ایران حق استخراج نفت از ذخائر آذربایجان را ندارد. این ممنوعیت، پیامد خوش خدمتیهای مصدق، «قهرمان ملی» به استعمار غرب است. پیش از این هم در همین وبلاگ نوشته بودم که پس از شکسته شدن محاصرة لنینگراد توسط ارتش سرخ، استعمار غرب نتوانست ایران را در شرایط اسپانیا و پرتقال به دژ حامی فاشیسم اروپا تبدیل کند. به ناچار ارتش بریتانیا لطف کرده جنوب ایران را اشغال نمود، تا کمونیستها حد و حدود خود را بدانند. نتیجه این شد که ارتش سرخ، شمال ایران را به اشغال خود در آورد. چرا که رضا میرپنج ـ که دفعتاً پادشاه قدر قدرتی شده بود و از فرامین ارباب سرپیچی میکرد ـ حاضر به اخراج کارشناسان نظامی آلمان نبود! و در نتیجة فشار شوروی، در 25 شهریور 1320، استعمار ناچار به اخراج رضا میرپنج از ایران شد!
سه سال بعد، در17 مرداد ماه، آمریکا و انگلیس، در مورد تقسیم حوزههای نفتی منطقه توافق کردند. و هنگامی که در 15 شهریور همان سال، شوروی خواستار استخراج نفت در شمال ایران شد، مصدق در 11 آذرماه، طرح معروف خود را برای حفظ منافع غرب به مجلس برد! پیامد «میهنپرستی» دکتر مصدق را همه به یاد دارند: «غائله آذربایجان!» و در پی آن، ارتش سرخ در مقابل امتیاز استخراج نفت در بصره، به اشغال آذربایجان خاتمه داد. این یک فصل پنهان تاریخ ایران است! ولی ناگفتههای تاریخ ایران به اینجا ختم نمیشود. پس از این شاهکار «وطنپرستی»، استخراج نفت از حوزههای غنی آذربایجان عملاً در عرف دیپلماسی جهانی «ممنوع» اعلام شد.
شاید بسیاری از ایرانیان ندانند که آذربایجان ایران بر دریائی از نفت و گاز آرمیده، دریائی که مخازن نفت جنوب در برابرش قطرهای بیش نیست. در سال 1965، وقتی محتوای پروندههای محرمانة شرکت «ملی» نفت ایران ـ حاکی از وجود منابع سرشار نفت در آذربایجان ـ به بیرون نشت کرد، بسیاری از مسئولان شرکت نفت به پایتخت احضار شدند، و دیگر به محل کار خود باز نگشتند.
امروز که مزدوران تجزیه طلب، هم صدا با سخنگوی موسسه «اینترپرایز»، خواستار فدرالیسم و به رسمیت شناختن حقوق حقه اقلیتهای ایران شدهاند، امروز که اپوزیسیون «دستساز» استعمار، با شعار «حفظ تمامیت ارضی ایران» خواستار سرکوب مطالبات مردمی شده، تا بر تمایلات تجزیه طلبان دامن زند، امروز که حاکمیت مزدور ایران، دست در دست تجزیه طلبان، بر آشوبهای قومی دامن میزند، امروز، که حاکمیت مفلوک ایران ـ همان که تا پیش از آن «نشست بینتیجه»، به اربابان غربی خود چراغ سبز برای تهاجم نظامی به ایران میداد و تأکید میکرد که «از نفت بعنوان سلاح استفاده نخواهدکرد» ـ ناچار شده اربابانش را به بستن تنگه هرمز تهدید کند! امروز، ملت ایران باید بداند که در پس توطئه فدرالیسم، استعمار چشم طمع به ذخایر نفتی آذربایجان دوخته است. چرا که در چارچوب ساختار سیاسی کنونی کشور ایران، استفاده از این ذخایر همچنان «ممنوع» است.
روزی که فدراسیون مطلوب استعمار در ایران خلق شود، فدراسیون آذربایجان، دیگر در مقابل تعهدات دولت مرکزی ایران، مسئولیتی نخواهد داشت. و حقوق بینالملل و دادگاههای رنگارنگ ساخته و پرداخته غرب، بهرهبرداری آذربایجان از منابع نفتی خود را یک «حق مسلم!» ملت آذربایجان خواهند شناخت. (همانگونه که حق جدا شدن بوسنی و مونته نگرو به رسمیت شناخته شد، ولی، دیروز همین آقای سولانا، حق صربهای بوسنی برای استقلال را به رسمیت نشناختند. چون این «استقلال!» منافع ناتو را تامین نمیکند.)
چرا که هیاهو بر سر این «حقوق مسلم!» صرفاً واکنشی است به احداث خط لوله گاز روسیه که از دریای بالتیک به آلمان کشیده شد، و نارضایتی چپاولگران غرب را نیز بههمراه داشته. نفت آذربایجان نیز میتواند از طریق دریای سیاه روانه اروپا شود. تفاوت فقط در این است که بانکهای غرب، صاحب اختیار ارز حاصل از گاز صادراتی روسیه به اروپا نیستند، ولی آذربایجان ترکزبان یا غیر، روسیه نیست. ارز حاصل از صادرات نفت آذربایجان به همان مصرفی میرسد که ارز حاصل از صادرات نفت ایران و شیخ نشینهای خلیج فارس میرسد: خرید اسلحه برای دفاع از «مرزهای مقدس!» اقوامی که اخیراً استعمار زبانشان را هم «مقدس!» کرده.
آنان که ندانسته در آشوبهای سازمان یافته ساواک شرکت میکنند، مانند سوسکهای کاریکاتور «سفارشی»، خود ابزار سرکوب شدهاند. همان دو سوسک کوچکی را میگویم که در کاریکاتور یکی فارس و دیگری ترکزبان بود، و مسلماً هیچکدام نمیدانند که ریختن چند قطره نفت روی سوسک ـ به هر زبان که صحبت کند ـ مرگی آنی در پی خواهد داشت.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت