جمعه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۵


نبرد ملا
...
روزی ملا به قصد برداشتن پیاز به آشپزخانه رفت. و چون دستش به سبد پیاز نمی‌رسید، چارپایه‌ای زیر پایش ‌گذاشت، ولی هنگامی که دستش را به سبد پیاز ‌رساند، تعادلش بهم خورده نقش زمین می‌شود. سبد پیاز هم می‌افتد روی سرش. ملا نصرالدین، از سر خشم چند مشت و لگد حواله سبد می‌کند، سبد از جا در رفته محکم به پای ملا می‌خورد. ملا دیوانه از خشم به اتاق مجاور رفته دسته بیلی برای تنبیه سبد می‌آورد، ولی پایش به روی پیازی می‌لغزد و دوباره نقش زمین می‌شود. اینبار نصرالدین مانند فنر از جای ‌جهیده، و با فاصله از سبد و پیاز‌ها، در گوشه‌ای‌ از آشپزخانه به حالت دفاع می‌ایستد و فریاد می‌زند:
ـ پدر سوخته! اگر جرات داری خودت را نشان بده تا رو در رو مبارزه کنیم!
...
حکایت پسامدرن
...
ملا همچنان در انتظار پاسخ «سبد» گوشة آشپزخانه ایستاده!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت