پنجشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۵


نهضت «مبارزه با آزادی»!؟
...
اخیراً نهضت معروف «آزادی»، با ارسال پیام به خارج و داخل، دوباره در پی فریب ملت ایران بر آمده. این گروه که طرفدار «اسلام مترقی» نیز هست، مانند گنجی، از آغاز براندازی 57، در حکومت جنایت و سرکوب شریک بوده و امروز، در پی تداوم اسارت ملت ایران در دام نظام اسلامی، و جهت حفظ منافع استعمار، دوباره‌ نقاب «آزادیخواهی» و «طرفداری از دموکراسی» به چهره زده است. حال آنکه، طبیعتاً هر حاکمیتی در چارچوب اسلام با دموکراسی در تضاد قرار می‌گیرد. این واقعیتی است که 28 سال پیش توسط مصطفی رحیمی مطرح شد، و همچنان یک اصل مسلم به شمار می‌رود. نه جمهوری اسلامی،‌ نه جمهوری دموکرات ـ مسلمان، که اخیراً «رادیو فردا» و «بی‌بی‌سی» آنرا اختراع کرده‌اند، و نه هیچ جمهوری دیگری، نمی‌تواند در چارچوب مذهب، یک «جمهوری» واقعی تلقی شود.

در وبلاگ «شکم آزاد»، تمایل استعمار در نگاه داشتن کشور ایران در مرز شورش مطرح شد، شورشی که مصلحت استعمار آنرا بر پا می‌کند تا یک براندازی را سامان دهد. همچنین دیدیم که پیامد هر شورش و براندازی، فرسایش نیروهای ضد استبداد را به همراه می‌آورد، و نه تضعیف نیروهای مخالف را. جهت نیل به این اهداف، یعنی نگاهداشتن یک ملت در مرز شورش، لازم است فضای سیاسی درون و برون مرزی مهار شود. در جهت اعمال این سیاست است، که نهضت «آزادی» به کمک استعمار می‌شتابد. تا پیش از کودتای 28 مرداد، فضای سیاسی خارج از مرزها اهمیت چندانی نداشت، چرا که نه تعداد ایرانیان مقیم خارج چشمگیر بود و نه ارتباطات این چنین توسعه یافته بود. در نتیجه، مهار شرایط داخل، استعمار را کفایت می‌کرد. و دو شاخة مذهب و سیاست با جنگ زرگری زمینة ایجاد بحران و سرکوب را تواماً فراهم می‌آوردند؛ نمونة آن دوران «مصدق ـ کاشانی» است. ولی پس از کودتای 28 مرداد، استعمار به ناچار جبهة موازی «مذهب ـ سیاست» را در قالب نهضت آزادی خلق کرد. چرا که، ارتباط ایرانیان با خارج از مرزها گسترده‌تر ‌شده بود. و برای حفظ ملت در اسارت مذهب، می‌بایست یک جبهة «نوین» خلق می‌شد. این جبهه، از یکسو، «جبهة ملی» بود و از سوی دیگر «جبهة مذهبی»، یعنی همزمان بازتاب دو پدیدة متخالف! و وظیفه‌اش نیز فراهم آوردن زمینه سرکوب در این دو جبهه بود!

الگوی این نهضت، دستاربندان و سیاسیونی بودند که جز شیعه اثنی عشری، عملاً به دیگر نهادهای مذهبی، اعلان جنگ داده بودند. منبع الهام اینان، امیرکبیر است! امیرکبیر، به عنوان دشمن دراویش و بهائیان ایران، و امیر کبیر، به عنوان «بنیانگذاردارالفنون»، یعنی لانة استعمار در ایران. امروز جهت مهار فضای سیاسی خارج از ایران، استعمار به شیوه‌هائی متوسل شده است که از سیاست‌های امیرکبیر مشتق شده: روش استعماری اعزام دانشجو به خارج! در بیرون مرز‌ها، حکومت استعماری ایران،‌ از «دانشجویان بورسیة» خود‌ جهت اشغال فیزیکی فضای سیاسی استفاده کرده، و با این عمل پایه‌های اتکای سیاست استعماری خود را تقویت می‌کند. در همین راستا است که جهت منزوی کردن مخالفان واقعی،‌ هر حرکت حکومتی، نظیر ارسال گنجی به خارج، با همراهی و همگامی «دانشجویان» مواجه می‌شود. همان «برگزیدگان» فعلة استعمار، که مانند سعید امامی، آموزش‌های لازم را در کشور میزبان دیده‌اند، و بعدها جهت سرکوب به ایران اعزام می‌شوند، و تا زمانی که حضور دارند، در کشور میزبان، سرکوب را سازماندهی می‌کنند. به عنوان نمونه، پرتاب امثال «فاطمه حقیقت جو» به خارج از کشور، با هدف تحمیل جو اختناق به ایرانیان مقیم خارج صورت می‌گیرد. و مسلماً در شهر نیویورک، آنان که صحنه گردانان «مبارزات گنجی» می‌شوند، همگی همان نانخورهای استعماراند. هر چه باشد، سیاست‌های استعماری علف هرز در ایران فراوان رویانده! امروز شاهدیم که، گذشته از اشغال فیزیکی صحنة سیاست در خارج، عرصة مطبوعات و رسانه‌ها نیز به اشغال اینان در آمده است.

رسانه‌های متعلق به خبرگزاری‌های «معتبر»، و اخیراً سایت سرداراکبر در تبعید، «روز آن لاین»، بسیاری از سایت‌های «مستقل» و وبلاگ‌های «شخصی»، با حمایت دولت‌های غرب، به لجن پراکنی و زدن نعل وارونه مشغول‌ هستند. یک نمونة بارز این شیوه را در وبلاگی می‌توان مشاهده کرد که پس از تبدیل جلاد اکبر به فرشته، با انتشار شعری، تلویحاً در صدد القاء این امر بر آمده که هادی خرسندی نیز در مراسمی که گنجی در آن شرکت کرده، حضور داشته، هر چند که خرسندی قبلاً در سایت خود متذکر شده که در انتظار جلاد نمانده بود! ولی همانطور که دیروز گفتم،‌ وزش نسیم آزادی در لندن، آوردن عذر موجه برای غیبت را نیز ضروری ساخته! نمونة دیگر، استفاده از نام من، «ناهید رکسان» است، که اخیراً عده‌ای، با استفاده از آن پیام‌هائی می‌فرستند! به فعلة سردار اکبر، «گنجی پرستان» و شرکاء یادآوری می‌شود، که از تاریخ اول ژوئیه سال جاری، هیچ پیامی از سوی من به هیچ وبلاگی فرستاده نشده، و بدون مطرح شدن در وبلاگم، هیچ پیامی ارسال نخواهد شد. حال بازگردیم به مهار فضای سیاسی در داخل ایران.

ابزار مهار فضای سیاسی در داخل، رسانه‌ها و سازمان‌های «امنیتی ـ نظامی» هستند. رسانه‌ها،‌ با هدف پیشبرد یک سیاست مشخص استعماری، به دو دسته تقسیم شده‌اند و از این طریق مخالفان را نیز خلع سلاح کرده‌اند. به عنوان مثال رسانة شرق و کیهان، هر دو در مسیر تقویت خط استعماری «احترام به ادیان» حرکت می‌کنند ـ سیاستی که با هیاهو بر سر کتاب سلمان رشدی آغاز شد، با سفارش کاریکاتور محمد در دانمارک ادامه یافت و اکنون با جنجال رسانه‌ای بر سر خطای یک فوتبالیست فرانسوی به اوج خود رسیده. هدف این سیاست حفظ «مقدسات» برای مردم جهان سوم است. بهترین نمونة این همسوئی را در مقالات کیهان و شرق می‌توان مشاهده کرد. اینهمه هیاهو در شرایطی ایجاد شده‌، که هیچکس نمی‌داند واقعیت‌ چیست؟! در این میان، کیهان ادعا می‌کند، «زیدان از دین خود دفاع کرد»، و شرق نیز صفحة اول خود را به همین هیاهوی استعماری اختصاص داده، به مدح و ثنای زیدان و خط و نشان کشیدن برای غربی‌هائی مشغول می‌شود، که «شرافت» مسلمانان را با کلام، لکه‌دار می‌کنند!

در وبلاگ بعدی به پشت پردة این هیاهو می‌پردازم، ولی اکنون لازم است به استفادة استعماری از تصویری بپردازیم که هدفش الگوسازی برای جوانان مسلمان ساکن اروپا و جهان اسلام است. آنچه لازم است گفته شود این است که با تشویق زیدان پس از خطای حرفه‌ای، به جوانان مسلمان الگوئی ارائه می‌شود که عملاً در تقابل با شیوة رفتاری متعارف و مجاز در غرب، به ویژه در کشور فرانسه است. با هیاهو بر سر این خطای بی‌مورد و بی‌دلیل، جو سیاسی حاکم بر مناطق محروم مسلمان نشین در فرانسه و اروپا ملتهب شده، همة مسائل اساسی که دولت‌های اروپا نمی‌خواهند به آن‌ها بپردازند، تحت تاثیر این جنجال قرار می‌گیرد.

در راستای همین سیاست تبلیغاتی، می‌توان به بررسی «بحران‌های» داخلی ایران نیز پرداخت. گروه‌هائی که از ابتدای براندازی بهمن 57 شریک حکومت بوده‌اند، امروز به جنگ زرگری با همین حکومت پرداخته‌اند تا صدای مخالفین واقعی حکومت در جنجال اینان گم شود. «نهضت آزادی» در راس این گروه‌ قرار می‌گیرد. اهمیت این نهضت استعماری در آن است که، با در نظر گرفتن خاستگاه اجتماعی ـ اقتصادی‌اش، دو چهره دارد: «اسلامی ـ بازاری» و «اسلامی ـ فکل کراواتی!» هر گاه لازم شود، نهضت «آزادی» در هیبت اسلامی به صحنه وارد می‌شود. نمونة بارز این حضور را در دورة نخست وزیری شاپور بختیار مشاهده می‌کنیم. اینان با اطاعت از سیاست استعماری ناتو، به بازار و حوزه پیوستند و فرصت تاریخی امتیاز گرفتن از قدرت را به فرصت سرکوب وحشیانه‌تر ملت ایران تبدیل کردند. براندازی 57، به اعضای «شریف» این نهضت هیچ آسیبی نرساند. به جز زندانی شدن «اسمی» امیرانتظام، هیچیک از افراد نهضت «بازار و حوزه» متحمل خسارت جانی و مالی نشد. و مهدی بازرگان، در دورة ریاست جمهوری سردار سازندگی، نقش واسطه به عهده گرفته بود و از ایرانیان مقیم خارج دعوت می‌کرد به ایران باز گردند!

امروز نیز، دارودسته «نهضت»، همراه با نیرو‌های سرکوب نظامی، دست در دست، فرسایش و سرکوب مخالفان واقعی را امکانپذیر ساخته‌اند. با این شیوه، از یک سو مبارزه با استبداد را به نام خود به ثبت می‌رسانند، و از سوی دیگر امکان حضور مخالفان واقعی در صحنة اجتماع را غیرممکن می‌کنند. اینان همان نقشی را در داخل به عهده دارند که استعمار در خارج برای گنجی در نظر گرفته: یعنی سرقت بی‌شرمانه مطالبات مردمی و ثبت آنان به نام نهضت آزادی، دفتر تحکیم وحدت و .. حال آنکه نهضت آزادی، به دلیل وابستگی به حوزه، عملاً نمی‌تواند «ضد استبداد» تلقی شود. هدف «مبارزات» دارودستة «نهضت»، امروز هم مانند سال 57، به انزوا کشاندن ملت ایران، تحت عنوان «ملت مسلمان» است.

به همین دلیل، عمله و اکرة این نهضت، برای تظاهرات زنان، روز جهانی زن، هشتم مارس، را بر نمی‌گزینند! روزی را بر می‌گزینند که در جنجال فردایش، سالروز صدور فرمان کشتار و تصفیه امامشان در دانشگاهها، محو شود! و در هیاهوی رسانه‌ها در داخل و خارج، عملاً صحبتی از «انقلاب فرهنگی» پیش نمی‌آورند! حضور افراد شناخته شده وابسته به حوزه و بازار، نشانگر این است که زنان ایران تنها در چارچوب اسلام می‌توانند حق و حقوقی مطالبه کنند. به عبارت دیگر، می توانند ظاهر سیمین بهبهانی و شیرین عبادی را در خارج از ایران داشته باشند و در داخل هم به «بدحجابی» بپردازند. حداکثر حقوق زن ایرانی در این چارچوب این است که در داخل هم بتواند، با حفظ الگوی ذلت «فاطمه»، روسری را برداشته و موهایش را هم رنگ کند! و باز هم یک مرحله از دوره پهلوی عقب‌تر بایستد! چرا که حقوق قضائی کشور ایران در چارچوب تحجر اسلام محبوس مانده و زن در اسلام مایملک مرد به شمار می‌رود! و خانم عبادی نوبل دریافت کرده‌اند، که این اسلام را با دموکراسی در تضاد نبینند! و خانم سیمین بهبهانی ـ که در سال 57 جوان و سالم بودند و در تظاهرات هشتم مارس شرکت نکردند، ناگهان در کهنسالی به فعالیت پرداخته‌اند! و به برکت حضور چنین «آزاد زنانی»، استعمار قصد تحمیل الگوی «فاطمة بد‌حجاب» را به زنان ایرانی دارد! به خانم عبادی اطمینان می‌دهیم که هیچ نگرانی برای امثال موسوی خوئینی‌ها نداریم و حقوق زنان ایران در چارچوب اسلام نمی‌تواند تأمین شود. نهضت آزادی مانند دستاربندان ایران رسوا شده و دیگر تداوم دور باطلی که از دورة محمد مصدق رایج شد، یعنی دوران طلائی «استقلال ـ آزادی»، ورود به بحران، سرکوب، کشتار و بازگشت به نهضت آزادی سپری شده است. جناب آقای امیرانتظام! ول معطلید!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت