...
امروز سالگرد راهپیمائی بر ضد قانون اساسی دستاربندان حکومت اسلامی است. 27 سال پیش در چنین روزی، حدود 50 هزار نفر در اعتراض به قانون اساسی استبدادی در تهران راهپیمائی کردند. راهپیمایان خواستار قانون اساسی لائیک بودند و در جمع آنان نهضت آزادی حضور نداشت. این را جهت یاد آوری تاریخی به کسانی آوردم که امروز با نفی تاریخ، سعی دارند خود را مخالف حکومت اسلامی نیز جلوه نشان دهند. همانها که حملات همه جانبه به مدرنیته را همصدا با خاتمی آغاز کردهاند. بارها و بارها در همین وبلاگ به مدرنیته به عنوان تنها جنبش واقعی ضد فاشیسم اشاره کردهام. مدرنیته ضدفاشیسم است، چرا که با رد مفاهیم فلسفه کلاسیک، یعنی «حقیقت»، «عقل» و «تمامیت»، مفاهیم نوین «واقعیت»، «شوریدگی»، و «نقص» را مطرح کرد. و «حقیقت» در فلسفه کلاسیک را ـ که در ترادف با خداوند قرار میگیرد، آسمانی، جاودان و غیر قابل تغییر است ـ مردود میشمارد. حال آنکه به «واقعیت»، به عنوان مظهری «زمینی، متکثر و در حال شدن» اعتبار و موجودیت میدهد. همین تفاوت به ظاهر کوچک، پایة نفی «تقدس»، پایة تساوی حقوق زن و مرد، و خصوصاً پایة آزادی در بینش هنری ـ هنر، برای هنر ـ شده، هنرمند را آفریدگار نامید. از آنجا که هر جنبش بر بینش منسجم فلسفی تکیه دارد، جنبش مدرنیته نیز در چارچوب فلسفة نیچه جایگاه خود را یافت. به همین دلیل است که در ایران فلسفة نیچه را تعمداً تحریف میکنند و از تعریف فلسفی «ابرمرد» در تفکر وی مجسمهای به عنوان انسان برتر و پیشوای سیاسی میسازند. این سوءاستفاده، پیشتر به وسیلة فاشیستها در دورة هیتلر صورت گرفت، و با استفاده از همین شیوه، منادیان نظریة نازیگری هیتلر را به نیچه پیوند زدند. در وبلاگ «نیچه»، در باره مفهوم «ابرمرد» توضیح دادم و نوشتم که ابرمرد، در چارچوب فلسفة نیچه، تنها میتواند یک «هنرمند» باشد.
ولی گویا فاشیستهای ایران نمیتوانند از شیوة سفسطه و تحریف دست بردارند. به ویژه آنکه، آشفته بازار سیاست ایران، امروز محتاج پیشوای نوین است! و اصولگرایانش، در به در، به دنبال پدر میگردند، و اوپوزیسیون این فاشیسم هم، همانطور که همگان به چشم دیدیم، بیپدر و بیسرپرست شده. و از آنجا که نقش پیشقراولی فاشیسم در ایران همواره به عهده دو نشریة کیهان و اطلاعات است، دیروز پروفسور مولانا از مهاتما گاندی به شیخ حسن نصرالله و جهاداکبر نقب زد و در اطلاعات «سیاسی ـ اقتصادی»، شماره 222ـ221 هم آقای قربانعلی سلیمانپور، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، در باب «شالودة فاشیسم در اندیشه سیاسی نیچه» قلمفرسائیهای مفصلی کردهاند. با مطالعة متن آقای سلیمانپور، در میباییم که ایشان در مقالة خود 27 پینوشت آوردهاند که تنها یک مورد آن به اثری از نیچه مربوط میشود و آن هم صفحات 62ـ61، از کتاب «چنین گفت زرتشت»، ترجمه آقای آشوری است! یادآور شویم که کتاب مذکور جزو اشعار نیچه است و جهت بررسی بینش یک فیلسوف به مجموعه آثار فلسفیاش میباید مراجعه کرد تا بتوان نظریات وی را در کل ارائه داد، و نه به صورتی گزینشی، آن هم در یک صفحه شعر ترجمه شده! البته، در کمال تاسف، این نوع بررسیها در کشورهائی که به طاعون «حقیقت .ـ اسطوره» مبتلا شدهاند آنقدرها رایج نیست.
سنت پژوهش در ایران «ایجاب» میکند که با بررسی یک بیت شعر از مولوی، به عنوان جهانبینی او، نتیجه گرفت که مولوی از جان نثاران خاندان پیامبر، امامت و شهادت بوده! یا چند بیت شعر حافظ را به دلخواه انتخاب کرد و از آنها مستندات علمی بر اسلامی بودن حافظ استخراج کرد. چون همانطور که جهت صدور مجوز جشن «کتاب سوزان»، عمر گفت، همة علوم در قرآن موجود است، دستاربندان نیز همة «علوم» را به صورت گزینشی و شکمی از درون کتابهای «مفید» استخراج کرده پایههای حماقت را تحکیم میبخشند. به همچنین است در مورد آقای سلیمانپور، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی بجنورد! ایشان همان طور که توضیحالمسائل خواندهاند، چند خط از چندین کتاب را به هم وصل کرده، و سپس نتیجه میگیرند که: «با افکندن نگاهی گذرا به نظرات سیاسی نیچه، گمانی باقی نخواهد ماند که آموزة او تا چه اندازه با اصول و مبانی فاشیسم نزدیکی داشته و بر آنها اثر گذاشته!» و البته نگاه گذرای ایشان به یک یا دو صفحه از اشعار نیچه، ترجمه آقای آشوری محدود میشود. ظاهراً نگاهشان خیلی بیش از حد گذرا بوده، چون هیچیک از آثار نیچه در بررسیهای «عضو هیئت علمی» مورد بحث قرار نگرفته است! آقای سلیمانپور، بدون مطالعه سیر تحولات فلسفه در غرب، فلسفة نیچه را غیر عقلانی میشمارند چرا که نیچه «عقل» در فلسفه کلاسیک را نفی میکند. طبیعی است که در تداوم تاریخ، «انسان مدرنیته» دیگر نمیتواند همان انسان در دوره دکارت باشد. انسان مدرنیته امتداد «انسان دکارتی» است. در نتیجه «عقل»، آن گونه که کلاسیکها تعریف کردهاند شامل حال انسان مدرنیته نمیتواند بشود.
و اتفاقاً، همین مسئلة تداوم تاریخی است که، مبتلایان به طاعون «حقیقت» از درک آن عاجزند. انسان مدرنیته انسانی است که بر خلاف انسان کلاسیک، ارادة خود را نمیتواند بر «پیکر و کلام » خویش حاکم کند. و کلام فرد دیگر بازتاب خواستههای ضمائر چندگانهای است که بر او حاکماند. انسان مدرنیته انسانی است که همزمان سه ضمیر «ناخودآگاه، خودآگاه و برتر» بر او فرمان میرانند. به عبارت دیگر ضمیر خودآگاه، در نوسان بین دو ضمیر دیگر است و این نوسان در نظریه علمی فروید مطرح شده. و نیچه تقریباً همزمان با فروید از تزلزل کلام نزد انسان مدرنیته سخن به میان آورده. به عقیدة نیچه کلام الهی آپولون توسط کلام دیونیزوس از قید الهیتها آزاد میشود. ولی این دلیلی بر عقل ستیزی انسان نیست. آنچه در فلسفة نیچه مورد بحث قرار میگیرد، ذهنیتی است که از قید کلام خشک و بیروح آپولون، کلام کلاسیکها، رها شده. حال اگر آقای سلیمانپور و دیگر اعضای هیئت علمی دانشگاههای روضهخوانان، تنها عقل قابل قبول را «عقل کلاسیک» میشناسند، چرا که تنها به کمک مفاهیم فلسفه کلاسیک میتوان از فاشیسم، تحت عنوان پسامدرنیسم حمایت کرد، باید به آنان گفت، که خارج از تبلیغات استعمار در ایران، شیوههای بررسی و نقد نیچه و هر فیلسوف دیگر شناخته شدهاند، و کوبیدن بر طبل «ابرمرد» جهت پیوند دادن نیچه به فاشیسم، شیوة مطلوب اصحاب کلیسا است. چرا که مدرنیته بر آنان نیز گران آمده از آنجا که تمامی اسطورههای مسیحیت را نفی میکند، و تقدس آنها را به رسمیت نمیشناسد. به همین دلیل است که فعلة کلیسا نیز در غرب با استناد به یک یا دو صفحه از اشعار نیچه، همان را به وی نسبت میدهند که در واقع به خود آنان برازنده است. ارتباط و همکاری نزدیک کلیسا با فاشیستها امروز نیز ادامه دارد و پیوند ذاتی فاشیسم با مذهب در بررسیهای علمی فاشیسم مطرح شده است. اگر کسانی با نگاه «گذرای خود» کشف کردهاند که نیچه زنستیز بوده، با در نظر گرفتن زن ستیزی ادیان ابراهیمی، میتوان گفت که نیچه مسیحی بوده، ولی عضو هیئت علمی مدعی شده که مسیحیت تساوی حقوق انسانهاست! و در مقالة گهربار خود دین را حامی تساوی حقوق زن و مرد نیز معرفی کردهاند! «[...] از سوی دیگر زنستیزی و مبارزه با دین به ویژه آئین مسیحیت که انسانها را برابر میداند، الهام بخش فاشیسم در مبارزه با برابری حقوق زن و مرد و برابری انسانها شد.» این شاید نخستین بار است که، پس از روح الله خمینی منفور، کسی دین را مدافع تساوی حقوق زن و مرد معرفی میکند! مسلماً اگر آقای سلیمانپور درباب آزادیها و تساوی حقوق زن و مرد در تاریخ غرب مطالعهای نه چندان عمیق نیز میداشتند، چنین مهملاتی را سر هم نمیکردند. فاشیسم با نابودی تاریخ، و پیوند آن به اسطوره، تنها زمان حال را به سکون نابودی نمیکشد، بلکه آینده را نیز نابود میکند و مقالة شرمآور یک «عضو هیئت علمی» دانشگاه ایران نشانهای است از همین نابودی. امثال سلیمانپور به دانشجویان ایران میآموزند که دین مدافع حقوق انسانها است، میآموزند که مسیحیت بر تساوی زن و مرد تاکید دارد. و دانشجویان ایران باید همین مهملات را تکرار کنند، تا جامعة ایران اسلامی آنان را «فرهیخته» بنامد!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت