...
استبداد و هرج و مرج دو روی یک سکهاند. هر کدام راه به دیگری میگشاید. طی هشتاد سالی که از استقرار آشکار استعمار در ایران میگذرد، یعنی از کودتای رضا میرپنج تا به امروز، ملت ایران از هرج و مرج به استبداد رسیده. هرج و مرجی که استعمار به راه میاندازد، تا زمینه سرکوب، کشتار و چپاول را فراهم کند. طی جنگ سرد، روال چنین بوده؛ ایجاد بحران مصنوعی، حضور شعبان بیمخها در خیابان تحت حمایت نیروهای «امنیتی ـ نظامی»، تخریب، آشوب؛ و سپس کودتای نظامی. در بهمن 57، صحنة کودتا عملاً پشت تظاهرات مردم پنهان ماند. مذاکرات هویزر با نهضت سرسپردگان غرب، که نام آزادی را نیز یدک میکشیدند، تا امروز نیز محرمانه باقی مانده. حال آنکه، اعضای همین نهضت، دوباره به بیانیه نویسی و آزادیخواهی پرداخته، زمینة آشوب را فراهم میکنند. این روند حتی در دورة خاتمی نیز تجربه شد. بهانة آشوب، توقیف روزنامه سلام بود. روزنامهای که یکی به دست یکی از عوامل دیرپای استعمار در بطن حاکمیت انتشار داده میشد. اتحاد جماهیر شوروی دیگر در کار نبود، زمینة لازم برای آنان که به امید کودتا بودند حاصل نشد. چند روزی نیز تمام ابزار بحران به کار گرفته شد، و پایتخت و دانشگاه تهران را به دست آشوبگران سپردند، ولی کودتائی میسر نشد.
اکنون نیز با پافشاری حاکمیت سرسپردة ایران بر غنیسازی اورانیوم در داخل، یعنی فناوریای که دولت بیکفایت ایران عملاً فاقد آن است، زمینة بحران وسیعتری فراهم میشود. اینبار ارعاب ملت نیز الزامی شده. ملتی که وضعیت اسفبار عراق و افغانستان را میبیند و در هراس دموکراسی قریبالوقوع بمبهای هوشمند آمریکائی روز و شب سپری میکنند. پس از نشست شورای حکام، هنگامی که انتقال پروندة «بحران ساختگی هستهای ایران» به شورای امنیت قطعی شد، چهرة خندان نمایندگان حاکمیت مزدور ایران در وین، از موفقیت بزرگ در خیانت به ملت ایران حکایتها داشت. تنها پس از این «موفقیت» بود که ناگهان علی خامنهای، اکبر هاشمی و دیگر فعله استعمار، شعارهای جنگ و استقامت و مبارزه با قدرتهای جهانی را از سر گرفتند. حاکمیتی که رئیس «جمهورش»، عملا مجاز به ورود به خوزستان نیست، دوباره به یاوهگوئی و هل من مبارز خوانی افتاده. چون میپندارد که تجربة شیرین جنگ با عراق اینبار در جنگ با ارباب زمینهساز تداوم کشتار و چپاول بیست و هفت سالهاش خواهد شد.
اکنون نیز با پافشاری حاکمیت سرسپردة ایران بر غنیسازی اورانیوم در داخل، یعنی فناوریای که دولت بیکفایت ایران عملاً فاقد آن است، زمینة بحران وسیعتری فراهم میشود. اینبار ارعاب ملت نیز الزامی شده. ملتی که وضعیت اسفبار عراق و افغانستان را میبیند و در هراس دموکراسی قریبالوقوع بمبهای هوشمند آمریکائی روز و شب سپری میکنند. پس از نشست شورای حکام، هنگامی که انتقال پروندة «بحران ساختگی هستهای ایران» به شورای امنیت قطعی شد، چهرة خندان نمایندگان حاکمیت مزدور ایران در وین، از موفقیت بزرگ در خیانت به ملت ایران حکایتها داشت. تنها پس از این «موفقیت» بود که ناگهان علی خامنهای، اکبر هاشمی و دیگر فعله استعمار، شعارهای جنگ و استقامت و مبارزه با قدرتهای جهانی را از سر گرفتند. حاکمیتی که رئیس «جمهورش»، عملا مجاز به ورود به خوزستان نیست، دوباره به یاوهگوئی و هل من مبارز خوانی افتاده. چون میپندارد که تجربة شیرین جنگ با عراق اینبار در جنگ با ارباب زمینهساز تداوم کشتار و چپاول بیست و هفت سالهاش خواهد شد.
دوباره بحث «وفاق ملی» به راه افتاده، دوباره، گروهی که 27 سال با حمایت غرب، از قبل جنگ و سرکوب، به چپاول مشغول بودند، با وقاحت از «منافع ملی» میگویند. تریبونهای نماز مردمفریب جمعه نیز چون همیشه، در اختیار استعمار است. بیانیه نویسهای ساواک، بیانیه «آزادی، استقلال و ساختن ایران مسلمان» مینویسند، اکبر هاشمی، علیخامنهای و دیگر مزدوران پیر و فرتوت استعمار هم بیانیهها را قرائت میکنند. مزدوران آمریکا همگی آماده نبرد با آمریکا شدهاند، نبردی که بازندهاش فقط ملت ایران خواهد بود.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت