همایش و تحریف!
...
چگونه میتوان مدرنیته را تحریف کرد؟ پاسخ به این پرسش بسیار ساده است. مدرنیته و هر مفهوم دیگر را تنها وقتی میتوان تحریف کرد که ابتدا آنرا از محتوا تهی، و به مظروفی خالی تبدیل کنیم. در این مرحله، میتوان این مظروف را، با هر آنچه مایلیم از نو پر کنیم. بهترین ابزار تهی کردن مفاهیم واژه «دین» است. خصوصیت این واژة افسانهای در این است که در کنار هر واژه دیگری که قرار گیرد آنرا به «پلیدی» خود میآلاید. در این راستا، و جهت به بیراهه کشاندن مفهوم مدرنیته، ابطحی، یکی از دستاربندانی که مانند خاتمی و دیگر فعلة فاشیسم، عرصة فرهنگ، فضل و دانش را به انحصار کمسوادیهای خود در آوردهاند، ضیافتی در حسینیة ارشاد، کانون تولید و پرورش توطئه استعمار، بر پا کرده، که تا روز پنجشنبه 26 امرداد ماه، به کمک چند دستاربند و فکل کراواتی فاشیست در باب «مدرنیته و دین»، به قول خودشان «حرفهای جدی و قابل استفادهای» تقدیم همة کمسوادان ایران بنمایند. ولی اینبار، جهت تحریف «مدرنیته»، علاوه بر آلوده کردن آن به واژة «دین»، از ابزار تحریف با «واژهای که نوعی شباهت را القاء میکند» نیز استفاده خواهد شد.
مبلغین استعمار در ایران، همواره سعی دارند «مدرنیته» را با «مدرنیسم و مدرنیزاسیون» در ترادف قرار دهند حال آنکه «مدرنیته» در تخالف کامل با «مدرنیسم و مدرنیزاسیون» است. ولی مسلماً این تخالف، در همایش حسینیه ارشاد، نادیده گرفته خواهد شد! دلیل این «بیتوجهی» هم ـ علاوه بر انتخاب محل همایش ـ حضور افرادی است که اکثرشان در خدمت به اهداف استعمار در ایران از سوابقی درخشان برخوردارند.
قبل از هر چیز، یادآوری این نکته ضروری است، که دستاربندان جهت تحکیم پایههای انحصار فاشیستی خود، همواره به انواع فکل کراواتیهای همفکر خود متوسل میشوند، تا هیچ محلی برای برای ابراز وجود دیگران خالی باقی نمانده باشد. ولی اینبار علاوه بر فکل کراوات، یک سر مقنعه نیز در جمع عالمان اسلام حضور یافته، تا تساوی حقوق زنان در اسلام عزیز نیز در «عمل» ثابت شود! «مقنعة» حاضر در جلسه، کسی جز سارا شریعتی نیست. یعنی همان دریای بیکران علم و جامعه شناسی استحماری که در وبلاگ «نوروز محمدی و خرافة چهارشنبه سوری»، به بررسی افاضات ایشان پرداختهام. وظیفة سارا شریعتی، پیوند زدن جامعه شناسی به فاشیسم است، و الحق که مانند علی شریعتی از عهدة این کار به نحو احسن بر میآیند!
در میان فکل کراواتیهای حاضر در جلسه «علم و دانش» جلائی پور، فرماندار سابق مهاباد هم حضور دارد. کسی که مدارج «علم» و «معرفت» را با کشتار و تصفیههای خونین در مناطق کردنشین به سرعت طی کرد، و یک شبه «استاد» شده! ایشان مانند دیگر شخصیتهای «اصلاح طلب»، پس از کشتار و سرکوب فیزیکی، یک دیپلم دانشگاهی هم دستلاف گرفتهاند، و اینک به سرکوب در عرصة علوم مشغولاند. و چون در امر مقدس سرکوب مخالفان اسلام موفقیت فراوان داشتند، یک «کرسی» مخصوص قرائت قران نیز در دانشگاه لندن برایشان در نظر گرفته شده. در اغلب گردهمائیهای فعلة فاشیسم در لندن، جلائیپور حضور فعال دارد: نقش قاری نیز به عهده اوست!
شخصیت شاخص دیگر در این جلسة تحمیق و استحمار، حجاریان، کارمند ساواک و معرف سعید امامی به سرویسهای امنیتی جمهوری اسلامی است. حجاریان هم مدارج «فضل و فرهنگ» را یکشبه طی کرد؛ سطح سواد فارسی و انشای کودکانهاش، درجة کمال و دانش بیانتهای وی را به صراحت نشان میدهد. و به همین دلیل است که وی نظریهپرداز شبه اصلاح طلبان ایران شده است!
یکی دیگر از حاضران درحسینیه، محسن کدیور است. محسن کدیور برادر یکی از همسران هفتگانه عطاالله مهاجرانی، همان «هگل» حاکمیت «تحجر ـ توحش» تهران است. در میزان کمالات و دانش کدیور همین بس که در همایش مشروطه، محو سخنان مضحک سیدجواد طباطبائی شده بود ـ همان که با جست و خیز فراوان در استخر فاشیسم یک «مشروطة دینی» و یک مدرنیتة چند صد ساله هم برای ما ایرانیان کشف کرده بود!
و اما گروه دوم مبلغین فاشیسم شامل سیدحسین نصر، داریوش شایگان، عبدالکریم سروش و محمدرضا نیکفر میشود. به جز وابستگی به محافل استعماری، از افتخارات سیدحسین نصر، کتاب «سه حکیم مسلمان» است که «عالم گرانقدر» در آن به بندبازی و آکروباسی در باب عرفان، تصوف و اسلام پرداخته و بود و نبود را همه در اسلام ذوب کردهاند! ولی مصاحبههای سیدحسین نصر نیز مانند آثارش همین درجه از «فرهیختگی» را باز تاب میدهد. همانطور که قبلاً هم اشاره کردهام، سیدحسین نصر یکی از علمستیزان عرصة «علم جهان سوم» است و دلیل شهرت وی در عرصة فاشیسم جهانسوم نیز دقیقاً همین «فرهیختگی» است. ویژگی سیدحسین نصر، مانند دیگر فعله فاشیسم، «تاریخ ستیزی» است. سیدحسین نصر از شیفتگان عرصة «اسطوره و باور» است، و شواهد و مدارک تاریخی را اصولاً به رسمیت نمیشناسد! به سیدحسین نصر، مانند تقی زاده، پس از اتمام سنوات «خدمت» در داخل، یک کرسی استادی، ویژة خیانتکاران جهان سوم، در خارج از کشور نیز عطا شده است.
فکل کراوات بعدی، حضرت سروش، توجیه کننده تصفیههای خونین در «انقلاب فرهنگی» هستند. سروش مستقیماً نظریهپرداز استعمار است. در آغاز براندازی سال 57، سروش تبلیغ «حقیقت یکتا» میکرد، پس از پیروزی حزب کارگر در انتخابات انگلیس، سروش ناگهان کشف کرد که «حقیقت متکثر» است و در نتیجه «کیهان لندن» وی را به لقب «معمار رنسانس اسلام» مفتخر نمود! ویژگی سروش، مانند شبه اصلاح طلبان ایران، این است که هر گاه استبداد و سرکوب تضعیف شود، سروش در تخالف با آن قرار میگیرد! جای تعجب نیست، سروش مانند دیگر شرکایش همواره راه استعمار را به «نیکی» پیموده، و یکی از مبلغان اعظم «حقیقت» است. اخیراً نیز به دانشجویان از همه جا بیخبر ایران پیام فرستاده بود که همیشه در جستجوی «حقیقت» باشند! سروش معتقد است «اصل در طاعت و عبودیت است»، و طبیعی است که برای مهیا شدن زمینه «طاعت و عبودیت» لازم است حاکمیت الهی و در عین حال تازه نفس باشد و بر «حقیقت» تعریف شده از سوی استعمار نیز استوار. در «فرهیختگی» استاد سروش همین یک نکته کافیست که وی «برق» را از «شاخصههای مدرنیته» به شمار میآورد!
سخنران دیگر جلسة استحمار داریوش شایگان است. داریوش شایگان، همانند سید حسین نصر، قبل از براندازی 57 نیز از « فرهیختگان» حکومت پهلوی بود. در «فرهیختگی» وی همین بس، که شرط حضورش در هر سمینار یا کنفرانس بینالمللی، اقامت در هتل پنج ستاره بوده! اما فرهیختگی شایگان به این مسائل ختم نمیشود. داریوش شایگان، به شیوة همة فرصت طلبان «فرهیخته»، ابتدا طرفدار به اصطلاح «انقلاب» 22 بهمن بود. ولی پس از مشاهدة کثرت «فرهیختگان دستگاه توحش ـ تحجر»، فعالیتهای فرهنگی خود را خارج از ایران ادامه داد! شاهکار داریوش شایگان کتابی است به زبان فرانسه که «نگاه در هم شکسته» نامدارد. در این کتاب داریوش شایگان، با استفاده از پدیده شناسی، مدرنیته را همان مدرنیزاسیون استعماری رضا میرپنج تعریف میکند! با این تفاصیل فکر نمیکنم سخن از محمدرضا نیکفر اصولاً لزومی داشته باشد. کلیة «مقالات علمی» ایشان، در راستای تحریف «مدرنیته» و در ترادف قرار دادن آن با «مدرنیزاسیون» است.
در وبلاگهای قبلی بارها و بارها گفتهام که در ترادف قرار دادن مدرنیته و مدرنیزاسیون یک شیوة موذیانه و استعماری است؛ عملی جهت تحمیق ایرانیان. «مدرنیته» از هر جهت در تخالف با دین قرار میگیرد. مدرنیته از یک سو، در عرصة فرهنگ، قالب تنگ اسطورههای سامی را شکسته و اسطورههای یونان باستان را ریشههای فرهنگ اروپا به شمار آورده، و از سوی دیگر، در زمینة علم، فرضیة داروین، با اعلام اینکه «انسان از نسل میمون است»، اسطورة آفرینش «الهی» را به طور کلی نفی میکند. اینهمه، خارج از فلسفة نیچه، که اساس فلسفه کلاسیک را متزلزل کرده است. این خطوط اصلی تخالف مدرنیته با دین: مسیحیت و دیگر ادیان سامیها، در زمینة علم، فرهنگ و فلسفه به شمار میرود. ولی به عنوان مهمترین ویژگی مدرنیته، میتوان تکیه بر واقعیت و رخدادهای تاریخی را مطرح کرد که، با «حقیقت» و «باور دینی» کاملاً در تضاد است.
مدرنیته تنها در رابطه با مفاهیم تعریف شده در فلسفه کلاسیک «مدرن» به شمار میآید، و نه در معنای مطلق کلمه. «مدرنیته» همواره با مفاهیم کلاسیک در تقابل است؛ همواره در تخالف با «تقدیس و تقدس»، یعنی در تخالف با «حقیقت الهی و آسمانی» است، و همواره بر «تکثر واقعیتهای» زمینی پای میفشارد، به همین دلیل بر خلاف دین، اصالت را بر موجودیت جسم یعنی «پیکر» انسانها استوار میکند. و تساوی زن و مرد، همچنان که تساوی انسانها، از همین الویت «پیکرها» ناشی میشود.
حال آنکه «مدرنیزاسیون» به معنای «نوین» در رابطه با «کنونی و فعلی» است. «مدرنیزاسیون» میتواند در همسوئی کامل با «حقیقت الهی» نیز قرار گیرد. همچنان که فاشیسم هیتلری یک «مدرنیزاسیون» بود؛ همچنان که کودتای استعماری رضامیرپنج، یک «مدرنیزاسیون» بود. ولی داریوش شایگان و شرکایش این نکات را عمداً نادیده میگیرند، و در قالب «سخنگفتن» از مدرنیته، به تبلیغ «مدرنیزاسیون فاشیستی» نشستهاند. پر واضح است که همایش «مبلغین» فاشیسم در حسینیة ارشاد در راستای همین تبلیغات است. هم حسینیه ارشاد، به عنوان کانون توطئه شناخته شده است و هم این سخنرانان «شریف»! چندی پیش هم آقای منوچهر آشتیانی، در همین حسینیة ارشاد، در برابر دانشجویان از همه جا بیخبر، مارکسیسم را از علمیت و ماتریالیسم تهی کرده بودند!
جهت تسریع در امر «مقدس» پیشبرد سیاستهای استعماری، حضور فعال در همایش فاشیستها را به همة «شوت و پرتهای» عرصة علم و دانش توصیه میکنم!
چگونه میتوان مدرنیته را تحریف کرد؟ پاسخ به این پرسش بسیار ساده است. مدرنیته و هر مفهوم دیگر را تنها وقتی میتوان تحریف کرد که ابتدا آنرا از محتوا تهی، و به مظروفی خالی تبدیل کنیم. در این مرحله، میتوان این مظروف را، با هر آنچه مایلیم از نو پر کنیم. بهترین ابزار تهی کردن مفاهیم واژه «دین» است. خصوصیت این واژة افسانهای در این است که در کنار هر واژه دیگری که قرار گیرد آنرا به «پلیدی» خود میآلاید. در این راستا، و جهت به بیراهه کشاندن مفهوم مدرنیته، ابطحی، یکی از دستاربندانی که مانند خاتمی و دیگر فعلة فاشیسم، عرصة فرهنگ، فضل و دانش را به انحصار کمسوادیهای خود در آوردهاند، ضیافتی در حسینیة ارشاد، کانون تولید و پرورش توطئه استعمار، بر پا کرده، که تا روز پنجشنبه 26 امرداد ماه، به کمک چند دستاربند و فکل کراواتی فاشیست در باب «مدرنیته و دین»، به قول خودشان «حرفهای جدی و قابل استفادهای» تقدیم همة کمسوادان ایران بنمایند. ولی اینبار، جهت تحریف «مدرنیته»، علاوه بر آلوده کردن آن به واژة «دین»، از ابزار تحریف با «واژهای که نوعی شباهت را القاء میکند» نیز استفاده خواهد شد.
مبلغین استعمار در ایران، همواره سعی دارند «مدرنیته» را با «مدرنیسم و مدرنیزاسیون» در ترادف قرار دهند حال آنکه «مدرنیته» در تخالف کامل با «مدرنیسم و مدرنیزاسیون» است. ولی مسلماً این تخالف، در همایش حسینیه ارشاد، نادیده گرفته خواهد شد! دلیل این «بیتوجهی» هم ـ علاوه بر انتخاب محل همایش ـ حضور افرادی است که اکثرشان در خدمت به اهداف استعمار در ایران از سوابقی درخشان برخوردارند.
قبل از هر چیز، یادآوری این نکته ضروری است، که دستاربندان جهت تحکیم پایههای انحصار فاشیستی خود، همواره به انواع فکل کراواتیهای همفکر خود متوسل میشوند، تا هیچ محلی برای برای ابراز وجود دیگران خالی باقی نمانده باشد. ولی اینبار علاوه بر فکل کراوات، یک سر مقنعه نیز در جمع عالمان اسلام حضور یافته، تا تساوی حقوق زنان در اسلام عزیز نیز در «عمل» ثابت شود! «مقنعة» حاضر در جلسه، کسی جز سارا شریعتی نیست. یعنی همان دریای بیکران علم و جامعه شناسی استحماری که در وبلاگ «نوروز محمدی و خرافة چهارشنبه سوری»، به بررسی افاضات ایشان پرداختهام. وظیفة سارا شریعتی، پیوند زدن جامعه شناسی به فاشیسم است، و الحق که مانند علی شریعتی از عهدة این کار به نحو احسن بر میآیند!
در میان فکل کراواتیهای حاضر در جلسه «علم و دانش» جلائی پور، فرماندار سابق مهاباد هم حضور دارد. کسی که مدارج «علم» و «معرفت» را با کشتار و تصفیههای خونین در مناطق کردنشین به سرعت طی کرد، و یک شبه «استاد» شده! ایشان مانند دیگر شخصیتهای «اصلاح طلب»، پس از کشتار و سرکوب فیزیکی، یک دیپلم دانشگاهی هم دستلاف گرفتهاند، و اینک به سرکوب در عرصة علوم مشغولاند. و چون در امر مقدس سرکوب مخالفان اسلام موفقیت فراوان داشتند، یک «کرسی» مخصوص قرائت قران نیز در دانشگاه لندن برایشان در نظر گرفته شده. در اغلب گردهمائیهای فعلة فاشیسم در لندن، جلائیپور حضور فعال دارد: نقش قاری نیز به عهده اوست!
شخصیت شاخص دیگر در این جلسة تحمیق و استحمار، حجاریان، کارمند ساواک و معرف سعید امامی به سرویسهای امنیتی جمهوری اسلامی است. حجاریان هم مدارج «فضل و فرهنگ» را یکشبه طی کرد؛ سطح سواد فارسی و انشای کودکانهاش، درجة کمال و دانش بیانتهای وی را به صراحت نشان میدهد. و به همین دلیل است که وی نظریهپرداز شبه اصلاح طلبان ایران شده است!
یکی دیگر از حاضران درحسینیه، محسن کدیور است. محسن کدیور برادر یکی از همسران هفتگانه عطاالله مهاجرانی، همان «هگل» حاکمیت «تحجر ـ توحش» تهران است. در میزان کمالات و دانش کدیور همین بس که در همایش مشروطه، محو سخنان مضحک سیدجواد طباطبائی شده بود ـ همان که با جست و خیز فراوان در استخر فاشیسم یک «مشروطة دینی» و یک مدرنیتة چند صد ساله هم برای ما ایرانیان کشف کرده بود!
و اما گروه دوم مبلغین فاشیسم شامل سیدحسین نصر، داریوش شایگان، عبدالکریم سروش و محمدرضا نیکفر میشود. به جز وابستگی به محافل استعماری، از افتخارات سیدحسین نصر، کتاب «سه حکیم مسلمان» است که «عالم گرانقدر» در آن به بندبازی و آکروباسی در باب عرفان، تصوف و اسلام پرداخته و بود و نبود را همه در اسلام ذوب کردهاند! ولی مصاحبههای سیدحسین نصر نیز مانند آثارش همین درجه از «فرهیختگی» را باز تاب میدهد. همانطور که قبلاً هم اشاره کردهام، سیدحسین نصر یکی از علمستیزان عرصة «علم جهان سوم» است و دلیل شهرت وی در عرصة فاشیسم جهانسوم نیز دقیقاً همین «فرهیختگی» است. ویژگی سیدحسین نصر، مانند دیگر فعله فاشیسم، «تاریخ ستیزی» است. سیدحسین نصر از شیفتگان عرصة «اسطوره و باور» است، و شواهد و مدارک تاریخی را اصولاً به رسمیت نمیشناسد! به سیدحسین نصر، مانند تقی زاده، پس از اتمام سنوات «خدمت» در داخل، یک کرسی استادی، ویژة خیانتکاران جهان سوم، در خارج از کشور نیز عطا شده است.
فکل کراوات بعدی، حضرت سروش، توجیه کننده تصفیههای خونین در «انقلاب فرهنگی» هستند. سروش مستقیماً نظریهپرداز استعمار است. در آغاز براندازی سال 57، سروش تبلیغ «حقیقت یکتا» میکرد، پس از پیروزی حزب کارگر در انتخابات انگلیس، سروش ناگهان کشف کرد که «حقیقت متکثر» است و در نتیجه «کیهان لندن» وی را به لقب «معمار رنسانس اسلام» مفتخر نمود! ویژگی سروش، مانند شبه اصلاح طلبان ایران، این است که هر گاه استبداد و سرکوب تضعیف شود، سروش در تخالف با آن قرار میگیرد! جای تعجب نیست، سروش مانند دیگر شرکایش همواره راه استعمار را به «نیکی» پیموده، و یکی از مبلغان اعظم «حقیقت» است. اخیراً نیز به دانشجویان از همه جا بیخبر ایران پیام فرستاده بود که همیشه در جستجوی «حقیقت» باشند! سروش معتقد است «اصل در طاعت و عبودیت است»، و طبیعی است که برای مهیا شدن زمینه «طاعت و عبودیت» لازم است حاکمیت الهی و در عین حال تازه نفس باشد و بر «حقیقت» تعریف شده از سوی استعمار نیز استوار. در «فرهیختگی» استاد سروش همین یک نکته کافیست که وی «برق» را از «شاخصههای مدرنیته» به شمار میآورد!
سخنران دیگر جلسة استحمار داریوش شایگان است. داریوش شایگان، همانند سید حسین نصر، قبل از براندازی 57 نیز از « فرهیختگان» حکومت پهلوی بود. در «فرهیختگی» وی همین بس، که شرط حضورش در هر سمینار یا کنفرانس بینالمللی، اقامت در هتل پنج ستاره بوده! اما فرهیختگی شایگان به این مسائل ختم نمیشود. داریوش شایگان، به شیوة همة فرصت طلبان «فرهیخته»، ابتدا طرفدار به اصطلاح «انقلاب» 22 بهمن بود. ولی پس از مشاهدة کثرت «فرهیختگان دستگاه توحش ـ تحجر»، فعالیتهای فرهنگی خود را خارج از ایران ادامه داد! شاهکار داریوش شایگان کتابی است به زبان فرانسه که «نگاه در هم شکسته» نامدارد. در این کتاب داریوش شایگان، با استفاده از پدیده شناسی، مدرنیته را همان مدرنیزاسیون استعماری رضا میرپنج تعریف میکند! با این تفاصیل فکر نمیکنم سخن از محمدرضا نیکفر اصولاً لزومی داشته باشد. کلیة «مقالات علمی» ایشان، در راستای تحریف «مدرنیته» و در ترادف قرار دادن آن با «مدرنیزاسیون» است.
در وبلاگهای قبلی بارها و بارها گفتهام که در ترادف قرار دادن مدرنیته و مدرنیزاسیون یک شیوة موذیانه و استعماری است؛ عملی جهت تحمیق ایرانیان. «مدرنیته» از هر جهت در تخالف با دین قرار میگیرد. مدرنیته از یک سو، در عرصة فرهنگ، قالب تنگ اسطورههای سامی را شکسته و اسطورههای یونان باستان را ریشههای فرهنگ اروپا به شمار آورده، و از سوی دیگر، در زمینة علم، فرضیة داروین، با اعلام اینکه «انسان از نسل میمون است»، اسطورة آفرینش «الهی» را به طور کلی نفی میکند. اینهمه، خارج از فلسفة نیچه، که اساس فلسفه کلاسیک را متزلزل کرده است. این خطوط اصلی تخالف مدرنیته با دین: مسیحیت و دیگر ادیان سامیها، در زمینة علم، فرهنگ و فلسفه به شمار میرود. ولی به عنوان مهمترین ویژگی مدرنیته، میتوان تکیه بر واقعیت و رخدادهای تاریخی را مطرح کرد که، با «حقیقت» و «باور دینی» کاملاً در تضاد است.
مدرنیته تنها در رابطه با مفاهیم تعریف شده در فلسفه کلاسیک «مدرن» به شمار میآید، و نه در معنای مطلق کلمه. «مدرنیته» همواره با مفاهیم کلاسیک در تقابل است؛ همواره در تخالف با «تقدیس و تقدس»، یعنی در تخالف با «حقیقت الهی و آسمانی» است، و همواره بر «تکثر واقعیتهای» زمینی پای میفشارد، به همین دلیل بر خلاف دین، اصالت را بر موجودیت جسم یعنی «پیکر» انسانها استوار میکند. و تساوی زن و مرد، همچنان که تساوی انسانها، از همین الویت «پیکرها» ناشی میشود.
حال آنکه «مدرنیزاسیون» به معنای «نوین» در رابطه با «کنونی و فعلی» است. «مدرنیزاسیون» میتواند در همسوئی کامل با «حقیقت الهی» نیز قرار گیرد. همچنان که فاشیسم هیتلری یک «مدرنیزاسیون» بود؛ همچنان که کودتای استعماری رضامیرپنج، یک «مدرنیزاسیون» بود. ولی داریوش شایگان و شرکایش این نکات را عمداً نادیده میگیرند، و در قالب «سخنگفتن» از مدرنیته، به تبلیغ «مدرنیزاسیون فاشیستی» نشستهاند. پر واضح است که همایش «مبلغین» فاشیسم در حسینیة ارشاد در راستای همین تبلیغات است. هم حسینیه ارشاد، به عنوان کانون توطئه شناخته شده است و هم این سخنرانان «شریف»! چندی پیش هم آقای منوچهر آشتیانی، در همین حسینیة ارشاد، در برابر دانشجویان از همه جا بیخبر، مارکسیسم را از علمیت و ماتریالیسم تهی کرده بودند!
جهت تسریع در امر «مقدس» پیشبرد سیاستهای استعماری، حضور فعال در همایش فاشیستها را به همة «شوت و پرتهای» عرصة علم و دانش توصیه میکنم!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت