...
وبلاگ «دانشجویان پیشگام» دو بیت شعر از فریدون مشیری، «بهار را باورکن» برایم فرستاده: خاک جان یافته است، تو چرا سنگ شدی، تو چرا این همه دلتنگ شدی.
مدوزا، یکی از موجودات خارقالعاده اسطورههای یونان باستان است. زنی است که به جای گیسوان، مارهائی بر سرش روئیدهاند، ولی همچون دو خواهر دیگرش از «جاودانگی» برخوردار نیست. ویژگی مدوزا در این است که هر کس چشم در چشمش بدوزد، سنگ خواهد شد. تنها کسی که موفق میشود مدوزا را نابود کند، «پرسه» فرزند زئوس است. «پرسه» در سپرش تصویر مدوزا را میبیند، مدوزا، هر لحظه نزدیک و نزدیکتر میشود، و صفیر مارهائی که بر سرش روئیدهاند، گوش آزارتر. ولی «پرسه» همچنان در سپرش مدوزا را مینگرد. تا زمانی که هیولا آنچنان نزدیک شود، که در تیر رس «پرسه» قرار گیرد. آنچنان نزدیک، که نفسش سپر درخشان «پرسه» را تار و کدر کند. در این هنگام است که «پرسه» بدون آنکه نگاهش با نگاه مدوزا تلاقی کند، با یک ضربة شمشیر سر از بدنش جدا میسازد.
چرا افسون نگاه مدوزا بر «پرسه» کارگر نشد؟ «پرسه» تنها کسی بود که مدوزا را دید، ولی مغلوب وی نشد. چرا؟ میگویند، شور و هیجان و احساسات، پردهای است بر خرد. و منظور از خرد در اینجا، خرد پسامدرن نیست. خردی است که، تنها با مهار احساسات و غرائز، میتواند بروز کند. شتاب، خشم و شادی، ترس، عشق، نفرت و حسد، همه و همه بر خرد سایه میافکنند، همچنان که بر اندیشه. به همین دلیل است که واکنشهای متکی بر احساسات و غرائز همواره راه به بن بست میبرند. چرا که بنا بر تعریف فروید، احساساسات و غرائز ریشه در«ناخودآگاهی» دارند که زمانگریز و مکان گریز است. «ناخودآگاهی» که واقعیتها را به دلخواه خود، خارج از زمان و مکان «تعبیر» کرده و واکنش فرد را تعیین میکند. به دلیل همین عدم ارتباط با زمان و مکان، واکنشهای غریزی، نوعی گسست به شمار می روند، که در نتیجه، ایجاد گسست نیز میکنند.
با شناخت، این شیوة برخورد غریزی است، که متخصصین هدایت افکار، مسیر حرکتهای مردم را تعیین میکنند. همانگونه که در آشوبهائی که منجر به براندازی 22 بهمن شد، واقعیتها در هیاهوی رسانهها و شورو هیجان تودهها گم شد. کمتر کسی به یاد دارد که روز 17 شهریور، زمانی رادیوی دولتی ایران تجمع را ممنوع اعلام کرد، که بسیاری در راه میدان ژاله بودند، و عملاً نمیتوانستند، از چنین ممنوعیتی آگاهی داشته باشند. پس از تظاهرات نیز، کمتر کسی آمار دولتی شهدای 17 شهریور را باور کرد، ولی بسیاری از ایرانیان، شایعه «چندین هزار شهید» را باور داشتند، چرا که رسانههای حاکمیت در ایران، همواره سخنگویان استعمارند و بر سخنانشان اعتمادی نیست.
بازگردیم به وقایع اخیر. ناگهان، کاریکاتوری در رسانه حاکمیت سرسپرده ایران، آتش خشم ترکزبانان را شعلهور میکند. چرا که برای خویش «تقدس» قائل شدهاند، تقدسی که بنا بر تعریف ابزار فاشیسم است و گسترش آن، تنها تقویت فاشیسم را به دنبال خواهد آورد. چرا که، دیگر اقوام ایرانی نیز میتوانند برای خویش «تقدس» قائل شوند. و صد البته کسی نیست به اینان یادآوری کند که «تقدسی» در کار نیست. هرچند که آن کاریکاتور هم مانند کاریکاتور محمد، سفارشی بود. پس از «خشم ناگهانی مردم غیور آذربایجان!»، کوی دانشگاه و دانشگاهها به آشوب کشیده میشوند. فراموش نکنیم که نارضایتی در ایران فراگیر است. و در ابراز این نارضایتیها، طبیعی است که جوانان پیشگام شوند. جوانان پر شور و آرمانگرا، آماده شوریدن بر ضحاکاند. به همین دلیل بود که جهت استقرار پایههای حاکمیت دستاربندان، تصفیه خونین میبایست از دانشگاه شروع میشد. «انقلاب فرهنگی» را فراموش نکنیم. همانکه به کشتار، اخراج و تبعید دانشجویانی انجامید، که به باور ایرانیان، «سیاوش وار» بر آتش تاخته بودند.
خاطره «انقلاب فرهنگی» هنوز نمرده. آتش توطئه تیرماه، هنوز فروکش نکرده. دانشجویان ابزار ایدهآل مزدوران استعمارند. و امروز بازهم استعمار، سیاوشان را به تاختن بر آتش فرا میخواند تا پس از آن افراسیابی خون پاکشان را بر زمین ریزد. در این برهه است که نگاه غیرمستقیم «پرسه»، میتواند راه بر افسون مدوزا بندد.
امروز رابطة آن کاریکاتور و این آشوب آشکار شده. امروز شکست توطئه مسلم شده، و تنها امروز است، که ارگان رسمی توطئه استعمار، روزنامه کیهان در «یادداشت روز، تحت عنوان هنوز هم توطئه توهم است»، از« واقعیت توطئه» میگوید، چرا که بازتاب واقعیت در کیهان و دیگر رسانههای ایران، کافیست که در اذهان مردم این شبهه را ایجاد کند که «توطئهای» در کار نبوده! ولی واقعیت این است که تجزیه ایران در دستور کار استعمار است. مرزهای نوین، جنگهای نوین را نوید میدهند و «جنگ» رکن اصلی اقتصاد غرب است. «دموکراسیهای حقوق بشری»، کرکسوار از کشتار و آشوب در خارج مرزهایشان تغذیه میکنند، و این روند ادامه خواهد یافت، مگر آنکه راه ایجاد بحران بر کرکسهای دموکراسی پرور غرب بسته شود. و در ایران این درایت را باید از ملت انتظار داشت نه از حاکمیتی که خود نتیجه بحران است، و کارگزار بحران سازان غرب.
مدوزا، یکی از موجودات خارقالعاده اسطورههای یونان باستان است. زنی است که به جای گیسوان، مارهائی بر سرش روئیدهاند، ولی همچون دو خواهر دیگرش از «جاودانگی» برخوردار نیست. ویژگی مدوزا در این است که هر کس چشم در چشمش بدوزد، سنگ خواهد شد. تنها کسی که موفق میشود مدوزا را نابود کند، «پرسه» فرزند زئوس است. «پرسه» در سپرش تصویر مدوزا را میبیند، مدوزا، هر لحظه نزدیک و نزدیکتر میشود، و صفیر مارهائی که بر سرش روئیدهاند، گوش آزارتر. ولی «پرسه» همچنان در سپرش مدوزا را مینگرد. تا زمانی که هیولا آنچنان نزدیک شود، که در تیر رس «پرسه» قرار گیرد. آنچنان نزدیک، که نفسش سپر درخشان «پرسه» را تار و کدر کند. در این هنگام است که «پرسه» بدون آنکه نگاهش با نگاه مدوزا تلاقی کند، با یک ضربة شمشیر سر از بدنش جدا میسازد.
چرا افسون نگاه مدوزا بر «پرسه» کارگر نشد؟ «پرسه» تنها کسی بود که مدوزا را دید، ولی مغلوب وی نشد. چرا؟ میگویند، شور و هیجان و احساسات، پردهای است بر خرد. و منظور از خرد در اینجا، خرد پسامدرن نیست. خردی است که، تنها با مهار احساسات و غرائز، میتواند بروز کند. شتاب، خشم و شادی، ترس، عشق، نفرت و حسد، همه و همه بر خرد سایه میافکنند، همچنان که بر اندیشه. به همین دلیل است که واکنشهای متکی بر احساسات و غرائز همواره راه به بن بست میبرند. چرا که بنا بر تعریف فروید، احساساسات و غرائز ریشه در«ناخودآگاهی» دارند که زمانگریز و مکان گریز است. «ناخودآگاهی» که واقعیتها را به دلخواه خود، خارج از زمان و مکان «تعبیر» کرده و واکنش فرد را تعیین میکند. به دلیل همین عدم ارتباط با زمان و مکان، واکنشهای غریزی، نوعی گسست به شمار می روند، که در نتیجه، ایجاد گسست نیز میکنند.
با شناخت، این شیوة برخورد غریزی است، که متخصصین هدایت افکار، مسیر حرکتهای مردم را تعیین میکنند. همانگونه که در آشوبهائی که منجر به براندازی 22 بهمن شد، واقعیتها در هیاهوی رسانهها و شورو هیجان تودهها گم شد. کمتر کسی به یاد دارد که روز 17 شهریور، زمانی رادیوی دولتی ایران تجمع را ممنوع اعلام کرد، که بسیاری در راه میدان ژاله بودند، و عملاً نمیتوانستند، از چنین ممنوعیتی آگاهی داشته باشند. پس از تظاهرات نیز، کمتر کسی آمار دولتی شهدای 17 شهریور را باور کرد، ولی بسیاری از ایرانیان، شایعه «چندین هزار شهید» را باور داشتند، چرا که رسانههای حاکمیت در ایران، همواره سخنگویان استعمارند و بر سخنانشان اعتمادی نیست.
بازگردیم به وقایع اخیر. ناگهان، کاریکاتوری در رسانه حاکمیت سرسپرده ایران، آتش خشم ترکزبانان را شعلهور میکند. چرا که برای خویش «تقدس» قائل شدهاند، تقدسی که بنا بر تعریف ابزار فاشیسم است و گسترش آن، تنها تقویت فاشیسم را به دنبال خواهد آورد. چرا که، دیگر اقوام ایرانی نیز میتوانند برای خویش «تقدس» قائل شوند. و صد البته کسی نیست به اینان یادآوری کند که «تقدسی» در کار نیست. هرچند که آن کاریکاتور هم مانند کاریکاتور محمد، سفارشی بود. پس از «خشم ناگهانی مردم غیور آذربایجان!»، کوی دانشگاه و دانشگاهها به آشوب کشیده میشوند. فراموش نکنیم که نارضایتی در ایران فراگیر است. و در ابراز این نارضایتیها، طبیعی است که جوانان پیشگام شوند. جوانان پر شور و آرمانگرا، آماده شوریدن بر ضحاکاند. به همین دلیل بود که جهت استقرار پایههای حاکمیت دستاربندان، تصفیه خونین میبایست از دانشگاه شروع میشد. «انقلاب فرهنگی» را فراموش نکنیم. همانکه به کشتار، اخراج و تبعید دانشجویانی انجامید، که به باور ایرانیان، «سیاوش وار» بر آتش تاخته بودند.
خاطره «انقلاب فرهنگی» هنوز نمرده. آتش توطئه تیرماه، هنوز فروکش نکرده. دانشجویان ابزار ایدهآل مزدوران استعمارند. و امروز بازهم استعمار، سیاوشان را به تاختن بر آتش فرا میخواند تا پس از آن افراسیابی خون پاکشان را بر زمین ریزد. در این برهه است که نگاه غیرمستقیم «پرسه»، میتواند راه بر افسون مدوزا بندد.
امروز رابطة آن کاریکاتور و این آشوب آشکار شده. امروز شکست توطئه مسلم شده، و تنها امروز است، که ارگان رسمی توطئه استعمار، روزنامه کیهان در «یادداشت روز، تحت عنوان هنوز هم توطئه توهم است»، از« واقعیت توطئه» میگوید، چرا که بازتاب واقعیت در کیهان و دیگر رسانههای ایران، کافیست که در اذهان مردم این شبهه را ایجاد کند که «توطئهای» در کار نبوده! ولی واقعیت این است که تجزیه ایران در دستور کار استعمار است. مرزهای نوین، جنگهای نوین را نوید میدهند و «جنگ» رکن اصلی اقتصاد غرب است. «دموکراسیهای حقوق بشری»، کرکسوار از کشتار و آشوب در خارج مرزهایشان تغذیه میکنند، و این روند ادامه خواهد یافت، مگر آنکه راه ایجاد بحران بر کرکسهای دموکراسی پرور غرب بسته شود. و در ایران این درایت را باید از ملت انتظار داشت نه از حاکمیتی که خود نتیجه بحران است، و کارگزار بحران سازان غرب.
پس از تهاجم نظامی آمریکا به عراق، برای آزاد سازی کویت، تجزیه عراق مطرح شد. و اگر آنروز این طرح امکانپذیر نشد، امروز به «همت» مزدورانی چون مقتدی صدر و عبدالعزیز حکیم تجزیه عراق در راه است: بمبگذاری در مناطق اقلیت نشین. شیعههای بغداد و سنیهای جنوب باید به محلی کوچ داده شوند که همکیشانشان سکونت دارند. و حاکمیت سرسپردة ایران در اجرای این طرح صمیمانه همکاری میکند. در این راستاست که مقدمات تجزیه ایران هم فراهم میشود. با همکاری رسانههای داخل و خارج، با هیاهوی اوپوزیسیون مزدور استعمار، که فرسایش حاکمیت سرکوب را تاب نمیآورد. همگی در پی استقرار حاکمیت سرکوبگر تازه نفس، به تحریک افکار عمومی و دامن زدن بر بحرانهای خود ساخته برآمدهاند. در این برهه است که، پیوستن به آشوبهای ساخته و پرداخته سازمان امنیت ایران، همصدا شدن با اقوام «تقدس یافته» ترکزبان و غیره، چشم دوختن در چشم مدوزا است. و من هرگز به چشم مدوزا چشم ندوختهام. سنگ نشدهام، ولی دلتنگ چرا. امروز، روزی است که باید از مدوزا روی گردانده، آماده تک، سپر «پرسه» را در دست گیریم. افسون مدوزا جاودان نیست. و تنها با یاد بهاران است، که زندگی در تبعید را تاب آوردهام.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت