چهارشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۵


تظاهرات زنان!؟
...
اخیراً در سازمان سیا، مسئولان «با تجربه» قبلی دعوت به کار شده‌اند. می‌دانیم که جرج بوش و تشکیلاتش به زودی به دست فراموشی سپرده خواهند شد، ولی سازمان سیا و دیگر سازمان‌های «امنیتی ـ نظامی»، می‌باید به انجام وظائف خود ادامه دهند. چرا که حفاظت از سلطة صاحبان صنایع نظامی وظیفه اصلی آنان است. حال ببینیم بازگشت روسای «با تجربه» قبلی چه پیامدهائی می‌تواند داشته باشد.

اگر افراد در دمکراسی تقدسی ندارند، منافع صاحبان صنایع نظامی و تشکیلات وابسته به‌آن‌ها، از «مقدسات» دموکراسی‌اند. در نتیجه، می‌توان چند صباحی گروهی را کنار گذاشته و گروه دیگری را به جای آنان به خدمت گمارد. امروز، نومحافظه‌کاران، فردا محافظه‌کاران و روز دیگر دموکرات‌ها، یعنی همان خرده محافظه‌کاران، و شاید بعضی‌ها بپندارند که این بازی را تا ابد می‌توان ادامه داد! به همین دلیل است که اخیراً عالیجناب روحانی، مقام عالیرتبه ساواک، دوباره به صحنه سیاست و کیاست پرش فرموده‌اند! و به حساب اینکه در دنیای سیاست، در، همچنان بر پاشنة سابق می‌چرخد، خواستار احترام به «بزرگان» شده‌اند!

اشکال برخی رهبران سیاسی در ایران این است که می‌پندارند، همة کارها را با زرنگی، ریا و پنهان‌کاری می‌توان به پیش برد. و در این راستا، اگر در آمریکا از «بزرگان» سازمان سیا دعوت به کار شده، در ایران هم می‌باید از «خدم و حشم» بزرگان سیا دعوت به کار شود. و البته، منظور آقای روحانی از «بزرگان»، همان موجود حقیر و مسکینی است که هاشمی بهرمانی نام دارد. همان علف هرزی که از برکت استعمار، از مقام شامخ «جنایتکاری» به راس هرم قدرت در ایران رسیده و امروز هم از «بزرگان» کشوری به شمار می‌آید که که 25 قرن تاریخ مدون دارد! «سردار اکبر» نه تنها برای حسن روحانی از «بزرگان» است که، برای برخی مخالفان خارج نشین نیز در زمره «بزرگان» قرار می‌گیرد. اینان که در تبعید هم بودند و هنوز نیز در تبعید به سر می‌برند، برای «حفظ آزادی های موجود!» مبلغ سردار اکبر در برابر احمدی‌نژاد شده بودند!

ولی تبعیدی‌ها هم مانند اوپوزیسیون انواع و اقسام دارند. بعضی تبعیدی‌ها نه تنها «پناهنده سیاسی‌اند»، که هر سال هم سری به ایران می‌زنند و با چمدان پراز پسته و لپه، به محل پناهندگی خود باز می‌گردند! در این سفر و حضر غیرمعمول هم، نه مقامات ایران و نه مقامات کشور محل پناهندگی مزاحمتی برای آنان فراهم نمی‌کنند. چرا که این پناهندگان عزیز، در واقع خبرچین‌های همان حکومتی هستند که از ستم و خشونتش مثلاً به خارج پناهنده شده‌اند! گروه دیگر، کسانی هستند که می‌توان آنان را پناهندة الکی نامید. این حضرات در واقع برای دریافت اجازه اقامت، تقاضای پناهندگی فرموده و به مقام پناهندگی هم نائل آمده‌اند. از این پناهندگان در اروپا و آمریکا فراوانند. گروهی از آنان بورسیه‌های دورة پهلوی بودند، و گروهی نیز از برکت ارتباطات نسبی و سببی با بازار و حوزه، بورسیه‌های حکومت دستاربندان بودند‌، ولی تمایلی به بازگشت به وطن ندارند! در میان این گروه آخر، افراد میانسال، بسیار دیده می‌شود. کسانی که در سن 50 سالگی بورس گرفته با اهل و عیال به خارج، به ویژه به انگلیس و یا کشورهای مشترک‌المنافع سرازیر شده‌اند. به عنوان مثال، تعداد این «پناهندگان» در استرالیا از کانگورو‌ها هم بیشتر شده است.

ولی بهتر است بازگردیم به اصل مطلب. حضور عمله اکره حاکمیت در خارج از ایران دو فایدة اساسی دارد. اولاً، این گروه، مانند دیگر «بزرگان» از حقیرترین و لمپن‌ترین افراد و طبقات تشکیل می‌شوند. و پیامد نفوذ‌شان در صفوف ایرانیان، در دراز مدت، انتقال ویروس «لمپنیسم» خواهد بود. به عبارت ساده تر، ایرانیان تبعیدی به سوی ابتذال «برگزیدگان» حاکمیت کشیده می‌شوند. چرا که آن گروه از ایرانیان تبعیدی که فرستادگان حاکمیت نیستند، علیرغم همة امکانات مالی، فاقد تشکل‌های سیاسی و مستقل‌اند. در واقع، اوپوزیسیون ایران، یا آن چه استعمار قصد دارد به نام اوپوزیسیون به ملت ایران حقنه کند، در واقع آن روی سکة حاکمیت فعلی است. از اینرو آشفتگی صفوف اوپوزیسیون خارج نشین نیز، دقیقاً بازتابی است از آشفتگی و هرج و مرج در میان جناح‌های داخلی.

به عبارت دیگر «بزرگان» حاکمیت ایران، در حقارت و بی‌مایگی با اوپوزیسیون مسابقه می‌دهند! و اوپوزیسیون هم با شادی و شعف در این مسابقه «شرکت فعال» دارد. نمونة این مسابقه حماقت، جهت‌گیری در مورد تظاهرات حکومتی 22 خرداد بود. به محض آنکه تظاهرات برپا شد، یکنفر از حاجیه‌های بازار تبریز که از پستوی پشت آشپزخانه به مجلس پرتاب شده‌‌اند تا مهمل بگویند و باعث تحریک افکار عمومی شوند، با همان کلام مبتذل بازار، به انتقاد از تظاهرکنندگان پرداخت. همین کافی بود که تظاهر کنندگان «تطهیر شوند» و برای سایت‌های اوپوزیسیون، دیگر موئی لای درز «آزادیخواهی‌اشان» نرود! ولی در واقع، در میان این «زنان آزادیخواه ایرانی»، بسیاری مستقیماً فدائیان هاشمی رفسنجانی بودند، و هنگامی که «دشمن هاشمی، دشمن پیغمبر بود» خفقان گرفته و حق و حقوقی هم برای زنان مطالبه نمی‌کردند. «آزادیخواهی» اینان‌، درست به سبک و سیاق بسیاری از مخالف‌خوان‌های کنونی است، که سر در آخور سفارتخانه‌های خارجی دارند،‌ «آنچه استاد ازل گفت بگو» می‌گویند، و صد البته نمی‌فهمند چه می‌گویند؛ یا می‌پندارند که دیگران نمی‌فهمند چه اهدافی را دنبال می‌کنند. و شاید اشتباه‌شان در همین جاست.

با تظاهرات حکومتی، دیگر مانند دوران شیرین جنگ سرد، نمی‌توان براندازی کرد! اگر زنان ایران و دیگر کشورهای مسلمان حق و حقوقی داشته باشند، این «حقوق» در چارچوب قوانین دینی نمی‌تواند وجود داشته باشد. در جواب آن‌هائی که مانند «هیرسی عبادی‌ها» و یا دیگر هیرسی‌هائی که هنوز نوبل نگرفته‌اند، و در شیپور استعمار می‌دمند و ادعا دارند که: «برخی قوانین ایران زن ستیز است»، باید گفت که، همة قوانین مبتنی بر ادیان سامی، بدون استثناء زن ستیزند.

و در ادامه می‌باید به اطلاع «انترناسیونال هیرسی»، شعبة ایران ‌رساند که دین اسلام اصولاً، حق و حقوقی برای «انسان‌ها، نه زن و نه مرد» قائل نشده است. در دین اسلام مانند دیگر ادیان سامی، «بنده» وجود دارد و «برده». اولی بردة خداست، و دومی، بردة بنده خدا. تا زمانی که هیرسی‌های مذکر و مونث این مسئله «بی‌اهمیت» را درک نکنند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید و این همان است که استعمار می‌طلبد.

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت