دوشنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۵

تداوم در خیانت!
...
در اکثر وبلاگ‌هائی که تاکنون نوشته‌ام، سخن از عامل «تداوم» به میان آمده. «تداوم»، در همة زمینه‌ها از تداوم «تاریخ» ناشی می‌شود. در این راستا، تداوم فلسفی، خارج از تداوم تاریخی نمی‌تواند موجودیت داشته باشد. به این دلیل، سخن گفتن از فلاسفة غرب در کشور ایران، تنها می‌تواند نشانه‌ای از گسست باشد و بس. کشور ایران تا در زمینة «تاریخ» تداوم ویژة خود را نشناسد، در زمینة فلسفی با این تداوم بیگانه باقی خواهد ماند. در وبلاگ مورخ 28 مرداد نوشتم که حضور جنجالی مصدق در عرصة سیاست ایران، تنها در «تداوم» سیاست استعماری غرب می‌تواند بررسی شود. و سیاست استعمار غرب در رابطه با تحولات جهانی شکل می‌گیرد. از اینرو، شناخت ابعاد سیاسی و پیامد‌های اقتصادی این تحولات، ابزاری اساسی جهت شناخت مسیر سیاست غرب در ایران به شمار می‌آید. در همان وبلاگ، نوشتم که اگر چه سیاست غرب در ایران ایجاد گسست کرده، ولی این گسست‌ها را می‌توان در چارچوب تداوم سیاست غرب مورد بررسی علمی قرار داد.

حال بازگردیم به نخستین گسست استعماری «رسمی» در عرصة سیاست ایران. نخستین گسست آشکار و «رسمی» در ایران، در فردا روز انقلاب اکتبر و پایان جنگ جهانی اول شکل گرفت. هنگامی که بلشویک‌ها در سال 1917 به قدرت رسیدند، و هنگامی که امپراطوری عثمانی در سال 1918 تجزیه شد، استعمار انگلیس با تکیه بر پیروزی نظامی، حضور گستردة خود در منطقه را تقویت نمود. در سال 1920، «رضامیرپنج» به پست وزارت جنگ دست یافته بود، ولی دو سال قبل از حضور میرپنج در وزارت جنگ، همزمان با پایان یافتن جنگ جهانی اول، جهت «حفظ توازن» در برابر انقلاب اکتبر، غرب 7 هزار نظامی در جزایر «ولادی وستوک»، در کشور روسیة امروز، مستقر کرده بود، اشغالی که تا سال 1920 ادامه یافت، و همچنین 5 هزار نظامی دیگر نیز در «آرکانجل»، یک بندر روس، پیاده شدند؛ همزمان با این «اشغال نظامی»، حمایت‌های «مالی ـ نظامی» غربی‌ها از ضدانقلابیون روس همچنان ادامه یافته بود.

پس از پایان جنگ جهانی اول، 200 هزار سرباز آمریکائی، انگلیسی، فرانسوی، ژاپنی و ... وارد خاک روسیه شدند تا با «خطر کمونیسم» که تهدیدی برای سرمایه‌داری به شمار می‌آمد، مبارزه کنند. یعنی متفقین رسماً به خاک روسیه تجاوز کردند تا از جنگ داخلی «سفیدها» بر علیة دولت بلشویک حمایت کنند. البته این تهاجم با «نیت خیر» انجام شد و هدفش «احترام به ادیان» بود! تأمین «احترام به ادیان» 2 سال به درازا کشید، و به مرگ پنج میلیون روس انجامید، که دو میلیون از آنان صرفاً بر اثر «پیامدهای» جنگ کشته شدند. پس از این کشتار، در سال 1920، دولت روسیه اشغالگران را اخراج می‌کند. و خواهیم دید که از پایان جنگ اول جهانی تا به امروز، ضعف تدریجی قوای استعمار در برابر روسیه، تقویت استعمار در ایران و دیگر کشورهای منطقه را به دنبال آورده.

پیامد اخراج استعمارگران غرب از روسیه را در درجة نخست ملت ایران متحمل می‌شود، به این ترتیب که بازتاب آن تبدیل کشور ایران به پایگاه استعمار در برابر اتحاد جماهیر شوروی بود. پایگاهی که تا به امروز همچنان تقویت شده است. وزارت رضامیرپنج، در واقع، نقطة شروع حضور رسمی استعمار در حکومت ایران است. جهت بررسی دقیق‌تر تداوم این سیاست «ضد کمونیستی» در ایران، لازم است نگاهی گذرا به سیاست غرب در برابر فاشیست‌های ایتالیا و نازی‌ها در آلمان بیفکنیم.

مورخ سرشناس آمریکائی، هاوارد زین، در مقدمة کتاب« جنگ، در مقام سیاست خارجی» می‌نویسد، در دهة 1930، آمریکا، انگلیس و فرانسه سعی داشتند از هیتلر حمایت کنند. روزولت و وزیر امور خارجة وقت هیچ انتقادی از سیاست نژادپرستانه هیتلر نکردند. و هنگامی که در سال 1934، طرحی به سنای آمریکا ارائه شد که در آن از رئیس جمهور آمریکا درخواست می‌کرد، از برخوردهای هیتلر انتقاد شود، وزارت امور خارجه ترتیبی داد که این طرح در پیچ و خم بررسی در کمیته‌های گوناگون به دست فراموشی سپرده شود. برخورد با موسولینی نیز شامل همین تسامح و تساهل شد! و هنگامی که در سال 1935، ارتش موسولینی به اتیوپی حمله کرد، آمریکا بلافاصله «تحریم اقتصادی» را اعلام داشت. فواید «تحریم اقتصادی» این بود که از موسولینی در پیشبرد سیاست جنگ حمایت می‌کرد و همزمان مخالفان موسولینی در داخل ایتالیا را تحت فشار قرار می‌داد. به عبارت دیگر همان شرایطی که پس از تحریم کشور ایران به وجود آمده است. یعنی حمایت از جنگ با عراق و ارائة تسهیلات لازم به حکومت ایران جهت سرکوب مخالفان در داخل.

سیاست حمایت از فاشیسم در اسپانیا نیز به همین ترتیب ولی به صورتی دیگر اعمال شد. هاوارد زین، در ادامه می‌گوید، هنگامی که در سال 1936، با حمایت «مالی ـ نظامی» غرب، فاشیست‌ها به جمهوری «سوسیال ـ لیبرال» اسپانیا اعلان جنگ دادند، دولت روزولت بلافاصله اعلام «بیطرفی» کرد. به این دلیل که به کمک‌های آمریکا به دولت منتخب اسپانیا پایان داده، و از طریق موسولینی و هیتلر، فاشیست‌های اسپانیا را مورد حمایت قرار دهد. هاوارد زین تاکید می‌کند که بدون کمک فرانسه، انگلیس و آمریکا، امکان نداشت فاشیست‌ها در اسپانیا برندة جنگ شوند. در مورد ورود آمریکا به جنگ دوم جهانی نیز هاوراد زین به قصه پردازی‌های مورخین دولتی غرب نقطة پایان می‌گذارد.

به گفتة هاوارد زین، آمریکا تنها به این دلیل وارد جنگ جهانی دوم شد که یک پایگاه نظامی امپریالیسم در پاسیفیک مورد حمله قرار گرفته بود. البته آمریکا خود موجبات این تهاجم نظامی را فراهم آورده بود، چرا که از بیم از دست رفتن بازار‌هایش در چین، بر خلاف توافق‌های رسمی با ژاپن، با تحریم فروش نفت و آهن به اینکشور زمینه‌ساز تهاجم نظامی شد. بمباران «پرل هاربر» در 7 دسامبر 1941، «بهانة» ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم بود. و تبعید رضامیرپنج از ایران به فاصلة چند ماه پس از آغاز جنگ جهانی دوم، در گرماگرم پیشروی ارتش هیتلر در اروپا و آفریقای شمالی، صورت پذیرفت. در سال 1943، شکسته شدن محاصرة لنینگراد توسط ارتش سرخ، گام دیگری جهت تقویت استعمار در ایران شد. امضای توافقنامه «آمریکا ـ انگلیس» در سال 1944، جهت تقسیم برابر منابع نفتی، کشور ایران را در چنگ انحصار اقتصاد استعمار به اسارت در آورد. و این اسارت را ایرانیان مدیون خیانت محمد مصدق هستند. فراموش نکنیم که در تداوم همین خیانت، کودتای 28 مرداد، براندازی 22 بهمن و بحران اخیر هسته‌ای سازمان داده شده‌اند. اینکه یک روز قبل از مهلت ایران برای پاسخ به بستة پیشنهادی غرب، رهبر مزدوران استعمار در ایران، به نفس‌کش طلبی در برابر اربابان خود پرداخته، دقیقاً در جهت تداوم همین سیاست استعماری است. ولی امروز که ارتش ناتو در لبنان متحمل چنین شکست مفتضحانه‌ای شده، پیاده نظام استعمار در ایران، مشکل بتواند منافع ارباب را اینچنین حفظ کند، چرا که تاریخ تکرار نخواهد شد.

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت