در اسلام، مانند یهودیت و مسیحیت، حقوق انسانی، در معنای متعارف حقوقی آن، وجود ندارد. رده بندی انسانها در اسلام بر اساس اسارت است. انسان، اگر مرد است، یا بنده خداست، یا بردة بندة خدا. اگر زن است، «نیم بندة» خدا و یا کنیز است. همانگونه که اختیار جسم و جان برده و کنیز به دست صاحبان آنهاست، مردها نیز در اسلام مالک جسم و جان زنان شدهاند. حقوق زن در «ادیانابراهیمی» چنین تعریف شده، ادیانی که اخیرا «محترم» هم شناخته شدهاند. این «حقوق» در اروپا و آمریکا بر زنان اعمال نمیشود، ولی در کشورهای اسلامی، چون حقوق «بردگی» بر همة مردم اعمال میشود، زنها بیشتر حق برخورداری از آن را دارند! مسلم است که علیرغم حاکمیت قوانین توحش بر جوامع اسلامی، چه در مورد مردان و بخصوص در مورد زنان، احدی نمیتواند، «توحش اسلام» را مطرح کند.
مأموریت «هیرسی علی» هم، که اکنون در موسسة «اینترپرایز» به شغل شریف خود ادامه میدهد، این بود که به جهانیان ثابت شود، در کشورهای غیر مسلمان هم احدی حق ندارد «توحش اسلام» را به تصویر کشد. قتل تئو ونگوگ، پیامی بود به همة دست اندرکاران سینما، تئاتر و هر آنچه که بتواند واقعیت اسلام را آنگونه که هست بنمایاند. اسلام باید در پردة تقدس پنهان بماند، چرا که اسلام ناشناخته، اسلام کارساز استعمار است.
اگر در جهان مسیحیت توحش اصحاب کلیسا شناخته شده، اگر فیلمهای «کادوش»، چهره منفور «یهودیان اصولگرا» را به نمایش میگذارد، این حق در انحصارجهان غیراسلامی است. جوامع مسلمان، باید اسلام را همانطور که منافع استعمار حکم میکند، کوکورانه بپرستند. چرا که الگوهای جهان اسلام، راهزنان و بردگانند. پیامبر مسلمانان، تنها پیامبری است که با شمشیر دینش را به مردم تحمیل کرده. قصد اثبات برتری یهودیت و مسیحیت را ندارم، ولی نه عیسی و نه موسی، در زمان حیات خود مروج چنین توحشی نبودند. ولی محمد و جانشینانش، «بهنام خدا» آن کردند، که امروز نیز در ایران اعمال میشود. و استعمار نیز در تداوم آن سعی فراوان دارد.
در روند فعلی «تبلیغ توحش»، محمد، انسان کامل؛ علی، نماد عدالت؛ حسین، نماد آزادگی و فاطمه، الگوی زن مسلمان است! از محمد، علی و حسین، مردان نمونة اسلام، در گذشته گفتهام. این مردان نمونه را دستاربندان و شریعتیها برای مردم ایران علم کردهاند. همچنان که فاطمه را الگوی زن ایرانی خواستهاند، در حالیکه فاطمه، نماد اطاعت از پدر، نماد اسارت در خانة همسر و نماد بردگی زن است. فاطمه شیفته پدر، شیفته پسر و به طورکلی، شیفته مردان است. در این شیفتگی و سرسپردگی است که «مرد سالاری جهان اسلام» زن نمونة خود را مییابد! فاطمه، هرگز، نافرمانی نکرده، فاطمه هرگز از اسارت خود شکوه نکرده، چرا که اسارت زن، خواست پدر است، و پدر فاطمه، پیامبر نیز بوده. پس از مرگ پدر نیز، فاطمه به ترویج کلام پدر پرداخته، ترویج اسلام، ترویج اسارت زن. ولی نباید فراموش کنیم که فاطمه تنها زن «زن ستیز» تاریخ نیست.
در «رسالت» شماره 5897، مورخ 5 تیرماه سال جاری: زنی به نام سمانه ثقفی به مداحی از فاطمه پرداخته و «دلائل علمی» فراوانی دائر بر نمونه بودن وی ارائه داده! حال بپردازیم به مشخصات «زن نمونه» در اسلام. از بدو تولد، فاطمه، مانند مادرش مطرود جامعه است. چرا که پدرش در 20 سالگی، با بیوة ثروتمندی ازدواج میکند که 40 ساله است، و «همه ساختارهاى بىپايه و اساس عرب جاهلى را درهم شکسته». زن نمونه، مانند، فاطمه باید “اهتمام و جديت نسبت به شناخت وظيفه واداى تکاليف ديني” داشته، پس ازمرگ پدرش باید پیوسته گریان باشد و از حال برود، البته برای «تقویت دین»:
«پس از درگذشت پدر، دائما اشکبار بود و پى در پى از شدت غصه از حال مى رفت و جسم مبارکش مستمرا آب مى شد. اين همه تنها براى تقويت دين خدا و تحکيم موقعيت وصى و جانشين رسول خدا (ص) بود»
زن نمونه، در کودکی باید برای پدرش نقش مادر را هم ایفا کند:
«آن کودک در اين ايام چنان مهربانى و عظمتى از خويش نشان داد که به لقب با شرافت مادر پدر ملقب گرديد لقبى که پيش و پس از آن سابقه نداشت.»
البته عبارت «لقب با شرافت» را سمانه ثقفی خودشان باید توضیح دهند. و خود نیز به شما خواهند گفت که جمله «پیش و پس از آن سابقه نداشت» را با تکیه بر قواعد کدام دستورزبان نوشتهاند!؟ از دوران کودکی فاطمه به دوران نوجوانی وی میرسیم. نوجوانی زن نمونه، باید در مصیبت بگذرد. همسرش به جنگ «کفار» برود، خودش، به امر مقدس کارهای خانه و تربیت فرزندان مشغول باشد، در عین حال، «همانند دیگر زنان آن دوره، حضورى جدى و موثر در پشت صحنههاى جنگ» داشته باشد!
اگر فاطمه مانند دیگر زنان آن دوره رفتار میکرده است، پس ویژگی رفتارش چیست که بعد از 15 سده، باید الگوی زنان امروز در کشور ایران شود؟ و حضور زنان در پشت صحنههای جنگ دیگر چه صیغهایست؟ زنها مجاز به پرستاری از مجروحان جنگ نبودند، سرکار خانم ثقفی، گویا خواستهاند چند قاشق «فلورانس نایتینگل» هم به آش دستپخت خود از فاطمه بیافزایند!
پس از آگاهی از «نقش فعال» زن در صدر اسلام، میرسیم به دوران «صلح و امنيتى ظاهرى که بر مدینه حاکم بود.» نقش زن همان است که در دوران جنگ بوده، به اضافه حضور همسر، به اضافه دستهای خونین از کار طاقت فرسا، به اضافة چادر وصله دار! ـ هرچند که چادر، لباس سنتی زنان صحرای عربستان نبوده ـ و به اضافه فرزندان گرسنه!
طبیعی است که وقتی جنگ نیست، آهی هم در بساط سرداران نمیماند. آن زمانها مثل امروز نبود، که اربابان جنگ، از برکت دلالی اسلحه، شرافت نداشتة پدران را تأمین کنند، و پس از جنگ، به فعالیتهای «فرهنگی» مشغول شوند، و به عضویت «شورا»، «مجمع» و «مجالس» نائل شوند. آنروزها، هرچه «کافر» بیشتر پیدا میشد، وضع مالی بهبود بیشتری مییافت. در نتیجه زن نمونه، در دوران صلح، وضعیت رقت انگیزی پیدا میکند:
«بار سنگين کارهاى خانه در ايامى که صلح و امنيتى ظاهرى در مدينه حاکم بود باز هم بر دوش ايشان خود نمايى میکرد. داستان دستان زهراى مرضيه (س) که از چرخاندن آسياب سنگى در هنگام اذان صبح زخم شده بود و چادر وصلهدار حضرتش که سلمان را به گريه انداخت، همچنين ماجراى شبهاى خانه على عليه السلام که بارها فرزندان کوچکش گرسنه سر بر بالين مىگذاشتند.»
البته اگر این وضعیت مصیبتبار، برای فاطمه و فرزندانش منفعتی ندارد، «ناندانی» خوبی برای رسالت است، شاید مقصودشان همان روزنامة «رسالت»، رسانه نسل دوم کلاه مخملیها باشد! چرا که به گفته «حاجیه خانم ثقفی»، حکمت این مصائب، برای جان گرفتن درخت «رسالت» بوده:
«این وضعیت، گوشههايى از درد و رنج نوعروس آسمانى اسلام است که همگى به پاى نهال نورس اسلام و براى جان گرفتن درخت رسالت بود!»
داستان جان گرفتن درخت «رسالت»، به اینجا ختم نمیشود، زن مسلمان، پس از مرگ پدر، مبلغ دین پدر، میشود و سخنان پدر را تکرار میکند و وعده مجازات کفار را میدهد:
«آيا قصد اعراض از قرآن را داريد و يا به غير قرآن مىخواهيد داورى کنيد و حکم غير قرآن براى ستمکاران چه بد جزايى است! و هر که جز اسلام دين ديگرى اختيار کند از او پذيرفته نشود و در قيامت جزو زيانکاران خواهد بود.»
زن مسلمان باید شاهد مرگ فرزندش هم باشد، و پیش از بروز این حادثه نیز، آنرا بپذیرد! و تا هنگام مرگ، آرزوی انتقام خون فرزند را نیز در دل بپروراند! حسین، فرزندی که تحت نظارت عالیة مادری اسیر و ذلیل، در فقر رشد کرده، برای کسب قدرت، جاه و مقام، مرگ را نیز پذیرا میشود. تا شریعتیها، او را نماد آزادگی نامیده، جوانان ایران را به پیروی از راه او فراخوانند، همان راهی که از فقر، ذلت، تحقیر، اسارت به عصیان و مرگ منتهی میشود. فاطمه الگوئی است که شریعتیها برای دختران خود و همه زنان ایران خواستهاند. فاطمه الگوئی است که بندگان خداوند، برای بردگان خواستهاند. فاطمه زنی است که بدون پدر، همسر و پسرش هیچ «موجودیت اجتماعی» ندارد. فاطمه هیچ نیست، مگر دختر محمد، همسر علی و مادر حسین. اگر شریعتیها فاطمه را الگوی زنان ایران خواستهاند، پیروی از حسین را، همان که به گزافه، «سرور آزادگان» جهانش میخوانند، نه برای پسران خود، که برای فرزندان ایران زمین تجویز میکنند.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت