...
باز هم گروههای چپ و مترقی ایران به پیشواز هشتم مارس رفتهاند. همین فریبکارانی که روز هشتم مارس 1979، تجمع ما را تجمع ضدانقلاب ارزیابی کرده بودند. گروههای مترقی فاقد حداقل درک سیاسی، که تا امروز هزاران نفر از هواداران زودباورشان را به دژخیمان ایران سپردهاند. هم اینان، امروز از آزادی زنان و برابری حقوق سخن میگویند. تحلیل گروههای مترقی چپ ایران از اوضاع متفاوت بود:
«چپ بازار و حجره» منتظر بود، «امام» اداره امور پرولتاریا را به او بسپارد؛
«چپ ناکجا آباد» منتظر بود، امپریالیسم برود، و پرولتاریا جایش را بگیرد؛
«چپ نوکیسه» منتظر بود، امام بیاید و امتیازات پرولتاریا را افزایش دهد: مسکن، اتومبیل، بورس تحصیلی، دیسکوتک، ویلا در شمال و…
«چپ جنگجو» منتظر بود امام رهبری نبرد با امپریالیسم را به او بسپارد. به عبارت دیگر میخواست امام فتوای جهاد ضد امپریالیسم برایش صادر کند، البته پس از تیرباران همه نظامیان!
«چپ پررو» منتظر بود حاکمیت سوسیالیستی پرولتاریا برقرار شود، سپس برای احقاق حقوق زنان وارد صحنه شود!
امروز، جنبش «چپ پررو»، مانند بقیه چپهای «بسیار مترقی» ایران، روش «تساهل و تسامح» برگزیده، گوشه چشمی به پرولتاریا دارد، از «حق ورود زنان به استادیوم ورزشی» دفاع جانانه میکند، به دموکراسی و آزادی بیان، البته «در چارچوب مقدسات»، به قول خودشان "عقیده مند!" شده. همصدا، با فاشیستهای مترقی، خواهان احترام به مقدسات شده، آن «کاریکاتور موهن را محکوم میکند»، در ضمن، بر دو سه زندانی «سیاسی» دست ساز حاکمیت هم پیراهن عثمان پوشانده، که مبادا کسی فکر کند، به جز این دو سه نفر، در اوین کسی زندانیاست.
وقتی از این حضرات میپرسی هشت مارس 1979، کجا تشریف داشتید؟ بلافاصله توضیح میدهند، مسئله حجاب «بورژوائی» بود، باید به مسائل زنان کارگر میپرداختیم! که البته از حق نگذریم "خوب" هم پرداختند. و اکنون که مسائل برابری حقوق زنان کارگر را تامین کردهاند! آمدهاند سراغ مسائل زنان بورژوا! یعنی، امامشان، فتوی داده که پرداختن به مسائل زنان بورژوا هم «جایز» است و بر خلاف استفاده از مواد محترقة برای چهارشنبه سوری، از «مصادیق لهو و اسراف» نیست.
یکی از وجوه مشترک گروههای چپ ایران و آخوندها، همین وقاحت و پرروئیاشان است.
میگویند، آخوندی سخت خاطرخواه زن همسایه بود و از خاطرخواهی، خواب و خوراک نداشت. هیچ راهی هم به نظرش نمیرسید که به وصال محبوب رسد، تا اینکه یکروز، همسایه را هنگام ادرار کردن در کوچه دید. گفت، وای برتو! رو به قبله ادرار میکنی، زنت به تو حرام شد. مرد بیچاره هم زنش را طلاق داد و آخوند فریبکار زن را به عقد خویش در آورد. چندی بعد همان مرد، آخوند را دید که رو به قبله در حال ادرار است. گفت زنت بر تو حرام شد، رو به قبله ادرار میکنی؟ آخوند بلافاصله چرخی زد و جهت ادرار را تغییر داد. بعد همانطور که ادرار میکرد، خطاب به مرد گفت: نه، حرام نشد، پیچش دست خودمان است.
این هم حکایت پرروئی سازمان های چپ ایران است که امروز، پرولتاریا را به نعلین آخوند و ریش حاجی بازار چسبانده، مدافع آزادی و دموکراسی هم شدهاند! پیچش دست خودشان است!
یکروز، کسی به من گفت: پوستر چه گوارا در خانة تو چه میکند؟ تو از کشوری میآئی که در جایجایش هزاران چهگوارا به خاک افتادهاند. از آن روز، پوستر را پشت بطری رام کوبا و ودکا ابسولوت سوئدی پنهان کردم.
ولی، نه، من از کشوری میآیم که در هر کوی و برزناش، بیآیندگان بسیار در پی یافتن دلیلی بر موجودیتاشانند. چهگوارا از اینان نبود. از تبار دگری بود. از تبار آنان که نیازی به توجیه خود ندارند، آنان که هستند، چون باید باشند. آنان که وجودشان را خواسته میدانند. آنان که فرزند ناخواسته خانواده بیبضاعتی در ناکجاآباد نیستند، چشم به ترقی اجتماعی ندارند، خود در اوج ترقی اجتماع پای به عرصه وجود گذاشتهاند، از آنان فراتر نمیتوان بود. آنان زندگیشان بالا رفتن ازنردبام ترقی نیست. آنان زیستناشان، پرواز ایکاروس برای گشودن دروازه های خورشید است.
«چپ بازار و حجره» منتظر بود، «امام» اداره امور پرولتاریا را به او بسپارد؛
«چپ ناکجا آباد» منتظر بود، امپریالیسم برود، و پرولتاریا جایش را بگیرد؛
«چپ نوکیسه» منتظر بود، امام بیاید و امتیازات پرولتاریا را افزایش دهد: مسکن، اتومبیل، بورس تحصیلی، دیسکوتک، ویلا در شمال و…
«چپ جنگجو» منتظر بود امام رهبری نبرد با امپریالیسم را به او بسپارد. به عبارت دیگر میخواست امام فتوای جهاد ضد امپریالیسم برایش صادر کند، البته پس از تیرباران همه نظامیان!
«چپ پررو» منتظر بود حاکمیت سوسیالیستی پرولتاریا برقرار شود، سپس برای احقاق حقوق زنان وارد صحنه شود!
امروز، جنبش «چپ پررو»، مانند بقیه چپهای «بسیار مترقی» ایران، روش «تساهل و تسامح» برگزیده، گوشه چشمی به پرولتاریا دارد، از «حق ورود زنان به استادیوم ورزشی» دفاع جانانه میکند، به دموکراسی و آزادی بیان، البته «در چارچوب مقدسات»، به قول خودشان "عقیده مند!" شده. همصدا، با فاشیستهای مترقی، خواهان احترام به مقدسات شده، آن «کاریکاتور موهن را محکوم میکند»، در ضمن، بر دو سه زندانی «سیاسی» دست ساز حاکمیت هم پیراهن عثمان پوشانده، که مبادا کسی فکر کند، به جز این دو سه نفر، در اوین کسی زندانیاست.
وقتی از این حضرات میپرسی هشت مارس 1979، کجا تشریف داشتید؟ بلافاصله توضیح میدهند، مسئله حجاب «بورژوائی» بود، باید به مسائل زنان کارگر میپرداختیم! که البته از حق نگذریم "خوب" هم پرداختند. و اکنون که مسائل برابری حقوق زنان کارگر را تامین کردهاند! آمدهاند سراغ مسائل زنان بورژوا! یعنی، امامشان، فتوی داده که پرداختن به مسائل زنان بورژوا هم «جایز» است و بر خلاف استفاده از مواد محترقة برای چهارشنبه سوری، از «مصادیق لهو و اسراف» نیست.
یکی از وجوه مشترک گروههای چپ ایران و آخوندها، همین وقاحت و پرروئیاشان است.
میگویند، آخوندی سخت خاطرخواه زن همسایه بود و از خاطرخواهی، خواب و خوراک نداشت. هیچ راهی هم به نظرش نمیرسید که به وصال محبوب رسد، تا اینکه یکروز، همسایه را هنگام ادرار کردن در کوچه دید. گفت، وای برتو! رو به قبله ادرار میکنی، زنت به تو حرام شد. مرد بیچاره هم زنش را طلاق داد و آخوند فریبکار زن را به عقد خویش در آورد. چندی بعد همان مرد، آخوند را دید که رو به قبله در حال ادرار است. گفت زنت بر تو حرام شد، رو به قبله ادرار میکنی؟ آخوند بلافاصله چرخی زد و جهت ادرار را تغییر داد. بعد همانطور که ادرار میکرد، خطاب به مرد گفت: نه، حرام نشد، پیچش دست خودمان است.
این هم حکایت پرروئی سازمان های چپ ایران است که امروز، پرولتاریا را به نعلین آخوند و ریش حاجی بازار چسبانده، مدافع آزادی و دموکراسی هم شدهاند! پیچش دست خودشان است!
یکروز، کسی به من گفت: پوستر چه گوارا در خانة تو چه میکند؟ تو از کشوری میآئی که در جایجایش هزاران چهگوارا به خاک افتادهاند. از آن روز، پوستر را پشت بطری رام کوبا و ودکا ابسولوت سوئدی پنهان کردم.
ولی، نه، من از کشوری میآیم که در هر کوی و برزناش، بیآیندگان بسیار در پی یافتن دلیلی بر موجودیتاشانند. چهگوارا از اینان نبود. از تبار دگری بود. از تبار آنان که نیازی به توجیه خود ندارند، آنان که هستند، چون باید باشند. آنان که وجودشان را خواسته میدانند. آنان که فرزند ناخواسته خانواده بیبضاعتی در ناکجاآباد نیستند، چشم به ترقی اجتماعی ندارند، خود در اوج ترقی اجتماع پای به عرصه وجود گذاشتهاند، از آنان فراتر نمیتوان بود. آنان زندگیشان بالا رفتن ازنردبام ترقی نیست. آنان زیستناشان، پرواز ایکاروس برای گشودن دروازه های خورشید است.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت