چهارشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۵


Posted by Picasaروان‌پریشی!
...
کیهان مورخ 31 ژوئیه می‌نویسد، ‌قطعنامه شورای امنیت که در آن با تعيين يك ضرب الاجل از ايران خواسته مي‌شود تمامي فعاليت‌هاي خود در زمينه غني‌سازي را به حال تعليق درآورد، چندان اهمیتی ندارد چرا که در آن از یک «فعل ضعیف»‌ استفاده شده! که بر حسب زمینة متن، معانی متفاوتی می‌یابد. البته این ماست‌مالی‌های کیهان را باید در چارچوب «مست بودم اگر گهی خوردم» حکومت دستاربندان بررسی کنیم. قبل از تصویب قطعنامه، آصفی با هارت و پورت فراوان اعلام کرد که اگر قطعنامه‌‌ای علیه ایران تصویب شود، چنین و چنان می‌کنیم و چنين اقدامي را بي‌پاسخ نمی‌گذاریم. ولی وقتی قطعنامه تصویب شد، نفس هیچکس در نیامد. نمایندة «زرچوبه و حنا» در سازمان ملل اعلام فرمودند، «وجاهت قانونی ندارد»! نه تنها بازاری جماعت قانون شناس است، که محمد جواد ظریف وجاهت «قانون» را هم تعیین می‌کند. ولی پس از تصویب قطعنامه، به ویژه رهبر مزدوران آمریکا در ایران، علی خامنه‌ای، مانند موش به سوراخ حزب‌الله پناه برد و «وا اسلاما وا حزب‌الله‌کنان» توسری‌ای را که از شورای امنیت دریافت کرده بود به روضه‌خوانی برای مبارزان مسلمان در لبنان تبدیل کرد. سپس کیهان، مباشر آمریکا در ایران، سعی کرد غلط‌های زیادی آصفی را جمع و جور کند. و به همین دلیل هم در قطعنامه موفق به کشف «فعل ضعیف» شد! که به ادعای کیهان به هيچ وجه «نشاني از تحكم و اقتدار در خود ندارد». و اين فعل دقيقاً «درخواست از روي نياز و احتياج» معنا مي‌دهد، یعنی شورای امنیت از روی نیاز و احتیاج، با گریه و التماس یک قطعنامه تصویب کرده که به دستاربندان مزدور آمریکا در ایران حالی کند تا 31 اوت مهلت دارند که از خوش‌رقصی برای اربابان غربی خود دست بردارند! اینکه شورای امنیت از روی نیاز و احتیاج قطعنامه تصویب کند حتما در منطق روضه‌خوان‌ها می‌گنجد. چرا که اینان اصولاً اهل گدائی و تکدی‌اند و در هر حال محتاج! و هیچ فرصتی را برای مهمل‌گوئی و روضه‌خوانی از دست نمی‌دهند و در پی هر روضه و نوحه، حق و حسابی هم دریافت می‌کنند.

ولی روضه خوان‌های ایران به دستاربندان محدود نمی‌شوند. به محض انتشار خبر قتل یک زندانی در اوین، جناح روضه‌خوانان «بدون دستار» بسیج شده، از مرگ محمدی به لبنان گریز زدند و رسانه‌ها را در داخل و خارج به انحصار خویش در آوردند. ابتدا مصطفی معين، مصطفی تاج‌زاده و علی شكوري‌راد، به همراه تعدادی از اعضای شورای مركزی سازمان ادوار «تحكيم وحدت حوزه و دانشگاه» در منزل علي‌اكبر موسوی خوئینی‌ها، ‌جمع شده اعلام کردند:

«در برابر مرگ يك انسان در زندان [...] نمي‌توان سكوت كرد. بايد انتقادات خود را مطرح كرد، نمي‌توان به راحتی از كنار مرگ يك انسان گذشت.» و معين هم در پاسخ به وی گفت: «اين مسائل مهم است، اما همزمانی آن با حوادث لبنان و مسائل داخلی كشور شرايط ويژه‌ای ايجاد كرده است»


در این جلسه نانی هم به مصطفی معین قرض داده شد، و سخنگوی سازمان دانش‌آموختگان ايران وی را در «محوريت جبهه‌ای به نام دموكراسي‌خواهی و حقوق بشر» قرار داد! و همسر خوئینی‌‌ها هم یاد آور شد که وضع جسمانی «مهندس» خوب نیست و سر مبارک‌شان درد می‌کند! اینکه اهالی اسلام عشق مدرک و تیتر دانشگاهی دارند و یک زن، ‌بجای نام همسرش از «عنوان» دانشگاهی‌ وی استفاده می‌کند، پدیده نوینی نیست. محسن رضایی و الله کرم هم یکی یک دکترا گرفته‌اند که کمبودهای غیرقابل جبران را حداقل در صفحات روزنامه‌ها برای‌شان جبران کنند. ولی چه می‌توان کرد از قدیم گفته‌اند، «ملاشدن چه آسان،‌ آدم شدن چه مشکل». نمونه‌اش سخنان گهربار محسن آرمین، نوچة بهزاد نبوی است.

محسن آرمین، سخنگوی سازمان شکنجه‌گران و بمب گذاران «دموکرات ـ مسلمان» پس از مرگ محمدی و جنگ لبنان ناگهان از فاشیسم به دموکراسی گرایش پیدا کرد. و ضمن ارائة صورت حساب قتل زهرا کاظمی، واژه نوین «ناعادلانه» را نیز به فرهنگستان زبان فارسی تقدیم کرد. آرمین که بسیاری از زندانیان کنونی زندان اوین به خوبی از سوابق «دموکراتیکش» آگاهند، و از همکاران محسن رضائی و دیگر اوباش خرابکار به شمار می‌رود، شیره را خورد و گفت شیرین است. یعنی ابراز داشت «مسولیت مرگ محمدی از مسولیت مسئولان زندان نمی‌کاهد»! ظاهراً کسانی مدعی شده بودند که قتل محمدی از مسولیت مسئولان زندان می‌کاهد، و نوچة بهزاد نبوی به آنان فهماند که چنین نیست! سخنگوي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي به دنبال تأکید بر مسئولیت، مسولان یک شاهکار دیگر هم تقدیم مردم همیشه در صحنه کرد،‌ و می‌گوید
« بازداشت، نگهداري،‌‏ محاكمه و زنداني كردن زندانياني كه به اتهامات سياسي گرفتار شده‌‏اند، چنان ناعادلانه است كه امروز اعتصاب غذا در زندان‌‏هاي ايران به اقدامي عادي تبديل شده است.»

این نخستین بار است که کسی ادعا می کند زندانیان را بازداشت و زندانی می‌کنند! یعنی روضه‌خوان‌ها یک عده زندانی را به اتهام سیاسی بازداشت می‌کنند! پس در داخل زندان یک عده زندانی وجود دارند که پس از زندانی شدن بازداشت و باز هم زندانی می‌شوند! اینکه استعمار در ایران به پست‌ترین و بی‌مایه‌ترین افراد روی می‌آورد تا اعمال سیاست کند، تازگی ندارد، از میرزای شیرازی تا به امروز، استعمار در زباله‌های جامعة ایران بهترین و وفادارترین خدمه را یافته. ولی هیچیک تا حد «نخبگان» حکومت دستاربندان سفاک، سفیه و بی‌مایه نبوده‌اند. از روح الله خمینی تا سردار سازندگی و احمدی نژاد و از قطب زاده،‌ رجائی و بنی‌صدر تا میر حسین موسوی و خاتمی، یک طیف گسترده از بلاهت،کم سوادی و جهالت تمامی هرم قدرت در ایران را در بر گرفته.

کسی که به زبان مادریش قادر به ردیف کردن چند جملة صحیح نیست، سخنگوی یک سازمان به اصطلاح سیاسی هم شده. محسن آرمین، که مانند دیگر فعلة استعمار، یک عنوان مهندسی هم یدک می‌کشد، در حد یک دانش آموز دبستانی از دستور زبان فارسی شناخت ندارد. به همین دلیل پس از افاضات فوق، مدعی می‌شود که مرگ محمدی «وضعیت کشور را تشدید» می‌کند، ولی در این حد درک و سواد ندارد که بگوید چه «وضعیتی» را تشدید می‌کند. ظاهراً این جناب هم در مکتب استاد سروش تحصیل علم کرده‌اند که اینچنین به درافشانی مشغول شده و نمی‌داند که سخنان گهربارش باعث خنده خوانندگان می‌شود. و به احتمال زیاد دلیل این پریشانگوئی‌ها این است که آرمین نگران «کشف حقیقت» است و در گفتگو با خبرنگار ایلنا به حق و حقوق خانوادة محمدی برای «کشف حقیقت» اشاره می‌کند، چرا که فاشیست‌ها با «واقعیات» کاری ندارند، مهم همان «حقیقت» خودشان است!
«محسن آرمين در گفتگو با ايلنا تصريح كرد: خانوادة اكبر محمدي اين حق را دارند براي كشف حقيقت و علت فوت از پزشكان معتمد داخلي و خارجي استفاده كنند.»

و البته آرمین کاری ندارد که خانوادة محمدی امکان دارند که از پزشکان معتمد خارجی تقاضای کشف «حقیقت» کنند یا نه. مهم امکانات واقعی خانواده محمدی نیست، مهم این است که «حقیقتی» یافت شود که کارساز دارودسته بهزاد نبوی و سردارسازندگی شود. و اینان بتواند پیرامون این «حقیقت» آشوب به راه انداخته به بحران دامن زنند.

و برای دامن زدن به بحران چه موهبتی بالاتر از جنگ؟ جنگی که مرگ به همراه دارد و مرگی که فاشیسم از آن تغذیه می‌کند. سازمان‌های فاشیستی امثال مجاهدین انقلاب اسلامی سال‌ها و سال‌ها به برکت جنگ به کشتار و سرکوب مشغول بوده‌اند و امروز نیز که اربابان به کمک اسرائیل این فرصت را فراهم آورده‌اند، آرمین و شرکاء با همة حماقت، از اهمیت آن آگاهند به همین دلیل از مرگ محمدی، آرمین ناگهان سر از لبنان در آوده با سخنان نامفهوم، جنگی هم در دستورزبان فارسی به راه می اندازد و :

«از مقاومت سلحشورانة حزب‌الله در دفاع از كيان و استقلال در تماميت ارضي لبنان دفاع مي‌‏كند»

و این بار هم نمی‌توان مشخص کرد که ساختار دستوری عبارت «در دفاع از كيان و استقلال در تماميت ارضي لبنان» از قواعد دستوری کدام «زبان» پیروی می‌کند؟ فروید، و پس از او زبان شناسان، بر جلوة بیماری‌های روانی در کلام تأکید دارند. ظاهراً تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان باعث روانپریشی سخنگوی سازمان مجاهدین شده که زبان فارسی را اینچنین مورد تهاجم قرار داده است!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت