سه‌شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۵

شریعتی، بحران‌هسته‌ای و ...
...
اخیراً سایت‌های درون و برون مرزی، سایت «به وقت گرینویچ»،‌ سایت «سردار اکبر در تبعید»، آفتاب نیوز و... ‌ به بهانة گرامیداشت علی شریعتی، تبلیغات وسیعی را برای فریبی نوین آغاز کرده‌اند. اینکه ناگهان، گروهی به هیاهو و جنجال برای شریعتی پرداخته‌اند، مسلماً دلیلی دارد! چرا که فواید این تبلیغات، تأمین وقت اضافه برای استعمار است. دقیقاً همانطور که ابراهیم یزدی،‌ حامی چچنی مستقل، در سر مقالة شرق، خواستار توافق موقت در زمینة «بحران هسته ای» شده، تا شاید درانتخابات بعدی آمریکا، فرجی شود!

آنچه اهمیت دارد این است که هیچیک از این رسانه‌ها به بررسی بینش شریعتی نپرداخته‌اند. طبق معمول، و در راستای تبلیغات فاشیسم، یعنی دو قطبی کردن موضوع مطروحه، گروهی نقش مداح و گروه دیگر نقش نافی شریعتی را به عهده گرفته‌اند. سایت «به وقت گرینویچ»، عکس‌های خانوادگی علی شریعتی را «توضیح» داده، تلویحاً به خواننده این امر را القاء می‌کند که یک اسلام خوب و مترقی! موجود است، بشتابید! شریعتی، همسرش و دیگران مثل «فرانسوی‌ها لباس پوشیده‌اند، خانه شریعتی‌ها مثل خانه فرنگی‌هاست،‌ و به ویژه، شریعتی با مقامات مسئول امروز نیز ارتباط داشته، و خلاصه اگر می‌خواهید مانند خانوادة شریعتی خوشبخت شوید به اسلام شریعتی بگروید! مسئولان نیز نظر موافق دارند!


آفتاب نیوز دو نظر متقابل در مورد شریعتی ارائه داده: سعید مدنی، از فعالان «ملی مذهبی» و اعظم طالقانی. ‌اولی نقش موافق و دیگری نقش مخالف را ایفا می‌کند. در آفتاب یزد، سارا شریعتی، به‌ عنوان «استدلال منطقی» چنین می‌گوید: «به هزار و یک دلیل شریعتی لازم است. هزار دلیلش را شما بیابید، یک دلیل‌اش هم این است که شریعتی لازم است!» در مورد سارا شریعتی قبلاً یک وبلاگ به هدر داده‌ام، و قضاوت در مورد شیوة سفسطه «خرده متفکر» ایران را به عهدة خواننده‌گان می‌گذارم. ولی در سایت سردار اکبر، یک‌نفر به خود شریعتی اقتدا کرده و با الهام از عنوان «فاطمه، فاطمه است»، مقاله‌ای نوشته تحت عنوان: «شریعتی، شریعتی است!»

و خطر نظریه شریعتی، دقیقاً در همین قالب‌های پوچ و بی‌محتوا است. فاطمه، فاطمه است،‌ حسین آزاده است، عدالت مترادف با علی ‌است و ...! چرا؟ به دلیل آنکه علی شریعتی در نظریة خود از اسطوره برای خلق الگو در زمان حال بهره می‌گیرد. در حالیکه، اسطوره، بنا بر تعریف، تاریخ گریز و علم ستیز است. اسطوره، فراسوی زمان و مکان در جریان است، اسطوره با واقعیت‌ها بیگانه است و به همین دلیل، فروید به اسطوره‌ها باز می‌گردد، تا نظریة علمی خود را در مورد «ضمیر‌ ناخود‌آگاه»،‌ پی ریزی کند. چرا که «ضمیر ناخودآگاه» نیز، همانند اسطوره، زمان و مکان را نفی می‌کند، و هیچ ارتباط خردورزانه‌ای با واقعیت‌ها ندارد. اگر کسی در واقعیت، اسطوره اودیپ را تحقق بخشد، ‌جایش مسلماً در آسایشگاه روانی زندان است.

ولی نظریه‌پردازی به نام علی شریعتی، به ما توصیه می‌کند، مانند علی، حسین و فاطمه رفتار کنیم! حسین که بود؟ در اسطوره،‌ حسین به قصد بر پائی عدالت علی، به نبرد با خلیفه وقت بر‌ می‌خیزد. ولی در تحلیل تاریخی، حسین، فردی‌است که در پی کسب قدرت، تا پای جان ایستاده. و در این راه خود و همراهان قلیلش را نیز فدا ‌کرده. چرا که اگر به بررسی عدالت علی، پدر حسین بپردازیم، کنیزان و بردگان دستگاه خلافت علی، از عدالت، در مقام تساوی حقوق انسان‌ها، سخن‌ها خواهند گفت. به همین صورت نیز، می‌باید پرسید، حسین در پی برقراری کدام عدالت بوده؟ و اگر فرض کنیم که عدالت علی «واقعیتی» تاریخی نیز داشته، مگر امروز «عدالت» در همان مفهوم 15 قرن گذشته، در راستای «عدالت» در صحرای حجاز قابل تحلیل است؟ به جز علی شریعتی و دستاربندان شیعه، کدام نظریه پردازی، جاه طلبی و قدرت طلبی تا پای مرگ را «آزادگی» نام نهاده؟

از علی و حسین، به فاطمه می‌پردازیم، دختر بچه‌ای، که بر اساس رسم و رسوم اعراب بدوی باید با مرد 26 ساله‌ای هم بستر شود، بچه‌دار شود و کنیز هم داشته باشد. این الگوئی است که علی شریعتی برای زن امروز ارائه می‌دهد! و برای توصیف صفات حسنه‌اش، که فقط در ردة افسانه و روایت است، می‌گوید: «فاطمه، فاطمه است!» به عبارت دیگر همة زنان باید راه فاطمه را در پیش گیرند، همان راهی که پدر فاطمه، ‌طبق رسوم رایج بر او تحمیل کرده. ولی از ویژگی‌های فاطمه، این زن استثنائی، هیچکس، هیچ نمی‌داند. نه فاطمه، نه علی و نه حسین، جائی در تاریخ ندارند. هاله‌ای از «تقدس» اینان را از گزند هر گونه بر‌رسی و پژوهش تاریخی در امان نگاه داشته. فاطمه، فاطمه است، همانطور که شریعتی، شریعتی‌است!

آنچه شریعتی را از دستاربندان حاکم در ایران متمایز می‌کند، همان پوشش «مدرن» است که با لباس سنتی تفاوت دارد. در واقع احساس ناخوشایندی که در تاریخ معاصر ایران به پوشش دستاربندان مرتبط می‌شود، شامل پوشش شریعتی نمی‌شود. به عبارت دیگر، نظریة شریعتی همان نظریة حوزه است در پوشش «مدرن»،‌ پوششی که مانند نظریه و لباس شریعتی از غرب می‌آید.

در دهه‌ 1960 میلادی، دانشکده‌های علوم انسانی غرب، به ویژه در کشورهای کاتولیک،‌ در هم آمیختن اگزیستانسیالیسم با مذهب،‌ به منظور رنگ و لعاب دادن به چهره کریه کلیسا، ‌ نتیجة نفوذ تبلیغات محافل سرمایه‌داری در مراکز علمی بود. اینکه شریعتی تحت تاثیر این تبلیغات، نوعی اگزیستانسیالیسم اسلامی را به برهوت تفکر ایران هدیه کرده، جای هیچ تعجبی ندارد. در دانشکده‌های علوم انسانی اروپا، همه ادعای «بررسی علمی» مسائل را دارند. امروز نیز این «بررسی‌های علمی» متداول‌ است. و با در نظر گرفتن شرایط «اقتصادی ـ اجتماعی» غرب، بنیاد مذهب،‌ به‌ عنوان بازوی استثمار ملت‌ها، اهمیتی روز افزون می‌یابد. ولی در ایران شرایط متفاوت است. در ایران 80 سال است که مذهب وسیله سرکوب شده. و 27 سال است که انواع و اقسام اسلام، از اسلام ضد امپریالیست گرفته تا اسلام مترقی، مدرن و انسان ساز و اسلام مطهری، اسلام سوسیال لیبرال و اسلام سوسیال دموکرات را بر فرق ملت فرود آورده‌اند. امروز نظریة شریعتی، به همان اندازه فرسوده شده،‌ که دیگر انواع اسلام. و از همه مهمتر اینکه، امروز بسیاری از ایرانیان آگاهند که پیوند اسطوره به واقعیات در زمان حال، فاقد «علمیت» است. اینکار اگر شیادی نباشد، مسلماً نشانگر ناآگاهی است.
Posted by Picasa

1 نظردهید:

At ۵:۳۳ بعدازظهر, Blogger saye said...

hemayatat mikonam.

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت