...
خاتمی، دکتر سرکوب و جک استرا، گروه همسرایان!
سه شخصیت محبوب و فرهیخته به فاصله چند روز، به شیوه همسرایان، بیانات گهرباری ایراد کردهاند، که نشانگر «تشکلات همسو» در داخل و خارج از کشور است. تشکلاتی که در پی تحکیم پایههای سلطه از همة امکانات بهره میگیرند.
در این راستا، در سخنرانی همایش ادیان، خاتمی، سرپرست فرهیختة سابق کیهان، سخن از جهانی به میان میآورد که فاقد مبداء مقدس است و «از امر قدسي» در آن خبري نيست. طبق فرمایشات آقای خاتمی، که اینبار در نقش زیگموند فروید ظاهر شدهاند، در چنین جهانی، انسان آزاد است، ولی چون به «امر قدسی» اعتقادی ندارد، در هنگام انتخاب «دچار دلهره ميشود»!
سپس، فیلسوف اردکان به این نتیجه میرسد که اگر جهان از «امر قدسي» مورد نظر ایشان خالی باشد، اضطراب طبيعت آدمي را فرا خواهد گرفت! و میافزاید که، فيلسوفان غيرمعتقد به این امر نیز به همین «جمعبندي منطقي رسيدهاند.» بنا بر استدلال آقای خاتمی، اگر انسان به مبداء مقدس جهان اعتقاد نداشته باشد، مضطرب میشود! و باز هم به گفتة ایشان، این یک جمع بندی منطقی است! یعنی همة افراد مضطرب کره زمین به دلیل بیاعتقادی به «امر قدسی» دچار اضطراب شدهاند! اینکه از چه طریقی، خاتمی و فیلسوفان «غیر معتقد» به این جمع بندی منطق رسیدهاند، معلوم نشده، و برای این پرسش در سخنان گهربار ایشان نباید به دنبال پاسخ بود.
در واقع، فیلسوف اردکان نمیفرمایند که اعتقاد، ساخته و پرداخته ذهن انسان است. و اینکه موجودیت اعتقاد در گرو ذهن انسانهاست. اگر انسان به امری «اعتقاد» نداشته باشد، این امر خود بخود در جهان انسان «موجودیت» خود را از دست میدهد. اعتقاد به «مبداء قدسی جهان» نیز برخاسته از همین ذهنیت بشری است، و نمیتواند بر پایة برخوردی «منطقی» استوار باشد، چرا که، در هر حال، «ذهنیت» در تخالف کامل با «منطق» است.
آقای خاتمی پس از تشریح ریشة اضطراب، انسان را نیز به نوبة خود «تعریف» میکنند: «براي انسان تعريفهاي زيادي كردهاند اما شايد بهترين تعريف اين است كه انسان مخاطب كلام خداست». ایشان پس از تعریف انسان به عنوان «مخاطب خدا»، به «مقدسترین انسانها، یعنی پیامبران به عنوان واسطه خدا با انسان» میرسند. در این مرحله، در سخنان آقای خاتمی، جهان، خدا، انسان و پیامبران از تقدس برخوردار میشوند.
تنها مشکلی که وجود دارد، «واقعیت» این تقدسهاست. واقعیت در مفهوم عینیت آنان. به یمن سفسطه و پرش در عرصة مفاهیم متخالف، آقای خاتمی، تقدسهای موهوم را «عینیت تاریخی» نیز میبخشند! و میگویند: «مقدسترين موجودات تاريخ، پيامبران خدايند.» به زبان سادهتر، اکنون باید «تقدس» پیامبران را به عنوان «پدیدة تاریخی» ـ تاریخ در معنای پدیدهای علمی ـ که ذاتاً نافی تقدس نیز هست، بپذیریم!
به دنبال بیانات رئیس جمهور فرهیختة سابق، دکتر «سرکوب»، نظریهپرداز کبیر و معمار رنسانس کیهان لندن، در نامهای که توسط فرزند برومندشان برای دانشجویان بینوای ایران قرائت شد، از دانشجویان خواستهاند با «تحریف حقیقت» مبارزه کنند! جناب معمارباشی که طبق معمول، در استخر فاشیسم غوطه ورند، هراز گاه، سری از آب بیرون آورده، در راستای «وحدت»، بیانات گهربار شرکای داخلی را «تحکیم» میفرمایند. دانشجویان عزیز، به دلخواه باید، «حقیقت» را شناخته، و هرچه را که «تحریف حقیقت» برآورد میکنند، به قول معمارباشی «با چماق اندیشه فرو کوبند.» نه تعجب نکنید! برداشت نظریهپرداز استعمار از اندیشه، برداشت اللهکرمها از آزادی است. یعنی چماق! در نتیجه اندیشه را باید با چماق اندیشه فروکوفت! این سخنان گهربار را دکتر «سرکوب» همان جائی بیان کرده که سه شاخص مدرنیته را هم تبیین نمودهاند یعنی در لندن! محل زندگی دکتر «تساهل»، که یکی دیگر از «نخبگان منتخب» است!
سروش، مدرنیته را با برق، اخلاق در عرصه سیاست و ... تعریف کرده، البته بدون کوچکترین اشاره به فلسفه مدرن. به عبارت دیگر معمارباشی، نیچه را به رسمیت نمیشناسد! چون اگر نام نیچه را به زبان آورد، ناچار است چماق «حقیقت» را کنار بگذارد و از نان خوردن بیفتد! امروز هم دوباره جناب سروش پیراهن ملکوتی «حقیقت» را به چماق استعمار پوشانده، و از دانشجویان هم تقاضا کرده با تحریف چماق مبارزه کنند!
در این راستا، در سخنرانی همایش ادیان، خاتمی، سرپرست فرهیختة سابق کیهان، سخن از جهانی به میان میآورد که فاقد مبداء مقدس است و «از امر قدسي» در آن خبري نيست. طبق فرمایشات آقای خاتمی، که اینبار در نقش زیگموند فروید ظاهر شدهاند، در چنین جهانی، انسان آزاد است، ولی چون به «امر قدسی» اعتقادی ندارد، در هنگام انتخاب «دچار دلهره ميشود»!
سپس، فیلسوف اردکان به این نتیجه میرسد که اگر جهان از «امر قدسي» مورد نظر ایشان خالی باشد، اضطراب طبيعت آدمي را فرا خواهد گرفت! و میافزاید که، فيلسوفان غيرمعتقد به این امر نیز به همین «جمعبندي منطقي رسيدهاند.» بنا بر استدلال آقای خاتمی، اگر انسان به مبداء مقدس جهان اعتقاد نداشته باشد، مضطرب میشود! و باز هم به گفتة ایشان، این یک جمع بندی منطقی است! یعنی همة افراد مضطرب کره زمین به دلیل بیاعتقادی به «امر قدسی» دچار اضطراب شدهاند! اینکه از چه طریقی، خاتمی و فیلسوفان «غیر معتقد» به این جمع بندی منطق رسیدهاند، معلوم نشده، و برای این پرسش در سخنان گهربار ایشان نباید به دنبال پاسخ بود.
در واقع، فیلسوف اردکان نمیفرمایند که اعتقاد، ساخته و پرداخته ذهن انسان است. و اینکه موجودیت اعتقاد در گرو ذهن انسانهاست. اگر انسان به امری «اعتقاد» نداشته باشد، این امر خود بخود در جهان انسان «موجودیت» خود را از دست میدهد. اعتقاد به «مبداء قدسی جهان» نیز برخاسته از همین ذهنیت بشری است، و نمیتواند بر پایة برخوردی «منطقی» استوار باشد، چرا که، در هر حال، «ذهنیت» در تخالف کامل با «منطق» است.
آقای خاتمی پس از تشریح ریشة اضطراب، انسان را نیز به نوبة خود «تعریف» میکنند: «براي انسان تعريفهاي زيادي كردهاند اما شايد بهترين تعريف اين است كه انسان مخاطب كلام خداست». ایشان پس از تعریف انسان به عنوان «مخاطب خدا»، به «مقدسترین انسانها، یعنی پیامبران به عنوان واسطه خدا با انسان» میرسند. در این مرحله، در سخنان آقای خاتمی، جهان، خدا، انسان و پیامبران از تقدس برخوردار میشوند.
تنها مشکلی که وجود دارد، «واقعیت» این تقدسهاست. واقعیت در مفهوم عینیت آنان. به یمن سفسطه و پرش در عرصة مفاهیم متخالف، آقای خاتمی، تقدسهای موهوم را «عینیت تاریخی» نیز میبخشند! و میگویند: «مقدسترين موجودات تاريخ، پيامبران خدايند.» به زبان سادهتر، اکنون باید «تقدس» پیامبران را به عنوان «پدیدة تاریخی» ـ تاریخ در معنای پدیدهای علمی ـ که ذاتاً نافی تقدس نیز هست، بپذیریم!
به دنبال بیانات رئیس جمهور فرهیختة سابق، دکتر «سرکوب»، نظریهپرداز کبیر و معمار رنسانس کیهان لندن، در نامهای که توسط فرزند برومندشان برای دانشجویان بینوای ایران قرائت شد، از دانشجویان خواستهاند با «تحریف حقیقت» مبارزه کنند! جناب معمارباشی که طبق معمول، در استخر فاشیسم غوطه ورند، هراز گاه، سری از آب بیرون آورده، در راستای «وحدت»، بیانات گهربار شرکای داخلی را «تحکیم» میفرمایند. دانشجویان عزیز، به دلخواه باید، «حقیقت» را شناخته، و هرچه را که «تحریف حقیقت» برآورد میکنند، به قول معمارباشی «با چماق اندیشه فرو کوبند.» نه تعجب نکنید! برداشت نظریهپرداز استعمار از اندیشه، برداشت اللهکرمها از آزادی است. یعنی چماق! در نتیجه اندیشه را باید با چماق اندیشه فروکوفت! این سخنان گهربار را دکتر «سرکوب» همان جائی بیان کرده که سه شاخص مدرنیته را هم تبیین نمودهاند یعنی در لندن! محل زندگی دکتر «تساهل»، که یکی دیگر از «نخبگان منتخب» است!
سروش، مدرنیته را با برق، اخلاق در عرصه سیاست و ... تعریف کرده، البته بدون کوچکترین اشاره به فلسفه مدرن. به عبارت دیگر معمارباشی، نیچه را به رسمیت نمیشناسد! چون اگر نام نیچه را به زبان آورد، ناچار است چماق «حقیقت» را کنار بگذارد و از نان خوردن بیفتد! امروز هم دوباره جناب سروش پیراهن ملکوتی «حقیقت» را به چماق استعمار پوشانده، و از دانشجویان هم تقاضا کرده با تحریف چماق مبارزه کنند!
همزمان با این تقاضای کمک، جک استرا هم در مصاحبهای با بنگاه سخن پراکنی بیبیسی، اعلام کرده «در زمان خاتمی وضع بهتر بود!» البته معلوم نیست وضع چه کسی بهتر بود! و مهم هم نیست مشخص شود، چون این «وضع بهتر» همانند «حقیقت» نظریهپرداز سرکوب، گنگ و نامشخص است. حسن واژههای پوشالی و شعارهای عوامفریب در همین ابهام است. اگر ابهام برطرف شود، دیگر سخنان شارلاتانها کاربردی نخواهد داشت. نمیدانم چه اتفاقی افتاده، که جک استرا هم مثل دکتر تساهل و معمار باشی حرف میزند. فکر میکنم، فاشیسم، حماقت و بلاهت، مانند آنفلوانزای مرغی واگیر داشته باشد. در اینصورت امیدوارم «نخبگان» حکومتی ایران همه مقیم انگلستان شوند، شاید از اینطریق، انتقام هشتاد سال استعمار را از این انگلیسیهای چش چپ بگیریم. و همه با قهقهه بخوانیم: بهرام که گور میگرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت