...
از دیگ نذری تا فلسفه ...
چند ماه پیش، یکی از خانمهای ایرانی، در مورد «حجاب مو» قلمفرسائی فرموده از آقایان خواسته بودند، «نگاه جنسیتی به زنان نیندازند!» نمیدانم چگونه میتوان، جنسیت را ندیده گرفت و متقاضی «انسان سالاری» هم شد؟ حتماً نویسندة مقاله «حجاب مو» میتوانند اینرا توضیح دهند!
مقاله را که خواندم، فکر کردم ایشان در حال پخت و پز برای سفرة ابوالفضل بودهاند، دستی هم به قلم برده و چون همسرشان یکی از فعالان سیاسی حکومتی است، نوشتة فاضلانهاشان اینچنین بازتاب یافته! متاسفانه اشتباه میکردم، چرا که در ولایت فاشیسم عملاً هیچکس نمیداند از چه سخن میگوید.
دیروز یکی دیگر از صاحبنظران بسیار نخبه «جامعة زنان» ایران، در باب دین خواص! و دین عوام! آش شله قلمکاری پخته بودند که در آن نیچه، فروید، مارکس، سارتر، بردیائف، ماکس وبر، دورکهیم و بودریار، قل قل کرده و حسابی لعاب داده بودند! سرکار خانم شریعتی، که نمیدانم از کدام اندرونی بیرون پریدهاند، در مورد جریان روشنفکری دهه 40 در ایران میفرمایند، که به دلیل تعداد اندک نخبگان، این جریان رو به دین و تاسوعا و عاشورا داشته! منظورشان از نخبگان اندک هم حتما شریعتی و مطهری و خمینی بوده! چون تا آنجا که ما میدانیم، افرادی چون مصطفی رحیمی و بسیاری دیگر رو به سینه زنی و ابتذال بازار نداشتند.
به گفتة خانم شریعتی، امروز چون تعداد نخبگان زیاد شده! صحبت از هرمنوتیک، سکولاریزاسیون و عقلانیت و افسون زدائی میشود! منظور از تعداد زیاد نخبگان، حتماً خیل کسانی است که در ایران «آزمون عقیدتی» گذرانده، بورسیة حاکمیت «تحجر توحش» در کشورهای دوست میشوند، دیپلمی هم به دستشان میگیرند، تا تعداد نخبهگانی چون «دکتر تساهل»، «دکتر سرکوب» و انواع مؤنثشان افزایش یابد و به قول خانم شریعتی، که حتما خودشان هم جزو لایتجزای این نخبگان به شمار میآیند، «جمعیت مستقل تشکیل دهند!» و چنین سخنرانی فاضلانهای هم ایراد کنند!
این «صبیه!» چنان از مرحله پرت است که، دهه شصت در اروپا، یعنی اوج جنبش چپ نوین را، همان زمان که تظاهرات دانشجوئی و کارگری را با پوستر چه گوارا شناسائی میکردند، اوج دینداری میخواند! انسان از اینهمه نادانی مبهوت میشود! بر ایران چه گذشته، که چنین موجودات بیسوادی، میتوانند این چنین پرت و پلاگوئی کرده، خود را «نخبه» هم معرفی کنند؟ بر ایران چه گذشته که «کرکس فرزانه»، که میباید سواد حوزوی داشته باشد، حتی شعور حرف زدن ندارد و آئین چهارشنبه سوری را «خرافه» میخواند؟ در حوزههای «علمیه» به اینان چه میآموزند که اینچنین یاوهگوئی میکنند؟ این «رهبر!» بیمایه را از کدام حوزة نادانی بیرون کشیدهاند که «فرزانه» هم میخوانندش؟ باید گفت که در چنین شرایطی، سروش، سارا شریعتی و ... واقعاً نخبه هم هستند. اینان مگر از علی خامنهای چه کم دارند؟
سارا شریعتی، دورة سیاه انکیزیسیون را، یعنی آن هنگام که آزاداندیشان و اومانیستهائی چون برونو جوردانو در آتش دادگاههای تفتیش عقاید خاکستر میشدند، دورة درگیری کلیسا با دین عوام میخواند! منظور «حاج خانم» حتما این است که گالیله، کوپرنیک و برونوجوردانو ها از عوام بوده یا جادوگری میکردهاند، و کلیسا به همین دلیل با اینان درگیر شده بود! چون به گفتة ایشان، مهملات سنت اوگوستن، و سکولاستیکها که هنوز آبشخوار آخوندهاست، جزو دین خواص بوده!!
«حاجیه خانم»، همینطور که مشغول همزدن دیگ آش فاشیسم و نادانی است، به باغبانی نیز میپردازند. دانههای «مدرنیته و عقل» را که در گلدان جهل کاشتهاند، آبیاری میکنند، تا «دانش رشد کند!» چون هرچه مدرنیته ـ که بنا بر تعریف نافی عقل کلاسیک است ـ به گفتة ایشان "با عقل رشد کند، دانش نیز رشد میکند!" و «سهم دین عامه کمتر میشود». نخبهخانم، دین را هم به صورت سهم تقسیم میکنند، مثل بازار بورس عدالت اسلامی! وقتی سهم دین عامه کمتر شد، سهم دین نخبگانی چون سارا شریعتی افزوده شده، قیمت سهامشان بالا میرود. و میتوانند جهیزیة مفصلی تدارک ببینند، تا حال که زمینه برای رویاروئی حاجیه خانم با دین، آن هم «در بستر مدرنیته» فراهم شده، خانوادة دین به سارا خانم نگویند جهاز نداشت!
بخصوص که به گفته تازة عروس، مدرنیته، یعنی همان بستر رویاروئی ایشان با دین، «دین را کنار زده و بعد آنرا به تملک خود در آورد و سکولاریزه کرد.» اگر فروید این سخنان را تحلیل میکرد، به سخنران نخبة ما میگفت که ایشان تمایل دارند نقش مرد را به عهده گیرند! یا دین را زوجة خویش به حساب آورده، قصد «رویاروئی با وی در بستر مدرنیته» دارند، و یا اینکه برای ایشان، رویاروئی با دین تداعی کننده رابطه جنسی شده! ولی خوب فروید اینجا نیست، و من نیز قصد تحلیل شخصیت گوینده را از ورای کلامش ندارم.
خانم سارا شریعتی در پایان این سخنرانی بی سروته، به این نتیجه شگفتآور میرسد که «اگر دین عامه از حالت تعبدی خارج شود و شکل آگاهانه بگیرد منشاء تحولات» میشود! به عبارت دیگر سخنران «نخبة» ما میگوید، دینی وجود دارد که تعبدی نیست! دینی وجود دارد که پیروانش تعبد ندارند! ادیانی که همه در آن بندهاند، میتوانند، البته در کلام سارا خانم شریعتی، «تعبدی» هم نباشند!
چندی پیش، «دکتر سرکوب» نیز فرموده بودند که «عدالت قسمتی از آزادی است، البته قسمت فربهاش!» جناب دکتر، دم دکان قصابی گویا غرق «مشاهده و سلوک» در لاشة گاو و گوسفند بوده و «میاندیشیده» که اگر قصاب «عدالت» را بشناسد، با توسل به «آزادی» قسمت فربه را باید به ایشان بدهد!!
مقاله را که خواندم، فکر کردم ایشان در حال پخت و پز برای سفرة ابوالفضل بودهاند، دستی هم به قلم برده و چون همسرشان یکی از فعالان سیاسی حکومتی است، نوشتة فاضلانهاشان اینچنین بازتاب یافته! متاسفانه اشتباه میکردم، چرا که در ولایت فاشیسم عملاً هیچکس نمیداند از چه سخن میگوید.
دیروز یکی دیگر از صاحبنظران بسیار نخبه «جامعة زنان» ایران، در باب دین خواص! و دین عوام! آش شله قلمکاری پخته بودند که در آن نیچه، فروید، مارکس، سارتر، بردیائف، ماکس وبر، دورکهیم و بودریار، قل قل کرده و حسابی لعاب داده بودند! سرکار خانم شریعتی، که نمیدانم از کدام اندرونی بیرون پریدهاند، در مورد جریان روشنفکری دهه 40 در ایران میفرمایند، که به دلیل تعداد اندک نخبگان، این جریان رو به دین و تاسوعا و عاشورا داشته! منظورشان از نخبگان اندک هم حتما شریعتی و مطهری و خمینی بوده! چون تا آنجا که ما میدانیم، افرادی چون مصطفی رحیمی و بسیاری دیگر رو به سینه زنی و ابتذال بازار نداشتند.
به گفتة خانم شریعتی، امروز چون تعداد نخبگان زیاد شده! صحبت از هرمنوتیک، سکولاریزاسیون و عقلانیت و افسون زدائی میشود! منظور از تعداد زیاد نخبگان، حتماً خیل کسانی است که در ایران «آزمون عقیدتی» گذرانده، بورسیة حاکمیت «تحجر توحش» در کشورهای دوست میشوند، دیپلمی هم به دستشان میگیرند، تا تعداد نخبهگانی چون «دکتر تساهل»، «دکتر سرکوب» و انواع مؤنثشان افزایش یابد و به قول خانم شریعتی، که حتما خودشان هم جزو لایتجزای این نخبگان به شمار میآیند، «جمعیت مستقل تشکیل دهند!» و چنین سخنرانی فاضلانهای هم ایراد کنند!
این «صبیه!» چنان از مرحله پرت است که، دهه شصت در اروپا، یعنی اوج جنبش چپ نوین را، همان زمان که تظاهرات دانشجوئی و کارگری را با پوستر چه گوارا شناسائی میکردند، اوج دینداری میخواند! انسان از اینهمه نادانی مبهوت میشود! بر ایران چه گذشته، که چنین موجودات بیسوادی، میتوانند این چنین پرت و پلاگوئی کرده، خود را «نخبه» هم معرفی کنند؟ بر ایران چه گذشته که «کرکس فرزانه»، که میباید سواد حوزوی داشته باشد، حتی شعور حرف زدن ندارد و آئین چهارشنبه سوری را «خرافه» میخواند؟ در حوزههای «علمیه» به اینان چه میآموزند که اینچنین یاوهگوئی میکنند؟ این «رهبر!» بیمایه را از کدام حوزة نادانی بیرون کشیدهاند که «فرزانه» هم میخوانندش؟ باید گفت که در چنین شرایطی، سروش، سارا شریعتی و ... واقعاً نخبه هم هستند. اینان مگر از علی خامنهای چه کم دارند؟
سارا شریعتی، دورة سیاه انکیزیسیون را، یعنی آن هنگام که آزاداندیشان و اومانیستهائی چون برونو جوردانو در آتش دادگاههای تفتیش عقاید خاکستر میشدند، دورة درگیری کلیسا با دین عوام میخواند! منظور «حاج خانم» حتما این است که گالیله، کوپرنیک و برونوجوردانو ها از عوام بوده یا جادوگری میکردهاند، و کلیسا به همین دلیل با اینان درگیر شده بود! چون به گفتة ایشان، مهملات سنت اوگوستن، و سکولاستیکها که هنوز آبشخوار آخوندهاست، جزو دین خواص بوده!!
«حاجیه خانم»، همینطور که مشغول همزدن دیگ آش فاشیسم و نادانی است، به باغبانی نیز میپردازند. دانههای «مدرنیته و عقل» را که در گلدان جهل کاشتهاند، آبیاری میکنند، تا «دانش رشد کند!» چون هرچه مدرنیته ـ که بنا بر تعریف نافی عقل کلاسیک است ـ به گفتة ایشان "با عقل رشد کند، دانش نیز رشد میکند!" و «سهم دین عامه کمتر میشود». نخبهخانم، دین را هم به صورت سهم تقسیم میکنند، مثل بازار بورس عدالت اسلامی! وقتی سهم دین عامه کمتر شد، سهم دین نخبگانی چون سارا شریعتی افزوده شده، قیمت سهامشان بالا میرود. و میتوانند جهیزیة مفصلی تدارک ببینند، تا حال که زمینه برای رویاروئی حاجیه خانم با دین، آن هم «در بستر مدرنیته» فراهم شده، خانوادة دین به سارا خانم نگویند جهاز نداشت!
بخصوص که به گفته تازة عروس، مدرنیته، یعنی همان بستر رویاروئی ایشان با دین، «دین را کنار زده و بعد آنرا به تملک خود در آورد و سکولاریزه کرد.» اگر فروید این سخنان را تحلیل میکرد، به سخنران نخبة ما میگفت که ایشان تمایل دارند نقش مرد را به عهده گیرند! یا دین را زوجة خویش به حساب آورده، قصد «رویاروئی با وی در بستر مدرنیته» دارند، و یا اینکه برای ایشان، رویاروئی با دین تداعی کننده رابطه جنسی شده! ولی خوب فروید اینجا نیست، و من نیز قصد تحلیل شخصیت گوینده را از ورای کلامش ندارم.
خانم سارا شریعتی در پایان این سخنرانی بی سروته، به این نتیجه شگفتآور میرسد که «اگر دین عامه از حالت تعبدی خارج شود و شکل آگاهانه بگیرد منشاء تحولات» میشود! به عبارت دیگر سخنران «نخبة» ما میگوید، دینی وجود دارد که تعبدی نیست! دینی وجود دارد که پیروانش تعبد ندارند! ادیانی که همه در آن بندهاند، میتوانند، البته در کلام سارا خانم شریعتی، «تعبدی» هم نباشند!
چندی پیش، «دکتر سرکوب» نیز فرموده بودند که «عدالت قسمتی از آزادی است، البته قسمت فربهاش!» جناب دکتر، دم دکان قصابی گویا غرق «مشاهده و سلوک» در لاشة گاو و گوسفند بوده و «میاندیشیده» که اگر قصاب «عدالت» را بشناسد، با توسل به «آزادی» قسمت فربه را باید به ایشان بدهد!!
واقعاً بر مملکت ایران چه گذشته که این چنین مهملات ضد و نقیضی در رسانهها میباید بازتاب یابند؟
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت