخیر سپاه اسکندر در آمد، واکنش ساتراپها و نجبای دربار در برابر مهاجمان، به یکسان تا به امروز تکرار شده است. ورود سپاه قلیل اسکندر به هر ساتراپی در امپراطوری پارس، پیوستن ساتراپها و نیروی نظامی تحت فرمانشان به مهاجم را در پیآورد! و هنگامی که اسکندر به پرسپولیس رسید، در رأس یک سپاه عظیم قرار داشت که اکثر سربازان و سردارانش پارسیها بودند! و البته، به گواهی تاریخ، در آن زمان اسکندر منادی «دین برحق» نبود، تا «شبهمورخین» قم و اراک، همانطور که در مورد یورش تازیان به پریشانگوئی پرداختهاند، در این مورد هم ادعاهائی داشته باشند، و بگویند که ایرانیان از «ستم شاهان»، با آغوش باز به دین اسکندر گرویدند! نه، آن روز مهاجم، بدون پنهان شدن در پشت سر دین و خدایان «برحق»، شرافتمندانه برای غارت آمده بود! ولی همین غارتگر مقدونی بهترین درس را به پارسیانی داد که تا به امروز از آموختنش گریختهاند.
میدانیم که داریوش سوم، مانند یزدگرد و دیگر شاهنشاهان ایرانزمین، از رویاروئی با سپاه دشمن سرباز زد و به همراه تنی چند از نزدیکانش از میدان نبرد گریخت. هدف از طرح گریز داریوش سوم این نیست که بگویم، اگر داریوش سوم نبرد را بر فرار ترجیح داده بود چهها میشد. نه! تاریخ را با «اگر و مگر» رقم نمیزنند. تاریخ مجموعه رخدادهائی پیوسته در تداوم زمان است. منظور از طرح فرار داریوش سوم اشاره به خصوصیتی است که گویا در ایرانیان فراگیر شده. خصوصیتی که به زبان ساده و در شکل بسیار مؤدبانه «خیانت» نام دارد. در فرهنگ فئودال، بنده و برده سوگند وفاداری به ارباب یاد میکردند و متعهد میشدند که تا پای جان از منافع ارباب دفاع کنند، در غیر اینصورت ارباب مالک جانشان بود. امروز با وجود آنکه غرب از دوران فئودالیته خارج شده، ولی خیانت هنوز در مغرب زمین «جرم» به شمار میآید. منتهی اینبار «حقوق» جاری مرز خیانتها را تعیین میکند: خیانت به کشور، خیانت به منافع ملی، و خیانتهائی دیگر در راستای همین «حقوق». حال بازگردیم به اسکندر!
پس از پیروزی اسکندر، یکی از همراهان داریوش سوم «شاهنشاه» را به قتل رساند، و پنداشت که به این ترتیب وفاداری خود به فاتح جنگ را به ثبوت خواهد رساند. ولی اسکندر دستور داد که قاتل داریوش سوم را به دلیل خیانت به قتل رسانند. این درسی بود که حدود 25 قرن پیش شاگرد ارسطو به ایرانیان داد. ولی افسوس و صد افسوس، که نرود میخ آهنین در سنگ! و 25 قرن است که تاریخ ایران با خیانت عجین شده. خیانتی که دامنهاش از خیانت به ولینعمت و ارباب به مراتب فراتر رفته و به «خیانت به خویش» کشیده شده. از داخل ایران هیچ نمیگویم، چرا که حدود نیم قرن توحش ساواک و نیروهای نظامی، و به ویژه هشت سال ارعاب و کشتار دوران خاتمی، محلی برای ابراز موجودیت گروههای سیاسی مستقل باقی نگذاشته، و فردیت را در تمامی ابعاد در تهدید مداوم قرار داده. برای مشاهدة دامنة خیانت باید نظری به گروههای سیاسی «شبه مترقی» و خارج نشین بیندازیم، آنها که تا حدودی از آزادی برخوردارند و در ضمن تجربه زیستن در جوامع آزاد را نیز یدک میکشند.
این گروهها امروز عملاً تبدیل به مبلغین شبه اصلاح طلبان مزدور، و در رأس آنان شخص خاتمی شدهاند. چگونه؟ به این ترتیب که وانمود میکنند، ظهور مضحکهای به نام احمدینژاد، آزادیها را تهدید میکند، بهانه جنگ به دست آمریکا میدهد، و رسانهها را تحدید کرده! و به طور خلاصه وانمود میکنند که راه نجات ملت ایران از اسارت حکومت «تحجر ـ توحش» همان بازگشت به گذشته، یعنی انتخاب دوبارة خاتمی منفور است. حال آنکه احمدی نژاد با خاتمی همانقدر تفاوت دارد، که خمینی با خامنهای. ولی تبلیغات استعمار که بر محور دین متمرکز شده، قصد دارد جوی ایجاد کند که بار دیگر مردم فریفته شوند و «حماسة دوم خرداد» را با کمک دارودسته خاتمی تکرار کنند.
در این راستا، آیتاللههای دستساز ساواک صمیمانه همکاری میکنند. مشکینی، مکارمشیرازی، صافیگلپایگانی، و دهها زباله بازیافتی استعمار، با ابراز نظرهای مضحک، به تحریک افکار عمومی پرداختهاند. اظهارات اینان حول محور آسمانی بودن دولت و احمدی نژاد متمرکز شده. هر چه اوضاع اقتصادی وخیمتر میشود، هرچه فساد اداری گستردهتر میشود، و هر چه تجارت انسان و مواد مخدر وسیعتر میشود، آیتاللههای ساواک «تقدس» بیشتری در احمدی نژاد و دولتش مییابند، و پا به پای کیهان و اطلاعات، ارتباط بیشتری میان دولت و الهیات کشف میکنند! نه به دلیل اینکه به اینگونه مهملات معتقدند، نه، کاملاً بر عکس! توزیع دین هم مانند فروش مواد مخدر است. همانطور که توزیع کننده مواد مخدر نباید خود معتاد باشد، چرا که کار توزیع را مختل میکند. به همان ترتیب آیتاللههای استعماری نمیباید اعتقادی به مهملاتی که عرضه میکنند داشته باشند. بلکه باید سعی در فروش این مهملات به دیگران داشته باشند، و دقیقاً به شیوة توزیع کنندگان مواد مخدر عمل کنند. از طریق فریب، تطمیع، تهدید و نهایت امر ارعاب.
به زعم اربابان حکومت ایران، تحریک افکار عمومی از طریق آیتاللههای دستساز ساواک در داخل، زمینة مناسبی جهت اقبال مردم به شاخة دوم مزدوران استعمار، یعنی «شبه اصلاحطلبان» یا دارو دسته سردار اکبر و مجاهدینانقلاب و کارگزاران خواهد شد. به همین دلیل دارو دسته جیمیکارتر، رسماً به حمایت از مزد بگیران خود پرداخته.
جیمی کارتر را دستکم نگیریم. جیمی کارتر، که افتخار استقرار حاکمیت «تحجرـ توحش» ایران را یدک میکشد، از «ملی ـ مذهبیهای» ینگه دنیا، و از سردمداران مبارزه با آزادی در آمریکای لاتین، خاورمیانه و خاورنزدیک است. نوبل صلح بیجهت حضور ایشان تقدیم نشده. یادمان نرفته که دورة ریاست جمهوری کارتر، با کشتار فلسطینان و اشغال لبنان توسط ارتش اسرائیل توأم شد و البته ارتش آمریکا و فرانسه نیز در لبنان حضور خود را تحکیم کردند! حضور کارتر در کاخ سفید، در ایران ترکیه و پاکستان، یعنی اعضای پیمان استعماری سنتو، سه براندازی را تقریباً همزمان در پی آورد. در ترکیه، نظامیان کودتا کردند. در پاکستان ضیاءالحق نوعی طالبانیسم را سامان داد که دامنهاش به افغانستان کشید، و در ایران، ژنرال هویزر طالبان «شیعه مسلک» را به قدرت رساند. و به یاد داشته باشیم که در کنفرانس گوادالوپ، جیمیکارتر، مشوق اصلی براندازی حکومت محمدرضاپهلوی در ایران بود. گروه جیمیکارتر به مراتب از گروه جرج بوش خطرناکتر و سرکوبگرتر است. خارج از ترویج طالبانیسم در خاورمیانه، دخالت نظامی در السالودور، حمایت نظامی از مخالفین حاکمیت نیکاراگوئه ـ کنتراسها ـ و آغاز بمباران جزیرة گرانادا را نیز میباید از بازتابهای سیاستهای درخشان گروه کارتر به شمار آورد. و امروز همین جیمی کارتر است که آشکارا به حمایت از خاتمی منفور پرداخته.
امروز شرایط ایران چنان شده که استعمار به هیچ عنوان گزینهای غیر اسلامی برای ایرانیان نمیپذیرد. ملت ایران باید از حاکمیت «تحجر اسلامی» به حاکمیت «تحجر مسلمانی» برود. و در این راستا، رسانههای مزدور و استعمارگران پا به پای یکدیگر به شبیه سازی مشغول شدهاند. رقابت انتخاباتی دروغین، مخالفان دروغین، آزادیخواهان دروغین، زندانیهای سیاسی دروغین، رسانههای مخالف دروغین و ... همه و همه در راستای تحمیل سیاست استعمار بر ملت ایران فعالاند.
بیرون کشیدن احمدی نژاد از صندوق خیمهشب بازی استعمار به این دلیل بود که در مقابل چهرة کریه خاتمی و رفسنجانی چهرة کریهتری به ملت ایران نمایانده شود، تا ایرانیان به مزدوران قبلی رضایت دهند! احمدینژاد «مرگ» بود، برای آنکه ملت ایران به «تب»، یعنی امثال خاتمی رضایت دهد. و یا به گفتة پادوهای آمریکا در اروپا، «میان بد و بدتر انتخاب کند!» بگذریم که در این رهگذر، بد و بدتر، هر دو بدتریناند. در این میان، مهمترین ابزار تبلیغ برای دارودستة جنایتکار خاتمی، ارعاب ملت ایران از طریق توسل به تهدید تهاجم نظامی شده است. مسلم است که فجایع عراق و افغانستان از چشم ملت ایران پنهان نمانده. و هیچ ملتی تهاجم بیگانه را آرزو نمیکند، و به همین دلیل است که تبلیغات برای خاتمی منفور بر همین اصول تکیه دارند.
استعمارگران میخواهند به ملت ایران بقبولانند که اگر خاتمی انتخاب شود، تهدید تهاجم نظامی نیز منتفی خواهد شد. ولی این یک فریب بیش نیست. در درجة نخست، حاکمیت ایران، یک حاکمیت آمریکائی و منصوب ارتش ناتو است. نعل وارونة مبارزات ضدامپریالیستی، دیگر کارساز نیست. ثانیاً، اگر تهاجمی به ایران صورت پذیرد از همان سوئی صورت خواهد گرفت که ارتش اسرائیل را در لبنان زمینگیر کرد. ثالثاً، اگر قرار بر تهاجم نظامی به ایران باشد، مانند تهاجم نظامی به عراق، بدون توافق ضمنی یا آشکار اعضای شورای امنیت صورت نخواهد پذیرفت. رابعاً، اگر میان اعضای دائم شورای امنیت برای تهاجم نظامی به ایران توافقی صورت پذیرد، اهمیتی ندارد که چه کسی در رأس حاکمیت تحجر قرار گرفته. به عبارت دیگر، منافع صاحبان صنایع نظامی تداومی دارد که چهرة منفور خاتمی یا احمدی نژاد، گسستی در آن ایجاد نخواهد کرد! به عبارت دیگر، نه خاتمی منفور، و نه چهرههای نفرتانگیز «ملی ـ مذهبیها»، در تهاجم نظامی یا عدم تهاجم نظامی به ایران، تعیین کننده نبوده، نیستند و هرگز نخواهند بود. ملت ایران کودک نیست که «روز آن لاین» و دیگر رسانههای مزدور او را از تهاجم نظامی بترسانند. ملت ایران ابله نیست که بپذیرد تهاجم نظامی یک ابر قدرت به ایران در گرو بلاهت احمدی نژاد است، و عدم تهاجم به ایران در گرو «درایت و عقلانیت» خاتمی مزدور. این تبلیغات نفرتانگیز سایتهای «مستقل» برای خاتمی، و خوشرقصی برای «ملی ـ مذهبیهای» آمریکا، تنها این امر را ثابت میکند که اوپوزیسیون خارج نشین، مصداق عمل همان سردار داریوش سوم است، که سوگند وفاداری به دشمن اشغالگر یاد کرده! ولی افسوس که امروز اسکندری نیست!
میدانیم که داریوش سوم، مانند یزدگرد و دیگر شاهنشاهان ایرانزمین، از رویاروئی با سپاه دشمن سرباز زد و به همراه تنی چند از نزدیکانش از میدان نبرد گریخت. هدف از طرح گریز داریوش سوم این نیست که بگویم، اگر داریوش سوم نبرد را بر فرار ترجیح داده بود چهها میشد. نه! تاریخ را با «اگر و مگر» رقم نمیزنند. تاریخ مجموعه رخدادهائی پیوسته در تداوم زمان است. منظور از طرح فرار داریوش سوم اشاره به خصوصیتی است که گویا در ایرانیان فراگیر شده. خصوصیتی که به زبان ساده و در شکل بسیار مؤدبانه «خیانت» نام دارد. در فرهنگ فئودال، بنده و برده سوگند وفاداری به ارباب یاد میکردند و متعهد میشدند که تا پای جان از منافع ارباب دفاع کنند، در غیر اینصورت ارباب مالک جانشان بود. امروز با وجود آنکه غرب از دوران فئودالیته خارج شده، ولی خیانت هنوز در مغرب زمین «جرم» به شمار میآید. منتهی اینبار «حقوق» جاری مرز خیانتها را تعیین میکند: خیانت به کشور، خیانت به منافع ملی، و خیانتهائی دیگر در راستای همین «حقوق». حال بازگردیم به اسکندر!
پس از پیروزی اسکندر، یکی از همراهان داریوش سوم «شاهنشاه» را به قتل رساند، و پنداشت که به این ترتیب وفاداری خود به فاتح جنگ را به ثبوت خواهد رساند. ولی اسکندر دستور داد که قاتل داریوش سوم را به دلیل خیانت به قتل رسانند. این درسی بود که حدود 25 قرن پیش شاگرد ارسطو به ایرانیان داد. ولی افسوس و صد افسوس، که نرود میخ آهنین در سنگ! و 25 قرن است که تاریخ ایران با خیانت عجین شده. خیانتی که دامنهاش از خیانت به ولینعمت و ارباب به مراتب فراتر رفته و به «خیانت به خویش» کشیده شده. از داخل ایران هیچ نمیگویم، چرا که حدود نیم قرن توحش ساواک و نیروهای نظامی، و به ویژه هشت سال ارعاب و کشتار دوران خاتمی، محلی برای ابراز موجودیت گروههای سیاسی مستقل باقی نگذاشته، و فردیت را در تمامی ابعاد در تهدید مداوم قرار داده. برای مشاهدة دامنة خیانت باید نظری به گروههای سیاسی «شبه مترقی» و خارج نشین بیندازیم، آنها که تا حدودی از آزادی برخوردارند و در ضمن تجربه زیستن در جوامع آزاد را نیز یدک میکشند.
این گروهها امروز عملاً تبدیل به مبلغین شبه اصلاح طلبان مزدور، و در رأس آنان شخص خاتمی شدهاند. چگونه؟ به این ترتیب که وانمود میکنند، ظهور مضحکهای به نام احمدینژاد، آزادیها را تهدید میکند، بهانه جنگ به دست آمریکا میدهد، و رسانهها را تحدید کرده! و به طور خلاصه وانمود میکنند که راه نجات ملت ایران از اسارت حکومت «تحجر ـ توحش» همان بازگشت به گذشته، یعنی انتخاب دوبارة خاتمی منفور است. حال آنکه احمدی نژاد با خاتمی همانقدر تفاوت دارد، که خمینی با خامنهای. ولی تبلیغات استعمار که بر محور دین متمرکز شده، قصد دارد جوی ایجاد کند که بار دیگر مردم فریفته شوند و «حماسة دوم خرداد» را با کمک دارودسته خاتمی تکرار کنند.
در این راستا، آیتاللههای دستساز ساواک صمیمانه همکاری میکنند. مشکینی، مکارمشیرازی، صافیگلپایگانی، و دهها زباله بازیافتی استعمار، با ابراز نظرهای مضحک، به تحریک افکار عمومی پرداختهاند. اظهارات اینان حول محور آسمانی بودن دولت و احمدی نژاد متمرکز شده. هر چه اوضاع اقتصادی وخیمتر میشود، هرچه فساد اداری گستردهتر میشود، و هر چه تجارت انسان و مواد مخدر وسیعتر میشود، آیتاللههای ساواک «تقدس» بیشتری در احمدی نژاد و دولتش مییابند، و پا به پای کیهان و اطلاعات، ارتباط بیشتری میان دولت و الهیات کشف میکنند! نه به دلیل اینکه به اینگونه مهملات معتقدند، نه، کاملاً بر عکس! توزیع دین هم مانند فروش مواد مخدر است. همانطور که توزیع کننده مواد مخدر نباید خود معتاد باشد، چرا که کار توزیع را مختل میکند. به همان ترتیب آیتاللههای استعماری نمیباید اعتقادی به مهملاتی که عرضه میکنند داشته باشند. بلکه باید سعی در فروش این مهملات به دیگران داشته باشند، و دقیقاً به شیوة توزیع کنندگان مواد مخدر عمل کنند. از طریق فریب، تطمیع، تهدید و نهایت امر ارعاب.
به زعم اربابان حکومت ایران، تحریک افکار عمومی از طریق آیتاللههای دستساز ساواک در داخل، زمینة مناسبی جهت اقبال مردم به شاخة دوم مزدوران استعمار، یعنی «شبه اصلاحطلبان» یا دارو دسته سردار اکبر و مجاهدینانقلاب و کارگزاران خواهد شد. به همین دلیل دارو دسته جیمیکارتر، رسماً به حمایت از مزد بگیران خود پرداخته.
جیمی کارتر را دستکم نگیریم. جیمی کارتر، که افتخار استقرار حاکمیت «تحجرـ توحش» ایران را یدک میکشد، از «ملی ـ مذهبیهای» ینگه دنیا، و از سردمداران مبارزه با آزادی در آمریکای لاتین، خاورمیانه و خاورنزدیک است. نوبل صلح بیجهت حضور ایشان تقدیم نشده. یادمان نرفته که دورة ریاست جمهوری کارتر، با کشتار فلسطینان و اشغال لبنان توسط ارتش اسرائیل توأم شد و البته ارتش آمریکا و فرانسه نیز در لبنان حضور خود را تحکیم کردند! حضور کارتر در کاخ سفید، در ایران ترکیه و پاکستان، یعنی اعضای پیمان استعماری سنتو، سه براندازی را تقریباً همزمان در پی آورد. در ترکیه، نظامیان کودتا کردند. در پاکستان ضیاءالحق نوعی طالبانیسم را سامان داد که دامنهاش به افغانستان کشید، و در ایران، ژنرال هویزر طالبان «شیعه مسلک» را به قدرت رساند. و به یاد داشته باشیم که در کنفرانس گوادالوپ، جیمیکارتر، مشوق اصلی براندازی حکومت محمدرضاپهلوی در ایران بود. گروه جیمیکارتر به مراتب از گروه جرج بوش خطرناکتر و سرکوبگرتر است. خارج از ترویج طالبانیسم در خاورمیانه، دخالت نظامی در السالودور، حمایت نظامی از مخالفین حاکمیت نیکاراگوئه ـ کنتراسها ـ و آغاز بمباران جزیرة گرانادا را نیز میباید از بازتابهای سیاستهای درخشان گروه کارتر به شمار آورد. و امروز همین جیمی کارتر است که آشکارا به حمایت از خاتمی منفور پرداخته.
امروز شرایط ایران چنان شده که استعمار به هیچ عنوان گزینهای غیر اسلامی برای ایرانیان نمیپذیرد. ملت ایران باید از حاکمیت «تحجر اسلامی» به حاکمیت «تحجر مسلمانی» برود. و در این راستا، رسانههای مزدور و استعمارگران پا به پای یکدیگر به شبیه سازی مشغول شدهاند. رقابت انتخاباتی دروغین، مخالفان دروغین، آزادیخواهان دروغین، زندانیهای سیاسی دروغین، رسانههای مخالف دروغین و ... همه و همه در راستای تحمیل سیاست استعمار بر ملت ایران فعالاند.
بیرون کشیدن احمدی نژاد از صندوق خیمهشب بازی استعمار به این دلیل بود که در مقابل چهرة کریه خاتمی و رفسنجانی چهرة کریهتری به ملت ایران نمایانده شود، تا ایرانیان به مزدوران قبلی رضایت دهند! احمدینژاد «مرگ» بود، برای آنکه ملت ایران به «تب»، یعنی امثال خاتمی رضایت دهد. و یا به گفتة پادوهای آمریکا در اروپا، «میان بد و بدتر انتخاب کند!» بگذریم که در این رهگذر، بد و بدتر، هر دو بدتریناند. در این میان، مهمترین ابزار تبلیغ برای دارودستة جنایتکار خاتمی، ارعاب ملت ایران از طریق توسل به تهدید تهاجم نظامی شده است. مسلم است که فجایع عراق و افغانستان از چشم ملت ایران پنهان نمانده. و هیچ ملتی تهاجم بیگانه را آرزو نمیکند، و به همین دلیل است که تبلیغات برای خاتمی منفور بر همین اصول تکیه دارند.
استعمارگران میخواهند به ملت ایران بقبولانند که اگر خاتمی انتخاب شود، تهدید تهاجم نظامی نیز منتفی خواهد شد. ولی این یک فریب بیش نیست. در درجة نخست، حاکمیت ایران، یک حاکمیت آمریکائی و منصوب ارتش ناتو است. نعل وارونة مبارزات ضدامپریالیستی، دیگر کارساز نیست. ثانیاً، اگر تهاجمی به ایران صورت پذیرد از همان سوئی صورت خواهد گرفت که ارتش اسرائیل را در لبنان زمینگیر کرد. ثالثاً، اگر قرار بر تهاجم نظامی به ایران باشد، مانند تهاجم نظامی به عراق، بدون توافق ضمنی یا آشکار اعضای شورای امنیت صورت نخواهد پذیرفت. رابعاً، اگر میان اعضای دائم شورای امنیت برای تهاجم نظامی به ایران توافقی صورت پذیرد، اهمیتی ندارد که چه کسی در رأس حاکمیت تحجر قرار گرفته. به عبارت دیگر، منافع صاحبان صنایع نظامی تداومی دارد که چهرة منفور خاتمی یا احمدی نژاد، گسستی در آن ایجاد نخواهد کرد! به عبارت دیگر، نه خاتمی منفور، و نه چهرههای نفرتانگیز «ملی ـ مذهبیها»، در تهاجم نظامی یا عدم تهاجم نظامی به ایران، تعیین کننده نبوده، نیستند و هرگز نخواهند بود. ملت ایران کودک نیست که «روز آن لاین» و دیگر رسانههای مزدور او را از تهاجم نظامی بترسانند. ملت ایران ابله نیست که بپذیرد تهاجم نظامی یک ابر قدرت به ایران در گرو بلاهت احمدی نژاد است، و عدم تهاجم به ایران در گرو «درایت و عقلانیت» خاتمی مزدور. این تبلیغات نفرتانگیز سایتهای «مستقل» برای خاتمی، و خوشرقصی برای «ملی ـ مذهبیهای» آمریکا، تنها این امر را ثابت میکند که اوپوزیسیون خارج نشین، مصداق عمل همان سردار داریوش سوم است، که سوگند وفاداری به دشمن اشغالگر یاد کرده! ولی افسوس که امروز اسکندری نیست!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت