...
اگر چند موشک دوربرد دیگر بر فرق مزدوران پنتاگون در اسرائیل فرود آید، مسلماً واقعیات بیشتری از سیاست استعماری و مهرههای استعمار در ایران فاش خواهد شد. واقعیاتی که بسیاری از ایرانیان پیشتر میشناختهاند. ولی فشار سرکوب استعمار مانع از انتشار آنها میشد! از آنجا که حاکمیتهای ایران و اسرائیل هردو سر در آخور پنتاگون دارند، با تضعیف مزدوران پنتاگون در اسرائیل، استعمار در ایران نیز تضعیف شده، فضای سکوت و سکون حاکم بر جامعه میرود تا فروریزد.
سایت «پیک ایران» نامهای مورخ اول امردادماه سال 85 از «ناصر زرافشان» منتشر کرده که در آن به زندانیان سیاسی حکومتی و وابستگی آنان به محافل استعماری در غرب اشاراتی شده. نامة زرافشان به نام یک نفر به طور اخص و به وضعیت بسیاری دیگر به طور عام اشاره دارد. این نامه در رابطه با فردی است که به یکباره ناگهان از زندان اوین سر از آمریکا در میآورد، و معرکهای مشابه معرکة «استادپونزها» نیز برایش به راه میافتد. نام او همانند زنگی، همان کافور است؛ او را «فخرآور» میخوانند، حال آنکه شرح حالش «شرمآور» است! مسیر «مبارزات» او تقریباً مشابه «مبارزات استادپونزها» است. زرافشان مینویسد:
«[...] هفتة پیش یک خبرچین خرده پای اطلاعات جمهوری اسلامی به نام «فخرآور» که اخیراً به علت نداشتن" بهره خدمتی" درداخل کشور او را به دبی و از آنجا به امریکا فرستادهاند، همراه با یک ساواکی فراری که مجری یکی ازکانالهای تلویزیونی لسانجلسی به نام کانال یک است در پوستین من و تنی چند از زندانیان سیاسی دیگر افتادهاند [...] اینفرد عاملی آبرو باخته است [...] و چون در داخل حنای او رنگی نداشته، به خارج از کشورگسیل شده تا شاید بهرهای از او عاید شود.»
ناصر زرافشان در نامة خود به گروهی اشاره میکند که گویا قصد دارند مهرههای خود را به عنوان زندانیان سیاسی در اذهان عمومی جای دهند. در این نامه روشن میشود که قاچاقچیان و مجرمین زندانهای عمومی را به عنوان زندانی سیاسی به اوین میفرستند تا از آنان «شخصیت سیاسی» بسازند! البته این شگرد نوین نیست، بسیاری از «نخبگان» حکومت فعلی، همچون بهزاد نبوی، که ادعا میشود زندانی سیاسی بوده، در همین رده قرار میگیرند. علاوه بر این، بسیاری از دستاربندان عامل ساواک نیز به همین ترتیب به زندان اوین روانه شدهاند. موسوی خوئینیها، اکبر هاشمی، منتظری و ... از این دستهاند. این مسائلی است که مردم ایران با آن آشنائی دارند، ولی آنچه اهمیت دارد این است که برای نخستین بار، این مسائل در رسانهها بازتاب رسمی مییابد. زرافشان مینویسد:
«قصدم دراینجا روشن کردن چندنکته است: جریانی درخارج کشورکه نیرو و پایگاهی درجامعه ودرمیان مردم ندارد، اما امکانات دارد ومایل است درکنار جریانهای سیاسی دیگر، درزندان هم کسی یا کسانی را داشته باشد تا از آنها به عنوان دستاویزی برای تیلیغ برای خود استفاده کند، به وسیله ایادی خود با دادن پول ومستمری به برخی مجرمین عادی قاچاقچیان واراذل اوباش نیازمند، درزندانها \"یارگیری\" میکند وتصورش این است که با تبلیغ درمورد چنین عناصری دررسانههای برونمرزی که در اختیار دارد میتواند از اینان چهرههای سیاسی بسازد، و با این روش در کنار دیگر جریانهای سیاسی داخل کشور، برای خودجریانی را بوجودآورد.»
اگر معرکة «کاروان استعمار» را به یاد آوریم متوجه میشویم چه گروههائی در خارج از ایران زبان به تحسین و تمجید از «استاد پونزها» گشودهاند، و تا امروز نیز با انتشار تصاویر «شگفتانگیز» از ملاقات وی با نوآم چامسکی، قصد گرم نگهداشتن تنور فریب را دارند. و اگر به فهرست عریض و طویل «امضاءکنندگان حرفهای بیانیهها» نظری بیفکنیم، متوجه خواهیم شد که اینان نیز مانند زندانیان سیاسی حکومتی فقط از موجودیتی مجازی برخوردارند! همچنان که نامة زرافشان میگوید:
«این است که هر چند یکبار از طریق برخی از رسانههای برون مرزی وابسته به آن، از وجود بعضی زندانیان سیاسی آگاه میشویم که در خود زندانها هنوز کسی از وجود آنها اطلاعی ندارد. رسانههای مزبور اغلب با استفاده از اسامی این افراد وحتی با استفاده از برخی اسامی موهوم که وجود خارجی ندارند لیست میسازند و آنها را زندانی سیاسی معرفی و دائم درمورد آنها اخبار مجعول وخلاف واقع پخش میکنند. بدیهی است که این گونه اخبار و این گونه بدلی سازیها هم چهره زندانیان سیاسی رامخدوش میکند و هم به اعتبار رسانههای سالم وفعالیتهای خبر رسانی سالم آسیب میرساند.»
در واقع سازمان امنیت ایران، با حمایت همه جانبة استعمار، در داخل همان میکند که در خارج از مرزها. در خارج از مرزها، با ارسال مخالفین دروغین، مانند سروش، حقیقت جو، سازگارا، عطری و بسیاری دیگر اوباش، قصد نفوذ در عرصة فعالیتهای مخالفان واقعی را دارد. و در داخل، با ارسال اراذل و اوباش به زندان اوین قصد لوث کردن موجودیت «زندانیان سیاسی» را دارد. به عنوان مثال، آزادیهای بیحد و مرز «استادپونزها» در اوین، باعث میشود جهانیان بپندارند، زندانی سیاسی در ایران چنین حق و حقوقی دارد! کتاب مینویسد، یا به نام او کتاب مینویسند تا به اسم او منتشر شود، نامة سرگشاده به رهبرمنفور مینویسد، مصاحبه میکند، سپس از زندان آزاد شده راهی غرب میشود تا هم جوایز خوش رقصیهایش را دریافت کند، هم التماسدعای «دموکراسی با سروش و منتظری» منفور در چارچوب اسلام را تقدیم اربابان حکومت ایران کند. زرافشان بدون نام بردن از فرد یا افرادی دقیقاً به شرایط «استادپونزها» اشاره دارد:
«.این جماعت ظاهراً بیرون اززندان هم چنین اقداماتی دارند. افرادی غیرسیاسی ، غالباً بیسواد یا کمسواد [...] با سوابق مشکوک را جذب میکنند [...] تا از آنها لیست اسامی فراهم سازند[...] هر چند گاه که یکی از آنان را به خاطر تماس با دوستان رادیو وتلویزیونی خارج کشور یا مسائل دیگری از همین قبیل دستگیر میکنند و به زندان می آورند [...] چنین است که گاهی میبینید اینها از زندان مصاحبه هم میکنند. \" گروه فشار\" چند نفری هم که طی سالهای اخیر معمولا در بند زندانیان سیاسی وجود داشته ازهمین عناصر به اضافه یکی دو نفر اززندانیان اطلاعاتی ونظامی یا نیروی انتظامی که غالباً به خاطر اختلاف جاسوسی وامثال اینها میشوند، تشکیل میشده است.»
زرافشان بدون نام بردن از گروه فشار، بدون افشای آنان، در انتهای نامة خود یادآور میشود، که مورد «فخرآور» اگرچه تنها مورد نیست، ولی اگر تاکنون در این مورد و دیگر موارد سکوت کرده، به خاطر اجتناب از تاثیر چنین مسائلی بر افکار عمومی بوده:
«تا مدتها این اجماع وجود داشت که بخاطر اجتناب ازتاثیر ناراحت کنندهای که بر افکار عمومی دارد، حتی المقدور از طرح علنی این مسئله و افشای این جماعت چشم پوشی شود.»
نکتهای که اهمیت دارد این است که، چگونه یک گروه از زندانیان سیاسی نتیجه گرفتهاند که آگاهی مردم از شرایط واقعی زندانیان سیاسی به مصلحت نیست؟! و چگونه همین گروه با سکوت خود اجازه داده که بسیاری از رسانههای مزدور استعمار در غرب به طبل زدن برای زندانیان دروغین بپردازد؟! مگر نه این است که مردم ایران پشتیبان زندانیان سیاسیاند؟ مگر نه این است که، به همین دلیل، هرکس پای به زندان اوین میگذارد به اسطورة مقاومت در برابر ضحاک زمان تبدیل میشود؟ پس چگونه وجدان بیدار زندانی سیاسی به خود اجازه میدهد تا واقعیتها را از مردم پنهان کند؟ ناصر زرافشان میگوید:
«اما از آنجا که اقدامات این گروه فریب مردمی است که از درون زندانها اطلاعات درست و دقیق ندارند وگاه منبع عمده اطلاعات آنها رسانههای برون مرزیست و به علاوه اینان اکنون خود وقاحت را به جایی رساندهاند که علیه زندانیان سیاسی سم پاشی ولجن پراکنی میکنند به نظر میرسد افشاء آنان ضرورت بیشتری یافته است. [...] مردم درایران بطورکلی نسبت به زندانیان سیاسی همدردی دارند و بدون توجه به گرایشهای سیاسی و متفاوتشان از آنان پشتیبانی میکنند، زیرا دراین مورد پای یک حق عمومی ودمکراتیک یعنی حقوق زندانی سیاسی [...] درمیان است. از این رو این گونه رسانهها که علیه زندانیان سیاسی سم پاشی میکنند باید به مردم توضیح دهند که دلیل دشمنیشان با زندانیان سیاسی چیست؟»
اینکه استعمار در ایران بر شیوة «شبیه سازی» پای میفشارد، بر کسی پوشیده نیست. دهههاست که استعمار با توسل به دستاربندان مزدور، شعارها و مطالبات ملت ایران را به نام فعلة خویش به ثبت میرساند. هر جنبشی در ایران شکل گیرد، بلافاصله گروهی از دستاربندان بر له و علیه آن موضعگیری میکنند، تا صحنه به دست مردم نیفتد. هربار، جنبش مردمی به شکست کشیده شده و دستار بندان همچنان داعیة قیمومت مطالبات مردمی در جنبش بعدی را حفظ میکنند. امروز نیز با حاشیه نشین کردن مزدورانی چون منتظری، استعمار در کمین جنبش بعدی نشسته. بنابراین نمیتوان پذیرفت که زندانیان سیاسی خود بپذیرند که ابزار تبلیغات استعمار شوند. ولی نامة زرافشان همچنان بر «احتیاط» پای میفشارد و آشکار میگوید که قصد بازگو کردن «اسرار مگو» را ندارد:
«ما امیدواریم رسوایی اخیر این جوانک، که در نوع خود اولین مورد هم نیست، برای آنان که در خارج کشور گمان میکنند سر نخ این عروسکها را آنان به دست دارند درس عبرتی شده باشد [...] اما جنبة دیگر مسئله تشبث خنده آور برخی دلالان سیاست خارجی امریکا به عناصری از این دست است[...] کلام آخر اینکه گفتنیهای مستند به مدارک درمورد این عناصر وفعالیتهای آنان بسیار است .ما چندان تمایلی به ادامه این بحث نداریم و امیدواریم با همین تذکر مختصر برخی به خود آیند وحدود خود رانگاه دارند تا ناگزیر از بازگو کردن بسیاری از \" اسرارمگو\" نباشیم.
شاید بهتر باشد زندانیان سیاسی واقعی، به جای مصلحت اندیشیهای غیر قابل توجیه و پنهان نگهداشتن «اسرار مگو»، به آیندهای بیندیشند که چندان دور نیست. آیندهای که بدون اعمال نفوذ محفل فاشیستی نوبل، بدون اعمال نفوذ مراکز علمی «تعلیم و تربیت مزدور» برای حکومت در ایران، و بدون اعمال نفوذ فعلة استعمار باید ساخته شود. در این راستا، سکوت و مصلحت اندیشی، و پنهان کردن توطئههای استعمار از ملت ایران، خدمت است یا خیانت؟
منبع: پیک ایران، کد خبر 32470
اگر چند موشک دوربرد دیگر بر فرق مزدوران پنتاگون در اسرائیل فرود آید، مسلماً واقعیات بیشتری از سیاست استعماری و مهرههای استعمار در ایران فاش خواهد شد. واقعیاتی که بسیاری از ایرانیان پیشتر میشناختهاند. ولی فشار سرکوب استعمار مانع از انتشار آنها میشد! از آنجا که حاکمیتهای ایران و اسرائیل هردو سر در آخور پنتاگون دارند، با تضعیف مزدوران پنتاگون در اسرائیل، استعمار در ایران نیز تضعیف شده، فضای سکوت و سکون حاکم بر جامعه میرود تا فروریزد.
سایت «پیک ایران» نامهای مورخ اول امردادماه سال 85 از «ناصر زرافشان» منتشر کرده که در آن به زندانیان سیاسی حکومتی و وابستگی آنان به محافل استعماری در غرب اشاراتی شده. نامة زرافشان به نام یک نفر به طور اخص و به وضعیت بسیاری دیگر به طور عام اشاره دارد. این نامه در رابطه با فردی است که به یکباره ناگهان از زندان اوین سر از آمریکا در میآورد، و معرکهای مشابه معرکة «استادپونزها» نیز برایش به راه میافتد. نام او همانند زنگی، همان کافور است؛ او را «فخرآور» میخوانند، حال آنکه شرح حالش «شرمآور» است! مسیر «مبارزات» او تقریباً مشابه «مبارزات استادپونزها» است. زرافشان مینویسد:
«[...] هفتة پیش یک خبرچین خرده پای اطلاعات جمهوری اسلامی به نام «فخرآور» که اخیراً به علت نداشتن" بهره خدمتی" درداخل کشور او را به دبی و از آنجا به امریکا فرستادهاند، همراه با یک ساواکی فراری که مجری یکی ازکانالهای تلویزیونی لسانجلسی به نام کانال یک است در پوستین من و تنی چند از زندانیان سیاسی دیگر افتادهاند [...] اینفرد عاملی آبرو باخته است [...] و چون در داخل حنای او رنگی نداشته، به خارج از کشورگسیل شده تا شاید بهرهای از او عاید شود.»
ناصر زرافشان در نامة خود به گروهی اشاره میکند که گویا قصد دارند مهرههای خود را به عنوان زندانیان سیاسی در اذهان عمومی جای دهند. در این نامه روشن میشود که قاچاقچیان و مجرمین زندانهای عمومی را به عنوان زندانی سیاسی به اوین میفرستند تا از آنان «شخصیت سیاسی» بسازند! البته این شگرد نوین نیست، بسیاری از «نخبگان» حکومت فعلی، همچون بهزاد نبوی، که ادعا میشود زندانی سیاسی بوده، در همین رده قرار میگیرند. علاوه بر این، بسیاری از دستاربندان عامل ساواک نیز به همین ترتیب به زندان اوین روانه شدهاند. موسوی خوئینیها، اکبر هاشمی، منتظری و ... از این دستهاند. این مسائلی است که مردم ایران با آن آشنائی دارند، ولی آنچه اهمیت دارد این است که برای نخستین بار، این مسائل در رسانهها بازتاب رسمی مییابد. زرافشان مینویسد:
«قصدم دراینجا روشن کردن چندنکته است: جریانی درخارج کشورکه نیرو و پایگاهی درجامعه ودرمیان مردم ندارد، اما امکانات دارد ومایل است درکنار جریانهای سیاسی دیگر، درزندان هم کسی یا کسانی را داشته باشد تا از آنها به عنوان دستاویزی برای تیلیغ برای خود استفاده کند، به وسیله ایادی خود با دادن پول ومستمری به برخی مجرمین عادی قاچاقچیان واراذل اوباش نیازمند، درزندانها \"یارگیری\" میکند وتصورش این است که با تبلیغ درمورد چنین عناصری دررسانههای برونمرزی که در اختیار دارد میتواند از اینان چهرههای سیاسی بسازد، و با این روش در کنار دیگر جریانهای سیاسی داخل کشور، برای خودجریانی را بوجودآورد.»
اگر معرکة «کاروان استعمار» را به یاد آوریم متوجه میشویم چه گروههائی در خارج از ایران زبان به تحسین و تمجید از «استاد پونزها» گشودهاند، و تا امروز نیز با انتشار تصاویر «شگفتانگیز» از ملاقات وی با نوآم چامسکی، قصد گرم نگهداشتن تنور فریب را دارند. و اگر به فهرست عریض و طویل «امضاءکنندگان حرفهای بیانیهها» نظری بیفکنیم، متوجه خواهیم شد که اینان نیز مانند زندانیان سیاسی حکومتی فقط از موجودیتی مجازی برخوردارند! همچنان که نامة زرافشان میگوید:
«این است که هر چند یکبار از طریق برخی از رسانههای برون مرزی وابسته به آن، از وجود بعضی زندانیان سیاسی آگاه میشویم که در خود زندانها هنوز کسی از وجود آنها اطلاعی ندارد. رسانههای مزبور اغلب با استفاده از اسامی این افراد وحتی با استفاده از برخی اسامی موهوم که وجود خارجی ندارند لیست میسازند و آنها را زندانی سیاسی معرفی و دائم درمورد آنها اخبار مجعول وخلاف واقع پخش میکنند. بدیهی است که این گونه اخبار و این گونه بدلی سازیها هم چهره زندانیان سیاسی رامخدوش میکند و هم به اعتبار رسانههای سالم وفعالیتهای خبر رسانی سالم آسیب میرساند.»
در واقع سازمان امنیت ایران، با حمایت همه جانبة استعمار، در داخل همان میکند که در خارج از مرزها. در خارج از مرزها، با ارسال مخالفین دروغین، مانند سروش، حقیقت جو، سازگارا، عطری و بسیاری دیگر اوباش، قصد نفوذ در عرصة فعالیتهای مخالفان واقعی را دارد. و در داخل، با ارسال اراذل و اوباش به زندان اوین قصد لوث کردن موجودیت «زندانیان سیاسی» را دارد. به عنوان مثال، آزادیهای بیحد و مرز «استادپونزها» در اوین، باعث میشود جهانیان بپندارند، زندانی سیاسی در ایران چنین حق و حقوقی دارد! کتاب مینویسد، یا به نام او کتاب مینویسند تا به اسم او منتشر شود، نامة سرگشاده به رهبرمنفور مینویسد، مصاحبه میکند، سپس از زندان آزاد شده راهی غرب میشود تا هم جوایز خوش رقصیهایش را دریافت کند، هم التماسدعای «دموکراسی با سروش و منتظری» منفور در چارچوب اسلام را تقدیم اربابان حکومت ایران کند. زرافشان بدون نام بردن از فرد یا افرادی دقیقاً به شرایط «استادپونزها» اشاره دارد:
«.این جماعت ظاهراً بیرون اززندان هم چنین اقداماتی دارند. افرادی غیرسیاسی ، غالباً بیسواد یا کمسواد [...] با سوابق مشکوک را جذب میکنند [...] تا از آنها لیست اسامی فراهم سازند[...] هر چند گاه که یکی از آنان را به خاطر تماس با دوستان رادیو وتلویزیونی خارج کشور یا مسائل دیگری از همین قبیل دستگیر میکنند و به زندان می آورند [...] چنین است که گاهی میبینید اینها از زندان مصاحبه هم میکنند. \" گروه فشار\" چند نفری هم که طی سالهای اخیر معمولا در بند زندانیان سیاسی وجود داشته ازهمین عناصر به اضافه یکی دو نفر اززندانیان اطلاعاتی ونظامی یا نیروی انتظامی که غالباً به خاطر اختلاف جاسوسی وامثال اینها میشوند، تشکیل میشده است.»
زرافشان بدون نام بردن از گروه فشار، بدون افشای آنان، در انتهای نامة خود یادآور میشود، که مورد «فخرآور» اگرچه تنها مورد نیست، ولی اگر تاکنون در این مورد و دیگر موارد سکوت کرده، به خاطر اجتناب از تاثیر چنین مسائلی بر افکار عمومی بوده:
«تا مدتها این اجماع وجود داشت که بخاطر اجتناب ازتاثیر ناراحت کنندهای که بر افکار عمومی دارد، حتی المقدور از طرح علنی این مسئله و افشای این جماعت چشم پوشی شود.»
نکتهای که اهمیت دارد این است که، چگونه یک گروه از زندانیان سیاسی نتیجه گرفتهاند که آگاهی مردم از شرایط واقعی زندانیان سیاسی به مصلحت نیست؟! و چگونه همین گروه با سکوت خود اجازه داده که بسیاری از رسانههای مزدور استعمار در غرب به طبل زدن برای زندانیان دروغین بپردازد؟! مگر نه این است که مردم ایران پشتیبان زندانیان سیاسیاند؟ مگر نه این است که، به همین دلیل، هرکس پای به زندان اوین میگذارد به اسطورة مقاومت در برابر ضحاک زمان تبدیل میشود؟ پس چگونه وجدان بیدار زندانی سیاسی به خود اجازه میدهد تا واقعیتها را از مردم پنهان کند؟ ناصر زرافشان میگوید:
«اما از آنجا که اقدامات این گروه فریب مردمی است که از درون زندانها اطلاعات درست و دقیق ندارند وگاه منبع عمده اطلاعات آنها رسانههای برون مرزیست و به علاوه اینان اکنون خود وقاحت را به جایی رساندهاند که علیه زندانیان سیاسی سم پاشی ولجن پراکنی میکنند به نظر میرسد افشاء آنان ضرورت بیشتری یافته است. [...] مردم درایران بطورکلی نسبت به زندانیان سیاسی همدردی دارند و بدون توجه به گرایشهای سیاسی و متفاوتشان از آنان پشتیبانی میکنند، زیرا دراین مورد پای یک حق عمومی ودمکراتیک یعنی حقوق زندانی سیاسی [...] درمیان است. از این رو این گونه رسانهها که علیه زندانیان سیاسی سم پاشی میکنند باید به مردم توضیح دهند که دلیل دشمنیشان با زندانیان سیاسی چیست؟»
اینکه استعمار در ایران بر شیوة «شبیه سازی» پای میفشارد، بر کسی پوشیده نیست. دهههاست که استعمار با توسل به دستاربندان مزدور، شعارها و مطالبات ملت ایران را به نام فعلة خویش به ثبت میرساند. هر جنبشی در ایران شکل گیرد، بلافاصله گروهی از دستاربندان بر له و علیه آن موضعگیری میکنند، تا صحنه به دست مردم نیفتد. هربار، جنبش مردمی به شکست کشیده شده و دستار بندان همچنان داعیة قیمومت مطالبات مردمی در جنبش بعدی را حفظ میکنند. امروز نیز با حاشیه نشین کردن مزدورانی چون منتظری، استعمار در کمین جنبش بعدی نشسته. بنابراین نمیتوان پذیرفت که زندانیان سیاسی خود بپذیرند که ابزار تبلیغات استعمار شوند. ولی نامة زرافشان همچنان بر «احتیاط» پای میفشارد و آشکار میگوید که قصد بازگو کردن «اسرار مگو» را ندارد:
«ما امیدواریم رسوایی اخیر این جوانک، که در نوع خود اولین مورد هم نیست، برای آنان که در خارج کشور گمان میکنند سر نخ این عروسکها را آنان به دست دارند درس عبرتی شده باشد [...] اما جنبة دیگر مسئله تشبث خنده آور برخی دلالان سیاست خارجی امریکا به عناصری از این دست است[...] کلام آخر اینکه گفتنیهای مستند به مدارک درمورد این عناصر وفعالیتهای آنان بسیار است .ما چندان تمایلی به ادامه این بحث نداریم و امیدواریم با همین تذکر مختصر برخی به خود آیند وحدود خود رانگاه دارند تا ناگزیر از بازگو کردن بسیاری از \" اسرارمگو\" نباشیم.
شاید بهتر باشد زندانیان سیاسی واقعی، به جای مصلحت اندیشیهای غیر قابل توجیه و پنهان نگهداشتن «اسرار مگو»، به آیندهای بیندیشند که چندان دور نیست. آیندهای که بدون اعمال نفوذ محفل فاشیستی نوبل، بدون اعمال نفوذ مراکز علمی «تعلیم و تربیت مزدور» برای حکومت در ایران، و بدون اعمال نفوذ فعلة استعمار باید ساخته شود. در این راستا، سکوت و مصلحت اندیشی، و پنهان کردن توطئههای استعمار از ملت ایران، خدمت است یا خیانت؟
منبع: پیک ایران، کد خبر 32470
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت