پنجشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۵


حجت‌الاسلام استعمار!
...
همانطور که شیرین عبادی پس از دریافت نوبل کشف کرد که اسلام با دموکراسی هیچ تضادی ندارد،‌ محمد خاتمی نیز در تکمیل شعار استعماری محفل نوبل،‌ تعریف جدیدی از دموکراسی ارائه داده. سخنان محمد خاتمی در باب دموکراسی حاکی از آن است که دموکراسی، منطبق با رسالة خمینی است! با توجه به نقش خاتمی در اعمال سیاست‌های استعماری، قبل و پس از براندازی سال 57 در ایران، ‌ تحلیل سخنان وی اهمیت ویژه‌ای می‌یابد.

حجت‌الاسلام خاتمی، قبل از براندازی 57، در خارج از مرزها «کارآموزی» می‌‌دید. و پس از تخلیة خمینی در ایران تا به امروز، ایشان‌ در مقام نوک حملة سیاست استعماری غرب در پست‌های حساس و مختلف انجام وظیفه کرده. مهم‌ترین نقشی که خاتمی به عهده گرفت، به بیراهه کشاندن مطالبات ملت ایران از طریق سرقت شعار‌های‌شان بود. به کمک «سرقت شعارها» بود که خاتمی و شرکا، 8 سال حکومت «وحشت و جنایت» را تحت عنوان «اصلاح طلبی»‌ بر ملت ایران تحمیل کردند، و امروز نیز با وقاحت تمام جایگاه اوپوزیسیون دربرابر دولت منفور فعلی را به اشغال خود در آورده‌اند. جبهة «اشغالگران»، از نهضت آزادی تا کارگزاران و از مشارکت تا مؤتلفه و انواع و اقسام «مجاهدین» تشکیل شده. ولی هیچیک از اینان جایگاه مشخصی ندارند، و بر حسب منافع بیگانگان یک‌شبه، «مدعی» گرایش‌هائی سیاسی می‌شوند، حتی زمانی که این گرایش‌ها در تضاد با موجودیت خودشان قرار می‌گیرد.

به عنوان مثال، سازمان «مجاهدین انقلاب اسلامی»‌، حزب حکومتی «مشارکت» و ... همگی «مدعیان» هواداری از دموکراسی هستند، حال آنکه، همگی دموکراسی را در معنای واقعی آن مردود می‌شمارند. محل تقارن همگی شیادان مدعی دموکراسی، همین محمد خاتمی است؛ وی در عمل سخنگوی تمامی تشکیلات استعماری‌ای شده که نام «حزب» بر خود گذارده‌اند و عرصة اجتماع را با این صحنه‌سازی به «انحصار» خود درآورده‌اند. خاتمی همصدا با رادیو فردا،‌ «حقوق زنان» را حذف می‌کند و «حضور زنان در جامعه» را جانشین آن می‌کند؛ سپس ردای «گفتگوی تمدن‌ها» برتن کرده و به این بهانه، سخن از «تقدس‌ها» می‌گوید؛‌ در هنگام «تجلیل» از مشروطیت، «آزادیخواهی» و «مدرنیته» را از مفاهیم مشروطه‌طلبی حذف می‌کند،‌ از «مشروعیت» تجلیل کرده و بالاخره به‌ نام «دموکراسی»، حامی «فاشیسم مذهبی» می‌شود!

در تعریف محمد خاتمی از دموکراسی، دین و دموکراسی هیچگونه تعارضی‌ ندارند، ‌چرا که در «دموکراسی اردکان» به «حقوق مدنی» و «حقوق اقلیت‌ها» اصولاً هیچ اشاره‌ای نمی‌شود. از آنجا که در قاموس مزدوران استعمار مردم ایران همگی شیعه، و همگی «سینه چاک» تشیع‌اند،‌ قدرت برخاسته از این «توده‌های فرضی مردم»،‌ خواه ناخواه دموکراتیک می‌شود! در جامعة استعماری مطلوب خاتمی و اربابانش، به جز طرفداران خمینی هیچکس موجودیت سیاسی و اجتماعی ندارد، و همه ایرانیان بلااجبار به مهملات خمینی «باور» دارند؛ به همین دلیل است که خاتمی «دموکراسی» مطلوب استعمار را این چنین تعریف می‌کند:

«دموكراسي يعني اينكه قدرت، ناشي از مردم و تحت نظارت آن است امري كه با دين به صورتي كه امام بيان مي‌كرد و در انقلاب ما تجلي مي‌كرد تعارضي نداشت.»

حجت‌الاسلام «اصلاح طلب» که پس از سانسور کلیات سعدی، به سرقت ادبی از «روژه‌گارودی» پرداخت و «گفتگوی تمدن‌ها» را به نام خود جا زد، در دیدار با اعضای حزب حکومتی «مردم‌سالاری»‌، ‌به شیوة خمینی منفور فتوی هم می‌دهد، «هر که مردم‌سالاری نمی‌خواهد خودش را اصلاح کند!» به نظر می‌رسد که در ایران یک نوع مردم‌مسالاری نامرئی وجود دارد که به جز مزدوران استعمار هیچکس قادر به «رویت»‌ آن نیست، و مخالفان این «مردم‌سالاری» هم جملگی نا‌مرئی‌اند! خاتمی که مراتب خدمت به سرکوب و استعمار را از آلمان و در رکاب بهشتی شروع کرده، دوباره به تکرار مهملات دوران ریاست جمهوری «درخشان» خود روی می‌آورد، و شعارهای پوچ خود را پشت سر هم ردیف می‌کند. خاتمی پس از ابراز وفاداری و بندگی به «نظام» می‌گوید:

«ما معتقد به نظام و انقلاب هستيم و معتقديم كه انقلاب اسلامي نيز خواستار استقرار مردم‌سالاري سازگار با دين بود.»


این نخستین بار نیست که مزدوران استعمار اینچنین گستاخانه به قلب واقعیات می‌پردازند و دین و دموکراسی را با هم سازگار می‌خوانند! دین در ایران، از زمان فتوای میرزای شیرازی ابزار حفظ منافع استعمار شده و بیگانگان به هیچ ترتیبی حاضر نیستند چنین منبع پر سودی را رها کنند. تمامی رسانه‌ها در داخل،‌ تمامی رادیو‌ها و سایت‌های «مستقل» در خارج، به نوعی به ترویج دین و مذهب مشغول شده‌اند. از نامه‌های کسالت‌آور موسوی خوئینی‌ها و همسرش، تا سخنرانی‌های بی‌سرو ته سردمداران اصلاح طلبی، از مانیفست‌های مضحک «استاد پونزها» تا نقدهای مضحک‌تر شبه مخالفان برآن‌ها، از اشک تمساح بر پیکر بیجان زندانیان سیاسی، تا دعوت به رفراندوم‌های اسارت بار، از سخن‌پراکنی در همایش‌های مشروطه، در داخل و خارج، تا مصاحبه با جلادان دیروز و مشروطه‌طلبان امروز، فقط آواز شوم «دین و حقیقت» به گوش مردم ایران می‌رسد. «دین و حقیقت» هم در انحصار کیست؟ همین «دین‌بانان»: روحانیون مزدور! و در راس روحانیون مزدور، آقای خاتمی قرار گرفته که مراتب «ختمی‌ات» در مزدوری را در داخل و خارج با موفقیت کامل طی کرده است. خاتمی فردی است برای تمام فصول استعمار. وقتی سرکوب و خشونت عریان ملت ایران لازم آمد، خاتمی در رأس کیهان و وزارت سرکوبگر «ارشاد اسلامی» قرار ‌گرفت، یعنی مراکز سرکوب فرهنگی. و هنگامی که سرکوب خیابانی متشکل شد، سازمان یافت، و نوبت به ارعاب و قتل فعالان غیرمذهبی ‌رسید، خاتمی در «رأس» قوة مجریه قرار گرفت. و امروز که استعمار تمامی فضای اجتماعی کشور را به یمن فعالیت‌های «سیاسی» مزدورانش اشغال کرده، آقای خاتمی به سینه زدن زیر علم «مردم سالاری» مشغول است و همزمان مخالفان را هم تهدید می‌کند:

«آن‌ها كه مردم‌سالاري را نمي‌پذيرند بايد خود را اصلاح كنند.»


منظور حجت‌الاسلام استعمار این است که اگر کسی «مردمسالاری» را آنگونه که ایشان، مطابق منافع استعمار به راه انداخته‌اند نمی‌خواهد، «خودش را اصلاح کند»، در غیر اینصورت بر او همان خواهد رفت که بر روزنامه نگاران اوایل بر اندازی سال 57، یعنی همه اعدام می‌‌شوند! اگر خاتمی و اربابانش، هنوز می‌پندارند که با ارعاب و تهدید،‌ با قتل زندانیان سیاسی و تحریک افکار عمومی می‌توانند ملت ایران را به خیابان‌ها بکشند و براندازی نوینی سازمان دهند، اگر خاتمی و اربابانش می‌پندارند، که در ایران کسی برای اسلام و حجج اسلام، امروز تره‌ای خرد می‌کند، سخت در اشتباه‌اند. شکست «کاروان استعمار» در داخل و خارج، شکست تبلیغات مزدوران بیگانه در ایران را به صراحت نشان داد. دیگر نه بی‌بی‌سی، نه دویچه‌وله، نه رادیو فردا و نه رسانه‌های شبه مخالفان خارج نشین، هیچیک نخواهد توانست با تبلیغات خود استبداد نوینی بر ملت ایران حاکم کند. شکست سیاست استعماری در لبنان، و هیاهوی نمایندگان مجلس بریتانیا بر ضد تهاجم وحشیانة اسرائیل به لبنان، به ویژه اعتراضات جرج گالوی به این تهاجم در مصاحبه با اسکای نیوز، فروپاشی دژ استعمار در منطقه را گواهی می‌دهد.

منبع ایسنا، 20 خرداد ماه 85

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت