یکشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۵


قیام ماشاالله قصاب!
...
گروه اندیشة حکومتی، اخیراً تحلیلی از تاریخ معاصر ایران ارائه داده که در بی‌پایگی، می‌تواند همسان مقالات «اندیشمندان» و «فدرالیست‌های» خارج نشین قرار گیرد. «گروه اندیشه»، جنبش مشروطه و توطئه ملی شدن نفت در ایران را همسنگ یکدیگر قرار می‌دهد و تأکید می‌کند که هر دو «جنبش» با وقوع کودتا، به اهداف خود نرسیدند! در وبلاگ‌های گذشته یادآور شدم که محمد مصدق، به منظور ممانعت از بهره‌برداری روسیه از منابع نفت شمال ایران، در دوم دسامبر1944، طرحی را به مجلس برد که ـ در راستای توافق آمریکا و انگلیس جهت تقسیم منابع نفتی خاورمیانه در ماه اوت 1944 ـ عقد هرگونه قرارداد، برای استخراج نفت در شمال کشور را «ممنوع» می‌کرد. و آنچه به نام «غائله آذربایجان» در «تاریخ سلطنتی» معرفی شده در واقع، واکنش دولت شوروی به این اقدام بوده. چرا که شوروی در ماه سپتامبر همان سال خواستار امتیاز استخراج نفت در شمال ایران شده بود، و طرح به ظاهر «میهن‌پرستانه» مصدق، برای حفظ منافع استعمار به اشغال آذربایجان انجامید. به عبارت دیگر «قهرمان ملی ـ مذهبی‌ها» مسبب اصلی «غائله آذربایجان» بود.

«گروه اندیشه»، پس از بررسی دقیق و علمی مشروطه و ملی شدن نفت به اصل مطلب، یعنی، آشوب های 15 خرداد می‌پردازد. ولی در بررسی بحران «ملی‌شدن نفت»، ادعا می‌کند که استبداد در سال 1332 بازگشت! به عبارت دیگر دوران هرج و مرجی که مصدق با بحران ملی کردن نفت به راه انداخته بود، دورة آزادی به شمار می‌آید! اینکه در «پژوهش‌های علمی» عمال حکومت، آزادی در ترادف با هرج و مرج قرار می‌گیرد، دو دلیل عمده دارد. نخست آنکه، ایرانیان، هرگز آزادی را تجربه نکرده‌اند و هرج و مرج قبل از استقرار هر استبداد نوین را، در ترادف با «آزادی» می‌پندارند. به عنوان مثال، پس از آمدن هویزر به ایران و مسلم شدن تغییر حاکمیت، دورة نخست وزیری بختیار، برای بسیاری مترادف با «دموکراسی» شد! دوره‌ای که عملاً دولت اختیاری نداشت، و آشفتگی پایتخت ایران را فرا گرفته بود، و سازمان‌های «امنیتی ـ نظامی» نیز، به دستور ناتو، عقب نشینی کرده در انتظار حاکمیت نوین به سر می‌بردند.

دلیل دیگر این ترادف، منافعی است که از هرج و مرج نصیب استعمار می‌شود. در واقع، هرگاه انتخاب میان استبداد و هرج و مرج مطرح شود، طبیعی است که گزینة توده‌های مردم استبداد باشد، چرا که می‌پندارند، استبداد قادر است حداقل «امنیت» را تأمین کند! حال آنکه امنیت واقعی شهروندان با اعمال قانون توسط دولت تامین می‌شود و نه با سرکوب. متاسفانه این نکته از چشم تیز بین بسیاری پنهان مانده. به صورتی که، قانون‌شکنی چند هفته پیش از طرف دانشجویان فرانسه ـ یعنی اشغال دانشگاه‌ها ـ از نظر برخی سیاسیون ایرانی، «آزادی» تعریف می‌شد، و دخالت نیروهای انتظامی برای برقراری نظم را «سرکوب» می‌دانستند! به عبارت دیگر بسیاری از ایرانیان اعمال قانون و مبارزه با قانون شکنی را عملاً در ترادف با سرکوب قرار داده‌اند.

متاسفانه این گونه برخوردهای سطحی با آزادی و قانون در عمل، کارساز تبلیغات استعمار است. نگرش سطحی به مسائل، تحلیل و تعمق را نفی می‌کند، و تحلیل واقعیت‌های تاریخی تبدیل به «قصه‌گوئی» می‌شود. در این راستا، «گروه اندیشه»، بدون کمترین توضیحی، مدعی «امدادهای‌غیبی» است! که در آغاز دهه 1340 ناگهان زمینه‌ساز فعالیت‌های نیروهای سیاسی مخالف رژیم شد! یکی از این «امداد‌های غیبی»، نتیجة انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا و دیگری فوت یک آیت‌الله محافظه کار است! گویا آیت الله غیرمحافظه‌کار هم وجود داشته!

گروه اندیشه می‌گوید:

«روی کار آمدن کندی در آمریکا و فشار بر ایران جهت انجام اصلاحات سیاسی و اجتماعی . دیگری فوت آیت الله بروجردی در 1340 که مرجعیت عام شیعیان را بر عهده داشت و با رویکرد سنتی خود ، چندان اعتقادی به برخورد انقلاب با حکومت نداشت.»


با مطالعة چنین «تحقیقات عمیقی»، خواننده باید مسائل بسیاری را فراموش کند. نخست آنکه در ایران، حوزه‌های علمیه و نیروهای «امنیتی ـ نظامی» به همراه بازار، بازوان استعمارند. دیگر آنکه، محمدرضا پهلوی در تعیین و انتخاب نخست وزیر آزاد نبوده. چرا که عادتاً، نخست وزیرحاکمیت کودتا را استعمار تعیین می‌کند. حتی اگر، همانطور که سال‌های بعد از «انقلاب سفید» شاهد بودیم، مطلوب‌ترین گزینة استعمار در ایران موجود منفوری به نام امیر عباس هویدا باشد. چرا که هیچ حوزة علمیه‌ای، هیچ آیت‌الله «محافظه‌کار و یا انقلابی‌ای»، هیچ گروه «فدائی اسلام» و یا ایران، با هویدا مخالفتی نکرد!

در ادامه همین نگرش سطحی ‌است که گروه اندیشه فراموش می‌کند، در سالروز «ارتحال امام» ـ که همه از آزادیخواهی و جمهوری‌خواهی‌های افسانه‌ای روح‌الله خمینی سخن‌ها می‌گویند ـ نباید از مخالفت خمینی با اصلاحات ارضی و اعطای حق انتخاب شدن به زنان سخن گفت!

گروه اندیشه، همچنین فرصت‌طلبی «برخی» را یاد آور می‌شود که با استفاده از آرای آیت‌الله خمینی در پی ایجاد آشوب بر آمدند:

«محرم سال 42 فرصت خوبی برای مخالفان بود تا با تحریک احساسات مردم آنها را علیه رژیم بشورانند.»


البته گروه مذکور نمی‌گوید، چه کسانی فرصت را مناسب تشخیص داده بودند ولی، اذعان دارد که در پی این فرصت «خوب» خمینی «سخنان مهمی ایراد کرد ... در این سخنان مستقیماً به شخص شاه حمله کرد و سیاستهای او را زیر سوال برد و این موضعگیری به اندازه ای برای شاه تکان دهنده بود که منجر به دستگیری امام وحوادث 15 خرداد شد.»

یادآور شویم که شاه قدر قدرت ایران، حتی نتوانست خمینی را در زندان نگاهدارد، و ناچار شد او را روانه ترکیه، حلقة مشترک «ناتو ـ سنتو» کند، تا از آنجا «امام انقلابی و مخالف انتخاب شدن زنان»، روانه شهر نجف، مرکز تولید انبوه «آیت‌الله ها» شود.

در ادامه تشریح مسیر پر افتخار آقای خمینی، «گروه اندیشه»، آشوب های 15 خرداد را «قیام و جنبش خود جوشی می‌خواند که بدون هرگونه سازماندهی با رهبری واحد انجام شد». دقیقاً همانطور که، رژیم سلطنتی قیام 28 مرداد را ارزیابی می‌کرد! اما مهم‌ترین قسمت این «تحلیل علمی»، نتیجه‌گیری بی‌بنیادی است که بیشتر به داستانسرائی تبلیغات‌چی‌های بی‌مایة حوزه و بازار شباهت دارد:

«این حرکت باعث می‌شود که امید به اصلاح رژیم از بین برود و نیروهای مذهبی تصمیم بگیرند که با یک انقلاب باید حکومت پهلوی را سرنگون کرد.»

از اینجا نتیجه می‌گیریم که «براندازی باشکوه بهمن 57» تصمیم ناتو نبوده، بلکه «نیروهای مذهبی» در فردای 15 خرداد چنین تصمیمی را از پیش گرفته بودند! البته «گروه اندیشه» به تحلیل این مسئله نمی‌پردازد که چرا، نیروهای مذهبی تا آمدن «جیمی کارتر» به تهران، دندان روی جگر گذاشتند!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت