شنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۵


فوتبال، معجزه و قلعة بابک!
...

در وبلاگ «جرج بوش، فوتبال و آفتابه»، ‌ نوشتم که با این ورزش «مقدس»،‌ مافیا میلیاردها دلار پول به جیب زده و« حق امام» را هم تأمین می‌کند. از اینرو استادیوم‌هائی که در آن‌ها مسابقات فوتبال برگذار می‌شود، به تدریج تبدیل به عبادت‌گاه می‌شوند. تمام نمادهای «تقدیس» و «تقدس» در این مسابقات به چشم می‌خورد. در این میان پرچم‌ها مقدس شده‌اند، البته بجز در ایالات‌متحد، که در آن، ‌سنا طرح ممنوعیت آتش زدن پرچم را مردود شمرد. ولی در جهان سوم تقدس پرچم محفوظ است، همانطور که قبلاً هم نوشتم، مرگ خوب است ولی برای جهان سوم، به ویژه برای جهان اسلام، که هرچه میزان جنایت، سرکوب و چپاول در آن افزایش می‌یابد، به تعداد مقدساتش نیز افزوده می‌شود!

از «عبادتگاه» فوتبال می‌گفتم. بازیکنان در حال ورد خواندن، صلیب کشیدن، تف کردن یا در‌آوردن ادا‌ اطوار‌های اسلامی‌اند‌! هر گلی که زده می‌شود، دوربین‌ها چندین «خاج پرست» ـ به قول صادق هدایت ـ را در حال صلیب کشیدن، چندین اسلام پرست را در حال سجود و رکوع به خورد بینندگان می‌دهند. اگر هم گل مسلمی زده نشود، یا پنالتی به فاصله دو متر از بالای تیر دروازه عبور کند، ‌مفسرین از «معجزه» و «امدادهای غیبی» سخن‌ها می‌گویند! البته نباید فراموش کرد که، مذاکرات برای «برد یا باخت» قبلاً انجام می‌شوند، ولی خوب، تماشاچیان که در جریان نیستند، وظیفة آن‌ها هورا ‌کشیدن و «کیف» کردن است ـ همانطور که سازمان‌های چپ و راست، در سال براندازی هورا می‌کشیدند و کیف می‌کردند، هرچند که بازندة این بساط «کیف و حال»، ملت ایران بود.

برخی تماشاچیان صلیب می‌کشند و ورد می‌خوانند. بعضی‌ها هم به آسمان خیره شده، در انتظار الطاف الهی، مرتب دهن‌دره می‌کنند. امروز که مسابقه تیم انگلیس با پرتقال بود، سفارت انگلیس در برلن،‌ ساعت پنج صبح، پرچم بریتانیا را پائین آورد و پرچم سپید مزین به صلیب قرمز، معروف به پرچم سنت ژرژ، یعنی پرچم قوم انگلیس را بجای آن بر‌افراشت! البته از امامزاده «ژرژ مقدس» معجزه‌ای «صادر» ‌نشد و خوشبختانه تیم انگلیس،‌ که به برکت مذاکره تا یک چهارم فینال هم رسیده بود،‌ شهر برلن را ترک کرد. بزودی، شاید قبل از هر مسابقه، کشیش، خاخام و آخوند، همزمان همایش ادیان به راه انداخته، خطبه‌ای هم بخوانند. چون هرچه دامنة «تقدس» گسترش یابد، «حقوق» ادیان ابراهیمی هم افزایش می‌‌یابد.

به همین دلیل هم یکی از نماینده‌‌های مجلس ایران ، یا به قول توفیق، «مجلس شوربا»، طرحی ارائه داده که «توهین به اقوام» در کتاب، رسانه، فیلم، و هرچه که جنبة اجتماعی دارد، شدیداً مجازات شود! یعنی هر فعالیت فرهنگی می‌تواند «توهین به اقوام»‌ تلقی شده مجازات شدید به همراه داشته باشد. «توهین به اقوام»، اخیراً توسط ساواک علم شد، تا آشوب به راه افتد، و ‌فعلة ساواک، مانند سال 57، به آتش زدن بانک‌ها و ساختمان‌های دولتی مشغول شده، و در پی آشوب‌ها، یا براندازی صورت گیرد یا مطالبات واقعی مردم سرکوب شود. راه سرکوب را هم همیشه غربی‌ها باید مشخص کنند. کاریکاتور محمد، به حکومت روضه خوان‌ها آموخت که چگونه با خلق مقدسات می‌توان هیاهو به راه انداخت و سپس مردم را سرکوب کرد. به همین دلیل بود که ناگهان اقوام ایرانی «تقدس»‌ یافتند، بخصوص در منطقة نفت خیز آذربایجان. نتیجه اعتراضات مردم تبریز هم، حضور فعال آشوبگران حرفه‌ای ساواک جهت تخریب و آتش سوزی بود، تا علی خامنه‌ای اعلام کند، «مردم آذربایجان، با نظام و انقلاب همراهند!»

اکنون نیز زمینه برای آشوب‌های جدید آماده می‌شود. چون سازمان «مستقل» عفو بین‌الملل که نان‌خور حاکمیت انگلستان است، و در زمان محمدرضاپهلوی، به بهانة دفاع از حقوق زندانیان سیاسی، حق و حساب فراوانی به جیب می‌زد، و بعد هم جیره خوار روضه‌خوان‌ها شد، جهت «دفاع از حقوق بابک خرمدین» اعلام آمادگی کرده! جمعه 30 ژوئن، «سایت به وقت گرینویچ»‌ نوشت:‌ «سازمان عفو بين‌الملل که به عنوان گروهی مستقل در جهت دفاع از حقوق بشر فعاليت می‌کند از نيروهای انتظامی و امنيتی ايران خواسته است با کسانی که قصد گرد آمدن در قلعه باستانی بابک خرمدين در استان آذربايجان شرقی را دارند برخورد نکند.» شیوة جدید سرکوب و آشوب را به خوبی می‌توان مشاهده کرد: لت و پار کردن مردمی که جهت گرامیداشت بابک خرمدین، به قلعة بابک می‌روند.

چون در میان مردم همیشه گروهی «طلاب» وجود دارند که به محض رسیدن به قلعه بابک، اعلامیة استقلال آذربایجان را هم صادر می‌کنند. سپس گروه دیگری از «طلاب» که لباس نظامی هم به تن دارند، به مردم عادی حمله برده، یاغیان را سرکوب می‌کنند! این امر به سازمان‌های رسوای بین‌المللی ـ که مدافع حقوق بشر و زندانیان سیاسی هم هستند ـ امکان ابراز وجود، و باج‌گیری‌های کلان می‌دهد.

تا قبل از سال 57، کوس رسوائی این سازمان‌ها زده نشده بود، ‌ و در ایران، کمتر کسی می‌دانست که این سازمان‌ها مانند سازمان ملل، عصای دست استعماراند. امروز دیگر «حقوق بشرچی‌ها»، عفو بین‌الملل، و دیگر سازمان‌های ریز و درشت «جنایتکاران بدون مرز»، نزد ملت ایران جائی ندارند. شیوه اینان شناخته شده و از هر که حمایت کنند، صرفاً او را رسوا می‌کنند. بهترین نمونه‌اش نوچه‌‌های «صاحب قلم»‌ سردار اکبراند که مضحکة خاص و عام شده‌اند.

بهتر است سازمان‌های استعماری «دفاع از حقوق بشر و زندانیان سیاسی» نان‌دانی دیگری خارج از ایران برای خود بیابند. عفو بین‌الملل می‌تواند سری به زندان‌های الیزابت دوم زده، جویای احوال ایرلندی‌ها و خانواده‌های‌شان شود. می‌تواند، همچنین سری به، عربستان، پاکستان، امارات و دیگر «مراکز حفظ حقوق حقة تروریست‌ها» زده، از فعالیت‌های «فرهنگی» آنان حمایت کند. ملت ایران برای شناخت تاریخ خود نیازی به حمایت سازمان‌های جیره خوار استعمار ندارد.

امروز جشن تیرگان است، ولی این وبلاگ به بابک خرمدین ‌اختصاص یافته. بر خلاف تبلیغات استعمار که اکنون بر پیشینة قبل از اسلام ایران چنگ انداخته، تا «تقدس غیراسلامی» را وسیله چپاولی نوین کند، همایش قلعة بابک، هرگز جهت هواخوری و پیک‌نیک نبوده. همایش قلعة بابک، گرامیداشت نمادی از مقاومت ملت ایران در برابر اشغالگران تازی است. اشغالگرانی که به نام خداوند توحش ادیان ابراهیمی، زنان‌شان را به اسارت گرفتند، زبان‌شان را ممنوع کردند و دین‌اشان را «کفر» خواندند. همان شرایطی که امروز «اسلام پرستان» بر ایرانیان حاکم کرده‌اند. قلعة بابک، یادگار 3 سده مقاومت مسلحانه ایرانیان در برابر مهاجمان تازی است. همایش قلعة بابک، نمایانگر تحریف تاریخ ملت ایران است. تاریخی که در آن گستاخانه از «استقبال نیاکان ما از تحقیر، ستم، چپاول و اسارت» یاد می‌شود. تاریخی که در آن گردآفرید سرافراز، جای خود را به فاطمه ذلیل و اسیر می‌دهد. تاریخی که در آن شرافت سیاوش‌ها جای خود را به گستاخی حسین می‌دهد. تاریخی که در آن نوروز جمشیدی، جای خود را به «عید سعید» می‌دهد و تاریخی که در آن «خرم‌دینان»، همان‌ها که بر مرگ نمی‌گریستند و امروز نیز نمی‌گریند، جای خود را به سوگواران جاودان قوم و قبیله تازیان داده‌اند.

نه، هیچکس برای هواخوری به قلعة بابک نمی‌رود. جای، جای قلعة بابک، تاریخ نانوشته مبارزات ملت ایران با وحشیانه‌ترین تهاجم تاریخ است. هیچ ملتی، طی تاریخ خود، چنین توحشی را تجربه نکرده. هیچ مهاجمی، دین خود را وسیله غارت و چپاول نکرده و هیچ مهاجمی این چنین اقبال و تقدسی نیافته. این ویژگی ملت ایران است که خیانت‌کاری چون افشین را در کنار مبارزی چون بابک می‌پروراند. سده‌ها‌ست که جنایت و خیانت افشین‌ها در این مرز و بوم ستایش شده، اکنون، هنگام یادآوری جانفشانی‌ بابک‌ها فرا رسیده.

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت