...
جهت تحمیل شرایط «آزادی شکمی» بر یک ملت، لازم است نقطه شروع تاریخ کشور به مرحلة «پیش تاریخی» انتقال یابد. این خط تبلیغاتی استعمار است و دقیقاً بر پایة علم روانکاوی منطبق. چرا که اگر در جوامع پدرسالار، رشد اجتماعی فرد متکی به نقطه آغاز هویت اجتماعی، یعنی «پدر» میشود، یک ملت برای حرکت به پیش، و نه به پس، نیازمند اتکاء بر هویتی تاریخی است که خود را در آن شناسائی کند، هویتی که نقش پدر نمادین اجتماعی را ایفا خواهد کرد. جابجائی «نقطه اتکاء تاریخی» در یک جامعه، نوعی فروپاشی در «ناخودآگاه اجتماعی» به همراه خواهد آورد، که خود بر «خودآگاه اجتماعی» نیز تأثیر خواهد گذاشت.
فرهنگ ایران، به طور سنتی بر دو «نقطة اتکاء تاریخی» مستقر بوده، یکی کوروش و دیگری محمد. در مرحلة فعلی، به دلیل تکیة پیش از اندازة حاکمیت بر محمد، این پایه رو به فرسودگی گذاشته، و جهت حفظ تعادل، منطقاً ملت تکیه بیشتری بر پایة دیگر خواهد داشت. و دقیقاً جهت ممانعت از همین حرکت ملی است که، حاکمیت دست به کار خلق پایهای مصنوعی شده است. و در این راستا، با تکیه بر حساسیت تودههائی که صرف «قدمت» را دلیلی بر برتری میپندارند، پایة نوین را حاکمیت چند هزار سال به عقب برده است. و در ظاهر مسیر تبلیغات حکومتی، در راستای مسیری که در دورة پهلوی اول شکل گرفت، پایهریزی «تفکری تاریخی» را در ایران آغاز کرده است. هر چند در دورة پهلوی، بر اساس تحقیقات مستشرقین صاحب نامی چون گیرشمن و... تاریخ ایران باستان به ایرانیان «ارائه» شد، امروز تکیه بر «علم»، اهمیت خود را به طور کلی در این زمینه از دست داده است.
حال اگر، در شرایط فعلی، و به دلیل تضعیف نقطة اتکاء تاریخی اسلامی، حرکت منطقی جامعه به سوی احیای نظریه «پدر ایرانی»، یعنی کوروش کبیر روی کرده، چرا در این مسیر، استعمار و حاکمیت دست به دست یکدیگر دادهاند تا از حرکت به سوی نظریة «پدرایرانی» جلوگیری کنند؟
دلیل این است که نقطة شروع تاریخی ایران در نظریة «پدرایرانی»، نقطة شناخته شدهای است، و از ویژگیهائی نیز برخوردار است. این ویژگیها که بر فهرستی از اسناد و شواهد تاریخی استوار شده، بر اساس همین شواهد، تاریخ ایران با امپراتوری هخامنشی آغاز میشود. امپراتوری هخامنشی، فاقد دین دولتی بود، بنیانگزار آن کوروش بود، و کتیبة کوروش در مورد حقوق بشر نیز یک «واقعیت» تاریخ است. هنوز هیچ مورخی بر موجودیت کشوری به نام «ایران»، قبل از دورة هخامنشی مهر تائید نگذارده. ولی جنجال رسانهای در ایران در مورد لوحهای ایلامی، این فرصت را ایجاد کرده تا گروهی دست به کار «تحریف تاریخ» شوند. و همچنان که در قصهها میتوان، با فراموش کردن «واقعیات تاریخی» و با تکیه بر تخیلات، چهرههائی ساخت و پرداخت که در واقعیت وجود ندارند، با استفاده از جنجال رسانهای نیز، میتوان تاریخی ساخت و پرداخت که وجود خارجی نداشته! این امر با همان شیوة نفی واقعیات تاریخی انجام میشود. «نویسندة متعهد» تاریخ را به قصه تبدیل کرده و «تحلیلی شکمی» از تاریخ ارائه میدهد. چرا «تحلیل شکمی»؟ به این دلیل که «شکم» نیز، تابع «زمان» نیست؛ با واقعیات بیگانه است. به همان ترتیب که «تاریخ دست ساز» نیز با واقعیات تاریخی بیگانه است.
در ایران، هدف از ارائة این گونه تحلیلها، تحریف تاریخ در جهت تأمین اهداف استعمار است. این تحریف همزمان در دو دورة متخالف انجام میشود: زمان حال و نقطه شروع تاریخ! با ایجاد تزلزل در این دو نقطه میتوان، همة وقایع تاریخی موجود را در حد فاصل این دو «مقطع» از پایه متزلزل نمود. در همین راستا، بحرانهای ساختگی زمان حال، پیوسته در امتداد تحریف تاریخی قرار دارند. وبلاگ دیروز به نمونهای از تحریف در «زمان حال» پرداخته بود. اکنون میپردازیم به نمونهای از تحریف، در ارتباط با نقطة شروع تاریخ!
به بهانة ابراز نظر در مورد لوحهای ایلام، سلیمی نمین، مدیر دفتر مطالعات تاریخ حکومت اسلامی، در کمال خونسردی، به تحریف تاریخ میپردازد. هدف از هیاهو و جنجال رسانهای بر سر لوحهای ایلام، این است که به ایرانیان بگویند، تاریخ ایران بر خلاف «شواهد و مدارک موجود»، با امپراتوری هخامنشی آغاز نشده! و اگر در سالهای گذشته، نقطة شروع را هزار و پانصد سال جلو کشیدند، این بار نقطه شروع را چند هزار سال به عقب باز میگردانند! چرا که اصل، «تحرک پیوسته» نقطه شروع تاریخ است. و عاملان حاکمیت، با تکیه بر این «حرکت» به عاملی دست مییابند که قادر است، «تاریخ» را نفی کند. این «حرکت» میتواند در «واقعیتهای مستند» در گذشته تزلزل ایجاد کند، و امکان هرگونه تعادل و توازن در زمان «حال» را به نابودی کشاند. وقتی نقطة شروع در «تحرکی» پیوسته قرار گیرد، «هویت» نیز همین خط حرکت را نهایتاً دنبال خواهد کرد. و سر انجام بر سر «هویت ایرانی» همان خواهد آمد، که بر سر تاریخ ایران میآید. همانطور که شاهدیم، هویت ایرانی با منافع و مصالح استعمار، گاه چند هزار سال باید به عقب باز گردد، و گاه پانزده سده به جلو کشیده شود.
در راستای یک هدف مشترک، و به همان ترتیب که با فراموش کردن «واقعیات»، بهنود، جلاد را فرشته توصیف کرد، سلیمی نمین نیز، از تاریخ ایران چهرهای دروغین ارائه میدهد، و تاریخ ایران را کهنتر از آن چه هست مینمایاند. بهترین نمونة «تحلیل شکمی» از تاریخ، بیانات گهربار، سلیمی نمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران است. ایشان در مورد «هولوکوست»، تختجمشید و ارتباط ایرانیان با یهودیان، تحلیلهای شکمی مفصلی ارائه کردهاند، که در راستای اهداف استعمار، در جهت نفی واقعیات تاریخی ایران، دقیقاً خط کیهان، شرق و روز را دنبال میکند: نفی هویت ایرانی از طریق نفی «تاریخ».
حال ببینیم «رموز تحریف» چیست؟ سلیمی نمین ابتدا با تکیه بر «تداوم تاریخ»، مدعی «تحریف تاریخ» در زمان پهلوی اول میشود. سپس با تکیه بر همین «تحریف»، که خواننده باید آن را به عنوان «حقیقت مطلق» بشناسد، خود شخصاً به تحریف تاریخ میپردازد. با ارجاع به تورات، یعنی «اسطوره» مدعی میشود که، یهودیان همان صهیونیستها هستند و دشمن ایراناند! چرا که کشتار ایرانیان در زمان خشایارشاه توطئة «استرو موردخای» بوده! و این مهمترین مرحلة تحریف است، چرا که واقعیات تاریخی، تکثر دارند و در برابر «تاریخ رسمی» همواره یک یا چند «تاریخ نانوشته» نیز وجود دارد. ولی سلیمی نمین با تکیه بر «تاریخ رسمی»، یعنی تاریخ نگاشته شدة دورة پهلوی اول، تاریخ را با یک «اسطوره مقدس» مینویسد! «اسطوره»، بنا بر تعریف نفی تاریخ است، تاریخستیز است و زمان گریز! و اسطورة مقدس، نه تنها مشمول مرور زمان نمیشود که زمان پذیری آن نیز، «توهینی به دین» به شمار میرود. ولی سلیمی نمین این مهم را فراموش کرده، و برای اثبات این «براهین و مستندات تاریخی»، ناگهان از تورات به «زمان حال»، یعنی زمان مطلوب فاشیسم، پرش کرده، ادعا میکند، که تحریف تاریخ در دورة پهلوی اول با هدف ایجاد دشمنی میان ایرانیان و اعراب بوده، که اکنون، هر دو در شرایط یکسان تحت سلطهاند!
تاريخ بهگونهاي نوشته شد كه گويي اسلام با قتلعام و فرهنگسوزي وارد ايران شده; در صورتيكه اين خلاف واقع است و قتلعام قبل از ورود اسلام به ايران توسط «استر و موردهاي» دو نفر يهودي در فلات ايران رخ داده است.
اين اتفاقات به اطلاع مردم نميرسد تا عداوت و كينه نسبت به اعراب در دل مردم جاي گيرد در صورتيكه اعراب هم مثل ما تحت سلطه هستند و آمريكا و اسراييل با ايجاد تفرقه بين ما ميخواهد بر هر دو ملت تسلط داشته باشد.
پس آتشزدن كتابخانههاي ايران كار چه كسي است؟
كار يهوديان بود.
چه اسنادي براي مستندسازي نظر خود داريد؟
در باب «استر» كتاب تورات آمده است كه يهوديان مخالفان خود را در ايران كشتند و جشن «پورين» را در فلات ايران بر پا كردند
پس از تحریف تاریخ و ارتباط آن با اسطوره، مدیر دفتر مطالعات تاریخی، گستاخانه بر تحریف تاکید میکند!
تحريف تاريخ و كتمان واقعيت، در دوران رضاخان اتفاق افتاده است.
سلیمی نمین به این مختصر نیز اکتفا نمیکند، مهملاتی که به عنوان «تاریخ» ارایه میدهد، در واقع خط سیاست استعمار در منطقه را دنبال میکند. استعمار، جهت ایجاد «منطقة اسلامی»، پیوستن ایران به کشورهای عرب منطقه را همواره مد نظر داشته و تشویق کرده. حسن چنین منطقهای در این است، که در تقابل با روسیه قرار گرفته و «منطقة امنیتی» ناتو در برابر روسیه را تقویت میکند. به همین دلیل است که سلیمی نمین، تخت جمشید را در ترادف با نیروگاه بوشهر قرار داده مدعی میشود که روسها آن را ساختهاند!
يعني تخت جمشيد زاييدهء فرهنگ ايراني نيست؟
خير، تخت جمشيد با سنگ ساخته شده اما سازههاي كشف شده عيلامي خشت و گل بودهاند. معماري باستان ايران خشت و گلي است در حاليكه تخت جمشيد يك بناي نيمه تمام است كه مربوط به تمدن اقوام روسيه بوده است.
پس بنا بر اظهارات سلیمی نمین، پدیدهای به نام تمدن باستانی روس وجود داشته! و البته «براهین ومستندات» کافی هم برای موجودیت چنین تمدنی بر «مستندات امنیتی» ناتو استوار است که باعث تقویت «حدس و گمان» پادوهایش در منطقه شده! چرا که در مورد حکم دادگاه شیکاگو و لوحهای ایلامی ـ که اخیراً هیاهوی دولتی پیرامون آن به راه افتاد ـ سلیمی، تاریخ و علمیت و واقعیت و تداوم را فراموش کرده به «حدس و گمان» روی میآورد!
شما علت پس ندادن الواح گلي دوران هخامنشي را كه در دانشگاه شيكاگو است پنهادن كردن شواهد تاريخ باستاني ايران ميدانيد، اين كتيبهها حاوي چه جور اطلاعاتي است؟
من حدس ميزنم اين اطلاعات راجع به تمدن عيلاميها باشد، كه باستانشناسان يهودي اين آثار را از بين بردهاند. عكسهايي از اين كاوشها وجود دارد كه در كتاب تخت جمشيد نوشتهء اشميت چاپ شده است.
مگر اين آثار عيلامي چه ويژگي خاصي دارند كه بايد از بين برود؟
آثار عيلامي با تمدن ايران همگوني دارد و ثابت ميكند كه تخت جمشيد با آثار ايراني سازگاري ندارد.
و در ادامه بیانات «علمی» خود، ناگهان فراموش میکند که تاریخ، با استناد به مدارک و شواهد تاریخی نگاشته میشود نه بر اساس خط سیاسی امنیتی غرب در منطقه، چرا که مدیر دفتر مطالعات تاریخی ناگهان ادعا میکند که ایران تاریخ هشت هزار ساله دارد، نه دو هزار و پانصد ساله! و صهیونیستها میخواهند این امر را پنهان کنند! به همین دلیل هم الواح گلی ایلامی را نمیخواهند به ایران بازگردانند!
اين الواح گلي هم متعلق به دوران عيلامي است و به همين دليل هم تا به حال به ايران بازگردانده نشده است.
چون اين بقايا نشان ميدهد تاريخ ايران هشت هزار ساله است، نه دو هزار و 500 ساله و تاريخ سازي آنها مشخص ميشود.
مگر آمريكاييها چه سودي از اين تغيير تاريخ ميبرند؟
اين صهيونيستها هستند كه سود ميبرند، اصلاً اين كار صهيونيستها است. اشعيت و استر و پوپ (باستان شناسهاي تخت جمشيد) همگي يهودي بودهاند و ميدانند، اگر بخواهند هويت ملتي را از بين ببرند بايد در تاريخ آن دخل و تصرف كنند. بنابراين، پيشينهء تاريخي از رابطهء يهوديان و پادشاهان ايراني ساختند تا رابطهء خوب ايران و اسراييل را نهادينه و پيوند آنها را هميشگي كنند و دشمني با اعراب مسلمان را تشويق كردند.
به عبارت دیگر مدیر دفتر مطالعات تاریخی ایران، برای توجیه سیاست امنیتی غرب در منطقه، با یک تیر چند نشان میزند. از یکسو، نقطة شروع تاریخ ایران را چند هزار سال به عقب برده، با این عمل تاریخ را به طورکلی نفی میکند. چرا که بر اساس «نظریات» ایشان، تاریخ امپراتوری ایران با هخامنشیان آغاز نمیشود، هر چند که تاکنون جز تبلیغات رسانهای استعمار در غرب و در ایران، هیچ شواهد و مدارکی برای به زیر سئوال بردن این «واقعیت» دست نیست! و از سوی دیگر، سلیمی نمین، با جابجا کردن نقطة شروع تاریخ، «شواهد موجود تاریخی» را نیز نفی میکند. چرا که فاشیسم همواره در تقابل با «شواهد تاریخی» است. اسطورهها مدارک تاریخی فاشیستها بوده و هستند. و بالاخره، با عقب بردن نقطه شروع تاریخ، از یکطرف رضایت تودههای «قدمت پرست» را فراهم میکند، و از طرف دیگر، نقطة شروع تاریخی را به نقطهای ناشناخته و مبهم تبدیل میکند که هیچ ویژگی شناخته شدهای ندارد، و همچون جلاد در قصة بهنود، و «حقیقت» ناشناختهای که رامین جهانبگلو در جستجوی آن است، در هالهای از ابهام قرار میگیرد. یعنی، بر حسب منافع استعمار، همه چیز میتوان به آن نسبت داد!
اگر 27 سال پیش، استعمار نقطة شروع تاریخ ایران را به صحرای کربلا برد، و تاریخ ایران با مقاطع تاریخی اسلام ترادف زمانی یافت. امروز مصلحت استعمار در عقب کشیدن تاریخ ایران است. به همین دلیل، سلیمی نمین، با بسط حدسیات «علمی» خود، قصد ایجاد شک و تردید در مورد نقطة شروع تاریخ ایران را دارد. چرا نقطة شروع تاریخ، اینچنین ایجاد درد سر برای پادوهای محافل فاشیسم جهانی میکند؟
نقطة شروع تاریخ ایران و اعلامیة حقوق بشر کوروش، همچنان که عدم وجود پدیدهای به نام «یهود ستیزی» در ایران هخامنشی ـ یهودی ستیزیای که در غرب و کشورهای اسلامی، سکة رایج است ـ سیاستهای استوار بر یهود ستیزی را تضعیف میکنند. در ایران هخامنشی ویژگیهائی وجود دارد که با سیاست «احترام به ادیان» استعمار در منطقه نمیتواند منطبق شود. امپراتوری هخامنشی دین دولتی نداشت، با یهودیان در ستیز نبوده و اعلامیة حقوق بشر کوروش، متعلق به این نقطة آغاز است. کوروش به عنوان بنیانگذار امپراتوری، موجودیت نگاشتة تاریخی دارد. این امر چه به اصحاب استعمار خوش آید و چه باعث کدورت خاطر آنان شود، یک «واقعیت تاریخی» است که با تحلیل های «شکمی» و تبلیغات استعمار در داخل و خارج به زیر سوال نمیرود. واقعیت تاریخی را فقط با واقعیات تاریخی میتوان به زیر سوال برد، نه با توسل به اسطوره و نه با «حدس و گمان»، و نه با هیاهو در مورد «سرقت» لوحهای ایلامی!
فرهنگ ایران، به طور سنتی بر دو «نقطة اتکاء تاریخی» مستقر بوده، یکی کوروش و دیگری محمد. در مرحلة فعلی، به دلیل تکیة پیش از اندازة حاکمیت بر محمد، این پایه رو به فرسودگی گذاشته، و جهت حفظ تعادل، منطقاً ملت تکیه بیشتری بر پایة دیگر خواهد داشت. و دقیقاً جهت ممانعت از همین حرکت ملی است که، حاکمیت دست به کار خلق پایهای مصنوعی شده است. و در این راستا، با تکیه بر حساسیت تودههائی که صرف «قدمت» را دلیلی بر برتری میپندارند، پایة نوین را حاکمیت چند هزار سال به عقب برده است. و در ظاهر مسیر تبلیغات حکومتی، در راستای مسیری که در دورة پهلوی اول شکل گرفت، پایهریزی «تفکری تاریخی» را در ایران آغاز کرده است. هر چند در دورة پهلوی، بر اساس تحقیقات مستشرقین صاحب نامی چون گیرشمن و... تاریخ ایران باستان به ایرانیان «ارائه» شد، امروز تکیه بر «علم»، اهمیت خود را به طور کلی در این زمینه از دست داده است.
حال اگر، در شرایط فعلی، و به دلیل تضعیف نقطة اتکاء تاریخی اسلامی، حرکت منطقی جامعه به سوی احیای نظریه «پدر ایرانی»، یعنی کوروش کبیر روی کرده، چرا در این مسیر، استعمار و حاکمیت دست به دست یکدیگر دادهاند تا از حرکت به سوی نظریة «پدرایرانی» جلوگیری کنند؟
دلیل این است که نقطة شروع تاریخی ایران در نظریة «پدرایرانی»، نقطة شناخته شدهای است، و از ویژگیهائی نیز برخوردار است. این ویژگیها که بر فهرستی از اسناد و شواهد تاریخی استوار شده، بر اساس همین شواهد، تاریخ ایران با امپراتوری هخامنشی آغاز میشود. امپراتوری هخامنشی، فاقد دین دولتی بود، بنیانگزار آن کوروش بود، و کتیبة کوروش در مورد حقوق بشر نیز یک «واقعیت» تاریخ است. هنوز هیچ مورخی بر موجودیت کشوری به نام «ایران»، قبل از دورة هخامنشی مهر تائید نگذارده. ولی جنجال رسانهای در ایران در مورد لوحهای ایلامی، این فرصت را ایجاد کرده تا گروهی دست به کار «تحریف تاریخ» شوند. و همچنان که در قصهها میتوان، با فراموش کردن «واقعیات تاریخی» و با تکیه بر تخیلات، چهرههائی ساخت و پرداخت که در واقعیت وجود ندارند، با استفاده از جنجال رسانهای نیز، میتوان تاریخی ساخت و پرداخت که وجود خارجی نداشته! این امر با همان شیوة نفی واقعیات تاریخی انجام میشود. «نویسندة متعهد» تاریخ را به قصه تبدیل کرده و «تحلیلی شکمی» از تاریخ ارائه میدهد. چرا «تحلیل شکمی»؟ به این دلیل که «شکم» نیز، تابع «زمان» نیست؛ با واقعیات بیگانه است. به همان ترتیب که «تاریخ دست ساز» نیز با واقعیات تاریخی بیگانه است.
در ایران، هدف از ارائة این گونه تحلیلها، تحریف تاریخ در جهت تأمین اهداف استعمار است. این تحریف همزمان در دو دورة متخالف انجام میشود: زمان حال و نقطه شروع تاریخ! با ایجاد تزلزل در این دو نقطه میتوان، همة وقایع تاریخی موجود را در حد فاصل این دو «مقطع» از پایه متزلزل نمود. در همین راستا، بحرانهای ساختگی زمان حال، پیوسته در امتداد تحریف تاریخی قرار دارند. وبلاگ دیروز به نمونهای از تحریف در «زمان حال» پرداخته بود. اکنون میپردازیم به نمونهای از تحریف، در ارتباط با نقطة شروع تاریخ!
به بهانة ابراز نظر در مورد لوحهای ایلام، سلیمی نمین، مدیر دفتر مطالعات تاریخ حکومت اسلامی، در کمال خونسردی، به تحریف تاریخ میپردازد. هدف از هیاهو و جنجال رسانهای بر سر لوحهای ایلام، این است که به ایرانیان بگویند، تاریخ ایران بر خلاف «شواهد و مدارک موجود»، با امپراتوری هخامنشی آغاز نشده! و اگر در سالهای گذشته، نقطة شروع را هزار و پانصد سال جلو کشیدند، این بار نقطه شروع را چند هزار سال به عقب باز میگردانند! چرا که اصل، «تحرک پیوسته» نقطه شروع تاریخ است. و عاملان حاکمیت، با تکیه بر این «حرکت» به عاملی دست مییابند که قادر است، «تاریخ» را نفی کند. این «حرکت» میتواند در «واقعیتهای مستند» در گذشته تزلزل ایجاد کند، و امکان هرگونه تعادل و توازن در زمان «حال» را به نابودی کشاند. وقتی نقطة شروع در «تحرکی» پیوسته قرار گیرد، «هویت» نیز همین خط حرکت را نهایتاً دنبال خواهد کرد. و سر انجام بر سر «هویت ایرانی» همان خواهد آمد، که بر سر تاریخ ایران میآید. همانطور که شاهدیم، هویت ایرانی با منافع و مصالح استعمار، گاه چند هزار سال باید به عقب باز گردد، و گاه پانزده سده به جلو کشیده شود.
در راستای یک هدف مشترک، و به همان ترتیب که با فراموش کردن «واقعیات»، بهنود، جلاد را فرشته توصیف کرد، سلیمی نمین نیز، از تاریخ ایران چهرهای دروغین ارائه میدهد، و تاریخ ایران را کهنتر از آن چه هست مینمایاند. بهترین نمونة «تحلیل شکمی» از تاریخ، بیانات گهربار، سلیمی نمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران است. ایشان در مورد «هولوکوست»، تختجمشید و ارتباط ایرانیان با یهودیان، تحلیلهای شکمی مفصلی ارائه کردهاند، که در راستای اهداف استعمار، در جهت نفی واقعیات تاریخی ایران، دقیقاً خط کیهان، شرق و روز را دنبال میکند: نفی هویت ایرانی از طریق نفی «تاریخ».
حال ببینیم «رموز تحریف» چیست؟ سلیمی نمین ابتدا با تکیه بر «تداوم تاریخ»، مدعی «تحریف تاریخ» در زمان پهلوی اول میشود. سپس با تکیه بر همین «تحریف»، که خواننده باید آن را به عنوان «حقیقت مطلق» بشناسد، خود شخصاً به تحریف تاریخ میپردازد. با ارجاع به تورات، یعنی «اسطوره» مدعی میشود که، یهودیان همان صهیونیستها هستند و دشمن ایراناند! چرا که کشتار ایرانیان در زمان خشایارشاه توطئة «استرو موردخای» بوده! و این مهمترین مرحلة تحریف است، چرا که واقعیات تاریخی، تکثر دارند و در برابر «تاریخ رسمی» همواره یک یا چند «تاریخ نانوشته» نیز وجود دارد. ولی سلیمی نمین با تکیه بر «تاریخ رسمی»، یعنی تاریخ نگاشته شدة دورة پهلوی اول، تاریخ را با یک «اسطوره مقدس» مینویسد! «اسطوره»، بنا بر تعریف نفی تاریخ است، تاریخستیز است و زمان گریز! و اسطورة مقدس، نه تنها مشمول مرور زمان نمیشود که زمان پذیری آن نیز، «توهینی به دین» به شمار میرود. ولی سلیمی نمین این مهم را فراموش کرده، و برای اثبات این «براهین و مستندات تاریخی»، ناگهان از تورات به «زمان حال»، یعنی زمان مطلوب فاشیسم، پرش کرده، ادعا میکند، که تحریف تاریخ در دورة پهلوی اول با هدف ایجاد دشمنی میان ایرانیان و اعراب بوده، که اکنون، هر دو در شرایط یکسان تحت سلطهاند!
تاريخ بهگونهاي نوشته شد كه گويي اسلام با قتلعام و فرهنگسوزي وارد ايران شده; در صورتيكه اين خلاف واقع است و قتلعام قبل از ورود اسلام به ايران توسط «استر و موردهاي» دو نفر يهودي در فلات ايران رخ داده است.
اين اتفاقات به اطلاع مردم نميرسد تا عداوت و كينه نسبت به اعراب در دل مردم جاي گيرد در صورتيكه اعراب هم مثل ما تحت سلطه هستند و آمريكا و اسراييل با ايجاد تفرقه بين ما ميخواهد بر هر دو ملت تسلط داشته باشد.
پس آتشزدن كتابخانههاي ايران كار چه كسي است؟
كار يهوديان بود.
چه اسنادي براي مستندسازي نظر خود داريد؟
در باب «استر» كتاب تورات آمده است كه يهوديان مخالفان خود را در ايران كشتند و جشن «پورين» را در فلات ايران بر پا كردند
پس از تحریف تاریخ و ارتباط آن با اسطوره، مدیر دفتر مطالعات تاریخی، گستاخانه بر تحریف تاکید میکند!
تحريف تاريخ و كتمان واقعيت، در دوران رضاخان اتفاق افتاده است.
سلیمی نمین به این مختصر نیز اکتفا نمیکند، مهملاتی که به عنوان «تاریخ» ارایه میدهد، در واقع خط سیاست استعمار در منطقه را دنبال میکند. استعمار، جهت ایجاد «منطقة اسلامی»، پیوستن ایران به کشورهای عرب منطقه را همواره مد نظر داشته و تشویق کرده. حسن چنین منطقهای در این است، که در تقابل با روسیه قرار گرفته و «منطقة امنیتی» ناتو در برابر روسیه را تقویت میکند. به همین دلیل است که سلیمی نمین، تخت جمشید را در ترادف با نیروگاه بوشهر قرار داده مدعی میشود که روسها آن را ساختهاند!
يعني تخت جمشيد زاييدهء فرهنگ ايراني نيست؟
خير، تخت جمشيد با سنگ ساخته شده اما سازههاي كشف شده عيلامي خشت و گل بودهاند. معماري باستان ايران خشت و گلي است در حاليكه تخت جمشيد يك بناي نيمه تمام است كه مربوط به تمدن اقوام روسيه بوده است.
پس بنا بر اظهارات سلیمی نمین، پدیدهای به نام تمدن باستانی روس وجود داشته! و البته «براهین ومستندات» کافی هم برای موجودیت چنین تمدنی بر «مستندات امنیتی» ناتو استوار است که باعث تقویت «حدس و گمان» پادوهایش در منطقه شده! چرا که در مورد حکم دادگاه شیکاگو و لوحهای ایلامی ـ که اخیراً هیاهوی دولتی پیرامون آن به راه افتاد ـ سلیمی، تاریخ و علمیت و واقعیت و تداوم را فراموش کرده به «حدس و گمان» روی میآورد!
شما علت پس ندادن الواح گلي دوران هخامنشي را كه در دانشگاه شيكاگو است پنهادن كردن شواهد تاريخ باستاني ايران ميدانيد، اين كتيبهها حاوي چه جور اطلاعاتي است؟
من حدس ميزنم اين اطلاعات راجع به تمدن عيلاميها باشد، كه باستانشناسان يهودي اين آثار را از بين بردهاند. عكسهايي از اين كاوشها وجود دارد كه در كتاب تخت جمشيد نوشتهء اشميت چاپ شده است.
مگر اين آثار عيلامي چه ويژگي خاصي دارند كه بايد از بين برود؟
آثار عيلامي با تمدن ايران همگوني دارد و ثابت ميكند كه تخت جمشيد با آثار ايراني سازگاري ندارد.
و در ادامه بیانات «علمی» خود، ناگهان فراموش میکند که تاریخ، با استناد به مدارک و شواهد تاریخی نگاشته میشود نه بر اساس خط سیاسی امنیتی غرب در منطقه، چرا که مدیر دفتر مطالعات تاریخی ناگهان ادعا میکند که ایران تاریخ هشت هزار ساله دارد، نه دو هزار و پانصد ساله! و صهیونیستها میخواهند این امر را پنهان کنند! به همین دلیل هم الواح گلی ایلامی را نمیخواهند به ایران بازگردانند!
اين الواح گلي هم متعلق به دوران عيلامي است و به همين دليل هم تا به حال به ايران بازگردانده نشده است.
چون اين بقايا نشان ميدهد تاريخ ايران هشت هزار ساله است، نه دو هزار و 500 ساله و تاريخ سازي آنها مشخص ميشود.
مگر آمريكاييها چه سودي از اين تغيير تاريخ ميبرند؟
اين صهيونيستها هستند كه سود ميبرند، اصلاً اين كار صهيونيستها است. اشعيت و استر و پوپ (باستان شناسهاي تخت جمشيد) همگي يهودي بودهاند و ميدانند، اگر بخواهند هويت ملتي را از بين ببرند بايد در تاريخ آن دخل و تصرف كنند. بنابراين، پيشينهء تاريخي از رابطهء يهوديان و پادشاهان ايراني ساختند تا رابطهء خوب ايران و اسراييل را نهادينه و پيوند آنها را هميشگي كنند و دشمني با اعراب مسلمان را تشويق كردند.
به عبارت دیگر مدیر دفتر مطالعات تاریخی ایران، برای توجیه سیاست امنیتی غرب در منطقه، با یک تیر چند نشان میزند. از یکسو، نقطة شروع تاریخ ایران را چند هزار سال به عقب برده، با این عمل تاریخ را به طورکلی نفی میکند. چرا که بر اساس «نظریات» ایشان، تاریخ امپراتوری ایران با هخامنشیان آغاز نمیشود، هر چند که تاکنون جز تبلیغات رسانهای استعمار در غرب و در ایران، هیچ شواهد و مدارکی برای به زیر سئوال بردن این «واقعیت» دست نیست! و از سوی دیگر، سلیمی نمین، با جابجا کردن نقطة شروع تاریخ، «شواهد موجود تاریخی» را نیز نفی میکند. چرا که فاشیسم همواره در تقابل با «شواهد تاریخی» است. اسطورهها مدارک تاریخی فاشیستها بوده و هستند. و بالاخره، با عقب بردن نقطه شروع تاریخ، از یکطرف رضایت تودههای «قدمت پرست» را فراهم میکند، و از طرف دیگر، نقطة شروع تاریخی را به نقطهای ناشناخته و مبهم تبدیل میکند که هیچ ویژگی شناخته شدهای ندارد، و همچون جلاد در قصة بهنود، و «حقیقت» ناشناختهای که رامین جهانبگلو در جستجوی آن است، در هالهای از ابهام قرار میگیرد. یعنی، بر حسب منافع استعمار، همه چیز میتوان به آن نسبت داد!
اگر 27 سال پیش، استعمار نقطة شروع تاریخ ایران را به صحرای کربلا برد، و تاریخ ایران با مقاطع تاریخی اسلام ترادف زمانی یافت. امروز مصلحت استعمار در عقب کشیدن تاریخ ایران است. به همین دلیل، سلیمی نمین، با بسط حدسیات «علمی» خود، قصد ایجاد شک و تردید در مورد نقطة شروع تاریخ ایران را دارد. چرا نقطة شروع تاریخ، اینچنین ایجاد درد سر برای پادوهای محافل فاشیسم جهانی میکند؟
نقطة شروع تاریخ ایران و اعلامیة حقوق بشر کوروش، همچنان که عدم وجود پدیدهای به نام «یهود ستیزی» در ایران هخامنشی ـ یهودی ستیزیای که در غرب و کشورهای اسلامی، سکة رایج است ـ سیاستهای استوار بر یهود ستیزی را تضعیف میکنند. در ایران هخامنشی ویژگیهائی وجود دارد که با سیاست «احترام به ادیان» استعمار در منطقه نمیتواند منطبق شود. امپراتوری هخامنشی دین دولتی نداشت، با یهودیان در ستیز نبوده و اعلامیة حقوق بشر کوروش، متعلق به این نقطة آغاز است. کوروش به عنوان بنیانگذار امپراتوری، موجودیت نگاشتة تاریخی دارد. این امر چه به اصحاب استعمار خوش آید و چه باعث کدورت خاطر آنان شود، یک «واقعیت تاریخی» است که با تحلیل های «شکمی» و تبلیغات استعمار در داخل و خارج به زیر سوال نمیرود. واقعیت تاریخی را فقط با واقعیات تاریخی میتوان به زیر سوال برد، نه با توسل به اسطوره و نه با «حدس و گمان»، و نه با هیاهو در مورد «سرقت» لوحهای ایلامی!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت